• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و هفتاد و سوم "
    اين آيه‏اى كه عرض شد، از باب اينكه عرض كردم هم كلام خداست و هم مربوط به فقه است، بايد بيشتر در اينها تامل شود ولو اينكه تفسير مهمى در اختيارم نبود، نه اينكه نداشتم باشم، بلكه در اختيارم نبود و همينطور آيات الاحكام، لكن باز خورده ريزهايى به ذهن رسيد كه من اينها را عرض مى‏كنم براى اينكه شما بيشتر با مراجعه به آيات الاحكام و كتابهاى مختلف و فقه در اطرافش دقت بفرمائيد.
    آيه اين بود: " لقد صدق الله رسوله الرءيا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنين محلقين رووسكم و مقصرين لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلك فتحا قريبا " سوره فتح آيه 27. پيغمبر اكرم (ص) خوابى ديدند، حالا معلوم نيست كه محل بحث است كه آيا اين خواب را در خود مدينه ديدند يعنى قبل از آنكه بروند به مسجد شجره و محرم شوند، بعضى اينجور احتمال مى‏دهند. بعضى هم احتمال مى‏دهند كه بعد الاحرام اين خواب ديده شده، اگر بعد الاحرام اين خواب ديده شده باشد، ظهورى - ولو اينكه ظهور مهمى نيست - در " لتدخلن المسجد الحرام " در اين معناست كه در همين سفر وارد مسجد الحرام مى‏شويد، در حالى كه رسول خدا در غير فتح مكه يعنى سال پنجم و ششم وارد مكه نشدند، فقط سال ششم بعنوان عمره القضاء وارد مكه شدند و بعد از سه روز هم زود برگشتند و اما اگر خواب در خود مدينه باشد، اين " لتدخلن المسجد الحرام " يعنى روزى را در پيش داريد كه وارد مسجد الحرام مى‏شوند، " آمنين محلقين رووسكم و مقصرين " اما آن روز چه موقع است؟امسال است يا سالهاى بعد است؟ نه، هيچ دلالتى نه در آيه و نه در غير آيه بر اين معنا نيست.
    و از چيزهاى تعجب آور اين است كه در اين آيه با اينكه كلام خداست و همه قدرتها دست خداست، مع ذلك تعليق بمشيه الله شده است، " لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله " ، خدا خودش قادر بر همه چيز است، اما باز هم تعليق كرده است بر مشيت خدا، " ان شاء الله " . اين جنبه تعليمى‏اش اين است كه ما به طريق اولى، ما كه قدرتمان در مقابل قدرت خدا يا ناچيز است، يا لاشى‏ء است، بايد همانطورى كه در آيه ديگر فرمود: " و لا تقولن لشى‏ء انى فاعل ذلك غدا الا ان يشاء الله " ، تعليق بمشيه الله ديگر در همه امور ما بايد در كار باشد، براى اينكه خداوند كار خودش را هم تعليق مى‏كند به " ان شاء الله " ، ديگر كارهاى ما به طريق اولى.
