• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد ظله العالى " "
    جلسه يكصد و هشتاد و ششم "
    روايت مفصله‏اى كه ديروز خوانديم، با دقت در معنايش و مراجعه به لغت، روايت سوم باب چهاردهم، ابواب حلق و تقصير بود، " فقال موسى بن جعفر عليهما السلام: اصاب عبدالرحمان " ، وقتى كه دعواى آنها و جر و بحث آنها را شنيد، فرمود كه عبدالرحمن حرفش درست است و اينكه از خبيصى كه در آن زعفران است، اكل كرده است، مانعى ندارد، آن وقت " ثم قال: اما تذكر " ، يعنى همان عبدالرحمن يادش نمى‏آيد؟ " حين اتينا به فى مثل هذا اليوم " معلوم مى‏شود جريانى هم از ذيل روايت در زمان امام صادق عليه السلام، پدر موسى بن جعفر واقع شده است، آن هم چنين جريانى بوده است، ولادتى بوده است، يا به مناسبت عيد قربان جشنى بوده است، امام كاظم مى‏فرمايد: " اما تذكر " ، آيا عبدالرحمن يادش نمى‏آيد؟ " س...: " " پاسخ استاد: " امام مى‏خواسته است اين جريان را نقل كند، " اما تذكر عبدالرحمن حين اتينا به فى مثل هذا اليوم؟ " در مثل چنين روز عيد قربانى، خبيصى كه در آن زعفران بود، براى ما آوردند سابقا، آن وقت امام مى‏فرمايد: " فاكلت انا منه " ، من به جاى عبدالرحمن بودم و از آن خبيص خوردم " و ابى عبدالله اخى " برادر من كه عبدالله بن جعفر بود و افطح است و رئيس و امام مذهب افطحيه است و سنش هم از امام موسى بن جعفر بزرگتر بوده است، ابا كرد كه بخورد " و ابى عبدالله اخى ان ياكل منه " ، آن وقت " فلما جا ابى " وقتى كه پدرم امام صادق آمد توى منى، " حرشه " يا " حرشه على " ، توى ذهنش بود كه پدر را بر عليه ما تحريك كند، اين مى‏دانسته كه چيزى نيست و موسى بن جعفر همه چيز است، مى‏خواسته است از همان موقع مقدماتى فراهم كند، موسى بن جعفر را از چشم پدر ساقط كند، لذا يكى از موقعيتهايى كه سو استفاده كرد، همين موقعيت بود، تا ديد كه موسى بن جعفر خبيص را خورده است و امام صادق هم وارد منى شد، رفت و به عقيده خودش امام صادق را عليه موسى بن جعفر تحريك كند، آن وقت " فقال: يا ابه " رو كرد به امام صادق و گفت: اى پدر، " ان موسى اكل خبيصا فيه زعفران و لم يزر بعد " ، مى‏دانيد كه موسى پسر تو چه كار خلافى كرده است؟ در خبيصى كه زعفران هست، خورده است در حالى كه زيارت بيت هم نكرده است، و طواف بيت هم حاصل نشده است، " فقال: " امام صادق فرمود: " فقال ابى هو افقه منك " ، موسى بن جعفر ولو اينكه سنش از تو كمتر است، ولى فقهش از تو بيشتر است، " هو افقه منك، اليس قد حلقتم رووسكم؟! " مگر شما سر نتراشيديد؟! ظاهر اين روايت اين است كه به سر تراشيدن چيزى كه در آن زعفران باشد، حلال مى‏شود كه ما هم اينها را ذكر كرديم كه معلوم نيست كه حج تمتع باشد.
    بالاخره مفاد اين روايت اين است. تا اينجا بحث ما در غير مسئله صيد بود. اما در مسئله صيد كه مقصود ما از صيد، صيد احرامى است، نه صيد حرمى و عرض كرديم كه صيد احرامى و حرمى، حداقل در دو جهت بينشان فرق است.
