• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و نود و هفتم "
    در ذيل مسأله هشت فرمودند: " بل الأحوط عدم حِل العقد و الخِطبة و الشهادة على العقد له " .
    چيزى كه مورد بحث است عبارت از اين است كه آيا اثر طواف نسأ حليّت مجامعت با زنهاست، اما قبل از طواف نسأ به همان حلق و تقصير، ساير مسائل مربوط به نسأ حلال شد، مثل عقد خواندن، خطبه كردن، شهادت بر عقد، يا ملامست، تقبيل و امثال ذلك يا اينكه نه ، حليت همه مسائل مربوط به زنها متوقف بر طواف نسأ است منتها قدر مسلم و روشنش همان مسأله مجامعت است و الا ساير مسائل مربوط به زنها هم توقف بر طواف نسأ دارد بطورى كه اگر طواف نسأ نكرد، نه تنها مجامعت بر او حرام است، لمس زوج هم حرام است، تقبيل زوج هم حرام است و همه چيزهايى كه مربوط به زنهاست و زنها در يك طرفش قرار گرفته‏اند، كدام يك از اينهاست؟
    البته در خيلى از روايات و در عنوان هم، طواف النسأ مطرح است. كلمه نسأ را در كار آورده‏اند، صحبت از مجامعت بالخصوص نشده است. در يك روايتى كه آنرا هم خوانديم و اصلش هم مربوط به تأخير طواف البيت و طواف الحج بود نه طواف النسأ، اين روايت در همين جلد دهم وسائل، ابواب زيارة البيت است كه روايت صحيحه هم است، يك كسى از امام(ع) سؤال مى‏كند، مى‏گويد: بعد از آنكه اعمال منى تمام شد من فراموش كردم طواف كعبه را مثلاً تا صبح انجام بدهم، عنوانش اين است: " نسى زيارة البيت حتى اصبح " شب را خوابيد در مكه نرفت طواف بكند فراموش كرد، امام در جوابش فرمود: تا آخر ايام تشريق هم كه تأخير بياندازى مانعى ندارد لكن چون طواف البيت انجام نگرفته كه طبعاً طواف نسأ هم واقع نشده است، امام تعبيرشان اين است: " ولكن لا تقرب نسأ و الطيب " از باب اينكه طواف زيارت و طواف الحج انجام نگرفته، طيب را مى‏فرمايند به آن نزديك نشو. در باب طواف نسأ چون واقع نشده، تعبيرشان اين است: " لا تقرب النسأ " . آيا اين " لا تقرب النسأ " معنايش اين است " لا تجامعوا النسأ " كه كنايه از همان نزديكى است كه ما هم در عرف فارسى خودمان تعبير مى‏كنيم، به معناى نزديكى است و ريشه اين مطلب هم در قرآن مجيد آن آيه شريفه‏اى است كه در باب حيض وارد شده " يسئلونك عن المحيض قل هو اذىً " بعد مى‏فرمايد: " و لا تقربوهن حتى يطهرن (يا) يطّهرن " دو احتمال است. تعبير به " لا تقربوهن " است. خوب مى‏بينيم قرآن اينطورى تعبير كرده، خارجاً هم مى‏دانيم كه استمتاعات از حائض در غير مسأله مقاربت و مجامعت هيچ مانعى ندارد، مسأله عقد خواندن، شهادت بر
    عقد، ملامست، تقبيل و امثال ذلك هيچ مانعى ندارد، معلوم مى‏شود كه آيه شريفه مقصودش از " لا تقربوهن يعنى لا تجامعوهن حتى يطهرن او يطّهرن على الاختلاف " ، قرائتى كه در اين آيه شريفه است. خوب اين روايت هم مى‏گويد: شما كه طواف زيارت و قاعدتاً طواف نسأ را انجام نداديد " لا تقربوا النسأ و الطيب " به طيب نزديك نشويد، يعنى استشمام نكنيد و نسبت به زنها هم " لا تقرب النسأ " تعبير مى‏كند. از اينجا ما استفاده مى‏كنيم كه مسأله طواف نسأ، در حليت مجامعت اثر دارد و قبل از طواف نسأ به همان حلق و تقصير، مسأله عقد و خطبه و ملاعبه و تقبيل و امثال ذلك، حليت پيدا كرده كه روى اين مبنا، اگر كسى عمداً عالماً عامداً طواف نسائش را ترك كند، فقط در باره مجامعت محدوديت دارد، نه اينكه بطور كلى در مورد زن محدوديت داشته باشد، بطورى كه ساير استمتاعات هم بر او حرام باشد، نه، روى اين مبنا و روى اين احتمال. حالا كدام است؟
    آيا طواف نسأ فقط حليت مجامعت را آورده و ساير استمتاعات و ساير امور مربوط به زنها قبلاً حلال شده يا حليت همه امور مربوط به زنها، توقف بر طواف نسأ دارد؟ كه روى اين مبنا اگر كسى طواف نسأ را انجام ندهد حق تقبيل ندارد، حق ملامست ندارد، حق خواستگارى و امثال ذلك ندارد، همه امور مربوط به زنها براى اين شخص حرام مى‏شود.
