• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و نودم "
    بحث در اين بود كه آيا شخص متمتع كه حج تمتع را انجام مى‏دهد و عمره تمتع را قبل از حج انجام مى‏دهد و عمره هم مرتبط به حجش است، آيا در حال اختيار بدون هيچ عذر، مى‏تواند طواف زيارت و حج را مقدم بر وقوف به عرفات يا وقوف به مشعر و به تعبير روايات، قبل از آن كه خارج شود " الى منى " مى‏تواند انجام بدهد؟ با اينكه هيچ ضرورتى در كار نيست يا نمى‏تواند؟مشهور بلكه بالاتر ادعاى اجماع شده و اجماع منقول در اين رابطه به فرموده صاحب جواهر به حد استفاضه و بلكه تواتر رسيده است كه اجماع منقول به خبر واحد نيست. بلكه به حد استفاضه و تواتر نقلش رسيده، اينها قائل به عدم جوازند و امام بزرگوار هم تبعا للمشهور همين معنا را اختيار كردند.
    لكن صاحب مدارك به استناد رواياتى كه در اين باب وارد شده، حكم به جواز كرده و همان " هما سيان " كه در روايات وارد شده بود، در حقيقت اخذ به او كرده است.
    صاحب حدائق هم در مساءله مردد و متوقف شده است. اين از نظرفتاوا. از نظر روايات، آن دسته رواياتى كه دلالت بر جواز مى‏كرد، آن روز ملاحظه فرموديد، حالا يك دسته روايات هم دلالت بر عدم جواز مى‏كند، " الا فى حال الاضطرار " ، اين دسته از روايات را هم ان شاء الله مى‏خوانيم و بعد ملاحظه مى‏كنيم كه آيا اين دو طايفه از روايات متعارض هستند يعنى جمع دلالى ندارند، اطلاق و تقييد در كار نيست يا اينكه نوبت به تعارض نمى‏رسد، بلكه جمع دلالى وجود دارد و مساءله اطلاق و تقييد مطرح است؟پس قبل از اين مساءله بايد روايات و مفاد اين طايفه از روايات را هم ملاحظه كنيم ان شاء الله تا بعد هم مساءله تعارض يا جمع دلالى كه عبارت از حمل مطلق بر مقيد است، در اينجا ببينيم كدام يك از اينهاتحقق دارد؟ و در صورت تعارض، كدام را بايد اخذ كرد؟ روايات اين طايفه هم مثل روايات آن طايفه صاحب وسائل در ابواب مختلف ذكر كرده است. يكى دو روايتش در همان باب سيزدهم از ابواب اقسام حج كه آن روز عرض كرديم وسائلهاى بيست جلدى، جلد هشتمش است كه ابواب اقسام حج در آن هست. اما بعضى از رواياتش را كه عرض مى‏كنيم، در جلد نهم صاحب وسائل ذكر كرده است. ضمنا صاحب جواهر هم اين مساءله را در جلد نوزدهم جواهر صفحه ظاهرا سيصد و نود و نود و يك آنجاها مساءله مورد تعرض واقع شده است.
    روايت مهم اين باب كه از نظر سند هم هيچ گونه اشكالى ندارد، روايت چهارم‏
    از باب سيزدهم از ابواب اقسام حج كه جلد هشتم وسائل است. روايت صحيحه‏اى است مربوط به حماد و حلبى كه اين هم صحيحه حماد است هم صحيحه حلبى، دو تايى نقل كردند " عن ابى عبدالله (ع) قال: " امام صادق (ع) بر حسب اين روايت فرمود: " لا باءس بتعجيل الطواف للشيخ الكبير، و المراءه تخاف الحيض قبل اءن تخرج الى منى " اول، بحث اين است كه چرا خروج به منى را ذكر كرده‏اند؟ در حالى كه حاجى وقتى كه از مكه بيرون مى‏آيد، اول عرفات مى‏رود بعد مشعر برمى‏گردد، بعد منى، چرا خروج به منى را ذكر كرده‏اند؟ در خيلى از روايات اين مساءله ذكر شده است به نظر مى‏رسد روى دو جهت است.
    يك جهت اين كه در وقوفين، وقوف به عرفات و وقوف به مشعر، اولا عملى نيست چون وقوف همان صرف توقف است و الا عملى حاجى در وقوف به عرفات و وقوف به مشعر ندارد اما به خلاف منى كه داراى مناسك متعدده است، رمى جمره عقبه هست، مساءله ذبح و نحر است، مساءله حلق و تقصير است كه ما مناسك منى را عبارت از سه تا شمرديم.
