• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و هفتادم " "
    الثالث من واجبات المنى، التقصير " ، بعد هم مى‏فرمايند: مسئله 27، " يجب بعد الذبح الحلق او التقصير، و يتخير بينهما الا طوائف، الاولى النساء فان عليهن التقصير لا الحلق فلو حلقن لا يجزيهم، الثانيه الصروره، اى الذى كان اول حجه و ان عليه الحلق على الاحوط " تا به طوائف ديگر.
    ما بحث اصليمان، عنوانش را ايشان اينطور كردند: " القول فى واجبات المنى " ، چيزهايى كه در منى لازم است كه انجام بگيرد. اوليش را عبارت از رمى جمره عقبه در روز عيد قربان، بعدش هم عبارت از هدى است كه ما عرض كرديم كه اين هدى، همانطورى كه كتاب و سنت هم دلالت مى‏كند، اين بر كسى كه متمع است هدى واجب است، يا آن كسى كه حج قران انجام مى‏دهد و حج قرانش با اشعار و تقليد شروع شده است، مثل خود رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) در حجه الوداع كه حجشان، حج قران بود، و تقريبا صد شتر، منتها 34 تا را بعد از آنى كه امير المومنين (عليه السلام) از يمن برگشتند كه داستانهاى آن را مفصل خوانده‏ايم، چون مسئله حج تمتع، مشروعيتش در همان حجه‏الوادع ثابت شد، و خود رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، حتى يك بار هم ديگر فرصت داده نشد و زمان نبود كه حج تمتمع را انجام بدهد، و حتى در روايات هم بود اين مطلب، كه امير المومنين بعد از آنى كه از يمن برگشتند به مكه، ديدند كه حضرت زهرا (سلام الله عليهما)، ايشان مثلا لباس رنگى و آن وظايفى كه زنها دارند، آنها را انجام داده‏اند، حضرت امير فرمود: مگر وسط حج نيستيد، حضرت زهرا عرض كرد كه نه، مشروعيت حج تمتمع پيش آمد و ما عمره تمتمع را انجام داديم و محل شديم، و دستور هم اين بود كه آنهائى كه سوق هدى نكردند، آنها منتقل به حج تمتمع بشوند كه بين عمره و حجشان يك احلالى واسطه است.
    اما خود رسول خدا، چون سياق هدى كرده بود ، ايشان محل نشدند، و حج تمتمع را انجام ندادند و در نتيجه تنها كسى كه حج تمتمع را انجام نداد، خود رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بود، و زمان هم فرصت نداد، چون سال آخر بود و بعد هم رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پيش آمد، خوانديم اينها را.
    امير المومنين بعد از آنى كه اين جريان را از حضرت زهرا(عليها السلام) شنيد، آمد خدمت پيامبر و اول سئوال كرد كه چه جريانى پيش آمده؟ ايشان مسئله مشروعيت حج تمتمع رامطرح كرد، بعد رسول خدا به امير المومنين فرمود كه: شما كه از يمن مى‏آمديد به عنوان حج، آيا چه نحوه محرم شديد؟
    ايشان عرض كرد كه: من احرامم راشبيه احرام شما قرار دادم، گفتم به هر چه رسول خدا به آن محرم شده و حجش را شروع كرده، من هم توى نيتم همان است.
    حضرت فرمود: حج من، حج قران است، منتقل به حج تمتمع هم نشده، شما هم بايد سوق هدى داشته باشى و شتر يا گاو يا امثال اينها. بعد فرمود: من صد تا شتر همراه آورده‏ام، يك ثلث آن به اختيار تو كه تقريبا 34 تا يا 33 مى‏شود، دو ثلث آن هم مال رسول خدا كه 66 تا يا 67 تا مى‏شود.
    روايات صحيحه متعدده كه اين جريانات در آنها منعكس هست فراوان است. بالاخره ما عرض كرديم: اين كه امام بزرگوار، دومى از واجب منى را هدى قرار داده‏اند، اين در مورد حج تمتمع است، و الا اينهايى كه پول ندارند و يا اينكه دلشان نمى‏خواهد كه پول خرج بكنند، از اول حج افراد نيت مى‏كنند و در حج افراد اصلا هدى نيست، اصلا هدى واجب نيست، هدى بر متمتع لازم است.
    آن كسى كه حج قران را با حج سوق هدى و اينها شروع مى‏كند، آن هم اختياريش است، و الا مى‏تواند حج افراد انجام بدهد بدون اينكه هدى در كار باشد.
