• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و نود و ششم "
    بحث در باره طفل بود. حالا طفل هم " على قسمين مميز و غير مميز " . در مميّزش عرض كرديم كه امام (ره) به صورت فتوا و اقوا مسأله طواف النسأ را مطرح مى‏كند. اما در طفل غير مميّز مى‏فرمايند: احتياط وجوبى اين است كه همان وليّى كه اين را محرم به احرام حج كرده، طواف نسأ هم بدهد او را، اما به صورت احتياط وجوبى اين مسأله را مطرح كردند.
    در باب طفل مميز يك بحثى هست كه معمولاً اين بحث را در كتابهاى قواعد فقهيه مطرح مى‏كنند و ما هم در آن جزئى كه از قواعد فقهيه منتشر شده، بحث مفصلى در اين رابطه كرديم و آن اين است كه آيا عبادات صبى مميز به طور كلى مشروعيت دارد يا عباداتش مشروعيت ندارد؟
    آن كه روايات و اجماع برايش قائم شده اين است كه صبى مكلف نيست " رفع القلم عن الصبى حتى يحتلم " ، بر صبى تا زمانى كه احتلام پيش نيايد، قلم تكليف از او برداشته شده، يعنى واجبات براى او واجب نيست و محرمات هم حرمت تكليفيه ندارد و البته مقصود از " حتى يحتلم " هم همان " خروج المنى " خيال نشود كه " فى حالة النوم " است، بلكه يك عنوان عامى است، يعنى اگر صبى به مرحله‏اى رسيد كه ديگر صحيح است كه از او نسلى منعقد شود، ازدواجى تحقق پيدا كند، شهوت مرد يا زن در باره او باشد. حالا نائم باشد يا غير نائم. چنين خيال مى‏شد كه احتلام اختصاص به حال نوم دارد ولى ظاهراً ندارد. حالا اين را در كتاب الحجر آنجا كه يكى از اسباب حجر را صبى قرار مى‏دهند اصلاً بحث بلوغ آنجا مطرح است كه آيا صبى به چه چيزى بالغ مى‏شود؟ فقها آنجا بحث كردند و ظاهراً آن طورى كه در نظرم هست، احتمال اختصاص به حال نوم ندارد ولو اينكه در تعبيرات عرفيه ما فقط در حال نوم اين مسأله مطرح مى‏شود، اما اختصاص به حال نوم ندارد. اجمالاً اين روايت معروفه " رفع القلم عن الصبى حتى يحتلم " ، اين قدر مسلّمش قلم تكليف است يعنى تكاليف الزاميه براى صبى ثابت نيست. اما در آنجا در همان قواعد فقهيه كه مفصل من بحث كردم، ثابت كردم كه استحباب سر جاى خودش محفوظ است و عبادات صبى هم مشروعيت دارد، منتها شرعيتش اين طور نيست كه به حد لزوم برسد و الا استحباب براى او هم ثابت است. اما نماز ظهر برايش واجب نيست، نماز عصر واجب نيست، صلوات يوميه بر او وجوب ندارد.
    آن وقت در اينجا صاحب جواهر در جلد نوزدهم در مسأله همين طواف نسأ به مناسبت وقتى كه عنوان تحلّل ثالث را مطرح مى‏كنند، چون مواطن تحلل،
    ثلاث است. ضمناً ايشان مى‏گويند كه نظر ما در باب اعمال و عبادات صبى اين است كه تمرينيّه است. اما در باب حج مى‏فرمايند: اين استثنا شده است. حج صبى مميز حتى بنا بر قول تمرينيها هم شرعيت دارد ولو اينكه لزوم و الزامى در كار نيست. اما اصل شرعيت در جاى خودش مسلم است و عقيده ما هم همين است در مطلق عبادات، يعنى اگر صبى مميز وضو گرفت، واقعاً وضوئش صحيح است. اگر روز جمعه غسل جنابت كرد، واقعاً غسلش صحيح است با اينكه وضو " امر عبادىٌ و الغسل امر عبادى " ، اگر اول ظهر ايستاد و صلات ظهرين را خواند، واقعاً يك عبادت يا دو عبادت صحيحه از او واقع شده ولو اينكه اتصاف به وجوب هم ندارد. لكن در باب عبادات كه منحصر به واجبات نيست، عبادات مستحبه هم الى ما شأ الله است.
