• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد ظله العالى " "
    جلسه دويستم "
    در اين مسأله 12 كه ايشان مطرح فرمودند، جهاتى از بحث وجود دارد.
    مسأله اين است كه اگر كسى طواف حج يا طواف عمره، يا طواف نسأ را ترك كند " حتى يرجع الى اهله و واقع النسأ " ، امام فرمودند: بايد يك هدى را، " ينحره او يذبحه " و احتياط وجوبى اين است كه ابل باشد.
    و در رابطه با طواف منسىّ اگر تمكن دارد، خودش بايد بيايد بلا حرج البته، خودش بيايد آن طواف منسىّ را انجام بدهد و اگر تمكن ندارد، استنابه كند.
    در باره مسأله نسيان طواف خوب ما در طواف نسأ گفتيم كه اگر كسى طواف نسأ را ولو عمداً هم ترك كند، ضربه‏اى به حج نمى‏زند براى اينكه طواف نسأ نه جز براى حج است و نه شرطيت براى صحت حج دارد.
    اما راجع به طواف حج كه از آن تعبير به طواف زيارت مى‏كنيم، يا راجع به طواف عمره كه دو جهت در اينها مسلّم است، هم جزئيتشان مسلم است، و هم ركنيتشان مسلم است يعنى اگر كسى عمداً طواف حج را ترك كند، " يكون حجه باطلا " . اگر كسى عمداً طواف عمره را ترك كند در عمره تمتع مثلاً يا عمره مفرده‏اى كه حالا معمول است " تكون عمرته باطل‏ة " . اما مسأله ما روى نسيان طواف است، به علت نسيان ترك كرده طواف حج را، يا طواف زيارت را، يا طواف نسأ را. در طواف نسأ عرض كرديم كه مسأله بطلان مطرح نيست، اما در طواف حج يا طواف عمره اولين بحثى كه بايد بحث شود اين است كه آيا در صورت نسيان، عمل باطل است يا باطل نيست. اينجا هم قائل به بطلان داريم.
    مرحوم شيخ طوسى در دو كتاب اخبارشان (تهذيب و استبصار) و همين طور مرحوم حلبى قائل به بطلان شدند. گفتند: ترك طواف حج " موجب لبطلان الحج ولو كان نسياناً و ترك طواف العمرة موجب لبطلان العمرة ولو كان نسياناً ". لذا اولين چيزى كه اينجا بحث است اين است كه بگوييم: اين آدمى كه ترك طواف كرده نسياناً برگشته به شهر خودش " و رجع الى اهله و واقع النسأ " كه ديگر مسأله مواقعه قبل از طواف واقع مى‏شود روى اين حساب، ببينيم اصلاً عمل خودش صحيح است يا باطل؟ شيخ در كتابين روايت حكم به بطلان كرده، حلبى هم همينطور، اما ديگر فقهاى ما حتى خود شيخ در غير كتابين قائل به صحت هستند و مى‏گويند كه اين عملش، عمل باطلى نيست كه در سال آينده لازم باشد حجى انجام بدهد. نه، اين كار تمام شد، حجش صحيحاً واقع شد، منتها حالا احكام ديگرى بر آن مترتب است، اما اصل صحت عمل اين مطلب نيست. ولى خوب ما بايد اقامه دليل كنيم، اگر از ما پرسيدند كه به چه‏
    دليل شما حكم مى‏كنيد به صحت اين عمل، و به چه دليل حكم مى‏كنيد كه اگر شخص متمكن بود خودش برگردد و اگر متمكن نيست، استنابه كند، نخير، او اصلاً عملش باطل است، حج عمره‏اى كأنه واقع نشده تا اين مسائل پيش بيايد.
    ما اول بايد اقامه دليل بر اين كنيم، آن روايت على بن جعفرى كه ديروز خوانديم ولو اينكه مسأله صحت به مطابقه در آن مطرح نيست. اما لازمه اينكه مى‏گويند: اگر كسى مثلاً در حال احرام شما مى‏گوييد كفاره بدهد. خوب اين كفاره معناى مطابقى اين عبارت است. اما معناى التزاميش اين است كه عملش باطل نيست. خيال نكنيد كه اگر كسى در حال احرام ولو روز رفت لباس مخيط پوشيد، اين " يكونه عمله باطلاً " ، بطلان مطرح نيست. عملش صحيح است، منتها " يجب عليه الكفارة " ، با آن كفاره‏هاى مختلفى كه بحث شده.
    حالا ما بايد اول دليل بر صحت اقامه كنيم، يكى از ادله ما بر صحت، همان روايت ديروز على بن جعفر بود، براى اينكه در آن روايت مى‏گويد كه " يبعث بهدى " و اگر در حج بفرستد، اگر در عمره است در عمره بفرستد.
