• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    "مد ظله العالى ""
    جلسه سى و دوم "
    عرض كرديم در مورد نماز طواف، بعضى از روايات وجود دارد، مخصوصاً صحيحه على بن جعفر ظاهرش اين است كه "بعد الغداة"اگر نماز صبح را نخوانده است، لازم است نماز صبح را مقدم بر نماز طواف بدارد، و همينطور بعد العصر و قبل الغروب، اگر نماز عصر را نخوانده است، ظاهر بر حسب اين روايت اين است، كه لازم است نماز عصر را مقدم بر نماز طواف بدارد، و عرض كرديم كه، بر فرض كه اين روايت معارضى نداشته باشد، و ما حتى لازم باشد بر طبق اين روايت عمل كنيم، اين روايت ضربه‏اى به اصل بحث ما نمى‏زند، براى اينكه آن جهتى را كه ما بحث مى‏كرديم، در آن جهت، خودِ نماز طواف من حيث هى مطرح بود، با قطع نظر از اين جهت كه مثلاً با نماز صبح يا نماز عصر، يك نوع معارضه‏اى پيدا كند، و با قطع نظر از اينكه مثلاً مصادف با حالت احمرار و طلوع شمس شود، در حقيقت آن جهتى را كه ما در رابطه با فوريت و عدم فوريت بحث مى‏كرديم، خودِ نماز طواف من حيث هى است، اما حالا بعضى از عناوين ديگر پيش بيايد و عند حصول آن عناوين، مسئله مبادرت، فرضاً مطرح نباشد، اين ضربه‏اى به آن جهتِ بحث و محل اصلىِ كلام ما نمى‏زند، به عبارت روشنتر ما در اصل بحث در مقابل كسى قرار گرفتيم، كه مى‏گويد اصلاً فوريت در نماز طواف واجب نيست، بلكه يك امر مستحبى است، اگر كسى خواست، رعايت بكند يا خير، ما در مقابل چنين كسى، به آن روايات استدلال كرده و استفاده كرديم كه مسئله اينطور نيست، بلكه بايد به مجرد فراغ از طواف بدون اينكه يك فاصله معتدٌ به عرفى تحقق پيدا كند، بايد نماز طواف واقع شود، و ظاهر هم اين است كه اين بايد، بايدِ شرطى است، نه صرف يك تكليفى كه بر مخالفتش استحقاق عقوبت فقط مترتب باشد، پس اولاً رواياتى مثل صحيحه على ابن جعفر، اين در رابطه با اصل بحث ما، به عنوان يك روايت مخالف نمى‏تواند مطرح باشد، اما در رابطه با مورد خودش كه بحث كنيم، مورد روايت اين بود كه على بن يقطين سؤال كرد از موسى بن جعفر عليهم‏السلام "عن الذى يطوف بعد الغداة و بعد العصر و هو فى وقت الصلاة"اين "فى وقت الصلاة"يعنى در وقتى است كه هنوز فريضه يوميه را انجام نداده است، به عبارت ديگر مقصود اين نيست كه وقت باقى است ولو اينكه اين نماز صبحش را هم خوانده و نماز عصر را هم اتيان كرده، نه، "هو فى وقت الصلاة"معنايش اين است كه در وقتى است كه بايد نماز فريضه يوميه‏اش را انجام بدهد و هنوز انجام نداده "ا يصلى ركعات الطواف نافلة كانت او فريضه قال لا"اين روايت اولاً با اصل بحث ما منافاتى ندارد،
