يکشنبه 23 ارديبهشت 1403 - 2 ذيقعده 1445 - 12 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 193
متن
درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
ظله العالى " "
جلسه يكصد و نود و سوم "
در مسأله 4 اينطور مىفرمايند" :
لو انكشف الخلاف فيما عدا الأخيرة من الطوائف كما لو لم يتفق الحيض و النفاس أو سلم المريض أو لم يكن الازدحام بما يخاف منه لا تجب عليهم اعادة مناسكهم و ان كان أحوط، و أما الطائفة الأخيرة فان كان منشأ اعتقادهم المرض أو الكبر أو العلّة تجزيهم الأعمال المتقدمة، و الا فلا تجزيهم، كمن اعتقد أنّ السيل يمنعه أو أنّه يُحبس فاًّنكشف خلافه " .
روى هم رفته، روى آن مبنايى كه عرض كرديم كه شخص متمتع اختياراً بدون هيچ جهتى اگر بخواهد طواف و سعى خودش را مقدم بر وقوفين و يا وقوف به عرفات بدارد، جايز نيست.
آن وقت امام بزرگوار هم همين مبنا را اختيار كردند و به اصطلاح در درجه بعدى، چهار طايفه را استثنأ كردند كه اين چهار طايفه مىتوانند طواف خودشان را مقدم بر وقوفين يا وقوف به عرفات قرار بدهند.
يكيشان عبارت بود: " النسأ اذا خفنَ عروض الحيض أو النفاس عليهنّ بعد الرجوع و لم تتمكّن من البقأ الى الطهر " .
طائفه دوم: " الرجال و النسأ " هر دو مثل همان شيخ كبير " اذا عجزوا عن الطواف بعد الرجوع لكثرة الزحام او عجزوا عن الرجوع الى مكة " .
طايفه سوم: " المرضى " ولو اينكه جوان هم باشند " اذا عجزوا عن الطواف بعد الرجوع للاًّزدحام او خافوا منه " .
طايفه چهارم: " من يعلم انه لا يتمكّن من الاعمال الى آخر ذى الحجة " .
اين طوايف اربع بعضىهايش كه صورت انكشاف خلاف در آن معنا ندارد، مثل همان شيخ كبيرى كه در روايت ذكر شد، شيخ كبير ديگر معنا ندارد كه كبر را از دست بدهد و معمولاً آن ضعف و سستى كه ملازم كبر سن است، به جاى خودش باقى است.
اما در طوايف ديگر اگر به استناد اينكه يكى از اين طوايف هستند، طوافشان را مقدم بدارند و بعداً كشف خلاف شود مثل اينكه زن مىترسيد از اينكه نفاس يا حيض بر او عارض شود، لكن بعد از آنكه اعمال منى را انجام داد و آمد مكه، ديد هيچ خبرى نيست. نه مسأله حيض مطرح است، نه مسأله نفاس مطرح است. يا آدمى كه قبلاً مريض بود به استناد مريضى و كسالت و عدم قدرت بر اينكه در ازدحام و جمعيّت طواف را انجام بدهد، خوب اين طوافش را مقدم داشت، حالا تصادفاً بعد از آنكه اعمال منى را انجام داد، كسالتش خوب شد و ديگر هيچ گونه اثرى از آن مرض و كسالت باقى نيست.
يا اينكه بگوييم: خوب اين ترس از ازدحام داشت، بعد از آن كه اعمال منى را انجام داد و آمد مكه، ديد نه آن ازدحامى كه فكر مىشد وجود ندارد. فرض كنيد افراد مريض هم مىتوانند با اين ازدحام طواف كنند، شيخ كبير هم مىتواند با اين ازدحام طواف كند. هيچ مشكلى از نظر كبر سن و مريضى و امثال ذلك به علت ازدحام پيش نيامده، چون ازدحام ازدحام كذايى كه اين فكر مىكرد، نيست. ازدحام مختصرى است در آن ازدحام مختصر هم خوب طواف كردن هر موقعى انسان بخواهد طواف كند طبعاً حتى در عمره هم وقتى انسان مىرود براى طواف، ازدحام فى الجمله تحقق دارد، منتها مراتبش در حج فرق مىكند.
