• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه دويست و چهارم "
    در مسأله 3 اينطور مى‏فرمايند: " لايجب المبيت فى منى فى اللايلى المذكورة على أشخاص: الاول المرضى و الممرضين لهم " كه به حسب ظاهر بايد " والممرضون لهم " باشد، " بل كل من له عذر يشق معه البيتوته، الثانى من خاف على ماله المعتد به من الضياع أو السرقة فى مكة، الثالث الرعاة اذا احتاجوا الى رعى مواشيهم بالليل، الرابع اهل سقاية الحاج بمكة، الخامس من اشتغل فى مكه بالعبادة الى الفجر و لم يشتغل بغيرها الا الضروريات كالأكل والشرب بقدر الاحتياج، و تجديد الوضؤ و غيرها، و لايجوز ترك المبيت بمنى لمن اشتغل بالعبادة فى غير مكة حتى بين طريقها الى منى على الاحوط
    . " در اين مسأله 3 مى‏فرمايند مبيت به منى چه در رابطه با آن دو شب اول كه براى همه تقريباً واجب بود، و چه در رابطه با شب سيزدهم كه در آن تفصيل بود و بر يك عده لازم بود كه بر سر مردم لازم نبود، آن كسى كه اتقأ صيد نكرده است، آن كسى كه " آتى النسأ " و آن كسى كه " ادرك " غروب شب سيدهم، اينها بر آنها واجب بود اما براى ديگران، براى توده حجاج شب سيدهم مبيت به منى واجب نبود. حالا مى‏فرمايند در رابطه با تقريباً هر دو مبيت يك اشخاص و طوائفى هستند كه اينها اصلاً بر آنها واجب نيست. مى‏فرمايد: طايفه اولى مرضى، آنهاييكه مريض هستند و بيتوته در منى براى آنها مشقت دارد، از تعبير بعديشان اينطور استفاده مى‏شود و حتى مريض دارها كه به تعبير ايشان ممرضين تعبير كرده‏اند لكن به حسب عبارت ممرضون هست، مريض دارها و پرستارها كه اينها هم بايد از مريض پرستارى كنند و مريضشان بيتوته در منى برايش درست نيست طبعاً پرستار هم هر كجا مريض هست بايد باشد و اگر آن مريض مثلاً در خود مكه بايد بماند اين پرستارش هم در خود مكه است. از اين بلكه مى‏فرمايد مريض و مريض دار ملاك نيست، يك ضابطه كليّه دارد كه اين ضابطه كليّه هم دليلش قاعده لاحرج است. هر كسى كه له عذر و با وجود آن عذر بيتوته در منى بر او حرجى هست، همان طورى كه تكاليف ديگر و واجبات ديگر به واسطه قاعده لاحرج از بين مى‏رود و ساقط مى‏شود اين بيتوته در منى هم واجب، واجبات و حتى خصوصيّتش اين است كه جزئيّت و شرطيّت للحج هم ندارد. لكن به عنوان يك تكليف وجوبى يا چند تكليف وجوبى مطرح است تكاليف وجوبيّه هم در صورتى كه حرجى باشد اين ساقط مى‏شود، مخصوصاً با نبود شرطيّت و جزئيّت همانطورى كه ذكر كرديم. پس لازم نيست كه اين يك دليل خاصى داشته باشد همان قاعده لاحرج در اينجا حكم مى‏كند.