    لذا مسئله هدى را به عنوان واجبات منى به طور اطلاق نبايد ذكر كرد. خوب كسى كه حجش، حج افراد است " لا يجب عليه الهدى " ، هدى كه واجب نشد، نوبت به صيام هم نمى‏رسد ولو اينكه صيام بدليت عن الهدى دارد. وقتى كه مبدلش لازم نيست بدلش بطريق اولى لازم نيست. حالا اينجا مى‏فرمايند: سومى از واجبات منى تقصير است، اولين اين، با حرف بعدى خودشان نمى‏سازد، چون در مسئله 27 كه شروع مى‏فرمايند، مى‏فرمايند: بعد از آنى كه كسى كه ذبح كرد در منى در روز عيد قربان، مخير است بين حلق و تقصير است.
    آن وقت يك طوائفى را استثناء مى‏كنند كه ان شاء الله اينها را دانه دانه بحث مى‏كنيم.
    بعضى از طوائف حتما بايد تقصير بكنند، مثل زنها، زن حق ندارد كه در منى موهاى سرش را حلق بكند، خوب زن بودن يك لوازمى دارد، اسلام هم يك دين فطرى است، با اين خصوصيات مخالفت نكرده است. يا مى‏فرمايند: صروره، صروره يعنى كسى كه سال اول حجش است، قبل از اين اصلا حجى انجام نداده، اين آيا " يتعين عليه الحلق " كه ايشان مى‏فرمايند: " على الحوط " ؟ يا مخير است بين حلق و تقصير است؟ كه ما استظهار كرديم و ان شاء الله بعدا بحث مى‏كنيم.
    پس حالا كه اينطور شد ما نمى‏توانيم تعبير بكنيم به اينكه " الثالث من واجبات‏
    المنى التقصير " ، لااقل قيد " او الحلق " را هم بياوريد، " التقصير او الحلق " ، " على تفصيل يعطى " ، در تفصيلى كه در مسئله بعد مى‏آيد روشن مى‏شود كه چه كسانى مخير هستند؟ چه كسانى حتما بايد حلق بكنند؟ زنها بايد حتما تقصير داشته باشند و اگر حلق بكنند، حلق اينها مجزى نيست، اينها در مسئله بعد مى‏آيد.
    اما عنوان " الثالث من واجبات المنى التقصير " ، اين عنوان، عنوان جالبى به نظر نمى‏رسد.
    بايد بگوئيم: " التقصير او الحلق على تفصيل يعطى " ، و در مسئله 27 ، آن وقت توضيح داده مى‏شود كه آيا تخيير است؟ تعين حلق است؟تعين تقصير است؟ موارد را به لحاظ ادله بايد ملاحظه كرد.
    مطلب ديگر اينكه، حالا هر كدام كه باشد، تقصير يا حلق، اينكه مى‏فرمايند: " الثالث من واجبات المنى، التقصير " ، اين يك خصوصيت بالمطابقه دارد و يك خصوصيت هم بالملازمه از آن استفاده مى‏شود، يعنى عرف از آن استفاده مى‏كند.
    اما آنى كه بالمطابقه است اين است كه وجوبى در كار هست، حالا اين وجوب، متعلق به تقصير است؟ وجوب متعلق به حلق است؟ واجب تعيينى است؟ واجب تخييرى است؟ معنايش اين است كه يك وجوبى در كار است، اين را بالمطابقه دلالت دارد.
    اما آنى را بالملازمه دلالت مى‏كند اين است كه اين تقصير يا حلق، علاوه بر اينكه واجب است اين از اجزاء حج شناخته مى‏شود، چون ما در حج، بعضى از واجبات داريم كه بعدا هم بحثش را مى‏كنيم، در عين اينكه واجب است ليكن جزئيت براى حج ندارد، اشاره هم كرده‏ايم به اين سابقا، بعضى ازعلما هم در بعضى از مواردى اين رااشاره كرده‏اند، مثل طواف نساء، اگر كسى رفت مكه و اعمالش را انجام داد و طواف نساء را انجام نداد، درست است كه ترك واجب كرده است، زنها هم بر او حرام هست، اما حجش هم ناقص است؟ نه، حجش را انجام داده است.