آيا اين عملى كه قبلاً اينها انجام دادند و طواف خودشان را مقدم بر وقوفين در مكه به جا آوردند، روى اين خيال آيا حالا كه كشف خلاف شد، اين طوافشان را اعاده كنند، يا لازم نيست اعاده كنند؟
امام بزرگوار در اينجا تفصيلى مىدهند. مىفرمايند: بين اين طوايف چهارگانه فرق است، آن سه طايفه اول اگر در مورد آنها كشف خلاف شد، ديگر اعادة الطواف برايشان لزوم ندارد. حالا به صورت يك احتياط مستحبى بخواهند اعاده كنند، اين مانعى ندارد، اما اعاده وجوب ندارد و همان مسأله اجزائى كه در اصول، شما مثلاً ملاحظه كرديد، همان مسأله اينجا پياده مىشود و حكم به ثبوت اجزأ مىكند.
اما در مورد اين آخرى، عنوانى كه براى طايفه اخيره ذكر مىكنند، در كلام امام بزرگوار عنوانش اين است: يك آدمى كه نه زن است كه خوف حيض و نفاس داشته باشد، نه مريض است، نه پيرمرد است، هيچ اين مسائل نيست. فقط اين معناست كه مىداند كه بعد از اعمال منى، مكه هم بيايد تا آخر ماه ذى الحجه كه آخرين اشهر حج است، تمكن از اعمال باقى مانده حج ندارد. حالا به هر علتى كه عرض مىكنيم بعضى از عللش را، اين تمكن ندارد اينطورى يقين داشت. بعد معلوم شد كه نه خيلى هم خوب متمكن است، هيچ مسألهاى هم در كار نيست. آيا اين عمل قبليشان مجزى است يا نه؟
امام مىفرمايد كه اگر اين اعتقاد به اينكه اين تمكن ندارد، منشأش كسالت بعدى، يعنى " بعد الرجوع عن المنى " يا كبر يا امثال ذلك باشد، اين مجزى است. اما اگر منشأش سيل و حبس و دشمن و امثال ذلك باشد، اين طواف قبلى مجزى نيست.
پس در طايفه چهارم در حقيقت ايشان تفصيل مىدهند، ضمن اينكه آن سه طايفه اول را مىفرمايند مجزى است. در بحث اجزأ اصولى، شما چيزى خوانديد در آنجا و ملاحظه فرموديد، در بحث اجزأ " الاتيان بالمأمور به على وجه يقتضى الاجزأ " ، مخصوصاً مرحوم آقاى آخوند در ذيل بحث اجزأ دو
تنبيه يا تذنيب دارند كه در يكى از آن دو تنبيه يا تذنيب، اين معنا را ذكر كردند.
اين معنا اين است كه مىفرمايند: اگر كسى مأمور به را از راه قطع و يقين به دست آورد و بعد طبق همان قطع و يقينش هم عمل كرد، بعداً كشف خلاف شد، ديد نه، مأمور به آن نبوده كه آن انجام داده، مثل اينكه حالا من مثال مىزنم، مثل اينكه فرض كنيد در نماز ظهر و جمعه اگر كسى قطع تفصيلى نه قطع اجمالى، قطع تفصيلى پيدا كرد به اينكه مأمور به نماز جمعه است، بر طبق وظيفه قطعى خودش هم هر جمعه اين نماز جمعه را خواند، نماز ظهر را هم نخواند. بعد از مدتها معلوم شد كه اين را اشتباه كرده است، فرضاً از باب مثال است، بعد از مدتها معلوم شد كه قطعش جهل مركب بوده و اين بى خود فكر مىكرده كه مأمور به نماز جمعه است، نخير! مأمور به نماز ظهر است. خوب سؤال: اين نماز جمعهاى كه از روى قطع به اينكه اين مأمور به است، خوانده آيا اين مجزى است يا نه؟ اينجا هم مىفرمايند نه و ثمره اجزائش هم فرض كنيد در قضا ظاهر مىشود، اگر مجزى باشد، نسبت به اين هفتههايى كه نماز جمعه را خوانده " لا يجب عليه قضأ صلاة الظهر " ، اما اگر مجزى نباشد اينجا وجوب قضأ نماز ظهر به حال خودش باقى است، چون نماز ظهر را كه نخوانده " فيجب عليه قضائها " ، اينجا آيا مىتوانيم بگوييم: چون يقين كرده ولو اينكه حالا كشف خلاف شده، اين يقينش تا اين درجه به نفع اين آدم است؟ نه، اين يقين فقط معذوريتى براى اين آورده، يك وجوب اتيان به نماز جمعه بر حسب تخيّل و اعتقاد خودش آمده است، اما واقع نماز ظهر واجب بوده، او هم نماز ظهر را نخوانده، خوب حالا در نخواندنش معذور است، چرا قضا نكند؟ به چه دليل قضا برايش واجب نيست؟
