• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    . ظله العالى " "
    جلسه دويست و يكم "
    در مسأله سيزده كه آخرين مسأله اين باب است اينطور مى‏فرمايند: " لو ترك طواف العمره او الزيارة جهلاً بالحكم و رجع، يجب عليه بدنة و اعادة الحج. "
    در مسأله‏اى كه ديروز عرض كرديم، موردش آنجاى بود كه طواف را نسياناً ترك كرده باشد ولى مسأله امروز، مربوط به آن جايى است كه جهلاً بالحكم ترك كرده. يك كسى خيلى عوام است، نمى‏داند كه حج نيازى به طواف دارد يا عمره، نياز به طواف دارد، و روى اين جهل به حكم، طواف را ترك كرد " اما فى الحج و اما فى العمرة " اينجا تكليف چيست؟ در آنجايى كه نسياناً ترك كرده باشد، ما عرض كرديم كه تقريباً روايات و فتاوا متفقند بر اين كه حجش صحيح است و اعادة الحج لازم نيست ولو اين كه براى طواف بالمباشره يا بالاستنابه بايد اقدام بكند اما اصل عملى كه واقع شده صحيح است و اعادة الحج او العمرة لزوم ندارد. اما در مسأله جهل، مقتضاى دو روايت، بلكه موافق با فتوا هم هست اين است كه هم كفاره دارد و هم بايد در سال بعد حج را اعاده بكند، كه نتيجه اين مطلب اين مى‏شود كه اگر كسى جاهلا بالحكم طواف را ترك بكند، اين از عالماً كه طواف را ترك مى‏كند بدتر است براى اين كه عالم به حكم اگر طواف را ترك كرد عملش باطل است خوب سال آينده بايد اعاده كند اما جاهل به حكم هم بايد اعاده كند و هم بايد كفاره بدهد، بر طبق يكى دو روايتى كه مى‏خوانيم ان شأ اللّه. روايت ظهور بلكه صراحت در اين معنا دارد و بعضى‏هايش از نظر سند هم صحيحه است. منتها بعضى از فقها حتى فقهاى بزرگ مثل شيخ طوسى در كتاب تهذيب و استبصار، عنوان باب را روى نسيان عنوان كرده گفته: " باب من نسى طواف الزيارة او طواف العمرة " آن وقت در اين باب رواياتى را هم كه مربوط به جهل است آورده است، روايت ديروزِ على بن جعفر را آورده روايت جهل را هم آورده و اين الحاق دليل لازم دارد، همينطورى نمى‏شود ملحق كرد. هم در كتاب استبصار اين كار را كرده و هم در كتاب مبسوط، با اين كه از نظر فقهى، خيلى از موارد جهل به حكم با نسيان فرق دارد و حتى شما در حديث رفع، مى‏بينيد دوتا عنوان است " رفع ما لا يعلمون و رفع الخطأ و النسيان " نسيان با " ما لا يعلمون " فرق دارد، هم لغتاً فرق دارد، هم عرفاً فرق دارد، هم فقهاً فرق دارد و روايت على بن جعفرى كه ديروز ما خوانديم با آن اشكالاتى كه در آن بود مربوط به نسيان است و اگر ما بوديم و فقط آن روايت بود، نمى‏توانستيم تعدى به جاهل بدهيم، جاهل چه بسا مسأله حكمش قوى‏تر باشد، به لحاظ اين كه جاهل، جاهل به حكم است، اما در خود عمل " يكون عامداً و قاصدا " جاهل، عنوان عمد و قصدش در جاى‏
    خودش محفوظ است. جاهل در مقابل عالم است، اما ناسى در مقابل عالم نيست، ناسى در مقابل ذاكر و متذكر است.