    پس معنايش اين است كه عملش صحيح است و الا اگر عمل باطل بود، بايد بگويد: در سال آينده هم بايد حجش را قضأ كند. بايد بگويد: اين عمره‏اش هم به درد نمى‏خورد. ولى هيچ صحبتى از اين مسائل نشده، حج عمره در جاى خودش صحيح است، منتها كفاره بايد بدهد. حالا كفاره‏اش هم چيست؟ ما بحث مى‏كنيم ان شأ الله.
    پس از خود همان روايت على بن جعفر صحت حج عمره را استفاده مى‏كنيم به لحاظ اينكه هيچ متعرض اين معنا نشده كه در سال آينده بايد حج انجام بدهد، عمره انجام بدهد. مسأله ديگر را مطرح كرده و اين معلوم مى‏شود كه صحت را مفروغ عنه گرفته است.
    (سؤال و پاسخ استاد): همان اولى است، حالا بالاترش اين روايات ديگر هم هست. بالاترش " يبعث بهدى " ، يعنى وظيفه‏اش اين است فقط، اما حجى كه انجام داده، صحيحاً واقع شده است.
    (سؤال و پاسخ استاد): براى اينكه ما يك قدرى از عرف دور شديم، اگر يك خورده به عرف نزديك بشويم، مى‏فهميم كه عرف از اين عبارت استفاده صحت عمل را مى‏كند، منتها مسأله كفاره و اينها در كار است. من هم كه تنظير كردم براى شما، اگر فقيهى به شما گفت: هر كسى در احرام، لباس مخيط بپوشد از مردها، واجب است كفاره بدهد، شما استفاده نمى‏كنيد كه احرامش صحيح است؟!! صحت در جاى خودش، بعد مفروغية الصحة كفاره هم دارد. علاوه ما باز روايات ديگرى هم داريم.
    يك روايت آن روايتى كه ديروز خوانديم و باز هم مى‏خوانيم ان شأ الله، در جلد نهم وسايل است. اين روايتى كه الان مى‏خواهم بخوانم و نوشتم، در جلد
    دهم وسايل است " ابواب الزيارة البيت " ، باب اول، حديث 4، صحيحه است " مرحوم صدوق محمد بن على بن الحسين " ، نقل كرده " باسناده عن هشام بن سالم " كه سندشان به ايشان صحيح است و روايت هم روايت صحيحه است و هيچ اشكالى هم ندارد " قال: سألت أبا عبدالله (ع) عمّن نسى زيارة البيت حتى رجع الى اهله " ، كسى زيارت بيت كه معمولاً مقصود از زيارة البيت همان طواف الزيارة است. آن را فراموش كرد تا برگشت به اهلش، در اين روايت مسأله واقعه هم مطرح نيست. فراموش كرد طواف كند برگشت به ايران " فقال: لا يضرّه اذا كان قد قضى مناسكه " وقتى ساير اعمال حج را انجام داده، به آن ضرر نمى‏زند. حالا اين مسأله اينكه بايد رجوع كند يا استنابه كند، در اين روايت مطرح نيست. خود صاحب وسايل هم چنين حملهايى كرده روايت را. لكن عمده اين است كه صحت عمل از اين روايت هم مثل روايت على بن جعفر استفاده مى‏شود و در صورت نسيان هيچ جاى بحث و ترديد از نظر روايت نيست. خود مرحوم شيخ هم در غير كتاب تهذيب و استبصار قائل به صحت شده است، فقط در كتاب تهذيب و استبصار ايشان قائل به بطلان است و علت بطلانش هم كه " لم يأت بالمأمور به " ، علت بطلان غير از اين نيست " لم يأت بالمأمور به " ، شايد مثلاً مقايسه كرده به باب نماز، به باب روزه. در باب نماز اگر كسى نسيان بكند يكى از اركان را، خوب طواف هم ركن است در باب حج، " باطلٌ " . يا در باب روزه اگر ركنى آنجا وجود داشته باشد. اما اين روايات بايد گفت: به نحو استفاضه و همينطور فتاوا قائم بر صحت هستند.
