• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و هشتادم "
    در مقابل روايات و ادله‏اى كه دلالت بر وجوب ترتيب بين اعمال و مناسك منى قائل بود، بعضى از روايات پيدا مى‏شود كه ظهور در عدم دارد، تقريبا. با اين روايات چه معامله اى بايد كرد، حالا آنهائى كه از نظر سند اشكال دارند، و مثل على بن ابى حمزه بطائنى در سندش هست، خوب آنها خيلى مشكلى ندارند، آدم به عنوان ضعف سند، و عدم تماميت حجيت، آنها را رد مى‏كند، اما بعضى از روايات هست كه از نظر سند هم مشكلى ندارد، بايد يك قدرى بر روى آن بحث بشود كه آيا اين روايات مفادش چيست؟ مدلولش چيست؟ احتياج به يك مقدار دقت دارد.
    از جمله، اين روايت است، روايت هفتم از باب 39 از ابواب ذبح، شيخ نقل مى‏كند، باسناده عن محمد بن احمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن وهب بن حفص، خوب شيخ در ذيل هم مى‏گويد كه اين روايت را هم در تهذيب نقل كرده است، و هم در استبصار نقل كرده است، البته فروع كافى و من لا يحضره الفقيه هم نقل كرده‏اند، منتها فروع از على بن ابى حمزه نقل كرده است، صدوق هم از همان على بن ابى حمزه نقل كرده است، اما شيخ در دو كتابى كه دارد، يكى كتاب تهذيب، يكى كتاب استبصار.
    صاحب وسائل مى‏گويد: از وهب بن حفص نقل كرده است كه نقل مى‏كنند در تهذيب وهب نيست وهيب است، وهيب بن حفص، و در حقيقت، مردد بين اين دو تا مى‏شويم، وهيب بن حفص، از آنهائى است كه نجاشى كه يكى از اركان و بلكه بالاترين كتاب در رجال، عبارت از كتاب نجاشى است، نجاشى توثيق كرده است اين وهيب را بالخصوص، توثيق خاص دارد، موثقش هم، نجاشى صاحب، كتاب رجال است كه كتاب رجال نجاشى، يك جلد هم بيشتر نيست. اگر وهب باشد، وهب بن حفص، آن ديگر توثيق بالخصوص ندارد، آن يك توثيق عام دارد، به اعتبار اينكه در اسناد كتاب، كامل الزيارات واقع شده است، و اگر رواى، در اسناد اين كتاب، يا اسناد كتاب على بن ابراهيم صاحب تفسير، واقع بشود، اگر قدح خاصى نداشته باشد، همان توثيق عام كافى است، و اين هم قدح خاصى ندارد، وهب بن حفص، لذا اگر وهيب باشد، موثق است به توثيق خاص است و اگر وهب باشد، موثق به توثيق عام است و هيچ قدح خاصى هم در مقابل اين توثيق عام وجود ندارد، لذا روايت از نظر سند، معتبر است، روى نقل شيخ.
    اين وهب يا وهيب نقل مى‏كند، عن ابى بصير عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: " اذا اشتريت اضحيتك و قمطتها فى جانب رحلك فقد بلغ الهدى محله،
    فان احببت ان تحلق، فاحلق " .
    ظاهرش را اگر بخواهى نگاه بكنى مى‏گويد: وقتى كه اضحيه خودت را آماده كردى، آمادگى آن معمولا به شرا حاصل مى‏شود، چون حاجى، آنجا كه گوسفند، معمولا در حج تمتع همراه خودش نمى‏برد، خوب مى‏رود آنجا، گوسفندان زيادى هست، يكى دو تا كمتر،بيشتر مى‏خرد، ظاهرش مى‏گويد: كه اين اضحيه خودت را وقتى كه خريدى و آن را در جانب رحلت بستى و ربط دادى، يعنى از يكى از شوون رحلت قرار دادى، يك جائى هم براى او آماده كردى، پايش را بستى، همه كارهاى را كه مى‏بايست انجام بشود، انجام دادى، اينجا " فقد بلغ الهدى محله " ، اين هدى به محل خودش رسيده است " فان احببت ان تحلق فاحلق " ، حالا اگر دوست داشتى كه حلق راس بكنى، ديگر با آمادگى اضحيه براى ذبح، مانعى ندارد، مى‏توانى حلق بكنى، كسى بگويد: كه ظاهرش اين است ولو اينكه ذبح هم نكرده باشى، اما خوب گوسفند يا گاو يا شتر اين را آماده كرده‏اى براى ذبح و نحر، اما خارجا و عملا ذبح و نحرى واقع نشده است، با اينكه واقع نشده است مى‏توانى حلق بكنى، اين ظاهرش اين است كه حلق مترتب بر ذبح نيست.