    مطلب ديگر اين است كه اين آيه " محلقين رووسكم و مقصرين " ولو اينكه‏
    اين آيه حكم را متعرض نيست ولى مشروعيت حلق و تقصير را دلالت دارد، يعنى مفادش اين نيست كه وارد مسجد الحرام مى‏شويد، در حالى كه با حلق و تقصير غير مشروع عملى انجام داديد، بلكه مشروعيت حلق و تقصير از اين آيه استفاده مى‏شود ولو اينكه دلالت بر حكم ندارد، فعل امر حاضر، امر غائب اين حرفها نيست، اما اصل مشروعيت را دلالت دارد، آن وقت ما چون از خارج دليل داريم بر اينكه در هيچ عمل حج و عمره‏اى، چه عمره تمتع باشد و چه عمره مفرده باشد، حلق و تقصير با هم واجب نيست، اين متفق عليه است، شايد هم بين الفريقين متفق عليه باشد كه ما هيچ عملى نداريم " لا حجا و لا عمره " كه هم حلق در آن واجب باشد و هم تقصير كه با هم حلق و تقصير كه ظاهر آيه هم اجتماع است، " محلقين رووسكم و مقصرين " طبعا بايد بگوئيم كه تبعيضى در كار است، اگر ثابت بشود آن فرمايشى كه بعض الاعلام فرموده‏اند كه ثابت هم نيست كه مى‏فرمايند:اين آيه مربوط به حجه الوداع است و تمام آنهائى كه در حجه الوداع خدمت رسول خدا بوده‏اند، صروره بودند، خود رسول خدا چطور؟ حالا فرض كنيم كه همه مردم صروره، آيا اين " لتدخلن المسجد الحرام " غير از پيامبر را شامل مى‏شود يا پيامبر هم مشمول اين معنا هست؟ مثل آيه تطهير كه گاهى بر آدم روى همين معنا بعضى غفلتها پيدا مى‏شود، آيه تطهير مى‏گويد: " انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت " تمام اتفاق دارند، من الشيعه و السنه كه در راءس اهل بيت در اين آيه، خود رسول خداست، اگر شما اهل بيت را به معناى زن و بچه و فاميل و قوم و خويش و نزديكان مى‏گيريد، نزديكان انسان غير از انسان هستند، نمى‏شود كه نزديكان زيد، عين زيد باشد، مثل آيه مباهله نيست كه " ندع انفسنا و انفسكم " آنجا هم " انفسنا " به امير المومنين (عليه السلام)، تعبير و تفسير شده است، در آيه تطهير مسلم است كه خود رسول خدا در راءس اءهل بيت آيه تطهير قرار گرفته است، آن وقت اهل بيت را ما چطورى معنا كنيم كه رسول خدا را در درجه اول شامل شود؟ اهل بيت را بايد همان معناى عرفى و ادبى كرد در آيه، يعنى شمائى كه زير اين سقف جمع شديد، شما كه توى اين ساختمان جمع شديد، شما كه توى اين اطاق جمع شديد.
    لذا در بعضى از روايات آنجا دارد كه وقتى مى‏خواست آيه تطهير وارد شود، يا وارد شده بود، ام سلمه هم خودش را مى‏كشيد توى اطاق، پيغمبر فرمود كه تو زن خوبى هستى، اما بيرون اطاق باش، آيه تطهير تو را شامل نمى‏شود، آيه تطهير افراد برجسته‏اى را شامل مى‏شود كه عبارت از پنج تن هستند و به دليل ديگر، بقيه ائمه معصومين هم همان حكم را دارند و الا بقيه ائمه كه در زمان نزول آيه تطهير حيات ظاهرى كه نداشتند، امام زين العابدين يا امام صادق و باقر (عليهم السلام) كه متولد نشده بودند كه مشمول بالمطابقه آيه تطهير
    باشند، لذا مشمول بالمطابقه پنج نفر هستند، در راءس آنها رسول خداست، امير المومنين بعد، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسين، اما حضرت رسول در راءس قرار گرفته است و اين ما را ارشاد مى‏كند كه اهل بيت غير از معنائى است كه من و شما از آن استفاده مى‏كنيم و در اصطلاحاتمان به كار مى‏بريم و الا زيد اگر زن داشته باشد، بچه داشته باشد، اهل بيت زيد، شامل خود زيد نمى‏شود، اما اهل البيت در آيه تطهير شامل رسول خداست مسلما و به اتفاق فريقين و در درجه اول همان رسول خدا (ص) است.
