• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و هفتاد و چهارم "
    بحث در اين بود كه آيا بر صروره يعنى كسى كه سفر اول حجش است حتى اگر عمره به تنهايى رفته باشد كافى نيست، كسى كه سفر اول حج يعنى با مناسك منى مواجه مى‏شود، بعضى مثل شيخ طوسى در مبسوط و ابن حمزه در وسيله، قائل شده‏اند به اينكه حلق بر او تعين دارد. لكن ديگران مشهور تعين حلق را قائل نشدند بلكه تاءكد استحباب، استحباب حلق بر همه ثابت است لكن نسبت به صورره تاءكد استحباب دارد و مرحوم محقق هم در شرايع همين معنا را تصريح فرمودند. امام بزرگوار اينطورى كه ملاحظه فرموديد، احتياط وجوبى مى‏كنند كه بر صروره حلق تعين دارد لكن على الاحوط نه على الاقوى. عرض كرديم كه در اين رابطه ما از آيه شريفه به لحاظ ابهامات متعددى كه در آيه هست، چيزى استفاده نمى‏كنيم، لكن روايات متعددى را در مورد صروره استدلال كرده‏اند بر تعين حلق.
    يكى از روايات را ديروز ملاحظه فرموديد، روايت اول يا چندم باب هفتم بود كه صاحب وسايل هم در باب هفتم همين روايت را دو بار ذكر كرده است و بعضى هم خيال كردند كه دو روايت است لكن يك روايت است، اما روايات ديگرى هم هست كه بايد ملاحظه شود.
    در همان باب هفتم از ابواب حلق و تقصير روايتى كه در صروره هم به آن استدلال شده است، روايت سوم آن باب است.
    روايت سوم: " و باسناده " يعنى شيخ طوسى " عن محمد بن عبدالجبار عن محمد بن اسماعيل بن بزيع عن على بن النعمان عن سويد القلاء عن اءبى سعيد " اينطورى كه نقل مى‏كنند در نسخه تهذيب، ابى سعد دارد نه ابى سعيد، لكن هر كدام باشد سند مشكل است، اگر ابى سعد باشد كه رسما مجهول است كه اين ابى سعد چه كسى است؟ مجهول الحال است، اگر ابى سعيد باشد، متخصصين در رجال مى‏گويند كه دو ابو سعيد هست، يك ابو سعيد ثقه كه آن ابو سعيد قماط است، يكى هم ابو سعيد غير ثقه است كه آن هم ابو سعيد مكارى است و چون در اينجا وصفى برايش ذكر نشده است و تعيينى نسبت به ثقه و غير ثقه انجام نگرفته است، ابى سعيد در روايت محتمل الامرين است، ممكن است آن اءبو سعيد ثقه باشد، ممكن است ابو سعيد غير ثقه، لذا روايت از نظر سند مواجه با اشكال خواهد بود.
    از طرفى هم سويد قلاء كه راوى از ابو سعيد است، جاهاى ديگر روايتى از ابو سعد يا ابو سعيد ندارد كه ما به واسطه آن روايات وضع اين روايت را كشف كنيم.
    مى‏گويند: در كتب اربعه تنها روايتى كه سويد قلاء از ابى سعيد يا از ابى سعد دارد همين روايت است لذا اين هم مجهول است و از نظر سند قابل اعتماد نيست.
