• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى " "
    جلسه سى‏ام "
    عرض كرديم كه درباره صلاة طواف جهاتى از بحث وجود دارد، يك جهت اين است كه آيا نماز طواف، از واجبات و فرائض است؟ يا اينكه از مستحبات است؟ از نظر فتوا، عرض كرديم تقريبا بالاتر از شهرت نسبت به مسئله وجوب مطرح است. و از نظر دليل، آيه شريفه با حفظ ظهور آيه مى‏تواند دلالت بر اين معنا كند "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى" باتوجه به اينكه هيچ نمازى غير از نماز طواف، شبهه وجوب ندارد، آن هم وجوبِ "عند مقام ابراهيم."
    و آن مطلبى كه عرض كرديم كلمه صلوة در هر كجاى قرآن استعمال شده مقصود همين صلوة شرعى است، مطلب همين طور است، مقصود آنجاهايى است كه كلمه صلوة بدون حرف جر ذكر شده باشد، و الا مواردى هست كه كلمه صلوة متعدياً به "على" در معانى ديگرى به كار رفته است، مثل همان "و صل عليهم" كه در رابطه زكوة مطرح است منتهى "و صل عليهم". يا آيه كه يكى از برادران ذكر مى‏كردند، تنها چيزى كه در ذهن من است يك مورد است، آنهم بعضى ها طور ديگرى معنا كرده‏اند.
    آن آيه شريفه وارده در روز قيامت، كه از اهل جهنم سئوال مى‏شود كه چه چيزى باعث شد كه شما وارد اين مرحله و اين مقام بشويد؟ آنها گفتند كه "لم نك من المصلين و لم نك نطعم المسكين" اين كلمه "لم نك من المصلين" را، بعضى‏ها كه ظاهر هم همين است، از جمله افرادى كه نماز خوان باشند نبوديم، "و لم نك نطعم المسكين" هم ظاهرش اين است كه يعنى زكوة نمى‏داديم، نه نماز مى‏خوانديم و نه زكوة مى‏داديم، شاهد آن هم آيات متعددى است كه مسئله صلوة و زكوة را پشت سر هم ذكر مى‏كند "اقيموا الصلوة و آتوا الزكوة" كه در قرآن در مواردى زيادى مسئله زكوة عقيب صلوة ذكر شده است و در اين آيه هم كه مى‏فرمايد "لم نك من المصلين و لم نك نطعم المسكين" ظاهرش اين است كه ما نه اهل نماز بوديم كه "اقيموا الصلوة" را امتثال كرده باشيم و نه اهل زكوة بوديم كه "آتوا الزكوة" را رعايت كرده باشيم، اما بعضى‏ها احتمال داده‏اند كه اين "مصلى" در اين جا، چون يك عنوانى هست در كتاب سبق و رمايه، و آن ظاهرا اين است كه، آن كسى كه سبقت مى‏گيرد به او سابق مى‏گويند و آن كسى دنباله‏رو هست، ظاهرا به او مصلى مى‏گويند و آنوقت احتمال داده شده كه "ولم نك من المصلين" يعنى ما دنباله‏روِ دين نبوديم دنباله‏رو رسول خدا نبوديم، آن وقت روى اين احتمال "ولم نك نطعم المسكين" هم بايد ذكر خاص بعد از عام باشد كه خود اين هم يك معناى خلاف ظاهرى است اجمالا
    آن چه در ذهن من هست در قرآن شريف كلمه صلوة و يامصلى و يا مصلى‏ بدون تعديه به اَلا يا لام، هيچ كجا در غير اين معناى معهود شرعى استعمال نشده، و ظاهر اين آيه "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى" يعنى واجب است كه در رابطه بامقام ابراهيم يك محل نمازى اتخاذ كنيم، كه كنايه از اين است كه نمازى را عند مقام ابراهيم بايد انجام بدهيد، و آن نمازى كه عند مقام ابراهيم لازم است انجام بگيرد، ما دربين نمازهاى وارده در شريعت نمازى نداريم غير از نماز طواف، يك نماز ديگرى كه يك چنين عنوانى داشته باشد، اين نيست. منحصراً نماز طواف اين خصوصيات را دارد، لذا دلالت آيه شريفه بر وجوب نماز طواف يك دلالت روشن و واضحى است، حالا اگر فرض كنيم كه آيه دلالت ندارد و اين مؤيد هم زياد دارد كه خيلى از رواياتِ وارده در نماز طواف، غير از آن مسئله كه از رسول خدا از كتب عامه نقل