شنبه 22 ارديبهشت 1403 - 1 ذيقعده 1445 - 11 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 162
متن
درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
ظله العالى " "
جلسه يكصد و شصت و دوم "
در ذيل مسئله 23، يك فرع كوچكى باقى ماند و آن اين بود كه ظاهر آيه شريفه " و سبعه اذا رجعتم " ، اين است كه اين هفت روزه، هم بايد بعدالرجوع الى الاهل واقع بشود و هم در همان محل و وطن تحقق پيدا كند. معناى عرفيش (اگر روايتى بر خلاف اين معنا نباشد) عرف اينجورى استفاده مىكند كه اين كس بعد المراجعه الى الوطن، در همان وطن، هفت روز، روزه را بگيرد. لكن به قرينه موثقه اسحاق بن عمار كه از امام(ع) سوال كرد كه من وارد كوفه شدم و كوفه ظاهرا وطن او است و بعد يك حاجتى مرا مجبور كرد كه به بغداد مسافرت كنم. آيا كان مىتوانم اين هفت روز، روزه را در بغداد بگيرم. امام فرمودند: صمها ببغداد. مانعى ندارد كه در بغداد اين هفت روز، روزه تحقق پيدا بكند. منتهى اينجا دو نكته هست كه بايد به آن توجه بشود. يكى اينكه اگر بغداد جائز شد (كه سبعه ايام در آن روزه گرفته بشود) با حفظ اين خصوصيت است كه اول قدوم الى الكوفه تحقق پيدا كرده و رجوع الى الاهل محقق شده و بعد مسافرت به بغداد حاصل شده والا اگر قبل از اينكه وارد شهر خودش بشود اگر ابتدا وارد بغداد مىشد، ما از اين روايت نمىتوانيم استفاده كنيم (كه امام فرموده) صمها ببغداد، معنايش اين است كه فرقى نمىكند كه تو وارد كوفه شده باشى يا وارد كوفه نشده باشى. نه، اين معنا نيست. آن جهت اول كه از آيه شريفه مسلما استفاده مىشود آن در جاى خودش محفوظ است وسبعه اذا رجعتم بايد رجوع به اهل، محقق شده باشد. اما در همان وطن هم روزه بگيرد، (عرض كرديم اگر اين روايت نبود) شايد ما استفاده مىكرديم كه روزه را هم حتما بايد در وطن خودش بگيرد لكن اين روايت، اين جهت را براى ما بيان فرمود كه لازم نيست بعد الرجوع الى الاهل، روزه در وطن تحقق پيدا كند، مىتواند اگر مسافرتى كرد در همان سفر (روزه را) انجام بدهد، اين يك خصوصيت. خصوصيت دوم آن بود كه آن روز اشاره كردم، از اين " صمها ببغداد " ، ما نمىتوانيم استفاده كنيم كه ولو اينكه اين سفرش به بغداد يك سفر هفت روزه بوده، بگوييم امام فرمود صمها ببغداد. نه، اين يك جهت مسئله را دلالت دارد اما آن جهت ديگر كه انسان مسافر نمىتواند روزه واجب را در سفر بگيرد مگر اينكه قصد اقامت ده روز داشته باشد، آن به قوت خودش باقى است لذا صمها ببغداد، اطلاق ندارد، كه ولو اينكه در بغداد بخواهى كمتر از ده روز هم بمانى، مىتوانى اين روزه هفت روز را بگيرى. نه، اين اطلاقى نيست كه كسى بتواند به آن تمسك كند. ولذا عرض كرديم كه يك فرق بين صيام ثلاثه ايام و صيام سبعه ايام در همين جهت است، كه صيام ثلاثه ايام را در سفر