لذا در ذيل بحث اجزأ مرحوم آقاى آخوند توجه به اين نكته مىدهند كه خيال نكنيد كه تا صرف اينكه كسى قطع به چيزى پيدا مىكند، اين هم كه من گفتم از باب مثال است، ساير موارد هم همين طور است، قطع به اصل وجوب شئ، يا به اجزأ شئ، يا به شرائط شئ، اينها فرقى در اين جهت ايجاد نمىكند، انسان خيال مىكند تا قاطع شد، ديگر مطلب به هم مىخورد. نه، انسان قاطع اگر قطعش مخالف واقع باشد، در كتاب رسائل و كفايه خوانديم معناى حجيت قطع در صورت مخالفت واقع، معذريت است، خوب " معذرٌ " ، از شما سؤال نمىكنند كه چرا نماز ظهر را نخوانديد؟ خوب من قاطع بودم به اينكه نماز جمعه واجب است. اما اينكه قضاى نماز ظهر هم انجام ندهيد در صورتى كه براى شما حالا روشن شد كه واجب واقعى نماز جمعه نبوده، بلكه نماز ظهر بوده، اينجا ديگر جايى براى عدم وجوب قضا نيست. لذا در بحث اجزأ مىدانيد خلاصهاش چيست؟ خلاصهاش اين است كه يقين از يك قاعده طهارت پستتر است. در بحث اجزأ اگر خوب دقت كنيد، يقين از قاعده
طهارت هم پستتر است، براى اينكه اگر شما يقين كرديد به اينكه ثوبتان طاهر است، فرض مىكنيم، يقين به طهارت ثوب كرديد، هيچ استصحاب و قاعده طهارت و اينها هم فرضاً نبود. بعد با همين ثوبى كه يقين به طهارت داريد، نماز خوانديد. بعد معلوم شد كه نخير، ثوب شما نجس است، اينجا نمازتان باطل است. اما اگر به استناد قاعده طهارت با اين ثوب نماز بخوانيد نمازتان درست است. براى خاطر يك نكتهاى كه در همان بحث اجزأ مطرح شده و آن نكته اين است كه قاعده طهارت و استصحاب طهارت، اينها توسعه در ادله اوليه مىدهند، آن دليلى كه مىگويد: " يشترط فى الصلاة الطهارة " اينها توسعه مىدهند، مىگويند: خيال نكنى كه مقصود از طهارت، طهارت واقعيه است، طهارت ظاهريه هم مثل طهارت واقعيه مىماند، يعنى طهارت ظاهريه هم ولو اينكه به قاعده طهارت ثابت شود، نماز با طهارت ظاهريه ثابته به قاعده طهارت، اين نماز مع الشرط است. اما اگر قاعده رفت كنار، شما يقين داريد به اينكه ثوبتان طاهر است، بعد معلوم شد كه ثوب طاهر نيست. اين نماز، نماز مع الشرط نيست، " و يكون فاسداً " ، براى اينكه نه طهارت واقعيه داشته، فرضاً هم نه طهارت ظاهريهاى كه به استصحاب طهارت يا قاعده طهارت ثابت مىشود.
در بحث اجزأ چنين حرفى زده شده، آن وقت اين حرف را اگر بخواهيم اينجا پياده كنيم، امام مىفرمايد: " الطائفة الرابعة من يعلم " ، تعبير به علم هم مىكند، از عبارت امروزشان استفاده مىشود كه علم در مقابل اطمينان و اعتقاد اطمينانى مقصود نيست، " من يعلم " ، يعنى " من يعتقد " ، ولو اينكه اطمينان ظنّى مساوى با علم از نظر عرف داشته باشد.
خوب حالا در طايفه رابعه مىفرمايد: " من يعلم انّه لا يتمكّن من الاعمال الى أخر ذى الحجة " ، كسى كه مىداند كه تا آخر ذى الحجه تمكن از اعمال ندارد، آن وقت اينجا تفصيل مىدهند يعنى بعداً كسالت برايشان پيش مىآيد، بعداً سنش به مرحلهاى مىرسد ولو در ظرف يك ماه و كمتر از يك ماه، مىبيند روز به روز ضعف مفرطى بر آن پيش مىآيد و قدرت ندارد با وجود ازدحام و امثال ذلك طواف كند، يا اينكه نه، مسأله دشمن و سيل و حبس و امثال ذلك در مكه براى او بعد الرجوع از منى پيش مىآيد.
