• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و هشتاد و نهم "
    در مقام جمع بين روايات، رواياتى كه ديروز عرض شد و قاعدتا مطالعه فرموديد، آن رواياتى كه تصريح مى‏كند به اينكه من الغد يعنى روز يازدهم هم جايز است انسان طواف را تاءخير بياندازد، خوب آن صريح در جواز است و ظاهرش هم تخيير استفاده مى‏شود ولو اينكه احد طرفى التخيير افضليت دارد اما افضليت منافاتى با تخيير ندارد.لذا تاءخير تا روز يازدهم و عدم تعين يوم النحر، اين تقريبا با ملاحظه روايات ظاهر مى‏شود. اما اينكه تا آخر ايام تشريق بلكه به فرموده امام و بعض الاعلام (قدس سرهما) تا آخر ذى حجه هم تاءخير مانعى ندارد، اين تقريبا به دو علت است.يك علت اين كه در بيش از يك روايت واحده تعبير شده بود كه " ربما اءخرته " امام كه هيچ در معرض نسيان و فراموشى نيست، مى‏گفت: گاهى از اوقات من خودم طواف زيارت را تاءخير مى‏اندازم " حتى يذهب اءيام التشريق " نه " حتى يتم و يبقى ايام التشريق " تعبير اين است " حتى يذهب ايام التشريق " ، و اين دو تعبير در اصطلاح عرفى خود ما هم فرق مى‏كند.شما به كسى بگوييد: من تا روز جمعه ولو آخر وقت شما را زيارت مى‏كنم يا بگوييد كه بعد از جمعه زيارت مى‏كنم، اين " بعد از جمعه " اطلاق دارد، شنبه را مى‏گيرد يك شنبه، دوشنبه، سه شنبه، همه اينها بعد الجمعه است.اما اگر گفت: تا آخر وقت روز جمعه ولو مانده شما را ملاقات مى‏كنم ديگر تاءخير از روز جمعه جايز نيست به حسب تعبير، اين هم در روايات دارد " حتى يذهب اءيام التشريق " ايام تشريق بگذرد، خوب بيستم هم ايام تشريق گذشته است، بيست و پنجم هم ايام تشريق گذشته است و علت اينكه ما ميگوييم: در ماه ذى الحجه، چون ماه ذى الحجه آخر اشهر حج است و خود كتاب و قرآن فرموده است: " الحج اءشهر معلومات " زمان حج اين سه ماه است.لذا اگر كسى عمره تمتع را در ماه رمضان بخواهد انجام بدهد، جايز نيست.
    وقت عمره تمتع كه مرتبط به حج است، از ماه شوال شروع مى‏شود، شوال و ذى القعده و ذى الحجه، و اگر اين " الحج اءشهر معلومات " نبود، شايد ما از روايت استفاده مى‏كرديم كه بعد از گذشتن ماه ذى الحجه هم اگر كسى عامدا عالما اختيارا طواف زيارت را انجام بدهد، مانعى ندارد، ولى جلو ما را اين " الحج اشهر معلومات " گرفته، يك طرف مى‏گويد: " الى اءن يذهب ايام التشريق " يك طرف هم مى‏گويد: " الحج اءشهر معلومات " در حقيقت هر دو را بخواهيم رعايت كنيم، به فرموده امام بزرگوار حتى آخرين روز از ذى الحجه هم مى‏شود طواف زيارت را انجام داد براى اينكه هم " يذهب اءيام التشريق "
    صدق مى‏كند، هم " الحج اشهر معلومات " هيچ گونه مخالفتى نشده است.
    دليل دوم: تعليلى است كه در بعضى از اين روايات ذكر شده است كه تعليل اصولا راهنمائى است گاهى فى الجمله، گاهى بالجمله دارد. اين جا فى الجمله آدم را راهنمائى مى‏كند، فرمود: " انما يستحب التعجيل مخافه الاحداث و المعاريض " يعنى اين طور نيست كه شرط طواف زيارت روز معين باشد، علت اينكه مى‏گويند: همان روز عيد قربان و ما بعدش هر چه زودتر انجام بدهيد، براى اينكه مانعى پيش نيايد، حادثه‏اى حادث نشود، مرضى، مرگ و ميرى تحقق پيدا نكند تا او بتواند اعمالش را كاملا انجام داده باشد.لذا با توجه به روايات البته آن رواياتى هم كه ظهور در غير اين دارد، ديگر ما بايد تصرف در ظاهر كنيم و جمع كنيم بين همه روايات، جمع بين همه روايات همين مطلبى است كه امام بزرگوار از آن نفى بعد كردند و آن اين است كه انسان طواف زيارت را ولو عامدا عالما اختيارا تا آخر ماه ذى الحجه روز آخر هم مى‏تواند تاءخير بياندازد كه با " الحج اءشهر معلومات " هم هيچ گونه مخالفتى تحقق پيدا نكرده باشد. اين جمع بين روايات.