مىتواند انجام بدهد لذا اگر نظرتان باشد در روايات نوعا وقت فضيلتش را روزهاى هفتم و هشتم و نهم ذىالحجه قرار مىداد، در حاليكه حداقل در روز نهم ذىالحجه (در آن زمان)، حاجى در عرفات است و فاصله بين عرفات و بين مكه، فاصله سفر بوده (در آن زمان) و نماز شكسته ميشده به خلاف زمانهاى ما كه به علت توسعه بسيار زياد مكه، ديگر فاصله مكه و عرفات خيلى كمتر از چهار فرسخ است، اما در زمان صدور روايات، فاصله بين مكه و عرفات چهار فرسخ بوده و نماز در عرفات، شكسته واقع مىشده. خوب، امام مىفرمايد در روايات متعددهاى بوده كه صيام ثلاثه ايام، روز هفتم و هشتم و نهم (كه حالا حداقل در روز هشتم و نهمش)، عنوان سفر در كار بوده و در يك روايتى هم باز اشاره كرديم كه ائمه عليهمالسلام فرمودند: كه ما قائليم به اينكه روزه ثلاثه ايام را در سفر مىشود گرفت لقول الله عز وجل " و صيام ثلاثه ايام فى الحج " ، استنادا به آيه شريفه، ائمه اين معنا را تاييد فرمودند. اما صيام سبعه ايام چطور؟ آن ديگر دليلى ندارد كه انسان در سفر مىتواند صيام سبعه ايام را بگيرد. نه، در آن شرائط خودش محفوظ است. و يكى از شرائطش اين است كه اگر مسافر است بايد قصد اقامت ده روز را داشته باشد تا بتواند صيام سبعه ايام تحقق پيدا بكند. اين مربوط به ذيل مسئله گذشته بود. اما مسئله 24 كه باز عنوانش را آن روز اشاره كرديم، مسئله اين است. مىفرمايد: " من قصد الاقامه فى مكه هذه الايام مع وسائل النقل الحديث فالظاهر جواز صيام سبعه بعد مضى مقدار الوصول معها الى وطنه و انه كان الاحوط خلافه، لكن لايترك الاحتياط بعدم الجمع بين الثلاثه والسبعه " . در مسئله 23 ما اين معنا را عرض كرديم كه اگر كسى بعد از فراق از اعمال، مجاورت مكه را قصد كرد، اين ديگر رجوع به اهل ندارد تا بخواهد صيام سبعه ايام از او محقق بشود. گفتيم مىتواند هفت روز، روزه را بگيرد اما با يك شرط، يا يكماه بگذرد از حين قصد اقامه و قصد مجاورت يا اينكه نه، حساب بكند كه اگر مىخواست مثلا با همشهريهاى خودش به وطن برگردد چند روز مىبايست در راه باشد تا اين مسير را طى بكند و به وطن برگردد اگر مثلا دو هفته در راه است دو هفته را در مكه صبر بكند بعد از دو هفته، صيام سبعه ايام مانعى ندارد. خوب، اين مربوط به زمانهاى سابق است. در زمان ما چطور؟ در زمان ما اگر اين حاجى بخواهد به تهران برگردد فاصله كمتر از يك روز لازم است. با ماشين بيايد به جده دو ساعت، از آنجا هم با هواپيما بيايد تهران، رويهمرفته كمتر از يك روز، و بيشتر از اين فاصله نيست. آيا اينجا ما همين معنا را پيدا كنيم و بگوييم در آن رواياتى كه داشت " بقدر مسيره الى اهله " ، اين مسيره الى اهله به حسب شرائط فرق مىكند. در آن زمان مسيره الى اهله، دو هفته طول مىكشيده، اما در اين زمان مسيره الى اهله، يك روز طول مىكشد. پس اگر اين آدم، قصد مجاورت در
مكه را داشت يك روز فقط صبر بكند بعد از يك روز هم، صيام سبعه ايام را شروع بكند. آيا ما به اين عنوان مىتوانيم تمسك بكنيم؟ بگوييم بقدر مسيره الى اهله، حالا در همان زمان هم افراد مختلف بودند، خوب، آن زمان هم مسئله كشتى وجود داشت و مسئله اسب و شتر هم متداول بود. بگوييم همانطورى كه آن زمان اختلاف مركبها سبب مىشد كه زمان كم و زياد بشود، حالا هم در زمان ما، مركبى به نام هواپيما پيدا شده كه فاصله دو هفته و بيش از دو هفته را با چند ساعت تمام مىكند. عنوان، بقدر مسيره الى اهله است، لذا بتوانيم تفصيل بدهيم و بگوييم اين آدم، آدمى است كه مثلا با ماشين رفته به مكه و با ماشين مىخواهد برگردد اين بايد چند روز را حساب بكند. اما كسى كه با هواپيما رفته است و با هواپيما برمىگردد، اين حداكثر يك روز طول ميكشد و بيش از يك روز، فاصله نيست. آيا به اين عنوان كلى مىشود تمسك كرد؟ اگر ما باشيم و (در حقيقت) جمود بر ظاهر عبارت، بايد اين حرف را بزنيم، مشكلى ندارد. حالا اگر در آن زمان، فاصله زياد است لازم نيست كه در زمان ما هم اين فاصله تحقق داشته باشد، بلكه، بقدر مسيره الى اهله ولو كان يوما واحدا. روى قاعده و روى ضوابط بايد اين حرف را زد لكن ، يك قدرى به ذهن انسان بعيد مىآيد كه بگوييم اين آدمى كه قصد مجاورت كرده، فقط يك روز صيام سبعه ايام را تاخير بيندازد. اين يك روز هم به عنوان مسيره الى اهله، مخصوصا با اينكه كلمه شهرا در مقابل او ذكر شده، (در آن روايت اصلى مسئله)، عرض كرديم دو طرف ذكر شد بقدر مسيره اهله، اوه شهرا، يكماه. آن وقت در ما نحن فيه بگوييم يا يك روز. يك طرف عبارت از يك روز باشد و يك طرف عبارت از يك ماه باشد. اين يك قدرى به ذهن انسان، بعيد مىآيد لذا يك احتياطى (حداقل به عنوان احتياط استحبابى)، مطرح است در اينجا كه با يك روز، ما مسئله را مصالحه نكنيم، بلكه تاخير بيندازيم لااقل به چند روز، لااقل به يك يا دو هفته تاخير بيندازيم كه با شهرا يك سنخيتى داشته باشيم والا بين يك روز و يا يكماه سنخيتى ملاحظه نمىشود. پس در نتيجه اگر كسى سماجت كرد و گفت ما اين حرفها را نمىفهميم. عنوان روايت بقدر مسيره الى اهله است و مسير اين آدم هم يك روز بيشتر نيست. اگر كسى سماجت كرد، نمىشود در مقابلش مقاومت كرد. اما اگر خواست رعايت احتياط را بكند اين اقتضا دارد كه بيش از اين مقدارها صبر بكند، و بعد از قصد مجاورت،آن وقت صيام سبعه ايام را شروع بكند. (س و جواب استاد): مسئله همان مقدارهاى سابق را. يك هفته كه مىگويم نه اينكه خصوصيتى دارد. لكن يك نكتهاى در آن روايت ديگر (كه آنرا خوانديم) بود كه راوى سوال مىكرد كه " آيا روزه ثلاثه ايام و روزه سبعه ايام ايصومها متواليه اوه يفرق بينها " ، امام دو تا جمله فرمودند كه سبعه ايام را لايفرق و ثلاثه ايام را هم لايفرق. كه ما نكته تكرارش
را آن روز عرض كرديم. اما يك جملهاى در ذيل روايت بود. و لايجمع بين الثلاثه والسبعه. درست است كه در صيام ثلاثه، توالى هست و درست است كه صيام سبعه (برحسب اين روايت) لايفرق بينها. اما بين خود ثلاثه و سبعه اين روايت مىگفت لايجمع، نبايد جمع بشود بين الثلاثه والسبعه. حالا اين، اگر فتوايى هم بر طبقش نباشد يك احتياط وجوبى در اينجا مطرح است كه اين آدمى كه در مكه، هم مىخواهد صيام ثلاثه ايام را داشته باشد، هم صيام سبعه ايام را داشته باشد مخصوصا در اين فرض اخير ما، كه يك روز مسيره الى اهله طول مىكشد و در حقيقت يك روز فاصله در كار است. مىفرمايد: همين جا رعايت كند كه بين ثلاثه و سبعه جمع و توالى تحقق پيدا نكند ولو به فاصله يك روز. به اين معنا كه صيام ثلاثه ايامش كه تمام شد، بلافاصله صيام