    يك فرق اينكه صيد حرمى مربوط به محدوده حرم است و هيچ ربطى به احرام ندارد و در صيد حرمى هم بر محل حرام است و هم بر محرم حرام است. اما صيد احرامى از آن وقتى كه حاجى محرم شد ولو اينكه از مسجد شجره هم محرم شود، مثل رسول خدا كه در حجه الوداع از مسجد شجره محرم شدند، اين صيد ارحامى حرام است، ديگر اختصاص ندارد به اينكه حرم باشد، غير حرم باشد، ولى از جهت احرام اختصاصى به محرم دارد.
    حالا بحث در اين واقع شده است، شما بر حسب روايات و فتاوا و اينها ثابت كرديد كه طيب و نسا به واسطه حلق يا تقصير حلال نمى‏شوند و باقى محرمات احرام حلال مى‏شوند، آيا صيد هم همينطور است؟ صيد احرامى كه مربوط به احرام است، اگر سوال شود كه اين صيد احرامى كى حلال مى‏شود؟ نسا كه توقف بر طواف نسا دارد، طيب هم كه توقف بر طواف فقط، يا طواف و سعى دارد، صيد احرامى كى حلال مى‏شود؟ اين جا روايتى خوانديم و وعده كرديم كه در مفادش بحث كنيم و انصافا هم قابل بحث است ولو اينكه نه بعض الاعلام به اين نكته‏اى كه من مى‏گويم اشاره كرده‏اند، نه صاحب جواهر اشاره كرده است، آن خلاف معنا كرده است، ايشان هم به طرز ديگرى معنا كرده است، روايت، روايت معاويه بن عمار در باب 13 بود.
    اولين روايت، روايت صحيحه عجيبى هم هست، " عن ابى عبدالله عليه السلام: " صدرش را به مناسبت مسئله قبل خوانديم و باز هم مى‏خوانيم، ذيلش دارد: " و اذا طاف طواف النسا فقد احل من كل شى احرم منه الا الصيد " . مى‏گويد: حاجى وقتى كه همه كارهايش را انجام داد، چون آخرين عملى كه انجام مى‏دهد معمولا طواف نسا است، خوب طواف نسائش را هم انجام داد، امام مى‏فرمايد: " فقد احل من كل شى احرم منه، الا الصيد " صيدى كه اينجا استثنا شده است، مقصود چيست؟ صاحب جواهر مى‏گويد: واضح است كه اين صيد، صيد حرمى است، تا مادامى كه حاجى در حرم هست ولو يك سال هم بماند در مكه، آن صيد حرمى بر او حرام است.
    ولى به ايشان اشكال شده است كه بحث در صيد حرمى در اين روايت نبوده است، اين روايت، محرمات ناشى از احرام و اينكه اين محرمات احرام به چه چيزى حلال مى‏شود؟ روايت اين را دارد مى‏گويد و اصلا روايت متعرض احكام حرم نيست كه يكى از احكام حرم، عبارت از حرمت صيد است، آن وقت به قول بعض الاعلام فرمايش صاحب جواهر مستلزم اين است كه استثنا، استثنا منقطع باشد، البته استثنا منقطع خلاف ظاهر است، نه اينكه باطل‏
    است بلكه خلاف ظاهر است، تا مادامى كه دليلى دلالت نكند، انسان استثنا منقطع را ملتزم نمى‏شود، خوب فرمايش صاحب جواهر مستلزم اين است كه استثنا، استثنا منقطع شود، چون هيچ صحبتى از حرم نبوده است، صحبت از احرام بوده است، " فقد احل من كل شى، احرم منه الا الصيد " خوب اگر صيدش را صيد حرمى بگيريم، به احرام و احلال چه ارتباطى دارد؟ چرا مى‏گويد: " فقد احل من كل شى احرم منه الا الصيد " منتها ايشان ادعاى وضوح مى‏كند. لذا صاحب جواهر ديده كه هيچ وجهى ندارد، ايشان كلمه استثنا منقطع را هم ذكر نمى‏كند ولى مى‏گويد: " من الواضح " ، يا " كما هو واضح " مقصود از صيد در اين روايت، صيد حرمى است، نه احرامى.
