• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و شصت و دوم "
    در ذيل مسئله 23، يك فرع كوچكى باقى ماند و آن اين بود كه ظاهر آيه شريفه " و سبعه اذا رجعتم " ، اين است كه اين هفت روزه، هم بايد بعدالرجوع الى الاهل واقع بشود و هم در همان محل و وطن تحقق پيدا كند. معناى عرفيش (اگر روايتى بر خلاف اين معنا نباشد) عرف اينجورى استفاده مى‏كند كه اين كس بعد المراجعه الى الوطن، در همان وطن، هفت روز، روزه را بگيرد. لكن به قرينه موثقه اسحاق بن عمار كه از امام(ع) سوال كرد كه من وارد كوفه شدم و كوفه ظاهرا وطن او است و بعد يك حاجتى مرا مجبور كرد كه به بغداد مسافرت كنم. آيا كان مى‏توانم اين هفت روز، روزه را در بغداد بگيرم. امام فرمودند: صمها ببغداد. مانعى ندارد كه در بغداد اين هفت روز، روزه تحقق پيدا بكند. منتهى اينجا دو نكته هست كه بايد به آن توجه بشود. يكى اينكه اگر بغداد جائز شد (كه سبعه ايام در آن روزه گرفته بشود) با حفظ اين خصوصيت است كه اول قدوم الى الكوفه تحقق پيدا كرده و رجوع الى الاهل محقق شده و بعد مسافرت به بغداد حاصل شده والا اگر قبل از اينكه وارد شهر خودش بشود اگر ابتدا وارد بغداد مى‏شد، ما از اين روايت نمى‏توانيم استفاده كنيم (كه امام فرموده) صمها ببغداد، معنايش اين است كه فرقى نمى‏كند كه تو وارد كوفه شده باشى يا وارد كوفه نشده باشى. نه، اين معنا نيست. آن جهت اول كه از آيه شريفه مسلما استفاده مى‏شود آن در جاى خودش محفوظ است وسبعه اذا رجعتم بايد رجوع به اهل، محقق شده باشد. اما در همان وطن هم روزه بگيرد، (عرض كرديم اگر اين روايت نبود) شايد ما استفاده مى‏كرديم كه روزه را هم حتما بايد در وطن خودش بگيرد لكن اين روايت، اين جهت را براى ما بيان فرمود كه لازم نيست بعد الرجوع الى الاهل، روزه در وطن تحقق پيدا كند، مى‏تواند اگر مسافرتى كرد در همان سفر (روزه را) انجام بدهد، اين يك خصوصيت. خصوصيت دوم آن بود كه آن روز اشاره كردم، از اين " صمها ببغداد " ، ما نمى‏توانيم استفاده كنيم كه ولو اينكه اين سفرش به بغداد يك سفر هفت روزه بوده، بگوييم امام فرمود صمها ببغداد. نه، اين يك جهت مسئله را دلالت دارد اما آن جهت ديگر كه انسان مسافر نمى‏تواند روزه واجب را در سفر بگيرد مگر اينكه قصد اقامت ده روز داشته باشد، آن به قوت خودش باقى است لذا صمها ببغداد، اطلاق ندارد، كه ولو اينكه در بغداد بخواهى كمتر از ده روز هم بمانى، مى‏توانى اين روزه هفت روز را بگيرى. نه، اين اطلاقى نيست كه كسى بتواند به آن تمسك كند. ولذا عرض كرديم كه يك فرق بين صيام ثلاثه ايام و صيام سبعه ايام در همين جهت است، كه صيام ثلاثه ايام را در سفر
