• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه سى و سوم "
    در مسئله 2 اينطور مى‏فرمايند:"الشك فى عدد الركعات موجب للبطلان و لا يبعد اعتبار الظن فيه و هذه الصلاة كسائر الفرايض فى‏الاحكام"درباره نماز طواف اينطور مى‏فرمايند كه البته مقصود همان نماز طواف واجب است، كه خود آن هم محكوم به وجوب مى‏باشد، مى‏فرمايند خصوصياتى كه همه نمازها واجب است، در اين نماز طواف اعتبار دارد، مثل مسئله اعتبار طهارت، طهارت از حدث، طهارت از خبث، مثل مسئله استقبال قبله و ساير خصوصياتى كه در نمازهاى واجب كه خيلى هم خصوصيات در آنها معتبر هست، از استقرار و موالات و همه اين مسائل در قواطع، موانع، همه اينها كه در نمازهاى واجب بالخصوص معتبر است، تمام اين خصوصيات در نماز طواف هم معتبر است، يعنى بدون طهارت از حدث و خبث، بدون طهارت ثوب و بدن، و بدون بعضى از شرائط ديگر نمى‏تواند اين نماز طواف صحيحاً واقع شود، علاوه بر اينها يك احكامى مترتب است برخصوص نمازهاى دو ركعتى و سه ركعتى كه شك در عدد ركعاتشان موجب بطلان نماز است، اگر كسى در نماز مغرب يا نماز صبح هرگونه شك عددى داشته باشد نسبت به ركعات نماز، اين موجب بطلان نماز سه ركعتى و دو ركعتى است، و چون نماز طواف هم مانند نماز صبح عبارت از دو ركعت است، تقريباً اين حكم هم در اينجا پياده مى‏شود كه اگر كسى در نماز طواف مثلاً از سجده بلند شده، لكن فكر مى‏كند كه آيا اين ركعت اول نماز است يا ركعت دوم نماز است، اين موجب ميشود، كه اين نماز باطل باشد و بايد از سر استيناف كند پس در حقيقت همه احكام مشتركه بين نمازهاى واجب در اين نماز طواف هست، و خصوصياتى كه در نمازهاى واجب دو ركعتى و سه ركعتى وجود دارد، و در نمازهاى چهارركعتى وجود ندارد، مثل شك در عدد ركعات كه در نمازهاى چهار ركعتى، البته شكوك باطله و مبطله هم دارد، ولى نوع شكهايش صحيح است و همان مسئله بنأ على الاكثر مطرح است، اين قسم مسائل در باب نماز طواف پياده نمى‏شود و فقط بايد اينطور فرض شود كه نماز طواف مانند نماز صبح يوميه است، همه مسائلى كه در نماز صبح نفياً و اثباتاً پياده مى‏شود، آن ادله‏اش اطلاق دارد و شامل نماز دو ركعتىِ طواف واجب هم مى‏شود و يكى از احكامى كه در نماز دو ركعتى قدرى محل خلاف واقع شده است، آن اين است كه آيا ظن در عدد ركعات در نمازهاى غير چهار ركعتى معتبر است يا خير؟ اين مورد بحث واقع شده است، اگر كسى در آنجا مسئله اعتبار ظن را نسبت به عدد ركعات قائل شد لازمه‏اش اين است كه در نماز طواف هم ظن در عدد
    ركعات حجيت داشته باشد، پس اگر از سجده بلند شد و اول ترديد كرد كه آيا ركعت اولى است يا ثانيه، و بعد ظنش نسبت به يك طرف رفت همان ظن و مظنه را معتبر بداند و ترتيب اثر بدهد، پس در حقيقت نماز طواف واجب اين النعل بالنعل مثل نماز واجب صبح است، تمام احكام مشتركه و احكام مختصه در نماز طواف هم جريان مى‏يابد.