    اما دلالتش خوب است، اگر اين روايت مشكل سندى نداشت و يا مشكل سنديش به واسطه موافقت مشهور قابل حل بود، ما اخذ مى‏كرديم به اين روايت چون مشكل دلالتى ندارد، روايت اين است: " قال: يجب الحلق على ثلاثه نفر " يعنى حلق متعينا بر سه طايفه وجوب دارد " رجل لبد " كه ان شاء الله در تلبيد مى‏خوانيم، " و رجل حج بدوا لم يحج قبلها " يعنى " قبل هذه السنه " قبل از اين سالى كه دارد حج انجام مى‏دهد اصلا حجى را انجام نداده است، اين همان معناى صروره است " رجل حج بدوا لم يحج قبلها " اين همان عبارت اخراى از صروره‏اى است كه عرض كرديم امام بزرگوار هم مى‏فرمايد: " اءى الذى كان اول حجه " يعنى قبل از اين حجى انجام نداده است، نه حجه الاسلام و نه حج نيابى، استيجارى و غير ذلك واقع نشده است، " و رجل عقص راءسه " كه اين تلبيت و عقص راءس را بعدا مى‏خوانيم فعلا كارى به آن نداريم، فعلا محل حاجت ما " رجل حج بدوا لم يحج قبلها " است، روايت دلالت دارد بر اينكه تعيينا حلق بر او واجب است لكن چون مشكل سندى دارد و ما نمى‏توانيم اخذ به روايت كنيم. روايت ديگر: " و باسناده " شيخ در تهذيب به اسناد خودش از عمرو بن سعيد " عن مصدق بن صدقه " ، اين مصدق بن صدقه را بعضى تضعيف كردند لكن نظرتان هست كه شيخ انصارى (ره) در رسايل يك روايتى از مصدقه بن صدقه در باب اصاله الطهاره يا اصاله الحليه نقل مى‏فرمايد كه مى‏فرمايد: " و الاشياء كلها على هذا حتى يستبين لك غير هذا او تقوم به البينه " كه يكى از رواياتى كه در باب حجيت بينه مورد تمسك است، همين روايت مصدق بن صدقه است و شيخ در رسايل اين روايت را تعبير به موثقه مى‏كند. معلوم مى‏شود كه مصدق بن صدقه را قبول دارد كه تعبير به موثقه در باره روايت او مى‏فرمايد.
    اجمالا ما هم تبعيت مى‏كنيم، " مصدق بن صدقه عن عمار الساباطى " كه عمار هم موثق است، امامى نيست لكن موثق است " عن اءبى عبدالله (ع) قال: ساءلته " عمار ساباطى مى‏گويد: از امام صادق (ع) سوال كردم " عن رجل براءسه قروح لا يقدر على الحلق قال: ان كان قد حج قبلها " عبارت اين است " فليتنجر شعره " يعنى شعرش را باقى بگذارد، مقصود اين است كه شعرش را منجر بكند، ولى آنجايى كه حج قبلى انجام گرفته باشد " و ان كان لم يحج فلابد له من الحلق " اما اگر قبلا حجى انجام نداده است و صروره است، چاره‏اى ندارد بايد حلق كند.
    در سوال سائل فرض شده بود كه " لايقدر على الحلق " خود كلمه " لايقدر " در سوال مطرح است " لايقدر على الحلق " معنايش اين نيست كه عقلا قدرت‏
    ندارد يعنى عرفا قادر نيست، حرج دارد، مشقت دارد، زحمت دارد بخواهد حلقى تحقق پيدا كند.
    آن وقت در مورد " لايقدر على الحلق " كه سائل فرض كرده است در سوالش " لايقدر على الحلق " امام چطور مى‏فرمايد: " و ان كان لم يحج فلابد له من الحلق " چاره‏اى ندارد بايد حلق كند؟ پس قاعده حرج كجا رفته است " ما جعل عليكم فى الدين من حرج " ، اين قاعده‏اى كه ما از آن تعبير به قاعده لاحرج يا نفى حرج مى‏كنيم و نص قرآن هم هست " ما جعل عليكم فى الدين من حرج " حالا قاعده لاحرج غير از قاعده لاضرر است كه احتمالاتى در باره‏اش برود
    . مرحوم شريعت اصفهانى بگويد: " لا ضرر و لاضرر " معنايش نهى است، حكم تكليفى، مى‏خواهد بگويد: در محيط اسلام كسى حق ندارد كه ضررى به كسى بزند، تشبيه هم مى‏كند مثل " لارفث و لافسوق و لاجدال فى الحج " چطور اين حكم تكليفى را دلالت دارد، حالا ما دنبال تحقيق مطلب نيستيم. ايشان " لاضرر " را به حكم تكليفى معنا مى‏كند. امام بزرگوار (ره) لاضرر را به حكم حكومتى رسول خدا (ص) تعبير مى‏كنند " و الى يوم القيامه " هم باقى است.