    خوب از ايشان سوال مى‏شود كه صحبت از صيد حرم در اين روايت نبوده است، پس چرا شما حمل بر صيد حرمى استثنا منقطع مى‏كنيد؟ استثنا منقطع باطل نيست، ولى خلاف ظاهر است و نياز به دليل دارد. لذا بعض الاعلام ملتزم شده‏اند كه اين صيد، صيد احرامى است، استثنا در اين روايت متصل است، و صيدش هم صيد احرامى است و روايات ديگرى هم به اين مضمون هست كه ان شا الله عرض مى‏كنيم.
    لكن نكته‏اى كه اشكال بر بعض الاعلام است، خود روايت است، صدر روايت دارد: " اذا ذبح الرجل و حلق فقد احل من كل " صدر همين روايت است، " فقد احل من كل شى احرم منه الا النسا و الطيب " خوب چرا كلمه صيد را ذكر نكرده است در اينجا؟ خوب مى‏خواست اينجا ذكر كند، آن كه به طريق اولاست، " الا النسا و الطيب " ، يعنى نسا و طيب را كنار بگذار، همه محرمات احرام به واسطه حلق و تقصير و ذبح حلال شد، معنايش اين است كه " حتى الصيد " ، صيد هم يكى از محرمات احرام است، بلكه عمده محرمات احرام است، نفى و اثبات آن نياز به بيان دارد ولى اينجا به طور كلى گفته است، " فقد احل من كل شى احرم منه الا النسا و الطيب " چرا صحبت از صيد نكرد؟ اگر مقصود از صيد در ذيل روايت صيد احرامى است، آن ديگر اولويت از نسا و طيب دارد، براى اينكه طيب به طواف و سعى حلال مى‏شود، نسا هم به طواف نسا، شما مى‏گوئيد كه طواف نسا تمام كارها را تمام كرد، فقط باقى ماند صيد، آن هم صيد احرامى. اين تناقض در خود روايت تحقق پيدا مى‏كند، نه اينكه با روايات ديگر مناقض مى‏شود، در صدر و ذيل خود همين روايت تناقض هست.
    پس ما مجبوريم كه صيد را به قرينه صدر روايت، همان صيد حرمى معنا كنيم، البته با قطع نظر از روايات ديگر، خود اين روايت را داريم معنا مى‏كنيم و دليل ما بر اين استثنا منقطع كه خلاف ظاهر است، صدر روايت است، اگر صدر روايت نبود و ما بوديم و نفس هذا الذيل، به صاحب جواهر عرض مى‏كرديم‏
    كه استثنا منقطع خلاف ظاهر است، چه دليلى داريد بر اينكه مراد از صيد، صيد حرمى است، با اينكه روايت ظهور در صيد احرامى دارد؟ جوابش صدر روايت است، براى اينكه صدر روايت دارد " فقد احل من كل شى احرم منه الا النسا و الطيب " لكن در عين حال مقتضاى بعضى از روايات ولو اينكه صاحب جواهر از نظر فتوا مى‏گويد: ما نه قائلى پيدا كرديم، حتى به كراهت و استحباب ترك هم نرسيديم، مقتضاى بعضى از روايات در تفسير آيه‏اى كه در همين روايات متعرض است و آيه در قرآن است " فمن تعجل من يومين فلا اثم عليه و من تاخر لا اثم عليه الا لمن اتقى " بحث در اين واقع شده است كه اين " اتقى " يعنى چه؟ حالا روايت بعضيهايشان مى‏گويد كه مقصود از " اتقى " يعنى آنكه همه محرمات احرام را در طول حركت احراميش ترك كرده است، يكى مى‏گويد كه " لمن اتقى " يعنى " اتقى الصيد " آيه شريفه را به اتقا صيد معنا مى‏كند. آن وقت رواياتى هست كه اين روايات مفتابه نيست، در باب عود الى منى، باب 12، روايتى است، مقدمتا عرض كنيم، شما مى‏دانيد كه اينهائى كه در منى بيتوته مى‏كنند و بعد از منى كوچ مى‏كنند، به اصطلاح روايات و فتاوا دو نفر در كار است، - نفر به معناى كوچ كردن - يك نفر روز دوازدهم است كه از آن تعبير مى‏كنند به نفر اول، آخرين نفر روز سيزدهم است كه هر دو آنها هم بعد الزوال است، روز دوازدهم اگر كسى موفق شد كه قبل الغروب از منى خارج شود، ديگر شب سيزدهم هم براى او بيتوته لازم نيست، رمى روز سيزدهم هم لازم نيست. لذا روز دوازدهم كوچ كردنش را تعبير به نفر اول مى‏كنند و روز سيزدهم را تعبير به نفر دوم مى‏كنند و آيه شريفه هم كه مى‏فرمايد: " فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه " يعنى كسى كه همان روز دوازدهم بعد از آنكه ظهر شد، بساطش را از منى جمع كرد، رفت مكه، لابد اگر طواف زيارت را انجام نداده است، يا جائى كه خودش مى‏خواهد، اگر طواف زيارت را بعد از اعمال منى روز دهم انجام داده.