    مى‏تواند انجام بدهد لذا اگر نظرتان باشد در روايات نوعا وقت فضيلتش را روزهاى هفتم و هشتم و نهم ذى‏الحجه قرار مى‏داد، در حاليكه حداقل در روز نهم ذى‏الحجه (در آن زمان)، حاجى در عرفات است و فاصله بين عرفات و بين مكه، فاصله سفر بوده (در آن زمان) و نماز شكسته ميشده به خلاف زمانهاى ما كه به علت توسعه بسيار زياد مكه، ديگر فاصله مكه و عرفات خيلى كمتر از چهار فرسخ است، اما در زمان صدور روايات، فاصله بين مكه و عرفات چهار فرسخ بوده و نماز در عرفات، شكسته واقع مى‏شده. خوب، امام مى‏فرمايد در روايات متعدده‏اى بوده كه صيام ثلاثه ايام، روز هفتم و هشتم و نهم (كه حالا حداقل در روز هشتم و نهمش)، عنوان سفر در كار بوده و در يك روايتى هم باز اشاره كرديم كه ائمه عليهم‏السلام فرمودند: كه ما قائليم به اينكه روزه ثلاثه ايام را در سفر مى‏شود گرفت لقول الله عز وجل " و صيام ثلاثه ايام فى الحج " ، استنادا به آيه شريفه، ائمه اين معنا را تاييد فرمودند. اما صيام سبعه ايام چطور؟ آن ديگر دليلى ندارد كه انسان در سفر مى‏تواند صيام سبعه ايام را بگيرد. نه، در آن شرائط خودش محفوظ است. و يكى از شرائطش اين است كه اگر مسافر است بايد قصد اقامت ده روز را داشته باشد تا بتواند صيام سبعه ايام تحقق پيدا بكند. اين مربوط به ذيل مسئله گذشته بود. اما مسئله 24 كه باز عنوانش را آن روز اشاره كرديم، مسئله اين است. مى‏فرمايد: " من قصد الاقامه فى مكه هذه الايام مع وسائل النقل الحديث فالظاهر جواز صيام سبعه بعد مضى مقدار الوصول معها الى وطنه و ان‏ه كان الاحوط خلافه، لكن لايترك الاحتياط بعدم الجمع بين الثلاثه والسبعه " . در مسئله 23 ما اين معنا را عرض كرديم كه اگر كسى بعد از فراق از اعمال، مجاورت مكه را قصد كرد، اين ديگر رجوع به اهل ندارد تا بخواهد صيام سبعه ايام از او محقق بشود. گفتيم مى‏تواند هفت روز، روزه را بگيرد اما با يك شرط، يا يكماه بگذرد از حين قصد اقامه و قصد مجاورت يا اينكه نه، حساب بكند كه اگر مى‏خواست مثلا با هم‏شهريهاى خودش به وطن برگردد چند روز مى‏بايست در راه باشد تا اين مسير را طى بكند و به وطن برگردد اگر مثلا دو هفته در راه است دو هفته را در مكه صبر بكند بعد از دو هفته، صيام سبعه ايام مانعى ندارد. خوب، اين مربوط به زمانهاى سابق است. در زمان ما چطور؟ در زمان ما اگر اين حاجى بخواهد به تهران برگردد فاصله كمتر از يك روز لازم است. با ماشين بيايد به جده دو ساعت، از آنجا هم با هواپيما بيايد تهران، رويهمرفته كمتر از يك روز، و بيشتر از اين فاصله نيست. آيا اينجا ما همين معنا را پيدا كنيم و بگوييم در آن رواياتى كه داشت " بقدر مسيره الى اهله " ، اين مسيره الى اهله به حسب شرائط فرق مى‏كند. در آن زمان مسيره الى اهله، دو هفته طول مى‏كشيده، اما در اين زمان مسيره الى اهله، يك روز طول مى‏كشد. پس اگر اين آدم، قصد مجاورت در
    مكه را داشت يك روز فقط صبر بكند بعد از يك روز هم، صيام سبعه ايام را شروع بكند. آيا ما به اين عنوان مى‏توانيم تمسك بكنيم؟ بگوييم بقدر مسيره الى اهله، حالا در همان زمان هم افراد مختلف بودند، خوب، آن زمان هم مسئله كشتى وجود داشت و مسئله اسب و شتر هم متداول بود. بگوييم همانطورى كه آن زمان اختلاف مركبها سبب مى‏شد كه زمان كم و زياد بشود، حالا هم در زمان ما، مركبى به نام هواپيما پيدا شده كه فاصله دو هفته و بيش از دو هفته را با چند ساعت تمام مى‏كند. عنوان، بقدر مسيره الى اهله است، لذا بتوانيم تفصيل بدهيم و بگوييم اين آدم، آدمى است كه مثلا با ماشين رفته به مكه و با ماشين مى‏خواهد برگردد اين بايد چند روز را حساب بكند. اما كسى كه با هواپيما رفته است و با هواپيما برمى‏گردد، اين حداكثر يك روز طول ميكشد و بيش از يك روز، فاصله نيست. آيا به اين عنوان كلى مى‏شود تمسك كرد؟ اگر ما باشيم و (در حقيقت) جمود بر ظاهر عبارت، بايد اين حرف را بزنيم، مشكلى ندارد. حالا اگر در آن زمان، فاصله زياد است لازم نيست كه در زمان ما هم اين فاصله تحقق داشته باشد، بلكه، بقدر مسيره الى اهله ولو كان يوما واحدا. روى قاعده و روى ضوابط بايد اين حرف را زد لكن ، يك قدرى به ذهن انسان بعيد مى‏آيد كه بگوييم اين آدمى كه قصد مجاورت كرده، فقط يك روز صيام سبعه ايام را تاخير بيندازد. اين يك روز هم به عنوان مسيره الى اهله، مخصوصا با اينكه كلمه شهرا در مقابل او ذكر شده، (در آن روايت اصلى مسئله)، عرض كرديم دو طرف ذكر شد بقدر مسيره اهله، اوه شهرا، يكماه. آن وقت در ما نحن فيه بگوييم يا يك روز. يك طرف عبارت از يك روز باشد و يك طرف عبارت از يك ماه باشد. اين يك قدرى به ذهن انسان، بعيد مى‏آيد لذا يك احتياطى (حداقل به عنوان احتياط استحبابى)، مطرح است در اينجا كه با يك روز، ما مسئله را مصالحه نكنيم، بلكه تاخير بيندازيم لااقل به چند روز، لااقل به يك يا دو هفته تاخير بيندازيم كه با شهرا يك سنخيتى داشته باشيم والا بين يك روز و يا يكماه سنخيتى ملاحظه نمى‏شود. پس در نتيجه اگر كسى سماجت كرد و گفت ما اين حرفها را نمى‏فهميم. عنوان روايت بقدر مسيره الى اهله است و مسير اين آدم هم يك روز بيشتر نيست. اگر كسى سماجت كرد، نمى‏شود در مقابلش مقاومت كرد. اما اگر خواست رعايت احتياط را بكند اين اقتضا دارد كه بيش از اين مقدارها صبر بكند، و بعد از قصد مجاورت،آن وقت صيام سبعه ايام را شروع بكند. (س و جواب استاد): مسئله همان مقدارهاى سابق را. يك هفته كه مى‏گويم نه اينكه خصوصيتى دارد. لكن يك نكته‏اى در آن روايت ديگر (كه آنرا خوانديم) بود كه راوى سوال مى‏كرد كه " آيا روزه ثلاثه ايام و روزه سبعه ايام ايصومها متواليه اوه يفرق بينها " ، امام دو تا جمله فرمودند كه سبعه ايام را لايفرق و ثلاثه ايام را هم لايفرق. كه ما نكته تكرارش‏
    را آن روز عرض كرديم. اما يك جمله‏اى در ذيل روايت بود. و لايجمع بين الثلاثه والسبعه. درست است كه در صيام ثلاثه، توالى هست و درست است كه صيام سبعه (برحسب اين روايت) لايفرق بينها. اما بين خود ثلاثه و سبعه اين روايت مى‏گفت لايجمع، نبايد جمع بشود بين الثلاثه والسبعه. حالا اين، اگر فتوايى هم بر طبقش نباشد يك احتياط وجوبى در اينجا مطرح است كه اين آدمى كه در مكه، هم مى‏خواهد صيام ثلاثه ايام را داشته باشد، هم صيام سبعه ايام را داشته باشد مخصوصا در اين فرض اخير ما، كه يك روز مسيره الى اهله طول مى‏كشد و در حقيقت يك روز فاصله در كار است. مى‏فرمايد: همين جا رعايت كند كه بين ثلاثه و سبعه جمع و توالى تحقق پيدا نكند ولو به فاصله يك روز. به اين معنا كه صيام ثلاثه ايامش كه تمام شد، بلافاصله صيام سبعه ايام را شروع نكند بلكه بين اينها يك فصلى تحقق پيدا بكند