    اما مساءله جديد.مساءله سه فرمودند: " لا يجوز تقديم المناسك الخمسه المتقدمه على الوقوف بعرفات و المشعر، و مناسك منى اختيارا و يجوز التقديم لطوائف " كه چهار طايفه را ذكر مى‏كند، مى‏فرمايند: اين اعمال پنج گانه كه بعد از اعمال منى واقع مى‏شود كه عمده‏اش هم همان طواف زيارت و ركعتين طواف است، حالا اگر كسى گفت: من قبل از آن كه مى‏خواهم به عرفات بروم، وقوف به عرفه تحقق پيدا كند، وقوف به مشعر تحقق پيدا كند، يا مناسك منى را در يوم النحر انجام بدهم، اين روزها ما در مكه هستيم و ديگر كارى نداريم، من دلم مى‏خواهد طواف حج را بر اينها مقدم بدارم، چه اشكالى دارد؟ در مساءله قارن و مفرد هيچ اشكالى ندارد و علت اين كه برادران اهل تسنن ما هم طواف مى‏كنند در مكه قبل از وقوف به عرفات، چون اينها حج تمتع را قائل نيستند، حجشان حج قران يا افراد است و براى كسى كه حجش، حج قران يا افراد است، اگر طواف حج را قبل الوقوفين انجام بدهد، اجماعا مسلما كما اينكه از روايات هم استفاده مى‏شود هيچ مانعى ندارد.لذا اينها طوافشان را مقدم هم مى‏دارند بر وقوفين و قبل از وقوفين طواف حج را انجام مى‏دهند و در ذهن من هست روايتى كه خود رسول خدا در حجه الوداع آمدند مكه خوب اول طوافشان را انجام دادند، در آن روايت بود كه رسول خدا بعد از تماميت اعمال، ديگر از همان حول و حوش مكه برگشتند به مدينه و ديگر اصلا نيامدند مكه را زيارت كنند، براى خاطر همين جهت بوده كه طواف و سعيشان را قبلا انجام داده‏اند و مانعى هم نبوده براى قارن كه حج رسول خدا حج قران بود و براى مفرد هيچ مانعى ندارد.
    اما آنچه كه محل بحث واقع شده است، آن هم از نظر روايات، عبارت از متمتع است.آيا كسى كه حج تمتع انجام مى‏دهد، هيچ گونه مشكلى هم ندارد نه زن است نه مريض است نه سنش بالاست، نه گرفتار دشمن است، هيچ مشكلى ندارد، آيا متمتع قبل از آن كه وقوفين را انجام بدهد، مى‏تواند طواف حج و اينها را انجام بدهد يا نه؟ از نظر فتاوا و عمده فتاوا نه، صاحب مدارك گفته: بله هيچ مانعى ندارد همان طور كه قارن و مفرد مى‏توانند طوافين را مقدم بر وقوفين بدارد، اين هم مى‏تواند و دليلى نداريم بر اينكه طواف زيارت بايد بعد از اعمال منى و بعد از وقوفين تحقق پيدا كند.
    صاحب حدائق هم در مساءله ترديد كرده ولى صاحبان فتوا تقريبا يكپارچه غير از اين دو بزرگوار، قائل به عدم جواز هستند و اينكه متمتع " لا يجوز له التقديم " بلكه تقديم فقط در باره قارن و مفرد مانعى ندارد، اما در متمتع جايز نيست.در اين مساءله دو دسته روايات وارد شده است، يك دسته روايات ظاهرش اين است كه هيچ مانعى ندارد، هيچ متمتع هم بخواهد طواف را مقدم بر وقوفين بدارد، هيچ اشكالى متوجه او نيست بلكه اين دو از نظر رتبه و درجه مساوى هستند، مى‏خواهد مقدم بدارد طوافش را و مى‏خواهد طوافش را موخر بدارد، ولى خوب حالا متاءسفانه رواياتش را در ابواب مختلف ذكر شده است، روايات جواز.
