جمعه 21 ارديبهشت 1403 - 29 شوال 1445 - 10 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 185
متن
درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
ظله العالى " "
جلسه يكصد و هشتاد و پنجم "
بحث در اين بود كه آيا در حج تمتع با حلق و تقصير تحلل فى الجمله يعنى اكثر محرمات حاصل مىشود يا همان طورى كه صدوقين فرمودهاند، با رمى تحلل حاصل مىشود؟ البته اين نزاع در حج تمتع است، اما در غير حج تمتع خصوصياتى دارد كه عرض مىكنيم.
بحث ما در حج تمتع است و مشهور و معروف بين فقها همان حرف اول است كه انسان با حلق يا تقصير، تحلل پيدا مىكند، الا - يك چيزش محل بحث است كه بعدا عرض مىكنيم - اما آن دو چيزى كه اينها قائل هستند، " الا من النساء و الطيب " ، اما در غير حج تمتع فقط مسئله نساء است، اما طيب هم تحلل پيدا مىكند و لذا يك جمله و يك قسمت از روايات كه صاحب جواهر متعرض شده است و ما هم مىخوانيم و مرحوم شيخ طوسى اينها را حمل بر غير حج تمتع كردهاند كه عرض مىكنيم ان شاء الله، پس نزاع ما از يك طرف در حج تمتع است و از طرف ديگر، معروف و مشهول قائل هستند به اينكه در حج تمتع به واسطه حلق يا تقصير، تحلل حاصل مىشود " الا من النساء و الطيب " ، و اما صيد بحث خاصى دارد كه فردا ان شاء الله عرض مىكنيم. در غير مسئله صيد، نساء و طيب حلال نمىشود، اما غير از اين سه بلا اشكال حليت پيدا مىكند، مشهور با حلق و تقصير قائل هستند، اما صدوقان كه دليل عمده آنها هم كتاب فقه الرضاست كه ديروز عرض كرديم كه " لم يثبت اعتباره و على قول بعض الاعلام قدس سره: لم يثبت حتى كونه روايه " ، تا اينكه بحث در صحت و سقم اين روايت كنيم، روايت بودنش به نظر مىرسد كه كتاب استنباطى فتوائى است و ما حصل را در اين كتاب عالمى به نام رضا جمع كرده است و خيال شده است كه اين منسوب به حضرت رضاست، و مصنف آن ايشان است ولو اينكه كتابهايى هم به نام طب الرضا و امثال ذلك وجود دارد، ولى آنها چون محل ابتلا نيست كه انسان بنشيند و در مورد آنها هم بحث كند كه آيا طب الرضا واقعا مربوط به حضرت رضاست؟ خوب اگر اين معنا ثابت شود، انسان در خيلى از مسائل خيالش راحت مىشود، براى اينكه حضرت رضا " كان من الائمه " و همه چيز را اينها مىدانستند، ديگر لااقل از طبيبهاى فعلى ملاتر و داناتر بودند، اما معلوم نيست كه اين ارتباط خاصى به آن جناب داشته باشد.
به نظر مىرسد كه همان طب الرضا مثل فقه الرضاست و ثابت نشده است كه اين مربوط به حضرت رضا (سلام الله عليه) باشد.
بالاخره ادله مشهور را ما ديروز خوانديم.
دو روايت هم كه محجور و شاذ بودند و حتى صدوقين هم بر طبق مفاد آن قائل نبودند، آن را هم خوانديم.
لكن سلسله روايات ديگرى است كه صاحب جواهر من در اين باب، در صفحه 250 به بعد جلد 19 جواهر الكلام، آنجائى كه مرحوم محقق عنوان مىكند كه " مواطن التحلل ثلاث " ، در ذيل همان اين بحث را عنوان كردهاند، سلسله رواياتى است كه اين روايات هم بر خلاف نظريه مشهور است و همهاش را هم تقريبا صاحب وسائل در باب 13 يا 14 ذكر كرده است، حالا مرورى هم بر اين روايات بشود، مانعى ندارد و عرض كردم كه مسئله صيد عنوان مستقلى دارد كه آن را ان شاء الله فردا بحث مىكنيم.
