• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و شصت و هفتم "
    بحث ما در باره كسى بود كه عاجز از هدى باشد كه بدليت صيام به مقتضاى آيه شريفه و به مقتضاى روايات ثابت شد و فروع و مسائلى داشت كه اينها را بحمدالله متعرض شديم و تنها ظاهرا يك مساله باقى مانده است و آن مساله آخر تحرير الوسيه در اين مورد است. در جواهر هم اين فروع را در كتابهاى مختلف عنوان كرده، بحث ما آخرين بحث تحرير الوسيله در اين باب ظاهرا در جلد نوزدهم جواهر در صفحه حدود 190 اين را كه عرض مى‏كنيم براى مطالعه و مراجعه است، چون فروع مختلفى دارد، بعضى در جلد نوزدهم است و بعضى در جلد بيستم است، اصل اين مساله را در جلد نوزدهم متعرض شده است.
    مقصودم اين بود كه ما امسال قصد داشتيم كه تا اين موقع حج را تمام كرده باشيم و بحث ديگرى را شروع كنيم ولى خوب از باب اينكه همه مسائل دست خداوند است و بشر هيچ گونه قدرتى در مقابل خداوند ندارد حتى در كوچكترين اعمال و افعال كه گاهى به بعضى از رفقا من عرض مى‏كردم اينكه ما در نمازهاى يوميه يا غير يوميه بعد از بلند شدن از سجود وقتى كه مى‏خواهيم به طرف قيام براى ركعت دوم يا ركعات بعدى نهوض كنيم، مستحب است كه " بحول الله و قوته " و دنباله‏اش " اقوم و اقعد و اركع و اسجد " است، ما فكر مى‏كرديم كه اين قيام و قعود انسان يك مساله خيلى جزئى و عادى است و اين هم نياز به عنايت الهى دارد، حتى بلند شدن و نشستن، ركوع كردن، سجود كردن، همه اينها نياز به عنايت خداوند دارد، فكر كردن همه مسايل ولو اينكه از نظر ما جزئى است ولى بايد منتهى شود به نيروى الهى و به حول خداوند تبارك و تعالى.
    بعضى از مسايل هم معنايش خيلى براى ما روشن نبود ولو اينكه ترجمه‏اش آسان است ولى آن عمق معنا را آدم بايد درك كند مثل اينكه كلمه " الله اكبر " را بعد از پيروزى انقلاب بحمدالله معنايش را درست درك كرديم و فهميديم كه ابرقدرتها هم در مقابل خداوند چيزى نيستند، تنها كسى كه اكبر است و " خالق كل شى " است و " على كل شى قدير " و " بكل شى عليم " است، خداوند تبارك و تعالى است و الا كس ديگر، قدرت ديگرى هرچند بزرگ باشد، هرچند از آن ابرقدرت ياد كنيم ولى در مقابل قدرت خداوند چيزى نيست، لذا ديديد كه امام بزرگوار (ره) با اتكا به نيروى الهى بزرگترين قدرت خاورميانه (اين را يقين داشته باشيد و من چون سنم اقتضا مى‏كند نه اينكه اطلاعاتم بيشتر باشد) را امام (ره) از بين برد، با اينكه امام نه توپى داشت، نه تانكى داشت، نه‏
    شمشيرى داشت، هيچ چيزى نداشت و آنها همه چيز داشتند، ولى در عين حال امام پيروز شد بر آنها به عنوان اينكه متكى به قدرت لايزال حق بود و متكى به خداوند بود و متكى به اسلام بود و مى‏خواست اسلام را پياده كند و بحمدالله پياده هم كرد، هر سال هم دهه فجر برگزار مى‏شود و حضرت امام (ره) و نقش كارهاى امام، فداكاريهاى امام، خلوص نيت امام همه روشن مى‏شود كه الان هم بزرگترين مملكتى كه اسلام در آن حاكم است، آن هم اسلام به معناى واقعى، اسلام به معناى تشيع، چون اسلام حقيقى را بايد از مكتب اهل بيت (ع) استفاده كرد " بهم عرف الصواب و فى بيوتهم نزل الكتاب " قرآن اينها مفسر هستند، مراد خداوند را اينها مى‏دانند دلسوز براى اسلام اينها هستند، آشناى به معارف اسلام اينها هستند، اسلام به معناى واقعى در كشور ما حاكم است و الا ما در جهان هيچ كشورى را نداريم كه در چنين وضعى قرار گرفته است و اسلام روى معناى واقعى در آن حاكم باشد نداريم. حالا بعضى نيايند به زيد و عمرو و بكر