    يك روايت كه در جلد وسائلى كه من آورده‏ام نيست، در باب شصت و چهارم از ابواب طواف است، اين جلدى كه من آورده‏ام هشتم وسائل است، لكن اين روايت در جلد نهم است.اين كتاب معمولى هر روز ما جلد دهم بود، در باب شصت و چهارم از ابواب طواف، حديث سوم عين عبارت وسائل اين است كه از آنجا يادداشت شده است " محمد بن على بن الحسين، يعنى صدوق، باسناده عن ابن ابى عمير " ، كه سند صدوق به ايشان صحيح است. " عن حفص بن البخترى " ، كه اين روايت، روايت صحيحه است " عن ابى الحسن، عليه السلام، فى تعجيل الطوف قبل الخروج " قبل از آن كه حاجى از مكه بيرون بيايد و به طرف عرفات و منى برود حالا بى كار است و در مكه مى‏خواهد طوافش را زودتر انجام بدهد، " فى تعجيل الطواف قبل الخروج الى منى فقال: " ابو الحسن (ع) فرمود: " هما سواء " فرقى نمى‏كند اين دو در رتبه يكى هستند، " اءخر ذلك او قدمه " چه موخر بدارد چه مقدم بدارد از نظر رتبه و درجه واحد هستند، منتها بعد خود روايت مى‏گويد: " يعنى المتمتع " حالا اين " يعنى " آيا عبارت صدوق است؟ عبارت آن راوى است؟ عبارت حفص است؟ خود امام تعبير به " يعنى " كرده است؟ اين احتمالاتى است كه در اينجا جريان دارد.اين يك روايت كه دلالت بر جواز مى‏كرد. و اما روايت دوم كه باز دلالت بر جواز مى‏كند، در جلد هشتم وسائل، ابواب اقسام الحج، باب سيزدهم، در باب‏
    سيزدهم روايت اول " محمد بن الحسن " ، شيخ طوسى، " باسناده عن محمد بن الحسين، عن احمد بن محمد، عن ابن بكير، و جميل جميعا " دوتا اين مطلب را نقل كردند " عن ابى عبدالله (ع) انهما " اين دو راوى " سئلاه " سوال كردند از امام صادق (ع) " عن المتمتع يقدم طوافه و سعيه فى الحج " آيا در حج، طواف سعيش را مى‏تواند مقدم بدارد؟ " فقال: هما سيان قدمت او اءخرت " چه مقدم بدارى و چه موخر بدارى، هر دو در يك رتبه هستند، ظاهرش اين است حتى افضليت هم مگر به لحاظ همان تعجيل و اينها شايد اين طرف افضل باشد. روايت دوم: اين روايت دوم و سوم بعض الاعلام اينجا مطلبى دارند، روايت دوم " و باسناده عن صفوان عن عبدالرحمن بن الحجاج قال: " خود عبدالرحمن مى‏گويد، روايت صحيحه است. " ساءلت اءبا ابراهيم (ع) عن الرجل يتمتع ثم يهل بالحج فيطوف بالبيت و يسعى بين الصفا و المروه قبل خروجه الى منى " هنوز به منى نرفته و طبيعتا اعمال منى را انجام نداده است، زودتر در مكه مى‏خواهد طواف و سعيش را انجام بدهد، " فقال: لا باءس " . خوب اين روايت ناقلش عبدالرحمن است و خودش هم از ابو ابراهيم (ع) سوال كرده است.در روايت سوم دارد: " و باسناده عن موسى بن القاسم عن صفوان " كه همان صفوان است " عن عبدالرحمن بن الحجاج " كه همان عبدالرحمن است، آن وقت آنجا عبدالرحمن خودش مطلبى را از امام سوال كرده است و نقل كرده است، اينجا دارد " عن على بن يقطين " ، يك واسطه توى كار آورده است كه آن واسطه‏اش على بن يقطين است.حالا على بن يقطين هم مثل همان سوال را دارد " قال: ساءلت ابا الحسن (ع) عن الرجل المتمتع يهل " ، " يهل " يعنى شروع به حج مى‏كند، " ثم يطوف و يسعى بين الصفا و المروه قبل خروجه الى منى قال: لا باءس به " اشكالى ندارد، با اينكه سوال از متمتع هم هست، مع ذلك فرموده: " لا باءس به " . آن وقت بعض الاعلام مى‏فرمايد: اين خيلى بعيد است كه عبدالرحمن بن الحجاج مطلبى را خودش از ابا ابراهيم سوال كند و براى صفوان نقل كند، نظير آن مطلب را از على بن يقطين نقل كند كه على بن يقطين عين همان سوال را از ابو الحسن (ع) كرده است و ابو الحسن هم همان ابا ابراهيم دوتا نيستند، يكى هستند منتها گاهى تعبير به ابو ابراهيم مى‏شود، گاهى تعبير به ابو الحسن.