    علاوه بر اين، مسئله عدم تقدم مورد بحث است كه مراجع متأخر غير از مرحوم آقاى بروجردى كسى اين مطلب را قائل نبود البته من خودم قائلم، ولى نوعاً چون قائل نبودند (اين تقدم و تأخرها حتى در نماز جماعتها گاهى به چشم مى‏خورد) اما اگر كسى شك كرد كه بايد زن تقدم بر مرد نداشته باشد، بايد اين خصوصيت را هم در نماز طواف رعايت كند، منتهى مسئله اين است، كما اينكه در نمازهاى ديگر هم همينطور است، اگر مردى ايستاد به نماز خواندن و بعد از شروع نماز او جلوتر از او زنى ايستاد به نماز اين چون بعداً شروع كرده ضربه‏اى به نماز آن مرد نمى‏زند، آنكسى كه قائل به اعتبار عدم تقدم رجال بر نسأ در باب نماز هست، او مى‏گويد كه اگر يك مردى مى‏خواهد شروع به نماز كند حق ندارد متأخره عن المرئة شروع كند، اما اگر خود شروع كرد و بعد يك مرئةاى آمد و جلوى او نماز خواند اگر اشكالى هست به نماز آن مرئة متوجه است، اما نسبت به نماز مرد كه زودتر شروع به نماز كرده و در حال شروع هم هيچگونه مشكلى در كار نبوده نسبت به اين هيچ اشكالى به وجود نمى‏آيد.
    و اما مسئله 3 كه از مشكلات مباحث نماز طواف است يك مقدارى از آن را مى‏خوانيم، چون اين مسئله را با فروع مختلف در يكجا ايشان جمع كرده‏اند: اصل مطلب: در مسئله 3 مى‏فرمايند "يجب ان تكون الصلاة عند مقام ابراهيم عليه‏السلام و الاحوط الذى لا يترك، خلفه"اين اصل مطلب، بعد آنوقت مسئله تعذر خلف و فروعى كه در اين باب تصور مى‏شود را مطرح كرده‏اند، يكى از جهاتى كه معتبر در نماز طواف است، به حسب تعبير كثيرى از فقهأ اين است كه "عند مقام ابراهيم"باشد، اين نماز طواف نزد مقام ابراهيم، وصل به مقام ابراهيم، قرب مقام ابراهيم باشد، از نظر فتوا تقريباً مشهور بين فقهأ عبارت از اين معنا است، ولو اينكه در تعبيراتشان، تعبيرات مختلفى دارند، كثيرى از آنها تعبير كرده‏اند به "عند مقام ابراهيم"كلمه عند كه معنايش نزديك و نزدِ مقام ابراهيم بودن را دلالت مى‏كند، مرحوم محقق در شرايع و جمع ديگرى، اينها تعبير به كلمه فى كرده‏اند، عبارت محقق در شرايع كه در مسئله ثالثه آن مسائل متعدده مطرح كرده، ايشان اين عبارتشان اين است كه "يجب ان يصلى ركعتى الطواف فى المقام"به جاى كلمه "عند"كلمه "فى"را ذكر كرده است، منتهى مى‏فرمايد مقصودمان از مقام "حيث هو الان"همانجائى كه الان مقام وجود
    دارد و وضع شده همانجا مقصود است، اما كلمه فى دارد و عجيب اين است كه در ذيلش مى‏فرمايد "فأن منعه زحامٌ"اگر جمعيت و ازدحام ممانعت كرد از اينكه فى مقام ابراهيم بخواند "صلى ورائة او الى احد جانبيه"نماز را پشت مقام بخواند، اما در صورت ازدحام "او الى احد الطرفى و جانبى"اينها تعبير به فى كرده‏اند، روى همين يك فتوائى از مرحوم شيخ طوسى در كتاب خلاف نقل شده است كه صاحب جواهر اين فتوا را بعنوان فتواى مقابل مشهور ذكر كرده است، و آن اين است كه شيخ در كتاب خلاف فرموده است كه خير، لازم نيست كه نماز طواف در مقام ابراهيم باشد، بلكه بالاتر، مرحوم شيخ ادعا كرده به اينكه "لا خلاف"در اينكه اگر كسى نماز طوافش را در مقام ابراهيم نخواند اين نمازش درست است، و لازم نيست اعاده كند، اما روى كلمه فى هم عبارت محقق در شرايع و هم عبارت شيخ در كتاب خلاف اينگونه است كه اين يك نكته‏اى دارد كه بعداً انشأالله نكته‏اش را ذكر مى‏كنم، فقط تنها كسى كه بعنوان مخالف در مسئله مى‏توان گفت مطرح است، مرحوم صدوق است و آنهم در خصوص طواف نسأ، ايشان فرموده است نماز طواف نسأ را هر كجاى مسجد الحرام مى‏خواهد بخواند ولو ازدحامى هم نباشد مانعى هم وجود نداشته باشد اشكالى ندارد، دليلش هم يك روايتى از فقه الرضا است كه خوب فقه‏الرضا محل تأمل است و بلكه ارجح عدم حجيت و عدم اعتبارش است.