    اينجا يك روايت هست كه تصادفاً روايت صحيحه است و ظاهراً روى همين روايت هم امام بطور احتياط مطلق مى‏فرمودند: احتياط اين است كه از اينها هم اجتناب بكند. آن روايت اول، در جلد دهم وسائل است. اين روايت كه مى‏خواهيم بخوانيم ان شأ الله در جلد نهم وسائل است در ابواب كفارات استمتاع ابوابى را صاحب وسائل به عنوان " كفارات استمتاع " در اين جلد نهم دارد در باب هيجدهمش، حديث دوم، حديثى است كه كلينى، محمد بن يعقوب نقل كرده عن على بن ابراهيم قمى كه قبرشان در همين باغ ملى سابق است عن أبيه، كه كه ابراهميم بن هاشم است و روايت ابراهيم بن هاشم را هم همان طورى كه ما عرض كرديم صحيحه است. عن ابن أبى عميرِ(صحيح)، عن معاوية بن عمار (معروف)، عن ابى عبدالله(ع) فى حديث كه احتمال داده مى‏شود كه اين هم جزو آن حديث مفصلى باشد كه حالا به يك مناسبت ديگرى ما عرض مى‏كنيم ان شأ الله، لكن اين تكه‏اش اين است: " قال: سألته عن رجل " ، سؤال كردم از امام صادق از يك مردى كه " قبّل امراته " ، نسبت به زوجه خودش تقبيل داشته " و قد طاف طواف النسأ " خودش هم حاجى بوده، لكن طواف نسائش را انجام داده اما " و لم تطف هى " ، زنش هم اعمال حج را بجا آورده، اما در حال تقبيل، طواف نسا را انجام نداده بوده، خودش انجام داده خوب طبعاً محل شده به تمام معنا، اما زن با اينكه مشغول اعمال حج بوده‏
    هنوز طواف نسائش را انجام نداده، خوب، اين تقبيل چه كفاره‏اى دارد؟ " قال: عليه " بر عهده اين مرد است، " دم يهريقه " يك خونى را بايد اراقه كند و بريزد " من عنده " از مال خودش، از پيش خودش، براى اينكه عملى است كه خودش انجام داده. استفاده‏اى كه از اين روايت شده اين است:
    اولا، اين روايت نگفته: اين عمل حرام است، گفته: " عليه دم " لكن يك ملازمه‏اى در باب حج، بين كفاره و حرمت ثابت است و لو اينكه در بعضى از موارد بدون حرمت كفاره ثابت است، مثل اينكه كسى مثلاً مريض باشد و از سرماخوردگى خوف داشته باشد اين شخص اگر لباس مخيط بپوشد، جائز است لكن كفاره هم دارد. يا كسى در روز، در ماشين مسقف به علت كسالت بنشيند، كه اين نشستنش جائز است لكن تظليل در روز، مسلّم كفاره دارد. حالا شب، محل اختلاف است ما معتقد شديم كه اصلا تظليل در شب مانعى ندارد. كفاره‏اى هم ندارد. اما در روز تظليل حرام است. كسى كه مضطر است مى‏تواند تظليل كند لكن كفاره بر عهده او ثابت است. اما در موراد ديگر كه بحث محرمات احرام را مى‏خوانديم، خيلى از محرمات احرام را ما از راه ثبوت كفاره حرمتش را استفاده كرديم. البته يك عده هم دليل مستقل داشت مثل همين آيه " فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج " يا روايات صحيحه در خيلى از محرمات احرام وارد شده بود اما يك قسمت زيادى از محرمات احرام را از راه ثبوت كفاره، استفاده كرديم و الا دليل مستقلى بر حرمتش در حال احرام نداشتيم، منتها گفتيم: يك ملازمه‏اى هست، لذا در اين روايت هم وقتى مى‏گويد: " عليه دم " نمى‏گويد: " التقبيل حرام " ، اين تعبير در روايت نيست لكن از راه " عليه دم " ، ما استفاده مى‏كنيم كه روايت مى‏خواهد بگويد: اين تقبيل غير جائز بوده شايد خود سؤال هم اصلاً اين معنا را دلالت داشته باشد، اينكه معاوية بن عمار از يك مسأله اين طورى، سؤال مى‏كند لابد در ذهنش اين بوده كه تقبيل زنى كه هنوز طواف نسأ نكرده " يكون محرما " .