    ديگران هم همان معنايى كه در ذهن شماست مثل شيخ و آخوند (ره) لاضرر را عنوان ثانوى حاكم بر ادله اوليه مى‏دانند، حالا ما به اينها كارى نداريم اما اينكه در روايت دارد: " رجل براءسه قروح لايقدر على الحلق " يعنى حلق بر او حرجى است، مع ذلك چطور امام مى‏گويد: " و ان كان لم يحج فلابد له من الحلق " مضافا به نكته‏اى كه بعض الاعلام اين نكته را ذكر مى‏فرمايند كه كسى كه " براءسه قروح لايقدر على الحلق " اگر حلق كند، خونين و مالين مى‏شود و كسى كه محرم است، يكى از محرمات احرام، ادماء است، خود خون بيرون آوردن حرام است.
    او چطور تا مادامى كه حلق تحقق پيدا نكرده است " و يكون محرما " يكى از محرمات احرام به نام ادماء نسبت به اين كس حلال شده است يعنى اين كسى كه " براءسه قروح " اگر خونين و مالين كند ديگر ادماء بر او حرام نيست؟! ما نخوانديم و نديديم كه اين استثناء از ادماء تحقق پيدا كرده باشد كه گفته باشند يكى از محرمات ادماء است مگر اينكه ادماء در حال حلق تحقق پيدا كند، كسى اين استثناء را از ادماء ذكر نكرده است. لذا اينجا دو مشكل پيدا مى‏شود.
    يكى اينكه اگر كسى " براءسه قروح " و امام در جواب مى‏فرمايد: " و ان كان لم يحج " بنابر اين كه فرموده باشد، " فلابد له من الحلق " اين حلق چنينى ملازم با ادماء و منافى با قاعده لاحرج است. آيا امام در اينجا چنين تعبيرى مى‏فرمايند؟! البته در قاعده لاحرج اختلافى در آن طرف قصه است كه اگر بر كسى مثلا وضو حرجى شد حالا اگر بگويد: من همين وضو حرجى را
    مى‏گيرم، چكار دارى من مى‏خواهم تحمل كنم، صحبت در اين است كه آيا وضويش درست است يا نه؟ آيا قاعده لاحرج به نحو عزيمت است پس وضويش باطل است يا به نحو رخصت است. مى‏گويند؟ كسى كه در امر حرجى واقع مى‏شود " يجوز له الترك " اما " يتعين عليه الترك " نيست، اين اختلاف هست در قاعده لاحرج. اما اين طرف قصه كه اگر حلق حرجى باشد " مع كونه حرجيا يتعين عليه الحلق " به اين ديگر انسان نمى‏تواند ملتزم شود و هيچ فقيهى هم بر طبق اين معنا فتوا نداده است.
    لذا ما سند اين روايت را به لحاظ مصدق بن صدقه هم درست كنيم، لكن در دلالتش اين اشكال هست.
    روايت پنجم اين باب هم باز شيخ نقل كرده است " باسناده عن احمد بن محمد " كه همان احمد بن محمد بن عيسى است ظاهرا، " عن على عن اءبى بصير " اين على يا مسلما على بن ابى حمزه بطائنى غير ثقه كذاب معروف است، يا احتمال آن در او جريان دارد، هر كدام كه باشد روايت را از اعتبار ساقط مى‏كند، ايشان نقل كرده است و يك اشكال هم در دلالتش عرض مى‏كنيم " عن اءبى بصير عن اءبى عبدالله (ع) قال: على الصروره اءن يحلق راءسه و لايقصر " بر صروره لازم است كه سرش را حلق كند و تقصير نكند، آن وقت ذيل مى‏گويد:" انما التقصير لمن قد حج حجه الاسلام " كه اين مشعر بلكه بالاتر از اشعار، مساءله دلالت است، دلالت دارد بر اينكه صروره يعنى كسى كه حجه الاسلام را انجام نداده است، در حالى كه روايات زيادى كه چند تايش را ملاحظه فرموديد و همينطور فتواى فقها و ملاحظه هم فرموديد كه امام بزرگوار هم همان فتواى فقها را مى‏گويند، صروره كسى است كه حج نكرده است، نه آن كسى كه حجه الاسلام انجام نداده است. آن وقت ذيل اين روايت كه مى‏فرمايد": انما التقصير لمن قد حج حجه الاسلام " مشعر بلكه بالاتر از اشعار دلالت بر اين دارد كه صروره كسى است كه حجه الاسلام را انجام نداده است.
