شنبه 22 ارديبهشت 1403 - 1 ذيقعده 1445 - 11 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 199
متن
درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
ظله العالى " "
جلسه يكصد و نود و نهم "
اينطور مىفرمايند: " لو ترك طواف النسأ سهواً و رجع الى بلده فان تمكّن من الرجوع بلا مشقّة يجب، و الا استناب فيحل له النسأ بعد الاتيان " .
مىفرمايند: اگر كسى طواف نسأ را - در عبارت ايشان اين است - ترك كند سهواً، حالا از نظر حكم فرقى بين سهو و عمد نمىكند. منتها عمدش كم تحقق پيدا مىكند، براى اينكه يك نفر حاجى كه در مقام امتثال امر الهى است، اگر هم توجه داشته باشد، به اينكه طواف النسأ جزو حج نيست، لكن واجب است كه انجام بدهد، خوب كارى هم طبيعتاً ندارد در مكه، طبعاً طواف نسأ را عمداً ترك نمىكند. لذا از نظر اين حكمى كه عرض مىكنيم، فرقى نيست بين اينكه عمداً طواف نسأ ترك شود يا سهواً، منتها سهوش كثير التحقق است، اما عمدش قلّما يتّفق، و الا در اين حكم فرقى نمىكند.
حال اگر كسى سهواً اينطورى كه ايشان ذكر كردند، لذا ما در تعليقه و حاشيه عرض كرديم " و كذا عمداً " ، منتها علت اينكه ايشان سهواً را ذكر كردند، همان كثرت تحقق است، بالاخره اگر كسى طواف نسأ را ترك كرد و آمد به محل خودش، به وطن خودش، حالا اگر ساهى بود متذكر شد، اگر عامد بود پشيمان شد، حالا ما يك مخالفتى كرديم عمدى هم بوده، حالا هم مىخواهيم كه از مخالفت الهى بيرون برويم.
لكن اينجا مىفرمايند: دو طور است، اگر متمكّن از اينكه به مكه برگردد مثل خود حجازيها كه برايشان مشكل نيست برگشتن و رجوع به مكه، حرج و مشقتى هم نوعاً همراهش نيست، مىتواند به مكه برگردد، " بلا حرج و لا مشقة "، اينجا لازم است كه برگردد و خودش طواف نسأ را انجام بدهد يعنى بالمباشرة. اما اگر يك آدمى مثل ايرانيها، خوب وقتى كه آمدند ايران، ديگر برگشتن به مكه برايشان يا اصلاً امكان ندارد، يا خيلى توأم با حرج و مشقت است، نوعاً هم كه امكان ندارد برايشان برگشتن به مكه. مىفرمايند: در اين صورت استنابه كند و خيال هم نكند كه به صرف استنابه مطلب تمام مىشود، نه از نظر حكم تكليفى و نه وضعى، حالا نائب هم اگر انجام نداد، باز بايد يك نائب ديگر بگيرد و علاوه مسأله حليت نسأ، توقف بر اتيان به طواف النسأ دارد. اما صرف اينكه استنابه كند، خيال نكند كه مطلب تمام مىشود، استنابه بدل از مباشرت است. اما حليّت نسأ بر خود طواف النسأ توقف دارد كه اگر تحقق پيدا نكند ولو سهواً، باز هم حليت نسأ تحقق پيدا نمىكند براى آدمى كه توجه دارد كه طواف النسأ را ترك كرده ولو سهواً.