    آيه مى‏فرمايد: " و من تاخر " اگر كسى عجله نكند، موخر بيندازد به روز سيزدهم، اين هم " فلا اثم عليه " لكن " لمن اتقى " منتها اين آيه را مراجعه كنيد، ببينيد كه " لمن اتقى " قيد هر دوست، قيد يكى است؟ مقصود از اتقا چيست؟ احتياج به دقت دارد. مثلا ببينيد در روايت اول، از همين باب يازدهم مى‏گويد كه " عن ابى عبدالله عليه السلام قال: من اتى النسا فى احرامه " ، اگر كسى اين محرم احرام را رعايت نكند، " لم يكن له ان ينفر فى النفر الاول " ، البته اينها را بعدا هم مى‏خوانيم ان شا الله، حكمش را بعدا ذكر مى‏كنيم، ولى براى اينكه فى الجمله آشنائى به اين اصطلاحات و تعبيرات و روايات باشد، عرض كرديم.
    يا در روايت دوم، روايت حماد بن عثمان، " عن ابى عبدالله عليه السلام فى قول الله عزوجل فمن تعجل فى يومين " ، حالا اين آيه را اين جور نقل كرده‏
    است، " فلا اثم عليه فلمن اتقى الصيد يعنى فى احرامه " يعنى صيدى كه از محرمات احرام است، اتقا كرده باشد، " فان اصابه " ، آن جماع را مى‏گفت و اين صيد را مى‏گويد، " فان اصابه لم يكن له ان ينفر فى النفر الاول " ، يعنى روز دوازدهم حق ندارد كه از منى خارج شود، بايد صبر كند روز سيزدهم بعد تحقق الزوال از منى خارج شود، اينها را بعدا ما متعرض مى‏شويم. روايت ديگر: حماد از امام صادق " قال: اذا اصاب المحرم الصيد " ، يعنى صيد احرامى، " فليس له ان ينفر فى النفر الاول " آن طرفش هم مى‏گويد كه الان اين مورد استشهاد ماست، اين را دقت كنيد، " و من نفر فى النفر الاول " ، حالا روز دوازدهم آمد مكه، اين روايت مى‏گويد كه صاحب جواهر هم مى‏گويد كه قائل ندارد، حتى استحبابى هم برايش نمى‏توانيم قائل شويم " و من نفر، فى النفر الاول فليس له ان يصيب الصيد " يعنى صيد احرامى، " حتى ينفر الناس " آن وقت مى‏گويد: " و هو قول الله عزوجل فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه لمن اتقى " آن وقت " لمن اتقى " را معنا كرده است، " فقال: اتقى الصيد " . در روايت خيلى روشنتر از اين، روايتى است در باب يازدهم، البته در بعضى از روايات هم " ينبغى " هم تعبير شده است، " ينبغى لمن تعجل فى يومين ان يمسك عن الصيد، حتى ينقضى اليوم الثالث " اين تعبير به اين كرده است.