يك روايت، روايت هفتم باب سيزدهم صحيحه سعيد بن يسار است، " قال: ساءلت اءبا عبدالله (عليه السلام) عن المتمتع " ، پس موضوعش حج تمتع است، " قال: اذا حلق راءسه قبل ان يزور البيت، يطليه بالحناء " اگر حلق الراءس حاصل شد، هنوز زيارت البيت حاصل نشده است، مىشود سر را به واسطه حناء طلى كرد، يعنى حناء مالى كرد سر را، سرى را كه حلق شده است خوب در آنجا هم هوا گرم است و كمكهاى خارجى يعنى خارج از بدن لازم است، كسى كه حلق الراءس كرده است و هنوز زيارت البيت هم حاصل نشده است، " يطليه بالحناء " ، بعد دو باره نكتهاى دارد كه برمىگرديم، اين به صورت سوال است " قال: اذا حلق راءسه قبل ان يزور البيت يطليه بالحناء؟ قال: نعم الحناء و الثياب و الطيب و كل شىء الا النساء " همه محرمات حلال مىشود، فقط مسئله نساء است كه آن توقف بر طواف نساء دارد. سائل كه سعيد بن يسار است، مىگويد: " رددها على مرتين او ثلاثا " ، دو بار يا سه بار امام صادق (عليه السلام) اين مطلب را تكرار كردند، " قال: " سعيد بن يسار مىگويد: " و سئلت ابا الحسن (عليه السلام) عنها: قال: نعم " ايشان هم همينطور فرمود و مانعى ندارد، " الحناء و الثياب و الطيب و كل شىء الا النساء " .
اين روايت راوى اصلىاش كلينى است در كتاب كافى و شيخ هم كه نقل كرده است، خود ايشان سند مستقلى ندارد و از كتاب كلينى نقل كرده است، لكن در نقل شيخ، اين " قبل ان يزور البيت " ، ذكر نشده است، لذا خود شيخ اين روايت را حمل كرده است " على من حلق و زار البيت " ، خوب اگر مورد سوال " قبل ان يزور البيت " است، چطور مىشود اين را حمل كرد بر بعد " ان يزور البيت " ؟ حالا حمل هم كه آدم مىكند، ديگر نمىتواند اينطور حمل كند، يعنى بايد قابليتى در آن باشد، آيا مىشود " حلق راءسه قبل ان يزور البيت " را حمل كرد بر " حلق راءسه بعد ان يزور البيت " ؟ اصلا قابل حمل نيست، پيداست كه در نقل شيخ، " قبل ان يزور البيت " نبوده است، منتها به لحاظ اينكه از يك طرف " قبل ان يزور البيت " عنوان زياده مشكوك الزياده دارد و از طرف ديگر، ناقلش
مرحوم كلينى است، گرچه شيخ از كلينى " قبل ان يزور البيت " نقل كرده است، اما در كتاب كلينى، " قبل ان يزور البيت " دارد و كلينى هم در نقل روايت اضبط از شيخ طوسى است نه ملاتر بلكه اضبط است، براى اينكه تقريبا كلينى، كارش نقل روايت بوده است لذا كتاب عمده او هم همان كتاب كافى است كه مشتمل بر فروع و اصول و روضه است، و اينها همه روايات هست، اما به خلاف شيخ طوسى كه كتابهاى مختلف در فنون مختلف دارد و اگر واقعا بخواهند كتابهايش را بر عمرش تقسيم كنند، خيلى تعجب آور است كه مردى در همه فنون، در فقه مىبينيد كه چند كتاب دارد، عده الاصول دارد، تفسير تبيان دارد كه عرض كرديم كه تفسير البيان ماءخوذ از تفسير تبيان است، رجال شيخ هست، فهرست شيخ هست، تهذيب و استبصار دو كتاب روايى براى مرحوم شيخ است، در علوم و فنون مختلفه اسلاميه حتى داراى تاءليف است، حالا چنين كسى چون وقت زيادى نداشته است، نمىشود در نقل روايت عنوان اضبطيت داشته باشد و عرض كردم كه دليل آن هم اين است كه اين روايت را حمل كرده است، " على من حلق بعد ان يزور البيت " ، " قبل ان يزور البيت " را كه نمىشود حمل كرد بر " بعد ان يزور البيت " ، كلمه قبل را به بعد حمل كنيم، اين اصلا تناقض مىشود، مسئله حلق تحقق ندارد. و لذاست كه شهيد اول در كتاب دروس فرموده است كه اين روايت متروكه است، و مثل همان دو روايتى كه ديروز مىخوانديم كه محجور و شاذ است " و لم يعمل بها حتى الصدوقين " ، براى اينكه صدوقين هم قائل به اين نيستند كه به رمى يا به حلق يا تقصير، طيب حلال مىشود. طيب متفرع بر طواف و سعى بعدى است و الا به اينها حلال نمىشود، پس اين روايت كه دلالت بر حليت مىكند و لو اينكه سوال از متمتع است، محل بحث ما هم هست، اما به قول شهيد، " هذه الروايه ايضا متروكه " و ما نمىتوانيم عمل كنيم به اين روايت" .
