• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه سى و پنجم "
    بالاخره با تأمل در آيه و روايات آن مقدارى را كه ما از آيه مى‏توانيم استفاده كنيم همان مسئله اقربيت است كه بايد نماز طواف نزديك مقام ابراهيم باشد، و به تعبير جمع زيادى از فقهأ "عند مقام ابراهيم"ما بيش از اين مقدار از خود آيه نمى‏توانيم استفاده كنيم، براى اينكه رواياتى را كه ديروز ملاحظه كرديد آنهائى كه صحيح السند و معتبر بودند ولو اينكه مسئله خلف را دلالت مى‏كردند، اما اين دلالت را به گردن آيه نمى‏گذاشتند، مثلاً در صحيحه معاوية بن عمار كه بايد گفت در اين جهت هم بهترين روايتى است كه وارد شده است، آن صحيحه مى‏گويد كه "وجعله اِماماً"يا "اَماماً"بايد مقام ابراهيم بعنوان "اَمام"يا "اِمام"قرار بگيرد، خوب صحيحه معاوية بن عمار اين مسئله را دلالت مى‏كند، اما ديگر اين معنا را به گردن آيه نمى‏گذارد، نمى‏گويد آيه چنين دلالتى دارد، و خود اين معنا را بيان مى‏كند، چون در صحيحه معاوية بن عمار اصلاً صحبتى از آيه و استشهاد به آيه مطرح نيست.
    در آن روايت ديگرى كه مى‏گفت دو ركعت نماز طواف را كه ما خلف مقام مى‏خوانيم آيا خلف مقام در اين شرايطى كه الان مقام هست حيث هو الساعة" يا اينكه نه در آن جائيكه در زمان رسول خدا داشته كه نزديك بلكه ملصق به خانه كعبه بوده؟، امام جواب دادند كه "حيث هو الساعة"همانجائى كه الان مقام هست بايد همانجا پشت سر مقام نماز خواند، باز اين روايت هم استناد و استشهادى در رابطه با خلف به آيه شريفه نكرده است، بله دو روايت بود كه يكى مرسله صفوان بود، و يكى هم حديث ابى عبد الله ابزارى غير ثقه بود كه آنها اينطور تعبير كرده بودند با كلمه لا و الا و ليس و الا كه نمى‏شود دو ركعت طواف را كسى بخواند "الا خلف المقام لقوله تعالى و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى"اين دو روايت چون سندش اعتبار ندارد، ما نمى‏توانيم از اين دو روايت استفاده كنيم و بگوئيم چون امام به آيه استشهاد كرده‏اند و معنى استشهاد اين است كه آيه فى نفسه دلالت بر اين معنا مى‏كند و ظهور دارد، اگر روايت معتبره‏اى اين معنا را دلالت مى‏كرد، ما تسليم مى‏شديم، اما دو روايت غير معتبر اگر اين معنا را بگويند راهى براى ما باز نمى‏شود، پس در حقيقت يك روايت صحيحه معتبره‏اى كه دو جهت در آن باشد، هم مسئله خلف را دلالت كرده باشد و هم استشهاد كرده باشد براى مسئله خلف به آيه شريفه "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى"ما چنين روايتى نداريم، پس مائيم و ظاهر خود آيه شريفه، آنچه انسان در آيه دقت كند با بيان آن احتمالاتى كه عرض كرديم و با مبعداتى كه براى روايات ديگر مطرح شد، ظاهر آيه همين معنائى است كه‏
    فقهاى بزرگوار كثيراً و اكثراً ذكر فرموده‏اند، كأن آيه شريفه هم همين معنا را مى‏خواهد بگويد "و اتخذوا عند مقام ابراهيم مصلى"منتهى آيه اطلاق پيدا مى‏كند، آنوقت روايتى مثل صحيحه معاوية بن عمار تقييد مى‏كند اطلاق آيه را، مى‏گويد اين عند بايد به اين صورت باشد كه مقام ابراهيم اَمام قرار بگيرد و مصلى در صلاة طواف خلف مقام ابراهيم واقع شود، اين بيان آيه نيست كه بخواهد بگويد خود آيه اين مفاد را دارد، بلكه تقييد اطلاق آيه است مثل ساير مواردى كه مسئله اطلاق و تقييد مطرح است، پس در نتيجه آيه من حيث هو دلالت بر لزوم خلف ندارد بلكه از آيه همان اقربيت و نزديك بودن