ولو اينكه اين فصل، يوما واحدا باشد كه عنوان جمع بين ثلاث و سبعه تحقق پيدا نكند. اين حداقل برحسب آن روايت (ولو فتوايى هم بر طبقش نباشد) برخلاف آن چيزى است كه مورد سوال سائل است. ما عرض كرديم سائل، اصلا از اين مسئله سوال نكرده، آنى را كه سائل سوال كرده توالى بين خود ثلاثه ايام (به تنهايى) و توالى بين سبعه ايام (به نتهايى)است. اما توالى بين ثلاثه و سبعه، مورد سوال سائل نبوده، اما در عين حال اين نكته را امام در ذيل روايت اضافه كرده بودند، " ولايجمع بين الثلاثه والسبعه جميعا " . لذا حداقل يك احتياط وجوبى در اينجا مطرح است كه بين سبعه و ثلاثه جمع تحقق پيدا نكند ولو با يك روز فاصله بين ثلاثه و سبعه، فاصله بين اين دو تا محقق بشود. (س و جواب استاد): آن در يك موردى است كه در وطن بيايد. چرا، از نظر فتوايش داشتيم بحث مى‏كرديم. مسئله 25 برمى‏گردد به همان صيام ثلاثه ايام (با اينكه به حسب ظاهر مى‏بايست بحث صيام ثلاثه تمام شده باشد)، لكن حالا ايشان برگشت به همان مسئله. " لو لم يتمكن من صوم ثلاثه ايام فى مكه و رجع الى اهله فان‏ه بقى شهر ذى‏الحجه صام فيه فى محله " ، يعنى فى وطنه " لكن يفصل بينها و بين السبعه ولو مضى الشهر يجب الهدى يذبحه فى منى ولو بالاستنابه " . در صيام ثلاثه ايام يك مطلبى است كه در عبارتها در آن متون اصليه اصلا متعرض نشده‏اند. در عبارت امام بزرگوار هم يا بصورت اشاره شايد هم بصورت يك اصل مسلم گرفته‏اند. مسئله اين است. (خوب دقت بفرماييد). اين صيام ثلاثه ايام را اگر كسى روز هفتم و هشتم و نهم ذى‏الحجه انجام داد مانعى نيست. اگر روز هشتم و نهم انجام داد، (عرض كرديم) فاصله شدن عيد ضربه‏اى به توالى نمى‏زند، روز يازدهم هم روزه باقى مانده را انجام مى‏دهد، اين هم مشكل ندارد، مشكل اين است، اگر اعمال منى تمام شد و ايام تشريق كه گفتيم روزه در آن جايز نيست ، گذشت. حالا اين وارد مكه شده و مسئله صيام ثلاثه ايام‏
    مطرح است. سوال اين است كه آيا مكه، (خود اين عنوان)، ظرفيت مكانيه دارد براى اين صيام ثلاثه ايام، يعنى حتما بايد اين ثلاثه ايام در مكه واقع بشود؟ آيا اين خصوصيت دارد يا نه؟ بعض‏الاعلام قدس‏السره‏الشريف، مى‏فرمايند اين مسئله را من در كلمات نديدم كه كسى نفيا و اثباتا متعرض شده باشد. تنها استادمان، (استاد بزرگوار ايشان)، مرحوم محقق نائينى در متنى كه در باب حج نوشته‏اند (و عرض كرديم مرحوم آقاى حكيم قدس‏السره‏الشريف، كتاب دليل الناسكشان كه يك شرح اجمالى است. متنش همين متنى است كه مرحوم محقق نائينى نوشتند و يك شرح مختصرى ايشان به عنوان كتاب دليل الناسك مطرح كردند). بعض‏الاعلام مى‏فرمايند كه استاد ما، مرحوم محقق نائينى، تنها كسى است كه تصريح به اين معنا كرده كه لازم نيست كه اين صيام ثلاثه ايام در شهر مكه باشد، حتى اگر كسى فرضا همان آنى كه از منى برگشت به مكه و اعمال حج را تمام كرد (فرض كنيد رفت به جده)، مى‏تواند صيام ثلاثه ايام را در جده داشته باشد. براى اينكه مقصود از فى‏الحج در آيه شريفه، ظرفيت زمانيه است يعنى، اين ثلاثه ايام بايد در ذى‏الحجه واقع بشود