اشكال كنند كه من يك تعبيرى كردم به يكى اين تعبير را گفتم كه خيلى هم جالب بود برايش و هم خنديد، گفتم كه يعنى اگر در اسلام طلحه و زبير باشند ما بايد دست از اين اسلام بكشيم، چون طلحه و زبير در آن هستند، خوب باشند. اسلام يك حقيقتى است كه طلحه و زبيرها سو استفاده كردند، حالا اين نظام اسلامى ما هم همين است، يك واقعيت و حقيقت و عينيت است و اين حرف نه مستلزم اين است كه عصمت براى كسى قائل بشوم و نه مستلزم اين است كه بگويم همه آنهايى كه در اين نظام مسووليت دارند، آدمهاى خوبى هستند، نه! يك عده‏اى هم براى سو استفاده آمدند و در نظام اسلام قرار گرفتند، ولى خوب نظام اسلام نه اينها را درست مى‏شناسد شايد هم بعضيهايش را بشناسد قدرت ندارد كه از خودش دفع كند، اما اين به معناى اين نيست كه خداى نكرده در اين نظام خدشه‏اى هست، نظام سر جاى خودش هست بلكه تنها كشورى است كه اسلام را به معناى واقعى حاكم است، شما به كشورهاى اسلامى ديگر اگر سرى بزنيد در همان كوچه و خيابان برايتان روشن مى‏شود كه حقيقت اسلام آنجا نيست، حقيقت اسلام در كشور ماست ولو اينكه حالا بعضى هم سو استفاده‏اى كرده‏اند و مى‏كنند يا در آينده خداى نكرده خواهند كرد.
    به هر حال ما در اين مدتى كه درس و بحثمان تعطيل بود، نه براى فرار از كار نبود، من هيچ وقت از كار فرار نمى‏كنم، يك وقت دقيقا حساب كردم، متجاوز از پنجاه سال است كه من تدريس مى‏كنم، شايد پنجاه و سه، پنجاه و چهار سال باشد كه من تدريس دارم و هيچ فرار ندارم، كتابهاى سطوح عاليه را مكرر در مكرر، درس خارج شايد الان سى سال بيشتر است كه اشتغال به درس خارج دارم، اما اين جريان كسالت نگذاشت، گفت: " ما كل ما يتمنى المر يدركه تجرى‏
    الرياح بما لاتشته السفن " آن موقعى كه كشتيها با باد حركت مى‏كردند و بادبان داشتند، اينطور نبود كه باد هم تابع اراده كشتى و كشتيبان باشد، گاهى بر خلاف ميل اينها بود و نمى‏توانستند حركت كنند، " تجرى الرياح بما لا تشته السفن " ولى خوب خداوند لطف كرد كه ما آقايان را زيارت كنيم و اولا از خداوند سپاسگزار باشيم كه اين نعمت را به ما ارزانى داشتند و توفيق دادند كه ما توانستيم ماه رمضان را در اين صحن مطهر يعنى مسجد موزه بحمدالله اقامه جماعت كنيم، اين عنايت الهى به حضرت معصوم (س) و دعا مسلمين، دوستان مخصوصا آقايان بود كه اين نعمت را خداوند به ما عنايت كرد، دعا مستجاب شد و دعا هم مستجاب مى‏شود منتها دعا باشد، دعا معنايش اين است كه ديدم كسى در ماه رمضان در باره دعا صحبت مى‏كند، عمق مطلب را روشن بيان نكرد، عمق مطلب اين است كه انسان خودش را عاجز مطلق ببيند در مقابل قادر مطلق و آن وقت يك عاجز مطلقى از قادر مطلقى تقاضايى داشته باشد، دعايى داشته باشد، اين ملازمه است از آيه هم استفاده مى‏شود " ادعونى استجب لكم " هميشه بين دعا و بين استجابت به همين معنايى كه دعا كننده نظر دارد نه به معانى ديگرى، بين اينها ملازمه است ولى به شرط اينكه دعا باشد، دعا يعنى انسان خودش را ناچيز بداند، خداوند را همه چيز بداند و يك ناچيز مطلق از خداوندى كه به " كل شى عليم " ، " على كل شى قدير " تقاضايى كند، از مردم عادى اگر انسان تقاضا كند و قدرتى داشته باشد، حاجت انسان را برمى‏آورد، ديگر از خدا كه به طريق اولى بايد اين معنا باشد. اينكه ما مى‏بينيم در بعضى از موارد استجابتى نيست براى اينكه در آن مقدمش اشكال هست، بين مقدم و تالى ملازمه هست، دعاى حسابى نشده است، دعاى حسابى بشود، استجابت حقيقى در دنبالش است و ملازمه هم در كار است.