    علت دومش هم به نظر اينطورى مى‏رسد كه زمان فرق مى‏كند، در وقوف به عرفات حداكثر نصف روز است. وقوف به مشعر هم ركنش همان بين الطلوعين است كه ملاحظه فرموديد. اما حاجى در منى خيلى كار دارد، هم روز عيد قربان كار دارد، شب يازدهم به عنوان مبيت كار دارد، فردا رمى جمار است، شب دوازدهم ولو نصفش به عنوان مبيت كارى دارد، رمى جمار در روز دوازدهم است، گاهى از اوقات هم شب سيزدهم واجب است كه درمنى بماند. لذا حاجى در منى خيلى كار دارد و زمان هم زمان طولانى است.(سوال و پاسخ استاد): اين احتمال هم هست كه " قبل ان تخرج الى منى " به اعتبار اين كه مستحب است. حاجى اگر از هواپيما پياده شود، وقوف به عرفات را انجام بدهد، مانعى ندارد.
    اما مستحب است كه شب نهم را در منى بيتوته كند و روز نهم برود منى، آن وقت روز دهم كه ديگر واجب است در منى باشد.
    ممكن است اين نظر به اين حكم استحبابى هم داشته باشد.حالا توجه بفرماييد اين روايت كه مى‏گويد: " لا باءس بتعجيل الطواف للشيخ الكبير و المراءه تخاف الحيض " اگر ما براى اين نوع از قضايا مفهوم قائل شويم كه نمى‏شويم، مفهومش اين است كه غير شيخ كبير و غير مراءه‏اى كه " تخاف الحيض " و امثال ذلك حق ندارند تعجيل كنند طواف را. در خود مفهوم عدم جواز تعجيل اخذ شده است.
    لكن ما در اين نوع از قضايا كه هيچ، حتى بالاتر از اينها كه عبارت از قضيه شرطيه است كه در راءس قضايا واقع شده است، در آن هم قائل به مفهوم‏
    نيستيم و الا در قضاياى وصفيه، در قضاياى لقبيه، در قضاياى عدديه به طريق اولى مفهوم تحقق ندارد. لكن همان طورى كه بعض الاعلام فرمودند و توضيحش را من عرض مى‏كنم، مشروط به اينكه خوب دقت بفرماييد. مساءله اينكه اگر در كلام قيدى ذكر شد ولو به صورت وصف، خوب قضيه وصفيه كه مفهوم ندارد، مثلا امام گفت: " فى الغنم السائمه زكاه " حالا اين كلمه " السائمه " در مقابل معلوفه است، اين قيد " السائمه " به صورت وصف ادبى براى غنم ذكر شده است.
    شما هم مى‏گوييد: قضيه وصفيه مفهوم ندارد، آيا - سوال اين است - آنهايى كه مى‏گويند: قضيه وصفيه مفهوم ندارد، مى‏گويند:ذكر " السائمه " اصلا لغو بوده، مى‏خواست ذكر نكند، مى‏خواست بگويد: " فى الغنم زكاه " آن كه راحت بود، آسانتر بود مفهوم هم كه شما قائل نيستيد، خوب مى‏خواست بگويد " فى الغنم زكاه " .
    جواب اين است كه فرق است بين اينكه ما براى قضيه مفهوم قائل باشيم و بين اينكه براى قيد عنوان قيديت قائل شويم. مفهوم همانطورى كه در كفايه و بحثهاى خارج ملاحظه فرموديد، عبارت است از انتفاء سنخ حكم با انتفاء مثلا وصف، يعنى اگر مى‏گويد: " فى الغنم السائمه زكاه " معنايش اين است: " فى الغنم الغير السائمه ليست بزكاه " فقط عليت منحصره براى غنم با وصف سوم است.
    خوب ما اين را قبول نداريم، اما در عين اينكه اين را قبول نداريم، اين معنا را قبول داريم كه وقتى كه امام مى‏گويد: " فى الغنم السائمه زكاه " معنايش اين است كه در غنم مطلق زكات نيست. حالا قيدش سائمه باشد يا قيد ديگرى كه خود روايات بيان مى‏كند، ممكن است باشد. به عبارت ديگر سائمه بودن عليت منحصره ندارد، اما اطلاق را نفى مى‏كند، مى‏گويد كه " فى الغنم مطلقا ليست بزكاه " يا " زكاه " آن را نفى مى‏كند و الا اگر آن را هم مى‏خواست نفى نكند، چه داعى داشت كه قيد " السائمه " را ذكر كند.
