• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه دويست و دوم "
    مبيت خصوصيتش اين است كه در شب بايد واقع بشود حالا چه مقدارش را عرض مى‏كنيم ان شأ الله، در شب يازدهم و شب دوازدهم در منى‏ بماند. اينجا مباحثى داريم: يك بحث كه عبارت امام بزرگوار اقتضأ مى‏كند مى‏فرمايد: " اذا قضى مناسكه بمكه يجب عليه العود الى منى‏ للمبيت بها " ، در حالى كه اگر كسى آن مناسك پنج‏گانه را هم بعد از اعمال منى‏ انجام ندهد، چه ترك واجب كرده باشد يا ترك مستحب مؤكّد كرده باشد، يك كسى رفت منى‏ همان روز دهم، ديگر هم بيرون نيامد گفت: ما حالش را نداريم برويم مكه طواف كنيم و بعد برگرديم به منى‏، ظاهر عبارت ايشان اين است كه چنين آدمى " لا يجب عليه " اصلاً عنوان عود مطرح نيست، آنچه كه مطرح است مبيت به منى‏ است، مى‏خواهد مناسك مكه را بعد يوم النحر انجام داده باشد يا يك آدمى بخواهد عصياناً يا خلافاً للاحتياط بگويد: من از منى‏ حالش را ندارم بيايم مكه، من اينجا تا روز دوازهم مى‏مانم بعد كه رفتم مكه، آن وقت طواف زيارت و طواف نسأ و سعى بين صفا و مروه را انجام مى‏دهم. مقصود ما اين است كه آن طورى كه اين عبارت ايشان اشعار دارد كه اگر كسى " لم يقض مناسكه بمكه " لازم نيست در منى‏ بيتوته بكند، نه، فرقى نمى‏كند چه مناسكش را به مكه انجام داده باشد آن مناسك پنج‏گانه را، و چه مناسك پنج‏گانه را انجام نداده باشد، خود عنوان مبيت به منى‏ يك مسأله مستقلى است، ربطى ندارد به اينكه آن اعمال را انجام داده باشد يا " خلافاً للواجب او المستحب المؤكّد " انجام نداده باشد. پس ظاهر عبارت ايشان يك مقدار محل مناغشه است همانطورى كه ما در حاشيه‏اى كه بر كلام ايشان نوشته‏ايم، همين معنا را تذكّر داده‏ايم. اين يك مطلب.
    مطلب دوم اين است كه آيا مبيت به منى‏، از واجبات حج است يا از مستحبات حج است كه اگر هم كسى خواست ترك بكند، هيچ مانعى نداشته باشد؟ از شيخ طوسى(قدس سره) در تبيان نقل شده كه ايشان قائل به استحباب است و اين طورى كه صاحب جواهر(عليه الرحمه) نقل مى‏فرمايد، صاحب تفسير مجمع البيان كه اين تفسير را يك وقتى از قول مرحوم آقاى بروجردى عرض كردم كه اصلاً خلاصه تبيان است، تفسير مجمع البيان يعنى ملخّص تفسير تبيان، صاحب حدائق از صاحب مجمع البيان مرحوم طبرسى نقل مى‏كند كه تمام اعمال منى‏ حتى آن سه عملى كه ما در آن بحث كرديم كه رمى جمره عقبه و مسأله ذبح و مسأله حلق و تقصير باشد، همه‏اش از مستحبات است و اين خيلى عجيب است كه ايشان يك چنين مطلبى را فرموده باشند. راجع به آن سه‏
    عملى كه در يوم النحر واقع مى‏شود، ما ادله بر وجوب و خصوصياتش را ذكر كرديم، اما راجع به اين مبيت به منى‏ يك دليل مهمى كه در اين كتابها هم به آن اشاره نشده، مسأله استمرار سيره عمليه همه مسلمانهاست، همه مسلمانها اعم از شيعه و سنى، مبيت به منى‏ را برايش حساب باز كرده‏اند و با يك ديد وجوب به آن نگاه مى‏كنند و اگر مسأله، يك مسأله مستحبى بود، نمى‏بايست با اين ديد به آن نگاه بشود، اما وقتى ما مى‏بينيم كه يك قسمتى از مسائل حج را وجوبش را ما از همين راه استفاده كرديم، وقتى مى‏بينيم همه مسلمانها اعم از شيعه و سنى با ديد وجوب اجمالاً حالا سه شب يا دو شب آن را كار نداريم ولى اجمالاً به مسأله مبيت، با ديد وجوب نگاه مى‏كنند و همين اتصال اين سيره به زمان ائمه معصومين(عليهم السلام) كافى است كه ما براى وجوب مبيت، به همين تمسّك بكنيم كه اگر از ما سؤال كردند كه " ما الدليل على وجوب المبيت بمنى‏؟ " ما از همين راه سيره و استمرار سيره و استقرار سيره تمسك كنيم به وجوب، علاوه بر اينكه بعضى از ادله لفظيه هم كه يك روايتى كه شايد اهم روايات اين باب باشد و ما مى‏خوانيم ان شأ الله، ظهور در وجوب دارد و ما نمى‏توانيم از ظاهرش رفع يد و صرفنظر بكنيم بدون اينكه يك دليل محكمى بر عدم وجوب داشته باشيم. تا دليل بر عدم وجوب نداريم ظاهر، عبارت از وجوب است و دليل لفظى هم همين وجوب را اقتضأ مى‏كند كه دليلش را بعداً مى‏خوانيم.
    (سؤال و پاسخ استاد): شايد ما در مستحبات از نوافل يوميه و نماز شب، بالاتر نداشته باشيم ولى وقتى كه اين را عرضه بر متشرعه مى‏كنيم، مى‏بينيم با ديد استحباب به آن نگاه مى‏كند، عملاً هم از هر هزار نفرى يكى هم ملتزم نيست به آن، اما در باب مبيت به منى‏ مى‏بينيم هر كسى حج را انجام مى‏دهد ملتزم است عملاً كه مبيت به منى‏ را انجام بدهد، اين استمرار سيره و اتصال سيره را به زمان معصوم(ع) دليل بر وجوب مى‏دانيم و عرض كرديم كه در بعضى از وجوب اعمال حج هم از همين راه سيره، استفاده وجوب كرديم بدون اينكه دليل لفظى دلالت بر اصل وجوب بكند الاّ اينكه دليل لفظى در خصوصياتش وارد شده اما اينجا در اصلش هم دليل لفظى كه عرض مى‏كنيم وارد شده است.
    جهت ديگر اين است: در حالى كه اين مبيت به منى‏ از واجبات حج است لكن مثل طواف نسأ است يعنى جزئى از حج نيست. واجب است كه در دنبال اعمال حج حتى بعد الطواف النسأ كه طواف نسأ را خود دليل، دلالت مى‏كرد بر اينكه جزئيت ندارد، اين مبيت به منى‏ هم با اينكه واجب است، تركش هم گناه است حتى كفّاره را هم شايد بعداً متعرّض بشويم، در كفاره‏اش هم ظاهراً بين عالم و جاهل فرقى نيست كه اگر كسى ترك بكند مبيت به منى‏ را اختياراً براى هر شبى بايد يك گوسفند كفاره بدهد لكن در عين اينكه كفاره هم دارد اما " ليس جزاً
    للحج " براى اينكه روايات زيادى داشتيم كه مى‏گفت: كسى كه طواف زيارت و سعى‏اش تمام بشود " قد تمّ حجه، قد تمّ مناسك حجه " ، از اين نوع تعبيرات داشتيم كه ظاهرش اين بود كه اين واجبات بعدى در عين اينكه واجب هم هستند و مخالفتش هم معصيت دارد و چه بسا بعضى كفاره هم دارد مع ذلك، جزئيت للحج ندارد لذا اگر كسى عالماً، عامداً هم مبيت به منى‏ را ترك بكند " حجه ليس بفاسداً " حجش در جاى خودش تمام است اما يك تكليف الهى را مخالفت كرده است و چه بسا كفاره هم بر آن مترتب است به مقتضاى بعضى از روايات. پس كسى خيال نكند اينكه ما پا فشارى بر وجوب داريم معنايش اين است كه پا فشارى بر جزئيت هم داريم، نه، جزئيت ندارد در عين اينكه وجوبش به جاى خودش محفوظ است و كفاره هم بر تركش مترتب است.