استفاده مى‏شود كه اگر ما در مقابل آيه يك دليلى و حتى اجماعى نمى‏داشتيم حكم مى‏كرديم به اينكه اگر كسى جلوى مقام ابراهيم هم بايستد به مقتضاى آيه و اطلاق آيه اين معنا كافى است، لكن هم ادله لفظيه و هم اجماع قائل به اين معنا است كه اگر كسى نماز طواف را در حالى كه پشتش به مقام ابراهيم است بخواند اين "تكون صلاته باطله"اين نمى‏تواند متصف به صحت باشد، پس نتيجتاً آيه اطلاق دارد و روايات هم اينطورى كه ملاحظه كرديد حداقل صحيحه معاوية بن عمار يك ظهور بسيار قوى و محكمى دارد در اينكه از اين جهات اربعى كه در رابطه با مقام تصور مى‏شود، فقط يك جهتش تعيين دارد و آن اين است كه مقام ابراهيم بايد اَمام قرار گيرد و در حقيقت بين مصلى و بين خانه كعبه مقام ابراهيم واسطه شود، كأن يك حظ و بهره‏اى در نماز طواف از نظر استقبال براى مقام ابراهيم وجود دارد، در اين حال كأن انسان مستقبلاً للكعبه و مستقبلاً لمقام ابراهيم كه حيثيت مقام ابراهيم هم به تبع حيثيت و عظمت خانه كعبه است قرار مى‏گيرد، پس نتيجتاً بايد به مقتضاى صحيحه معاوية بن عمار انسان حكم بكند به تعيّن خلف و اينكه امام قدس سره به صورت احتياط لا يترك مسئله خلف را بيان فرموده‏اند خير بالاتر از احتياط وجوبى است، براى اينكه در مقابل صحيحه معاوية به عمار ما معارضى نداشته و اين صحيحه هم جز اينكه مؤيد يا مؤيداتى براى آن مطرح است، معارضى هم براى او وجود ندارد كه بر اثر معارضه يك تزلزل و ضعفى در آن پيدا شود.
    چون مقام عبارت از صخره است و درباره صخره نه مِن را مى‏توانيم به معناى تبعيض بگيريم و نه ميتوانيم به معناى فى بگيريم و لذا عرض كرديم حرف كاشف اللثام كه مى‏گفت ظرفيت حقيقيه در اينجا امكان دارد گفتيم با توجه به خصوصيات و هيئاتى كه در نماز مطرح است، كه از جمله هيئت سجوديه، آن هيئت سجودى چطور مى‏شود كه روى يك سنگى كه بيش از يك ذراع عرض و طول ندارد انسان نماز بخواند و سجود انجام دهد، لذا ما مجبوريم، حرفى كه مى‏زنيم البته بر خلاف ظاهر است لكن حفظ ظهور مقام ابراهيم را در آن صخره مى‏كنيم، و با ملاحظه او مِن را (شايد جز معانى مِن هم مسئله اتصال‏
    باشد) لكن بر فرض هم نباشد و معناى مجازى باشد، چاره‏اى جز التزام به اين معناى مجازى نيست،.
    يك مشكلى همانطورى كه عرض كردم در عبارت مرحوم محقق در شرايع است كه اين تعبير اختصاص به ايشان ندارد، و جماعتى اين تعبير را كرده‏اند، لكن يك تفريعى مرحوم محقق دارد كه اين تفريع شايد اختصاص به محقق داشته باشد، عبارت اين بود "يجب ان يصلى ركعتى الطواف فى المقام"ايشان تعبير به فى كرده است يعنى بايد دو ركعت طواف در مقام واقع شود، يعنى مقام ظرف براى صلاة طواف قرار گيرد، بعد هم مى‏فرمايد مقام حيث هو الان، همانجائى كه الان مقام ابراهيم قرار گرفته است، اين كلمه فى در كلمات جماعتى از فقهأ مطرح شده است، اگر اين تفريع ذيل نباشد ما كلمه فى را هم به همان كلمه عند معنا مى‏كنيم، مى‏گوئيم فرقى نمى‏كند بين آن عباراتى كه در آنها تعبير به عند شده است "عند المقام"مانند همين عبارت امام قدس سره در تحرير الوسيله، و بين آنهائى كه تعبير به كلمه فى كرده‏اند، يعنى آنهائى هم كه تعبير به كلمه فى كرده‏اند ظاهر اين است كه مقصودشان از كلمه فى همان كلمه عند است، اما در كلام محقق يك تفريعى هست كه اين تفريع كار را مشكل كرده است، مى‏فرمايد "فأن منعه زحام"اگر ازدحام جمعيت نگذاشت كه