• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و هفتاد و ششم "
    در ذيل همان مساءله 27 كه خنثاى مشكل مطرح بود كه از يك طرف خنثى مشكل است؛ يعنى اثباتا ذكورت و انوثتش غير معلوم است، از طرف ديگر قاعدتا طبيعت ثالثه هم نيست، خنثى يا به حسب واقع مذكر است يا به حسب واقع مونث است. شايد هم از بعضى از آيات قرآنيه هم همين معنا استفاده شود؛ آنجايى كه مى‏فرمايد: " يهب لمن يشاء اناثا و يهب لمن يشاء الذكور اءو يزوجهم ذكرانا و اناثا و يجعل من يشاء عقيما " كه روى هم رفته استفاده مى‏شود كه خداوند يا كسى را عقيم قرار مى‏دهد يا مذكر به او مى‏دهد يا مونث، " او يزوجهم ذكرانا و اناثا " ، ديگر اشاره‏اى به خنثى ندارد.
    پيداست كه خنثى جزو همين طوايف است و الا مى‏فرمود: " يهب لمن يشاء الخنثى " .
    از اين آيه هم شايد استفاده شود، بنابر اين كه خنثى طبيعت ثالثه نيست و از طرفى هم مشكل است، در باب حلق و تقصيرى كه ما بحث داريم، تكليفش چيست؟ فرمودند كه اگر خنثى يكى از اين طوايف ثلاثه اخيره نباشد؛ يعنى صروره نباشد، ملبد نباشد، يعنى اگر باشد، اگر يكى از اين طوايف ثلاثه اخيره باشد، يا صروره يا ملبد يا " من عقص شعر راءسه " اينجا مساءله تعيين و تخيير است كه آن روز عرض كريم.
    اما علم اجمالى مال آنجايى است كه در اين طوايف ثلاثه حالا يا احتياط وجوبى كنيم يا فتوا بدهيم به اينكه حلق متعين است، مثل اينكه شيخ طوسى در كتاب مبسوط و ابن حمزه در كتاب وسيله رسما در مورد صروره فتوا داده‏اند كه " يتعين عليه الحلق " ، حالا اگر صروره‏اى ضمن اينكه صروره است، خنثاى مشكل هم بود؛ در باب حج وظيفه او چيست؟ آنچه كه ابتدائا به ذهن مى‏رسد، بعد از آن كه حلق يك عنوانى است و تقصير عنوان ديگرى است و آن روز هم عرض كرديم كه اينطور نيست كه حلق از تقصير شروع شود، البته حلق الكل از حلق البعض شروع مى‏شود، اما حلق از تقصير شروع نمى‏شود بلكه تقصير يك عنوانى دارد و حلق عنوان ديگر؛ اينجا روى قاعده در درجه اول به مقتضاى علم اجمالى بر اين خنثاى صروره هم حلق لازم است، هم تقصير. حلق لازم است به مقتضاى احتمال اين معنا، يعنى به مقتضاى صروره بودن، تقصير هم لازم است به مقتضاى احتمال زن بودن، چون اثباتا مشكل است اما ثبوتا كه به حسب واقع و عند الله مطلب روشن است، منتها ما راه به جايى نبرديم كه آيا اين مذكر است يا مونث، در درجه اول همان علم اجمالى كه در ساير موارد است، عرض كرديم مثل فرضا نماز ظهر و جمعه در صورتى‏
    كه دليل قاصر باشد، مقتضاى علم اجمالى جمع بين هر دوست، اينجا هم مقتضاى علم اجمالى اين است كه هم حلق كند و هم تقصير. اما فرق ما نحن فيه با آن جا اين است كه اينجا يك " لا يجزيهن " هم دنبالش است، اگر زن باشد حق ندارد به جاى تقصير حلق كند و اگر صروره باشد روى اين مبنا كه صروره هم هست، حق ندارد تقصير كند و بايد حلق كند، آن وقت اينجا تكليف چطور مى‏شود؟ اگر خنثى زن باشد حتما بايد تقصير كند " و لا يجزيهن الحلق " و اگر صروره باشد حتما بايد تقليد كند روى اين مبنا و حلق كند " و لا يجزيه التقصير " . به عبارت ديگر؛ اگر زن باشد حلق براى او حرام است و به عنوان صروره هم تقصير براى او حرام است، بايد حلق كند، " لا يجزيه التقصير على هذا القول " كه يا فتوا يا احتياط وجوبى در باب صروره اقتضاى حلق مى‏كند، روى اين مبنا بحث است كه خود امام هم احتياط وجوبى‏اش را قائل شدند، منتها ما در صروره همان تخيير را قائل شديم.