    اين را خوب دقت بفرماييد، اين بحث علمى و اصولى و فقهى دقيق است - ما ضمن اينكه مفهوم براى هيچ قضيه‏اى قائل نيستيم، حتى قضيه شرطيه كه در راءس قضاياى مفهوميه واقع شده است " ان جائك زيد فاءكرمه " مفهومش اين نيست كه " ان لم يجئ زيد فلا تكرمه " اما اين معنا را دلالت دارد كه زيد باطلاقه موضوع براى وجوب اكرام نيست.
    ممكن است به جاى " ان جائك زيد " عنوان ديگرى باشد، اگر نامه هم براى شما نوشت " اءكرمه " ، اگر رفت طلبه هم شد، " اءكرمه " اگر مكه رفت " اكرمه " ، اگر مثلا متدين شد " اكرمه " ، اما در مفهوم، همه مى‏رود كنار، " ان جائك زيد فاكرمه " معنايش اين است كه عليت منحصره براى وجوب اكرام همين مجيئى‏
    زيد است.
    اما اگر زيد معمم شد به من چه مربوط است؟ اگر زيد طلبه شد، به " ان جائك زيد فاكرمه " چه ارتباطى دارد؟ اما ما ضمن اينكه مفهوم را قائل نيستيم، از " ان جائك زيد فاكرمه " اين معنا را استفاده مى‏كنيم كه زيد مطلق وجوب اكرام ندارد، يك مطلبى بايد باشد، حالا آن مطلب عمامه گذاشتنش است، طلبه شدن اوست، متدين شدن اوست، مكه رفتنش است و امثال ذلك.
    اما بنا بر اينكه مفهوم قائل شويم، معنايش اين است كه عليت منحصره مال مجى‏ء فقط است و چيز ديگرى جاى مجى‏ء را پر نمى‏كند و به اصطلاح امروز، جاى گزين مجى‏ء نمى‏شود، حالا اين روايت هم كه مى‏گويد: " لا باءس بتعجيل الطواف للشيخ الكبير " براى پيرمردى كه سنش بالاست، اگر محرم شد، مثلا به احرام حج، اين طواف حجش را مقدم بر وقوف بدارد، آن وقت جاى سوال است كه اگر تقديم مطلقا جايز بود و به فرموده آن روايات و به گفته صاحب مدارك " هما سيان سواء قدم او اءخر " ديگر پاى شيخ كبير را آورد اينجا چه كند؟ خوب بگويد: " لا باءس بتعجيل الطواف " . طواف زيارت براى متمتع بگويد: تعجيلش مانعى ندارد، ديگر شيخ كبير اينجا چه كاره است؟ مراءه‏اى كه خوف از حيض دارد، اينها چكاره هستند؟ پس ما استفاده مى‏كنيم كه اين " لا باءس " اطلاق ندارد و اينطور نيست كه براى همه كس در هر حال، در هر سن، با هر شرايطى مانعى ندارد كه طواف حجش مقدم بر وقوف به عرفات و " قبل الخروج الى منى " تحقق پيدا كند. پس اشتباه نشود ما نمى‏خواهيم از اين روايت مفهوم بگيريم كه شما اشكال كنيد كه در مباحث اصوليه شما حتى براى قضيه شرطيه هم مفهوم قائل نبوديد؟ اما اينجا كه ديگر قضيه شرطيه نيست، پائين‏تر از قضيه شرطيه است به طريق اولى نبايد مفهوم داشته باشد.
    جوابش اين است كه ما مفهوم نمى‏گوييم، ولى اين حكم را استفاده مى‏كنيم كه عنوانى اينجا دخالت دارد و حكم روى تعجيل طواف به طور كلى بار نشده و الا اگر بطور كلى بار شده بود، آيا خداى نكرده ائمه ما به ادبيات عرب واقف نبودند؟ شما از آنهايى هستيد كه ثابت كرديد كه اولين كسى است كه علم نحو را تاءسيس كرد، امام امير المومنين (ع) بود، بعدش هم ائمه معصومين (ع) دنبال كردند.