    حالا ايشان مى‏فرمايد: يا بايد ما روى قاعده كه بخواهيم مستبعد نباشد، يا بايد بگوييم كه على به يقطين زيادى است، يا بايد بگوييم: در آن سند هم على بن يقطين كم است و ذكر نشده است و الا در آن سند هم بوده و الا عبدالرحمن بن حجاجى كه خودش يك سوالى از ابو الحسن دارد، دو باره بيايد از على بن يقطين با واسطه مطلبى را نقل كند، اين خيلى بعيد است. اين غير از حرفهايى است كه ما مى‏زديم.جواب ايشان اين است كه هيچ هم بعيد نيست.گاهى از
    اوقات انسان مطلبى را بالواسطه از بزرگى و شخصيتى مى‏شنود، ولى چون اين مطلب در نظرش بعيد است، گاهى خودش وقتى كه به محضر آن شخصيت مى‏رسد، همان مطلب را سوال مى‏كند و جواب مى‏گيرد، و شايد اين عبدالرحمن بن الحجاج اين طورى بوده است، اول على بن يقطين برايش نقل كرده است كه موسى بن جعفر (ع) فرموده است كه متمتع هم مثل قارن و مفرد مى‏تواند طواف و سعيش را مقدم بدارد.
    لكن چون اين مطلب به ذهنش بعيد آمده است، مخصوصا با توجه به آن كه عرض كرديم كه فتاوا غير از يكى دو نفر كلا متفق هستند به اينكه بين قارن و مفرد و متمتع فرق وجود دارد و همه مى‏گويند: قارن و مفرد مى‏توانند مقدم بدارند، اما متمتع جايز نيست مقدم بدارد.اول عبدالرحمن بن الحجاج اين مطلب را به واسطه از على بن يقطين جوازش را شنيده است، بعد خودش به خدمت موسى بن جعفر (ع) رسيده و سوال كرده است، گفته: " ساءلت " اگر متمتع بخواهد طواف و سعيش را مقدم بدارد بر وقوفين جايز است يا نه؟ اين تصادفا همان جواب در كار است.همان " هما سيان " ، فرقى بين تقدم و تاءخر نيست، چه مقدم بدارد و چه موخر، يكسان است.ديد همان جوابى كه به على بن يقطين داده شده است، خود امام هم بلا واسطه مستقيما به عبدالرحمن بن الحجاج همان جواب را ذكر كردند.لذا ما بايد اينها را نگوييم كه بعيد است، چطور مى‏شود كسى مطلبى را بدون واسطه از امام نقل كند، بعد همان مطلب را براى همان شخص مع الواسطه از امام نقل كند؟ خوب تو كه بلا واسطه نقل مى‏كنى، چرا ديگر پاى واسطه را در كار مى‏آورى؟ توى ذهن بعض الاعلام اين طورى است.
    عرض كردم كه اين خيلى بعيد نيست و در جريانهاى عرفى هم گاهى اين معنا پيش مى‏آيد كه مطلبى را انسان با يك واسطه از شخصيتى مى‏شنود، ولى چون اين مطلب مثلا به ذهنش مشكل مى‏آمده، بعيد آمده، خودش وقتى كه آن شخصيت را ملاقات مى‏كند، همان مطلب را سوال مى‏كند، ببيند آيا جواب همان جوابى است كه به آن واسطه داده شده است يا اينكه واسطه مثلا اشتباه كرده است و ان شاء الله تعمدى در كار نيست، مى‏بيند همان جواب است؟پس همينطورى كه صاحب وسائل اينها را دو روايت شمرده و هيچ احتمال وحدت هم در كار نياورده است، غير از حرفى است كه ما ديروز مى‏گفتيم، آنجا يك شخص بود، معاويه بن عمار آن هم نسبت به امام صادق و يك سوال هم كرده بود.آيا مى‏شود گفت در يك مورد در يك مساءله مثلا دو جور جواب گرفته باشد؟ اين به ذهن انسان مشكل مى‏آيد، بلكه جايز نيست. لذا ما آنها را حمل بر وحدت مى‏كرديم، اما اينجايى كه رواتش فرق مى‏كند، يك راوى عبدالرحمن بن الحجاج است، يك راوى هم عبارت از على بن يقطين است‏