    از يك طرف اين مثال با آن مثال فرق دارد، از يك نظر ديگر با دوران بين محذورين معمولى كه در كتاب كفايه و مباحث اصولى هم خوانديد، از يك نظر فرق دارد، در دوران بين محذورين يا حكم وجوبى يا حكم تحريمى است، حكم تحريمى متعلق يعنى لزوم ترك را اقتضا مى‏كند، حكم وجوبى هم اقتضا مى‏كند لزوم فعل را و انسان هم به حسب واقع يا فاعل است يا تارك، ديگر نمى‏تواند خودش را كارى كند كه نسبت به عملى نه فاعل باشد و نه تارك، اين امكان ندارد.
    (سوال و پاسخ استاد): آن روز خوانديم مثالش هم اين بود، عنوان هم اين بود " ولو حلقن لا يجزيهن " ، اين برگشت مى‏كند به همان چيزى كه من دارم عرض مى‏كنم.
    من گفتم ما نحن فيه از يك جهت با دوران بين محذورين يكى است، اما از يك نظر هم فرق دارد، براى اينكه اينجا مساءله حلق و تقصير مطرح است، خوب اين شخص مگر نمى‏تواند تارك هر دو باشد؟! نه مى‏خواهد حلق كند و نه تقصير، چطور مى‏شود؟ عنوان سومى هم هست كه " تارك الحلق و التقصير معا " حاجى هم هست، اگر يك حاجى هم حلق كرد هم ترك كرد حلق را و هم ترك كرد تقصير را، ترك كرده عملين را و امكان هم دارد، منتها دانه دانه اگر حساب كنيم نه، حلق را به تنهايى " اما فاعل و اما تارك " و تقصير را به تنهايى " اما فاعل و اما تارك " ، اما دوتا را روى هم بخواهيم حساب كنيم " يمكن ان يكون تاركا لكلا الامرين معا " ، حلق و تقصير هر دو را ترك مى‏كند.
    در دوران بين محذورين اصطلاحى كه اصاله التخيير را در آن پياده مى‏كنيد، آنجا بيشترين مثالها و قدر متيقنش اين است كه مى‏گوييد: " هذا اما فاعل و اما تارك " ، خوب اينجا اگر نسبت به مجموع حساب كنيم، " يمكن ترك كلا
    الامرين " ، نه حالق باشد، نه مقصر باشد، نه محلق باشد، نه مقصر.
    (سوال و پاسخ استاد): اولا آن كه در ذهن شماست درست نيست. شما اگر بدانيد كه " اما هذا الفعل حرام و اما ذاك الفعل واجب " بايد هم آن را اتيان كنيد و هم ترك كنيد.
    (سوال و پاسخ استاد): به مقتضاى علم اجمالى هر دو لازم است، هم بايد فاعل آن فعل باشيد، هم تارك اين فعل باشيد، با اينكه متعلقش هم دو عمل است، منتها علم اجمالى داريد كه " اما هذا الفعل واجب و اما ذاك الفعل حرام " ، بايد فاعل آن فعل شويد و تارك اين، لذا هميشه علم اجمالى لازم نيست كه به تكليف يكنواخت متعلق شود، كما اينكه در جانب حرمت اگر شما علم اجمالى پيدا كرديد كه يا اين ظرف نجس است يا آن ظرف، بايد از هر دو اجتناب كنيد.
    (سوال و پاسخ استاد): دليل داشتيم آن روز هم خوانديم، به جاى تقصير هم مجزى نيست هم حرام است، آن بحث مال فى نفسه بود كه آيا حرام است يا نه؟اينجا نسبت به حلق و تقصير اگر مجموع را ملاحظه كنيد، دوران امر بين محذورين نيست، " يمكن ان يكون تاركا للحلق و التقصير معا " ، در ناحيه ترك هر دو را ترك مى‏كند.
    اما دانه دانه كه حساب كنيم روى اين فتاوا، جمع بين محذورين است. در محذورين هم كه شما تخيير قائل هستيد، حالا يك طرف تخيير را اختيار كرد، فرض كنيد خنثاى مشكل صروره حلق را اختيار كرد، در درجه اول روى اصاله التخيير بين محذورين و روى اينكه احدهما ترجيح بر ديگرى ندارد دليلا، حلق را اختيار كرد، خوب الان نسبت به مساءله تقصير حكمش چيست؟ نسبت به مساءله تقصير بايد اينطورى بگوييم: اگر او مرد بوده كه خوب از احرام بيرون آمده به مقتضاى صروره بودن ديگر " ليس بمحرم " آدمى هم كه محرم نيست، اگر موهايش را كوتاه كند، علاوه بر اينكه حرمت ندارد كفاره هم ندارد، آدم معمولى شده مى‏خواهد موهايش را كوتاه كند، " ليس عليه الحرمه و لا عليه الكفاره.