    اينجا را يك خورده دقت بيشترى در روايت بكنيد، اين تعبير " فقد بلغ الهدى محله " ، اين اقتباس از آيه شريفه است اين چيزى نيست كه در خود روايت باشد و سابقه هم نداشته باشد، آيه شريفه را وقتى كه انسان مراجعه مى‏كند، آيه، آن آيه معروفه " و اتموا الحج و العمره لله " كه در اواخر سوره بقره است ايه 190 به بعد، در اين آيه اين تعبير به كار رفته است ولى اين تعبير اصلا مال متمتع نيست، مربوط نيست به آدمى كه امنيت دارد به مكه رفته است روز عيد قربان در منى بوده است، آيه به اين ارتباطى ندارد، آيه به اين صورت است: " و اتموا الحج و العمره لله " ، " اتموا " را ما يكوقت صحبت كرديم كه معنايش چيست؟ شما حالا به همين معناى ظاهرش هم بگيريد،به اين بحث اينجا لطمه‏اى نمى‏خورد، يعنى كسى كه حج را شروع كرد، براى خدا اتمام كند، كسى كه عمره را شروع كرد، براى خدا اتمام بكند. و اين همان مساله‏اى كه مكرر در مكرر ما عرض مى‏كرديم كه اگر حج وجوب هم نداشته باشد، لكن اگر كسى واردش شد، مثل قطع نماز مستحبى نيست، نماز مستحبى را انسان در ركعت دوم، دلش مى‏خواهد قطع بكند، مانعى ندارد، اما حج، از خصوصياتش اين است كه اگر مستحب هم باشد، بايد اتمام بكند و همينطور عمره را، اگر كسى از مسجد شجره محرم شد، براى عمره، خوب كار مشكلى هم است، راه تا مكه حدود هفتاد فرسخ است، حالا در اين راه صدمه خورد و بعد از محرم شدن، پشيمان شد، گفت: ما همين وسط راه مى‏خواهيم از احرام بيرون بيائيم، حق ندارد، بايد عمره را براى خدا اتمام بكند، ظاهر اين آيه هم‏
    همين است.
    آنوقت در اينجائى كه مى‏فرمايد: " و اتموا الحج و العمره لله " ، بعدش دو فرض مى‏كند آيه، خوب دقت بكنيد، منتها ماها، حالا به فقها جسارت نمى‏كنيم، كتابهاى فقهيمان هم خيلى از قرآن و مسائل قرآنى متاسفانه دور است، لذا است كه بزرگانى مثل مرحوم آقاى آخوند، در كتاب كفايه مى‏گويد: اعتبار مساعد با اين است كه تحريف شده در قرآن. كجا اعتبار مساعد با تحريف قرآن است؟ دينى كه مى‏خواهد تا روز قيامت باشد، و معجزه جاويدان آن قرآن است و از راه اين قرآن بايد نسلهاى بعدى، مسلمان بشوند و به دين اسلام گرايش پيدا بكنند، ما بگوئيم: اعتبار مساعد با تحريف قرآن است، اين مال دورى ماست از قرآن، لذا وقتى كه بحثهاى قرآنى پيش مى‏آيد، به نقلها واحتمالات فقها خيلى ترتيب اثر ندهيد برويد به مصادر اصلى كه همان تفاسير قرآن است، هر كسى به هر تفسيرى كه علاقه‏مند است برود و از آنجا بگيرد مطلب را.