س..پاسخ استاد: " مىخواستم بگويم كه كسى خيال نكند اينكه ما كلينى را ترجيح مىدهيم، در همه جهات ترجيح مىدهيم، ترجيحش در نقل است، اما در ملائى، كلينى ناخن مرحوم شيخ هم نمىشود، آن در جاى خودش محفوظ، اما چون كارش فقط نقل روايت بوده است، آدمى كه يك كار داشته باشد، مثل همان حرفى كه در مطول يا از شيخ الرئيس يا در جاهاى ديگر نقل شده است كه فرموده: " غلبنى كل ذى فن و غلبت كل ذى فنون " ، هر كسى كه داراى فنون مختلف بود، من غالب بر آن شدم، اما هر كسى كه تخصص در يك جهت داشت " غلبنى " ، " غلبنى كل ذى فن، و غلبت كل ذى فنون " . حالا مال هر كسى باشد، مال شيخ بهائى باشد، اين در اينجا هم پياده مىشود" .
س..پاسخ استاد: " اين كاشف از ايناست كه شيخ در نقلش اين كلمه " قبل " را ندارد، اگر كسى ترديد كند بگوئيد: از كجا شيخ كلمه " قبل " را ندارد؟ از حملش
استفاده مىشود، براى اينكه " قبل ان يزور البيت " را نمىشود، حمل بر " بعد ان يزور البيت " كرد، اما كليش يك حرفى است، " اذا حلق راءسه " را مىشود قيدى هم بر آن اضافه كرد " و طاف بالبيت " يا " زار البيت " ، اما " اذا حلق راءسه قبل ان يزور " را حمل كنيم بر " بعد ان يزور " .
باب چهاردهم، صحيحهاى است از معاويه بن عمار، حديث دوم روايت صحيحه است، " و باسناده - كافى - عن الحسين بن سعيد " ، شيخ در تهذيب و استبصار هم دارد، " عن فضاله، عن معاويه بن عمار، عن اءبى عبدالله (عليه السلام) " ، امام دارد نقل مىكند و الا اگر غير از امام نقل مىكرد، چون نقل سوال و جوابى است براى ابن عباس، اگر غير از امام نقل مىكرد، براى ما اعتبارى نداشت، ابن عباس كه " لم يكن من المعصومين " ، حتى اينكه قول و فعل و تقريرش حجيت داشته باشد، اما چون ناقل امام صادق است براى ما حجيت دارد، " قال " امام صادق بر طبق اين روايت مىفرمايد، " سئل ابن عباس " از ابن عباس سوال كردند، " هل كان رسول الله (ص)، يتطيب قبل ان يزور البيت؟ " آيا رسول خدا قبل از آنكه طواف زيارت را انجام بدهد، طواف بعد از حلق و تقصير و مناسك منى را انجام بدهد، قبل از آنها آيا تطيب مىكرد؟ آيا از طيب استفاده مىكرد؟ " قال: " ابن عباس در جوابش گفت: " راءيت رسول الله (ص)، يضمد راءسه بالسك " ، كه ظاهرا بايد " بالمسك " باشد، " قبل ان يزور " قبل از آنكه طواف زيارت را انجام بدهد، سر خودشان را با مسك ضماد مىبستند، ضماد تعبيرى است كه حتى بين زنها هم اين تعبير هست، يعنى ظاهرش اين است كه قبل از طواف زيارت هم مسك بوده است، لكن جوابش اين است كه بالفرض كه اين قصه درست باشد، سند روايت هم صحيح است، ناقل روايت هم امام صادق صلوات الله عليه است، لكن رسول خدا اصلا حج تمتع انجام ندادهاند، رسول خدا هيچ، حتى يك نوبت هم حج تمتع انجام ندادهاند، براى اينكه مشروعيت حج تمتع در حجه الوداع آمد و آنجا هم دستور صادر شد كه آنهائى كه سياق هدى نكردند و حج آنها هم حج قران نيست، منتقل به حج تمتع بشوند، رسول خدا حجشان، حج قران بود، صد شتر همراه آورده بودند، 67 يا 66 شتر مربوط به خودشان و بقيهاش هم مربوط مال امير المومنين عليه السلام، از جمله كسانى كه حتى يك بار هم حج تمتع را انجام ندادهاند، خود رسول خدا بود، براى اينكه مشروعيت حج تمتع در حجه الوداع آمد، بعدش هم كه رسول خدا در ماه صفر رحلت كردند و اين مسائل اگر هم كه درست باشد به ما ربطى ندارد، ما داريم حج تمتع را مىخوانيم ولى اين روايت مربوط به حج غير تمتع است.
