• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد ظله العالى " "
    جلسه يكصد و هشتاد و هفتم "
    تا اينجا رسيديم " القول فيما يجب بعد اعمال منى و هو خمسه: طواف الحج و ركعتيه " ، اين به لحاظ عربيت و ادبيت " ركعتاه " بايد باشد مگر اينكه كلمه " اعنى " در تقدير بگيريم، آن هم ملزمى ندارد " و السعى بين الصفا و المروه و طواف النساء " ، اينجا هم دارد " و ركعتيه " كه همان " ركعتاه " بايد باشد.
    مساءله 1: " كيفيه الطواف و الصلاه و السعى كطواف العمره و ركعتيه، و السعى فيها بعينها الا فى النيه، فتجب هيهنا نيه ما ياءتى به " . مساءله 2: " يجوز بل يستحب بعد الفراغ عن اءعمال منى الرجوع يوم العيد الى مكه للاعمال المذكوره، و يجوز التاءخير الى يوم الحادى عشر و لا يبعد جوازه الى آخر الشهر، فيجوز الاتيان بها حتى آخر يوم منه " . بعد از آن كه از بحث در اعمال منى كه در مورد حج تمتع، بيشتر اين مسائلى را هم كه مى‏گويند، در رابطه با حج تمتع است. اگر مى‏گويند كه اعمال و منى‏سك منى رمى جمره عقبه دارد، بعدش هم هدى دارد، پيداست كه هدى مربوط به حج تمتع است يا اگر در قران، سوق هدى واقع شده باشد و الا اگر حج، حج افراد باشد كه نه سياق هديى هست و نه مساءله ديگر، فقط همان حج واجب است، روز عيد قربان هدى هم واجب نيست، براى كسى كه تمتع به جا نمى‏آورد.
    آخرين عمل منى مساءله حلق يا تقصير بود كه مباحث اينها به طور تفصيل الحمدلله گذشت.
    حالا انعقاد بحث روى اعمالى است كه بعد از اعمال منى در حج بايد انجام بگيرد، مى‏فرمايند: آنها پنج عمل است.
    طواف و ركعتين طواف و سعى و بعد هم ديگر اينجا تقصير و اينها ندارد، بعد از سعى، طواف نساء و دو ركعت نماز طواف نساء كه نمازهايشان هم به صورت عمل مستقل به حساب آوردند، لذا دو طواف است و يك نماز براى هر طواف، يكى هم سعى كه مجموعش مى‏شود پنج تا.
    عرض كرديم از نظر ادبى هم عبارت تحرير را بايد يك قدرى توجيه كرد و كلمه " اعنى " و امثال ذلك را در تقدير گرفت و وجهى هم ندارد كه ما اينجاها چيزى را در تقدير بگيريم.
    لذا به جاى " ركعتيه " بايد " ركعتاه " باشد كه حالت، حالت رفعى است، منتها چون اضافه به ضمير شده، نون تثنيه ساقط شده " ركعتاه " هم در طواف النسائش اينطور است، هم در طواف حج كه از آن تعبير به طواف و زيارت مى‏كنند، يا تعبير به زيارت البيت مى‏كنند، آن هم همين است. حالا در اولين مساءله مى‏فرمايند كه مساءله طواف حج و نمازش و سعيش اينها خيال نشود
    كه از نظر كيفيت با طواف عمره تمتع فرق مى‏كند، با ركعتين طواف عمره تمتع خيال نشود كه فرق مى‏كند، از نظر ماهيت سعى هيچ فرقى بين سعى در عمره تمتع و سعى در حج وجود ندارد. در طواف نساء هم مطلب همين طور است، در ركعتينش هم همينطور است، ماهيت، ماهيت واحده است، كيفيت و كميت هم همان معناست، فقط تفاوتشان در نيت است. عمره تمتع را به عنوان عمره تمتع مثلا واجب انجام مى‏دهد، اينجا طواف حج را به عنوان طواف حج تمتع واجب مثلا انجام مى‏دهد. البته اگر تلفظ به نيت هم كند، عرض كرديم كه در اعمال حج خصوصيت دارد با اينكه امر عبادى است و امر عبادى هم هر چه از زبان و اظهار دو باشد، از ريا هم دورتر است ولى در عين حال مستحب است كه در اجزاى حج و اعمال حج، دانه دانه نيت را به زبان بياورد، بگويد: من محرم به احرام عمره تمتع مى‏شوم، محرم به احرام حج تمتع مى‏شوم، در طوافش هم بگويد: طواف عمره را در عمره به جاى مى‏آورد، البته با شرايطى كه ذكر كرديم، بايد جنبه عباديتش قربتا الى الله بودنش، طهارتش، سترش، اينهايى كه بحث كرديم. حالا اگر كسى سوال كند بگويد: به چه دليل؟ چون طلبه تابع دليل است، فقيه تابع دليل است، بگويد: به چه دليل كه طواف در حج با طواف در عمره، ماهيتش يكى است؟ از نظر كميت هم يكى است كه بايد هفت شوط باشد؟ اگر كسى سوال كرد كه به چه دليل؟ ممكن است كسى بگويد: حقيقت طواف حج با حقيقت طواف عمره فرق مى‏كند. اگر كسى اين احتمال را داد، ما در مقابلش چه دليلى مى‏توانيم اقامه كنيم؟ اين جا چند دليل در كار است. اولين دليل ذوق و مذاق متشرعه است، متشرعه طواف در حج را - غير از مساءله نيت - با طواف در عمره هيچ فرقى برايش قائل نيست، نمى‏گويد: اين طواف، چون طواف در عمره است، از نظر ماهيت و حقيقت غير از طواف حج است، با قطع نظر از نيت هيچ فرقى نمى‏كند، طواف در عمره و طواف در حج يكى است.
    خود ديد و ذوق متشرعه دليل بر اين معنا هست، از هر معممى، غير معممى سوال شود كه آيا طواف حج با طواف عمره ماهيتشان فرق مى‏كند؟ همه مى‏گويند نه، ماهيتشان يكى است، فقط نيتشان فرق مى‏كند، او به عنوان عمره تمتع واقع مى‏شود و اين به عنوان مثلا حج تمتع. اما كيفيت و كميت و ماهيتش، هيچ فرقى ندارد. اين يك دليل.
    دليل دوم: روايات متعدد است، اين روايات هم تقريبا چند طور است. يك سنخ روايات داريم كه داراى اين مضمون هستند، مى‏گويند كه مى‏دانيد كه بين حج تمتع مثلا با حج قران چه فرقى وجود دارد؟ آنها خودشان بيان مى‏كنند نه اينكه حج تمتع با عمره‏اش يك عمل حساب مى‏شود، لذا طواف در عمره تمتع هم به لحاظ تمتع و جزئيت تمتع و عمل واحد، لذا اگر كسى برود فقط يك‏
    عمره تمتع انجام بدهد و از حج منصرف بشود، هيچ كارى نكرده است، اگر كسى در اشهر حج رفت عمره تمتع را انجام داد، اما حج را انجام نداد، اين از نظر حجى هيچ كار نكرده، اين عمره كان لم يقع شيئا مذكورا است.
    لذا روايات مى‏گويد كه مى‏دانيد كه فرق بين حج تمتع و مثلا حج قران چيست؟ مى‏گويند: فرقش اين است كه در حج تمتع سه طواف وجود دارد، چون عمره را هم حساب مى‏كنند، اما در حج قران چون مستقل از عمره مفرده است، دو طواف دارد. فرق را در سه‏تا و دوتا قرار دادند. اين جا سه طواف دارد و آنجا دو طواف، اما فرق را در ماهيت قرار ندادند. نگفتند: طواف در حج تمتع، حقيقتش با طواف در حج قران فرق مى‏كند و حقيقتش با طواف در عمره فرق مى‏كند، از نظر حقيقت فرقى ندارد، فقط از نظر عدد فرق مى‏كند، آن هم به لحاظ اينكه در حج تمتع، عمره جزء است، گفتند: در حج تمتع سه طواف وجود دارد، اما در حج قران چون مستقل از عمره مفرده است، حالا اگر هم عمره مفرده واجب باشد در حج قران، آن خودش يك بحث ديگرى است. حالا امام بزرگوار هم در تحرير الوسيله اصلا مسائل حج قران و افراد را مطرح نكردند و الا خود آن در جاى خودش بحثى است كه آيا كسى كه حج قران انجام مى‏دهد، واجب است برايش عمره مفرده انجام بدهد؟ بر فرضى هم كه واجب باشد، عمره مفرده خودش يك مطلب مستقلى است، غير از حج قران است. اما حج تمتع با عمره‏اش مرتبط با هم هستند. لذا در اين روايات مى‏گويد كه در حج تمتع سه طواف است، اما در حج قران دو طواف است، يكى طواف النساء است، يكى هم همين طواف زيارت است كه صاحب وسايل هم به عنوان زيارت البيت، ابوابى تاءسيس كرده است و رواياتى را آورده كه ان شاء الله مى‏رسيم. پس يك دليل هم اين روايات بود.