    حالا در آيه مورد بحث خودمان " محلقين رووسكم و مقصرين " بعد از آنكه دليل داريم بر اينكه در هيچ عبادتى " لا حجا و لا عمره و لا غيرهما " ، نداريم كه حج و تقصير با هم واجب باشد و حتى مشروعيت داشته باشد، در باب حج هم كه ما بحث مى‏كنيم، در مواردى حلق يا تعين ندارد يا تاءكد استحباب دارد يا استحباب دارد، اما هر دو ديگر معنا نيست كه حلق و تقصير با هم مطرح باشند، يعنى اينطور نيست كه بر كسى مستحب شده باشد، يا تاءكد استحباب داشته باشد، هم حلق و هم تقصير. پس تبعيضى در كار است، اينكه بعضى مى‏گفتند كه شايد تبعيض به خاطر زنها باشد، چون زنها را فارغ شديم كه " يتعين عليهن التقصير " زنها را در طائفه اولى گفتيم كه تقصير واجب است، كسى بگويد: شايد اين آيه كه مى‏گويد: " محلقين رووسكم و مقصرين " ، منظور از " مقصرين " تبعيض به لحاظ رجوليت و انوثيت باشد، خوب اگر مى‏گفت: " و مقصرات " ، ناظر به زنهاى فقط بود، " محلقين " هم راجع به مردان بود، خوب ما چيزى استفاده مى‏كرديم، اما " مقصرات " ندارد، " محلقين رووسكم و مقصرين " يعنى همان مردها هم " بين محلق و بين مقصر " ، بعضى محلق هستند و بعضى مقصر هستند، آن وقت اگر فرمايش بعض الاعلام كه فرمود: همه آنهائى كه با پيغمبر حج كردند، صروره بودند كه عرض كردم اين فرمايش ثابت هم نشده است، براى اينكه صروره يعنى كسى كه حج نكرده، نه اينكه " بعد كونه مسلما " حج انجام نداده، خوب آن افرادى كه آمدند با پيغمبر (ص)، علاقه‏اى پيدا كردند و پيغمبر را دعوت كردند براى مدينه، خودشان خوب مسلمان نشده بودند، بعد از آنكه پيغمبر را ديدند در حقيقت مقدمات اسلامشان فراهم شد و ما نمى‏توانيم بگوئيم كه تمامى اين افرادى كه با پيغمبر بودند صروره بودند، عرض كردم كه خود پيامبر هم داخل در اين آيه است، " و لتدخلن المسجد الحرام " معنايش اين نيست كه مسلمانهاى غير پيغمبر باشد، در آيه غير پيغمبر نيست و عملا هم تاريخ دلالت مى‏كند بر اين كه پيغمبر هم در سنه 6 هجرت به مقتضاى صلح حديبيه عمره القضاء را انجام داد و هم در حجه الوداع كه ديگر بعد از فتح مكه بود و خود مكه هم در اختيار رسول خدا و مسلمانها قرار گرفته بود. بالاخره تبعيضى در كار هست، " محلقين رووسكم و مقصرين " اگر دو
    مطلب ثابت شود، بعد از آنكه اين آيه دلالت بر اصل مشروعيت حلق و تقصير دارد ولو اينكه بصورت اسم فاعل بيان مى‏كند، " محلقين و مقصرين " ، اگر دو مطلب ثابت شود، يكى اينكه همه مسلمانها افرادى بودند كه حج انجام ندادند، همه اينهايى كه خدمت پيامبر بودند، حج را انجام ندادند و ثابت هم بشود كه اين آيه در حجه الوداع بوده، بعد از آنكه اين آيه دلالت بر مشروعيت حلق و تقصير مى‏كند، يك نوع تخييرى از اين آيه استفاده مى‏شود و در صروره ما نمى‏توانيم حكم به تعين تقصير به مفاد اين آيه و مقتضاى اين آيه داشته باشيم، لكن چون اين مطالب ثابت نشده، لذا ما از آيه شريفه چيزى نمى‏توانيم استفاده كنيم و بلكه بايد به روايات وارده در اين مسئله مراجعه كنيم كه من ان شاء الله يك روايتش را مى‏خوانم تا بقيه‏اش براى بعد" .