    آيه شريفه، بعد از آنى كه مى‏فرمايد: " و اتموا الحج والعمره لله " دو تا فرض كرده است، يكى فرض احصار است، كه احصار و صد دو تا عنوانى است كه در آخر كتاب حج، مطرح است احصار اين است: كه مثلا كسى در مسجد شجره محرم شد، حالا در وسط راه، بين راه مدينه و مكه مريض شد، مرضى كه ديگر قدرت ندارد كه عمل را انجام بدهد، مثل جريانى بود مال امام حسين (عليه السلام) كه ايشان يك وقت در بعد از احرام عمره در بين راه، گرفتار مرض شدند بعد امير المومنين (عليه السلام) از مدينه آمدند و آن مسائل احصار را پياده كردند، صد (با صاد) معنياش اين است كه دشمن مانع بشود، اگر دشمن در تعقيب كسى بود، و مانع شد از اينكه فرضا وارد مكه بشود، لذا آن كسى كه گرفتار احصار است، محصر يا محصور به او مى‏گويند و آن كسى كه گرفتار دشمن و صد است، به آن مصدود مى‏گويند (با صاد). احكام محصر و مصدود در آخر كتاب الحج، اصلا يك عنوان مستقلى دارد، و اين محصر از خود قرآن گرفته شده است، قرآن در دنبال " و اتموا الحج و العمره لله " ، مى‏فرمايد: " فان احصرتم " اگر محصر شديد " فمن استيسر من الهدى و لا تحلقوا رووسكم، حتى يبلغ الهدى محله " ، اين به غير محصر ارتباطى ندارد، و " اذا امنتم " شق بعدى است، كه حاجى‏هاى معمولى داخل در آن " امنتم " هستند، و در امنيت، " امنيتم " در مقابل " احصرتم " است.پس اولا اين " حتى يبلغ الهدى محله " ، مربوط به محصر است.
    وثانيا اينكه مى‏فرمايد: " و لا تحلقوا رووسكم " در محصر، " حتى يبلغ الهدى محله " ، محلش عبارت از منى است، يعنى هدى به منى برسد، اين يك تعبير كنائى است، آن نكته كنائى، را توجه نكرده‏اند. آيا مقصود آيه، معنائى حقيقى "
    حتى يبلغ الهدى محله " است؟ يعنى گوسفند به منى برسد، خوب رسيدن به منى چه اثرى دارد، آنى كه اثر دارد، ذبح در منى است، و الا اگر كسى گوسفند، گاو، شتر در منى داشته باشد، لكن هيچ كدام را ذبح نكند، خوب ذبح كه نشد، اثرى بر آن بار نمى‏شود، البته " حتى يبلغ الهدى محله " ، معناى حقيقى‏اش همان " بلوغ الهدى الى المنى " است، اما معنائى حقيقى مراد نيست، اينجا معناى مجازى است و معناى مجازى آن هم عبارت از ذبح هدى است، و شاهد بر اين كه اين آيه مربوط به احصار است و مربوط به حالت امنيت و حج تمتع مورد بحث ما نيست،اينكه مى‏گويد: " و لا تحلقوا رووسكم " ، مگر حلق تعين دارد كه مى‏گويد كه " و لا تحلقوا رووسكم " ؟ در اين چيزهاى كه ما خوانديم، بعضى از جاها اصلا، حلق جائز نبوده است در باره زنها، اصلا حلق جائز نبود، زن اگر مى‏خواست در منى حلق بكند به جاى تقصير، شما فرموديد: " لا يجوز لهن الحلق " پس اينكه مى‏گويد: " و لا تحلقوا رووسكم " اين داستان ديگرى است مربوط به غير اين حج تمتعى كه ما داريم بحث مى‏كنيم. پس اين " لا تحلقوا رووسكم حتى يبلغ الهدى محله " ، يعنى " حتى يذبح الهدى فى محله الذى هو منى " خوب بعد از آنى كه ذبح شد، امام مى‏فرمايد: كه حالا در (حج تمتمع) حالا اگر مى‏خواهى حلق بكنى، مانعى ندارد.