    طواف نساء يك واجب مستقلى است كه بايد در ضمن حج انجام بشود، و حليت نساء هم توقف بر طواف نساء دارد، حالا اگر يك كسى گفت: من نه زن دارم و نه مى‏خواهم تا آخر عمر زن بگيرم، اگر يك كسى چنين تصميمى داشت، اين هم بايد طواف نساء را انجام بدهد، براى اينكه بر او واجب است، جزء واجبات هست، اما جزئيت براى حج ندارد.
    اين كه مى‏گوييم: " الثالث من واجبات المنى التقصير " ، اين را عرف مى‏فهمد كه اين جزئيت براى حج دارد، نه اينكه يك واجب مستقلى است و اين ارتباطى به مسئله حج ندارد، كسى بيايد اينطورى فكر بكند، بگويد: همانطورى كه نساء،
    حليتشان توقف بر طواف نساء دارد و مسئله صيد و مسئله طيب در حج، حليتشان توقف بر طواف و سعى حج دارد، كسى بيايد و بگويد: تقصير هم اثرش اين است كه انسان از محل بودن خارج مى‏شود، و اگر هم نخواست خارج بشود، خوب نشود، مانعى ندارد، نه، اين طور نيست، تقصير اصلا جزء حج است، اين را بايد انجام بدهد به عنوان جزئيت حتى، بعدا ماانشاء الله عرض مى‏كنيم كه خصوصياتى كه در عبادات معتبر است، مثل قصد قربت و حج تمتمع و حج قران، تعيين است اينها، همه خصوصيات در اين حلق و تقصير هم معتبر است، كسى نميتواند همينطورى برود و سر بتراشد، سر را به عنوان عبادت بايد بتراشد، به عنوان " جزئيه لحج التمتع او القران او الافراد " بايد بتراشد.
    حالا اين دو مطلبى را كه اين عبارت، يكى بالمطابقه دلالت دارد و يكى بالالتزام تقريبا دلالت مى‏كند، بالالتزام عرفى، عرف اينطور فكر مى‏كند، از اين عبارت اينجورى استفاده مى‏كند، دليل بر اين مطلب چيست؟ و آيا مخالف هم دارد يا نه؟ در مسئله اصل وجوب كه ما گفتيم: بالمطابقه دلالت مى‏كند، نقل شده كه شيخ طوسى در كتاب تبيان، از اين استحباب استفاده مى‏شود، و مرحوم طبرسى در كتاب مجمع البيان همين نظر را دارد كه البته مى‏دانيد كه كتاب مجمع البيان با اينكه خيلى تفسير خوبى است و يكى از تفسيرهايى است كه كسى كه واقعا روحانى شيعه هست بايد حتما اين كتاب را از اول تاآخر ملاحظه كرده باشد، ليكن مرحوم آقاى بروجردى كه اين ايام هم سالگرد رحلت ايشان است، اين تعبير مال ايشان است، مى‏فرمودند: اين تفسير مجمع البيان، اقتباس از تفسير تبيان شده و شايد خلاصه تفسير تبيان باشد، يعنى از روى او نوشته شده و تفسير خوبى هم هست، جهات مختلف در آن مطرح است، لغت هست، عربيت هست، شاءن نزول هست، تفسير آيات هست، همه خصوصيات هست، و حتى من يادم هست كه من در بندر لنگه كه در تبعيد بودم، كتابى كه پيش من بود و براى اينكه خيلى بيكار نباشيم مطالعه مى‏كرديم، كتاب اصل الشيعه، تاءليف مرحوم مظفر بود، از همان وقت يادم هست كه ايشان در آن كتاب، يكى ازحرفهايى كه نوشته، مى‏فرمود: (تعبير ايشان است) در شيعه و در روحانيت شيعه، تفسيرى به خوبى مجمع البيان وجود ندارد، البته آن قبل از اين تفسيرهاى متاءخر مثل تفسير الميزان و اينها بوده، عرض كردم مال بيست و چند سال پيش است، اين تفسيرهاى اواخر نبود اصلا، ولى ايشان تعبيرش اين بود كه در شيعه يك چنين تفسيرى نوشته نشده به اين خوبى، حالا تفسير خوبى هم هست، ولو اينكه اصلش هم تفسير تبيان است.
    ايشان هم " تبعا للشيخ الطوسى " ، مرحوم طبرسى هم قائل به استحباب اين تقصير يا حلق در حج شده، و بعلاوه يك ادعاى اجماعى هم كرده است، ولى‏
    چون ايشان خيلى اهل فن نبوده، ادعاى اجماعش براى ما خيلى تكان دهنده نيست.