    حالا كه صحيح شد، در درجه بعد آن مسأله اينكه خودش بايد برگردد، اگر تمكن داشته باشد بلا مشقة، آن كه على القاعده است. مسأله استنابه و قابليت نيابت هم از خيلى از روايات در باب طواف استفاده مى‏شود و علاوه وقتى كه مجموعه يك عملى مثل حج نه مثل باب صلات، مجموعه يك عملى كه اجزاى اين عمل هم خالى از استقلال نيستند يعنى ارتباطشان مثل ارتباط صلاتى نيست، وقتى مجموعه‏اش قابل استنابه شد، ديگر اجزائش هم به طريق اولى‏ قابل استنابه است كه يادم مى‏آيد يك وقت مرحوم آقاى بروجردى در اين مسأله به اولويّتى شبيه اين تمسك مى‏كرد، مسأله‏اى است در باب نماز، آيا ظن در ركعات نماز، ظن در اينكه اين سه ركعت است يا چهار ركعت، حجيت دارد يا ندارد؟ ايشان مى‏فرمودند بله روايات هم دارد. آن وقت مى‏فرمودند: ما از اين استفاده مى‏كنيم كه در ابعاض ركعت هم حجيت دارد براى اينكه نمى‏شود ظن در ركعت حجيت داشته باشد، اما ظن در ركوع حجيت نداشته باشد. خوب ركوع " جز من الركع‏ة " ، وقتى شما در مجموعه ركعت بر حسب روايات ظنش را معتبر مى‏دانيد، نه پيش خودتان، خوب از همين روايات استفاده كنيد كه ظن در ركوع حجت است؟ ظن در اينكه تسبيحات اربعه را خوانده يا نه‏
    حجت است؟ ظن در اينكه سجود را انجام داده يا نه حجت است؟ ظن در اينكه اين سجده‏اى كه انجام داده سجده اول است يا دوم اينها حجت است؟ براى اينكه لازمه و اولويتى كه در اينجا مطرح است، اقتضاى همين معنا را مى‏كند كه در ابعاض ركعت هم ما قائل به حجيت بشويم.
    پس ما مسأله استنابه در باب طواف را از اينكه اين مجموعه طورى قابل استنابه است كه من ديروز گفتم كه ما هيچ عبادت واجبى را نداريم كه در حال حيات منوب عنه قابل نيابت باشد. تا كسى زنده است كه نمى‏شود برايش نماز خواند. تا كسى كه زنده است كه نمى‏شود برايش روزه گرفت، حالا عبادات مستحبى بله. فقط در باب حج است كه اگر كسى مريض شد " بمرض لا يرجى زواله " يا پير شد، پيرى كه ديگر حج رفتن برايش ممكن نيست خودش نائب بگيرد، با اينكه حيات دارد، مع ذلك از نيابت استفاده مى‏كند. اين قدر اين مجموعه قابليت نيابت دارد.
    مطلب ديگر: حالا كه عمل صحيح شد، بايد كفاره بدهد. حالا كفاره در چيست؟ كارى نداريم. بايد در چنين موردى كه نسيان كرده و ترك كرده طواف را " و رجع الى اهله، و واقع النسأ يجب عليه الكفارة " ، حالا كفاره‏اش چيست؟ تا بعد بگوييم: مورد كفاره چيست؟
    علامه مجلسى كه روايت را از شيخ اجل طوسى (ره) نقل كرده، مسأله بدنه كه بالاترين فرد كفاره حيوانات در حج است، ذكر كرده است.
    لكن بيننا و بين الله براى ما ثابت نشده كه امام كلمه بدنه را فرموده باشند، ممكن است كلمه هدى را يا " بهديه " مخصوصاً با آن نكته‏اى كه من عرض كردم كه دوتا ضمير هم هست در روايات، هر دويش هم مذكر است، " بعث به فى حج " ، " بعث به فى عمرة " ، و اگر بدنه بود بايد ضمير را به صورت مؤنث مى‏آورد چون امام است، امام كه مثل ما نيست كه ما گاهى خطا و اشتباه داريم، گاهى يادمان مى‏رود، گاهى قواعد عربى را فراموش مى‏كنيم، گاهى در حال صحبت كردن بعضى مسائل را رعايت نمى‏كنيم، ولى امام (ع) دور از اين مسائل است، برئ از اين مسائل است. لذا تعبيراتشان همه مورد عنايت و مورد دقت هست به