    بالاخره اين يك مسأله عجيبى است در باره طواف عمره و يا طواف حج منتها ايشان از حج تعبير به زيارت كردند و تقريباً بايد گفت: اشتباهى شده است چون از حج كسى به زيارت تعبير نمى‏كند، از طواف الحج و منى مى‏شود تعبير كرد به زيارت، همينطورى كه صاحب وسائل هم اول حلق و تقصير را كه ابوابش را مطرح مى‏كند بعد هم يك ابوابى منعقد مى‏كند به نام ابواب زيارة البيت، ما هم گفتيم: آن زيارة البيت مقصودش طواف بعد منى است، اما اين كه به خود حج ما عنوان زيارت را اطلاق بكنيم آن هم در مقابل عمره كما اين كه عبارت ايشان، امام بزرگوار(قدس اللّه نفسه الزكيه) دلالت بر اين معنا مى‏كند، اين يك مسامحه‏اى در آن است و يك وجه خيلى صحيحى نمى‏توانيم برايش درست بكنيم، خيلى حدّت و شدّت بكنيم، بگوييم: طواف زيارت، طواف نسأ را نمى‏گيرد، اما اينكه زيارت را در مقابل عمره قرار بدهيم كه امام قرار داده‏اند و مقصود از زيارت را حج بگيريم، اين يك مطلبى است كه كسى هم شايد اطلاق نكرده باشد، ايشان هم بى توجه اين مطلب را ذكر كرده‏اند و الا اين تعبير، تعبيرى صحيحى نيست.
    اجمالاً عرض كرديم: اگر كسى عمداً طواف را ترك بكند، از باب اين كه طواف، هم ركن عمره تمتع است، هم ركن در عمره مفرده است، هم ركن در باب حج است " يكون عمله باطلا " لازمه ترك عمدى ركن، بطلان عمل است. عمل اگر عمره مفرده شد، خوب، نمى‏خواهد ديگر عمره مفرده را اعاده بكند اما اگر عمره تمتع يا حج شد، اين برايش لازم است اعاده بكند، از باب " و اتموا الحج و العمرة للّه " و علاوه دوتا روايت ما در اين باب داريم يكى هم از نظر سند، جالب نيست احتمالاً مضمره هم باشد و به احتمال سوم، اصلا دو روايت، يك روايت باشد ولو اين كه در بعضى از عبارات هم با هم اختلاف دارند ولى قرائنى است كه يك روايت در كار است.
    روايات يعنى اين دو روايت، در همين جلد نهم وسائل، ابواب الطواف باب 56 كه صاحب وسائل دوتا روايت در آن ذكر كرده است، عنوان باب را هم همان مسأله امروز ما قرار داده است.
    روايت اول: محمد بن الحسن (شيخ) باسناده عن موسى بن القاسم، كه اسناد ايشان به موسى القاسم صحيح است، موساى قاسم خودش هم ثقه است. عن صفوان بن يحيى، عن عبدالرحمن بن الحجاج، عن على بن يقطين معروف، اين سند، سند صحيحى است، روايت مهم در اين باب هم همين روايت است. قال: على بن يقطين مى‏گويد: " سألت اباالحسن(ع) " يعنى از امام موسى كاظم، سؤال كردم " عن رجل جهل عن يطوف بالبيت " يك كسى جاهل بود كه به بيت‏
    طواف بكند " طواف الفريضه " حالا حجش هم حج واجب بود و اين اصلاً در مقابل طواف نسأ است. " قال " امام فرمود: " " ان كان على وجه جهالة " اگر اين عملش جاهلانه و عن غير علم واقع شده " فى الحج اعاد " فى الحج على وجه الجهالة هم مى‏خورد، يعنى اگر در مورد حج على وجه جهالة طواف ترك شده، حج را اعاده كند " و عليه بدنة " اين ديگر احتمالات ديروز در آن نيست، اين رسماً دارد " و عليه بدنة " بايد يك كفاره‏اى بدهد، در حالى كه اگر عالماً ترك كرده بود البته خلاف شرع كرد حج را هم بايد اعاده كند اما اين " و عليه بدنة " ديگر در كار نيست. كسى كه عالماً طواف را ترك مى‏كند، حجش عمره تمتعش، عمره مفرده‏اش باطل است اما اين كه كفاره‏اى به نام ثبوت بدنه در كار باشد، نيست.