سبعه ايام را شروع نكند بلكه بين اينها يك فصلى تحقق پيدا بكند ولو اينكه اين فصل، يوما واحدا باشد كه عنوان جمع بين ثلاث و سبعه تحقق پيدا نكند. اين حداقل برحسب آن روايت (ولو فتوايى هم بر طبقش نباشد) برخلاف آن چيزى است كه مورد سوال سائل است. ما عرض كرديم سائل، اصلا از اين مسئله سوال نكرده، آنى را كه سائل سوال كرده توالى بين خود ثلاثه ايام (به تنهايى) و توالى بين سبعه ايام (به نتهايى)است. اما توالى بين ثلاثه و سبعه، مورد سوال سائل نبوده، اما در عين حال اين نكته را امام در ذيل روايت اضافه كرده بودند، " ولايجمع بين الثلاثه والسبعه جميعا " . لذا حداقل يك احتياط وجوبى در اينجا مطرح است كه بين سبعه و ثلاثه جمع تحقق پيدا نكند ولو با يك روز فاصله بين ثلاثه و سبعه، فاصله بين اين دو تا محقق بشود. (س و جواب استاد): آن در يك موردى است كه در وطن بيايد. چرا، از نظر فتوايش داشتيم بحث مىكرديم. مسئله 25 برمىگردد به همان صيام ثلاثه ايام (با اينكه به حسب ظاهر مىبايست بحث صيام ثلاثه تمام شده باشد)، لكن حالا ايشان برگشت به همان مسئله. " لو لم يتمكن من صوم ثلاثه ايام فى مكه و رجع الى اهله فانه بقى شهر ذىالحجه صام فيه فى محله " ، يعنى فى وطنه " لكن يفصل بينها و بين السبعه ولو مضى الشهر يجب الهدى يذبحه فى منى ولو بالاستنابه " . در صيام ثلاثه ايام يك مطلبى است كه در عبارتها در آن متون اصليه اصلا متعرض نشدهاند. در عبارت امام بزرگوار هم يا بصورت اشاره شايد هم بصورت يك اصل مسلم گرفتهاند. مسئله اين است. (خوب دقت بفرماييد). اين صيام ثلاثه ايام را اگر كسى روز هفتم و هشتم و نهم ذىالحجه انجام داد مانعى نيست. اگر روز هشتم و نهم انجام داد، (عرض كرديم) فاصله شدن عيد ضربهاى به توالى نمىزند، روز يازدهم هم روزه باقى مانده را انجام مىدهد، اين هم مشكل ندارد، مشكل اين است، اگر اعمال منى تمام شد و ايام تشريق كه گفتيم روزه در آن جايز نيست ، گذشت. حالا اين وارد مكه شده و مسئله صيام ثلاثه ايام
مطرح است. سوال اين است كه آيا مكه، (خود اين عنوان)، ظرفيت مكانيه دارد براى اين صيام ثلاثه ايام، يعنى حتما بايد اين ثلاثه ايام در مكه واقع بشود؟ آيا اين خصوصيت دارد يا نه؟ بعضالاعلام قدسالسرهالشريف، مىفرمايند اين مسئله را من در كلمات نديدم كه كسى نفيا و اثباتا متعرض شده باشد. تنها استادمان، (استاد بزرگوار ايشان)، مرحوم محقق نائينى در متنى كه در باب حج نوشتهاند (و عرض كرديم مرحوم آقاى حكيم قدسالسرهالشريف، كتاب دليل الناسكشان كه يك شرح اجمالى است. متنش همين متنى است كه مرحوم محقق نائينى نوشتند و يك شرح مختصرى ايشان به عنوان كتاب دليل الناسك مطرح كردند). بعضالاعلام مىفرمايند كه استاد ما، مرحوم محقق نائينى، تنها كسى است كه تصريح به اين معنا كرده كه لازم نيست كه اين صيام ثلاثه ايام در شهر مكه باشد، حتى اگر كسى فرضا همان آنى كه از منى برگشت به مكه و اعمال حج را تمام كرد (فرض كنيد رفت به جده)، مىتواند صيام ثلاثه ايام را در جده داشته باشد. براى اينكه مقصود از فىالحج در آيه شريفه، ظرفيت زمانيه است يعنى، اين ثلاثه ايام