خلاف تعبيرات ما. ولى مى‏بينيم امام " بعث به " تعبير كرده در حالى كه اگر قبلاً بدنه را ذكر مى‏كردند بايد " بها " تعبير كرده باشند، آن هم تازه يك مورد هم نيست بلكه در دو مورد " بعث به " تعبير كرده‏اند. لذا روايت روى بعض از طرقش كه اتصاف به صحت ندارد و روى بعض از طرقش هم ثابت نشده كه امام كلمه بدنه را ذكر كرده باشند. آن وقت در اين موارد ما اجمالاً مى‏فهميم كه يك كفاره‏اى هست، كفاره‏اش هم احتمال مى‏دهيم مطلق هدى باشد. احتمال هم مى‏دهيم خصوص بدنه باشد. اين مى‏شود يكى از موارد اقل و اكثرى كه در اصول بحث مى‏كرديم، چون اقل و اكثر هميشه نبايد در باب‏
    اجزأ باشد. مثال را بيشتر روى اجزأ مى‏زنند اما مطلق و مقيّد هم اقل و اكثر است. مثل اينكه شما مى‏دانيد كه يك عتق رقبه‏اى واجب هست. نمى‏دانيد آيا خصوص رقبه مؤمنه عتقش واجب است يا مطلق الرقبه اعم از مؤمنه عتقش واجب است؟ آنهايى كه در بحث اقل و اكثر قائل به برائت هستند كه ما هم عرض كرديم مسأله برائت را، و اينكه اختصاص ندارد اقل و اكثر به باب اجزأ، و در شرايط هم مى‏آيد، در عام و خاص هم مى‏آيد، در مطلق و مقيّد هم مى‏آيد، لذا اينجا مقتضاى اصالة البرائة اين است كه يك هدى داده شود و اينكه امام به صورت احتياط وجوبى مى‏فرمايند: آن هدى بايد ابل باشد، احتياط وجوبى هم در كار نيست بلكه احتياط مستحبى است. كسى دلش بخواهد مستحب را رعايت كند، قدر متيقن را رعايت كند، آن قدر متيقنش عبارت از نحر الابل است. اما آن كه واجب است، عبارت از مطلق هدى است، " سوأ كان ابلاً ام كان بقرة ام كان شاة " كه ادنى‏ مراتب كفاره است، آن هم كفايت مى‏كند به عنوان كفاره.
    (سؤال و پاسخ استاد): اينها توجيحات هست. توجيحات همه مال موارد ضرورت است. حالا اگر امام مى‏گفت: " بعث بها " و ما را از اشتباه بيرون مى‏آورد، اشكالى داشت؟!
    يك مطلب ديگر اينكه در روايت كه روايت را هم ديروز خوانديم، باز هم چون روايت مهم اين باب همين روايت است، باز من دو باره مى‏خوانم متنش را. " قال: " على بن جعفر مى‏گويد: " سألته عن رجل نسى طواف الفريضة حتى قدم بلاده و واقع النسأ كيف يصنع؟ قال: يبعث بهدى ان كان تركه فى حج بعث به فى حجّ و ان كان تركه فى عمرة بعث به فى عمرة و وكّل من يطوف عنه ما تركه "يا " ما تركه من طوافه " ، دو تعبير شده، دو طور نقل شده. آيا اين " واقع النسأ " كه در اين روايت ذكر شده و به دنبالش كفاره‏اى امام فرموده يعنى " واقع النسأ فى حال النسيان " يا " واقع النسأ فى حال التذكر " ؟
    ظاهر عبارت همان " واقع النسأ فى حال النسيان " است. يادش رفت طواف حج يا عمره را انجام بدهد بعد هم آمد سراغ اهل و عيال خودش در وطن خودش و بعد هم يادش نيامد " الا بعد المواقع‏ة " ، ظاهر اين است كه " واقَعَ " يعنى " فى حال النسيان " . لكن خوب يك مطلبى هست و آن اين است كه مسأله نسيان اين قدرها استمرار ندارد. كسى كه يك وظيفه‏اى را ترك كرده ولو اينكه در حال عمل نسياناً بعضى از اجزايش را ترك كرده، ولى اينقدر اين نسيان ادامه پيدا كند تا زمان مواقعه و امثال ذلك، اين يك خورده بعيد به ذهن مى‏آيد، مگر اينكه بگوييم: ما به اين استبعادات كارى نداريم، روايت ظهور دارد در اينكه " واقع النسأ يعنى فى حال النسيان " .