    البته اگر ما باشيم و مساءله اطلاق و تقييد و جمود بر اين حرفها، اين روايت تقدم دارد لكن هيچ يك از فقها چنين حرفى نزده است كه صروره يعنى ولو اينكه ده بار هم مكه رفته است ولى چون حجه الاسلام يعنى " حج عن استطاعه " كه به اصل شريعت واجب است، چون انجام نداده است " يقال له الصروره " ولو اينكه ده بار هم مكه رفته است، ده بار هم منى و عرفات را ملاحظه كرده است، ده بار هم مساءله حلق و تقصير براى او پيش آمده است، لذا اين اشكال علاوه بر سند، به اين روايت از نظر دلالت هم وارد است كه اين معنا را دارد
    . روايت ديگر، روايت دهم اين باب است " و عنه " يعنى صدوق نقل كرده است يا شيخ نقل كرده است از آن قبلى يعنى " باسناده عن محمد بن الحسين عن اءبان بن عثمان " كه وضع اينها درست و خوب است، " عن بكر بن خالد " كه‏
    بكر بن خالد يا تضعيف شده است يا مجهول الحال است، " عن اءبى عبدالله (ع) قال: ليس للصروره اءن يقصر و عليه اءن يحلق " همين جا هم تمام مى‏شود، دلالتش خوب است لكن اين روايت مشكل سندى دارد. در روايت چهاردهم سليمان بن مهران است، در اينكه ديگر بيش از يكى مجهول الحال در سندش است، به اصطلاح مجاهيل در سند اين وجود دارد، سليمان بن مهران در حديثى دارد كه " انه قال لابى عبدالله (ع) كيف صار الحلق على الصروره واجبا " يعنى " واجبا تعيينيا " ، " دون من حج " دون آن كسى كه صروره نيست و قبلا حج را انجام داده است. كاءن اگر اين روايت اشكال سندى نداشته باشد، سليمان بن مهران از امام صادق (ع) سوال مى‏كند كه چرا بين صروره و غير صروره فرق وجود دارد؟ بر صروره حلق تعين دارد اما بر غير صروره حلق تعين ندارد، چنين سوالى اگر روايت راست باشد، سليمان بن مهران از امام صادق (ع) كرده است. " قال: " امام بر طبق اين روايت فرمودند: " ليصير بذلك موسما بسمه الامنين " براى اين است كه عنوان آمنين را درك كرده باشد و علامت آمنين را داشته باشد" .
    الا تسمع قول الله عزوجل ليدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنين محلقين رووسكم و مقصرين لاتخافون؟ " حالا اين اشكال بعض الاعلام وارد نيست كه اگر در آيه ملاحظه كنيم هم حلق ذكر شده است و هم تقصير ذكر شده است. اينكه به مساءله حلق و تقصير كار ندارد، مى‏گويد: " موسما بسمه الامنين " .
    مساءله تراشيدن با مساءله تقصير فرقى دارد، فرقش اين است كه كسى كه سر بتراشد نشان دار است، همه مى‏فهمند، اما كسى كه تقصير كرده باشد مخصوصا با تعبيرى كه مرحوم محقق در شرايع دارد، در آن روايت زن و شوهر هم بود، همان نوك مو را به قدر انمله قطع كند و حتى با دندان هم اگر قطع كند در آن روايت بود كه مانعى ندارد.