اما جايش را معين نكرده كه اين صيام ثلاثه ايام در كجا واقع بشود، كه حتما بايد در مكه واقع بشود. لذا مرحوم محقق نائينى تصريح كردند به اين لايعتبر ان‏ه يقع فى مكه و ممكن است برود به يكى از روستاهاى مكه يا (فى زماننا هذا مثلا) برود به جده و در جده اين صيام ثلاثه ايام واقع بشود. اما خود ايشان، (بعض‏الاعلام)اظهار نظر مى‏كنند كه روايات متعدده متكثره‏اى دلالت دارد بر اينكه، بايد در مكه واقع بشود، و مى‏فرمايند ما نمى‏توانيم اين روايات را كنار بگذاريم و دست از اين روايات برداريم. لذا حكم مى‏كنيم به اينكه صيام ثلاثه ايام لابد و ان‏ه يقع در خود مكه، والا اگر رفت به يكى از روستاها و اطراف مكه، آنها جاى صيام ثلاثه ايام نيست. چند تا روايت را ايشان مورد استدلال قرار دادند، كه حالا يك روايت را عرض كنيم تا روايات ديگر. اين روايت، (ما ذيلش را براى آن سبعه ايام و قصد مجاورت به مكه خوانديم لكن آن ذيل روايت بود و صاحب وسائل هم اين روايت را تقطيع كرده، يك قطعه‏اش را در يك باب، به مناسبت آن باب ذكر كرده، يك قطعه‏اش را در باب ديگر به مناسبت همان باب دوم ذكر كرده، لكن حالا مجبوريم مجموعه روايت را ملاحظه كنيم). اين روايت صدرش را در باب 47، حديث چهارم از ابواب ذبح، روايت صحيحه معاويه بن عمار است، " عن ابى عبدالله(ع) قال، قال رسول‏الله(ص): من كان متمتعا فلم يجد هديا " ، عاجز از حدى شد، " فليصم ثلاثه ايام فى الحج و سبعه اذا رجع الى اهله " . حالا دارد " فان‏ه فاته ذلك " ، اگر از دستش رفت اين معنا و ما از قرينه و به قرينه روايات ديگر و به قرينه ذيل همين روايت مى‏فهميم كه مقصود از فاته ذلك اين است كه اگر آن روزهايى را
    كه معمولا صيام ثلاثه ايام واقع مى‏شود، نتوانست روزه بگيرد (و روزهاى معموليش هفتم و هشتم و نهم ذى الحجه است يا هشتم و نهم و يازدهم كه در روايات متعدد اين معنا مطرح شده)، اگر به اين دو كيفيت نتوانست صيام ثلاثه ايام را بگيرد و از او فوت شد و كان، (خوب دقت بفرماييد) " و كان له مقام بعد الصدر " و براى او يك اقامتى بعد از صدر يعنى بعد الرجوع الى مكه، صدر به معناى رجوع است. لذاست كه به طواف بعد الرجوع طواف الصدر مى‏گويند و كان ل اين شخص مقامى بعد از رجوع به مكه. حالا آمده در مكه و چند روزى هم مى‏خواهد بماند. " صام ثلاثه ايام بمكه " ، حالا كه عرفه و ترويه و اينها از بين رفته و فوت شده، اين ثلاثه ايام را به خود مكه روزه بگيرد. " و ان‏ه لم يكن له مقام " ، اما اگر در مكه نمى‏خواهد بماند. به مجرد اينكه وارد شد ظرف يك روز مى‏خواهد اعمالش را تمام كند و از مكه بيرون برود. " صام فى‏الطريق اوه فى اهله " ،ثلاثه ايام را مى‏تواند در راه بگيرد، چون سفر هم با ثلاثه منافات ندارد و يا فى اهله، بعد از آنكه مراجعت به وطن كرد. تا اينجا مسئله ثلاثه مطرح است. آن وقت، ذيل اين روايت، همان روايت دوم باب 50 بود كه تعرض براى سبعه دارد. " و ان‏ه كان له مقام بمكه و اراد ان‏ه يصوم السبعه ترك الصيام بقدر مسيره الى اهله اوه شهرا " ، همان روايتى است كه خوانديم، " ثم صام بعده " . ايشان مى‏فرمايند