منتها اينجا بايد دليلى اقامه شود بر اينكه استنابه در طواف النسأ جريان دارد،
كى گفته اين حرف را؟ مخصوصاً با توجه به چيزى كه ما سابقاً عرض كرديم كه نيابت بر خلاف قاعده است، خوب نيابت واقعاً حالا ولو اينكه -اين را درست دقت بفرماييد - در بين عبادات واجبه حج خصوصيت دارد كه از پيرمرد و پيرزن هم آنهايى كه مأيوس هستند داراى يك هرم فوق العاده يا مريضى است داراى مرضى است كه " لا يرجى زواله " ، اينها مىتوانند نائب بگيرند در همان حال حيات، اما در عبادات واجبه ديگر نه، زنده نمىتواند نائب زندهاى بگيرد كه از آن قضاى نماز را انجام بدهد، قضاى روزه را انجام بدهد، مگر در عبادات مستحبى، اما در عبادات وجوبى " كالصلاة و الصيام مادام كون المنوب عنه حيّاً لا تجوز النيابة عنه " ، فقط در باب حج مسأله نيابت است ولو اينكه امر واجبى هم هست. اما اين طور نيست كه دائره نيابت و استنابه خيلى گسترده باشد كه انسان به دل بخواه خودش نائب بگيرد. بلكه مسأله نيابت در مواردى است كه مباشرت امكان ندارد، آن هم در باب طواف كه به فرموده بعض الاعلام كه قبلاً هم ما ذكر مىكرديم، سه حالت براى طواف هست، يكى " يطوف بالمباشرة " ، يكى " يطاف به " ، مثل اينهايى كه روى سرير و تخته مىگذارند در مطاف طوافشان مىدهند كه لابد اكثر آقايان ملاحظه كردند كه به اصطلاح ادبى از آنها تعبير مىشود به " يطاف به " و يكى " يطوف عنه " است، اين مرحله سوم است كه آن مسأله نيابت در طواف است. اين مرحله مرحله سوم است، يعنى كسى كه بالمباشرة نمىتواند طواف كند و كسى كه " يطاف به " در باره او تصور نمىشود مثل فرض كنيد زن حائض، زن حائض اصلاً وارد مسجد الحرام نمىتواند بشود، نه " يطوف " در باره او هست، نه " يطاف به " در باره او هست، لذا نوبت مىرسد به مرحله سوم كه " يطوف عنه " يا " يطاف عنه " است، اينجا مسأله نيابت در كار است و شخص نائب مىآيد به عنوان منوب عنه كه ما هم در باب نيابت در عبادات گفتيم: نائب قصد تقرب مىكند، اما نه تقرب خودش را، بلكه تقرب منوب عنه را كه در اين باب ما تحقيقى را عرض كرديم، شايد در مسألهاى كه امام هم متعرض آن مسأله نشدند و لازم است ما متعرض شويم، در آينده ان شأ الله ذكر مىكنيم.
حالا كسى بيايد سؤال كند كه در طواف نسأ كى مىگويد " يطوف عنه " اصلاً موضوع دارد؟ در جاهاى ديگر خوب دليل داريم اما اينجا را از كجا استفاده كنيم؟
اينجا از راههاى متعدد، يك راهش اين است كه طواف نسأ از طواف زيارت مثل طواف زيارت است، مثل طواف حج است، مثل طواف عمره است. وقتى كه در آنها نيابت بر خلاف قاعده جريان پيدا كند، ظاهر اين است كه در طواف نسأ هم هست. در حقيقت به اولويت استناد مىكنيم.
و علاوه بعضى روايات هم در باب طواف نسأ هست، مخصوصاً در اين مورد
كه اگر كسى طواف نسأ را انجام نداد، آمد در محل و وطن خودش، و حتى مُرد و از بين رفت، خيال نشود كه طواف نسأ از بين مىرود، " فليقض عنه وليّه " كه ما از اين دوتا حكم استفاده مىكنيم، يكى اينكه بعد از موت هم طواف نسأ بايد انجام بگيرد، يكى اينكه عنوانش هم عنوان نيابت است، لذا كلمه " عنه " اينجا ذكر كرده، گفته: " فليقض عنه وليّه " .
سوم: بالاخره آدمى كه برگشته به ايران و طواف نسأ را انجام نداده و خودش هم هيچ تمكنى ندارد از اينكه برگردد به مكه يا اگر تمكّن هم دارد، خيلى با زحمت و مشقت است، بالاخره ما چه بگوييم؟ يا بايد بگوييم: نائب برود از او طواف نسأ را انجام بدهد. يا بايد بگوييم: طواف نسأ ساقط شود. ما دليلى بر سقوط طواف نسأ نداريم و مسأله استنابه كه شق ديگر است، در اينجا سبز مىشود و حكم مىكند به اينكه بايد اين شخص از خودش نائب بگيرد و نائب هم طواف نسأ را از ناحيه اين شخص و نيابتاً از اين شخص انجام بدهد.
(سؤال و پاسخ استاد): آن كه حالا مانعى ندارد. در حال حيات بايد اذن باشد، اينها بحثهايى است كه سابقاً هم در باب نيابت مطرح كرديم، و چيزى در اين مسأله يازده حضرت امام وجود ندارد، جز همان جهتى كه عرض كرديم، ايشان مىفرمايند: " لو ترك طواف النسأ سهواً " ما عرض كرديم اين اختصاص به سهو ندارد، اگر كسى گفت كه من حالش را ندارم و طواف نسأ را انجام نمىدهم لكن بعد از آن كه آمد به شهر خودش، پشيمان شد، حالا هم ديگر قدرتى ندارد بر اينكه رجوع كند به مكه و خودش بالمباشرة طواف نسأ را انجام بدهد. " يطاف به " هم كه نيست، براى اينكه اصلاً نمىتواند مكه برود تا " يطوف " يا " يطاف به " تحقق پيدا كند، لذا اين شق سوم كه مسأله " يطاف عنه " باشد، در جاى خودش سبز مىشود و آخرين مرحله همانطورى كه ديگران از فقها هم مخصوصاً بعض الاعلام تصريح به اين معنا نمودهاند.