    س...: " " پاسخ استاد: " اين احتمالات هست، بحث اين است كه دليل بر اين نداريم، و چه دليلى دلالت بر اين معنا مى‏كند، در مقابل مفسرين مقدس اردبيلى من عرض كردم اين بعض الاعلام مطالبشان را از مقدس اردبيلى گرفته‏اند در كتاب زبده البيان كه يكى از كتابهاى بسيار نفيس در آيات الاحكام كتاب مرحوم مقدس اردبيلى است، خوب ما احتمال مى‏دهيم كه اين معنا باشد كه بر حجه الوداع اين آيه نازل شده باشد. همه‏اش اختلاف است نه اينكه فقط اين باشد، همان " و جعل من دون ذلك فتحا قريبا " هم محل اختلاف است كه آيا مقصود فتح در قصه خيبر است، فتح حنين را مى‏گويد، يا فتح خود مكه را مى‏گويد؟ آيا " من دون ذلك " يعنى " من قبل ذلك " ؟ آيا " من دون ذلك " يعنى " من بعد ذلك " ؟ اين احتمالاتى است كه در آيه هست ان شاء الله مراجعه كنيد، در اين آيه حرف خيلى است و ساير آيات و ديروز هم عرض كردم مخصوصا آيات الاحكام را حتما بايد مراجعه كنيد هم جنبه قرآنى دارد و هم جنبه فقهى دارد. روايات يك قسم در باب هفتم از ابواب حلق و تقصير است كه صاحب وسايل هم مى‏گويد، يعنى روايات اين باب حكم صروره را متعرض است اما حكم صروره چيست؟ايشان نه تخيير را جراءت كرده است كه بگويد و نه تعين حلق را جراءت كرده است.
    روايت اول كه روايت صحيحه است و از نظر سند مشكلى هم ندارد، روايت معاويه بن عمار است، " عن اءبى عبدالله (ع) قال: ينبغى للصروره اءن يحلق " براى صروره " ينبغى اءن يحلق " .
    اين " ينبغى " هم با استحباب مى‏سازد و هم با تاءكد استحباب، مخصوصا به قرينه مقابله كه در مورد غير صروره تخيير رسمى را دلالت دارد، در موارد تخيير ظاهرش اين است كه اين طرف واجب، آن طرف هم واجب و تا مادامى كه دليل بر استحباب احد فردين يا تاءكد استحباب قائم نشود، همان تخيير در كار است " و ان كان قد حج " يعنى غير صروره، " و ان كان قد حج " اين در مقابل‏
    صروره است، آنكه ما ديروز در موضوع صروره عرض كرديم كه صروره معنايش اين نيست كه حجه الاسلام را انجام نداده باشد، صروره يعنى آنكه اولين بار حجش است " و ان كان قد حج " يعنى صروره نيست، حالا چه حجى انجام داده است؟ حجه الاسلام انجام داده باشد، حج نيابى انجام داده باشد، بلكه به نظر من ولو قبل الاسلام حج انجام داده باشد، چون عرض كردم براى بعضى از رفقايى كه در بعضى از كاروانها مى‏روند، صاحب جواهر (ره) در آخرين بحث حج، آخرين مطلبى كه مى‏فرمايد، با اينكه سه چهار جلد از اين مجلدات فعلى بحث حج صاحب جواهر طول كشيده است، مع ذلك آخرين مطلبى كه در كتاب الحج صاحب جواهر مى‏فرمايد، روايتى است، روايت را زراره نقل مى‏كند به سند صحيح هم هست، از امام صادق (ع)، به امام صادق عرض مى‏كند كه آقا من چهل سال است كه - آنجا تعبير اينجورى است - مسائل حج را از شما استفتاء مى‏كنم و شما هم جواب مى‏دهيد، هنوز هم تمام نشده است.
    چهل سال است او استفتاء مى‏كند، سوال مى‏كند، امام هم جواب مى‏دهد ولى هنوز هم تمام نشده است.
    بعد امام مى‏فرمايد: زراره! چه توقعى دارى كه در ظرف چهل سال مسائل حج تمام شود؟ اين خانه خداست و قبل از آنكه حضرت آدم خلقت شود - حالا تعبير در آن روايت اينجورى است - دو هزار سال قبل از خلقت آدم خانه خدا طواف و حج مى‏شده است، چنين خانه‏اى را انتظار دارى با چهل سال سوال و جواب مسائلش تمام بشود؟!! حالا حالاها بايد فكر كنى و بپرسى و جواب بشنوى.
