• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى " "
    جلسه بيست و هفتم "
    در مسئله 25 مى‏فرمايند "لو علم فى حال السعى عدم اتيان بالطواف قطع و اتى به ثم اعاد السعى ولو علم نقصان طوافه قطع و اتم ما نقص و رجع و اتم ما بقى من السعى و صح لكن الاحوط فيها" كه "فيه" بايد باشد "الاتمام و الاعادة لو طاف من اربعة اشواط و كذا لو سعى اقل منها فتذكر" در اين مسئله دو فرع را عنوان مى‏كنند.
    يك فرع اين است كه اگر كسى در اثنأ سعى، (در هر شوطى از اشواط باشد) يقين پيدا كرد به اينكه طواف را بطور كلى انجام نداده است و قبل از اينكه طواف كند آمده سعى را شروع كرده است، اگر اين علم و يقين براى او حاصل شود، مى‏فرمايند اين قسمت از سعى را كه انجام داده‏است باطل است، بايد برگردد طواف را انجام دهد و ركعتين طواف و سعى را من رأسٍ اعاده كند و آن مقدارى را كه قبلاً انجام داده است باطل است، دليل آن رواياتى است كه در اين مسئله وارد شده است كه بعضى از روايات آن متعرض هر دو فرع است، و فرع بعدى اين مسئله را هم دلالت مى‏كند، لكن بعضى از روايات تنها در خصوص همين فرع ما وارد شده است كه اگر در اثنأ سعى يقين كند به اينكه طواف را بطور كلى ترك كرده و هيچ شوطى از اشواط طواف را به عنوان طواف انجام نداده، روايت دلالت مى‏كند بر همين مطلبى كه امام بزرگوار در اينجا ذكر كرده‏اند، حالا اين روايت مختص به اين فرع را بخوانيم مطلب مهم در رابطه با فرع دوم است.
    روايت‏ة در باب 63 از ابواب طواف است، در اين باب صاحب وسائل سه روايت ذكر مى‏كند، دو روايت آن مربوط به منصور بن حازم است كه به نظر ما يك روايت است، منتهى در يكى راوى از منصور بن حازم، سيف ابن عميره است و در دومى راوى از منصور بن حازم، صفوان بن يحيى است، و در متن هم يك مختصرى كم و زياد دارند.
    روايت اول منصور بن حازم مى‏گويد "سئلت ابا عبد الله عليه‏السلام عن رجل بد بالسعى بين الصفا و المروة" كسى ابتدا كرد به سعى بين صفى و مروة در حاليكه مى‏بايست قبل از آن طواف را انجام دهد. لكن بجاى طواف شروع كار را از سعى بين صفى و مروة انجام داد، اين پيدا است كه (عالم عامد) را نمى‏گيرد، اگر كسى بداند كه سعى متأخر از طواف است و تا زمانى كه طواف را انجام ندهد نمى‏تواند وارد سعى شود، اصلاً در رابطه با سعى قصد قربتى از او تمشى پيدا نمى‏كند و در حقيقت بطلان سعى او مسلم است، پس مورد سؤال كه مى‏گويد رجل بد بالسعى بين الصفا و المروة، اين دو مورد را مى‏گيرد، هم‏
    صورت جهل را مى‏گيرد و هم صورت نسيان را، يا جاهل بوده است و ابتدأ به سعى كرده است و يا نسياناً به خيال اينكه طواف را انجام داده وارد سعى بين صفا و مروة شده است، سؤال مسلم (عالم عامد) را نمى‏گيرد، اما جاهل و ناسى هر دو را شامل مى‏شود "قال يرجع فيطوف بالبيت ثم يستئنف السعى" اين برگردد و طواف به بيت را انجام دهد و بعد سعى را استيناف كند، مقتضاى اطلاق سؤال و جواب اين است كه حتى اگر بعد از سعى هم اين معنا را توجه پيدا كرد، آن سعى انجام شده باطل است، لكن در اثنأ آن ديگر قدر متيقن است كه اگر در اثنأ سعى (كه فرع