    بالاخره از اين روايت اگر ما حرمت تقبيل را استفاده بكنيم، از آن اين استفاده مى‏شود كه قبل از آن كه مرد طواف نسأ را خودش انجام بدهد " يكون التقبيل له محرماً " پس معلوم مى‏شود كه فقط مسأله توقف حليت مجامعت بر طواف نسأ نيست، بلكه يكى از امورى هم كه مربوط به زنهاست تقبيل است آنهم حليتش متوقف بر طواف نسأ است كه قبل از طواف نسأ اين حليت در كار نيست.
    از آن طرف ظاهرش اين است: " و لم تطف هى " زن طواف نسأ را انجام نداده آيا همين طورى كه بعض الاعلام كه نكته‏اش را عرض مى‏كنم كه چرا ايشان بالاخره مجبور شده يك چنين حرفى را اينجا بفرمايد ولو اينكه خودشان اشاره نكردند اما جاهاى ديگر فرموده‏اند كه آن ريشه اين مطلب است. اينجا
    مى‏گويند: اين " لم تطف هى " زن طواف نسأ را نكرده، خوب زن طواف نسا نكرده، اطلاق دارد، آدمى هم كه روز عيد قربان در منى است هنوز اعمال منى را انجام نداده بر او هم صدق مى‏كند كه طواف نسأ را انجام نداده است، ايشان مى‏گويند: اين اطلاق دارد. بعد ملتزم به تقييد مى‏شوند و به يك حرفهايى كه بعد عرض مى‏كنم ريشه‏اش چيست، اما اين با تعبير عرفى مخالف است. از يك طرف مى‏گويد: " قد طاف طواف النسأ " خود مرد طواف نسائش را انجام داده، زن هنوز طواف نسأ را انجام نداده، خوب، شما چه چيزى اين استفاده مى‏كنيد؟ يعنى بقيه اعمال حج را انجام داده نه اينكه هنوز تقصير هم شايد نكرده باشد، شايد طواف زيارت هم انجام نداده باشد، شايد وقوفين هم اگر خيلى بخواهيم دامنه اطلاق را توسعه بدهيم و جمود بر ظاهر لفظ بكنيم، خوب بنده هم كه اينجا نشسته‏ام يا شما هم طواف نسأ انجام نداده‏ايم. خوب ما اصلاً حج نرفتيم تا اينكه انجام بدهيم، قبلاً حج رفتيم، امسال هيچ كداممان حج نرفته‏ايم كه طواف نسأ را انجام بدهيم. ظاهر اين عبارت " و قد طاف طواف النسا و لم تطف هى " يعنى خودش همه كارهايش را انجام داده، زن هم فقط مسأله طواف نسائش مانده است، اما مسائل حجش را كاملاً انجام داده. ظاهرش اين است طواف زيارت را مثلاً انجام داده، سعى بين صفا و مروه همينطور، تمام كارهايش را كرده فقط چيزى كه باقى مانده مسأله طواف نسأ است.