    ما در درجه اول بايد ادله مسئله را ملاحظه كنيم، قبل از روايات همين آيه شريفه‏اى كه براى اصل وجوب نماز طواف ما به آن استدلال كرديم، اين آيه در اينجهت هم دلالت دارد، آيه شريفه مربوطه "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى" خوب آيه شريفه، نه كلمه عند در آن ذكر شده و نه كلمه فى ذكر شده است بلكه بجاى او دو كلمه، كلمه "مِن"را ذكر كرده "و اتخذوا مِن مقام ابراهيم مصلى"قبل از آنكه ما احتمالات در معناى آيه را بررسى كنيم، و ببينيم كداميك از اين احتمالات ارجح از ديگر احتمال است يكى دو نكته را اول بايد به آن توجه داشته باشيم و بر مبناى او ما آيه شريفه را معنا كنيم، يك نكته اين است كه در رواياتى كه انشأالله مى‏خوانيم و همينطور در بعضى از رواياتى كه خوانديم، ائمه عليهم‏السلام در همين رابطه به آيه استشهاد كرده‏اند و من عرض كردم وقتى كه امام معصوم عليه‏السلام به يك آيه‏اى استدلال مى‏كند و استشهاد مى‏فرمايد معنايش اين است كه اين آيه خود ظهور در اين معنا دارد، يعنى استشهاد غير از مسئله تفسير است، يكوقت امام معصوم آيه‏اى را تفسير مى‏كنند، اين تفسير براى ما حجيت دارد ولو اينكه اين تفسير بر خلاف ظاهر معناى آيه باشد، براى اينكه ائمه مبين قرآن و مفسر آگاه و عالم به قرآن هستند، لذا هر آيه‏اى را كه تفسير بكنند ولو اينكه اين تفسير بر خلاف ظاهر باشد، ما به مقتضاى اعتقاد امامى بودن خودمان بايد بپذيريم و مى‏پذيريم، اما كثيراً ما ائمه‏
    عليهم‏السلام براى تأئيد كلامشان استشهاد و استدلال به يك آيه مى‏كنند، كه پاى استشهاد و استدلال مطرح است، در اينجا بايد ظاهر آيه ملاك باشد، يعنى امام مى‏خواهند اينطور بفرمايند كه توى سائل اگر خودت هم توجه به اين آيه مى‏كردى و ظاهر اين آيه را ملاحظه مى‏كردى همين مطلبى را كه من مى‏گويم از ظاهراين استفاده مى‏كردى، آنوقت ما در روايات مسئله صحيحه حتى در همين رابطه‏اى كه ما الان در آن داريم بحث مى‏كنيم، مى‏بينيم ائمه عليهم‏السلام استشهاد به آيه "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى"كرده‏اند، ما از اين استشهاد پى مى‏بريم كه آيه يك معناى ظاهرى دارد كه اين معناى ظاهر مستند خود امام معصوم عليهم‏السلام قرار گرفته، پس كسى توهم اين معنا را نكند كه اين آيه ظهور ندارد.