مورد بحث ما هم همين است) فهميد كه طواف را ترك كرده، لكن اطلاق روايت آن صورت را هم مى‏گيرد، "قال يرجع فيطوف بالبيت ثم يستئنف السعى" سعيى كه انجام داده كلاً يا بعضاً محكوم به بطلان است، "قلت" اين اضافه‏اى است كه در اين روايت است "قلت ان ذلك قد فاته" در شرائطى فهميده كه طواف از او ترك شده است كه ديگر نمى‏تواند برگردد طواف را انجام دهد يا يك عذر شرعى دارد، مثل اينكه اگر كسى در اثنأ حج تمتع فهميد كه طواف عمره را ترك كرده است، يا اينكه يك عذر تكوينى دارد، مثل اينكه كسى براى عمره مفرده رفته است، و حالا كه برگشته به وطن خودش فهميد كه سعى را انجام داده، بدون اينكه طواف را انجام داده باشد، "قال عليه دمٌ" كه راجع به اين دم هم يك بحثى است، كه ما مفصلاً بحث كرديم، كه اگر كسى طواف را فراموش كند "رجع الى اهله" بعد "واقع اهله" رواياتى هم در اين باب بودو مفصل اين بحث را در اوائل بحث طواف عرض كرديم، بعد يك تنظيرى امام مى‏فرمايد، مى‏فرمايد: "الى ترى انك اذا غسلت شمالك قبل يمينك" اگر در باب وضو دست چپ را قبل از دست راست غسل كنى، "كان عليك ان يعتد" كه در نسخ بدل كه ظاهر هم همان است "ان تعيد" نه "يعتد"، "كان عليك ان تعيد على شمالك" بر شما لازم است در باب وضو اگر دست چپ را قبل از دست راست غسل كنى، اين غسل دست چپ بدرد نمى‏خورد، بعد از آنكه دست راست غسل شد بايد مجدداً اعاده كنى غسل دست چپ را، مسئله سعى و طواف را هم به غسل يمين و شمال اين روايت تشبيه مى‏فرمايد، و در باب وضو هم هيچ فرقى نمى‏كند، آن كسى كه دست چپ را قبل از دست راست مى‏شويد، جاهل، عالم ناسى باشد بايد برگردد و مجدداً دست چپ را غسل كند، اين فرع خيلى بحثى ندارد و روايتى هم كه براى فرع دوم انشأالله مى‏خوانيم باز همين فرع اول هم در آن ذكر شده است، آن روايت هم دلالت بر بطلان مى‏كند و حكم به لزوم استيناف سعى.
    اما فرع دوم كه خيلى حرف و حديث دارد، اقوال مختلفه‏اى هم در آن است، آن اين است كه اگر كسى در اثنأ سعى يقين كند كه طوافى را كه انجام داده است، ناقص بوده است، نه اينكه طواف را بطور كلى ترك كرده باشد، نه، طواف را
    انجام داده ولى ناقص انجام گرفته، حالا به شوطٍ او شوطين او اكثر، عنوان نقص تمام اين فروض را شامل مى‏شود، پس فرض اين است كه در اثنأ سعى "علم بنقصان طوافه" اينجا تكليف چيست؟ امام بزرگوار قدس‏سره به اين شكل فتوى مى‏دهند كه سعى را رها كرده و طواف را تكميل كند و بعد از آن برگردد و سعى را تكميل كند، پس در حقيقت نه سعى محكوم به بطلان اين قسمتى را كه انجام داده است مى‏باشد و نه طواف محكوم به بطلان آن قسمتى كه انجام گرفته است مى‏باشد، منتهى سعى را رها كند "يرجع فيتم طوافه" بعد از اينكه طواف تمام شد قاعدتاً نماز طواف هم به فرمايش صاحب جواهر ديگر روشن است كه تابع خود طواف است، برمى‏گردد و سعى را اكمال مى‏كند يعنى در اين فرض هيچ چيزى باطل نيست، نه مقدارى از سعى كه انجام داده و نه طواف هيچ كدام باطل نبوده و فقط دوتا ناقص است كه بايد تكميل شود و در مقام تكميل هم اول بايد طواف تكميل شود و بعد سعى تكميل شود، فتواى امام بزرگوار