    در مساءله تقصير، تقصير بى نشان است يعنى كسى كه تقصير كرده است، آدم نمى‏فهمد تقصير كرده است، چه كسى مى‏فهمد آدم تقصير كرده است يا نكرده است؟ اگر اكتفاى به اقل تقصير كرد، اين معلوم نمى‏شود، اما به خلاف كسى كه حلق كند، حلق چيز روشنى است، كسى كه موى سرش را تراشيده است ديگران مى‏بينند و مى‏فهمند كه موى سر را تراشيده است. اينكه بعض الاعلام مى‏فرمايند: اگر در آيه مى‏گوييد: هم حلق ذكر شده است و هم تقصير، جواب ايشان اين است كه در روايت كه نمى‏گويد: " ليصير بذلك مشمولا للمحلقين فى الايه " آيه كه اولا خيلى ما ديروز فشار آورديم، از آيه مشروعيت حلق و تقصير را استفاده كرديم، اما اينكه مواردشان كجاست؟ ما چه مى‏دانيم، در آيه كه كلمه صروره و غير صروره ذكر نشده است، مگر اينكه آن حرف بعض الاعلام كه در باره آيه ذكر كرده بودند ثابت شود، ثابت شود كه اولا اين آيه‏
    مربوط به حجه الوداع است. ثانيا تمام آنهايى كه با رسول خدا (ص) در حجه الوداع حج كردند، صروره بودند كه ما عرض كرديم خود رسول خدا چطور؟ خود رسول خدا كه صروره نبود، خود رسول خدا مكرر در مكرر حج انجام داده بودند. مواقعى كه مكه بودند هر سال به حج مشرف مى‏شدند و حج را انجام مى‏دادند، حالا آنجا مسلمانى وجود داشت يا كم بود، ضربه‏اى به مطلب نمى‏زند و اينكه آيه هم مى‏فرمايد: " لتدخلن المسجد الحرام " قدر مسلمش رسول خدا هست و ما نمى‏توانيم رسول خدا را از آيه كنار بزنيم و تشبيه كردم ديروز به آيه تطهير كه همه متفق هستند بر اينكه خود رسول خدا در راءس اهل بيت است " انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت " از خود رسول خدا شروع مى‏شود و كسى نمى‏تواند رسول خدا را خارج كند و اين انسان را راهنمايى مى‏كند بر اينكه اهل بيت در آيه غير از اهل بيتى است كه ما در تعبيراتمان استعمال مى‏كنيم و حتى مرحوم علامه طباطبايى هم خدا رحمتشان كند، ايشان هم اشتباه كرده است، ايشان خيال مى‏كند كه اهل بيت اصطلاح قرآنى است، اهل بيت هم هيچ اصطلاح قرآنى نيست، كلمه اهل بيت در داستان ابراهيم و زنش كه خداوند به او بشارت دارد كه بعدا بچه‏دار خواهى شد، آنجا هم استعمال شده است و اصطلاح قرآنى هم نيست، يك معناى لغوى ادبى دقيق دارد همه جا هم همين است، چيز تازه‏اى هم نيست راجع به كلمه اهل بيت.
    پس اين حرف، آيه شريفه نمى‏گويد كه كجا حلق مشروعيت دارد و كجا تقصير مشروعيت دارد، كجا اين تعين دارد، كجا آن تعين دارد. آيه همين اجمال مطلب را اشاره مى‏كند و علاوه در روايت كه مساءله حلق و تقصير مطرح نيست، مى‏گويد: " موسما بسمه الامنين " و در آيه علاوه بر حلق و تقصير، مساءله آمنين ذكر شده است " لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنين محلقين رووسكم فعلم ما لم تعلموا و جعل من دون ذلك فتحا قريبا " لذا دلالت روايت خيلى به نظر اشكالى ندارد، لكن مشكل سندى در روايت هست و نتيجه اين مى‏شود كه يك روايت جامع الشرايط كه هم سندا اشكال نداشته باشد و هم دلالتا اشكالى نداشته باشد، دلالت داشته باشد بر خلاف حرف مشهور و اينكه صروره " يتعين عليه الحلق " كه امام به صورت احتياط وجوبى ذكر كرده‏اند، چنين روايتى را نداريم. لذا على القاعده صروره هم مثل غير صروره مخير است ولو حلق بر او تاءكد استحباب دارد مخصوصا با آن بيانى كه از مرحوم شاه آبادى عرض كردم ديروز كه انسان خوب است در سفر اول لااقل حلق را ملاحظه كند و روى فرمايش ايشان فى كل سنه خوب است ملاحظه كند.
    ( س پاسخ استاد:) در روايات با اينكه متعدد هم هست، تواتر اجمالى در كار
    نيست و ما هم علم اجمالى نداريم به اينكه لااقل يكى از اين روايات از ائمه صادر شده است، بعضى از روايات به نظر ما مشكل دلالى داشت، بعضى مشكل سندى و نتيجه بحث اين مى‏شود كه در باره صروره هم تخيير بين حلق و تقصير لايخلو من قوه مثل سايرين ولو اينكه بهتر اين است كه حلق كند كما اينكه غير صروره هم بهتر اين است، منتها در باره اين تاءكد دارد، در باره او تاءكد ندارد.
    مساءله بعدى يعنى طايفه بعدى كه ملبد است آن را بعد ان شاء الله عرض مى‏كنيم.
    پايان