    اگر ما در باب عبادات صبى مسأله شرعيت را قائل شويم، حالا يك صبى مميزى كه همه چيز حاليش مى‏شود، اين آمد و در مكه حج كرد. خوب حجش كه واجب نيست، شروعش كه واجب نيست، در بعضى از رواياتى كه قبلاً هم خوانديم اين عبارت بود كه اگر صبى ده‏تا حج هم انجام بدهد در حال صبى بودن، بعد از آنكه بالغ و مستطيع شد، حَجة الاسلام بر عهده او هست و بايد انجام بدهد.
    حالا يك صبى مميزى با اينكه شروع حج براى او واجب نيست. حالا حج را شروع كرد، از خصوصيات حج اين است كه به شروع، اتمامش واجب مى‏شود. حالا از آيه " اتمّوا الحج و العمرة لله " استفاده بشود يا از دليل ديگرى غير صبى وقتى كه شروع مى‏كند به حج ولو اينكه حج مستحبى هم باشد، برايش واجب است كه اتمام كند. هم در باب حج اين مسأله ثابت است و هم در باب عمره، معمولاً هم اين آيه " و اتموا الحج و العمرة لله " را همينطور معنا مى‏كنند كه ما سابقاً معنا كرديم و بحث مفصّلى در اين آيه شد.
    حال، صبى حج را شروع كرده، نه شروع برايش واجب است چون تكليف الزامى در باره او معنا ندارد. نه اتمام هم برايش واجب است براى اينكه وجوب اصلاً معنا ندارد. به صبى نمى‏شود گفت " يجب عليك اتمام الحج، يجب عليك اتمام العمرة " ، " يجب " اصلاً در باب صبى داراى معنا و مفهوم نيست. اما در عين حال اگر حجش بخواهد حج صحيح باشد، بايد طواف نسأ را انجام بدهد. چرا؟ ولو اينكه طواف نسأ - در مسأله بعدى مى‏خوانيم - جزو حج نيست و تعبيرى كه عرض مى‏كنيم ان شأ الله در روايات شده، گفتند: " يجب بعد الحج الطواف " ، اصلاً اين طواف نسأ را عنوان بعديّت به آن دادند. حج معنايش اين است كه جزئيت ندارد، جز هم كه نشد، ديگر عنوان ركن و غير ركن آنجا نمى‏شود مطرح باشد چون ركنيت ولو به معناى در حج اختصاص به اجزأ دارد. لذا اگر كسى غير صبى طواف نسأ را گفت: نمى‏خواهم‏
    انجام بدهم، اينطور نيست كه حجش از نظر حجّى ناقص باشد بلكه يك مخالفتى تحقق پيدا كرده لكن حجش هم در جاى خودش درست است.
    طواف نسأ ولو اينكه جز حج نيست. عنوان ركنيت هم ندارد. يك واجب مستقلى است براى آنهايى كه وجوب در موردشان تصور مى‏شود، اما يك نكته را توجه بفرماييد. اما نمى‏شود بگوييم: طواف نسأ ارتباطى هم به حج ندارد. خوب ارتباطش كه محفوظ است اما جزئيت ندارد. ارتباطش هم به نحو شرطيت و جزئيت نيست ولى بالاخره به نحو ظرفيت هم باشد، يك چيزى است كه بعد از اعمال حج، شارع پياده‏اش كرده، گفته: آنهايى كه حج انجام مى‏دهند، طواف نسأ را هم انجام بدهند. لذا صبى مميز با اينكه در موردش نه وجوب شروع به حج مى‏تواند پياده بشود نه وجوب اتمام مى‏تواند پياده شود، نه وجوب طواف نسأ مى‏تواند پياده شود، لكن روى ارتباطى كه طواف نسأ با حج دارد كأنّ اينطورى است، شارع گفته: اگر كسى حج را مى‏خواهد انجام بدهد به اين صورت است. حالا از باب تشبيه مى‏گويم، مثل اينكه ما كه قائل به شرعيت عبادات صبى هستيم، يك صبى مميزى بگويد: من مى‏خواهم بدون وضو نماز بخوانم، خوب اين نماز صحيحاً واقع نمى‏شود. نماز وضو مى‏خواهد، نماز هم بر شما واجب نيست. اما اگر بخواهى نماز بخوانى بايد با وضو باشد. اما نماز خواندن هم بر شما لزوم ندارد. آيا صبى مى‏تواند نماز بدون وضو بخواند؟ و ما هم حكم به صحت عمل او كنيم؟ نه. صبى مى‏تواند نماز صبح دو ركعتى را يك ركعت بخواند؟ عذرش هم اين است كه بر من واجب نيست، خوب واجب نيست نخوان نماز صبح را، نماز صبح دو ركعت است. اصلاً شارع نماز يك ركعتى ندارد مگر در نماز احتياط، در نماز شب و امثال ذلك، اما نماز يك ركعتى غير از مواردى كه شارع ذكر كرده، ندارد. حداقل نماز صبح است كه آن هم دو ركعت است و بر تو هم واجب نيست و نخواستى نخوان. اما اگر نماز صبح بخواهى بخوانى مثل فرض كنيد ما يا ديگران مكلّفين كه مى‏خواهند نماز شب بخوانند، كسى مى‏تواند بگويد من دلم مى‏خواهد نماز شب را شش ركعت بخوانم؟ نماز شب هشت ركعت است به يك اعتبار، به يك اعتبار هم يازده ركعت، واجب هم نيست، نمى‏خواهى هم نخوان، نماز شب شش ركعت نمى‏شود. شارع هم ولو اينكه طواف نسأ را به عنوان يك عمل مستقل مطرح كرده، اما بالاخره اين طواف نسأ مربوط به حج است. مثل اينكه صبى مى‏تواند بگويد: من مى‏خواهم حج انجام بدهم، اما وقوفين را نمى‏خواهم انجام بدهم؟ خوب اين به اختيار تو نيست. حج، وقوفين دارد، بر تو هم لازم نيست و نمى‏خواهى هم انجام نده، اما دل به خواهى نيست كه من بخواهم حج را انجام بدهم " خالياً عن الوقوفين " ، لذا ما در باب وقوف به مشعر خوانديم اين مسئله را كه اگر كسى ترك كند وقوفين را،
    اختياريشان و اضطراريشان آنجا فروضى ذكر كرديم، حجش باطل است و نمى‏تواند اتصاف به صحت پيدا كند.
    (سؤال و پاسخ استاد): يعنى شما الان بخواهيد برويد مكه بدون عمره و طواف نسأ را انجام بدهيد چيز جالبى نيست و شارع هم برايش مشروعيتى قائل نشده است.
    (سؤال و پاسخ استاد): شرط صحت نيست. لذا اگر كسى ولو بالغ، مى‏خوانيم حالا در اين مسأله، عامداً هم ترك هم كند حجش صحيح است، اما ارتباطش به حج را نمى‏توانيم انكار كنيم كه شارع بعد الحج يك چيزى را به نام طواف نسأ آورده، اين بچه هم نمى‏تواند بگويد كه من مى‏خواهم حج بى طواف نسأ را انجام بدهم و مثالهايى هم كه ما زديم، براى تقريب ذهن بود كه حالايى كه ما براى عبادات صبى يك شرعيّتى قائل هستيم، معنايش اين نيست كه صبى هر كارى بخواهد انجام بدهد، هر عبادتى را به هر صورتى و با هر شرطى و با هر كيفيتى بخواهد انجام بدهد، نه، ضمن اينكه برايش واجب نيست، اين عبادت اين است، گفتم: مگر نماز شب بر من و شما واجب است؟ نه، اما نماز شب هشت ركعت يا يازده ركعت است. ديگر چون واجب نيست شما بگوييد: من دلم مى‏خواهد شش ركعت نماز شب بخوانم، نماز شب شش ركعتى نداريم بلكه سه تا دو ركعتى نافله ابتدائيه در شب بخواهى بخوانى مسأله‏اى نيست. اما به عنوان صلاة الليل بخواهى شش ركعت نماز بخوانى چون نماز شب واجب نيست، اين حرفى نيست كه انسان بتواند زير بار برود. نماز شب اين است و شارع هم گفته: واجب هم نيست بخوانى، خواستى بخوان، نخواستى هم نخوان، اما در محدوده تشريع شارع هم يك دخل و تصرفى بخواهيد انجام بدهيد، اين ديگر ملازم با استحباب نيست. استحباب سر جاى خودش، تشريع و مشروعيّت هم سر جاى خودش.