لذا مرحوم شيخ طوسى هم با اينكه در روايت صحبت از حج تمتع نشده است، لكن حمل كرده است شيخ طوسى اين روايت را " على الحاج الغير
المتمتع " كسى كه حج انجام مىدهد و حجش هم حج تمتع نيست. و من مقدمتا عرض كردم كه از نظر فتاوا هم همين است و هم تقريبا بين علماء خودمان و هم غير علماء خودمان كه در غير حج تمتع، طيب هم حلال مىشود، اما اين خصوصيت براى حج تمتع است كه پس از حلق و تقصير يكى نساء مىماند و يكى مسئله طيب و يكى هم مسئله صيد كه ان شاء الله بعدا عرض مىكنيم" .
س..پاسخاستاد: " اگر معاويه بن عمار فرضا ابن عباس را ديده بود و مىتوانست يك مطلبى را نقل كند، براى من و شما چه حجيتى داشت؟ خبرش هم حجت نيست، " راءيت " هم حجت نيست ولى چون امام صادق نقل كرده است، آن هم در بيان قول، ما قولشان را مىپذيريم.
روايت دهم باب 13، روايتى است يونس مولى على نقل كرده است، " عن ابى ايوب الخزاز " يونس مولى على مىگويند: على آن، على بن يقطين است و يونسى كه مولاى على بن يقطين است، " ثقه بلا كلام " ، شاهدش هم اين است كه حسين بن على بن يقطين از يونس نقل مىكند، پيداست كه ارتباطى هم هست، " حسين بن على بن يقطين، عن يونس موسى على " ، كه همان على بن يقطين است، " عن اءبى ايوب الخزاز قال: راءيت اءبا الحسن (عليه السلام) بعد ما ذبح حلق " مىگويد: من ابا الحسن را ديدم بعد از آنكه ذبح كردم، حلق كردم، " ثم ضمد راءسه بسك " يا " بمسك " كه ظاهر همان مسك نسخه بدل است، " و زار البيت و عليه قميص و كان متمتعا " در " و كان متمتعا " در نقل دو جور نقل شده است، اينطورى كه صاحب جواهر مىگويد كه در بعضى از نسخ دارد: " و كان متقنعا " ، به جاى " متمتعا " ، " متقنعا " دارد. اگر " متقنعا " باشد، اينجا مىگويد من ابا الحسن (عليه السلام) را ديدم ذبح كرد، حلق كرد و بعد از حلق با مسك كه ديگر از مصاديق ظاهره طيب است، " ضمد راءسه " ، بعد رفتند مكه و مشغول به طواف البيت و زيارت البيت شد، اگر " متقنعا " باشد، خوب مىتوانيم بگوييم كه چه دليلى داريم كه اين روايت مربوط به حج تمتع است، بحثمان در حج تمتع است و چه دليلى داريم كه اين روايت حج تمتع را مىگويد؟ درست است كه حج تمتع واجب بر مدنيين هم است، اما ابا الحسن (عليه السلام) سفر اول بوده است، در سفرهاى بعدى مخير است بين حج تمتع و غير حج تمتع. اگر " متقنعا " باشد، ما از اين روايت زود مىتوانيم فرار كنيم و حكم كنيم كه اين روايت دليلى كه دليل كند كه حج تمتع است، ندارد. اما اگر " متمتعا " باشد " و كان متمتعا " چون ابو ايوب دارد نقل فعل معصوم را مىكند و فعل معصوم براى ما حجيت دارد و روايت هم سندش معتبر است، از آن استفاده مىشود كه ابا الحسن قبل زيارت البيت فى حج التمتع اين " كان يضمد راءسه بالمسك " ، يعنى " بالطيب " ، از آن استفاده مىشود كه در حج
تمتع هم مثل غير حج تمتع قبل از زيارت بيت، طيب حلال است، لكن اين احراز نشده است براى ما، ما احتمال مىدهيم " و كان متقنعا " باشد، و اگر " متقنعا " باشد، ارتباطى به حج تمتع پيدا نمىكند، چون بحث ما در حج تمتع است.