    اما اگر فرض كنيم كه زن بوده، خوب زن چون در نوبت اول دوران بين محذورين بوده و زن بودنش هم احراز نشده است، خنثاى مشكل بوده فرض بفرماييد حلق كرده است، خوب با حلق از احرام بيرون نيامده است، اما با تقصير بعدى هم از احرام بيرون مى‏آيد و مشكلى ديگر براى او باقى نمى‏ماند.
    اما اگر در نوبت اول تقصير را اختيار كرد و سپس حلق را، مى‏گوييم: اگر خنثاى مشكل صروره، مرد باشد، حلق و تقصيرى كه انجام داده " فى حاله الاحرام " بوده و الان هم كه حلق كرد از احرام بيرون آمد، تقصيرش در حال احرام واقع شد، حالا اگر كسى در حال احرام تقصير كند، فقط گناهى مرتكب‏
    شده است و فوقش كفاره‏اى هم دارد، اما حج كه باطل نمى‏شود. مساءله بطلان حج مال مساءله جماع است، آن هم اگر نظرتان باشد ما در همان هم مناقشه كرديم كه از روايات و ادله‏اش بطلان استفاده نمى‏شود و الا آدم محرمى " عمدا اختيارا فى حاله الاحرام " يك مقدار از موى خودش را كوتاه كرد، عمل حرامى مرتكب شده است، فوقش هم يك كفاره ازاله الشعر يا قص الشعر دارد و همين طور همين را شما ميزان بگيريد و پيش برويد؛ مقصود من تنبيه به اين يك نكته بود كه مساءله دوران بين محذورين را بايد دانه دانه حساب كرد و الا اگر مجموع حلق و تقصير را بخواهيد حساب كنيد، دوران بين محذورين نيست و اشكالى ندارد، " لانه يمكن ان يكون تاركا لكليهما " و در دوران بين محذورين موضوعش اين نيست، موضوع اصاله التخيير اين است كه انسان روى بيچارگى، روى عدم ترجيح يك طرف را اختيار مى‏كند يا جانب فعل را اختيار مى‏كند يا جانب ترك را. اما مساءله 28 كه ايشان هم همه را در مسايل متعدد آورده است، بحث تقصير را ولو اينكه عنوانا جدا كردند، اما مساءلتا جدا نكردند. در مساءله 28 مى‏فرمايند: " يكفى فى التقصير قص شى‏ء من الشعر اءو الظفر بكل آله شاء و الاولى قص مقدار من الشعر و الظفر ايضا و الاحوط لمن عليه الحلق اءن يحلق جميع راءسه و يجوز فيهما المباشره و الايكال الى الغير و يجب فيهما النيه بشرائطها ينوى بنفسه و الاولى نيه الغير ايضا مع الايكال اليه " .
    (سوال و پاسخ استاد): جمعش كه هست به نظر علم اجمالى اول، ولى اگر اينطور هم بكند مانعى ندارد، اشكالى به حضرت امام نيست، منتها ايشان اين جهتش را ديگر متعرض نشده‏اند.
    مى‏فرمايد: در باب تقصير " قص شى‏ء " انسان يك مقدارى از مو يا ناخن بچيند كافى است، علتش اين است كه در روايات متعدد و فتاوا، عنوان تقصير دارد، تقصير طبيعت و حقيقتى است كه به مسمايش هم صدق مى‏كند، اين كه محقق در شرائع مى‏فرمايد: " ولو بقدر الانمله " ولو اينكه به مقدار يك بند انگشت باشد، باز هم اين به عنوان غايت نيست كه بخواهد بگويد: كمتر از بند انگشت جايز نيست ولو اينكه در بعضى از روايات عنوان قدر انمله دارد، اما نه فتواى حسابى بر طبقش است، بعضى هم گفتند: بايد يك قبضه باشد، آن هم دليل ندارد.