    (سؤال و پاسخ استاد): شما هم اگر بخواهى از اينجا بلند شوى بروى مكه حالا با قطع نظر از عمره مفرده و با قطع نظر از استنابه‏اى كه در بعضى از موارد لازم است، بگويى: فقط آمدم طواف نسائى انجام بدهم و بروم. حقى ندارى، طواف نسأ بعد الحج است ولو اسمش را ظرفيت بگذارى، لكن ظرفيت خاصه است. نه اينكه هر موقعى هر كسى دلش بخواهد يك چيزى به عنوان طواف نسأ انجام بدهد. اين تقريباً از شرع استفاده شده كه طواف نسأ يك ارتباطى - نه از نظر صحت - با حج دارد، كسى هم كه حج را انجام مى‏دهد اگر دلش بخواهد طواف نسأ را بايد، باز كلمه بايد در مورد صبى مسامحه است. اصلاً در مورد صبى بايدِ شرعى وجود ندارد. لذا عرض كردم نه شروع حجش لزوم دارد ولو اينكه در اعلى درجه استطاعت باشد و نه اتمام حجش لزوم دارد و نه طواف النسأ به نحو وجوب شرعى، وجوب دارد، اما ارتباطش با حج مسأله‏اى است‏
    كه نمى‏شود انسان ناديده بگيرد و صبى بيايد اعمال حج را بدون طواف نسأ انجام بدهد. لذا همين طورى كه امام بزرگوار از عبارتشان استفاده مى‏شود، اگر صبى هم ترك كند طواف نسأ را، مخصوصاً با اينكه اينجا يك حكم وضعى ثابت است نه حكم تكليفى محضه كه شما بگوييد: صبى حكم تكليفى ندارد. مثل مسأله - ديروز هم اشاره كردم - " اتلاف مال الغير " ، حالا اتلاف مال غير، اگر صبى مميزى مال غير را اتلاف كرد، آن حرمت تكليفيه‏اش برود كنار، اما ضمانش چه مى‏شود كه از آن تعبير مى‏كنيد به حكم وضعى؟ و تصادفاً بعضى از فقهاى ما اصلاً در مورد طواف نسأ حكم تكليفى را نياورده‏اند. گفتند: فقط حكم وضعى است كه حليت نسأ يا به تعبيرى كه در ذيل اين مسأله امام مى‏فرمايد: خطبه نسأ، عقد بر نسأ، شهادت بر عقد، كارهايى كه مربوط به زنهاست. حالا اصل مسلّمش خود زنها، حليّتشان توقف بر طواف نسأ دارد. كأنّه شارع فرموده كما اينكه در روايات هم بود، " بطواف النسأ تحل النسأ " ، خوب اين ديگر چه فرق مى‏كند بين صبى و غير صبى؟ بعد از آنكه احكام وضعيّه در مورد صبى مميّز جريان دارد و اين صبى هم مميز است و همه خصوصيات را مى‏داند و مى‏فهمد، از جمله چيزهايى كه بعداً مورد ابتلاى او مى‏شود، چون حالا صبى است، مسأله نسأ است. شارع به آن گفته: " حلية النسأ يتوقّف على طواف النسأ كما انّ ضمان مال الغير " در بعضى از موارد به دنبال اتلاف تحقق پيدا مى‏كند، حالا اين اتلاف حرام باشد يا حرام نباشد، حكم وضعى ضمان هست اين حليت نسأ " متوقفاً على طواف النسأ " اين هم در مورد صبى هست، حالا خود طواف نسأ واجب هم نباشد در مورد صبى، واجب هم نباشد، اما اين حكم وضعى و حليّت در جاى خودش به عنوان توقف بر طواف نسأ ثابت است.