شده، در روايت اهل بيت عليهم السلام (ص) در خيلى از فروعات نماز طواف استشهاد به آيه "واتخذوا من مقام ابراهيم مصلى"كردند كه من مكرراً عرض مى‏كردم كه مقام استشهاد غير از مقام تفسير است، يك وقت امام معصوم عليه‏السلام در مقام تفسير يك آيه‏اى بر مى‏آيند خوب اين تفسيرشان حجت است "ولو كان على خلاف ظاهر الايه لان اهل البيت ادرى بما فى البيت" "و فى بيوتهم نزل الكتابو" لذا در مقام تفسير، ولو اينكه تفسيرشان بر خلاف ظاهر هم باشد تقدم بر ظاهرِ كتاب دارد اما مواردى كه ائمه (ع) استشهاد به يك آيه مى‏كند، استشهاد ديگر معنا ندارد كه به خلاف ظاهر آيه باشد، يعنى جمع بين استشهاد و تفسير نمى‏شود، اگر ديديم امام به يك آيه‏اى استشهاد كردند معنايش اين است كه خودتان هم روى قاعده مى‏بايست اين مطلب را از آيه استفاده كنيد، مثل همين قصه مسح على المراره كه امام به آن شخص گفتند كه قرآن فرموده كه "ما جعل عليكم فى الدين من حرج" يعنى با توجه به اين آيه، خودتان بايد مطلب را به دست بياوريد، و در روايات وارده بر جمعى از فروعِ نماز طواف مى‏بينيم ائمه (ع) به اين آيه استشهاد كرده‏اند "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى" و معناى اين استشهاد اين است كه دلالت آيه و ظهور آيه در رابطه با نماز طواف، يك مطلب غير قابل انكارى است، نه اينكه تفسيرش اين اقتضأ را دارد، خود ظهور اين آيه اقتضاى اين معنا را مى‏كند لكن در عين حال اگر كسى سماجت كرد و ظهور آيه را در اين معنا نپذيرفت، بحمدالله در اين مسئله روايات زياد وجود دارد، كه از اين روايات استفاده مى‏شود كه نماز طواف، يكى از واجبات است، و حتما بايد بعد از طواف نماز طواف انجام بگيرد، منتهى در موارد مختلف و فروع مختلف، يك قسمت رواياتى هست كه عمده‏اش هم يك روايات جالبى است كه اصلاً خيلى روشن، مى‏گويد نماز طواف، "فريضة من الله" و از فرايض است، آن وقت اثر هم بر آن بار مى‏كند، مى‏گويد جز نوافل نيست، كه نوافل را
    در بعضى از ساعات شبانه روز، كراهت دارد، البته كراهت در عبادت، نه ان كراهت اصطلاحى، كراهت دارد كسى در بعضى از ساعات شبانه روز نافله را انجام بدهد، مى‏فرمايد چون صلاة طواف فريضه است، در هيچ از ساعتى از ساعات، عنوان كراهت با او ارتباط پيدا نمى‏كند هم عنوان فريضه و هم اثرِ فريضه را بر آن مترتب ميكند، يك سنخ از روايات اينگونه است و يك سنخ رواياتى داريم، كه اينها هم متعدد است، مى‏گويد كه اگر كسى نماز طواف را فراموش كرد، انجام بدهد، واجب است برگردد به مسجد الحرام و نماز طواف را انجام بدهد، و اگر از مكه خارج شده باشد و برگشتن به مكه براى او مشقت داشته باشد، اينجا نماز طواف را، در هر كجا كه هست انجام بدهد، كه از اين هم استفاده مى‏شود كه اگر "عند مقام ابراهيم" به واسطه نسيان، تحقق پيدا نكند، اصل وجوب به قوت خودش باقى است و بايد انجام بگيرد و حتى رواياتى هست كه اگر يك حاجى فراموش كرد نماز طواف را انجام بدهد و بعد خودش مُرد، اينجا بر ولى او كه اكبر اولاد ذكور است، واجب است، همان طور كه قضاى نمازهاى فائته يوميه‏اش را انجام مى‏دهد، واجب است قضاى نماز طواف را هم انجام بدهد، كه خوب همه اينها دليل بر اين است كه اساس مسئله، به صورت وجوب مطرح است، و الا يك مسئله استحبابى، ديگر به اصطلاح آن عالم بزرگوار اينقدر قيد و بند ندارد، اين دليل بر اين است كه مسئله بصورت وجوب مطرح است كه اينقدر دامنه او توسعه پيدا كرده است، و ما از بين روايات يك روايت را