اينجا نكتهاى را بايد دقت بفرماييد كه خوب چطور شد كه شما اين طايفه رابعه را جزو طوايفى قرار داديد كه " يجوز له التقديم " ، آيا از روايات جواز تقديمش را استفاده كرديد، يا پيشخودى استفاده كرديد؟ كدام يك از اينهاست؟
اگر از روايات جواز تقديم را استفاده كرديد، روايات فرقى نمىگذارند بين شيخ كبير و زنى كه " تخاف الحيض " و بين اين موردى كه شما مىفرماييد، كه مىفرماييد: اين قسمش اگر كشف خلاف شد، بدرد نمىخورد، اما بقيه اقسام
اگر كشف خلاف شد به درد مىخورد. اگر از روايات جواز را استفاده مىكنيد، همان رواياتى كه دلالت بر جواز دارد، دلالت بر اجزأ هم مىكند، وقتى كه مىفرمايد: زن اگر خوف حيض دارد، مىتواند طوافش را مقدم بدارد. يعنى طوافش بدرد نمىخورد، يا طوافش بدرد خور است؟ اگر شما مسأله اعاده را هم مطرح مىكنيد به عنوان استحباب در آن صورتها مطرح مىكنيد.
پس در حقيقت اين سؤال از امام بزرگوار (ره) مطرح مىشود كه طايفه چهارم را شما از كجا در آورديد؟ اين كه مىفرماييد: " و يجوز التقديم لطوائف " و چهار طايفه براى ما ذكر كرديد، آيا از روايات، اين طايفه چهارم را به دست مىآوريد؟ روايات در جواز و در اجزأ بين طوايف اربع فرقى قائل نشده است.
اگر بگوييد: در اين طايفه چهارم ما به روايات كارى نداريم، ما از روايات مطلبى كأنّ به دست آورديم، چيز ديگر هم به آن ضميمه كرديم، خودمان نشستيم جواز را درست كرديم و آن چيز اين است، مثل حرفى كه يك وقت مرحوم آقاى بروجردى مىزدند، خدا رحمتشان كند، مىفرمودند كه مسأله وقت در نماز از همه شروط و اجزأ اهميّتش بيشتر است، براى اينكه اگر مسأله وقت اين مقدار اهميّت نداشت، خوب چرا انسان تيمم كند؟ خوب آن روز نماز را نخواند، يك ماه ديگر كه آب پيدا مىكند وضو بگيرد و نماز بخواند. اين رعايت وقت اين مسائل را به وجود آورده و الا اگر رعايت وقت نبود، مسأله تيمم، مسأله اينكه انسان نشسته نماز بخواند، خوب تا زمانى كه نمىتواند ايستاده نماز بخواند، نماز نخواند، وقتى كه حالش خوب شد توانست ايستاده نماز بخواند، ايستاده بخواند، چرا مىگوييد نشسته نماز بخواند؟ براى حفظ وقت اين معنا را قائل هستيد و الا اگر رعايت و حفظ وقت نبود، شما نمىآمديد از اين اجزأ و شرايط و خصوصيات رفع يد كنيد. نه وضو انتقال به تيمم پيدا مىكرد، نه قيام انتقال به جلوس پيدا مىكرد، تا آنجايى رسانديد كه اگر كسى در دريا گرفتار شده، نمىتواند بنشيند، مىگوييد: سه تكبير بگويد، خوب بگوييم: اگر اين اطمينان دارد كه از اين دريا خلاص پيدا مىكند، خوب نماز نخواند اصلاً، وقتى كه خلاصى پيدا كرد، آن وقت مثل آدم حسابى بنشيند نماز بخواند و بايستد نماز بخواند. چرا اين مسائل را مطرح كرديد؟ آوردن اين مسائل همه براى رعايت وقت است و الا اگر رعايت وقت نبود، اين مسائل براى ما در كتاب الصلاة پيش نمىآمد.