    در مورد صبى غير مميّز كه ايشان احتياط وجوبى مى‏كنند، اين احتياط وجوبى خوب صبى غير مميز كه خودش واقعاً حج انجام نمى‏دهد، بلكه ولىّ است كه او را محرم مى‏كند، طواف مى‏دهد، سعى مى‏دهد، به وقوف به مشعر مى‏برد، كسى ممكن است اينجا اين ادعا را كند كه ظاهر ادله‏اى كه مشروعيت اين كار را تثبيت مى‏كند، چون اين كار مثل باب نيابت بود كه ما قبلاً بحث مفصلى كرديم، تا دليلى بر مشروعيت قائم نشود، انسان نمى‏تواند، بچه در قنداقى كه سه ماه از عمرش گذشته، چه معنا دارد كه انسان ببرد محرمش كند، وقوفش بدهد، وقوف به مشعر، طواف، امثال ذلك؟ اما دليل و روايات دلالت بر استحباب اين معنا كرده براى ولىّ، ولىّ مستحب است كه اين كار را كند و الا صبى نمى‏فهمد كه اين صحراى عرفات است، وقوف به عرفات اينجا تحقق دارد پيدا مى‏كند، صحراى مشعر است چون غير مميز است و فرقى بين اين بيابانها و خانه مكه و خود مكه نمى‏فهمد، اصلاً چه مى‏فهمد اين حرفها را، صبى غير مميز را
    بردارند ببرند مكه. آن وقت كسى بعيد نيست اين حرف را بزند كه ظاهر يا حداقل احتمال قوى در باره ادله‏اى كه مى‏گويد: " يستحبّ للولىّ اًّحرام الطفل غير المميز " و آن چيزها مثلاً براى طواف مى‏گويند وضوئش بده، طوافش بده، سعيش بده، ظاهر اين است كه طواف نسأ را هم در كار آوردند، طواف نسأ را هم بده. البته اين ظاهرى است كه انسان صددرصد به آن اطمينان ندارد و ديروز عرض كردم كه روى همين جهت است كه بچه‏ها را بى خود محرم مى‏كنند، چون نمى‏توانند به تمام خصوصيات و شرايطى كه ذكر شده كه در صفحه اول كتاب الحج يادم است امام بزرگوار (ره) اين مسأله را مطرح كردند، آنجا خصوصياتى را بيان كردند كه نوع وليّها ولو اينكه اهل علم هم باشند، عملاً نمى‏توانند انجام بدهند، اگر علماً هم بدانند كه عوامها نمى‏دانند، اهل علم خوب علماً مى‏دانند، اما پياده كردنش مواجه با يك سرى مشكلات و تحفظها و نظارتهاى خاصى است و لذا چه داعى دارند اين كار را بكنند كه طفل غير مميز را محرم كنند. لكن اگر محرم كردند، ظاهر دليلى كه اصل مشروعيت اين كار را دلالت دارد، اين است كه حج بتمامه است. آن وقت يكى از چيزهايى كه در حج مطرح است، طواف النسأ است، مخصوصاً اگر ما بگوييم: رواياتى كه مى‏گويد: حليت نسأ توقف بر طواف نسأ دارد، اين عموميت دارد. صبى غير مميز كه ولىّ او را طواف نسأ مى‏دهد شامل اين هم مى‏شود. عرض كرديم اينها قطعى نيست و روى عدم قطعيّتش امام تعبير به احتياط وجوبى فرموده و ظاهراً هم همان احتياط وجوبى در باب صبى غير مميز مسأله طواف نسأ را پيش مى‏آورد و الا به صورت فتوا، مسأله طواف نسأ ولو به نحو اطافه در مورد صبى غير مميز تحقق ندارد. حالا اين صورت مسأله را هم عرض كنيم.
    مسأله 8: " طواف النسأ و ركعتيه " كه آن روز هم عرض كرديم " و ركعتاه " بايد باشد، يكى از آقايان آمد گفت كه واوش به معناى " مع " است، از نظر ادبى هم خوب اگر واو به معناى " مع " است و دنبال طواف نسأ است، پس چرا مى‏گوييد: " واجبان " ، معنايش اين است كه هر كدام را مستقلاً به حساب آورديد. لذا بايد " و ركعتاه " باشد.
    (سؤال و پاسخ استاد): كتاب تحرير ما قديمى است، ديگر ما تبديل هم نكرديم، آنجا " ركعتيه " دارد و در ذهن من هم آمد كه " ركعتيه " درست نيست. آنجا اينطور است. " طواف النسأ و ركعتيه واجبان " يكى هم از نظر ادبى اين عبارت بعدى است " و ليسا ركناً " ، در " ركناً " مفرد آوردند در تحرير ما و در " ليسا " تثنيه، خوب بفرماييد: " و ليسا ركنين " چرا " ليسا ركناً " ؟ در خبر مفرد مى‏آوريد، اما در اسم به صورت تثنيه اين از نظر ادبى نمى‏شود برايش وجه صحيح درست كرد. اگر در تحرير جديد هم باشد اين اشكال اينجا وارد است.