    آنچه در اينجا مطرح است يك جهتش را در مسأله بعد مى‏خوانيم و آن مبيت شب سيزدهم است كه در مسأله بعد مى‏خوانيم. آن كه به عنوان قدر متيقن حالا مطرح است، مبيت دو شب است يكى شب يازدهم، يكى شب دوازدهم اما شب سيزدهم در آن تفصيل است و تفصيلش را ان شأ الله بعداً عرض مى‏كنيم.
    مطلب ديگر در رابطه با مبيت، اگر يك دليل لفظى باشد و خلافش هم نباشد، اگر به ما گفتند: شب يازدهم در منى‏ بايد بيتوته كنيد، كه مبيت در اينجا هم به معناى بيتوته و مصدر ميمى است. اگر به ما گفتند: شب يازدهم بايد در منى‏ بيتوته كنيد و چيز ديگرى در مقابل، نداشته باشيم ما از آن استفاده مى‏كرديم كه تمام شب را بايد در منى‏ بيتوته كرد يعنى از اول غروب شمس كه با حمره مشرقيه و زوال حمره مشرقيه تحقّق پيدا مى‏كند تا آخر شب، ليكن ما اجماع داريم مسلّم است هيچ كس مخالفت نكرده است كه تمام شب را لازم نيست در منى‏ انسان بيتوته بكند ولو شب يازدهم يا شب دوازدهم، لكن بحث در اين واقع شده است كه مشهور كه امام بزرگوار هم ظاهرشان اين است كه از مشهور تبعيت كرده‏اند اينها نظر مباركشان اين است كه همان نيمه اول و نصف اول را بيتوته كند منتها كانّ يك ترخيصى به او داده‏اند كه اگر نصف را بيتوته كردى، بعد از تماميت نصف شب مى‏توانى از منى‏ خارج بشوى، حالا به كار بروى، آن را كار نداريم ولى خروجت از منى‏ مانعى ندارد. پس مشهور كما اينكه صاحب رياض هم صريحاً به مشهور اين نسبت را داده گفته است همان نيمه اول شب اما براى بعدش بخواهى خارج بشوى از منى‏، مانعى نيست، اما در مقابل مشهور فقيهى مثل حلبى قائل به تخيير شده گفته است: نصف شب را بايد در منى‏ باشى حالا مى‏خواهى نصف اول شب را در منى‏ باشى و خارج بشوى يا اينكه خارج بشوى و براى نصف دوم بيايى در منى‏ و بيتوته بكنى، بيتوته همه شب كه لازم نيست، شما مخيّرى بين اينكه نيمه اول را اختيار بكنى يا نيمه دوم را اختيار بكنى مثل واجبات تخييرى موارد ديگر " انت مخيراً بين النصف‏
    الاول و النصف الآخر " مگر مستثنياتى كه در بعضى از جاها دارد و لكن حكم اول اين است. حلبى اينطور قائل شده است و ما هم با ملاحظه بعضى از روايات صحيحه همين مطلب را اختيار كرديم كه الان روايتنش را عرض مى‏كنم و نتيجه‏اش، همان مسأله تخيير بين نصف اول و نصف آخر است.