در مسأله 12 مىفرمايد: " لو نسى و ترك الطواف الواجب من عمرة أو حجّ أو طواف النسأ و رجع و جامع النسأ يجب عليه الهدى ينحَره او يذبَحه فى مكّة و الأحوط نحر الابل، و مع تمكّنه بلا مشقة يرجع و يأتى بالطواف، و الأحوط اعادة السعى فى غير نسيان طواف النسأ، ولو لم يتمكّن استناب " .
اين مسألهاى است كه محل ابتلا در آن سفرهايى كه ما مكه هم مشرف مىشديم، مخصوصاً نسبت به زن و شوهر جوان، خيلى واقع مىشد و مشكل هم هست. مسأله اين است اگر كسى فراموش كرد، مورد اين مسأله نسيان است، و تعبير ايشان اين است كه طواف واجب را انجام نداد، حالا طواف واجب، طواف حج است، طواف عمره است، يا طواف نسأ، طواف نسأ هم يكى از فروع مسأله است. اما اصل مسأله ترك الطواف الواجب، شامل طواف نسأ هم مىشود، حالا اين يادش رفت كه طواف را انجام بدهد، مورد اين مسأله
اين است " و رجع و جامع النسأ " ، هنوز طواف را انجام نداده يا طواف النسأ را انجام نداده " جامع النسأ " ، اينجا مىفرمايند: " يجب عليه الهدى " ، برايش هدى واجب است كه اين مسأله " يجب عليه " در اين " يجب عليه " اختلاف است. مشهور قائل به وجوب شدند، اما در مقابل مشهور، بعضى گفتند: - علتش را هم عرض مىكنيم كه چون مسأله، مسأله نسيان است، بر او واجب نيست هدى. مرحوم محقق صاحب شرائع هم در حقيقت آمده جمع بين كلمات كرده، گفته: اين " جامع النسأ " يك وقت بعد زوال سهوه است كه در حال مجامعت متذكر به تمام معناست، اين " يجب عليه الهدى " ، اما اگر نسيانش ولو اينكه آمد به شهرش اما ادامه پيدا كرد و در زمان مجامعت هم نسيان و سهو ادامه و استمرار داشت. فرموده: " لا يجب عليه شئ " ، اما مشهور به طور اطلاق مىگويند: در حال مجامعت چه متذكر باشد كه طواف واجب را ترك كرده و چه نسيانش ادامه و استمرار داشته باشد و در حال جماع هم ناسى محض است، باز هم " يجب عليه الهدى " .
آن وقت يك مصيبت هم در اين هدى است، هديش چه باشد؟ بعضى قائل به اطلاق هدى هستند كه هم شتر را مىگيرد و هم شات كه تقريباً حداقل در باب هدى است.
بعضى هم گفتهاند كه نه! حتماً كه امام هم احتياط مىكند در صورت چيز بايد ابل را نحر كند و بعدش انتقال به شات پيدا مىكند، براى كسى كه يا متمكن نيست يا اينكه نمىخواهد اين احتياط را فرضاً رعايت كند.
آن وقت تازه مطلب به اين كفاره هم تمام نمىشود. مطلب طواف النسأ باز همين جا زنده مىشود، اگر قدرت دارد بلا مشقة به مكه برگردد بايد خودش برود و طواف را انجام بدهد و اگر قدرت ندارد يا مشقت و حرجى در كار است، آن وقت نائب بگيرد و الا صرف اينكه كفاره بدهد، اين كفاره براى " جامع النسأ " است، اما بالاخره ترك الطواف با اينكه طواف ركن حج است، ولو اينكه ركن در باب حج با ركن در باب نماز فرق مىكند، ركن در باب حج اخلال سهويش موجب بطلان نمىشود. به خلاف ركن در باب نماز، اما اين اختلاف سبب نمىشود كه اگر كسى ركنى را به جا نياورد، فرض كند خودش هم قدرت دارد هيچ حرج و مشقتى نيست، برايش واجب نباشد كه برگردد و اين عمل منسىّ را خودش بالمباشرة انجام بدهد.
اساس اين مسأله روايتى است كه در اين فرض وارد شده كه آن روايت هم نسخههاى مختلف دارد، به يك معنا سندهاى مختلفى هم دارد، در دلالتش هم بايد يك مقدار تأمل شود، يك دانه روايت هست، ببينيم حالا اين روايت چه دلالتى دارد.