    حالا در مورد خودش آيا فتوا بر طبق اين روايت مى‏شود داد يا نه؟ مى‏گوييم اولاً در همين مورد اين روايت معارض دارد، و معارضِ آن، همان روايتى بود كه ديروز خوانديم، اولين روايت باب 76 صحيحه محمد بن مسلم، آنهم در همين مورد وارد شده "قال سئلت ابا جعفر عليه‏السلام عن رجل طاف طواف الفريضة و فرغ من طوافه حين غربت الشمس"اينجا تكليف چيست؟ "حين غربت الشمس"و وقت مغرب داخل شده، نماز مغرب هم انجام نگرفته است "قال وجبت عليه تلك الساعة الركعتان"آن ساعت فراق از طواف بايد دو ركعت نماز طواف انجام گيرد، باز تأكيد مى‏كند "فليصلهما قبل المغرب"يعنى "قبل ان يأتى بصلاة المغرب"با اينكه وقت داخل شده و با اينكه فريضه انجام نشده، لكن در عين حال نماز طواف را مقدم بدارد، پس در حقيقت در همان مورد، اين روايت تصريح به خلاف مى‏كند، حالا ما بگوييم آيا اين دو روايت بر اثر تعارض، تساقط مى‏كنند، بعد از آنكه تساقط كردند آنوقت رجوع كنيم به صحيحه معاوية بن عمار كه مى‏گفت نماز طواف را "فى اى ساعة من ساعات الليل و النهار"بدون تأخير بايد انجام داد، آيا اينگونه بين اين دو روايت را ما جمع كنيم به تعارض و تساقط و رجوع به صحيحه معاوية بن عمار، يا اينكه خير؟ ما ديروز گفتيم كه مرحوم شيخ طوسى آن روايت على بن يقطين را اينگونه معنا كرده: گفته اين روايت يك امر تعبدى را مى‏گويد، مى‏گويد نمازِ فريضه يوميه مقدم بر نماز طواف است، ولى خوب با اين روايت چه كنيم، روايت محمد بن مسلم خلاف اين معنا را دلالت دارد، اين مى‏گويد نماز طواف مقدم بر نماز مغرب و فريضه مغرب است، لذا بياييم حمل بر ضرورت كنيم، نه اينكه كلام شيخ را اينگونه معنا كنيم، خودمان حمل بر ضرورت كنيم، ضرورت به اين معنا كه مورد صحيحه على بن يقطين در آنجايى است كه وقت نماز صبح يا نماز عصر ضيق شده است و اگر بخواهد به نماز طواف بپردازد وقت نماز صبح يا نماز عصر از دست مكلف مى‏رود، كه در جمع بين دو روايت اينگونه برخورد كنيم كه اين روايت محمد بن مسلم كه مى‏گويد نماز طواف را مقدم بر نماز مغرب بدارد، در آنجايى است كه وقت مغرب وسيع است و با خواندن نماز طواف فوت نمى‏شود، اما روايت على بن يقطين را حمل كنيم بر آنجايى كه وقت نماز صبح يا عصر ضيق شده است، بطوريكه اگر بخواهد نماز طواف را بخواند ديگر وقت نماز صبح يا عصر از دست مكلف مى‏رود، اگر اينجورى هم بين دو روايت جمع كنيم، باز هيچ مشكلى ندارد، منتهى عرض كرديم كه كلام شيخ را نمى‏شود حمل بر صورت ضيق و ضرورت كرد، اما خارجاً خودمان بخواهيم به عنوان جمعِ در مقام دلالت اينگونه روايات را معنا كنيم، اين مسئله بعيدى نيست، مخصوصاً با توجه به اين نكته كه معمولاً وقت نماز صبح وقت كمى هست، و وقت نماز عصر هم‏
    بعد العصر ديگر خيلى زياد نيست، ولو اينكه حالا ده تا نماز عصر هم مى‏شود خواند، اما وقت چندان وسيعى وجود ندارد.