بايد در ذىالحجه واقع بشود اما جايش را معين نكرده كه اين صيام ثلاثه ايام در كجا واقع بشود، كه حتما بايد در مكه واقع بشود. لذا مرحوم محقق نائينى تصريح كردند به اين لايعتبر انه يقع فى مكه و ممكن است برود به يكى از روستاهاى مكه يا (فى زماننا هذا مثلا) برود به جده و در جده اين صيام ثلاثه ايام واقع بشود. اما خود ايشان، (بعضالاعلام)اظهار نظر مىكنند كه روايات متعدده متكثرهاى دلالت دارد بر اينكه، بايد در مكه واقع بشود، و مىفرمايند ما نمىتوانيم اين روايات را كنار بگذاريم و دست از اين روايات برداريم. لذا حكم مىكنيم به اينكه صيام ثلاثه ايام لابد و انه يقع در خود مكه، والا اگر رفت به يكى از روستاها و اطراف مكه، آنها جاى صيام ثلاثه ايام نيست. چند تا روايت را ايشان مورد استدلال قرار دادند، كه حالا يك روايت را عرض كنيم تا روايات ديگر. اين روايت، (ما ذيلش را براى آن سبعه ايام و قصد مجاورت به مكه خوانديم لكن آن ذيل روايت بود و صاحب وسائل هم اين روايت را تقطيع كرده، يك قطعهاش را در يك باب، به مناسبت آن باب ذكر كرده، يك قطعهاش را در باب ديگر به مناسبت همان باب دوم ذكر كرده، لكن حالا مجبوريم مجموعه روايت را ملاحظه كنيم). اين روايت صدرش را در باب 47، حديث چهارم از ابواب ذبح، روايت صحيحه معاويه بن عمار است، " عن ابى عبدالله(ع) قال، قال رسولالله(ص): من كان متمتعا فلم يجد هديا " ، عاجز از حدى شد، " فليصم ثلاثه ايام فى الحج و سبعه اذا رجع الى اهله " . حالا دارد " فانه فاته ذلك " ، اگر از دستش رفت اين معنا و ما از قرينه و به قرينه روايات ديگر و به قرينه ذيل همين روايت مىفهميم كه مقصود از فاته ذلك اين است كه اگر آن روزهايى را
كه معمولا صيام ثلاثه ايام واقع مىشود، نتوانست روزه بگيرد (و روزهاى معموليش هفتم و هشتم و نهم ذى الحجه است يا هشتم و نهم و يازدهم كه در روايات متعدد اين معنا مطرح شده)، اگر به اين دو كيفيت نتوانست صيام ثلاثه ايام را بگيرد و از او فوت شد و كان، (خوب دقت بفرماييد) " و كان له مقام بعد الصدر " و براى او يك اقامتى بعد از صدر يعنى بعد الرجوع الى مكه، صدر به معناى رجوع است. لذاست كه به طواف بعد الرجوع طواف الصدر مىگويند و كان ل اين شخص مقامى بعد از رجوع به مكه. حالا آمده در مكه و چند روزى هم مىخواهد بماند. " صام ثلاثه ايام بمكه " ، حالا كه عرفه و ترويه و اينها از بين رفته و فوت شده، اين ثلاثه ايام را به خود مكه روزه بگيرد. " و انه لم يكن له مقام " ، اما اگر در مكه نمىخواهد بماند. به مجرد اينكه وارد شد ظرف يك روز مىخواهد اعمالش را تمام كند و از مكه بيرون برود. " صام فىالطريق اوه فى اهله " ،ثلاثه ايام را مىتواند در راه بگيرد، چون سفر هم با ثلاثه منافات ندارد و يا فى اهله، بعد از آنكه مراجعت به وطن كرد. تا اينجا مسئله ثلاثه مطرح است. آن وقت، ذيل اين روايت، همان روايت دوم باب 50 بود كه تعرض براى سبعه دارد. " و انه كان له مقام بمكه و اراد انه يصوم السبعه ترك الصيام بقدر مسيره الى اهله اوه شهرا " ، همان روايتى است كه خوانديم، " ثم صام بعده " . ايشان مىفرمايند