    يك ابوابى صاحب وسائل عنوان كرده است به نام " ابواب العود الى منى‏ و رمى الجمار و المبيت و النفر " باب اولش صفحه 206 شروع مى‏شود، مهمترين روايت اين باب شايد اين روايت باشد، روايت صحيحه‏اى است براى معاوية بن عمار كه اين روايت از بس كه اهميت داشته است صاحب وسائل چند بار اين روايت را نقل كرده است، روايت اول همين روايت است روايت هشتم اين باب باز همين روايت است منتها روايت اول را همه‏اش را نقل نكرده است، روايت را مفصّلاً به عنوان روايت هشتم اين باب نقل كرده است. روايت اين است: شيخ نقل مى‏فرمايد از حسين بن سعيد، از صفان و فضالة بن ايّوب حالا شايد علت اختلاف اين باشد كه سندها را مختلف نقل كرده است چون روايت اول را شيخ از موسى بن قاسم عن صفّان عن معاوية بن عمّار نقل مى‏كند، در اين روايت هشتم شيخ از حسين بن سعيد از صفّان و فضاله عن معاوية بن عمّار اما راوى اصلى همان معاوية بن عمار است كه روايت هم روايت صحيحه است و شايد هم مهمترين روايتى كه در مسأله مبيت وارد شده است عبارت از همين روايت باشد. " معاوية بن عمار عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: لا تبت ليالى الشتريق " كه نسخه بدل به جاى ليالى " ايام " دارد ولى كلمه "ايام " با " تبت " مناسبت ندارد. بيتوته چيزى است كه مربوط به شب است نه اينكه مربوط به روز باشد لذا در آن روايت اصلاً نسخه بدل را نقل نكرده است ولى اينجا كه نسخه بدل را آورده است به نظر مى‏رسد كه نسخه بدلش درست نيست، اصلاً بيتوته يك عنوانى است كه در شب، تحقّق پيدا مى‏كند. " لا تبت ليالى التشريق الاّ بمنى‏ " " ليالى التشريق " البته حداقل جمع نحوى سه‏تا است و ليالى تشريق هم يازده و دوازده و سيزده هر سه را شامل مى‏شود لكن ما عرض كرديم: فى الجمله‏اش بحث مى‏كنيم آن دو شب اول كه قدر مسلّم است تا به شب سيزدهم و آن تفصيلى كه راجع به شب سيزدهم است ان شأ الله در مسائل بعدى آن را صحبت مى‏كنيم. آنچه ما استفاده مى‏كنيم كه گفتم: دليل لفظى هم غير سيره متشرعه و استمرار سيره مسلمين هست اين است " لا تبت ليالى التشريق الاّ بمنى‏ " نهى است، نهى هم ظهور در حرمت دارد تا زمانى كه دليلى بر كراهت نداشته باشيم، نمى‏توانيم حمل بر كراهت بكنيم، ظاهر اين تكليف است يعنى حرام است بيتوته ليالى تشريق مگر به منى‏ يعنى حتماً بايد در منى‏ بيتوته تحقّق پيدا بكند، حالا به شب سيزدهمش كارى نداشته باشيم. كما اينكه آيا از اين عبارت شما استفاده يك جمع ارتباطى مى‏كنيد يا استفاده‏
    مى‏كنيد " لا تبت كل ليلة من ليالى التشريق الاّ بمنى‏ " كدام را استفاده مى‏كنيد؟ استفاده مى‏كنيد كه اين مجموع بايد در منى‏ تحقّق پيدا بكند به طورى كه اگر كسى يك شب بيتوته كرد و يك شب را ترك كرد با آن كسى كه هر دو شب را ترك كرده است هيچ فرقى نمى‏كند براى اينكه اين مجموع بيتوته در منى‏ در ليالى تشريق حاصل نشده است يا اينكه عرف از اين عبارت استفاده مى‏كند كه اگر گفتند: شما مثلاً اين هفته درس بخوانيد، معنايش اين است كل يوم اما اگر يك روزى تعطيل شد اين مجوّز اين نيست كه همه هفته را براى خاطر يك روز يا دو روز، تعطيل بكنيم هر كدام " له حكماً بحياله و مستقلاً " و عرف هم اين معنا را استفاده مى‏كند. پس " لا تبت ليالى التشريق الاّ بمنى‏ " عنوان ارتباطى ندارد حالا آن قدر متيقنش هم شب يازدهم و دوازدهم را مى‏گيريم، نهى هم ظهور در حرمت دارد بايد در منى‏ بيتوته تحقّق پيدا بكند.
