• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف "حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه سى و هفتم "
    در مسئله 4 اينطور مى‏فرمايند "لو نسى الصلاة اتى بها اينما تذكر عند المقام و لو تذكر بين السعى رجع و صلى ثم اتم السعى من حيث قطعه و صح و لو تذكر بعد الاعمال المترتب عليها لا تجب اعادتها بعدها و لو تذكر فى محل يشق عليه الرجوع الى المسجد الحرام صلى فى مكانه ولو كان بلداً آخر و لا يجب الرجوع الى الحرم و لو كان سهلاً و الجاهل بالحكم بحكم الناسى فى جميع الاحكام"در اين مسئله 4 از مسائل مربوط به صلاة طواف، اين فرض را عنوان مى‏فرمايند كه اگر كسى فراموش كرد نماز طواف را بعد از طواف انجام بدهد، بطور كلى صلاة طواف مورد نسيان قرار گرفت، آيا در اينجا صلاة طواف و وجوبش ساقط مى‏شود و ديگر لازم نيست نماز طواف را انجام بدهد، به استناد اينكه سهواً ترك شده است، و مثلاً حديث رفع نسيان اقتضا مى‏كند سقوط وجوب نماز طواف را، آيا اينطور است؟ يا اينكه خير بر حسب روايات كثيره‏اى كه در اين باب وارد شده است، لازم است كه نماز طواف را در هر شرائطى كه هست و در هر محلى كه هست و با هر خصوصيتى باشد، بايد اين نماز طواف را انجام بدهد، منتهى اگر در شرائطى هست كه يا در مكه قرار گرفته و يا در نزديكى‏هاى مكه و يا در محلى كه برگشتن به مكه براى او هيچ مشقت و زحمت غير قابل تحمل نداشته باشد، مثل اينكه مثلاً در جده واقع شده براى كسى كه ساكن در جده هست اگر بخواهد برگردد به مكه و مسجد الحرام و نماز طواف را انجام دهد هيچ‏گونه مسئله و مشكلى بر حسب قاعده براى او نيست، اگر در اين شرائط باشد، بايد برگردد و برود به مسجد الحرام و با همان خصوصيت عند المقام همين نماز طوافى را كه فراموش كرده است، انجام دهد، و اعمالى كه مترتب بر اين نماز طواف است: مثل سعى و امثال ذلك آنها هم به صحت خودشان باقى هستند و هيچ لازم نيست كه اعاده‏اى تحقق بيابد، پس در نتيجه اگر در شرائطى است كه در خود مكه يا نزديكى مكه يا در محلى كه برگشتن به مكه فاقد مشقت است اين بايد براى اين معنا فقط برگردد و دو ركعت نماز طواف فراموش شده را عند مقام ابراهيم انجام دهد بدون اينكه مطلب ديگرى به عهده او باشد، اما اگر كسى به وطن خود برگشت و وطنش هم محل دورى بود و ديگرى يا ممكن نبود و يا مشقت داشت برگشتن به مكه، بر حسب رواياتى كه در باب وارد شده است، صلى فى مكانه، در همانجائى كه هست و در محل خود دو ركعت نماز بعنوان نماز طواف انجام مى‏دهد و ديگر خصوصيت عند المقام هم به لحاظ تعذر و يا مشقت اين خصوصيت ساقط مى‏شود، حالا رواياتى در اين مسئله وارد شده است كه‏
    بعضى از آنها هم با يكديگر معارضه دارد و بعضيها هم شاهد جمع بين اين روايات متعارضه هست كه يك قسمتى از اين روايات را مشاهده مى‏كنيم.