    لذا اين روايت " لها سند صحيح و لها دلالة واضحه " لكن صاحب جواهر در اواخر جلد بيستم حدود صفحات 390 به بعد مى‏فرمايد: من هر چه تتبع كردم يك نفر از فقها را پيدا نكردم كه على سبيل الوجوب، بر طبق اين روايت فتوا داده باشد. " عليه دم " را كسى قائل به وجوبش نشده و علتش هم اين است كه اين مردى كه " طاف طواف النسأ " خودش ديگر مسأله‏اى ندارد " قد صار محلاً " به تمام معنا، حالا فوقش اين است كه بگوييد: مُحل زنى را كه طواف نسأ انجام نداده اگر بخواهد تقبيل كند، فوقش يك عمل حرامى است اما چرا كفاره بدهد؟ مگر اين محرم است كه كفاره بدهد؟ يك محلى " قد طاف طواف النسأ " آنهم نسبت به زوجه خودش " قبّل امرأته " نه " قبّل امرأةً " تا احتمال حرمت از جاهاى ديگر داده بشود. فقط اين زن طواف نسائش مانده، اما خودش طواف نسائش را انجام داده، فوقش اين است كه بگوييد: عمل حرامى است، مثل يك مردى كه فرض كنيم خودش روزه‏دار نيست لكن زنش فرضاً روزه‏دار است، اگر بدون اكراه، اكراه يك بحث ديگرى است، بدون اكراه اگر مجامعت كرد اين مرد چرا بايد چيزى بر او لازم باشد؟ خودش كه صائم نبوده، اكراهى هم كه در كار نبوده، زن هم كه زوجه‏اش بوده. اگر مطلبى هست مربوط به زن است. مطاوعه زن به ضميمه صائمه بودنش، اما به مرد چه ارتباطى دارد؟ خوب اين‏
    مرد حجش را انجام داده، طواف نسائش را انجام داده، از احرام بطور كلى خارج شده، كلمه اكراه هم در روايت نيست، ولو اينكه علامه در كتاب مختلف از مرحوم مفيد و از سلار صاحب مراسم، يك مطلبى شبيه به اين در صورت اكراه نقل مى‏كنند كه اگر زوجى زن خودش را اكراه بكند يك مسائل اين چنينى دارد. اما در روايت هيچ صحبتى از اكراه نشده و ظاهرش هم اين است كه مرد مُحل به تمام معناست و زن هم فقط طواف نسأ را انجام نداده و الا ساير اعمال حج را كما ينبغى و كما هو الواجب انجام داده است.
    پس در حقيقت صاحب جواهر مى‏خواهد بفرمايد كه مشهور است از اين روايت اعراض كردند. خيلى خوب. آنوقت اعراض مشهور بنابر نظر ما ولو اينكه روايت در اعلأ درجه صحت هم باشد، روايت را از حجيت ساقط مى‏كند. ما در بحث شهرت از مقبوله ابن حنظله اين معنا را استفاده كرديم.
    اما روى نظر بعض الاعلام كه اعراض مشهور، بكله اعراض همه فقها اگر به حد اجماع رسمى نرسد، اين ضربه‏اى به حجيت روايت نمى‏زند و اين روايت هم روايت صحيحه است همان طورى كه ما عرض كرديم. لذا ايشان مجبور شده كه يك جمع دلالى را پيش بكشد. بگويد: اين " لم تطف هى " زن طواف نسأ نكرده، خوب طواف زيارت را كرده يا نه؟ روايت اطلاق دارد. اطلاق كه پيدا كرد، روايت را ما مقيّد مى‏كنيم به آنجايى كه حلق و تقصيرى تحقق پيدا نكرده باشد به ضميمه اينكه عقد و شهادت بر عقد و خطبه و همه اينها را ما جزو محرمات احرام مفصلاً در آن بحث كرديم و حتى (اين را با ترديد عرض مى‏كنم) گفت: اگر در حال احرام عقدى واقع بشود، هم از نظر احرامى حرام است، هم عقد باطل است و ظاهراً بعضى موارد هم، حرمت ابديه ايجاد مى‏كند كه بعد از آنى كه از احرام خارج شدند، اين مرد ديگر حق ندارد با اين زن ازدواج بكند. خوب ايشان چون مسأله اعراض مشهور را قادح در حجيت سند روايت نمى‏داند، مجبور شده كه براى اين " لم تطف هى طواف النسأ " يك اطلاقى قائل بشود بعد هم يك تقييدى و رواياتى كه جمع اطلاق و تقييدى داشته باشند اين از مورد مقبوله ابن حنظله و اخبار علاجيه به كلى خارج هستند.