    مگر اينكه شما يك طور ديگرى اشكال بكنيد كه آن وقت اشكالتان وارد مى‏شود و قابل جواب هم نيست و آن اين است كه مدعاى شما، وجوب بيتوته در منى‏ بود اما اين عبارت جواز بيتوته در منى‏ را ثابت مى‏كند و حرمتش را در غير منى‏ اما اينكه در منى‏ وجوب دارد، ما دليلى نداريم، در بحثهاى اصولى هم گفتيم: اينطور نيست كه هر كجا يك وجوبى باشد، معنايش اين است كه تركش حرام است يعنى شارع دوتا حكم دارد، هر كجا يك حرمتى باشد معنايش اين است كه تركش واجب است يعنى دو تا حكم دارد كه شارع در شرب خمر دوتا حكم دارد يكى اينكه فعلش حرام است يكى اينكه تركش هم واجب است. اين از مصاديق خيلى بيّن الفساد امر به شى مقتضى نهى از ضد خاص مى‏شود و علاوه، شما ضد عام را مى‏خواهيد يك طورى درستش بكنيد. بگوييم: اين روايت مى‏گويد: " لا تبت ليالى التشريق الاّ بمنى‏ " اما اينكه در منى‏ واجب است، چه دليلى بر وجوب داريد؟ اين روايت مى‏گويد: در منى‏ جايز است و در غير منى‏ حرام است اما اينكه در غير منى‏ جوازش، جواز بالمعنى الاخص نيست، جواز بالمعنى الاعم است و همراه با وجوب است، از كجاى اين روايت در اين جمله مى‏شود استفاده كرد؟(سؤال و پاسخ استاد): ضد عام كه مصاديق متعدد نمى‏خواهد. ضد عام كه لازم نيست مصاديق متعدد داشته باشد، امر به شئ وقتى مى‏گويد: " صل " يا " ازل " اين اقتضأ ندارد كه ترك الازاله يا ازاله يا ترك به طور كلى، ضد عام منهى عنه است، ما دوتا تكليف نداريم، ما در باب واجبات يك تكليف داريم، در باب محرمات هم يك تكليف، ترك الواجب، عقاب دارد، فعل محرّم هم عقاب دارد اما دوتا عقاب نداريم و اگر دوتا تكليف باشد بايد دوتا عقاب باشد كما اينكه در اصول گفته‏ايم.آن وقت خود امام در اين روايت مى‏فرمايد: " فان بتّ فى غيرها " اگر در غير منى‏ بيتوته كنيد كه حالا قدر مسلّمش صورت علم است ولو اينكه صورت نسيان و جهل‏
    را هم گفته‏اند اما ما در آن وادى نيستيم " فعليك دم " ترك مبيت و بيتوته به منى‏ كفاره دارد كه شايد امام متعرض شده باشد ما هم در مسائل بعدى باز ان شأ الله متعرض مى‏شويم. آن كه ما دنبالش هستيم اين است " فان خرجت اول اليل فلا ينتصف الليل الاّ و انت فى منى‏ " ، عمده بحث من اين است، دقتى كه مى‏خواهم عرض كنم. اين " فان خرجت اول الليل يعنى خرجت ولو غير جايزاً " يا " خرجت مع الجواز " ؟ " خرجت ولو كنت فاعلاً للمحرّم " يا نه " خرجت مع الجواز " ؟ ظاهرش " خرجت مع الجواز " است آن وقت دوتا فرض كرده است يكى اينكه اگر اول ليل خارج شدى " فلا ينتصف الليل الاّ و انت فى منى‏ " ، مى‏گويد: ليل نصفه نشود مگر اينكه دو باره برگردى به منى‏ و نصف شب را در منى‏ بمانى " الاّ " يك استثنايى دارد كه بعد هم عرض مى‏كنيم " الاّ ان يكون شغلك نسكك " يا " بنسكك " كه دو جور روايت شده است مثل يك آدم وسواسى فرض كنيد عصر روز عيد قربان آمده است مكه مى‏خواهد طواف زيارت انجام بدهد، طواف نسأ را هم بعدش انجام بدهد، سعى