    (سؤال و پاسخ استاد): خوب بنويسند " ليس كل واحد منهما ركناً " تمام‏
    مى‏شود. بگويند: " و ليس كل واحد منهما ركناً " مطلب هم تمام. هيچكدام هم ركنيت ندارد" .
    و ليسا ركناً " از نظر تعبير نحوى به نظر من تعبير خوبى هم نيست.
    بعد مى‏فرمايد: " فلو تركهما عمداً لم يبطل الحجّ به و ان لا تحل له النسأ، بل الأحوط عدم حل العقد و الخطبة و الشهادة على العقد له " كه اين حالا دو مطلب دارد. يك مطلبش را ما عرض كرديم كه طواف نسأ نه جزو حج است و نه شرط حج است و علتش هم اين است كه در آن روايات، آن هم يكى دوتا نيست بلكه روايات متعددى است، مى‏گويند: " يجب الطواف بعد الحج " ، عنوان بعديت به آن مى‏دهند، از اين استفاده مى‏شود كه جزئيت ندارد و شرط متأخر هم نيست، حالا شرط متأخر را يك تصويرهايى شما در بحثهاى اصولى مى‏كنيد، اما اين شرط متأخر نيست كه طواف النسأ شرطيت براى حج داشته باشد به نحو شرط متأخر كه اگر در ظرف خودش طواف نسأ را انجام داد، اين مشروط صحيحاً واقع مى‏شود و اگر نداد باطلاً واقع مى‏شود. طواف نسأ نه شرط است و نه جز، علاوه در بعضى از رواياتى كه خوانديم يك روايتى بود كه در جلد نهم وسايل در ابواب طواف از امام سؤال شده بود كه زنى بعد از آن كه اعمال منا را انجام داد، آمده مكه، فرض كنيد طواف زيارتش را هم انجام داده، حالا نوبت كه رسيد به طواف نسأ، حائض شده. از طرفى شرطيت طهارت مطرح است، از طرفى هم اين حيض ديده، از طرفى هم جمّال و كاروانشان نمى‏مانند اين موقع در مكه كه او از حيض پاك شود و طواف نسأ را انجام بدهد. البته ما در چنين فرضى مسأله استنابه را قائل هستيم از نظر فتوا، ولى در اين روايت اشاره‏اى هم به استنابه نشده، آمدند از امام كه سؤال كردند، امام سرشان را به زير انداختند، و فرمودند كه يك زن چطور مى‏تواند در مكه بماند و كاروانش عبور كند؟ نه نمى‏خواهد طواف نسأ را انجام بدهد. همان حجى كه انجام داده، درست است و هيچ مسأله‏اى هم ندارد.
    البته ما در اينجا مسأله استنابه را قائليم ولى از باب اينكه ترك عمدى موجب بطلان نمى‏شود، اين روايت يك روايت خوبى است و ما اين روايت را هم خوانديم. آدرسش هم در ابواب طواف مثل اينكه باب 84 يا به بعد هست و روايت، روايت مفصله‏اى هست كه ما خوانديم اين روايت را و همه هم اين معنا را قبول دارند كه اگر كسى عمداً طواف نسأ را ترك كند ولو اينكه عمداً ترك كرده، عالماً ترك كرده و ركن در باب حج با ركن در باب نماز فرق مى‏كند، مع ذلك به فرموده ايشان " و ليسا ركناً " نه طواف نسأ و نه ركعتينش هيچ كدام ركنيّت ندارند. كسى هم كه مخالفت كند، فقط مخالفت حكم وجوبى را كرده، منتها اثر خودش را مى‏بخشد. اثرش اين است كه بدون طواف نسأ، نسأ حلال نمى‏شوند. حال آيا چيزهاى ديگر مسأله عقد، مسأله خواستگارى و خطبه يا
    مسأله شهادت بر عقد، اين را ان شأ الله فردا عرض مى‏كنيم.
    پايان