    لذا اين هم به مناسبت ماه رمضان بود و وقت دعا بود و وقت روزه براى آقايان بود. حالا امروز ما هم آمديم خدمت آقايان، عرض سلامى كنيم هم از دعاى شما اظهار تشكر كنيم، ان شا الله موفق باشيد، مويد باشيد، آنكه مهم است كه شيطان هم دست از آدم برنمى‏دارد و آن اين است كه عاقبت انسان به خير باشد، وقتى كه انسان حالات انبيا را ملاحظه مى‏كند حتى نبى گرامى اسلام (ص) مى‏بيند شيطان از آن هم انتظار دارد يعنى طمع دارد، او را هم مى‏خواهد منحرف كند، پيغمبر كامل است، آخرين پيامبر است، پيامبر اسلام، از آن هم مى‏بينيد منصرف نيست دلش مى‏خواهد يك راهى آنجا داشته باشد، ديگر از من و شما به طريق اولى و تنها كسى كه انسان را حفظ مى‏كند خداوند تبارك و تعالى است، " فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين " در باره قرآن با آن عظمت و با آن حقيقتى كه در قرآن متجلى هست، ما از آيه حفظ استفاده مى‏كنيم كه نياز به حفظ دارد، " انا نحن نزلنا الذكر - اى القرآن - و انا له لحافظون " ممكن است‏
    كسى اشكال كند كه بگويد قرآن مگر نياز به حفظ دارد؟ بله، " انا له لحافظون " از اين تعبير دو چيز استفاده مى‏شود، هم استفاده مى‏شود كه قرآن نياز به حفظ دارد و هم استفاده مى‏شود كه خدا حافظ است، حالا ما كه احتياجمان به حفظ روشن است، چيز مشكل و محل بحثى نيست، فقط محل بحث اين است كه يك خورده ما بايد توجه كنيم به خداوند تبارك و تعالى و من در اين ايام كسالت يك مقدارى هم نشسته بودم حال مطالعه هم نداشتيم، فكر مى‏كردم اين كسالتها چه فلسفه‏اى دارد؟ براى چه خدا انسان را موجود مى‏كند و بعد هم مريض مى‏كند؟ براى چه؟ يكى از فلسفه‏هاى مهمش كه به نظر من آمد، اين است كه اين كسالتها يك زنگ بيدار باشى است براى انسان، گاهى انسان حالا يا غفلت كامل دارد از خداوند يا اينكه فى الجمله غفلت دارد، بايد خدا به وسيله‏اى او را متوجهش كند كه چيزى نيستى و هر چه هست خداست، كما اينكه فلسفه زيارتها هم به نظر من همين هست، فلسفه مهمى است. من گاهى از اوقات در حرم حضرت رضا (ع) همينطور نشستم و فكر مى‏كنم بدون زيارت و دعا اينها، مى‏بينم مجتهدينى وارد مى‏شوند، شخصيتهايى وارد مى‏شوند لاى جمعيت، اينها حتى پايمال مى‏شوند در جمعيت، ولى من از اين پايمالى خوشم مى‏آيد به لحاظ اينكه اين ثابت مى‏كند كه مقام امامت فوق اين حرفهاست، مقام امامت اجتهاد نيست كه زيد و عمرو و بكر و خالد مجتهد است، خوب باشد، در مقابل امام اينها چيزى نيستند، افراد زيادى كه مى‏آيند براى زيارت چه بسا اصلا به اينها سلام هم نمى‏كنند، به آدم اعتنا نمى‏كنند، لاى جمعيت فشار جمعيت، مگر اينكه انسان خيلى مراقب باشد و خودش را به اين گل و گوشه‏ها بچسباند و الا خطرناك است. اينها از اين نظر خوب است و امام شناسى انسان را تقويت مى‏كند و در حقيقت فلسفه اين زيارتها، امام شناسى و پيغمبر شناسى است كما اينكه فلسفه حج هم خداشناسى است، اينهايى كه حج مى‏روند يا رفتند، ما كه محدود هستيم همه‏اش هم روى ماديات و جسمانيات فكر مى‏كنيم، ما وقتى كه برويم مكه كه رفتيم الحمدلله، وقتى كه مى‏بينيم كه هزار نفر، ده هزار نفر، صد هزار نفر، دور خانه خدا طواف مى‏كنند، اعتقادمان زياد مى‏شود، البته خوب است كه اعتقاد ما زياد شود ولى ما چون جسمانى هستيم، از توجه مردم اعتقادمان زياد مى‏شود، نه خيلى برهانى هستيم و نه عالم كشف و شهود هستيم، براى خودم مى‏گويم نه براى شما، ممكن است در بين شما كسى باشد.
    پايان