مى‏خوانيم، آن هم براى خاطر اين كه اين روايت، نه تنها مسئله وجوبِ نماز طواف را دلالت دارد، بلكه خيلى از احكام مربوط به نماز طواف هم، در اين روايات منعكس است و روايت بسيار ارزنده‏اى است. صاحب وسائل همينطور كه بنايشان اين است كه روايات را تقطيع مى‏كنند ايشان يك قطعه از اين روايت را در باب 71 حديث سوم نقل كرده، ذيلش را هم در باب 76 نقل كرده، اما صدر آن حديث سوم باب 71 روايت صحيحه است، صحيحه معاوية بن عمار قال: قال ابو عبد الله (ع) اذا فرغت من طوافك فأت مقام ابراهيم" هنگامى كه از طواف خارج شدى برو سراغ مقام ابراهيم "فصل ركعتين" خوب اين ظهور قويى در وجوب دارد "فصل ركعتين" البته ذيل آن، دلالتش روشنتر است، بعد تعبير مى‏فرمايد "و اجعله اِماماً" يا "اَماماً" هردو احتمال داده مى‏شود خوب حالا كه سراغ مقام ابراهيم مى‏روم براى نماز طواف، در چه جهتى مقام ابراهيم قرار بگيرم، با توجه به اينكه نماز بايد با استقبالِ خانه كعبه باشد، مى‏فرمايد مقام ابراهيم را اِمام قرار بده، اين يك احتمال، يا اَمام خودت قرار بده، كه معنايش اين است، كه پشت مقام ابراهيم قرار بگيرى، لذا اين روايت از آن رواياتى است كه دلالت بر خلف المقام مى‏كند لازمه اِمام بودن مقام، يا اَمام بودن مقام اين است كه انسان خلف المقام‏
    قرار بگيرد، حالا در اين جهتش باز بحث مى‏كنيم، و به همين روايت هم ان شأالله برمى‏گرديم، بعد مى‏فرمايد "واقر فى الاولى منهما" در ركعت اول سوره توحيد را بخوان، "و فى الثانية، قل يا ايها الكافرون ثم تشهد و احمد الله واثن عليه و صل على النبى" يعنى در تشهد، اين‏ها كيفيت تشهد را بيان مى‏كند "و اسئله" اين ديگر بعد از فراغ از نماز است "و اسئله ان يتقبل منك" خداوند قبول كند اين عملى را كه انجام دادى. تا اينجا را در باب 71 نقل كرده، اما در باب 76 حديث 3 صدر روايت را مى‏گويد "قال ابوعبد الله (ع) اذا فرغت من طوافك فأت مقام ابراهيم و صل ركعتين" بعد مى‏فرمايد "الى ان قال" عمده اين ذيلش براى ما خيلى مفيد است، مى‏فرمايد "و هاتان الركعتان هو الفريضة" اين دو ركعت واجب است، ديگر تعبير به فريضه از تعبير به امر بالاتر است براى اينكه صيغه افعل را مى‏شود حمل بر استحباب كرد و كثيراً مّا صيغه افعل در مستحبات به كار رفته، اما كلمه فريضه كه ظهور قوى در مقابل نافله دارد، اين را نمى‏شود به معناى نافله استعمال كرد، "و هاتان الركعتان هو الفريضة" و اثرى هم بر فريضه بودنِ اين دو ركعت بار مى‏كند، حالا كه فريضه شد، مى‏فرمايد آن حكمِ به كراهتى كه درباره نوافل، نسبت به بعضى از ساعاتِ شبانه روز مطرح است، ديگر اينجا مطرح نيست ليس يكره لك ان تصليهما فى اى الساعات يا نسخه بدل فى اى ساعت شئت عند طلوع الشمس عند غروبها عند ساعات ديگر هيچ فرقى نمى‏كند و مسئله كراهت مطرح نيست. آخرين جمله اين روايت اين است و لا تأخرها يا لا تأخرهما ساعة تطوف و تفرق آن ساعتى كه طواف مى‏كنى و فراقت از طواف برايت پيدا مى‏شود ديگر بعد از فراق اين دو ركعت را تأخير نينداز، باز تاكيد مى‏كند فصلّهما كه معناى فصلهماى اين جا اصل الوجوب نيست براى اينكه اصل الوجوب را كه قبلاً بيان كرده يعنى فصلهما حين ما تفرق يعنى بدون فاصله اين دو ركعت را انجام بده و به مجرد فراق از طواف بدون تأخير اين دو ركعت را انجام بده. پس بر حسب اين روايت و روايات زيادى كه صاحب كشف اللثام مى‏فرمايد روايات كثيره جدّاً در اين باب وارد شده آن وقت البته يك موردى را هم صاحب جواهر