    حالا كه بحث ما به اين روايات كشيده شد، رواياتى در همين باب 76 داريم، كه يك قدرى مضمونهايش با يكديگر مختلف است و معنا كردن بعضى از اينها هم مقدارى مشكل است، رواياتى هست كه عنوانشان اين است كه خوب از نظر اطلاع هم چيز خوبى است، مثل روايت 4 اين باب موثقه اسحاق بن عمار "عن ابى الحسن عليه‏السلام قال: ما رأيت الناس اخذوا عن الحسن و الحسين" امام مى‏فرمايد من نديدم اين مخالفين خودمان را، اينهايى كه پيروان اهل بيت عليهم‏السلام نيستند، من نديدم اينها يك مطلبى را از امام حسن و امام حسين عليه‏السلام اخذ كرده باشند مگر يك مطلب، كه آن را از امام حسن و امام حسين گرفته‏اند، و آن مطلب اين است "الا الصلاة بعد العصر و بعد الغداة فى طواف الفريضه"در طواف واجب اگر كسى بخواهد بعد از نماز صبح نمازش را انجام دهد، اينها از امام حسن و امام حسين اين مطلب را گرفتند كه مانعى ندارد، و همينطور در بعد العصر، كسى كه نماز عصرش را خوانده است، چون نوافل مبتدئه، همانطور كه ديروز گفتم از نظر ما هم بعد العصر كراهت دارد، حالا آنها يك تقيُّد بيشترى به اين معنا دارند، اين روايت مى‏گويد كه در عين اينكه اينها روى نمازِ بعد از نماز صبح و نماز بعد از نماز عصر حساسيت دارند، اما در يك مورد حساسيت ندارند: و آن نماز طواف واجبى است كه بعد از نماز صبح انجام بگيرد، يا نماز طواف واجبى است كه بعد از نماز عصر انجام بگيرد، اينها از امام حسن و امام حسين اين مطلب را اخذ كردند، حالا اين روايت اينگونه مى‏گويد.
    در روايت ديگر اين معنا را ذكر مى‏كند، روايت صحيحه است، روايت دهم اين باب، يك سؤالى مى‏كند "محمد بن اسماعيل بن بزيع قال: سئلت الرضا عليه‏السلام عن صلاة طواف التطوع بعد العصر"يك طواف مستحبى را كسى بخواهد انجام دهد و نماز اين طواف مستحبى را بعد العصر بخواند، اين سؤالى است كه ابن بزيع كه از روات بسيار جليل القدر است، از حضرت رضا صلوات الله عليه كرده است، "فقال: لا"حضرت فرمودند خير، حق ندارد اين كار را كند، و بعد العصر نماز طواف مستحبى را انجام دهد. بعد ابن بزيع كأنّ بصورت اشكال و اعتراض مى‏گويد "فذكرت له قول بعض آبائه"فرمايش بعضى از اجداد حضرت رضا را من به خدمت ايشان عرض كردم، كه چه فرموده؟ فرموده "ان الناس لم يأخذوا عن الحسن و الحسين عليهم السلام الا الصلاة بعد العصر بمكة"مردم، يعنى ديگران، غير از شيعيان شما. اينها از حسن و حسين اخذ نكردند مگر يك مطلب را، و آن صلاة بعد العصر بمكه، خوب نماز طواف هم كه در مسجد الحرام است، پس چرا من از شما پرسيدم و شما
    در جواب من فرموديد نه؟ اين نه براى چيست؟ "فقال"امام رضا صلوات‏الله عليه فرمود "نعم"درست است، اجداد و آبأِ من چنين مطلبى را در رابطه اين مردم بيان كردند كه اينها از حسن و حسين فقط يك مطلب را گرفته‏اند "فقال نعم"لكن در عين اينكه اين فرمايش را آبأ و اجداد من فرمودند "و لكن اذا رأيت الناس يقبلون على شئ فاجتنبه"وقتى كه تو ملاحظه مى‏كنى كه اين مخالفين ما، تعبير اين است "يقبلون على شئ"اين عبارت را مرحوم مجلسى در شرحى كه بر كتاب تهذيب شيخ دارد،بنام ملاذالاخيار كه آنهم مثل مرات العقول كه شرح بر اصول و فروع كافى است اينهم شرح بر تهذيب شيخ طوسى هست، ايشان اينگونه معنا مى‏كند:"اذا رأيت الناس يقبلون على شئ"يعنى على تجسس شئ، و شايد يُقبِلون باشد، يعنى وقتى كه ملاحظه مى‏كنيد كه اين مخالفين ما، اقبال كرده و با حساسيت زيادى دارند يك مطلبى را دنبال مى‏كنند "فاجتنبه"شما چه ادعايى دارى كه خود را در معرض خطر قرار دهى، تو هم اجتناب كن تا تحت تعقيب و تجسس و كنجكاوى آنها واقع نشوى (يك چنين چيزى جوابِ امام بود) "فقلت"ابن بزيع مى‏گويد من قانع نشدم و به حضرت عرض كردم كه اين چه فرمايشى است كه شما مى‏فرمائيد "ان هؤلأ يفعلون" اينها خودشان هم عملاً همين نماز طواف را بعد العصر انجام مى‏دهند، اگر خودشان انجام نمى‏دادند خوب بله حساسيتى بوجود مى‏آورد، اما بعد از آنكه خودشان هم عملاً به مقتضاى اخذى كه از حسن و حسين عليهم‏السلام داشته‏اند عملاً اين معنا را انجام مى‏دهند، ديگر چه مشكله‏اى در اين رابطه وجود دارد؟ "ان هؤلأ يفعلون، فقال":امام يك جمله در جواب مى‏فرمايد "لستم مثلهم"شما مثل اينها نيستيد، يعنى با اينكه عمل يكى است، شيعه و غير شيعه هر دو از نظر نماز طواف بعد العصر عملاً صلاة را انجام مى‏دهند و هيچ فرقى از نظر عمل بينشان نيست، لكن در عين حال "لستم مثلهم"شما مثل اينها نيستيد، شما مثل اينها نيستيد يعنى چه؟ علامه مجلسى در ملاذالاخيار به اين شكل مى‏گويد كه درست است كه شيعه و غير شيعه در اين عمل موافق با هم هستند، عملاً هيچگونه مخالفتى ندارند، لكن در عين حال، آنهائى كه شيعه هستند همين عمل را مى‏گيرند و از راه اين عمل احتجاج بر آنها مى‏كنند، با اينكه خودشان هم اينگونه عمل مى‏كنند، اما در عين حال همين عمل را شاهد بر شيعه بودن قرار مى‏دهند و شيعيان را به لحاظ اين عمل مورد تجسس و بررسى و بعد هم ايذأ و ناراحتى قرار مى‏دهند، اما اگر يكى از خودشان به همين كيفيت عمل كند، كه مى‏كند، براى آنها ايجاد حساسيت نمى‏كند "لستم مثلهم اى مع كون العمل واحداً و هم يفعلون كما يفعل الشيعة"مع ذلك همين عمل واحدِ مورد اتفاق از نظر شيعه، براى شيعه ايجاد حساسيت مى‏كند اما براى خودشان ايجاد حسياسيت نمى‏كند، لذا چون ايجاد حساسيت مى‏كند
    "فاجتنبه"شما دست از اين معنا بردار و عمل خود را جداى از عمل آنها قرار بده و مخالف با عمل آنها قرار بده، يعنى تو نماز را بعد العصر نخوان، خوب حالا اين روايت با اين سؤال و جوابها و با اين اعتراضهائى كه از راوى شده و امام هم جواب داده‏اند، و آخرين جواب اين است كه "لستم مثلهم"و قبل از اين هم دستور به اجتناب داده‏اند و امر هم ظهور در وجوب دارد، آنوقت اين روايت را با آن روايت قبلى و بعضى از روايات مشابه با روايت قبلى چه كنيم؟ آيا اينگونه فرق قائل شويم كه آن روايت قبلى مربوط به طواف فريضه بود، و اين مربوط به طواف نافله است، براى اينكه سؤالى كه ابن بزيع ابتدأً كرد، در مورد صلاة طواف نافله سؤال كرد.