اين در مقام نماز بخواند آنوقت "صلى ورائه او الى احد جانبيه"كه اين تفريع قرينه مى‏شود بر اينكه مقصود از فى در صدر عبارت محقق به معناى عند نيست، براى اينكه اگر مقصود عند المقام باشد پس يعنى چه "فأن منعه زحام صلى ورائه"مگر ورأ ليس عند المقام، مگر احد الجانبيه ليس عند المقام، اينها همشان عند المقام است، پس اين قرينه مى‏شود بر اينكه فى المقامى كه در صدر عبارت محقق مطرح است به معناى عند نيست، آنوقت سؤال ميشود، آيا محقق هم مانند مرحوم كاشف اللثام عقيده‏اش اين بوده است كه روى همان سنگ نماز بخواند، يعنى آن سنگ ظرفيت مكانيه براى نماز دارد، آيا ايشان هم اين حرف را مى‏خواهند بزنند كه در درجه اول بايد روى خود سنگ نماز خواند، اگر ازدحام ممانعت كرد آنوقت نوبت مى‏رسد به پشت سنگ و احد جانبى الصخره، آيا اين را مرحوم محقق مى‏خواهند بگويد يا اينكه نه ظاهر اين است كه در زمان رسول خدا و ائمه معصومين عليه و عليهم‏الصلاة و السلام و شايد تا خيلى زمانهاى بعد اين مقام ابراهيم همين سنگ ظاهرى بوده بدون اينكه حاجبى داشته باشد، در يك جائى اتاقكى براى او ساخته باشند، لذا است كه تاريخ مى‏گويد به مرور ايام براى خاطر اينكه اين سنگ را زياد مردم به عنوان تبرك دست به آن ماليده‏اند آن اثر دو قدم ابراهيم عليه‏السلام يك مقدار سائيده شده است، براى اينكه مردم بعنوان تبرك زياد از آن استفاده مى‏كردند، اما ظاهر اين است كه در زمان مثل مرحوم محقق و شايد همه آنهائى كه تعبير به‏
    كلمه فى كرده‏اند يك اتاق كوچكى را به مقام ابراهيم اختصاص داده بودند و اين يك قسمت مقام ابراهيم بوده، لكن عرف به مجموع اين ساختمان كلمه مقام ابراهيم را اطلاق مى‏كرده است، به اعتبار ظرف و مظروف و حال و محل تا مى‏گفتند برويم سراغ مقام ابراهيم يعنى سراغ همان اتاق، از كلمه مقام ابراهيم آن ساختمان كوچكى كه در آن مقام ابراهيم بوده عرف استفاده مى‏كرده، لذا اين فقهائى كه تعبير به كلمه فى كرده‏اند مى‏خواهند بگويند در درجه اول اگر بشود در داخل همان اتاق كوچك كه مشتمل به مقام ابراهيم هست اگر زحامى در كار نباشد، داخل همان اطاق بايد نماز خوانده شود، اما اگر جمعيت ممانعت كرد و ازدحام خيلى زياد بود، اينكه مى‏گويد صلى ورائه يعنى بيرون ساختمان، "او الى احد جانبيه"يعنى بيرون ساختمان، پس كلمه اِمام در كلمات فقهأ به اعتبار آن معنائى است كه در ذهن مردم براى مقام مطرح بوده است و آن مجموعه اين ساختمانى كه در آن مقام ابراهيم و اين سنگ بوده است، و از آن تعبير به مقام مى‏كنند، كما اينكه فى زماننا هذا آنهائى كه مشرف شده‏اند مى‏دانند كه يك چيز آهنى و فلزى دور مقام كشيده شده است، خود همين مجموعه را عرف به آن مى‏گويد مقام ابراهيم، نمى‏گويد مقام ابراهيم داخل فى هذا الضريح يا شبه ضريحى كه اينجا وجود دارد، پس بگوئيم اين تعبيرى كه محقق كرده است كه در صورت عدم منع زحام بايد نماز در مقام واقع شود، يعنى در همان اتاقى كه مشتمل بر مقام است، اما اگر جمعيت اينقدر زياد بود مانند ايام حج كه اجازه ورود به آن اتاق را هم در آن زمانها به انسان نمى‏داد، همين بيرون مسئله ورأ يا مسئله احد جانبين مطرح است، و اگر اينطور بگوئيم ديگر بين كلمات فقهأ معارضه‏اى نيست و ديگر كسى نمى‏تواند حتى ذيل كلام محقق را دليل بگيرد بر اينكه مرحوم محقق هم معتقدند كه روى خود سنگ نماز خوانده شود، و اگر روى خود سنگ نشد نوبت مى‏رسد الى