    نكته دوم اين است كه مقام ابراهيم همانطورى كه ما در بحث دائره مطاف ذكر كرده‏ايم و خصوصيات و جريانات مقام ابراهيم را ذكر كرديم مقام‏ة اسم آن سند و صخره‏اى است كه حضرت ابراهيم عليه‏السلام بر آن صخره بالا رفت و ديوارهاى خانه كعبه را (آن قسمت بالا و ارتفاعيش را) بالا برد، منتهى ظاهر اين است كه كعبه‏اى كه بدست ابراهيم عليه‏السلام ساخته شد، اين مقدار ارتفاع نداشت، يا اگر اين مقدار هم ارتفاع داشته با تناسب اينكه آن سنگى كه حضرت ابراهيم روى آن قرار گرفته و شايد حداكثر طول و عرض و عمقش يك زرأ باشد، بايد همان حرفهائى كه در بعضى از روايات بود بگوئيم اين سنگ به مقدارى كه حضرت ابراهيم ديوارها را بالا مى‏برد، اينهم به معجزه الهيه و به قدرت خداوندى بالا مى‏رفت تا ديوارهاى كعبه به اين مقدار ارتفاع پيدا كرد و الا در شرائط طبيعى كه كسى نمى‏تواند روى يك سند يك زرائى قرار گيرد و اين ديوارهاى مرتفع خانه كعبه را بالا ببرد، اين بايد يك جريان غير طبيعى باشد، پس مقام ابراهيم ظاهراً عبارت از همان سنگ است بطوريكه اين تحولاتى كه بر آن پيش آمده كه ما در آن روز تحولات را عرض كرديم كه حتى در زمان رسول خدا تا آخر اين مقام ابراهيم نزديك خانه كعبه بوده، بطورى نزديك بوده و فاصله بين مقام و خانه كعبه كم بوده كه حتى يك انسان از آن فاصله نمى‏توانسته عبوركند، مثلاً 10 يا 15 سانت فاصله بين مقام ابراهيم و خانه كعبه وجود داشته، لذا اگر نظرتان باشد در آن روايتى كه دائره مطاف و حد مطاف را مشخص مى‏كرد امام معصوم اينطور مى‏فرمودند كه فرق بين شما و بين مسلمانهاى در زمان رسول خدا در رابطه با طواف اين است كه مسلمانهاى زمان رسول خدا وقتى كه طواف مى‏كردند، طوافشان "على البيت و المقام"بوده است، يعنى هم بيت در يسار آنها قرار مى‏گرفت و هم مقام ابراهيم در يسارشان قرار مى‏گرفت، اين به اعتبار اين بود كه مقام ابراهيم نزديك خانه كعبه بود و تقريباً با يك فاصله 10 يا 20 سانتى وصل به خانه كعبه بود، اما امام‏
    معصوم فرمودند كه شما در بعد از زمان رسول خدا و مثل امروز "تطوفون بين البيت و المقام"يك طرفتان بيت قرار مى‏گيرد و يكطرفتان مقام قرار مى‏گيرد كه خود همين روايت دليل بر اين مطلب بوده است كه مقام ابراهيم بعد از رسول خدا تغيير مكان داده است، اينكه چه كسى تغيير داده، دومى يا غير دومى تغيير داده و آيا اين تغييرش يك تحريفى بوده و يا نبوده آن يك بحث ديگرى هست، اما اصل مطلب اين است كه "المقام"آنجائى كه الان هست در زمان رسول خدا آنجا نبوده است، بلكه نزديك خانه كعبه و تقريباً وصل به خانه كعبه بوده است، اينجا ابتدائاً اين سؤال پيش مى‏آيد كه رسول خدا مثلاً در همين حجةالوداع كه حج آخرى بود كه رسول خدا انجام دادند، موقعى كه طواف انجام دادند و خواستند نماز طواف بخوانند كجا نماز طواف را خواندند؟ ظاهر اين است كه رسول خدا در همانجائى كه قبلاً مقام ابراهيم بوده و تقريباً وصل به خانه كعبه بوده همانجا (يعنى در فاصله يك مترى خانه خدا ايستادند و نماز طواف را خواندند) و اين آيه هم همانجا نازل شد "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى"پس اينهم يك نكته‏اى است كه بايد توجه داشته باشيم كه مقام ابراهيم اسم زمين نيست، اگر اسم زمين باشد، مثل حجر اسماعيل كه قابل تغيير نيست، آن تكه‏اى كه اسماعيل مادرش را دفن كرده و انبيائى در آن دفن شده‏اند و ظاهراً خودش هم در آنجا دفن است آن اسم زمين است، آن قابل تغيير نيست، اما اگر مقام ابراهيم را فرضاً از اينجا بردارند و ببرند در جاى ديگر بگذارند مقام همانى است كه برداشته شده، نه اينكه زمين عنوان مقام داشته باشد، كما اينكه اين همان مقام رسول خدا بوده كه وصل به خانه كعبه بود، اما الان مى‏بينيم 5/26 زرأ با خانه كعبه فاصله دارد و ذكرش هم بعنوان حد طواف بعنوان حد است نه بعنوان موضوعيت، اگر مقام را هم از اينجا بردارند مسئله همان 5/26 است بدون اينكه تغييرى در حد مطاف بوجوب بياورد، (در طواف ملاك 5/26 زرأ است الان اگر مقام را برگردانند به همان زمان رسول خدا كما اينكه در بعضى از روايات هست كه بعد از آنكه حضرت بقيةالله روحى له الفدأ ظهور مى‏كنند مقام را برمى‏گردانند به همان جاى اولى كه رسول خدا بوده و حالا اگر ايشان آوردند و برگرداندند از نظر حد مطاف مسئله تغيير نمى‏كند، اما از نظر نماز طواف مسئله قابل تغيير است، نه از نظر حد طواف) اما از نظر نماز طواف: آيه شريفه را يك مقدارى مطرح مى‏كنم براى اينكه شما مخصوصاً مراجعه به تفاسير و يا آيات الاحكام بكنيد، چون اين آيه خيلى قابل بحث است. آيه شريفه را با توجه به اين نكاتى كه من درباره‏اش عرض كردم دقت كنيد: اول روى اين مسئله كه آيا مى‏شود اين "من مقام ابراهيم"اين به معناى حقيقى خود اخذ شود؟ در موارد ديگر مسئله روشن است، اگر به شما گفتند كه وقتى حرم مشرف مى‏شويد يك گوشه از حرم را انتخاب كنيد و
    مشغول عبادت شويد، خوب اين يك معناى حقيقى روشنى دارد، انسان مى‏رود به اندازه جاى يك نفر از يك طرف حرم را انتخاب مى‏كند و مشغول عبادت مى‏شود اگر گفتند مثلاً براى نماز جماعت كه شما مى‏گوئيد در مسجد مسقف يك جا هم براى ما انتخاب كنيد، اينها مسائل حقيقيه است اما در مقام ابراهيم مقام يك صخره‏اى بيش نيست، و آن صخره آنقدر وسعت ندارد كه كسى بگويد كه يك گوشه از اين صخره را شما بعنوان مصلى اتخاذ و انتخاب كنيد مثل يك گوشه از حرم نيست انسان مى‏تواند گوشه‏اى از حرم را بعنوان محل عبادت انتخاب كند، اما چنين سنگى با اين طول و عرض كم چطور بعنوان محل نماز طواف اتخاذ كند، اين يك چيز غير ممكنى است، حالا كه غير ممكن شد پس معنى اين آيه شريفه چه مى‏شود؟ آيا كلمه "مِن"براى ابتدأ است؟ آيا كلمه "مِن"به معناى "فى"است آيا "مِن"در اينجا بعنوان مجازيت استفاده شده و آثارى كه بر اين احتمالات مترتب است شما اينها را انشأالله با دقت در تفاسير مخصوصاً آن تفاسيرى كه جنبه‏هاى فقهى آن قوى است آنها را ملاحظه كنيد و آن نكته اول را فراموش نكنيد كه ائمه به اين آيه استشهاد كردند و معنى استشهاد اين است كه گفته‏اند كه اين آيه ظهور دارد و اگر خودتان هم باشيد، بايد اين مطلب را از آيه شريفه استفاده كنيد.
    پايان