    پس اينكه امام مى‏فرمايد: " لا باءس بتعجيل الطواف للشيخ الكبير " ما نفى اطلاق استفاده مى‏كنيم، ولو اينكه قائل به مفهوم هم نيستيم و در بحثهاى اصولى براى هيچ قضيه‏اى مفهوم قائل نيستيم، حتى قضيه شرطيه كه از قضيه وصفيه به مراتب بالاتر و مهمتر است. اين يك روايت. روايت ديگر: حديث ششم از اين باب است ولو اين كه سندش اسماعيل بن عبدالخالق است و اشكال دارد و صاحب جواهر هم از اين تعبير به خبر مى‏كند، نه صحيح نه‏
    حسن، نه كالصحيح، اين جور تعبيرات ندارد. لكن چون مفادش با مفاد روايت حماد و حلبى يكى است، لذا بحث مهمى ندارد. روايت ششم اين باب است " قال: " اسماعيل بن عبدالخالق مى‏گويد: " سمعت اءبا عبدالله (ع) يقول: لا باءس ان يعجل الشيخ الكبير و المريض، و المراءه، و المعلول طواف الحج قبل ان يخرج الى منى " هنوز منى نرفته، عرفات نرفته، مشعر نرفته، طوافش را تعجيل كند و جلو بياندازد، هيچ مانعى ندارد.
    روايت ديگر كه موثقه است، آخرين روايت اين باب است روايت هفتم، موثقه اسحاق بن عمار است " قال: ساءلت اءبا الحسن (ع) عن المتمتع اذا كان شيخا كبيرا " كه اين قيد در كلام سائل واقع شده است " او امراءه تخاف الحيض يعجل طواف الحج قبل ان ياءتى منى؟ فقال: نعم من كان هكذا يعجل " آيا مى‏توانيم احتمال بدهيم با اينكه امام مى‏گويد: " من كان هكذا يعجل " اين " من كان هكذا " يش بى خود است يعنى همه مى‏توانند طواف حجشان را مقدم بدارند ولو اينكه هيچ عنوانى هم ندارد، نه پيرمرد است نه زن است كه خوف حيض دارد، نه مانعى از عود الى مكه دارد براى بعد از مسائل منى، يك آدم جوان قادر قدرتمند است، هيچ گونه دشمنى هم ندارد، بعد از اعمال منى هم خيلى صحيح و سالم است، مى‏تواند هم به مكه برگردد. مع ذلك امام مى‏گويد:" من كان هكذا يعجل " آن كه شيخ كبير يا زنى است كه " تخاف الحيض " و امثال ذلك او مى‏تواند " يعجل " طوافش را مقدم بدارد.
    علاوه، خود اين سوال دليل بر اين است كه در ذهن سائل هم مطالبى بوده است كه نمى‏شده تعجيل بياندازد و تعبير به تعجيل هم همين معنا را تاءييد مى‏كند و الا روى تعبير روايات ديروز كه مى‏گفت: " هما سيان " خوب تعجيلى در كار نيست.
    يك واجب تخييرى است كه اين واجب تخييرى را انسان هم قبل از خروج الى منى مى‏تواند انجام بدهد، هم بعد از آن كه مناسك منى را انجام داد. پس تعجيل يعنى چه؟ تعجيل مال آنجايى است كه چيزى را كاءن قبل از وقتش انجام بدهند و الا اگر به نحو واجب تخييرى كما اينكه از آن روايات استفاده مى‏شد، باشد، تعجيلى در كار نيست و قبل و بعدش يكسان است بلكه ما ديروز عرض كرديم كه از تعبير روايات استفاده مى‏شود كه حتى افضليت تاءخير هم تحقق ندارد، " هما سيان " اين دو در يك رتبه و در يك درجه‏اند، مى‏خواهى جلوتر طواف را انجام بده، مى‏خواهى عقب‏تر انجام بده. اين رواياتى است كه در اين باب ذكر شده است.
    اما يكى دوتا روايت هم در جلد نهم وسائل در ابواب طواف باب شصت و چهارم. حديث اول " شيخ باسناده عن موسى بن القاسم عن صفوان بن يحيى الازرق " ، اولا ما صفوان بن يحياى ازرق نداريم، در كتاب رجال اين طور كه‏
    بعض الاعلام با تخصصى كه در رجال دارند، فرمودند كه اصلا صفوان بن يحياى اءزرق به اين عنوان در رجال نداريم بلكه " صفوان بن يحيى عن يحيى الازرق " است، حالا مى‏شود ما توجيه كنيم كه همان " صفوان بن يحيى الازرق " ، اشتباهى در كتابت آن " ابن " واقع شده است كما اينكه نسخه بدل هم دارد: " صفوان عن يحيى الازرق " ، كه كلمه " ابن يحيى الازرق " ، اشتباه است و " عن يحيى الازرق " درست است.