    اين فرق بدرد نمى‏خورد براى اينكه طواف فريضه و طواف نافله كه در پيشانيشان ننوشته است كه هذا طواف الفريضة و هذا طواف النافلة تا سنى‏ها وقتى مى‏آيند تجسس كنند بگويند كه خوب اين طواف فريضه او است و اشكال ندارد و آن طواف مستحبى است كه محل اعتراض و اشكال است. طواف واجب البته در عمره تمتع علامت دارد، و آن اين است كه انسان در حال پوشيدن لباس احرام طواف عمره تمتع را انجام مى‏دهد اما در طواف حج چطور؟ در طواف حج همان روز عيد قربان كه شد بعد از آنكه رمى جمره عقبه و ذبح و حلق يا تقصير تحقق پيدا كرد، اولين كارى كه انجام مى‏گيرد اين است كه انسان لباسهاى احرامش را كنار مى‏گذارد و لباس مخيط مى‏پوشد (لباس معمولى) و اگر همانروز هم براى طواف به مكه بيايد، طواف واجب حج را با همان لباسهاى معمولى دارد انجام مى‏دهد در آنوقت هيچ فرقى بين طواف واجب و مستحب وجود ندارد، وقتى كه انسان در دائره مطاف قرار مى‏گيرد انسان چه مى‏داند كه اين كسى كه در كنار انسان طواف مى‏كند طوافش واجب است يا مستحب؟ خوب تميز واجب و مستحب با نيت است و نيت هم كه براى ديگرى روشن نمى‏شود كه من مشغول طواف واجب يا مستحب هستم. لذا يك اشكال در اين جهت است.
    اشكال ديگر اين است كه آن مطلبى را كه "الناس اخذوا عن الحسن و الحسين" به مقتضاى روايت اسحاق بن عمار در طواف فريضه، اين معنا را اخذ كرده‏اند، خوب وقتى ابن بزيع از طواف تطوع سؤال مى‏كند و امام هم جواب مى‏دهد "لا"، ديگر چه حق دارد مسئله قولِ بعض آبأ را در اينجا نقل كند، البته اگر موردِ قول بعض آبأ طواف واجب باشد. يعنى روى قاعده بايد حضرت رضا به ابن بزيع بگويند كه تو دارى بين نماز طواف واجب و مستحب خلط مى‏كنى، سؤال تو از نماز طواف مستحب است، ولى اعتراض تو در مورد نماز طواف واجب است، اينها چه ارتباطى به يكديگر دارند.
    پس روايت قبلى مطلبى را كه در رابطه با اخذ ناس عن الحسن و الحسين ذكر
    مى‏كند كلمه "فى طواف الفريضه"در دنبال او هست، در حاليكه در روايت ابن بزيع مورد سؤال از طواف تطوع بوده و بعد هم كه ابن بزيع اعتراض مى‏كند حضرت رضا نمى‏فرمايد كه ياابن بزيع تو خلط كردى بين نماز طواف واجب و تطوع، و علاوه اينكه چيزى را كه ابن بزيع مى‏گويد اصلاً يك دايره وسيعى دارد "ان الناس لم يأخذوا عن الحسن و الحسين الا الصلاة بعد العصر بمكه" اصلاً صحبتِ نماز طواف نيست، و اصلاً صحبت مسجد الحرام نيست "الا الصلاة بعد العصر بمكة"يعنى هر نمازى، ولو غير نماز طواف، در هر كجائى ولو غير مسجد الحرام، اين غير از آن چيزى است كه در روايت اسحاق بن عمار ذكر شده، آنكه در آن روايت ذكر شده در خصوصِ نماز طواف فريضه است كه بعد العصر جايز است "و الناس اخذوا من الحسنين عليهما السلام ذلك"لذا يك مشكله‏اى هم در اين روايت از اين نظر وجود دارد.
    چون بحث ما در اين روايات به مناسبت نماز طواف بود لذا خواستم اشاره‏اى هم به اين روايت و اشكالى كه در آن وجود دارد، داشته باشيم.