اين است. لكن يك احتياطى مى‏كنند، احتياطى مستحبى، آن احتياط اين است كه مى‏فرمايد: اين نقصانى كه براى طواف است يك وقت نقصان يك شوط و دو شوط و سه شوط است كه در حقيقت تجاوز از نصف و بعبارت ديگر چهار شوط طواف انجام گرفته است، لكن نقصان آن سه شوط يا دو شوط يا يك شوط است، در اينجا جاى احتياط استحبابى هم نيست، همان مسئله قبلى است، برگردد طواف خود را تكميل كند و بعد سعى خود را هم تكميل كند، اما اگر يادش آمد كه طوافى را كه انجام داده، چهار شوط ناقص بوده يعنى سه شوط انجام داده يا پنج شوط ناقص بوده يعنى فقط دو شوط انجام داده در اينجا مى‏فرمايند احتياط مستحبى اين است كه وقتى برمى‏گردد براى تكميل طواف، طواف را تكميل كند ولى مجدداً يك طواف كاملى هم از نو انجام دهد. البته قبل از اينكه بيايد مسعى براى تكميل سعى پس در صورتى كه نقصان طواف به ميزانى باشد كه اشواطى را كه انجام داده كمتر از چهار شوط باشد، يك چنين احتياط استحبابى ايشان دارند، و همينطور در رابطه با خود سعى، براى اينكه اين آدمى كه در وسط سعى يادش مى‏آيد كه طوافش ناقص بوده است، خوب وسط سعى، كجاى سعى؟ اين دو حالت دارد.
    يك وقت اين است كه چهار شوط از سعى را انجام داد و بعد متذكر ناقص بودن طوافش شد، در اينجا وقتى كه برمى‏گردد براى اكمال سعى همان مسئله اكمال مطرح است، اما اگر فرض كرديم در شوط سوم سعى متوجه شد كه طوافش ناقص بوده است، حالا كه برمى‏گردد و مى‏آيد سراغ سعى در اينجا مى‏فرمايد احتياط استحبابى اقتضأ مى‏كند كه اين مقدار از سعى را كه انجام داده تكميل كند و سپس سعى را به اجمعه استيناف كند و اعاده كند، لكن هردوى اين احتياطها چه در رابطه با طواف و چه در رابطه با سعى احتياط استحبابى‏
    است (بر حسب ظاهر عبارت ايشان) اما آن كه فتوى است بطور اطلاق اگر در اثنأ سعى متذكر شد كه طوافش ناقص است هم طواف انجام شده به مقدارى كه انجام شده صحيح است و هم سعى انجام شده، منتهى براى اكمال برمى‏گردد طواف را اكمال ميكند، سپس سعى را اكمال مى‏كنند، و فتواى امام را جمعى از فقهاى متقدم كه صاحب جواهر در آخر كلامش فتاواى اينها را نقل مى‏كند و اين مسئله هم در جواهر در صفحه 434و 435 است، اين فتواى امام با فتاواى جمعى از قدما و متوسطين موافق است، اما عبارت محقق در شرايع اين حرف را نمى‏گويد، عبارت محقق در شرايع اين است كه مى‏فرمايد: "ولو دخل فى السعى فذكر انه لم يتم طوافه" فهميد كه طوافش ناقص است، "رجع فأتم طوافه ان كان تجاوز النصف" و ديگر مفهومش را بيان نمى‏كند، مفهومش همانى است كه صاحب جواهر بيان كرده است كه "ان لم يكن تجاوز النصف" اين مقدارى كه از طواف انجام داده باطل است، يعنى اگر سه شوط از طواف را انجام داده است ديگر اين سه شوط باطل است و حالا كه برمى‏گردد بايد يك طواف كامل و جديدى انجام دهد، پس اين عبارت "فأتم طوافه ان كان تجاوز النصف" معنايش اين است كه "ان لم يكن تجاوز النصف" اتمام طواف فايده ندارد بلكه بايد طواف را استيناف كند، لكن همين‏جا صاحب شرايع مى‏فرمايد: "ثم تمم السعى" ديگر در مسئله سعى مسئله تجاوز و عدم تجاوز را مطرح