    اتفاقا اين معنا به صورت نسخه بدل در بعضى از نسخ تهذيب است متاءسفانه صاحب وسائل اين روايت را همان طور كه در ذيل محشى هم اشاره مى‏كند، در باب هشتاد و چهار از ابواب طواف روايت نهم همين روايت را آورده است و تصادفا همانجا هم به همين كيفيت آمده است، آنجا هم در متن اصلى دارد " صفوان بن يحيى الازرق " و ما كسى را به اين نام نداريم، بايد بگوييم: " صفوان بن يحيى، عن يحيى الازرق " ، كه " عن يحيى " اينجا افتاده، يا اينكه " صفوان بن يحيى " ، ديگر آن " ابن " را بگوييم: " عن يحيى الازرق " ، بوده به يكى از اينها توجيه كنيم. خود صفوان كه از اصحاب اجماع است، يحياى ازرق مردد بين ثقه و ضعيف است، لكن در صورت اطلاق، انصراف به همان ثقه دارد. لذا روايت، روايت خوبى است" .
    عن اءبى الحسن (ع) قال: " از اين روايت بعدى استفاده مى‏شود كه مقصود از " ابى الحسن " امير المومنين است و ايشان اين مطلب را اگر فرمودند، فرمودند، " قال: ساءلته عن امراءه تمتعت بالعمره الى الحج " زنى حج تمتع را انجام مى‏داد، عمره‏اش را انجام داد، " ففرغت من طواف العمره " از طواف عمره تمتع فارغ شد، در حال عادى و سعى هم كه ديگر طهارت نمى‏خواهد، " و خافت الطمث قبل يوم النحر " و خوف از اين معنا داشت كه قبل از عيد قربان حايض شود و ديگر بعد از عيد قربان به طواف مكه‏اش در حالى كه شرطش طهارت است، نرسد" .
    اءيصلح لها اءن تعجل طوافها " آيا مى‏تواند طواف حجش را با عجله زودتر انجام بدهد، " قبل ان تاءتى منى؟ " هنوز منى نرفته و اعمال حج و وقوف به عرفات را انجام نداده؟ " قال " امام روى اين روايت فرمود: " اذا خافت اءن تضطر الى ذلك فعلت " اگر خوف دارد كه چنين معنا و اضطرارى برايش پيش مى‏آيد، انجام بدهد.
    آيا ما مى‏توانيم اين را بگوييم " ذكره لغو " ؟ " اذا خافت اءن تضطر الى ذلك " اصلا دخالت ندارد، در حال اختيار هم مى‏تواند اين معنا را انجام بدهد؟اين يك مطلب غير قابل قبول است.
    روايت بعدى هم در باب شصت و چهار از ابواب طواف است، علت اينكه من عرض كردم مقصود از ابى الحسن، امير المومنين است اين روايت است. "
    محمد بن عيسى " ، يا احمد بن محمد، " عن الحسن بن على " ، امام مجتبى، " عن ابيه " كه امير المومنين است " قال: " حسن بن على (ع) گفت: " سمعت ابا الحسن الاول " ، من شنيدم امير المومنين را كه " يقول: " چنين حكمى مى‏داد " لا باءس بتعجيل طواف الحج و طواف النساء قبل الحج " يعنى " قبل الوقوفين، يوم الترويه " هنوز عرفه‏اى نيامده است، روز هشتم ماه است " قبل خروجه الى منى " آن كسى هم كه در منى مى‏ماند شب نهم است، روز هشتم معمولا در يوم الترويه است كه خود شما بهتر مى‏دانيد از ما كه امام حسين (ع) هم در روز ترويه از مكه خارج شد، به طرف عراق. حالا اين نكته را هم عرض كنم كه؛ بالاى منبرها نگوييد كه امام حسين (ع) حج را به عمره تبديل كرد، روايات صحيحه دارد كه امام حسين عمره انجام داد، نه اينكه حج را به عمره تبديل كرد، چه كسى مى‏تواند همينجورى حج را به عمره تبديل كند؟خود پيغمبر (ص)، وقتى جبرئيل نازل شد كه؛ آنهايى كه سوق هدى نكردند، حج تمتع را انجام بدهند، رسول خدا چون سوق هدى كرده بود، همان حج قران خودش را انجام داد. مگر كسى مى‏تواند كه حج شروع كرده را تبديل كند؟ تبديل مال موارد اضطرارى است و اين مطلبى كه من مى‏گويم، چند روايت صحيحه هم دارد كه امام حسين عمره مى‏كرد و عمره‏اش را انجام داد و به جانب عراق تشريف آوردند و هيچ مساءله تبديل در كار نيست، تبديل را اينهايى مى‏گويند كه درست آشنائى به مسائل ندارند و الا كى مى‏تواند حج را به عمره‏تبديل كند؟ امام حسين محرم به احرام حج نشد، براى اينكه امام حسين صبح يوم الترويه خارج شد، " انى راحل مصبحا " فردا صبح در حالى كه محرم به احرام حج، عصر روز ترويه محرم مى‏شود، نه صبح روز ترويه معمولا. لذا صحبتى از اين معنا نشود.