    اما همان طورى كه ما عرض كرديم در مفاهيم روايات، بايد همان دلالات عرفيه را اتباع كنيم. عرف از اينجايى كه مى‏گويد: " و لم تطف هى " يعنى فقط طواف نسائش مانده و الا همه كارهاى ديگر را انجام داده، آيا اين احتمال است كه معاوية بن عمار بخواهد سؤال بكند از يك زنى كه هنوز وقوف به عرفات و وقوف به مشعر را انجام نداده لكن تقبيل از ناحيه شوهر نسبت به او واقع مى‏شود؟ اين احتمال در روايات بعيد است. بلكه بايد همان مبناى قادحيت اعراض مشهور را مطرح كنيم و در اعراض مشهور هم، فرموده صاحب‏
    جواهر را پيش بياوريم كه مى‏فرمايد: " لم يحضرنى " ، من بدست نياوردم كه كسى على جهة الوجوب بر طبق اين روايت عمل كرده باشد. بله اگر كسى بخواهد يك احتياط مستحبى بكند مانعى ندارد، ولى به نحو حكم الزامى و حكم وجوبى مسأله مطرح نيست.
    (سؤال و پاسخ استاد): كلمه اكراه در اين روايت در سؤال هيچ ذكر نشده سؤال را دوباره من بخوانم " سألته عن رجل قبّل امرأته و قد طاف (اين رجل) طواف النسأ و لم تطف هى " اكراه در كار نيست " قال: عليه دم يهريقه من عنده " هيچ صحبتى از اكراه نشده و اتفاقاً علامه كه در كتاب ... و مفيد مسأله اكراه را نقل مى‏كند در جواب آنها مى‏گويد: من روايتى در اين باب پيدا نكردم. ايشان هم معلوم مى‏شود از روايت مسأله اكراه را استفاده نكرده، هيچ صحبتى از اكراه هم در اين روايت نيست.
    (سؤال و پاسخ استاد): مناقشه همين است، صحبت اكراه در اين روايت نيست. اگر ما مسأله اكراه را نگفته بوديم اصلاً در ذهن شما هم نمى‏آيد روايت هيچ مسأله اكراه در آن نيست.
    (سؤال و پاسخ استاد): ايشان قائلند كه اين روايت را بايد كنار گذاشت، منتها چطورى بايد كنار گذاشت؟ آنجا ديگر به تعبير بى‏ادبى ما فرار مى‏كنند كه چطورى اين روايت را بايد كنار گذاشت و الا بر طبق اين روايت همان طورى كه صاحب جواهر مى‏فرمايد، احدى على سبيل الوجوب فتوا نداده است.
    در مسأله 9 مى‏فرمايند: " لا يجوز تقديم السعى على طواف الزيارة و لا على صلاته اختياراً " اين مسأله اصلاً به اين جا مربوط نيست و در مسائل سعى، ما اين را ذكر كرديم، خود امام هم در تحريرالوسيلة در مسأله چهارم از مسائل سعى اين معنا را ذكر كرده‏اند. آن كه به اين جا ارتباط دارد اين ذيل مسأله است: " و لا تقديم طواف النسأ عليهما و لا على السعى اختياراً فلو خالف الترتيب اعاد بما يوجبه "
    اين در حقيقت يك بعد ديگرى است. ما چندتا بعد در باره طواف نسأ بحث كرديم، يك بعدش هم، بعد زمانى است كه ايشان متعرض نشدند و بعد اشاره مى‏كنيم، يك بعد هم بعد ترتيبى‏اش است. آيا طواف نسأ را كى بايد انجام داد؟
    ظاهر آن صحيحه معاوية بن عمار كه در باب چهارم از ابواب زيارة البيت بود، آن روايت مفصله كه دعا هم در آن است، وقتى خصوصيات حج تمتع را بيان مى‏كرد، طواف زيارت را مى‏گفت، بعد مى‏گفت: " ثم أت الى الصفأ فاصعد عليه " برو بالاى كوه صفا و سعى بين صفا و مروه را توضيح مى‏داد بعد مى‏فرمود كه " ثم ارجع الى البيت " و طواف نسأ را انجام بده. از اين استفاده مى‏شود كه جاى طواف نسأ بعد از تماميت حج و تماميت اعمال و مناسك حج است. كما اينكه آن روايات متعددى كه ديروز اشاره كرديم كه مى‏فرمود: " طواف النسأ بعد
    الحج " اين " بعد الحج " دو نكته از آن استفاده مى‏شود. يكى استفاده مى‏شود كه " طواف النسا ليس بجز للحج " و ما عرض كرديم " و لا بشرط و لو على نحو الشرط المتأخر " و لذا اگر كسى عمداً هم طواف نسأ را ترك كند به حجش لطمه‏اى وارد نمى‏آيد. اين يك جهت بود كه ديروز استفاده كرديم. آن كه امروز استفاده مى‏كنيم جاى طواف النسأ است، طواف النسأ بعد الحج است يعنى انسان اول حجش را انجام مى‏دهد، كارهاى حجش را انجام مى‏دهد، اعمال و مناسك حج را انجام مى‏دهد، بعد نوبت به طواف النسأ مى‏رسد.