    در محصر هم اينطورى مى‏گويند، مى‏گويند: كسى كه در بين راه مريض شد، ولو اينكه در عمره هدى نيست، ولى اينجا هدى هست، يك هدى را مى‏خرد، يك كسى را استيجار مى‏كند با او وعده مى‏گذارد، مى‏گويد: فلان روز، آن هدى من را (بين محصر و محصور، بودن يك فرقهاى است كه در وقت خودش مى‏خوانيم انشا الله) وعده مى‏گذارد كه شما اين هدى را بگير، مثلا اگر مى‏خواسته حج انجام بدهد، مى‏گويد: كه فرض كنيد كه حج قران مى‏خواسته است كه انجام بدهد، مى‏گويد: آقا اين هدى را بگير، ببر منى، نيم ساعت، يك ساعت، يك ساعت و نيم، دو ساعت، بيشتر، كمتر، به ظهر مانده در روز عيد قربان آنجا قربانى بكن، ولى من چون خودم مريض هستم (در محصر اينطور است) قدرت ندارم، اين كار را انجام بدهم، تو به عنوان نايب اين كار را انجام بده. پس اينكه در روايت مى‏فرمايد: " فقد بلغ الهدى محله " معناى كنائى‏اش يعنى بايد ذبح بايد تحقق پيدا بكند، بعد از آنى كه ذبح تحقق پيدا كرد، اگر دوست دارى كه حلقى تحقق پيدا بكند، آنوقت حلق به لحاظ اينكه ذبح محقق شده است، مانعى ندارد.
    پس نتيجه اينطور شد كه اين رواياتى كه با روايات ديروز، يك نوع مخالفتى در آنها احساس مى‏شود، آنهائى كه سندش اشكال دارد كه بحثى ندارد، آنهاى كه مثل اين، سندش صحيح و موثق است بايد يك مقدارى در آن دقت كرد، كه اين " فقد بلغ الهدى ملحه " ، از آيه شريفه گرفته شده است و مقصود آيه هم اين‏
    نيست كه همين گوسنفد به منى برسد. براى اينكه در باب محصر كه آيه شريفه در آن باب وارد شده است، خود اينها مى‏گويند، كسى نمى‏گويد، بعدا هم مى‏گويند، مى‏گويند: كه يك ناببى مى‏گيرد، با اين نابب قرار داد مى‏كند، كه اين نابب در روز عيد قربان در فلان ساعت در حج، نه در عمره، در حج در فلان ساعت در روز عيد قربان، ذبح بكند، اينهم اگر بخواهد احتياط بكند، ده دقيقه، يك ربع، نيم ساعت، يك ساعت، بعدش محل مى‏شود، حلق مى‏كند،و محل مى‏شود، حلقش هم فرضا در بين راه به لحاظ اينكه مريض شده است و قدرت وصول الى منى را ندارد، حلق را در بين راه انجام مى‏دهد، در همان حال كسالت. پس اين چه ارتباطى با ما دارد، اين " فقد بلغ الهدى ملحه " ؟، اگر معنائى حقيقى مراد باشد، يعنى گوسفند يا گاو به منى برسد، ولو اينكه ذبح هم نشده است، ولو اينكه يقين هم داريد كه ذبح تحقق پيدا نكرده است، خوب در باب محصر پس اين مواعده‏ها براى چيست؟ اين مواعده بر اين نيست كه به منى فقط برسد، مواعده براى اين است كه به منى برسد و او در آنجا قربانى بكند. و بحث كنايه را هم در مطول و مختصر و كتابهاى معانى بيان، در بيانش ملاحظه فرموده‏ايد: كنايه ابلغ از تصريح است، اگر ما گفتيم: " زيد مهزول الفصيل " ، زيد آدم است كه گوساله گاوش لاغر است، اين كنايه از اين است كه شيرهاى مادرش را مى‏دهد به مهمانها و خيلى براى اين گوساله باقى نمى ماند كه بخورد و چاق بشود و استفاده بكند، خوب در " زيد مهزول الفصيل " ، اين كنايه اين است كه " زيد ذى جود " صاحب جود است، اصلا ممكن است زيد، گاو نداشته باشد، گوساله نداشته باشد، شتر و بچه شتر نداشته باشد، ولى در عين حال، به تعبير كنائى، اگر گفته بشود: " زيد مهزول الفصيل " و لذا صدق و كذبش اين معنائى صدق و كذب را در معانى مطول و مختصر و امثالش ملاحظه كرده‏ايد، قاعدتا، صدق و كذب كنايه، دائر مدار اين نيست كه آن معناى حقيقى وجود داشته باشد، يا نداشته باشد، صدق و كذبش دائر مدار اين است كه آن معناى كنائى كه شما مى‏خواهيد، آيا آن معناى كنائى تحقق دارد، يا نه ؟ شما كه مى‏گوئيد كه زيد آدم سخى و با جودى است آيا به حسب واقع هم سخى است، اگر باشد اين معناى كنائى شما درست است، اما اگر به حسب واقع بخيل است، و پولدوستى بود وبه كسى چيزى اعطا نمى‏كرد، اين معناى كنائى شما دروغ است، صدق و كذب ملاكش همان معناى كنائى است، و الا از نظر معناى حقيقى، گاهى از اوقات، در باب كنايه معناى حقيقى اصلا وجود ندارد، اصلا گاو و گوسفندى ندارد كه اصلا فصيلش مهزول باشد، يا سمين باشد و به نظر مى رسد كه اين آيه شريفه " و لا تحلقوا رووسكم، حتى يبلغ الهدى محله " معناى كنائى است كه يعنى " حتى يذبح الهدى فى المحل " .
    حالا يك شاهد ديگر هم براى شما عرض مى‏كنم، اگر مقصود خصوص منى‏
    باشد، و مقصود رسيدن به منى باشد، بايد اين آيه را اين خصوص را اين جمله را مختص به حج بكنيم، در حالى كه شروع آيه را كه انسان مى‏بيند " و اتموا الحج و العمره لله " بعدش مى‏آيد سراغ تشقيق، و تنها آيه‏اى كه مساله حج تمتع را مى‏شود، از آن استفاده كرد و روايات هم كمك مى‏كند، همين آيه است و الا آيه ديگرى ما داريم با اينكه ما سوره حج داريم، اما آيه‏اى كه دلالت بر حج تمتع بكند، در بين آيات نداريم، الا همين آيه، و اين همان آيه‏اى است كه آن روز عرض كردم كه اگر، انسان واقعا بخواهد كه دقت بكند، و واقعا بخواهد كه با كلام خدا آشنائى پيدا بكند، در ابعاد مختلف اين آيه، شايد بيش از صد صفحه يا بيشتر، گنجايش اين معنا را دارد كه آدم بحث بكند، بحثهاى مختلفى دارد، يكى اينكه اين " اتموا الحج و العمره " ، آيا " اتموا مقصود اتمام بعد از شروع است، يا مقصود اصل شروع است عباديت اين دو تا را مى‏خواهد دلالت بكند، يا وجوب اتمام بعد از شروع را مى‏خواهد؟ اينها مباحث مختلفى در اين آيه هست يكى هم راجع به همان ذيلش " ذلك لمن لم يكن اهله، حاضرى المسجد الحرام " ، آنجا آيا مقصود از اينكه اهل حاضر مسجد حرام باشد، چيست؟ اگر كسى اصلا اهل و عيالى ندارد، آيا مقصود سكونت است، مگر توى مسجد الحرام جاى سكونت است؟ آيا مقصود سكونت در مكه است، مقصود تا 16 فرسخى است؟ ، خيلى مساله در اين آيه هست كه قابل بحث ا ست، و تنها آيه‏اى هم كه مساله احصار را دلالت دارد، همين آيه شريفه است " فان احصرتم فمن استيسر من الهدى، و لا تحلقوا رووسكم حتى يبلغ الهدى محله فاذا امنتم (يا و اذا امنتم) " اين شق دوم، آيه شريفه است، شق اول احصار است، شق دومش " امنتم " و مسائلى كه مترتب بر هدى و كسى كه " من لم يجد، فصيام ثلاثه " هم در همين آيه است، " فصيام ثلاثه فى الحج و سبعه اذا رجعتم تلك عشره كامله، ذلك (آيا مشار اليه، ذلك چيست؟)، لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام " ، مباحث مختلفى در اين آيه و خصوصيات اين آيه به چشم مى‏خورد ولى فعلا، همان " حتى يبلغ الهدى محله " ، مورد بحث ماست و ظاهرا اين تعبير كنائى است و مخصوص صرف اين نيست كه هدى به منى برسد، مقصود ذبح در منى است، البته ذبح در منى متفرع بر بلوغ هم هست، اما " نفس البلوغ بمعناه الحقيقى ليس بمراد من الآيه " .