ذكر مى‏كند كه آن حرف درست نيست و آن اين است كه: يك قسمت رواياتى است كه مى‏گويد اين نماز را بايد عند مقام بخوانى اين روايات دليل بر وجوب نيست براى خاطر اين كه قائل به استحباب هم مى‏گويد بايد اين نماز را عند مقام بخوانى، شرطيت غير از مسئله اصل وجوب شئ است، لذا شما درنمازهاى مستحبى واجب است كه با طهارت باشيد، كسى نمى‏تواند بگويد من نماز شب را مى‏خواهم بدون وضو بخوانم، نماز شب خواندش لازم نيست لكن اگر خواستى نماز شب بخوانى، چاره جز وضو و تحصيل طهارت نيست، لذا اين كه صاحب جواهر مى‏فرمايد، يك دسته آن رواياتى است كه‏
    مى‏گويد نماز را بايد خلف المقام خواند، نه اينها دلالت بر وجوب ندارد، براى اينكه، قائلِ به استحباب نماز طواف هم، نمى‏گويد نماز طواف را برويد جاى ديگر بخوانيد، او هم مى‏گويد نماز طواف ولو اينكه مستحب است، اما جايش عند مقام ابراهيم است، اما خوب رواياتِ ديگرى كه عرض كردم، كاملا دلالت بر وجوب مى‏كند، اما براى قولِ به عدم وجوب، در كلام صاحب جواهر ملاحظه فرموديد، اينهايى كه قائل به عدم وجوب شدند، يك مقدار در دلالت آيه مناقشه كرده‏اند، دلالت آيه را نپذيرفتند با آن احتمالاتى كه عرض مى‏كردم، يكى دو تا روايت هم هست كه يكى از طريق ما نقل شده، و يكى از طريق عامه. در سنن نسائى‏در رابطه با نمازهاى يوميه نقل مى‏كند: يك اعرابى آمد خدمت رسول خدا عرض كرد، من شهادتين را گفتم چه تكاليفى در اسلام بر من است. رسول خدا(ص) فرمودند: كه در باب نماز فقط 5 نماز، همين 5 نماز يوميه. بعد اعرابى سوال كرد":فهل على غير هذا الخمس" غير از اين 5 نماز يوميه آيا نماز ديگرى بر من است قال":لا الا ان تتطوع"فرمودند نه، مگر اين كه نماز مستحبى انجام بدهيد. سيوطى جلال الدين (كه بيش از پانصد جلد كتاب براى او ذكر كردند و همين شرح الفيه كه ما مى‏خوانيم يكى از كتابهاى اوست) ايشان هم شرحى بر همين سخن در ذيل همين متن دارد، اين "ان تتطوع" را، دو احتمال مى‏دهد، يكى اينكه بگوئيم اين "الا" استثنأ آن استثنأ متصل است، آن وقت استثنا متصل را اينگونه معنا كنيم، بگوئيم نماز نافله و تطوع، اصل آن غير واجب است، لكن اگر شروع كرديم به اين نماز مستحب "تصير واجبة" كه نماز بشود مثل حج. در حج استحبابى اگر كسى شروع كند، حق ندارد آن را رها كند، به خلاف نماز، روى فتواى اماميه، آن وقت كسى بگويد كه نه، اين روايت مى‏خواهد اين حرف را بزند كه "الا ان تتطوع" يعنى اگر نماز مستحبى بود لكن تو شروع كردى در اين نماز مستحبى، "تصير واجبة عليك" آن وقت يك استثنأ متصل مى‏شود بعد خود ايشان (سيوطى) مى‏گويد نه، اين خلاف ظاهر است، ظاهر اين‏است كه بگوئيم استثنأِ در اين جا منقطع است، يعنى رسول خدا مى‏فرمايد، نماز واجب همين 5 تا است، مگر اين كه دل شما بخواهد نماز مستحب انجام بدهيد، كه نماز مستحب ديگر از دايره وجوب خارج است، و اصلا داخل در مستثنى منه نيست، اين روايت اولاً روايت عامه است و ثانياً ما در بين نمازها، نمازهاى واجب ديگر هم داريم، مگر نماز آيات واجب نيست، مگر نماز ميت نيست، مگر نمازهاى ديگر وجوب ندارد پس چطور رسول خدا مثلا بر طبق اين روايت فرمودند، نه، در اسلام غير از اين 5 نماز اصلا نمازى وجوب ندارد، خوب ما مى‏دانيم كه نمازهاى ديگر وجوب دارد، و ثالثاً نماز طواف بر كسى واجب است كه حج را شروع كرده باشد والا اينگونه نيست كه بر همه مسلمانان واجب باشد، نماز طواف در يك محدوده خاصى‏