روايت جلد 9 وسايل است، در باب 58 كه خود صاحب وسايل هم عنوان باب
را يك قسمت چون خيلى مفصل است مىگويد: " باب أنّ من نسى الطواف حتى أتى اهله و واقعه لزمه ان يبعث هدياً " تا آخر. اصلاً عنوان باب را صاحب وسايل اينطورى قرار داده. روايت اول اين باب 58 است از ابواب طواف، روايت اول همين يك روايت هم در اين مسأله طوافيّه وارد شده، سند را كه اول ايشان نقل مىكند، صاحب وسايل مىفرمايد: " محمد بن الحسن، شيخ طوسى باسناده عن علىّ بن جعفر " كه مىگويند: در سند شيخ به على بن جعفر، نوه على بن جعفر واقع شده كه آن عبدالله بن حسن بن على بن جعفر است و آن عبدالله بن حسن بن على بن جعفر توثيق نشده. لذا سندى كه شيخ در اين باب دارد، سند صحيحه نيست.
ايشان نقل كرده " باسناده عن على بن جعفر، عن اخيه موسى بن جعفر (ع) " ، حالا بعد متن روايت را مىخوانيم، صاحب وسايل روايت را بعد از نقل متنش مىفرمايد: " و رواه الحميرى فى قرب الاسناد، عن عبدالله بن الحسن، عن جدّه على بن جعفر " ، سند شيخ هم از همين طريق است، لذا حميرى هم با اين سند به على بن جعفر سندش، سند صحيحى نيست، روايت هم فقط در كتاب قرب الاسناد نقل شده كه قرب الاسناد زمان مرحوم آقاى بروجردى چاپ شد، يك كتابى است به اندازه معالم، يك جلد هم بيشتر نيست، به اندازه معالم است اما روايات خوبى در آن كتاب هست، يادم است كه من يك وقتى آن كتاب را مراجعه مىكردم سابقا، حالا اين را به عنوان جمله معترضه عرض مىكنم، ديدم كه يك روايتى در اين باب بود، اين كه شما براى دعاها مقدمتاً ده بار يا الله مىگوييد، در آن كتاب روايتى بود كه نوشته بود كه دهتا دومرتبه يا الله بگوييد كه روى هم رفته بيستتا يا الله مىشود. خوب پيداست كه اين به استجابت نزديكتر است و بهتر است كه انسان اين معنا را رعايت كند، من روايتش را در همين كتاب ديدم.
اينجا حميرى هم در قرب الأسناد يا اِسناد، از عبدالله بن حسن همان كه توثيق نشده، " عن جده على بن جعفر " ، با يك اختلاف در متن كه آن را هم عرض مىكنيم " و رواه على بن جعفر فى كتابه مثله " ، يعنى مثل روايت اول، چون يك اختلافى در متن دارند و علامه مجلسى هم در كتاب بحارش همين روايت را از شيخ طوسى نقل كرده است، لكن وقتى سند خود شيخ طوسى " ليس بحجة " ، ديگر سند علامه مجلسى كه از شيخ طوسى نقل كرده، اين هم " ليس بحجة " ، حالا متنش اين است. " قال: على بن جعفر " ، برادر موسى بن جعفر (ع) ايشان مىفرمايند: " سألته " ، از برادرم سؤال كردم، يعنى از موسى بن جعفر، " عن رجل نسى طواف الفريضة " ، كسى يادش رفته كه طواف فريضه را انجام بدهد. طوافش الف و لام ندارد، ولى " الفريضة " الف و لام دارد. اين را مىگويم براى اينكه حملى كه شيخ طوسى كرده و اين روايت را بر طواف نسأ فقط، يك حمل
غير صحيحى است. براى اينكه طواف اگر الف و لام داشت " الطواف الفريضة "، يعنى " الطواف الذى هى فريضة " ، خوب ما مىتوانستيم بگوييم: مطلقى است، مقصودش طواف نسأ است اما خود طوافِ مضاف به فريضه اين در مقابل طواف النسأ است. لذا حمل ايشان بر طواف فريضه هيچ وجهى ندارد، خيلى خلاف ظاهر است بلكه شايد هم به يك معنا صحيح نباشد" .