    يك دليل هم رواياتى است كه ما خوانديم كه متعرض شرايط و خصوصيات طواف است، اصلا نمى‏گويد كه اين طوافى را كه دارد بحث مى‏كند، طواف تمتع است؟ طواف عمره است؟ طواف حج قران است؟ بلكه طواف را بحث مى‏كند. مثلا مى‏گويد: " يشترط فى الطواف الطهاره " ، ظاهرش ماهيت طواف است و ماهيت طواف هم يكى بيشتر نيست، لذا حكم مى‏كند به اينكه مثلا طهارت معتبر است، ستر معتبر است، خلو از نجاسات معتبر است، اينهايى كه بحث كرديم.
    حالا اگر كسى گفت: من اينها حالى‏ام نمى‏شود، رواياتى كه به طور كلى مى‏گوييد، يا مذاق متشرعه و ذوق متشرعه، من اينها را نمى‏فهمم، آيا يك دليل خاصى داريد بر اينكه طواف در حج با طواف در عمره يك حقيقت است؟ يك ماهيت است؟ من دنبال اين دليل خاص هستم، اين رواياتى كه شما مى‏گوييد، خيلى به اصطلاح انسان را قانع نمى‏كند، خيلى مشت پر كن نيست، بايد دليل‏
    محكمى اين معنا را ثابت كند و الا در اول اين احتمال به ذهن مى‏آيد كه ما الدليل بر اينكه طواف حج با طواف عمره يكى است؟ چه دليلى بر اين معنا قائم شده؟ اتفاقا يك روايت خاصه مفصله‏اى هم هست كه اين روايت دلالت مى‏كند بر اين معنا، اين روايت را صاحب وسايل عرض كردم براى طواف البيت يك بابى را منعقد كرده به نام " ابواب زيارت البيت " ، در " ابواب زيارت البيت " بعد از مساءله حلق، اين ابواب را ذكر مى‏كند. در اين ابواب باب چهارمش يك روايت خيلى مفصل است كه يك دعاهايى را تعليم مى‏كند كه فعلا ما كارى نداريم. بعد مى‏گويد كه وقتى كه به مساءله طواف حج مى‏رسد، مى‏گويد: " و ان لم تستطع " ، اگر قدرت پيدا نكردى كه حجر الاسود را ببوسى يا استلام كنى، خوب حالا آنها مستحبات است، مى‏فرمايد كه " فاستقبله " ، حالا اين اينطورى مى‏گويد، مى‏گويد: رو به حجر الاسود بايست " و كبر " ، تكبيرت را بگو، همانطورى كه برادران اهل تسنن خيلى مقيد هستند به اين معنا، " و قل كما قلت حين طفت بالبيت يوم قدمت مكه " ، مى‏گويد: روزى كه وارد مكه شدى، خواستى طواف كنى، چه كار مى‏كردى؟ حالايى هم كه از منى برگشتى طواف زيارت را انجام مى‏دهى، همان كار را انجام بده، " ثم طف بالبيت سبعه اشواط كما وصفت لك يوم قدمت مكه " ، همان طوافى كه به عنوان عمره آوردى، حالا عين همان را به عنوان حج انجام بده، " ثم صل عند مقام ابراهيم ركعتين " ، بعد هم كه رسيد نوبت به سعى، مى‏گويد: " ثم اءخرج الى الصفا فاءصعد عليه و اءصنع كما صنعت يوم دخلت مكه " ، همانطورى كه سعى عمره را انجام دادى، سعى حج را هم همانطور انجام بدهد، " ثم ائت المروه فاءصعد عليها و طف بينهما سبعه اشواط " ، روايت مفصل است، عمده هم دعاهايى در اين عرض مى‏شود كه روايت ذكر شده، صحيحه هم هست، مال معاويه بن عمار است، تازه اين يك قسمت روايت است، روايت هم خيلى مفصل است، هم در فروع ذكر شده، هم شيخ در تهذيب از فروع نقل كرده و آن وقت صدر روايت هم در يك باب ديگر ذكر شده. لذا ما ادله زيادى داريم كه اگر كسى از ما سوال كرد كه به چه مناسبت طواف حج با طواف در عمره كيفيتا، كميتا، ماهيتا با قطع نظر از نيت يكى است؟ ما مى‏توانيم به استناد اين روايت صحيحه و ساير روايات و ذوق متشرعه كه هيچ حاجى، هيچ روحانى كاروان، هيچ معممى، هيچ غير معممى اين معنا را نديده و فكر نمى‏كند و از ديد آنها، طواف زيارت با طواف عمره كيفيتا، كميتا، ماهيتا فقط اختلافشان عرض كرديم در نيت است و الا از نظر حقيقت، حقيقت واحده است.