روايت سوم باب 14، عبدالرحمان بن الحجاج، صحيحه هم هست " قال: " داستانى را نقل مىكند، مىگويد: " ولد لاءبى الحسن عليه السلام مولود بمنى " مىگويد: امام كاظم و امام موسى بن جعفر صلوات الله عليهما در حالى كه در خدمتشان بوديم در منى، در مسئله حج، خداوند فرزندى به ايشان عنايت كرد، موسى بن جعفر كثير الاولاد بود يكى از بچهها آنجا به دنيا آمد، " فاءرسل الينا يوم النحر " ، مىگويد: در روز عيد، يكى به عنوان دو مطلب يكى عيد قربان، يكى هم براى اينكه خداوند مولودى به ايشان داده بود، براى ما فرستادند، " بخبيص فيه زعفران " ، ظاهرا خبيص حلواهاى پختنى باشد، حلواهايى كه معمولا در ماه رمضان و در اول افطار مىخورند، براى زنهايى كه تازه وضع حمل كردهاند به اشباه مختلف تهيه مىكنند، تا جبران ضعفشان بشود، گاهى هم به عنوان جشن و اينها به كار مىبرند، مىگويد: براى ما چنين چيزى فرستاده شد " و كنا قد حلقنا " ، روز عيد قربان بود و ما همگى حلق كرده بوديم، چنين خبيصى براى ما آورده شد، " قال عبدالرحمن " راوى روايت، مىگويد: " فاءكلت اءنا " ، ما شروع كرديم از اين حلوا خوردن، اما " و ابى الكاهلى و مرازم اءن ياءكلا منه " ، دو نفر ديگرى از رفقا ابا كردند كه از اين حلوا بخورند " و قالا: لم نزر البيت " ، ما هنوز طواف انجام نداده، چطور مىتوانيم خبيصى كه در آن زعفران است بخوريم و استفاده بكنيم؟ " فسمع ابو الحسن عليه السلام كلامنا " ، امام حرفهاى ما را شنيدند، " فقال لمصادف " ، امام به مصادف، مصادف كيست؟ " و كان هو الرسول الذى جاءنا به " او همان نوكرى بود كه اين حلوا را آورده بود، امام به مصادف فرمودند: " فى اءى شىء كانوا يتكلمون؟ " اينها جر و بحثشان در چه مطلبى است؟ چرا دارند جر و بحث مىكنند؟ " فقال: " آن مصادف گفت: " اكل عبدالرحمان " ، عبدالرحمان از اين حلوا خورده است، " و اءبى الآخران، فقالا: لم نزر البيت " ، اما آن دوتاى ديگر نخوردند از اين حلوا و گفتند كه ما هنوز طواف بيت را انجام نداديم و حق نداريم از اين حلوايى كه در آن زعفران است بخوريم، " فقال: " اءمام بر حسب اين روايت فرمود: " اءصاب عبدالرحمان " ، فرمودند: عبدالرحمانى كه خورده است كار درستى كرده است، كار ثوابى انجام داده است، " ثم قال: " بعد بر طبق اين روايت امام فرمود: " اما تذكر حين اءتينا به فى مثل هذا اليوم فاءكلت اءنا منه؟! " مىگويد: آيا توجه نكرد به اينكه من هم كه امام هستم، خوب اين حلوا را كه آوردم، ما هم كه حلق راءس كرده بوديم از اين حلواى مشتمل بر زعفران استفاده كرديم، آيا به اين
معنا توجه نكرد؟ " اما تذكر حين اءتينا به فى مثل هذا اليوم فاءكلت اءنا منه؟ " ، بعد عبدالرحمان مىگويد: " و اءبى " اين روايت اينجايش را اينطور معنا مىكنم، " و اءبى عبدالله اخى اءن ياءكل منه " ، برادرى داشتم به نام عبدالله، آن هم ابا كرد كه از اين خبيص بخورد، مثل مرازم و كاهلى حالا شدند سه تا، آن هم ابا كرد از اين، چون هنوز زيارت البيت و طواف البيت حاصل نشده است، اين هم نخورد، " و اءبى " اين را ابى عبدالله نخوانيد، " و ابى عبدالله اخى ان ياءكل منه " ، از اينكه آن هم بخورد، ابا كرد، " فلما جاء ابى " ، حالا اين عبارت ديگر معلوم نيست، " حرشه على " ، يا " حرش عليه " ، مىگويد: رفت سراغ پدرمان " فقال يا اءبه " ، گفت: اى پدر، مىدانى كه خداى نكرده موسى بن جعفر چه خطايى مرتكب شده است؟ " ان موسى اءكل خبيصا فيه زعفران و لم يزر بعد " ، هنوز زيارت بيت را نكرده، مىدانى كه حلواى زعفران دار خورد؟ " فقال اءبى: " بعد پدرم به او گفت: " هو اءفقه منك " ، او ملاتر از توست، كارش روى حساب است، " اءليس قد حلقتم رووسكم؟ " آيا شما حلق الراءس نكرديد؟ معنايش اين است كه اين حلق الراءس طيب را هم حلال مىكند، زعفران هم يكى از مصاديق طيب است، مثل آن روايتى كه كلمه " فالوزج فيه زعفران " خوانديم، زعفران يكى از مصاديق مسلمه طيب است و حتى كفاره هم دارد، اگر كسى با علم و عمد در حال احرام بخورد، و بينى را نگيرد و در حقيقت استشمام كند و بخورد، كفاره هم بر آن بار است.
چنين روايتى هم هست با اين طول و تفصيل، اما چه دليلى همينطورى كه مرحوم شيخ طوسى فرموده، چه دليلى داريم بر اينكه امام موسى بن جعفرى كه از اين خبيص قبل زياره البيت، مشتمل بر طيب و مسلم الطيب استفاده كردهاند، اين معنا در حج تمتع بوده است، اين كون الحج، حج التمتع محل بحث ماست، و ما در اين روايت حداقل دليلى نداريم، بر اين كه حج، حج تمتع است ولو اينكه در بعضى از رواياتى كه خوانديم، عنوان تمتع بود، مثل حديث ابن عباس، حالا آن دليل داريم بر اينكه حج تمتع نيست، اما اين مردد است، ما دليلى بر اينكه حج، حج تمتع باشد، نداريم. روايت ديگرى هم مىگويم باب سيزدهم حديث هشتم، اين هم موثق است، " عن اسحاق بن عمار " ، كلينى نقل مىكند، " قال: سئلت ابا ابراهيم عن المتمتع اذا حلق راءسه ما يحل له؟ " به صورت سوال، متمتع بعد از آنكه حلق راءس كند، چه چيزى از محرمات احرام بر او حلال مىشود؟ " فقال: كل شىء الا النساء " ، حالا مثل مرحوم صاحب جواهر را مىگويند كه اين روايت ولو اينكه در متمتع وارد شده است، اما هر جائى كه استثناء هست كه دليل بر انحصار نيست، خوب ما ممكن است تخصيص بزنيم بگوييم: " كل شىء الا النساء و الا الطيب " ، " الا النساء " آن را خود روايت گفته است، " الا الطيب " را به قرينه روايات ديگرى
كه در اين باب وارد شده است. بالاخره اين كه مىگويد: " كل شىء الا النساء " دليل بر اين نيست كه قابليت تخصيص ندارد، بلكه قابليت تخصيصش در جاى خودش محفوظ است و آن دو روايت و روايات ديگرى كه مسئله نساء و طيب هر دو را ذكر كردند، صلاحيت مخصصيت براى اين روايات دارد و اگر ما هم شك كنيم، همان استصحاب بقاء حرمت در مسئله طيب براى ما هست كه آيا با حلق و تقصير طيب هم حلال مىشود يا نه؟ ما استصحاب مىكنيم حرمت بقاء طيب را و يا به تعبير ديگر، استصحاب مىكنيم اين مرحله از احرام را، آيا اين مرحله هم از بين رفته است يا نه؟ استصحاب بقاء حكم مىكند به اينكه اين مرحله هم باقى است، حالا اين روايات را چون ديروز ذكر نكرده بوديم، حيف بود كه اين روايات را نخوانيم، ان شاء الله فردا هم مسئله صيد را مىگوئيم.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...