    پس نتيجه اين طور شد كه در مقام اول بحث ما، كه مساله اعبتار ترتيب بين اعمال منى است، ما بايد قائل بشويم يا فتوى يا احتياط وجوبى همين طور ى است كه امام بزرگوار كرده‏اند.
    البته در بعضى از روايات هم يك خصوصيت ديگرى هم هست، مثلا در بعضى از روايات مى‏گويد: وقتى كه وارد منى شدى يا از رمى جمره عقبه فارغ شدى، برو اضحيه‏ات را بخر، هديت را تهيه بكن. روايات اينطورى، يك جنبه‏
    ارشادى دارد به لحاظ اينكه اولا آنجا هوا گرم است، ثانيا مشترى اضحيه و هدى زياد است، براى اينكه يك حاجى بدون هدى نماند، مى‏گويند: زودتر برو و اين هدى را بخر، خوب آنجا كسى هم نيست كه مجانى بدهد و هبه بكند، حالا اگر كسى مجانى داد، آدم بايد بيندازد دور؟ نه، اينها يك چيزهاى ارشادهاى كلى، براى اغلب افراد است، خوب آنجا كسى نيست كه مجانى بدهد، كسى نيست كه همينطور هبه بكند، آدم بايد پول بدهد، معمولا هم بايد بخرد، مصالحه‏اى در كار نيست، چيزى در كار نيست، روايات هم مى‏گويد: كه وقتى كه از رمى جمره عقبه فارغ شدى، برو اضحيه خودت را بخر. اما آيا اين معنايش اين است كه تا اضحيه خودت را خريدى و لو اينكه ذبح هم نكردى حلق بكن، معناى اين عبارت اين است؟ يا يك ارشادى مى‏كند، اين مردم جاهل نا آگاه را، كه خوب بعضى از شما روحانى كاروان هستيد و از جهل مردم خبر داريد، مى‏بينيد كه يك نمازى كه در شبانه روز، پنج مرتبه اين نماز را مى‏خواند و در طول عمرش هم خوانده و الان هم سنش به 60 يا 70 يا كمتر و يا بيشتر رسيده است، مع ذلك قرائتش درست نيست، اين قدر جهل و نادانى نسبت به احكام خداوند فراوان است، تا چه برسد به مساله حج، كه براى آن كسى كه مستطيع است، پيش مى‏آيد، آنهم اگر به مكه برود، آنهم همه عمر يكبار بيشتر وجوب ندارد، حالا افرادى كه حج مستحبى انجام مى‏دهند آنها كم پيدا مى‏شوند و الا توده مردم، يك سفر حج انجام مى‏دهند اگر مستطيع باشند و اگر نباشد،كه اصلا رنگ مكه و مدينه را چه بسا نبينند، تا آخر عمرشان و لذا روى اين جهت، جهل فراوان است و ما در بعضى از روايات و بعضى از مسائل آينده، از اين معنا انشا الله مى‏خواهيم استفاده بكنيم.
    پايان