بعضالاعلام معتقدند كه اين روايت دلالت دارد بر اينكه، اينكه فرمود صام ثلاثه ايام بمكه، معنايش اين است كه حتما بايد ثلاثه ايام بمكه واقع بشود در حاليكه خيلى روشن است كه روايت اين حرفها را نمىزند. روايت مىگويد و كان له مقام بعد الصدر. اين آدمى كه رجوع به مكه كرده، اگر مىخواهد در مكه بماند، ثلاثه ايام را در مكه روزه بگيرد، اما شمايى كه مىگوييد بايد در مكه باشد، مىگوييد يجب عليه المقام بمكه، بايد بماند براى صيام ثلاثه ايام و بين اين دو تا فرق است. روايت مىگويد انه كان له مقام بمكه، صام ثلاثه ايام بمكه، اما شما مىگوييد خير، يجب عليه انه يصوم الثلاثه بمكه، پس بين مدعى و اين دليل در اين روايت خيلى فرق وجود دارد. از كجاى اين روايت استفاده مىشود كه حتما بايد صيام ثلاثه ايام در مكه باشد. فرض ما در آنجايى است كه اين آدم به اختيار خودش قصد كرده، اقامت چند روزه در مكه را، آن وقت روايت مىگويد حالا كه بنا دارى اقامت چند روزه در مكه را داشته باشى، بايد ثلاثه ايام را روزه بگيرى چون تاخير صيام ثلاثه ايام جايز نيست . آيا از صرف اين تعبير صام ثلاثه ايام بمكه، ما مىتوانيم استفاده بكنيم كه حتما بايد اين صيام ثلاثه در مكه واقع بشود، اين روايت هيچگونه دلالتى بر فرمايش ايشان ندارد منتهى، خارج از اين بحث يك شبههاى در رابطه با آن اقامت نسبت به هفت روز روزه، در اين روايت مىآيد. چون كلمه مقام در اين روايت سه جا تكرار شده. يكجا مىگويد فانه فاته ذلك و كان له
مقام بعد الصدر، آيا اين اقامت بعد از رجوع به مكه، يعنى مجاورت؟ اين كه معنايش مجاورت نيست چون پنج روز هم بخواهد در مكه بماند اين صام ثلاثه ايام تحقق پيدا مىكند. پس اين مقام با اقامت سه روز هم مىسازد. بعد كه مىفرمايد و انه لم يكن له مقام، يعنى اگر به اندازه سه روز نمىخواهد در مكه بماند، اين صام فى الطريق او فى اهله. خوب، وقتى كه اين دو تا مقام در رابطه با ثلاثه يك چنين معنايى پيدا كرد، آيا در رابطه با سبعه كه مىفرمايد، و انه كان له مقام بمكه، آن مقام يك معناى ديگرى پيدا مىكند؟ و يك معناى جديدى پيدا مىكند؟ جواب اين است كه بله. اين مقام در باب سبعه يك معناى تازهاى دارد. به چه دليل؟ به دليل اينكه مىگويد ترك الصيام بقدر مسيره الى اهله اوه شهرا. كه مىگويد يكماه روزه سبعه ايام را ترك بكند بعد روزه سبعه ايام را بگيرد. پس معلوم مىشود كه مسئله اقامت در سبعه ايام، يك اقامت طولانى است. اما به خلاف آن اقامت در ثلاثه ايام كه حتى به اندازه ثلاثه ايام كافى است و به عبارت ديگر آن مقام، معنايش قصد مجاورت نيست، اما اين مقام به قرينه اينكه مىگويد يكماه فاصله بيندازد مقصودش، قصد اقامت و قصد مجاورت است. پس اين شبهه به ذهن نيايد كه كلمه مقام در اين روايت در سه جا استعمال شده، در دو جاى اول چطور مسئله قصد مجاورت مطرح نيست، اما در سومى قصد مجاورت مطرح است؟ اين قرينه، اقتضاى اين تفكيك را مىكند. اجمالا اين روايت دلالت بر فرمايش ايشان ندارد، تا يكى دو روايت ديگر هم است كه فردا انشاالله عرض مىكنيم.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...