    (سوال و پاسخ استاد): فقط چيزى كه ما دليل داريم بر اينكه " ليست بصلاه " نماز ميت است و الا نماز آيات هم نماز است، نماز آيات را مى‏شود پشت به قبله خواند؟ نه.
    (سوال و پاسخ استاد): از نظر ماهيت صلاتى كه با صلاتهاى ديگر فرق نمى‏كند، نماز مستحبى هم ماهيتش با نماز واجب از نظر صلاتى يكى است، منتها از نظر نيت فرق مى‏كند، به علاوه آن واجب است اتيان شود، اين واجب نيست.
    مساءله ديگر كه ان شاء الله دنبال هم مى‏كنيد حالا طرحش مى‏كنيد، اين است كه حالا كه شما مى‏گوييد: طواف زيارت و زيارت البيت را بعد از اعمال منى انجام بدهيم، كى بايد انجام بگيرد؟ موقعش محل بحث است. البته اگر كسى قدرت داشته باشد كه همان روز عيد قربان بعد از آن كه از اعمال منى فارغ شد، حلق و تقصير و كارهايش را انجام داد، اگر بتواند خودش را به مكه برساند و اعمال را انجام بدهد، اين افضل است و در اين افضليت هيچ ترديدى نيست. مرحوم محقق هم در شرايع هم تعبير به افضليت كرده و اين مساءله در جلد 19، صفحه 264 بايد باشد، آنجا را حتما مطالعه كنيد، بالاخره بايد يكى از فوايد اين درسها اين باشد كه انسان با كتاب جواهر انس بگيرد، كتاب جواهر كتابى است كه هميشه براى انسان لازم است، خيلى اهميت دارد، بالاخره فقه سنتى و اساس فقه است و من اين تعبير را خودم از امام بزرگوار - مثل اينكه يك روز هم نقل كردم - شنيدم كه فرمود: اگر يك روزى فقه جواهرى، تعبير ايشان اين بود، اگر فقه جواهرى از حوزه‏هاى ما خداى نكرده رخت ببندد، آن روز ديگر فاتحه همه چيز را بايد خواند، نه انقلابى وجود دارد و نه چيزهاى ديگر. لذا در تمام مباحث فقهى خودتان را عادت بدهيد، البته جواهر كتاب مشكلى هم هست، مثل كتابهاى مرحوم حاج آقا رضا همدانى، كتابهاى ايشان خيلى ثليث است، آنقدر ثليث است كه خود ايشان هم ظاهرا آدم خوش بيانى نبوده، نوشته را شب مى‏نوشته و روز مى‏آمده در درس هم نوشته‏ها را مى‏خوانده، خيلى قلمش روان است، كتاب جواهر به اين روانى نيست، بايد انسان ماءنوس شود، به اين زودى هم انسان ماءنوس نمى‏شود، چند سالى بايد زياد با جواهر سر و كار داشته باشد تا انس پيدا كند انسان به كتاب جواهر. لذا اين معنا مسلم است كه در روز عيد قربان اگر حاجى بعد از فراغ از اعمال منى بتواند خودش را به مكه برساند و كارهايش را انجام بدهد، چه بهتر به اصطلاح فقها.