سألته عن رجل نسى طواف الفريضة حتى قدم بلاده " ، تا اينكه به شهرهاى خودش رسيد، " و واقع النسأ " ، اين " واقع النسأ " يعنى " مع استمرار النسيان " يا اينكه در شهر خودش كه رسيد نسيان زائل شد، " ثم واقع النسأ " ؟ ظاهرش اين است كه در حال مواقعه هم طبعاً ديگر زوال نسيان مىشود براى اينكه نسيان كه اين قدر ادامه پيدا نمىكند، اما عبارت اينطورى است، " سألته عن رجل نسى طواف الفريضة حتى قدم بلاده و واقع النسأ كيف يصنع؟ قال: " امام كفارهاى را برايش مىآورند. پيداست كه در حال مواقعه حال تذكر بوده، ديگر يادش آمده كه طواف را فراموش كرده، منتها چون " قدم بلاده " معمولاً ديگر اينهايى كه به شهرهايشان برمىگردند يا امكان ندارد رجوع توأم با حرج و مشقت است. " قال: " امام بر حسب اين نقل، " يبعث بهدى " ، اين كه روايت را شيخ نقل كرده، عرض كرديم سندش هم ضعيف است، " يبعث بهدى " روايت را شيخ در تهذيب نقل كرده، يك جا دارد " يبعث بهديه " ، يك مضاف عليه ضميرى هم دارد، يك جا هم دارد " يبعث بهدى " .
اما علامه مجلسى در بحار با اينكه روايت را از شيخ گرفته، دارد " يبعث ببدنة " ، اگر هدى باشد مطلق است، يكى از مصاديقش بدنه است، اما در نقل مجلسى " يبعث ببدنة " هست، همانطورى كه در نقل خود حميرى هم بدنه دارد. بايد شتر را بالخصوص همين را كه امام بزرگوار به طور احتياط وجوبى اين مسأله را نقل كردند. لكن نُسخ روايت مختلف است، تهذيب يك جايش " يبعث بهدى "است، يكجايش " يبعث بهديه " است. علامه مجلسى هم كه از شيخ روايت را نقل كرده " يبعث ببدنة " است كه نتيجتاً اينطور مىشود كه ما برايمان مسلم نيست كه آن روايت صادره از امام على فرض الصدور كه بعضى از نقلهايش خوب است، " يبعث ببدنة " در آن ذكر شده باشد، اين مسأله ثابت نيست.
آن وقت بعد مىفرمايد: مؤيد هدى با بدنه يك خورده مخالف دارد. اين جمله بعد است، " ان كان تركه فى حجّ بعث به فى حجّ و ان كان تركه فى عمرة بعث به فى عمرة " ، اگر در حج بوده در منا بفرستد. اگر در عمره بوده در مكه بفرستد كه اين جهتش را بعد عرض مىكنيم ان شأ الله.
اينكه مىگويد: " بعث به " و ضمير را مذكر مىآورد معلوم مىشود كه بدنه نبوده و الا اگر بدنه باشد، بايد بفرمايند كه " بعث بها " ، بعد هم آن هم همينطور
تكرار هم شده، در دومى هم " بعث به " دارد. اينها مؤيد اين است كه " بهدى او بهديه " بوده، و الا اگر به بدنه بوده، روى قاعده ادبى بايد " بعث بها " باشد، امام هم كه اشتباه نمىكند، چيزى هم يادش نمىرود.
لذا امام وقتى كه بر طبق اين روايت " بعث به " دارد. اين مؤيد اين است كه بدنه نبوده و " هدى " يا " هديه " بوده كه هر دويش مذكر است و ضميرى هم كه به او برمىگردد ضمير مذكر است.
اين راجع به كفارهاش، عرض كرديم مطلب اينجا تمام نمىشود، " و وكّل من يطوف عنه ما تركه من طوافه " يك نائبى بگيرد و اين طوافى را كه ترك كرده انجام بدهد كه خوب اين را بايد حمل كنيم بر صورتى كه رجوع بلا مشقة امكان نداشته باشد و الا اگر امكان دارد خودش بايد انجام بدهد. بايد بالمباشرة انجام بدهد.
اگر ما طواف در اين روايت كه مىگويد: " نسى طواف الفريضة " شامل طواف نسأ بگيريم، روى فرض اينكه " الطواف " باشد، " الطواف الفريضة " خوب اين شامل طواف نسأ هم مىشود.
اما اگر " طواف الفريضة " باشد و الف و لام نداشته باشد، شمولش براى طواف نسأ مشكل است تا چه برسد به اينكه ما حملش كنيم بر خصوص طواف نسأ كه اينجا هم نقل مىكند.
مىفرمايد: " أقول حمله الشيخ على طواف النسأ " و وجهى براى اين معنا نيست. حالا اين روايت را دقت كنيد تا ان شأ الله فردا نتيجه بحث را عرض كنيم.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...