    اما مرحوم محقق در كتاب شرائع عرض كرديم كه آمده - آن هم به صورت‏
    احتمال است به ضرس قاطع نيست - به تعبير " يحتمل " در كتاب شرائع هم دارد، ايشان يك جمعى بين كلمات كرده، گفته: آنهايى كه مى‏گويند: كفاره ندارد، آنها مى‏گويند: بعيد نيست كه نسيانش بعد المواقعه زائل شده، اما آنهايى كه مى‏گويند: كفاره دارد، اينها كسانى هستند كه نسيان را قبل المواقعه زائل مى‏دانند، ولى خوب اين حالا احتمال تأليف بين اقوال هست، حالا اقوال تحمل اين تأليف را دارند يا نه؟ در جاى خودش مى‏آيد. لكن ما به دليل كار داريم و به اقوال كارى نداريم. اين روايت كه مى‏گويد: " كيف يصنع؟ " و " كيف يصنع؟ " را بعد از " واقع النسأ " و " واقع النسأ " را عطف كرده به " قدم بلاده " ، " حتى قدم بلاده و واقع النسأ " ، ما بگوييم: " قدم بلاده و أرتفع النسيان ثم واقع النسأ " ، اين با ظاهر روايت خيلى جور در نمى‏آيد. ظاهرش اين است كه حتى اگر مواقعه در حالى واقع شده كه نسيان ادامه پيدا كرده، باز هم اين كفاره را دارد. منتها عقابى برايش ترتب ندارد براى خاطر اينكه ناسى بوده و ناسى عقاب ندارد و حديث رفع - اين نكته را هم عرض كنيم كه يك وقت اشتباه نشود - به لحاظ " رفع الخطأ و النسيان " اولاً خيال نشود كه حديث رفع قابل تخصيص نيست. خود حديث رفع هم يك حديث به عنوان ضابطه است، خودش هم قابل تخصيص است كما اينكه در " رفع ما لا يعلمون " شايد بعداً هم اشارتاً بگوييم كه " رفع ما لا يعلمون " حتى جاهل مقصر را هم مى‏گيرد. لكن ما خارجاً مى‏دانيم كه جاهل مقصر در دو سه جا معذور است و الا از آن دو سه جا بگذرد، جهر و اخفات و قصر و اتمام و بعضى جاى ديگر " ليس بمعذور اصلا " پس خيال نشود كه حديث رفع قابل تخصيص نيست. آن وقت نسبت به " رفع الخطأ و النسيان " اگر اين روايت كفاره را ثابت كند، مخصص حديث رفع است، يعنى اگر اين روايت نبود، ما حكم مى‏كرديم به اينكه كفاره هم ندارد. همانطورى هم كه حكم مى‏كرديم به اينكه عقاب ندارد. اما حديث رفع نسبت به كفاره اين دلالت را دارد، اما اين روايت تخصيص مى‏زند حديث رفع را و مخصوصاً اگر در مفاد حديث " رفع الخطأ و النسيان " يك حرفى مرحوم شيخ و مرحوم آقاى آخوند دارند كه نسبت به خطا و نسيان، آن احكامى را بر مى‏دارد كه روى عنوان نسيان و خطا بالخصوص حكمى بار نشده باشد و الا اصلاً حديث رفع كارى ندارد.
    سؤال: آيا حديث رفع نسبت به قتل خطايى چه مى‏كند؟ " رفع الخطأ " ، حديث رفع البته نسبت به موارد خطا، قصاص و ديه و همه را برمى‏دارد، ولى دليل ثبوت اينها ديه عاقل است در مورد قتل خطا مقدم بر حديث رفع است.
    همين طور در باب سجدتين سهو در باب نماز، در باب نماز از يك طرف ما دليل داريم كه اگر اركان سهواً ترك بشود باطل است. خوب حديث " رفع الخطأ و النسيان " چرا برنمى‏دارد؟ بله؛ اگر ما باشيم و حديث رفع فقط، نمى‏گوييم:
    باطل است، اما دليل خاص داريم، يا نسبت به چيزهايى كه اقتضاى سجود سهو دارند، در مورد سهو حكم به سجود سهو كرده است، پس حديث رفع چكاره است؟ حديث رفع كنار است، تخصيص مى‏خورد، دليل خاص داريم در آنها.
    اينجا هم همين طور است، ما دليل خاص داريم، كسى كه نسيان كند طواف واجبش را، " حتى قدم بلاده و واقع النسأ " اينجا با اينكه تمام اين كارها يعنى مواقعه‏اش هم توأم با نسيان بوده، مع ذلك امام مى‏فرمايد: بايد كفاره بدهد و حديث رفع ديگر تقدّمى بر اين روايات ندارد و آنهايى كه در ما نحن فيه آمدند و حديث رفع را مطرح كردند يا بايد همه اين روايات را كنار بگذارند و قدر مسلم اين روايت چه به بدنه باشد چه به هدى باشد، چه به " هديه " باشد، كفاره‏اى را دلالت دارد، بعضى از طرقش هم صحيح است و ما راهى براى فرار از كفاره نداريم و حديث رفع در مقابل اين روايت و نظاير اين روايت نمى‏تواند بايستد.
    اين هم يك جهتى بود كه در اين مسأله نياز به اين معنا بود كه در آن دقت بفرماييد تا مسأله بعدى‏