    روايت دوم كه در اين باب بيش از اين دو روايت نيست. روايت مى‏رسد به حماد بن عثمان، عن على بن ابى حمزه مطلق، همان بطائينى معروف و كذّاب است. " قال: سئل " ، ايشان روايتش علاوه بر اشكالى‏كه در خودش است، مضمره هم هست كه كى " سئل " ؟ " قال: سئل عن رجل " ببينيد همان عبارت است. " جهل ان يطوف بالبيت حتى رجع الى اهله " اين " حتى رجع الى اهله " اين اضافه‏اى است كه در اين روايت است و ما عرض مى‏كنيم " حتى رجع الى اهله، قال " امام فرمود: " اذا كان على وجه الجهاله اعاد الحج و عليه بدنة " اين متن را شيخ نقل كرده است. صاحب وسائل مى‏فرمايد: صدوق هم اين روايت را نقل كرده است اما با دوتا اختلاف " و رواه الصدوق باسناده عن على بن ابى حمزه " در روايت صدوق دارد: " عن ابى‏الحسن(ع) " ديگر حالت اضمارى در روايت نيست، " الا انه قال " بجاى " جهل ان يطوف " دارد " سهى ان يطوف " سهى از فعل ماضى سهو كرده، بجاى جهل، در روايت صدوق سهى نقل شده است. اينطورى كه صاحب جواهر مى‏فرمايد، مرحوم كاشف اللثام هم وقتى كه متن روايت را مى‏خواسته نقل بكند، ايشان هم سهى نقل كرده است معلوم مى‏شود روايت را از صدوق گرفته، صدوق هم سهى دارد.
    لكن در درجه اول، اين روايت بر هيچ از طرُقش اعتبار ندارد، براى اين كه راوى‏اش على بن ابى حمزه است و على بن ابى حمزه همان بطائينى معروف است كذّاب است و به رواياتش ترتيب اثر داده نمى‏شود. اين اولاً.
    ثانياً: به احتمال قوى اصلاً اين يك روايت است، منتها على بن يقطين مى‏گويد: من خودم از ابى‏الحسن سؤال كردم، على بن ابى حمزه مى‏گويد: من حاضر بودم كه از امام ابوالحسن سؤال شد. معلوم مى‏شود كه همان روايت است، نه اين كه مطلب ديگرى باشد، دو دفعه اين مطلب سؤال نشده است. على بن يقطين از موسى بن جعفر(ع) سؤال كرده، على بن ابى حمزه هم مثلاً در آنجا حاضر بوده، اين سؤال و جواب را شنيده. لكن به لحاظ اين كه روايت على بن‏
    يقطين سنداً صحيح است، ما هم روى جنبه اصولى و فقهى مسأله، بايد به همان روايت ترتيب اثر بدهيم، منتها على بن ابى حمزه هم روايتش جنبه تأييدى دارد، نه جنبه سندى و حجيت، كه ما روى روايت اين تكيه بكنيم و چون در اين روايت، اولاً جهل دارد، روايت على بن يقطين، " جهل ان يطوف بالبيت " آن وقت ما هم بايد روى جهل تكيه بكنيم، صدوق هم كه بجاى جهل، سهى نقل كرده از على بن ابى حمزه نقل كرده لذا روايت صدوق هم براى ما حجيت ندارد، همان " جهل ان يطوف " همين مسأله‏اى كه امام بزرگوار هم مطرح كرده‏اند و عين عبارتشان را ما خوانديم هم بدنه در كار است هم اعادة الحج در كار است، منتها " اعادة الحج " ش، نه روى آن " اتموا الحج و العمرة " معلوم مى‏شود كه حجش، حج واجب بوده، حجة الاسلام بوده و حجة الاسلام را هم اتيان نكرده لذا سال آيند بايد اتيان بكند. از اين استفاده مى‏كنيم كه در عمره تمتع هم همين طور است، براى اين كه عمره تمتع واجب در حجة الاسلام، آن هم حكم حج را دارد ولو اين كه يك عمل مستقلى است ولى بالاخره عمره تمتع، جزو حج تمتع است، اين طور نيست كه كسى بدون عمره تمتع بتواند حج تمتع را انجام بدهد، اما بخلاف حج قران و افراد كه آنها احكام خاصه‏اى دارند كه ما بحث نكرده‏ايم اما احتمالا در آنها عمره هم واجب نباشد، اصلاً وجوب نداشته باشد، كما اين كه يك روايتى است كه من نظرم است، در همان حجة الوداع، نه اين كه خود رسول خدا، حجشان حج، قران بود، خود رسول خدا عمره انجام نداد، از همان بيرون مكه برگشتند به طرف مدينه، منتها عايشه چون مسأله‏دان نبود، يك قدرى هم جنبه حسادت و اينها در مسائل مطرح بود به حضرت زهرا(س) كه حجشان تبديل شده بود به حج تمتع لذا ايشان هم عمره را انجام دادند هم حج را انجام دادند، عايشه پيغام داد به رسول خدا كه آيا ديگران عمره انجام داده‏اند، من بدون عمره برگردم به مدينه؟ من هم دلم مى‏خواهد عمره انجام بدهم، رسول خدا دستور دادند كه ايشان را بردند همان مسجد تنعيم كه به همين لحاظ هم اسم ديگرش مسجد عايشه است و از آنجا محرم شد و يك عمره مفرده‏اى بعد از حج تمتع انجام داد بعد هم ملحق به رسول خدا شد و حركت كردند به طرف مدينه. عرض كردم: اين مسأله حالا نه ضرس قاطع است اين يك روايت حجة الوداع است كه سابق كه مى‏خوانديم اين تكه در آن روايت مطرح بود.
    پس نتجيتاً اين جهل در روايت همان " جهل ان يطوف بالبيت " همان جهل به حكم است، يعنى جاهل بوده در عمره تمتع يا در حج چيزى به نام طواف وجود دارد، و روى جهل و بى اعتنائى اينكار را كرده. عرض كردم كه اينطور نيست كه همه اينهايى كه مكه مى‏روند احكام و مناسكشان را بلد باشند، عرض كردم كه در يكى از سفرهاى كه ما مشرف بوديم، يك روحانى كاروان ديدم‏
    خيلى متأثر است، گفتم: چرا متأثرى؟ حتى تأثرش به حدى بود كه گريه مى‏كرد، گفتم: آخر زشت است كه يك اهل علمى گريه كند. گفت: شما نمى‏دانيد من به چه مصيبتى گرفتار شده‏ام. گفتم: چه مصيبت؟ گفت: دوتا از حاجى‏هاى ما، يك پيرزن و پيرمردى هستند، اينها را از مسجد شجره محرم كرديم آورديم مكه، خوب استراحتشان را هم كرده‏اند حالا به آنها مى‏گوييم: بلند شويد برويم مسجدالحرام طوافتان را انجام بدهيد، سعى‏تان را انجام بدهيد، مى‏گويند: نه، همين كه آمديم مكه كافى است، ديگر نمى‏خواهيم بيايم مسجدالحرام. مى‏گفت: به آنها مى‏گويم: لازم است شما برويد، واجب است. جواب مى‏دهند كه به تو چه ارتباط دارد؟ ما نمى‏خواهيم طواف و اينها را انجام بدهيم. پس ببينيد مردم چقدر از مسائل دينى برّانى هستند و علتش هم كما اين كه من در يك صحبتى همين اواخر هم مى‏گفتم، حالا ديگر مردم هستند، همين مردم مى‏خواهند بروند، يك كت و شلوار براى خودشان تهيه كنند، صد جا تحقيق مى‏كنند، اما در مسائل دينى، به يك آب خوردن اكتفا مى‏كنند، يك روضه خوانى ننه من غريبم، اگر بگويد: از زيد تقليد كن، نه عمرو، مى‏گويند حق با اين است. اساس تقليدشان را روى يك گفتار روضه‏خوان ننه من غريبم است، اما همين آدم وقتى بازار مى‏خواهد برود يك كت و شلوار بخرد، ده جا مى‏رود تحقيق مى‏كند، مبادا كلاه سرش برود، مبادا جنس بد باشد، مبادا قيمت بالا باشد، مبادا غش در معامله تحقق پيدا كرده باشد، كما اين كه در ساير مسائل هم همين طور است، حالا مخصوصاً ما اين ابتلا را زياد داريم، همين كسى كه حاضر است در يك صف سينما، حالا سينماى انقلاب بد نيست ولى براى شركت در يك سينما حاضر است چهار ساعت و پنج ساعت در صف بايستد، اما همين شخص بخواهد نماز جماعت برود يك دقيقه حاضر نيست معطل بشود. خوب، بابا نماز جماعت است، اين همه ثواب دارد، نماز جمعه اين همه امام و مسئولين انقلاب روى آن تأكيد دارد، نه آنها خيلى مهم نيست. اما مسائل دنيوى برايشان خيلى اهميت دارد.
    اين حرف را كه مى‏زنم چون بحثمان تمام شد. ان شأ اللّه در اين ماه محرم وظيفه روحانيت، بيدار كردن مردم است در همه مسائل. ببينيد چطور در مسائل سياسى مردم وارد شدند و خوب مى‏فهمند، مگر اينها رفتند دانشكده حقوق، درس سياست خوانده‏اند؟ نه، با اين كه درس نخوانده‏اند خوب بلد هستند. همين طور يك كارى كنيد كه در مسائل دينى هم مردم با اهمين وارد بشوند. امام صادق در آن روايت كه حالا يادم نيست كه اسم آن راوى چه بود كه در سن شصت، هفتاد سالگى خدمت امام ايستاد و نماز خواند، امام فرمودند: " خيلى قبيح است يك كسى شصت، هفتاد سال برايش بگذرد و يك نماز حسابى نتواند بخواند، در حالى كه در شبانه روز پنج بار اين نماز تكرار
    مى‏شود " و واقعاً هم اين حرف حسابى است، چطور يك نمازى كه پنج بار تكرار مى‏شود يك آدم مسلمان، هفتاد سال برايش بگذرد يك دو ركعت نماز حسابى نتواند بخواند. الان يكى از مشكلات اين روحانيون محترم كاروانها اينطورى كه گزارش مى‏دهند، من هم خبر دارم، اين است كه اين اعضاى كاروانشان در مسأله قرائت و نماز لنگند، آن وقت بحث مى‏كنند كه اينها نماز طوافشان چطور مى‏شود؟ آيا خودش بخواند، نائيب بگيريد، جماعت بخواند، تلقين بشود و حرفهاى كه در باب نماز طواف مطرح است.