    اين روايات تقريباً همه‏شان در باب 74 از ابواب طواف است. روايات كثيره‏اى را در اين باب جمع‏آورى كرده است، اول يك روايتى هست كه نسبت به آن كسى كه در مكه هست مى‏گويد حتماً بايد نماز را در خود مكه يعنى مسجد الحرام انجام بدهد و موقعى كه زوال نسيانش مى‏شود بعد از شهر خارج شود،، روايت از معاوية بن عمار روايت صحيحه است و هجدهمين روايت باب 74 است، البته سؤال معاوية بن عمار مخصوص موقعى است كه "ارتحل من مكه" است لكن خود امام در جواب آن صورت ديگر را ذكر مى‏كنند و حكمش را بيان مى‏كنند "قال: قلت لابى عبد الله عليه‏السلام: رجل نسى الركعتين خلف مقام ابراهيم عليه‏السلام"يادش رفت دو ركعت نماز خلف مقام ابراهيم را انجام بدهد، "فلم يذكر حتى الرتحل من مكه"مورد سؤال معاوية بن عمار اين صورت بوده است كه اين يادش نيامد تا زمانى كه از مكه كوچ كرد و از مكه خارج شد "قال: فليصلهما حيث ذكر"همان موقعى كه يادش آمد در همان مكان نماز طواف را انجام دهد، عرض كردم اين فرض را خود امام اضافه كرده‏اند "و ان ذكرهما و هو فى البلد"اگر يادش آمد در حاليكه او در بلد است آيا مقصود از بلد يعنى بلد خودش يا مقصود از بلد مكه است، يعنى هنوز از مكه بيرون نرفته است، چون در تعبير او "حتى الرتحل من مكه"بود، اينكه امام مى‏فرمايد "و ان ذكرهما و هو فى البلد"يعنى بلد خودش يا اينكه ظاهر همين بلد مكه است؟ يعنى قبل از آنكه از مكه كوچ كند و ارتحال كند اگر داخل شهر يادش آمد "فلا يبرح حتى يقضيهما"حق ندارد كوچ كند تا زمانيكه انجام دهد، اين نكته‏اى است كه در روايات موارد زيادى كلمه يقضى ذكر شده است، اين يقضى، قضأ در مقابل ادأ نيست بلكه به معناى انجام است مثل اينكه مى‏گوئيم "و قضى المناسك كلها"كه در روايات زيادى بود يعنى همه مناسك را انجام داد پس اينكه مى‏فرمايد "و ان ذكرهما و هو فى البلد فلا يبرح حتى يقضيهما"يعنى حتى يصليهما، نه اينكه عنوان قضأ در مقابل ادأ داشته باشد، بنا بر ظاهر هم اين است كه مقصود از بلد به لحاظ اينكه در سؤال كلمه حتى الرتحل من مكه ذكر شده است، مقصود از بلد همان بلد مكه است، و الا اگر از مكه بيرون آمد در 20فرسخى مكه يادش آمد، ديگر فرقى بين وسط بيابان و شهر خودش و وطن خودش نمى‏كند، اين خصوصيت وطن بودن در اين مسئله ندارد، حالا 50 فرسخ از مكه دور شده ديگر چه فرق مى‏كند وسط بيابان باشد يا داخل شهر خود باشد، لذا ظاهر اين است كه و ان ذكرهما و هو فى البلد اى فى بلد مكه قبل الارتحال، صورت ارتحالش را معاوية بن عمار سؤال كرد و صورت عدم ارتحال و بودن در مكه را خود امام عليه‏السلام اضافه كردند، لذا آن احتمال كه‏
    مقصود از بلد، بلد خودش باشد، اين احتمال خلاف ظاهر است.
    بعضى از روايات هست كه مى‏گويد اگر كسى از مكه هم بيرون آمده است، لكن هنوز خيلى فاصله نگرفته از مكه، بلكه به ابطح رسيده است كه وادى است در نزديك خود مكه و فاصله چندانى با مكه ندارد، رواياتى در مورد ابطح وارد شده است، حكم مى‏كند به اينكه اگر كسى از مكه هم بيرون آمد لكن هنوز چندان فاصله‏اى با مكه ندارد اگر يادش آمد كه نماز طواف را فراموش كرده است بايد برگردد به مكه و نماز طواف را انجام بدهد، همه اين روايت در باب 74 است، مثلاً يكى روايت 5 روايت صحيحه محمد بن مسلم "عن احدهما عليهماالسلام قال: سئل عن رجل طاف طواف الفريضه لكن و لم يصلى الركعتى"يادش رفت كه نماز طواف را انجام دهد،اين فراموشى ادامه يافت "حتى طاف بين الصفا و المروة"سعيش را هم انجام داد "ثم طاف طواف النسأ"بعد طواف نسأ را انجام داد "و لم يصلى لذلك الطواف"نماز طواف نسأ را هم مثل طواف حج فراموش كرد، هر دو طوافها نمازش بكلى مورد نسيان و فراموشى قرار گرفت "حتى ذكر و هو بالابطح "يادش آمد در حاليكه اين در ابطح است، يعنى در فاصله خيلى كمى از مكه مكرمه، آنجا يادش آمد تكليف چيست؟ "قال يرجع الى المقام فيصلى ركعتين"بايد برگردد به مقام و دو ركعت را انجام دهد، حالا اين آيا مى‏خواهد بگويد كه دو ركعت براى هر دو طواف كافى است، يا اينكه خير مى‏خواهد بگويد هر طوافى دو ركعت نماز لازم دارد و هر دو دوركعت فراموش شده و حالا بايد براى هرطوافى دو ركعت نماز انجام دهد، اين روايت علاوه براينكه در مورد خودش كه مسئله ابطح باشد دلالت بر وجوب برگشتن به مكه مى‏كند، خوب براى آن كسى كه در مكه هست و هنوز كوچ نكرده مسئله به اولويت قطعيه روشن است، كسى كه بار سفر را بسته است و مقدار كمى هم از مكه فاصله پيدا كرده است، اگر اين بنا شود كه بر او واجب باشد رجوع الى المقام براى نماز طواف، خوب آنكسى كه هنوز سفر را شروع نكرده اين بطريق اولى اين مسئله در مورد او ثابت است، نظير اين روايت روايت ششم است روايت عبيد بن زراره كه روايت هفتم هم مال همين عبيد بن زراره است لكن صاحب وسائل روى مبنأ خود اين را دو روايت قرار داده است و عجيب اين است كه در هر دو روايت راوى از عبيد بن زراره، عبد الله بن بكير است، هم راوى واحد است و هم راوى از راوى واحد است، مع ذلك صاحب وسائل اين را دو روايت قرار داده در حاليكه اين يك روايت است "عبيد بن زراره قال سئلت ابا عبد الله عليه‏السلام ان رجل طاف طواف الفريضة و لم يصلى الركعتين (يعنى نسياناً) حتى ذكر و هو بالابطح" در حاليكه در ابطح است از مكه بيرون آمده لكن چندان فاصله‏اى با مكه ندارد، حالا نسبت به نماز طواف چه كند؟ "و لم يصل الركعتين حتى ذكر و هو بالابطح‏
    يصلى اربعاً"اين هم معلوم ميشود دو ركعت نماز طواف نسأ را هم فراموش كرده "قال"در ذهن عبيد بن زراره اين بوده است كه در همان ابطح چهار ركعت نماز طواف را انجام دهد، امام مى‏فرمايند خير "يرجع و يصلى عند المقام اربعاً" بايد برگردد به مكه و در مسجد الحرام و عند المقام براى هر طوافى كه نمازش فراموش شده است بايد انجام دهد، و همينطور باز روايات ديگرى هم در باب ابطح كه فاصله كمى با مكه دارد، وارد شده است، كه ما از هر دو فرض استفاده مى‏كنيم. اين مال خود مكه و محلهائى كه فاصله‏اش با مكه كم است، اما اگر از ابطح گذشت و وارد منى‏ شد، منى فاصله‏اش با مكه مخصوصاً در زمان صدور روايات زياد بود بخلاف زماننا هذا كه بعضى از خيابانهاى مكه و ساختمانهاى مكه تا نزديكى‏هاى منى‏ آمده است ولى در زمان صدور روايات بين منى‏ و مكه نسبتاً فاصله‏اى وجود داشته است، آنوقت رواياتى در باب منى‏ وارد شده است كه اينهارا ملاحظه مى‏كنيم:
    يك روايت روايت 8 اين باب است كه صحيحه عمر بن يزيد است "عمر بن يزيد عن ابى عبد الله عليه‏السلام: انه سئله"عمر بن يزيد سؤال كرد از امام صادق "ان رجل نسى ان يصلى ركعتين ركعتى الفريضه عند مقام ابراهيم"دو ركعت نماز طواف واجب را عند مقام ابراهيم فراموش كرد "حتى اتى منى‏"تا اينكه حالا به منى‏ آمده، يعنى در ارتحال از مكه حالا به منى‏ رسيده است تكليف چيست؟ "قال يصليهما بمنى‏"در همان منى دو ركعت نماز طواف را انجام دهد، اين يك روايت است كه "يصليهما بمنى‏"را دلالت مى‏كند.
    روايت 12 اين باب، اين درست نقطه مقابل روايت عمر بن يزيد را دلالت دارد: و او روايت احمد بن عمر الخلال و صحيحه است "قال سئلت اباالحسن عليه‏السلام ان رجل نسى ان يصلى ركعتى طواف الفريضه و لم يذكر حتى اتى منى‏"آن روايت قبلى صريحاً مى‏گفت "فليصلهما بمنى‏"اين روايت مى‏گويد خير "يرجع الى مقام ابراهيم فليصلهما"بايد از منى‏ برگردد به مقام ابراهيم، همانطورى كه مثلاً از ابطح لازم بود برگردد به مقام ابراهيم اين روايت مى‏گويد از منى‏ هم بايد برگردد به مقام ابراهيم و در آنجا نماز طواف را انجام بدهد.