نمى‏كند، مى‏فرمايد "ثم تمم السعى" حالا مى‏خواهد سه شوط آنرا انجام داده باشد و يا پنج شوط را انجام داده باشد فرقى نمى‏كند، لكن صاحب جواهر مى‏فرمايد كه در اين موردى كه تجاوز از نصف نشده است و طوافش باطل است در اينجا دو قول وجود دارد، يك قول اين است كه سعى را اتمام كند و يك قول اين است كه سعى او هم بدرد نمى‏خورد. در صورتى كه در طواف تجاوز از نصف نشده باشد جمعى قائل به اين هستند كه سعى را بايد مطلقاً استيناف كند ولو اينكه در سعى تجاوز از نصف تحقق پيدا كرده باشد، اين مقدار دائره اختلاف اقوال و دامنه اختلاف، در اين مسئله گسترده است. حالا اينكه ريشه و مبناى اين حرفها چيست؟ تنها روايتى كه در اين مسئله وارد شده است و در اين فرع وارد شده است يك روايت بيشتر نيست و آنهم روايت سوم باب شصت و سوم از ابواب طواف‏است، البته اين روايت را يك مقدارى صاحب جواهر متن آن را از نظر الفاظ و بعضى از جملات بر خلاف آنچه در وسائل است نقل كرده است، اما در مضمون و محتوا فرقى نمى‏كند ولى الفاظش فرق مى‏كند.
    روايت تا صفوان بن يحيى صحيحه است، لكن صفوان از اسحاق بن عمار نقل كرده است كه اسحاق بن عمار غير امامى است لكن ثقه است و روايتش موثقه است، موثقه اسحاق بن عمار: "قال قلت لابى عبد الله عليه‏السلام" فرع اولى كه در اين روايت ذكر مى‏كند همين مسئله ما نحن فيه است، "رجل طاف بالكعبه‏
    ثم خرج فطاف بين الصفا و المروة فبين ما هو يطوف" در اثنأ اينكه طواف بين صفى و مروة را انجام مى‏داد و سعى بين صفى و مروة را مشغول بود "اذ ذكر" يك دفعه متوجه شد كه "انه قد ترك من طوافه بالبيت" اين "من" تبعيضية است، يك قسمتى از طواف بيتش را انجام نداده نه همه طواف بيت را "انه قد ترك من طوافه بالبيت" يك قسمتى از اشواط طواف بالبيت را انجام نداده تكليف چيست؟ امام صادق صلوات‏الله‏عليه فرمودند "يرجع الى البيت" يعنى بدون معطلى برگردد بسوى خانه خدا "فيطم طوافه ثم يرجع الى الصفا و المروة فيتم ما بقى" اين طبق فتوائى است كه امام بزرگوار هم بر طبق اين فتوا داده‏اند، ديگر نه در طوافش مسئله تجاوز و عدم تجاوز از نصف را دارد و نه در سعى مسئله تجاوز و عدم تجاوز را مطرح كرده است، فقط مسئله اين است كه در اثنأ سعى يادش آمد كه يك قسمت از طوافش را ترك كرده است، آيا كلمه يك قسمت مثلاً آنجائى كه چهار شوط را فراموش كرده شامل نمى‏شود، اين "قد ترك من طوافه بالبيت" كه اين "من"، "مِن" تبعيضية است آيا در كلمه مِن تبعيضية اين معنا هم دخالت دارد كه اين بعض، بعض قليل از اين مركب است كه اگر نصف مركب را ترك كرده باشد، يا دو ثلث مركب را ترك كرده باشد، در اينجا كلمه مِن تبعيضية صادق نيست؟ يا اينكه صادق است؟ همانطورى كه يك شوط يا دو شوط "بعضٌ من الطواف" چهار شوط هم "بعضٌ من الطواف" به عبارت ديگر از نظر تعبير امام يا راوى چه فرقى مى‏كند كه اين آدم يادش آمده كه سه شوطِ از طوافش را ترك كرده است يا چهار شوط از طوافش را ترك كرده است، آيا عبارت سه شوط را مى‏گيريد، اما چهار شوط را دلالت ندارد، آيا كسى مى‏تواند به اين شكل گردن روايت بگذارد يا روايت اطلاق دارد و همانطورى كه نقصان سه شوط را مى‏گيرد نقصان چهار شوط را مى‏گيرد و دلالت دارد، پس فعلاً ظاهر اين روايت همين اطلاقى است كه در كلام امام بزرگوار ديده مى‏شود. مسئله در اينجا تمام نمى‏شود عرض كرديم اين روايت فرع اول را هم متعرض شده "قلت" اسحاق بن عمار سؤال ديگرى هم مى‏كند مى‏گويد: "فأنه بد بالصفا و المروة قبل ان يبد بالبيت" اصلاً طواف را انجام نداده رفت سراغ سعى بين صفا و مروة، بدون اينكه حتى يك شوط از طواف را انجام داده باشد، خوب امامى كه در اين فرع گذشته هم حكم كرد به صحت طواف و هم حكم كرد به صحت سعى، و فرمود هر دو را اتمام مى‏كند، حال اينجا به اين شكل مى‏فرمايد "فقال" امام فرمود "يأتى البيت فيطوف به" برمى‏گردد سراغ بيت چون اصلاً طواف را انجام نداده "ثم يستئنف طوافه بين الصفا و المروة" بعد بايد سعى بين صفا و مروة را همه را بايد از نو اعاده كند، "قلت فما فرق بين هذين" اسحاق بن عمار سؤال كرد چه شد؟ شما در صورت اول، البته اشكال اسحاق بن عمار هم به طواف نيست، براى اينكه در فرع دوم اصلاً طواف را انجام نداده‏
    است، خوب اگر امام بفرمايد برگردد و طواف را انجام دهد كه اين يك چيز تازه تعجب آورى نيست، آنى كه براى اسحاق بن عمار سؤال انگيز بوده مسئله سعى بوده، گفته چطور شد كه شما در فرع اول در رابطه با سعى گفتيد كه "يرجع الى الصفا و المروة فيتم ما بقى" سعيش را تكميل مى‏كند، اما در اين فرع مى‏گويد سعى را بايد از سر بگيرد، معنايش اين است كه ولو اينكه شش شوط هم بين صفا و مروة انجام داده باشد، و شش مرتبه هم اين معنا تحقق پيدا كرده باشد باز هم باطل است. چرا؟ چه فرقى بين اين دو صورت است؟ امام در جواب فرمود "لان هذا" يعنى آن فرض اول "قد دخل فى شئ من الطواف" يك مقدارى از طوافش را انجام داده بوده، لذا اين مقدار سعيى كه بدنبال او نسياناً يا جهلاً واقع شد ما مى‏گوئيم صحيح است، اما "و هذا" اين فرع دومى كه تو سؤال مى‏كنى ، اين "لم يدخل فى شئ من الطواف" اصلاً يك شوط از طواف را هم انجام نداده، لذا ما مى‏گوئيم طواف را كه انجام داد بايد برگردد و همه سعى را انجام دهد، پس ملاك فرع اين است كه در آن صورت حداقل يك قسمت از طواف انجام شده، اما در اين فرع دومى كه تو سؤال مى‏كنى، تمام طواف بطور كلى ترك شده است، لذا در آن فرض ما حكم مى‏كنيم به اتمام سعى اما در اين فرض دوم حكم مى‏كنيم به استيناف سعى، پس اين روايت از اين نظر ذيلش هم فرع اول ما را كاملاً دلالت دارد، حالا بحثى كه مطرح مى‏كنيم، شما در آن مطالعه كنيد آن است كه اين فتوائى كه مرحوم محقق در شرايع داده است، و بين مسئله تجاوز از نصف و عدم تجاوز از نصف در فرع نقصان طواف ايشان تفاوت قائل شده است با اينكه روايت اسحاق بن عمار كاملاً اطلاق دارد و بر طبق اين اطلاق هم جماعتى از قدما و متوسطين فتوا داده‏اند منشأ اين تفصيل مرحوم محقق در شرايع چيست؟ آيا از خود اين روايت ما مى‏توانيم يك نكته‏اى درباره با تفصيل استفاده كنيم يا اينكه نه، ادله خارجيه وجود دارد و در حقيقت آن ادله اطلاق موثقه اسحاق بن عمار را تقييد مى‏كند. يك دقتى بفرمائيد براى فردا. انشأالله
    پايان