    از اين روايت به لحاظ ما نحن فيه اين استفاده را مى‏كنيم كه مى‏گويد: " و ان كان قد حج " لازم نيست كه حج كسى قبل از اسلام باشد، در همان زمان قبل الاسلام هم حج مى‏شده است منتها خانه خدا را آلوده به بتها و بت‏پرستى‏ها و شرك در عبادت كرده بودند و رسول خدا هم براى همين ماءموريت را داشت كه شرك در عبادت را از جامعه از بين ببرد و الا در آيات قرآن هم دارد كه مشركين اصل خدا را قائل بودند، توحيد در افعال و خلقت را قائل بودند فقط مى‏گفتند: " ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفى " آنها گرفتار عقيده باطلى شده بودند، خيال مى‏كردند كه اين بت پرستى مقدمه خداپرستى است و هر كسى بيشتر بت بپرستد، بيشتر به خدا پرستى نزديك مى‏شود و به واقعيت بهتر مى‏رسد، آنها اينجورى فكر مى‏كردند لذا هضم اين معنا هم آسانتر است و الا بشر عاقل چطور مى‏افتد در مقابل بت سجده كند؟ بت مگر چيست؟ نه حس دارد و نه حركت دارد و نه اراده دارد و نه كارى از او ساخته است، جمادى است.
    جماد كه لياقت اين معنا را ندارد كه انسان با اين مقام شامخ در مقابلش سجده كند، آنها هم اينها را مى‏فهميدند نه اينكه آنها حكم حيوانات را داشتند، آنها هم اين حرفها حاليشان مى‏شد منتها بت پرستى را راه خدا پرستى قرار داده بودند، خداوند به وسيله پيغمبرش فرمود: نه، اينطور نيست، بت پرستى راه خدا پرستى نيست، خدا پرستى و بت پرستى دو نقطه متقابل هستند، كسى كه بت‏پرست است، خدا پرست نيست و كسى كه خدا پرست است بت‏پرست نيست و به عبارت ديگر در عبادت هم توحيد لازم است، توحيد در عبادت در مقابل شرك در عبادت كه نمى‏شود انسان هم خدا را بپرستد و هم بت را بپرستد.
    بالاخره اين عبارت را دارد: " و ان كان قد حج فان شاء قصر و ان شاء حلق فاذا لبد شعره او عقصه فان عليه الحلق و ليس له التقصير " . اگر انسان به نظر بدوى به اين روايت صحيحه‏اى كه از نظر سند معتبر است نگاه كند و صدرش را ملاحظه كند و به ذيل و وسط و اين حرفهايش كارى نداشته باشد، " ينبغى للصروره اءن يحلق " مى‏تواند از اين حرفها بزند كه كلمه " ينبغى " غير از " ينبغى " در كتاب عروه الوثقى و فتاواى فقهاى ماست، يعنى " يتعين للصروره ان يحلق " اما اگر روايت را بخواهد " باءجمعها " زير عينك تدقيقى قرار بدهد، آنچه كه " عليه الحلق " در روايت سه طايفه را بيان كرده است، يكى: صروره، يكى: غير صروره، يكى: ملبد و آن كسى كه شعرش را عقص يا تعقيص كرده است، ملبد را بعدا مى‏خوانيم.
    در باره ملبد حكم مى‏كند به اينكه " يتعين عليه الحلق " در باره غير صروره مى‏گويد: " ان شاء حلق و ان شاء قصر " اما در باره صروره مى‏گويد: " ينبغى للصروره ان يحلق " اگر صروره هم حكم ملبد را داشت و حلق بر او تعين داشت، آن را هم مى‏خواست در آخر ذكر كند.
    سه حكم، ظاهر روايت اين است كه با هم متغاير است، همانطورى كه موضوعهايشان با هم متغاير است، يكى صروره به عنوان صروره است و يكى غير صروره به عنوان غير صروره، يكى ملبد به عنوان ملبد. ملبد را مى‏گويد: " يتعين عليه الحلق " و غير صروره " ينبغى " در اين روايت ندارد، اما در صدرش كه " ينبغى " دارد به لحاظ ذيلش كه " يتعين " دارد، ما " ينبغى " را بايد همان تاءكد استحبابى كه صاحب شرايع مرحوم محقق حلى بيان كرده است، ظاهر روايت هم همان است و ما از اين روايت استفاده نمى‏كنيم كه " على الصروره يتعين الحلق " . لذا روايت مهمى كه براى تعين حلق به آن استدلال شده است، اين روايت است، ما قبول داريم سندش خوب است اما دلالتش دلالت بر تعين ندارد تا روايات ديگر را ان شاء الله ملاحظه كنيم.
    پايان