بعض‏الاعلام معتقدند كه اين روايت دلالت دارد بر اينكه، اينكه فرمود صام ثلاثه ايام بمكه، معنايش اين است كه حتما بايد ثلاثه ايام بمكه واقع بشود در حاليكه خيلى روشن است كه روايت اين حرفها را نمى‏زند. روايت مى‏گويد و كان له مقام بعد الصدر. اين آدمى كه رجوع به مكه كرده، اگر مى‏خواهد در مكه بماند، ثلاثه ايام را در مكه روزه بگيرد، اما شمايى كه مى‏گوييد بايد در مكه باشد، مى‏گوييد يجب عليه المقام بمكه، بايد بماند براى صيام ثلاثه ايام و بين اين دو تا فرق است. روايت مى‏گويد ان‏ه كان له مقام بمكه، صام ثلاثه ايام بمكه، اما شما مى‏گوييد خير، يجب عليه ان‏ه يصوم الثلاثه بمكه، پس بين مدعى و اين دليل در اين روايت خيلى فرق وجود دارد. از كجاى اين روايت استفاده مى‏شود كه حتما بايد صيام ثلاثه ايام در مكه باشد. فرض ما در آنجايى است كه اين آدم به اختيار خودش قصد كرده، اقامت چند روزه در مكه را، آن وقت روايت مى‏گويد حالا كه بنا دارى اقامت چند روزه در مكه را داشته باشى، بايد ثلاثه ايام را روزه بگيرى چون تاخير صيام ثلاثه ايام جايز نيست . آيا از صرف اين تعبير صام ثلاثه ايام بمكه، ما مى‏توانيم استفاده بكنيم كه حتما بايد اين صيام ثلاثه در مكه واقع بشود، اين روايت هيچگونه دلالتى بر فرمايش ايشان ندارد منتهى، خارج از اين بحث يك شبهه‏اى در رابطه با آن اقامت نسبت به هفت روز روزه، در اين روايت مى‏آيد. چون كلمه مقام در اين روايت سه جا تكرار شده. يكجا مى‏گويد فان‏ه فاته ذلك و كان له‏
    مقام بعد الصدر، آيا اين اقامت بعد از رجوع به مكه، يعنى مجاورت؟ اين كه معنايش مجاورت نيست چون پنج روز هم بخواهد در مكه بماند اين صام ثلاثه ايام تحقق پيدا مى‏كند. پس اين مقام با اقامت سه روز هم مى‏سازد. بعد كه مى‏فرمايد و ان‏ه لم يكن له مقام، يعنى اگر به اندازه سه روز نمى‏خواهد در مكه بماند، اين صام فى الطريق او فى اهله. خوب، وقتى كه اين دو تا مقام در رابطه با ثلاثه يك چنين معنايى پيدا كرد، آيا در رابطه با سبعه كه مى‏فرمايد، و ان‏ه كان له مقام بمكه، آن مقام يك معناى ديگرى پيدا مى‏كند؟ و يك معناى جديدى پيدا مى‏كند؟ جواب اين است كه بله. اين مقام در باب سبعه يك معناى تازه‏اى دارد. به چه دليل؟ به دليل اينكه مى‏گويد ترك الصيام بقدر مسيره الى اهله اوه شهرا. كه مى‏گويد يكماه روزه سبعه ايام را ترك بكند بعد روزه سبعه ايام را بگيرد. پس معلوم مى‏شود كه مسئله اقامت در سبعه ايام، يك اقامت طولانى است. اما به خلاف آن اقامت در ثلاثه ايام كه حتى به اندازه ثلاثه ايام كافى است و به عبارت ديگر آن مقام، معنايش قصد مجاورت نيست، اما اين مقام به قرينه اينكه مى‏گويد يكماه فاصله بيندازد مقصودش، قصد اقامت و قصد مجاورت است. پس اين شبهه به ذهن نيايد كه كلمه مقام در اين روايت در سه جا استعمال شده، در دو جاى اول چطور مسئله قصد مجاورت مطرح نيست، اما در سومى قصد مجاورت مطرح است؟ اين قرينه، اقتضاى اين تفكيك را مى‏كند. اجمالا اين روايت دلالت بر فرمايش ايشان ندارد، تا يكى دو روايت ديگر هم است كه فردا انشاالله عرض مى‏كنيم.
    پايان