    يك روايت ديگرى هست كه بعنوان شاهد جمع بين اين دو روايت مطرح است و در حقيقت اين روايت يك جمع بين اين دو روايت متعارض را راهنمائى مى‏كند روايت 10 صحيحه ابى بصير يعنى ليث مرادى است "قال سئلت اباعبد الله عليه‏السلام ان رجل نسى ان يصلى ركعتى طواف الفريضه خلف المقام"در حاليكه "و قد قال الله تعالى و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى" اين نسيان ادامه پيدا كرد "حتى الرتحل"تا اينكه اين از مكه كوچ كرد "قال"امام فرمود "ان كان ارتحل"اگر ارتحال در كار است "فانى لا اشق عليه"من او را به‏
    مشقت نمى‏اندازم "و لا امُرهُ ان يرجح"امر نمى‏كنم كه برگردد به مقام ابراهيم و نماز بخواند "و لكن يصلى حيث يذكر"همانجائى كه تذكر برايش پيدا مى‏شود و يادش مى‏آيد نماز بخواند.
    آيا مى‏شود اين روايت شاهد جمع بين آن دو روايت باشد؟ بگوئيم آن روايت مى‏گويد در منى‏ نماز طواف را بخواند براى آن صورتى است كه برگشتن به مكه براى او مشقت دارد، اما آن روايتى كه مى‏گويد از همان منى‏ برگردد به مكه و عند المقام نماز طواف را بخواند اين را حمل كنيم به آن صورتى كه برگشتن به مكه براى او مشقتى نداشته باشد، كما اينكه مرحوم شيخ طوسى عليه‏الرحمه هم به دنبال آن روايت عمر بن يزيد يك چنين حملى را مرتكب شده است كه ما مى‏گوئيم اين يك حمل تبرعى و يك جمع بدون معيار و ملاك نيست، خود اين روايت ابى بصير شاهد جمع بين اين دو روايت است، لكن يك روايتى در همين مورد منى‏ وارد شده است كه مخصوصاً از نظر سند بحثهائى دارد:
    روايت 9 روايت هشام بن المثنى، آيا اين هاشم بن المثنى است كه توثيق شده است، يا هُشام بن مثنى است كه "لم يوثق بوجه"تصادفاً نسخه‏ها كمال اختلاف بينشان وجود دارد و روايت را شيخ هم در تهذيب نقل كرده و هم در استبصار نقل كرده و هم كلينى در كافى اين روايت را نقل كرده است، از يك طرف بين تهذيب و استبصار در هُشام و هاشم اختلاف وجود دارد و از يك طرف بين اينها و بين كلينى اختلاف وجود دارد كه آيا راوى اين روايت هُشام بن مثنى است كه لم يوثق يا راوى هاشم بن مثنى است كه توثيق درباره او وارد شده است، لذا روايت مردد بين هاشم و هشام است و در حقيقت مردد بين ثقه و غير ثقه است لذا از نظر سند فاقد اعتبار خواهد بود هشام يا هاشم مى‏گويد "نسيت ان يصلى ركعتين للطواف خلف المقام حتى انتهيت الى منى‏"من تا منتهى به منى‏ شدم آنجا يادم آمد و بدون اينكه سؤال كنم خودم "فرجعت الى مكه فصليتهما ثم عدت الى منى‏"خودم روى نظر خودم برگشتم مكه و در مسجد الحرام عند المقام نماز طواف را خواندم و مجدداً برگشتم به منى‏ "فذكرنا ذلك لابى عبد الله عليه‏السلام"اين مسئله را براى امام صادق عليه‏السلام نقل كرديم "فقال افلا صلاهما حيث ما ذكر"چرا همانجائى كه در منى‏ يادش آمد اين دو ركعت را انجام نداد و برگشت به مكه و در مسجد الحرام انجام دارد كه در حقيقت يك شبه توبيخ هم در اين روايت موجود است، خوب اين روايت برفرضى كه ما مشكل سندش را كنار بگذاريم با توجه به آن دو روايت متعارض و روايت ابو بصيرى كه شاهد جمع بين آن دو روايت متعارض بود، بايد اين روايت را اينطور معنا كنيم كه اين توبيخ امام براينكه چرا در خود منى اين دو ركعت نماز طواف را انجام نداد مال صورتى است كه اين شخص با مشقت برگشته بود به مكه، و الا اگر به صورت سهل و آسان و
    خالى از مشقت اين معنا وارد شده بود كه قاعدتاً عرض كرديم كه در آن زمانها برگشتن از منى‏ به مكه كار آسانى نبوده آنهم با مركبها و بصورتهاى پياده مى‏خواسته از منى‏ به مكه بيايد و به هدف مسجد الحرام كه در آخرين نقطه مكه وارد شده است، پيدا است كه اين طبع قصه در آن يك مشقت و حرجى وجود دارد، پس در حقيقت هم روايت ابو بصير شاهد جمع بين آن دو روايت مى‏شود و هم اين روايت را على فرض اغماض السند همان روايت ابو بصير را براى ما توجيه مى‏كند، لكن روايات ديگرى در مسئله وجود دارد كه ان شأ الله فردا خواهيم خواند و نتيجه‏گيرى خواهيم كرد.
    پايان