    بعد مى‏فرمايد: طايفه دوم كه باز اشاره‏اى به اين لاحرج مى‏شود. آنهايى هستند كه اموال متنابهى فرض كنيد در مكه دارند، نه در منى اموال معتنا بهى در مكه دارند و مى‏ترسند كه اگر در منى بيتوته كنند اين اموال معتد به در مكه‏اشان يا به سرقت برود يا گم بشود يا امثال ذلك. خلاصه خوف بر مال دارند، در طايفه اولى مسأله مريض خوف بر نفس مطرح است، مشقت بيتوته به لحاظ نفسى مطرح است، اما در طايفه دوم نفس و جان شخص مطرح نيست آنكه مطرح است فقط اموال است البته اموال معتد به، و الا يك مقدار مال غير معتد به از بين برود آن ضربه‏اى نمى‏زند. اين هم دليل خاصى ندارد، آنها كه " لاضرر و لاضرار فى الاسلام " به عنوان يك حكم ثانوى آنچه در ذهن ماست مطرح كردند، مثل شيخ مرتضى انصارى ومرحوم آقاى آخوند. مقصود از ضرر هم ضرر نفسى است و هم ضرر مالى است، هر دو را شامل مى‏شود، و لاضرر و لاضرار هر دو را نفى مى‏كند. كما اينكه مرحوم شريعت اصفهانى كه ديروز يا پريروز به حرفشان اشاره شد ايشان لاضرر را مى‏گويد: اين حكم تكليفى اولى لاضرر يعنى " لايجوز الضرر " و عرض كردم كه تشبيه كرده است به اين آيه شريفه " فلا رفث و لافسوق و لاجدال فى الحج " گفته است كه چطور در اين آيه با اينكه فعل در كار نيست كه " لا " را " لا " ناهيه بگيريد، مع ذلك نهى استفاده مى‏كنيد در لاضرر و لاضرار هم همينطور. روى فرمايش ايشان خوب طبعاً قاعده لاضرر ربطى به مانحن فيه پيدا نمى‏كند. كما اينكه روى فرمايش امام بزرگوار كه ما هم در قاعده لاضرر تبعيّت از اين بزرگوار كرديم، ايشان لاضرر را يك نهى حكومتى مى‏دانند نه اينكه حكم شرعى باشد. طبعاً ديگر به فقه به طور كلى ارتباطى پيدا نمى‏كند. حالا روى فرمايش شريعت و روى فرمايش امام بزرگوار، دليل ما در مانحن فيه چه مى‏شود؟ به چه دليل اگر كسى خوف بر مال معتد به در مكه دارد كه يا تلف بشود و يا دزد ببرد اين بيتوته در منى برايش واجب نيست، آن ديگر استفاده از مزاق شرع است، ما شارع را ملاحظه كرديم آنجاهايى كه پاى ضررهاى حسابى مالى در كار مى‏آيد ولو شرطيّت هم داشته باشد به يك آدم پولدارى مى‏گويند اگر پول خيلى گزافى از تو مى‏خواهند كه آب وضو به تو بدهند، تو لازم نيست كه پول گزاف را بدهى آب بگيرى، وضو بگيرى، منتقل به تيمم بشو، با اينكه پاى شرطيّت در كار است مع ذلك شارع از طهارت مائيه صرفنظر كرده است. حالا در ما نحن فيه كه مسأله شرطيّت و جزئيّت هم نيست فقط يك مسأله بيتوته در منى آن هم مستلزم خوف از بين رفتن يك مال معتد به حسابى است. پيداست كه اين تكليف به نام بيتوته از بين مى‏رود و مسأله مال در كار است، ولو اينكه ما لاضرر را به يكى از دو مبناى اخير معنا كنيم.
    طايفه سوم مى‏فرمايند كه چوپانهايى كه در روز نمى‏توانند گله‏اشان را
    بچرانند، اما شب مى‏توانند بچرانند. گله هم مثل انسان حيوانى است كه نياز به آب و خوراك و غذا است. اگر يك گله‏اى را روز نمى‏تواند مسايل حياتيشان را تهيه كند اما شب يعنى شب بايد به اين طرف و آن طرف ببرد حالا در خود منى هم كه چيزى پيدا نمى‏شود براى آدمها هم به زحمت پيدا مى‏شود تا چه برسد براى حيوانات. لابد بايد ببرد به آن بيابانهاى اطراف تا اين گله از نظر آب و خوراك استفاده كند، و اگر رفت به آن بيابانهاى اطراف خود اين چوپان اگر حاجى باشد ديگر نمى‏تواند بيتوته در منى داشته باشد بيتوته براى افرادى خوب است كه يكجا مى‏مانند، مثل ما كه اهل علم گفت: با كتابش مأنوس است و هم رختخوابش همراهش است، هر جا رفت فرقى نمى‏كند، او مى‏خواهد با كتاب انس پيدا كند، عبايش هم به منزله لحافش است، قبايش هم به منزله‏ رختخواب، عمامه‏اش هم به منزله يك بالش است. اما بعضيها مثل چوپانها و ديگران، گاهى اين مسايل براى آنها پيش مى‏آيد. اينجا ببينيد در مسأله رآت، اگر مقصود اين باشد كه اگر شب نبرد جان اين حيوانات در مخاطره است خوب شارع راضى نيست. و اگر نه، جانشان به آن معنا در مخاطره نيست بلكه ماليّتشان ضعيف مى‏شود و مال معتد بهى از صاحب اين گوسفندها از بين مى‏رود. باز هم شارع نيست اين مال معتد به در مقابل يك بيتوته يا دو بيتوته در منى انجام بگيرد. لذا در اين طايفه سوم هم مخصوصاً با توجه به اينكه بيتوته نه شرطيّت دارد و نه جزئيّت براى حج دارد بلكه يك واجب مستقلى هست در كنار حج اين واجب جعل شده است در اين صورت وجوبش كنار مى‏رود.