    وجوب دارد، "من اشتغل بالحج او بالعمره فطاف يجب عليه ان يصلى صلاة الطواف" و ظاهر اين روايت اين است كه مى‏خواهد آن نمازهائى را كه بدون هيچ قيد و شرط "على كل مسلم واجب" بيان كند، و الا خود حج هم اصل وجوبش "لله على الناس حجُّ البيت من استطاع اليه سبيلا" است، يك حكم كلى نسبت به همه نيست، اختصاص دارد به مستطيعين، و تازه مستطيع‏هائى هم نماز طواف بر آنها واجب است كه رفته باشند و عمل را شروع كرده باشند، وگرنه مستطيعى كه حج نرود، در مقابل ترك حج استحقاق عقوبت دارد، نه در مقابل ترك نماز طواف. اين روايتى است از طرق عامه، يك روايتى هم از طرق ما به اسانيد متعدد در كتاب الصلاة، در همان "باب اعداد الصلوات" ظاهراً باب اول حديث دوم، صاحب وسائل نقل مى‏كند كه خداوند تبارك و تعالى، نماز را واجب كرد، لكن سنت رسول خدا بر اين قرار گرفت كه اين نماز را "على عشرة أوجه" قرار دهد، نماز يوميه حضرى و سفرى، نماز خوف، نماز عيدين، نماز بر ميت، نماز آيات، بعد هم مى‏گويد و نماز استسقأ، ديگر هيچ صحبتى از نماز طواف، در ضمن اين "عشرة اوجه" كه بيان مى‏شود هيچ اشاره‏اى به نماز طواف نشده است، آنوقت "لقائل ان يقول" كه ما از اين استفاده مى‏كنيم كه، نماز طواف "ليس بواجب"، و الا چرا رسول خدا در ضمن "عشرة اوجه" بر طبق نقل امام صادق يا باقر عليهماالصلاة والسلام بيان نكردند، لكن اين روايت هم مشكل دارد، اولاً اينكه بيان نكرده‏اند، عدم البيانِ اين روايت، با بيانات كثيره‏اى كه در روايات وارده در وجوب نماز طواف است، آن عدم البيان، نمى‏تواند در مقابل اين بيان بايستد، اين روايات مانند همين صحيحه معاوية ابن عمار كه مى‏گويد "و هاتان الركعتان فريضة" و اثر هم، بر فريضه بودنش بار مى‏كند، و ثانياً بعضى از اشكالات ديگر، در اين روايت وجود دارد، يكى اين نماز استسقأ است، نماز استسقأ كه يكى از واجبات نيست، اگر مردم ديدند كه باران رحمت الهى نباريده و نياز به آب دارند، مستحب است بروند نماز استسقأ بخوانند و طلب باران كنند، تا خداوند به آنها باران عنايت كند، كه خوب ما نظرمان هست در زمانى كه مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيد محمد تقى خوانسارى كه قبر ايشان در كنار قبر مرحوم مؤسس بزرگوارِ حوزه است، در يك زمانى كه قم در اشغال نيروهاى متفقين بود، وضع باران خيلى بد شد، و ايشان با آن حال مخصوصى كه براى رفتن به نماز استسقأ مستحب است، ايشان تشريف بردند به بيرون شهر در آنجائى كه فعلاً وادى السلام است، كه خودِ من هم در آن نماز بودم، نماز را خواندند و تصادفاً آن روز باران نيامد، و در فرداى آنروز مجدداً نه با توده مردم، بلكه با عده زيادى از روحانيين ايشان به اين قبرستانِ آنطرف پل تشريف بردند، كه خوب در آن موقع يك قسمت زيادى از آن بيابان بود، مجدداً نماز استسقأ را در آنجا خواندند و در همان شب‏
    كه ايشان آمدند براى نماز در مدرسه فيضيه، حالا يا قبل از نماز بود يا بعد از نماز، خداوند يك بارانى عنايت كرد كه همه اين بيگانگان به تعجب افتاده بودند، كه چطور بدنبال اين نماز اين باران آمد، به هر حال اين نماز استسقأ يكى از واجبات نيست، اما در اين روايت نماز استسقأ هم ذكر شده است.
    در نتيجه اين قبيل از ادله، در مقابل ادله محكمى كه دلالت بر وجوب نماز طواف مى‏كند، اينها نمى‏تواند مقاومت كند، پس اصل وجوب نماز طواف جاى بحث نيست، لكن خوب خودِ اين مسئله ناتمام ماند كه يك جهت مهم آن اين است كه آيا مبادرت به اين نماز لازم است يا نه؟ انشأالله شنبه آينده.
    پايان