    اجمالا بعضى از روايات ظاهرش اين است كه اگر فتاوا نبود، مجبور بوديم كه بر طبقش اخذ كنيم، كما اينكه بعض الاعلام حداقل جرات نكرده‏اند كه فتوا بدهند، احتياط كرده‏اند و آن اين است كه اگر كسى نفر كرد در روز دوازدهم و آمد مكه، حالا فرض كنيم كه طواف زيارت را هم همان روز دهم مستحب است كه بعدا هم مى‏گوئيم ان شا الله انجام داده است، حالا آمد به مكه، طواف نسائش را هم انجام داد، همه اعمال را انجام داد، برايش چه چيزى باقى مى‏ماند؟ بعضى از روايات ظاهرش اين است كه تا روز سيزدهم، صيد بر او حرام است، اصلا صريح است كه تا روز سيزدهم صيد احرامى نه صيد حرمى كه هيچ ربطى به حالت احرام و محرم و اين حرفها ندارد و آن هم منحصر به محدوده حرم است، حرم هم كه مى‏دانيد كه از جوانب مختلف مكه فرق مى‏كند، طرف مسجد تنعيم را حساب كنيد، مرز حرم و حل همان مسجد تنعيم است كه الان هم واقع در شهر شده است، حرم جعرانه را حساب كنيد، جعرانه محل حل و حرم هست، اما دو فرسخ و نيم تا خود مسجد الحرام از راه طائف فاصله دارد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از جعرانه محرم به احرام عمره مفرده شدند و حتى به ميقات طائف كه قرن المنازل است و شانزده فرسخ تا مكه است با اينكه رسول خدا هم قصد داشت كه عمره انجام بدهد و هم از طائف هم داشت برمى‏گشت، چون جنگ حنين، از آن طرف طائف بوده است و رسول خدا بعد از آنكه در جنگ حنين فاتح شدند، برگشتند به مكه،
    لكن به قرن المنازل كه ميقات طائف بود نرفتند، بلكه آمدند دو فرسخ و نيم مكه، از جعرانه محرم شدند به احرام عمره مفرده و عمره مفرده را انجام دادند. پس از جوانب مختلف مكه اين طور نيست كه محدوده حرم يكسان باشد، محدوده‏هاى مختلف دارد و خوب است كه انسان اين محدوده‏ها را هم برود و ببيند، كما اينكه اگر موفق به اينها شد، قبرستان فخ كه شهدا فخ در آنجا مدفون هستند ولو اينكه حالا اينها راهشان، راه خيلى صحيحى نبوده است، ولى در اسلام مى‏گويند: واقعه و فاجعه‏اى بعد از جريان كربلا و عاشورا به فاجعه فخ نرسيده است و اينها هم بالاخره در راه اسلام بودند و بايد احترام كرد از اينها، حداقل سر قبرشان رفت و برايشان فاتحه خواند و امثال ذلك. پس نتيجتا اين شد، اينكه امام بزرگوار در تحرير مى‏فرمايد: " و لا تبعد حليته ايضا " مقصود صيد احرامى است، صيد احرامى هم با همان حلق و تقصير حلال مى‏شود. شاهدش هم روايت معاويه بن عمار است كه مى‏گويد: " فقد احل من كل شى احرم منه، الا النسا و الطيب " فقط دو تا باقى مى‏ماند، اما صيد حرمى " ما دام كونه فى الحرم " باقى است چه از احرام بيرون بيايد و چه نيايد، در آن محدوده حرم صيد حرمى حرمت دارد و در مسائل ديگر هم باز ثمره بين صيد احرامى و حرمى هست كه اينجا مورد احتياج نيست. پس اين بحث ما بحمدالله تمام شد، حالا بحث ديگرمان چون اول مطلب است، ديگر وجهى ندارد كه شروع كنيم. ما ان شا الله تعطيل مى‏كنيم تا نهم فروردين، اگر حياتى باشد و سلامتى و توفيقى بود، خدمت شما هستيم و از همه هم التماس دعا داريم.
    پايان