    مقصود من اين است امام(قدس سره) اين انقلاب را بوجود نياورد براى اين كه خداى ناكرده يك حاكيمتى پيدا بكند، يك قدرتى پيدا بكند، اينها همه مقدمه احكام اسلام است، هر چه بيشتر مردم را نسبت به اسلام، احكام اسلام، جريان كربلا، عاشورا، جريان قيام امام حسين، هدفش، خصوصياتش، اينها را بهتر روشن كنيد مردم را، تا ديگران يعنى افراد بيسواد اداره نكنند مردم را كه من زشت است اين تعبير را بكنم، حتى در قمِ شما كه مركز است از بدو تأسيس حوزه قم تا حالا كه شايد نزديك هفتاد سال است هفتاد سال است در قم حوزه علميه تشكيل شده، لكن زمام امور دينى مردم را بيسوادها مى‏كشند اين طرف و آنطرف، در قم‏تان اينطور است، تا چه برسد به شهرهايى كه دور از قم هستند، مناطق دور افتاده كه بعضى شهرها خيلى اهل علم كم مى‏بينند، شايد سالى يكى دو مرتبه بيشتر نبينند، در غير آن يكى دو مرتبه ديگر فاقد اهل علم هستند، شما سعى كنيد هم مسائل اعتقادى‏اشان را روشن برايشان بيان كنيد، هم مسائل عملى و فرعى‏اشان و خيال نكنيد كه اگر يك منبرى خوب، يكى دوتا مسأله حسابى هم بالاى منبر بگويد، اين لطمه به مقامش مى‏خورد. اين سؤالات فقهى از كى شده؟ جوابها را كى دادند؟ كه هر چه ماها سعى كنيم كه ناخن ائمه(ع) نمى‏شويم، اينها آمده‏اند جواب اين مسائل را داده‏اند، شما هم داريد حكم اينها را براى مردم مى‏گوييد و به يك معنا، حكم خداوند را مى‏گوييد و سعى هم كنيد ان شأ اللّه براى خدا باشد، اقداماتتان براى اين كه مسائل مادى را از راههاى ديگر بهتر مى‏شود تأمين كرد، علاوه ارزشى هم ندارد، انسان روزى كه افتاد و مرد تمام مى‏شود، همه چيز تمام شد. اين آقاى بروجردى حالا آنهاى كه يادشان است در سى و هفت، هشت سال پيش، نمى‏دانيد داراى چه شوكت و عظمتى، منزلش چه مراجعه‏اى، مردم فلان، اما همه چيز تمام مى‏شود با مردن، خداوند به پيغمبرش كه ديگر بهترين خلق خدا و موجودات عالم است مى‏گويد: " انك ميت " حالا معناى عرفانى‏اش را بگذاريم كنار يعنى " انك تموت و انهم ميتون " بعداً همه مى‏ميرند تو هم مى‏ميرى " كل ذائقة الموت " حتى رسول اكرم(ص) كه بهترين موجودات عالم است و محبوب‏ترين موجودات نزد خداوند تبارك و تعالى است.
    لذا بايد سعى كرد هدف را يك معناى بزرگى قرار داد كه اولاً خودش بزرگ باشد، ثانياً هم براى آن دنياى انسان بدرد بخورد. هدفهاى مادى و مالى، در اين دنيا فقط يك نقشى دارند، بعداً ديگر داراى نقش نيستند و شما بما اين كه ان شأ اللّه انسان كامل هستيد، هدف را بالاتر قرار بدهيد و الا اين دون شأن انسان كامل است كه براى مسائل مادى اقدام بكند.
    حالا اين بحث ما كه بحث مناسك بعد از اعمال منى بود تا اينجا تمام شد ديگر فردا هم كه ديگر ارزشى ندارد ما يك بحث جديدى كه مبيت به منى است را شروع بكنيم ان شأ اللّه اگر بعد از دهه محرم درسهاى حوزه بود، ما هم حيات داشتيم سلامتى بود توفيقى بود خدمت شما هستيم، و اگر هم نه و سال ديگرى براى بنده بود و براى شما كه ان شأ اللّه هست، سال ديگر ان شأ اللّه اين بحث را نداريم اما بعد از دهه محرم هر چه رسيديم از بحث حج مى‏خوانيم اما براى سال بعد ديگر اين بحث حج نيست. امير المؤمنين مى‏فرمايد در يك جمله‏اى كه من هم خودم خسته شدم، هم شما را خسته كردم. ان شأ اللّه يك بحث جديدى حالا تصميمى هم گرفته نشده شروع خواهيم كرد و السلام علكيم و رحمة اللّه.
    پايان