    آنچه كه در روايات و همينطور در آيه هم اشاره به آن شده است، " مقصرين " تقصير تحقق پيدا كند، حالا انسان از مو تقصير كند، از ناخن تقصير كند، در آن روايت سعيد اعرج كه خوانديم كه امام صادق (ع) به سعيد فرمودند: آيا دلت مى‏خواهد همانطورى كه رسول خدا عمل كردند، عمل كنى؟ او هم گفت: بله و بعد توضيح دادند؛ در آنجا به جاى كلمه تقصير كلمه اخذ ذكر شده، "
    فلياءخذن من شعورهن " ، زنها از موهايشان بگيرند، ديگر معنايش اين نيست كه يك قبضه بگيرند يا به اندازه انمله بگيرند، مخصوصا با روايتى كه عرض كرديم، ظاهرا روايت صحيحه هم باشد و مربوط به حلبى هم هست ظاهرا، همان روايتى كه آن روز هم اشاره كرديم، حلبى مى‏گويد كه من پس از آن كه عمره را عمره كردم، هنوز تقصير نكرده بودم، خانواده‏ام همراهم بود و آن هم در حال عبادت عمره بود و تقصير نكرده بود، لكن مسائلى پيش آمد و من بر او غلبه كردم، او چون ديد كه راه چاره‏اى ندارد، آلتى قيچى، ناخون گير، چاقو و امثال ذلك در اختيارش نيست، با دندان خودش يك مقدار از سر موى خودش را كند، امام در آن روايت فرمودند كه " عليك بدنه " ، تو چون تقصير نكردى و قبل التقصير مجامعت كردى، بايد يك بدنه بدهى، اما آن زن از تو ملاتر بود و از بدنه هم فرار كرد " و ليس عليها شى‏ء " ، و ديگر هم امام سوال نكردند كه آن مقدار مويى كه آن زن به وسيله دندانهاى خودش كوتاه كرد آيا يك قبضه بود، يا نبود؟ انمله بود يا نبود؟ همان ترك استفصال هم به ضميمه همين تعبير به تقصير و اخذ و امثال ذلك كه در روايات ماست، براى ما كفايت مى‏كند و مسما تحقق پيدا بكند، همين كه صدق كند كه " قصر شعره من شعره " ، يا " قص من اظفاره " همين براى ما كافى است، لكن بهتر اين است كه انسان در مقام تقصير - يعنى احتياط استحبابى است - در روايت سعيد اعرج با كلمه واو ذكر شده است، از شعور و موهاى خودشان اخذ كنند و از ناخنهاى خودشان كوتاه كنند، ندارد كه يا از ناخنهاى خودشان، اما تعبير فقها با كلمه " او " است، در عين حال با روايات هم مخالفتى نبايد كرد، ولو اينكه روايات ظهور دارد در وجوب هر دو، لكن چون ما مسلم مى‏دانيم كه هر دو واجب نيست، لذا اين دومى حمل بر استحباب مى‏شود، اگر كسى از موى سرش كند، بهتر اين است كه يك مقدار از ناخن هم بچيند ولو يك ناخن، دو ناخن، اما جمع بين چيدن مو و ناخن لازم نيست ولو اينكه در روايت سعيد اعرج و بعض روايات ديگر جمع شده لكن جمع مسلما واجب نيست و لذاست كه آيه شريفه هم كه ظهور در جمع داشت كه جمعش هم در محلق و مقصر بود هم گفتيم جمع واجب نيست، در تقصير هم لازم نيست كه انسان هم از مو هم از ناخن، در عمره مفرده هم لازم نيست، در حج هم لازم نيست و اصولا مسائل تقصير در اينجا بعد از آنكه ما در عمره مفرده مساءله تقصير را مطرح كرديم و فروعش را ذكر كرديم، مسائل تقصير اينجا خصوصيت هم ندارد، آنچه كه در اينجا خصوصيت دارد، گاهى بعضى از افراد به نحو تعين يا به نحو احتياط وجوبى برايشان لازم مى‏شود، مساءله حلق است و الا مساءله تقصير در اينجا با مساءله تقصير در عمره مفرده هيچ فرق ندارد و يكى از خصوصياتى كه آنجا ذكر مى‏شد، اينجا هم اشاره كرديم اين است كه اين اعمال ضمن اينكه جزو حج هستند، جنبه عباديت دارند و
    عبادت احتياج به نيت دارد، عبادت بدون نيت نمى‏شود، حتما بايد نيت كند، حلق مى‏كند يا تقصير مى‏كند به عنوان جزئيت براى حج تمتع در همان روز منى و عيد قربان كه جزو مناسك منى و احكام منى واقع مى‏شود.