    حالا اگر يك حاجى مثل بنده و امثال بنده تنبل بودند تا كى مى‏توانند؟ تا كى حق دارند؟ موقعش محل بحث شده است؟مشهور با آن عظمت، گفتند: تا روز 11 وقت دارد، حالا روز 11 هم اگر خودش را برساند مانعى ندارد. مرحوم محقق هم تقريبا اگر كسى در عبارتش دقت كند، همين را مى‏خواهد بگويد، براى اينكه عبارت ايشان مفادش اين است، مى‏گويد: بهتر اين است كه انسان روز عيد قربان بيايد.
    اگر روز عيد قربان نشد، روز يازدهم. بعد مى‏فرمايد: اين معنا در حق كسى كه حج تمتع را انجام مى‏دهد، تاءكد دارد.
    حالا اگر كسى روز 11 هم باز هم تاءخير انداخت، ايشان مى‏گويد: " اءثم " ، گناه كرده، اما طوافش را باطل نمى‏داند، تصريحى به حكم وضعى كه عبارت از بطلان است، ندارد، اما تعبير به " اثم " در كلام محقق در شرائع وجود دارد كه صاحب جواهر هم شرح كرده است.
    بالاخره به مشهور نسبت داده شده كه مشهور مى‏گويند: حداكثر تا روز يازدهم، يعنى اولين روز ايام تشريق.
    اما به جماعتى هم مثل صاحب حدائق نسبت داده شده به محقق هم على احتمال عرض كردم عبارتشان يك قدرى مبهم است، درست معلوم نيست ايشان چه مى‏خواهد بگويد.
    بعضى‏ها گفتند: تا روز سيزدهم كه روز سيزدهم نفر دوم است، نفر اول روز دوازدهم واقع مى‏شود بعد از زوال، نفر دوم ديگر از زوال به بعد است، حالا مى‏خواهد اول ظهر باشد، دو ساعت بعد از ظهر باشد، شب چهاردهم باشد، اينها ديگر فرقى در مطلب ايجاد نمى‏كند. اما گفتند: از نفر دوم تاءخير نيافتد.
    بعضى هم گفتند كه نه اين حرفها نيست، بلكه تا آخر ذى الحجه وقت دارد، علامه در كتاب مختلف، صاحب مدارك، بعضى‏هاى ديگر بعض الاعلام (ره) همه اينها اين قول را اختيار كردند كه تا آخر ماه ذى حجه وقت دارد، آخر ماه ذى حجه هم به لحاظ اينكه قرآن مى‏فرمايد: " الحج اشهر معلومات " و آخرين ماه حج عبارت از ذى حجه است، به آن اعتبار است و الا اگر اين مساءله هم نبود، شايد ادامه پيدا مى‏كرد، حالا مساءله نسيان و اينها را بگذاريد كنار، آنها عوارضى است كه پيش آمده. در حال اختيار و توجه تا چه موقع مى‏تواند طواف زيارت، طواف نساء و سعى و اين اعمال پنجگانه كه امام فرمود: " و هو خمسه " ، اين اعمال پنجگانه تا كى مى‏تواند تاءخير بيافتد؟ اينها گفتند: تا آخر ماه ذى حجه، آن هم به لحاظ " الحج اشهر معلومات " چون ماه ذى حجه كه تمام شد، ديگر اشهر حج تمام مى‏شود، شروعش از ماه شوال است، شوال، ذى قعده، ذى حجه، و الا اگر اين " الحج اشهر معلومات " هم نبود، چه بسا همينطور جايز بود، هر موقع انسان بخواهد انجام بدهد، مساءله‏اى نداشته باشد. اين از نظر اقوال.
    اما از نظر روايات كه همه روايات را صاحب وسايل در باب اول از ابواب زيارت جمع آورى كرده و عجيب اين است كه كثيرى از رواياتش هم صحيحه است، اين را مطالعه بفرماييد ان شاء الله براى فردا، آن وقت در باب روايات براى شما صحبت مى‏كنيم.
    پايان‏