    (سوال و پاسخ استاد): مخصوصا با اينكه علامه، علامه خودمان در كتاب منتهى، ايشان ادعا فرموده است كه مذهب همه علماء ما، يعنى علماء شيعه اين است كه تقصير واجب است " و ليس بمستحب " .
    رواياتش هم زياد است.
    آيه شريفه در سوره فتح درباره فتح مكه، يك جريانى هست كه بعدا ما صحبت مى‏كنيم، آيه 27 سوره فتح است كه با " انا فتحنا " شروع مى‏شود، " انافتحنا لك فتحا مبينا " ، ظاهرا آيه 27 است، مى‏فرمايد: " لقد صدق الله رسوله الرويا بالحق، لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله امنين محلقين رووسكم و مقصرين " ، اين مسئله حلق و تقصير هم در اين آيه مطرح است، اما خصوصياتش را به لحاظ شاءن نزول و به لحاظ تفسير ان شاء الله ما بعدا عرض مى‏كنيم.
    و اما مطلب سوم، آن هم تقريبا مثل مطلب دوم مى‏ماند، يعنى علماى ما كه قائل به وجوب هستند كسى نيامده اين احتمال را حتى بدهد كه تقصير، يك واجب مستقلى باشد، ولو اينكه حليت از احرام و احلال به تقصير حاصل مى‏شود، اما معنايش اين نيست كه تقصير جزئيت نداشته باشد. خوب در احرام عمره تمتع هم، حليت به تقصير حاصل مى‏شود و تقصير هم جزئيت دارد براى عمره تمتمع، بعلاوه روايات متعدده‏اى چه در اصل مسئله و چه در فروع مسئله داريم كه اگر كسى تقصير و حلق را فراموش كرد چه كند؟ اگر كسى از مكه خارج شد چه بكند؟ و امثال اينها كه انشاء الله بعدا مى‏خوانيم.
    فقط يك روايتى كه قبلا هم به يك مناسبتى بعضى از تكه‏هاى آن را خوانده‏ايم، ولى براى اين مطلب ما هم مفيد است.
    در ابواب وقوف به مشعر، باب 17، حديث دوم كه سند خوبى هم دارد، شيخ كلينى نقل مى‏كند (عن سعيد الاعرج) سند صحيح است، خود سعيد اعرج هم صحيح است، لذا روايت صحيحه است، " قال: قلت لابى عبدالله عليه السلام: جعلت فداك، معنا نساء " ، وقتى كه در مكه مى‏رويم ما سر پرستى زنهايى را به دوش داريم " فافيد بهن بليل " ، آيا همان شب، هنوز طلوع فجر نشده مى‏توانند زنها را از مشعر الحرام خارج بكنند، " فقال: نعم، افيضوا " از عرفات ، اين به تبعيت آيه شريفه است " فافيضوا من حيث افاض الناس " ، ليكن تفصيلى در جواب هست " فقال: نعم تريد ان تصنع " (به صورت سوال است) " تريد ان تصنع كما تصنع رسول الله صلى الله عليه واله " ، دلت مى‏خواهد همان كارى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) انجام داده است انجام بدهى؟ " قلت: نعم " عرض كرديم، بلى " قال: افض بهن بليل " ، يعنى از عرفات اينها را شب بيرون‏
    بياور، اما يكسره اينها را نبر به منى، " و لا تفض بهن حتى تقف بهن بجمع " ، باز آنجا عرض كرديم كه يك عبارت ديگرى هست كه از مشعر است، مى‏گويد: اينهارا در مشعر وقوف بده ولو به يك لحظه " ثم افض بهن " ، بعد اينها را بياور به طرف منى، حالا كه منى آوردى كجاببرى؟ " حتى تعطى الجمره العظمى " ، جمره عظمى همان جمره عقبه است، " فترمين الجمره " ، بعد اينها در همان شب، با اينكه رمى وظيفه روز است، اما زنها همان شب رمى جمره عقبه را انجام بدهند، " اما فان لم يكن عليهن ذبح " ، اگر زنهايى هستند كه گوسفند و گاو و گوسفند و اينها بر آنها واجب نيست، روز هم بشود واجب نيست، حالا يا براى اينكه حجشان، حج افراداست و يا براى جهات ديگر، روايت اينطورى است، اينش مورد بحث ماست، " فلياءخذن من شعورهن " ، از موهاى خودشان يك مقدارى بگيرند، " و يقصرن من اظفارهن " ، بعدا هم مى‏آييم و مى‏گوييم كه در مقام تقصير، احتياط اين است كه هم موها را بگيرند و هم از ناخنها تقصير بكنند، " و يمزين الى مكه " ، اينها اگر فردا روز عيد بشود ديگر كارى ندارند، براى اينكه رمى جمره عقبه كرده‏اند، تقصير هم كرده‏اند و ذبحى هم بر آنها واجب نيست، " يمزين الى مكه فى وجوههم " ، مكه‏اى كه در مقابلشان هست، " و يطفن بالبيت و يسعين بين الصفا و المروه " بعد از آنى كه اين طواف و سعيشان تمام شد، آن وقت " ثم يرجعن الى البيت و يطفن اسبوعا " به عنوان طواف نساء، " ثم يرجعن الى منى و قد فرغن من حجهن " ، كه از اين استفاده مى‏شود كه مبيت به منى كه بعدا انشاء الله بحث مى‏كنيم كه از واجبات است، آن هم جزئيت براى حج ندارد، مى‏گويد: " يرجعن الى منى و قد فرغن من حجهن " ، يعنى در حالى كه از حجشان فارغ شدند، چون طوافها و سعيها را انجام دادند، مبيت به منى هم جزئيت براى حج ندارد، پس حجشان تمام شده است" .