    خدا رحمت كند يك منبرى بود كه من اين را خودم از او شنيدم، در ماه محرم در حضور شايد بيش از چند هزار نفر، من هم يكى بودم، البته حرفى هم نزدم چون نمى‏توانستم حرف بزنم، بالاى منبر مى‏گفت كه شما خيال مى‏كنيد اينهايى كه در كربلا جمع شدند، همه‏شان اهل كوفه و اهل شام بودند؟ اين اشتباه را نكنيد (او مى‏گفت) گفتند: پس كجايى بودند؟ گفت يك عده‏اى از خراسان با گاو خودشان را به كربلا رساندند.
    بابا از خراسان به كربلا آمدن خودش دو ماه معطلى دارد، اگر كسى با گاو بخواهد بيايد كه يك سال معطلى دارد.
    تمام دستور قتل امام حسين را همه جريانات را شما هم مى‏دانيد كه به ده روز نرسيده است، خوب چطور اين خبر به خراسان رسيد؟ چطور از خراسان عده‏اى با گاو خودشان را به كربلا رساندند؟ اين حرفها را نگوييد بالاى منبر كه اين را به اصطلاح متجددان از مطالبى است كه مربوط به خودمان است، حمل‏
    بر بيسوادى ما مى‏كنند و مى‏گويند: اينها هيچى نمى‏دانند. ما اين همه مطالب صحيح داريم، اگر دويست سال هم بخواهيد مطالب صحيح بگوييد، براى شما مطلب وجود دارد.
    اين كتابهاى علامه مجلسى مخصوصا كتابهاى فارسيش، مرآه العقولش است، بحارش است، كتابهاى مختلفى ديگر، كتابهاى مرحوم حاج شيخ عباس قمى صاحب مفاتيح و امثال ذلك است كه اينها واقعا براى مطالعه و گفتن، حتى دويست سال هم كفايت مى‏كند، انسان چه داعى دارد كه اين حرفها را بالاى منبر بزند؟ .
    بالاخره اين معنا تصور نشود كه امام حسين حج را به عمره تبديل نكرده است. امام حسين عمره‏اى مى‏خواسته انجام بدهد، عمره مفرده هم انجام‏داد. امام فرمود: " قبل الحج يوم الترويه قبل خروجه الى منى " تعجيل طواف حج مانعى ندارد، " و كذلك من خاف اءمرا " اولى زنها بودند، دومى مى‏فرمايد: " من خاف اءمرا لا يتهياء له الانصراف الى مكه ان يطوف و يودع البيت " كسى كه روى جهتى وقتى رفت به منى، ديگر از آن طرف مى‏رود منزل خودش، ديگر شرايط برايش جور نيست كه برگردد به مكه، طواف زيارت و طواف وداع را انجام بدهد" .
    ثم يمر كما هو من منى " اين هم مانعى ندارد، اما " اذا كان خائفا " در صورتى كه همراه با خوف باشد، آيا ما مى‏توانيم اين " اذا كان خائفا " را بگوييم:اين قيد با اينكه در كلام امير المومنين است، وجوده كالعدم؟ خوب هر كسى مى‏تواند طواف حج را تاءخير بياندازد و مختار است در اين معنا، مى‏خواهد خائف باشد، مى‏خواهد غير خائف باشد. حالا روايات را با دقت مطالعه بفرماييد، ان شاء الله روز شنبه ببينيم جمع بين روايات چه اقتضا مى‏كند؟
    پايان