    كما اينكه يكى از خصوصيات كه اين هم دليل دارد، خوب قاعدتا هم همينطور است، چون تقصير امرى است كه از هر كسى ساخته است، مى‏شود گفت: بايد خودش انجام بدهد، اما وقتى مخير بين حلق و تقصير شد، با توجه به اينكه حلق را نوعا كس ديگر انجام مى‏دهد، اين مثل اعمال خود انسان مى‏ماند كه مثلا اگر شما زيد را ببينيد، هم مى‏توانيد بگوييد: " راءيت زيدا " كه به خودتان نسبت بدهيد، يعنى به نفس انسانى حيوانى، هم مى‏توانيد به چشم نسبت بدهيد كه بگوييد: " راءت عينى زيدا " ، اين دو با هم منافاتى كه ندارد كه بگوييد: " راءيت زيدا " ، يا بگوييد: " راءت عينى زيدا " ، با هم هيچ منافاتى ندارد با اينكه اينجا فاعلش چشم است و آنجا فاعلش نفس است، خود انسان است كه انسان هم متقوم به همان نفس انسانى است.
    همانطورى كه آنجا اينطور است، در باب حلق و تقصير هم اينطورى است، انسانى كه فرضا مى‏رود آرايشگاه و سرش را مى‏تراشد، اين تراشيدن فعل و عمل است، هم مى‏تواند بگويد: من سرم را تراشيدم و هم مى‏تواند بگويد كه آرايشگر تراشيد، هر دويش هم درست است، با اينكه يك عمل است. (سوال و پاسخ استاد): من مثال كلى مى‏زنم، بحث در احرام نيست كه گفتند حالق حق ندارد موى غير را ازاله كند، مگر اينكه خودش از احرام بيرون آمده باشد، مقصود من نكته ديگرى بود، مقصود من اين بود با اينكه فعل، فعل واحد است، عمل، عمل واحد است، لكن به دو نفر نسبت داده مى‏شود، مثل همين امر بين امرينى كه در افعال اختياريه با توضيح و تفصيلش ذكر مى‏شود، " بحول الله و قوته اءقوم " ، من قيام مى‏كنم اما اين قيام مثل " و ما رميت اذ رميت " ، " اذ رميت " خودش تاءييد مى‏كند كه تو رمى كردى، اما باطنش " ما رميت و لكن الله رمى " در باب حلق و تقصير هم مطلب اين طور است، هم به حلاق و حالق انسان مى‏تواند نسبت دهد، هم به خودش، وقتى كه انسان از آرايشگاه آمد، هم مى‏تواند بگويد من سرم را تراشيدم، دروغ نگفته است، هم مى‏تواند بگويد آرايشگر سر من را تراشيد، روى اين جهت اين مساءله در ما نحن فيه پيش مى‏آيد كه انسان در باب حلق و تقصير در اعمال منى مى‏تواند ايكال الى الغير كند، مخصوصا حلق كه انسان خودش نمى‏تواند اصلا انجام بدهد.
    حالا در باب تقصير امكان دارد، اما در باب حلق امكان ندارد، امكان ندارد يعنى معمولا انسان خودش نمى‏تواند متصدى حلق الراءس شود بلكه ديگرى اين معنا را تصدى پيدا مى‏كند.
    آن وقت اين فرع پيش مى‏آيد كه آيا اين نيت را انسان مى‏كند يا حلاق مى‏كند؟
    نيتى كه براى حلق لازم است مى‏فرمايند: در درجه اول حاجى كيست؟ حاجى كسى است كه مى‏خواهد حلق كند، خودش بايد نيت كند، اما اگر آدم وسواسى شد و خواست احتياط را رعايت كند، احتياط اقتضا مى‏كند كه علاوه بر اينكه خودش نيت حلق مى‏كند، حلاق هم نيت كند، آن وقت بر خلاف اين استحباب آن شبهه هم پيش مى‏آيد كه اگر حلاق غير مومن باشد مثل ذابح، نظرتان است كه آنجا عرض كرديم در مساءله ذبح امام مى‏فرمود كه ذابح بايد مومن باشد " و لا يكفى مطلق المسلم " ، آنجا ما چه چيزى عرض كرديم، آن حرفها در بعضى از فروع اينجا هم مى‏آيد كه حالا كه بنا شد حلاق هم روى احتياط نيت كند، لابد بايد حلاقش مومن باشد، به آن كيفيتى كه در مساءله ذبح براى شما ذكر كرديم.
    چيزى كه در اين مساءله باقى ماند و فردا ان شاء الله عرض مى‏كنيم، امام احتياط وجوبى دارند " و الاحوط لمن عليه الحلق اءن يحلق جميع راءسه " ، به صورت احتياط وجوبى كسى كه وظيفه حلق دارد، احوط براى او اين است كه همه سر را بتراشد. علت اين را فردا ان شاء الله عرض مى‏كنيم، بقيه‏اش را هم عرض كرديم، مراجعه بفرماييد.
    پايان