    و قال " ، امام صادق (ع) فرمود: " ان رسول الله (ص) ارسل معهن اسامه " ، آن اسامه بن زيد كه پيغمبر در حال احتضار، لعن كرد آنهايى را كه تخلف كردند از جيش اسامه، اين پدر زيد است، زيد بن اسامه، اسامه با اينكه جوان هم بود ليكن در حجه الوداع خدمت رسول خدا بوده است و چون آدم مورد اعتمادى بوده است مساءله نساء را رسول خدا به ايشان واگذار كرده است و دستورات هم به ايشان داده است و آن هم عملى كرده است. تنها چيزى كه در اين روايت ممكن است كسى اشكال بكند " ثم يرجعن الى البيت و يطفن اسبوعا " ، اين طواف نساء است.
    خوب حالا اگر در اين، ما دليل داشته باشيم كه جزئيت براى حج ندارد، دليل مى‏شود بر اينكه آن قبلى‏ها هم جزئيت ندارد؟ يا ظاهر تعبير جزئيت است، منتها در طواف نساء دليل قائم بر عدم جزئيت است و در ساير اعمال، دليل‏
    قائم بر عدم جزئيت نشده است.
    آن وقت يكى از چيزهايى كه در اين روايت فرمود، همان مساءله تقصير است " و يقصرن من اظفارهن " ، پس در نتيجه اين مقدار تا حالا روشن شد كه تقصير يا حلق، حالا متعين در خصوص تقصير هم نكنيم. تقصير يا حلق، اين يكى از واجبات منى است و به عنوان سومين واجب مطرح است و ظاهرش هم اين است كه اين اختصاصى به حج تمتع ندارد، براى اينكه اين زنهايى را كه اسامه آورده است خود امام هم فرض كرده است، اينها دو قسم هستند " ان لم يكن عليهن ذبح " ، اينها دو طايفه هستند، يك طايفه ذبح بر آنها واجب است و يك طايفه واجب نيست. دو قسم هستند " ان لم يكن عليهن ذبح " ، حالا اگر هيچ كدام ذبح بر آنها واجب نشد، تقصير به قوتش باقى هست، و باز ثابت شد كه تقصير از واجبات است نه مستحبات، كما اينكه در ارتكاز متشرعه هم اين معنا هست و اگر نظرتان باشد در خيلى از اعمال گذشته هم، ما از راه ارتكاز وارد مى‏شديم و ظاهر هم اين است كه اين واجب جزئى است نه اينكه يك واجب مستقلى باشد مثل طواف نساء، منتها آورده‏اند اين را در ضمن حج، خداوند آورده است.
    اين يك واجبى است به عنوان جزئيت، كما اينكه عرف هم اينجورى استفاده مى‏كند.
    (سوال و پاسخ استاد): حالا بعد صحبت مى‏كنيم خصوصياتش را، خصوصيات ديگرش كه واجب ركنى است، غير ركنى است، تعيينى است، تخييرى است و مواردش مختلف است.
    مسائلش بعدا صحبت مى‏شود ان شاء الله، روز شنبه يك قسمتش را مى‏خوانيم.
    پايان