    (س:...) (پاسخ استاد:) فرض است. مثل اين طايفه چهارم كه الان مى‏گوييم اصلاً مصداق ندارد ولى خوب در سابق خيلى مصداق داشته است.
    طايفه چهارم مى‏فرمايد: " اهل سقاية الحاج بمك‏ة " آنهاييكه متصدى سقى حجاج در مكه هستند كه اگر بخواهند كارشان را تعطيل كنند آنهاييكه در مكه هستند يك محروميّت از آب برايشان پيدا مى‏شود. اين هم مسأله سقايت حاج يك مسأله مهمى است كه در قرآن شريف هم در آن آيه هست، " أجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله " يك مسأله مهمى بوده است، اين هم لاضرر و لاحرج دليلش است و هم يك روايتى كه من ديدم روزهاى اول اين مسائل ولى بعد پيدا نكردم، حالا به جواهر يا وسايل مراجعه نيد پيدا كنيد. دارد كه عباس عموى پيغمبر در آن سفر حجة الوداع
    (س:...) (پاسخ استاد:)مضمونش اين است ديدم من، در باب يازدهم مى‏فرمايند هست در ابواب عود الى منى،
    عباس عموى پيغمبر، پيغمبر در حجة الوداع به او اجازه دادند كه چون تو متصدى سقاية الحاج هستى ديگر لازم نيست در منى بيتوته كنى، رفت مشغول كار شد به عنوان سقاية الحاج و ديگر بيتوته در منى ترك كرد، اين هم‏
    دليل لفظى خاص است كه اگر اين دليل هم نبود، حكم را ما استفاده مى‏كرديم لكن خود اين دليل دارد بر مطلب.
    (س:...) (پاسخ استاد:) با اين لوله كشى‏ها و اينها، ديگر مطرح نيست. در مكه‏اش مطرح نيست در منى هم مطرح نيست.
    پنجمى كه اين مهم است اين است همان طورى كه مثلاً در بعضى از جاها يك بدليّت براى بعضى از امور ثابت است براى بيتوته به منى هم يك بدليّتى ثابت است و آن اين است كه اگر كسى آمد مكه ديگر حال ندارد برگردد به منى، مى‏گويد ما اينجا مى‏مانيم مى‏گويند اگر، روايتش را مى‏خوانيم انشأ الله، در روايت با حفظ دو حيثيّت مى‏گويد: اين هم بدليّت از بيتوته پيدا مى‏كند، يكى اينكه تمام شب را به استثناى حوائج ضروريه، اشتغال به عبادت داشته باشد آن هم اشتغال به عبادتش در مكه باشد لازم نيست در مسجد الحرام هم باشد اما در مكه بودن لازم است كه امام مى‏فرمايدكه: اگر فرض كنيم قبل از غروب آمد كه بيايد به منى بعد در وسط راه گفت ما همينجا اشتغال به عبادت پيدا مى‏كنيم " الى طلوع الفجر " مى‏فرمايند كافى نيست براى اينكه اشتغال به عبادتش در مكه نبوده است و آن مقدارى كه از بدليّت اين اشتغال به عبادت تمام شب براى ما ثابت شده است اشتغال به عبادت در مكه است، اما اشتغال به عبادت حتى در بين راه مكه به منى در آن زمانهايى كه منى با مكه فاصله داشت الان كه فاصله‏اى ندارد تقريباً، مى‏فرمايند: احتياط وجوبى اين است كه كفايت نمى‏كند. اين طايفه پنجم را ديگر لاحرج و لاضرر و امثال ذلك نمى‏تواند ثابت كند لكن دليل خاص دارد و از راه دليل خاص بايد اين طايفه پنجم ثابت بشود. دليل خاصش هم در باب اول از ابواب عود الى منى روايت نهم كه همان تقريباً مثل روايت هشتم است " معاوية بن عمار " لكن يك اضافه‏اى دارد كه ما اضافه‏اش را كار داريم " وزاد كلينى " در نقل كلينى اين اضافه است مى‏فرمايد: " وسألته " امام صادق را سؤال كردند، معاوية بن عمار مى‏گويد. " عن الرجل " از آنها رجلى كه "زار عشأً " طواف زيارتش را در شب در هنگام عشأ انجام داده است كه حالا عرض مى‏كنيم اين چه چيز است يك مطلب مهمى هم استفاده مى‏شود. " عن الرجل زار عشأ فلم يزل فى طوافه و دعائه و فى السعى بين الصفا و المروه حتى يطلع الفجر " اين هم سؤالى است كه معاوية بن عمار از امام صادق كرده است، "قال: " امام صادق فرمودند: " ليس عليه شئ " اين كفاره‏اى ندارد، حتى توبه هم ندارد براى اينكه عملى انجام نداده است يا ترك واجبى كه در اين شرايط وجوب داشته باشد انجام نگرفته است، چرا؟ امام مى‏فرمايد كه": كان فى طاعة الله " اين " كان فى طاعة الله " به منزله تعليل است و از او استفاده مى‏شود كه مطلق العبادة، عبادت هم لازم نيست كه طواف و سعى و اين حرفها باشد، همين نماز بخواند، همين دعا بخواند همين كفايت مى‏كند. همين‏
    روايت به عنوان روايت سيزدهم شيخ نقل كرده است از همين معاوية بن عمار، "قال سألت ابا عبدالله (ع) عن رجل زار البيت " اينجا ديگر عشأ ندارد، همان زار البيت دارد، "فلم يزل فى طوافه و دعائه و السعى " باز " والدعأ حتى طلع الفجر قال: " امام فرمود: " ليس عليه شئ كان فى طاعة الله عزوجل " اولاً ما بخواهيم اينها را دو روايت فرض كنيم همانطورى كه صاحب وسايل به تبع صاحب وسايل بعض الاعلام و ديگر فقها قائل شدند مسأله اينطور نيست، معاوية بن عمار است يك روايت دارد اين روايت هم شيخ نقل كرده است، هم كلينى نقل كرده است منتها در روايت كلينى " زار عشأ " دارد، در روايت شيخ " زار البيت "دارد، البته آن زار عشأ كلمه بيت هم در او هست براى اينكه زار يعنى طواف زيارت را انجام داده است و كسى كه طواف زيارت را بخواهد انجام بدهد، طواف زيارت به غير بيت امكان ندارد لذا در آن زار، زار البيت هم هست، يك كلمه عشأً در نقل كلينى هست كه در نقل شيخ به جاى عشأً كلمه بيت ذكر شده است، حالا يك وقت اين است كه مى‏گوييم ما اصلاً ترديد داريم كه كلمه عشأ در اين روايت هست يا نه، لذا نمى‏توانيم به او تمسك كنيم يك وقت مى‏آييم مى‏گوييم كه كلينى در نقل روايت اضبط از شيخ است، مخصوصاً در مقامى كه زياده در كار باشد اصالة عدم زيادة هم اقتضا مى‏كند كه زياده‏اى در كار نباشد و عشأً هست در سؤال معاوية بن عمار. اگر عشأً باشد يك مطلب اضافه‏اى از روايت استفاده مى‏شود اگر نباشد اينكه مى‏گويد " زار البيت " ولو اينكه امام نپرسيد چه موقع زار البيت؟ آيا همان عصر روز عيد قربان زار البيت يا شب يازدهم زار البيت ولو اينكه امام نپرسيد، لكن احتمال اين معنا كه " زار البيت "همان عصر روز عيد قربان واقع شده باشد به طوريكه اين تمام شب را در مكه بوده است اين احتمالش هست. اما وقتى كه مى‏گويد " زار عشأ " مخصوصاً با توجه به اينكه نماز مغرب و نماز عشأ جدا خوانده مى‏شده است و مستحب است تفريق بين اين دو، معنايش اين است كه " زار بعد صلات المغرب فى منى " حركت كرد آمد مكه و نماز عشايش را در مكه خواند. آن وقت نتيجه اين مى‏شود كه اين مقدارى كه از شب در راه از منى به مكه بوده است اين هم مختفر است، اما اگر زار البيت باشد ديگر خيلى دليل محكمى بر اغتفار اين مقدار حركت و فاصله بين منى و مكه نداريم اما اگر زار عشأً شد يعنى نماز مغربش را در منى خوانده است از منى راه افتاده است آمده است مكه مى‏خواهد طواف زيارت را در عشأ مكه انجام بدهد، .. اين فاصله هم مغتفر است و از روايت عشأً اين معنا استفاده مى‏شود، اما اگر عشأً نباشد و زار البيت باشد ولو اينكه امام استفصال نكردند اما يك دليل محكمى بر جواز ما نمى‏توانيم پيدا كنيم. به خلاف زار عشأ كه دليل محكمى بر جواز اين حركت از منى تا مكه است تا مسأله بعدى انشأ الله.
    پايان