الورأ و احد جانبيه، كه عرض كرديم كه يك مطلبى است كه حتى در زمان رسول خدا كه سنگ هيچ مشكلى نداشته و اتاقكى هم نبوده يك مرتبه نقل نشده كه رسول خدا روى خود سنگ نماز خوانده باشد، چون امكان نداشته، از همان اول هم مسئله عدم امكان مطرح بوده، و شايد جاى توهم اين معنا هم نبوده، كه بايد حتماً روى خود سنگ كسى نماز بخواند، پس بالاخره با اين ترتيبى كه عرض كرديم هم جمع بين كلمات فقهأ ميشود، و كسى نمى‏تواند بگويد آنهائيكه تعبير به فى كرده‏اند مفاد كلامشان مغاير با آنهائى است كه تعبير به عند كرده‏اند، و هم يك مسئله جديدى در باب نماز طواف اينها مطرح نكرده‏اند، پس خلاصه بحث اين دو سه روزه ما اين شد كه اگر ما باشيم و خود آيه شريفه بيش از مسئله اقربيت و نزديك بودن از آيه چيزى استفاده نمى‏شود، اما رواياتى اين اطلاق را تقييد كرده و مسئله خلف را به‏
    عنوان جهت متعيّن معين كرده است، و ما بايد بر طبق اين روايات بگوئيم در درجه اول مسئله خلف مطرح است. خوب حالا اگر كسى قدرت داشته و جمعيت به او اجازه داد كه خلف المقام نماز بخواند اين مشكلى نيست، اما اگر زحام مانع از اين معنا شد اينجا تكليف چيست؟ در اينجا روى ترتيب بحث اولين شبهه‏اى كه در اينجا مطرح است، كسى ممكن است بگويد در اينجا نماز طواف مقيد بود به اينكه خلف المقام واقع شود، خوب "اذا تعزر الخلف، اذا منع الزحام عن اتيان الصلاة خلف المقام"لقائل كه بگويد شايد نماز طواف در اينجا ساقط است، براى اينكه نماز طواف مقيد به اين قيد بوده و ما احتمال مى‏دهيم به تعبير اصطلاحى و علمى وحدت مطلوب در كار باشد، خوب اگر وحدت مطلوب در يك مقيدى مطرح شد معنايش اين است كه "اذا تعذر القيد" مقيد هم از بين مى‏رود و تكليف هم ساقط مى‏شود، لكن جاى اين شبهه در اينجا نيست براى اينكه اولاً كسى چنين احتمالى را حتى بصورت احتمال ذكر نكرده كه بگويد اگر نماز خلف المقام متعذر شد يسقط صلاة الطواف من رأس، اين جاى توهمش نيست مخصوصاً كه ما انشأالله در مسائل بعدى هم مى‏خوانيم كه اگر كسى نماز طواف را فراموش كرد، يا اگر كسى جاهل بود به اينكه نماز طواف واجب است و عن جهلٍ نماز طواف را ترك كرد هر كدام از اينها بعد از آنكه عذرش مرتفع شد روايات مى‏گويند كه اگر امكان دارد به مسجد الحرام برگردد و همان "اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى"را انجام بدهد، و اگر كسى قدرت پيدا نكرد و به شهر خودش برگشت و فاصله هم فاصله زيادى بود ديگر حتى در شهر خودش نماز بخواند،و باز بالاتر، اينقدر مسئله دنباله پيدا كرده است كه اگر اين ميت كه حج انجام داده است، اصلاً تا آخر عمر فراموش كرد كه نماز طواف را بخواند بر ولىّ او لازم است كه از ناحيه او انجام بدهد، همان ولىّ‏اى كه نماز پدر به عهده او است، در صورتى كه پدر انجام نداده باشد، نماز طواف است، خوب بر ولى كه لازم نيست برود مكه نماز طواف را بخواند، همين داخل شهرش به عنوان قضأ عن الوالد شروع مى‏كند به خواندن نماز طواف، خوب اينها دليل بر اين است كه مسئله وحدت مطلوب مطرح نيست كه اگر متعذر شد صلاة خلف المقام نماز بطور كلى وجوبش را از دست بدهد و ساقط شود، خير آن اصل به قوت خود محفوظ است، حالا بعد از اينكه اين مسئله را ملاحظه كرديم، بحث در اين است: خوب اين آدم نماز به عهده‏اش است و خلف المقام هم متعذر است، در اينجا گفته شده است كه الاقرب فالاقرب، حساب كند و ببيند كجا به مقام ابراهيم نزديك‏تر است (روى حساب متر و اندازه) آنجا را در نظر بگيرد، يعنى در حقيقت از احد جانبى و خلف بايد اندازه بگيرد و ببيند از كدام طرف به مقام ابراهيم نزديك‏تر است، اگر طرف چپ نزديك‏تر مى‏تواند نماز بخواند او متعيّن است اگر طرف‏