    ولو اينكه از يك امام سوال شده، اما چون دو نفر سوال كردند، ما بايد حمل بر تعدد روايت كنيم و آن مساءله " من المستبعد " كه در كلام بعض الاعلام هست، نه " ليس بمستبعد " بلكه دوتا روايت است. نتيجه اين طور شد، ما روايات متعددى داريم كه در خصوص متمتع كه كسى نگويد: اين روايات اطلاق دارد، اطلاقش را حمل بر قران و افراد مى‏كنيم، نه، در خصوص متمتع مى‏گويد: " يجوز له تقديم الطواف على الوقوفين " . لكن در مقابل اين روايات هم طايفه ديگرى از روايات هست كه آنها مى‏گويند: نه.همينجورى نمى‏شود مقدم بدارد، بلكه طوائف مخصوصى كه امام، چهار طايفه در عبارتشان ذكر شده است، اينها حق تقديم دارند.مثل آدم عاجز، پيرمرد، زنى كه خوف عروض حيض و نفاس و امثال ذلك دارد، يا كسى است كه مريض است، مى‏بيند كه بعد از اعمال منى واقعا هم اين طور است، براى طواف و سعى اين قدر جمعيت مى‏شود و او در مقابل آن ازدحام قدرتى ندارد، اما آدمى كه از هر جهت توانائى دارد، هيچ گونه هم مانعى ندارد، اين ببينيم آيا روايات ديگر دلالت بر منع مى‏كنند يا نه؟ لذا عنوان باب را هم صاحب وسائل اين جورى قرار داده است: " باب جواز تقديم المتمتع طواف الحج و سعيه على الوقوف " يعنى وقوف به عرفات، اما " للمضطر " كه قيد مضطر را هم در عنوان باب در كلام صاحب وسائل ذكر شده است. (سوال و پاسخ استاد): شما بفرماييد زودتر واقع شده است.ما مجبوريم، اينجا دو روايت است.شما مى‏خواهيد دو روايت را يك روايت كنيد، شما هم مجبوريد كه راهى برايش پيدا كنيد، يك روايت راويش عبدالرحمن است كه در كلام ايشان هم يك جا عبدالله بن الحجاج نوشته شده است اشتباها، يك روايت هم راويش على بن يقطين است، بين على بن يقطين و عبدالرحمن چقدر فاصله است؟فاصله بين شاگرد و استاد، براى اينكه اينجا عبدالرحمن نقل كرده است از على بن يقطين.پس چرا ما روايت متعدد را حمل بر وحدت كنيم؟ مگر در صورتى كه قرينه‏اى قائم شود، مثل آنكه ما مى‏گفتيم، گاهى راوى يكى بود، يك سوال شده بود، از يك امام سوال شده بود، آن هم عباراتش هم يكى بود تقريبا و الا در روايت معاويه بن عمار ديروز هم ما يك خورده ترديد داشتيم، به لحاظ اينكه عباراتش فرق مى‏كند، اما آنجايى كه عبارات يكى است سوالا و جوابا، امامش يكى است، راويش يكى است، همه خصوصيات يكى است، پيداست يك روايت است نه اينكه دو روايت در كار باشد.حالا آن دسته روايات را هم ما ملاحظه كنيم ان شاء الله تا بعد ببينيم جمع بين روايتين چه اقتضايى دارد.اين مساءله بسيار مهمى است كه خيلى دقت كنيد. (سوال و پاسخ استاد): پس ما نمى‏توانيم بگوييم: يك روايت است. مجرد اينكه سوال و جواب تقريبا شبيه هم است و هر دو هم از موسى بن جعفر (ع) بوده است، اين موجب اين نيست كه ما دو روايت را يك روايت‏
    قرار دهيم.مگر اينكه دليل داشته باشيم مثل قرينه.اين هم كه ايشان مى‏گويد: " من المستبعد " نه! يك مطلب عرفى است و هيچ گونه استبعادى هم در كار نيست.
    اين مجموعه تقريبا رواياتى است كه از آنها استفاده جواز به نحو اطلاق مى‏شود يعنى حتى غير از اين طوائف چهارگانه‏اى كه در كلام امام و ديگران ذكر شده است، اينها هم مى‏توانند " فى صوره العلم و العمد و عدم المرض، و عدم العجز " و امثال ذلك مقدم بدارند، اين روايات اين را مى‏گفت.حالا ببينيم روايات مقابلشان چه اقتضايى دارند؟
    پايان