هم بين اين دوتا انجام بدهد، يك آدم وسواسى است اگر بخواهد همه اينها را انجام بدهد يك شب را در برمى‏گيرد، به اين زودى‏ها طواف نمى‏كند. يك وقت مرحوم آقاى بروجردى(قدس سره) نقل مى‏كردند مى‏فرمودند: من يك زمانى در اصفهان كه ايشان همان در سنين بيست و بيست و هفت عمرشان در اصفهان بودند و سن بيست و هفت سالگى، اجازه عجيبى از مرحوم سيد ابوالقاسم دهكردى گرفتند و مشرّف شدند به نجف. مى‏فرمودند: من در اصفهان كه طلبه بودم، يك مدتى گرفتار يك وسواسى عجيبى شدم، تعبيرشان اين بود گفتند كه وقت من در زمان وسواسى به حدى رسيد كه از ظهر تا غروب را من همه اين وقت را صرف در دوتا نماز و يك وضو مى‏كردم. حالا از ظهر تا غروب چقدر وقت است. مى‏گفتند: وسواسى طورى بر من غلبه كرده بود كه من تمام بين ظهر و غروب را مى‏بايست صرف در يك وضو و دوتا نماز بكنم لابد شبش هم ديگر همينطور بوده است حالا ايشان تعبيرى ندارند. حالا اگر يك آدم وسواسى پيدا شد كه به زودى‏ها نمى‏تواند دوتا طواف كند، سعى كند، يك شب طول مى‏كشد. در يكى از سفرهايى كه سفر اولى بود كه ما مشرّف به مكه شده بوديم يك روز صبح من بيدار شدم براى نماز صبح، ديدم آن روحانى كاروانمان از مسجد الحرام دارد مى‏آيد. گفتم: كجا بودى؟ گفت: من تا حالا مسجد الحرام بودم. گفتم: حالا صبح است، كى رفتى؟ گفت: من شب رفتم. گفتم: شب تا صبح چه مى‏كردى؟ گفت: يكى دوتا از اين زنهاى حاجيه ما در طواف گرفتار بودند، من ايستادم تا طواف اينها تمام بشود، الان صبح است و نماز صبح هم خواندم مى‏خواهم بخوابم. غرض اينكه بعضى‏ها اينطورى گرفتار وسوسه و شيطان و اين حرفها هستند كه خدا كسى را مبتلا نكند. باز اين هم عرض كنم و
    بگذرم. يك آقاى اهل علمى بود خيلى هم ملاّ بود يك وقت اهل يك محلى بود و آورده بودنش تهران، مريض شده بود ما هم از قم به لحاظ يك نسبتى كه با ما داشت رفتيم تهران براى عيادتش، تقريباً يك ساعت به غروب بود، ديديم: نيست اين آقا، گفتيم: كجا رفته است؟ گفتند: رفته است حمام يك شستشو بكند بيايد نماز بخواند، هى نشستيم، نشستيم تا اذان مغرب را گفتند، كم كم اين آقا آمد، معلوم شد نماز ظهر و عصرش هم نخوانده است. مرد ملاّيى بود فوت شده است، خلاصه بر اثر گرفتارى وسوسه و شيطان، نماز ظهر و عصرش از دست رفت براى اينكه مثلاً صد بار مى‏خواهد غسل بكند، صد بار مى‏خواهد بدنش را بشويد، خوب اين غسل و اين شستشو، مگر مقدميّت براى نماز ندارد؟ خوب شما ذى المقدمه را از دست مى‏دهى، به مقدمه مى‏چسبى. اين از القأات شيطان است. يك فرض ديگر اينكه يك آدمى است رفته است مكه، حال ندارد از مكه برگردد به منى‏، مى‏گويد: ما همين جا در مسجد الحرام عبادت مى‏كنيم تا صبح، كه گفته‏اند: اين هم جانشين بيتوته است، در مسائل بعدى هم ان شأ الله عنوان مى‏كنيم. " الاّ ان يكون شغلك نسكك " يا " الاّ ان يكون شغلك بنسكك او قد خرجت من مكه " كه اين يك خصوصيتى دارد كه بعد ان شأ الله عرض مى‏شود.