    راست نزديك‏تر او متعيّن، و اگر آن قسمتهاى آخر نزديك‏تر است او تعيّن دارد، خلاصه روى الاقرب فالاقرب در كلام امام بزرگوار و ديگران تكيه شده است، لكن با توجه به اينكه در درجه اول آنكه واجب بود مسئله خلف بود آنوقت نتيجه مى‏دهد كه اذا دار الامر بين اينكه انسان خلف مقام ابراهيم لكن در سه چهار مترى آن بايستد و بين اينكه در احد جانبين در دو مترى مقام ابراهيم بايستد امام بزرگوار مى‏فرمايند اين دو متر بودن اقرب به مقام ابراهيم است، اما به نظر مى‏رسد كه در چنين موردى بايد آن عنوان خلف را هم تا مى‏شود مقدم داشت، ولو اينكه يك مقدار دورتر از احد جانبين باشد و شاهدش هم يك روايتى است كه اين روايت را هم مى‏خوانيم و بعد بعضى از استفاده‏ها از اين روايت مى‏خواستيم داشته باشيم كه بعد انشأالله.
    لكن روايت را براى دقت در اين روايت مى‏خوانيم: روايت 75 كه البته صاحب وسائل اين را دو روايت قرار داده: يكى از آنها را از شيخ طوسى گرفته و يكى را از كلينى، اما چون راوى در هر دو حسين بن عثمان است و هر دو هم يك جريان را نقل مى‏كنند ولو اينكه در يكى از آنها بعضى تعبيرات با ديگرى فرق مى‏كند اما يك جريان را نقل مى‏كنند: روايت روايت واحده است اما با دو سند نقل شده است، دو سند هم اينطور است كه سند شيخ به حسين بن عثمان سند ضعيفى است چون دو نفر در اين سند واقع شده‏اند كه محل اشكالند يكى احمد بن هلال كه يك وقت بحث مى‏كرديم در همين باب حج در يك روايتى بود كه در سندش همين احمد بن هلال واقع شده كه اين فاسد العقيده و المذهب است لكن مى‏گويند وثاقت در نقل دارد لذا بعضى‏ها روايت احمد بن هلال را تضعيف نمى‏كنند و ما هم در آن قبل تضعيف نكرديم، لكن يكى امية بن على است كه اين ولو اينكه جز رجال كامل الزيارات است اما ما عرض مى‏كريم كه وقوع يك راوى در رجال كامل الزيارات به آن اعتبار مى‏دهد اما به شرطى كه تضعيف خاص در مقابل اين توثيق عام وجود نداشته باشد، اما در امية بن على تضعيف خاص از جماعتى از بزرگان رجاليين وجود دارد، لذا اين سند همانطورى كه صاحب جواهر مى‏فرمايد كه اين روايت در تهذيب به سند ضعيف نقل شده است، اما در نقل كلينى هيچ مشكلى وجود نداشته و سند صحيح است.
    در روايت شيخ اينطور است كه "حسين به عثمان قال رأيت ابا الحسن عليه‏السلام يصلى ركعتى الفريضه بحيال المقام"از اين استفاده مى‏شود كه مقصود نماز طواف بوده، دو ركعت نماز واجب طواف را پشت مقام مى‏خواندند اما كجا؟ "قريباً من الظلال"نزديك به همين قسمتهاى آخر كه داراى سايه است و مسقف است، چرا با اين فاصله؟ "لكثرة الناس"بعلت ازدحام زيادى كه بوده است.
    در نقل ديگر هم تعبير اينطور است "قال رأيت ابا الحسن موسى عليه‏السلام يصلى ركعتى طواف الفريضة بحيال المقام قريباً من ظلال المسجد"ديگر آن تعليل به لكثرة الناس در اين نقل صحيح نقل نشده ولى پيدا است كه اعتبار مساعد با همين معنا است كه كثرة جمعيت سبب شده بود كه ايشان در اين قسمتهاى دورادور پشت مقام ابراهيم نماز مى‏خواندند، حالا از اين روايت بعضى از مسائل استفاده مى‏شود كه انشأالله روز
    شنبه عرض خواهيم كرد.
    پايان