و خلاصه مطلب اين است كه امام مىفرمايد كه از يك طرف مىگوييد " الحج اشهر معلومات " ، يعنى اين عبادت بايد در اشهر حج واقع شود، و آخرين شهر حج هم عبارت از ذى حجة الحرام است. از يك طرف هم اين يقين دارد به اينكه تا آخر ذى الحجه تمكن از اعمال ندارد. خودمان با ملاحظه اينكه در باب حيض و در باب مرض و امثال ذلك روايات دلالت بر جواز مىكند،
خودمان حكم به جواز مىكنيم و الا ظاهر اين است كه اگر اين رواياتى كه خوانديم، طايفه چهارم را هم شامل شود، بايد حكم كنيم به اينكه علاوه بر جواز، اجزأ هم تحقق دارد. لكن امام ممكن است برگردند و به ما اينطور بفرمايند كه من از اين روايات نمىخواهم حكم به جواز را به فحوى يا به مطابقه استفاده كنم، بلكه اين روايات راهى به ما نشان مىدهند، از آن طرف " الحج أشهر معلومات "هم مىگويد: اعمال حج بايد در ماه ذى الحجه به بعد ديگر واقع نشود، در صورتى كه كسى نسيان نكند، آن نسيان حالا يك حكم خاصى دارد.
از طرف ديگر هم همان مطلبى كه عرض كردم، در كتاب الاجزأ اصول مىگوييد: اگر كسى قاطع شد با اينكه قطع ديگر بالاترين مراحل اصول و امارات و آخرين مرحله عبارت از قطع است، مع ذلك اجزأ در مورد قطع نيست و همين طورى كه من عرض كردم، در باب اجزأ حتى مرحله قطع و مقام قطع از قاعده طهارت هم پستتر است، براى اينكه قاعده طهارت يك تغيير و تحولى در ادله اوليه ايجاد مىكند، اما قطع اگر مخالف با واقع باشد، تنها اثرش معذريت است، اما هيچ قلب و انقلاب و تأثير و تأثّرى در ادله اوليه ايجاد نمىكند. اگر امام اين راه را طى كنند كه مجبور هستند هم اين راه را طى كنند، آن وقت اين تفصيلى را كه در اينجا ذكر مىكنند و در يك قسمش قائل به عدم اجزأ هستند، مىشود انسان قبول كند.
اما اگر كسى گفت: من از خود اين رواياتى كه عرض كرديم كه " يجوز للمتمتع " در صورتى كه اين عوارض در كار باشد، طوافش را مقدم بدارد كه ما عرض كرديم سعيش هم مىتواند مقدم بدارد، بحثى هم در باب طواف نسأ كرديم، اگر از روايات، حكم جواز را در اين طايفه چهارم استفاده كنيم، ظاهر روايات اين است كه هم جواز را دلالت دارند و هم اجزأ را دلالت دارند.
لكن در هيچ يك از رواياتى كه خوانديم، مسأله سيل و مسأله حبس و مسأله عدو و اينها مطرح نبود. كلمه " اذا كان خائفاً " در بعضى از روايات بود، كسى هم مىتواند به اطلاقش تمسك كند، اما اطلاق و مطلقى ندارد كه مسأله سيل و عدو و امثال ذلك را بگيرد، لذا يك قدرى اين طايفه چهارم محل حرف است.
(سؤال و پاسخ استاد): خوف خائف هم دارد، لكن اولاً صحيحه بودنش محل بحث است. لذا خود صاحب جواهر هم مىگويد: " صحيح على بن يقطين او خبره " ، خود ايشان هم ترديد دارد در اينكه يك روايت صحيحه باشد.
علاوه بر اينكه دلالت روشنى ندارد، از نظر سند هم صحيحه على بن يقطين در باب طواف، جلد نهم وسايل، صحيحه على بن يقطين آن است، عرض كرديم صاحب جواهر هم به نحو ترديد صحّتش را بيان مىكند، مىفرمايد: " صحيح على بن يقطين او خبره " ، احتمال مىدهد كه صحيحه نباشد، لذا
سندش هم محل اشكال است.
علاوه بر اينكه دلالتش هم قرص نيست كه انسان بتواند به آن اطمينانى پيدا كند.
لذا طايفه چهارم را قدرى بيشتر در آن دقت كنيد كه اصلاً طايفه چهارم از كجا جوازش استفاده شده؟ و آيا مسأله اجزأ را ما مىتوانيم در اين طايفه چهارم حكم كنيم يا نه؟ تا مسأله بعد.
ديگر چون فردا وفات امام باقر(ع)، روز نهم هم روز عرفه و هم روز وفات مسلم بن عقيل است، ان شأ الله روز شنبه.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...