    يك قضيه شرطيه را اول گفتند " و ان خرجت اول الليل " ، يك قضيه شرطيه را هم حالا مى‏گويد " و ان خرجت بعد نصف الليل " يعنى نصف اول را ماندى " فلا يضرّك ان تصبح فى غيرها " يعنى " فى غير منى‏ " عرض كردم: اين به صراحت هم ندارد كه شما مخيّريد بين نصف اول و نصف آخر، اما اين دوتا فرضى كه مى‏كند " ان خرجت اول الليل فلا ينتصف الليل الاّ و انت فى منى‏، و ان خرجت بعد نصف الليل فلا يضرك ان تصبح فى غير منى‏ " از آن يك واجب تخييرى استفاده مى‏شود لذا خود اين روايت كه شايد اهمّ روايات اين باب باشد و عمده‏اش را در روايت هشتم صاحب وسائل همه‏اش را نقل مى‏كند دلالت بر تخيير مى‏كند. علاوه روايت ششم كه در سندش محمد بن سنان است و فقط هم اشكال در آن است " عن بن مسكان عن جعفر بن ناجيه، قال: سألت ابا عبدالله(ع) عمّن بات ليالى منى‏ بمكه " آن هم دلالت بر كفاره مى‏كند، " فقال: عليه ثلاثة من الغنم يذبحهنّ " لكن يك روايت ديگرى جعفر بن ناجيه دارد كه اين روايتش صحيح است و در سندش هم محمد بن سنان قرار نگرفته است. در اينجا صاحب وسائل اين روايت را بيستم اين باب قرار داده است كه اين صراحتش از آن روايت معاوية بن عمار بيشتر است ولو اينكه روايت معاوية بن عمار را هم ما گفتيم: لا محاله از آن تخيير استفاده مى‏شود.
    روايت بيستم، روايتى است كه صدوق به اسناد خودش از جعفر بن ناجيه نقل كرده صحيحه است " عن ابى عبدالله(ع) انه قال: اذا خرج الرجل من منى‏ اول‏
    الليل فلا ينتصف له الليل الاّ و هو بمنى‏ و اذا خرج بعد نصف الليل فلا بأس ان يصبح فى غيرها " ، اين دلالتش بر تخيير شايد روشنتر باشد به لحاظ اينكه جملات را پشت سر هم گفته است و الاّ اين هم دوتا قضيه شرطيه است، آن هم دوتا قضيه شرطيه بود، اما آن دوتا قضيه شرطيه را با فاصله گفته، امكان بعضى از مناغشات شايد در آن باشد، اما اين روايت پشت سر هم اگر اول شب خارج شدى، فلان، اگر بعد نصف اليل خارج شدى فلان، يعنى شما مخير هستيد " بين الخروج اول الليل و بين الخروج بعد نصف الليل " . پس اينكه امام بزرگوار طبق مشهور مى‏فرمايند: " من الغروب الى نصف الليل " نه، مطلب اينطور نيست بلكه مسأله به صورت واجب تخييرى است و مى‏توانند نصف ديگر را انتخاب بكنند، منتها اگر كسى بخواهد از مخالفت مشهور خارج بشود و هيچگونه وسوسه‏اى، شبهه‏اى و ترديدى در صحت عملش نباشد، همان نصف اول را اختيار بكند به ضميمه اينكه مسلّم است كه بيتوته تمام شب، لازم نيست ولو اينكه اگر اين دليلها و اين تسالم در كار نبود ظاهر دليل، بيتوته تمام شب است اما وجود اين دليل و استمرار سيره اقتضأ مى‏كند كه تمام شب بيتوته‏اش لازم نيست تا مسأله بعدى ان شأ الله.
    پايان