    پس اين فرضى كه ما الان داريم هم صورت ضرورت خارج است، هم صورت جهل خارج است، هم صورت سهو، آنها را فردا ان شأ الله عرض مى‏كنيم. عالم عامد مختار آزاد به تمام معنا، كى طواف نسائش را بايد انجام بدهد؟ بعد از آن كه همه اعمال و مناسك حجش را انجام داد، آن وقت نوبت به طواف نسأ مى‏رسد. و لذاست كه مرحوم محقق نائينى كه از نظر حكم تكليفى‏اش، حكم وضعى‏اش را هم ايشان دليلى برايش ندارد، از نظر حكم وضعى گفته: لازم نيست كه طواف نسأ را كسى در ماه ذيحجه انجام بدهد، اگر در ماه محرم هم انجام داد، عالماً، عامداً، مختاراً، حراً باز " يترتب عليه " همان حليت نسائى كه عرض كرديم و استدلال هم كرده از نظر زمانى به آيه " الحج اشهر معلومات " اما چيزى كه خارج از حج است نه عنوان جزئيت دارد نه عنوان شرطيت، مى‏خواهد خارج از اشهر معلومات واقع شود چه مانعى دارد؟
    جواب اين است كه فرمايش شما درست است ولى چرا فرموديد كه اگر كسى طواف نسأ را در ماه ذيحجه انجام ندهد گناه كرده است. اين گناهش را شما از كجا مى‏آوريد؟
    مگر اينكه بگوييم: ولو اينكه طواف نسأ داخل در حج نيست " لا جزاً و لا شرطاً " ولى از متعلقات حج است، به اصطلاح از بند و بيل حج است و چيزى كه ارتباطى داشته باشد كه شما در نحو مى‏گوييد كه در اضافه ادنى ملابست كافى است و درست هم هست، خوب وقتى كه ما مى‏بينيم طواف نسأ به خانه كعبه دارد، به حج ارتباط دارد ولو اينكه دليل مى‏گويد: " بعد الحج " و دليل مى‏گويد: " الحج اشهر المعلومات " اما ظاهرش اين است كه در ماه ذى‏الحجه ديگر حداكثر بايد واقع باشد، به حيثى كه اگر واقع نشود از نظر حكم تكليفى، يك عصيان و مخالفتى شده. اما اگر كسى واقع نكرد بگوييم: ديگر خودش طواف نسأ را انجام ندهد و مثلاً چه كند؟ نائب بفرستد، كسى كه خودش آنجاست و عالم عامد است يا خودش بايد طواف نسأ بكند و تا طواف نسأ را انجام نداده " لا يترتب عليه حلية النسأ " لذا به اين نحو تفصيل مرحوم محقق نائينى قابل توجيه است. اما يك دليل لفظى آمده‏باشد بگويد كه طواف نسأ را تا آخر ذى‏الحجه انجام بدهد و الا مخالفت كردى اما اگر بعد از ذى‏الحجه هم كه‏
    ماه محرم است انجام دادى ضمن عصيان و گناه " يترتب عليه حلية النسأ " يك دليل لفظى كه اين تفصيل را دلالت كرده باشد، ما در ادله لفظيه سراغ نداريم و اگر انسان چشمش را ببندد مى‏تواند يك هم چنين تفصيلى را به آن نحوى كه من عرض كردم قائل شود تا بقيه مسائل بعداً ان شأ الله.
    پايان‏