    در نتيجه براى ما ثابت نشد كه يك روايتى ولو اينكه در جهت بحث ما هم وارد نباشد، لكن دلالت بر اين معنا داشته باشد كه جايز نيست كه نماز طواف را بعد الفراغ عن الطواف ولو فى بعض الموارد انسان انجام دهد، يك روايت قرص و محكم و خالى از معارضه ما در اين باب پيدا نكرديم.
    يكى دو مطلب كوچك ديگرى بگوئيم كه از اين مسئله فارغ شويم:
    يكى يك عمل مستحبى هست كه امام هم در تحرير الوسيله ذكر مى‏كنند، كه مستحب است در نماز طواف در ركعت اولى‏ سوره توحيد خوانده شود (كه خودشان هم تصريح دارند) و در ركعت دوم هم سوره كافرون خوانده شود اين مستحبى است كه مشهور هم بر طبق آن فتوا داده‏اند صحيحه معاوية بن عمار هم شاهدِ اين استحباب است، منتهى يك نكته كوچكى هست، كسى نگويد كه صحيحه معاوية بن عمار دارد نماز طواف را اينگونه بيان مى‏كند كه بايد در ركعت اولى‏ سوره توحيد خوانده شود و در ركعت دوم سوره "قل يا ايها الكافرون"در حقيقت اين كيفيت نمازِ طواف است، چرا شما حمل بر استحباب مى‏كنيد؟ جواب اين است كه اولاً كسى قائل به تعين اين معنا نشده و ثانياً در باب مستحبات آنطورى كه مكرراً عرض كرديم چون مسئله مراتب فضل نوعاً متفاوت است لذا حمل مطلق بر مقيّد در باب مستحبات كمتر تحقق پيدا مى‏كند، اگر گفت "يُستحب عتق الرقبة"و دليل ديگرى گفت "يستحب عتق الرقبة المؤمنة"اينجا جاى حمل مطلق بر مقيد نيست و بايد به اين شكل معنا كنيم كه اصل عتق الرقبة داراى فضيلت و رجحان است، منتهى عتق رقبه مؤمنه داراى فضيلت بيشتر و رجحان مؤكدتر است، نه مثل واجبات كه مسئله حمل مطلق بر مقيد باشد، لذا در ذهن كسى نرود كه صحيحه معاوية بن عمار، دارد
    كيفيت را نقل مى‏كند، نقل كيفيت هم به اين است كه در ركعت اولى سوره توحيد و در ركعت دوم هم سوره "قل يا ايها الكافرون"و اين ظاهرش اين است كه، اين كيفيت در نماز طواف تعين دارد، مى‏گوئيم بله اگر روايات مطلقه ديگر نبود، و اين مسئله‏اى كه در باب مستحبات است، مطرح نبود ما حمل مطلق بر مقيد مى‏كرديم اما با توجه به اين خصوصيات جائى براى حمل مطلق بر مقيد نيست.
    آخرين مطلب در اين مسئله اين است كه نماز طواف را هم جايز است انسان بلند بخواند و هم جايز است آهسته بخواند، چرا؟ به علت دو نكته: يكى اينكه ادله‏اى كه كيفيت نماز طواف را بيان كرده حتى به صورت استحباب هم خصوصيتى براى جهر يا اخفات در آن قائل نشده، يعنى در اين صحيحه معاوية بن عمار هم هيچ اشاره‏اى به مسئله جهر و اخفات نشده و ثانياً مسئله جهر و اخفات با روز و شب ارتباط دارد، نمازهائى كه در شب واقع مى‏شود در آن اجهار مطرح است و نمازى كه در روز مثل ظهرين واقع مى‏شود در آن اخفات مطرح است، و چون نماز طواف، يك نمازى است كه نه تقيّد به روز و نه تقيُّد به شب دارد، لذا على القاعده كلا الوجهين در آن جائز است، هم جهر و هم اخفات در آن جايز است.
    پايان