• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و شصت و يكم "
    در مسئله 23 مى‏فرمايند: " و لايجوز صيامها فى مكه و لا فى الطريق، نعم لو كان بنائه الاقامه فى مكه جاز صيامها فيها بعد شهر من يوم‏القصدللجوار و الاقامه بل جاز صيامها اذا مضى من يوم القصد مده لو رجع وصل الى وطنه ولو اقام فى غير مكه من سائر البلاد او فى الطريق لايجوز صيامها ولو مضى المقدار المتقدم. نعم لايجب ان يكون الصيام فى بلده فلو رجع الى بلده جاز له قصد الاقامه فى مكان اخر لصيامها " . در مسئله صيام " سبعه ايام " همانطورى كه از آيه شريفه استفاده شد، در شرائطى كه‏امرجديدى پيش نيامده باشد، ما از آيه استفاده كرديم كه قيد " اذا رجعتم " ، قيد ترخيصى نيست و معنايش اين نيست كه شما مى‏توانيد صيام هفت روز را تاخير بيندازيد " الى بعد الرجوع " ، بلكه معناى آيه اين است كه همانطورى كه عنوان " فى الحج " قيديت دارد براى صيام " ثلاثه ايام " ، عنوان " الرجوع الى الاهل و البلد " اين هم قيديت دارد براى صيام " سبعه ايام " و لازمه آن، اين است كه اگر كسى بخواهد در شرائط اختيارى، هفت روز روزه را حتى در خود مكه انجام دهد ولو اينكه تفريق كند بين ثلاثه و بين سبعه، مع ذلك جايز نيست چون ظرف " سبعه ايام " ، " بعد الرجوع الى الاهل و البلد " است لذا كسى در شرائط اختيارى نمى‏تواند در مكه، هفت روز روزه را ولو با ايجاد فاصله بين هفت روز و سه روز انجام دهد و همين طور در غير مكه و در راه بخواهد انجام دهد به اينكه در شهرى و يا در وسط بيابان قصد اقامه ده روز كند كه بعدا اين نكته را عرض مى‏كنيم كه فرقى بين صيام ثلاثه و صيام سبعه در اين جهت وجود دارد كه وقتى انسان صيام " ثلاثه ايام " را در مكه انجام مى‏دهد ولو مسافر هم باشد، هيچ مانعى ندارد لذا در بعضى از روايات گذشته به صورت سوال از امام معصوم(ع) اين مسئله مطرح شده بود كه چطور مى‏شود كه كسى روزه واجب " ثلاثه ايام " را در سفر بگيرد؟ و امام در جواب فرمود: ما اهل بيتى هستيم كه اين معنا را قائل هستيم و دليلمان هم قرآن كريم است كه مى‏فرمايد: " فصيام ثلاثه ايام فى الحج " - بقره/196- خوب قيد " فى الحج " معنايش اين نيست كه قصد اقامه ده روز كند و " ثلاثه ايام " را روزه بگيرد بلكه معنايش اين است كه با حالت سفر و با عدم قصد اقامت ده روز هم صيام " ثلاثه ايام " مانعى‏ندارد.اما در صيام " سبعه ايام " همان شرائط و خصوصيات خودش را دارد كه يكى از شرائط و خصوصيات اين است كه كسى در سفر نمى‏تواند روزه واجب را انجام دهد،لذا اگر بخواهد انجام بگيرد مثل همان روايت ديروز " صمها ببغداد " بايد قصد اقامت ده روز كرده باشد تا بتواند " سبعه ايام " را روزه بگيرد. حال اين حاجى در شرائط عادى كه از مكه‏
    مراجعت مى‏كند به وطن خودش، و قبل از رسيدن به وطن اگر در راه بخواهد يكجا قصد اقامت ده روز كند و " سبعه ايام " را روزه بگيرد، جايز نيست براى خاطر اينكه رجوع به اهل محقق نشده است و آيه شريفه عنوان " اذا رجعتم " را مطرح فرموده است. اما يك مورد استثنا شده است، با اينكه " سبعه ايام " بايد بر فرض رجوع تحقق پيدا كند، لكن يك مورد و آنهم بر حسب روايات و فتاوا استثنا شده، و آن اين است كه اگر يك حاجى بعد از اين كه از اعمال حج فارغ شد، به نظرش آمد كه در مكه مجاور شود و مقيم شود حالا لازم هم نيست كه اين مجاورت، مجاورت دائمى باشد ولو مثلا يكسال بخواهد در مكه اقامت كند،خوب از يك طرف صيام " سبعه ايام " بر عهده اوست و قيد اين صيام " سبعه ايام " بر حسب آيه " اذا رجعتم " است و از طرف ديگر او تصميم گرفته است كه براى هميشه يا يكسال و يا دو سال و يا چند سال در مكه اقامت كند و مجاورت كند، حال تكليف او چيست؟ اينجا روايات و فتاوا دلالت بر اين مى‏كند كه او مى تواند در خود مكه، صيام " سبعه ايام " را بعد از صيام " ثلاثه ايام " انجام بدهد، لكن به چه صورت؟ آيا به مجردى كه قصد مجاورت و قصد اقامت يكسال و يا بيشتر كرد، مى‏تواند صيام " سبعه ايام " را شروع كند؟ مى‏فرمايد نه، باز قيدى لازم است و بايد يكى از دو مطلب تحقق پيدا كند، يا اينكه يك ماه تمام از هنگامى كه قصد مجاورت كرده، بگذرد، و يا يك عنوان ديگر، و حساب اين معنا را كند كه اگر مى‏خواست به وطن برگردد يا دوستان همشهرى‏اش كه به وطن برگشتند، اينها چند روز على القاعده بايد در راه باشند تا به وطن خودشان برگردند؟ مخصوصا در آن زمان كه خوب زمان بسيارى را مى‏طلبيد كه حجاج بتوانند به شهرهاى خودشان برگردند. البته در حاشيه اين، فرعى هم پيش مى‏آيد كه اين فرع مخصوص به زمان ماست كه در زمان ما، حاجى وقتى مى‏خواهد از مكه مثلا به تهران برگردد، اصلا با كمتر از يك روز اين معنا تحقق پيدا مى‏كند، اين را هم حالا امام(ره) در تحريرالوسيله در مسئله بعدى اين جهت را متعرض شده‏اند. حال نسبت به زمانهاى گذشته كه نياز به روزهاى زيادى داشت تا حجاج به اوطان خودشان برگردند، او حالا كه در مكه مجاورت كرده و شهر خودش را در نظر بگيرد و ببيند كه على القاعده اگر مى‏خواست از مكه به وطن خودش برگردد چه مقدار طول مى‏كشيد كه بايد آن زمان بگذرد؟ اين مقدار اگر گذشت مثلا دو هفته يا سه هفته، " بعد قصد المجاوره و قصد الاقامه " اين دو سه هفته كه گذشت، مى‏تواند صيام " سبعه ايام " را داشته باشد پس در نتيجه يك مورد فعلا به صورت استثنا مطرح است كه اگر كسى قصد مجاورت به مكه را داشته باشد، نمى‏تواند شانه از زير بار صيام " سبعه ايام " خالى كند و نمى‏تواند تاخير بيندازد به سال بعد و سالهاى بعد بلكه بايد در مكه صيام " سبعه ايام " را انجام بدهد منتها با اين‏
    خصوصيت كه يا يك ماه از هنگام قصد مجاورت، بگذرد و يا آن مقدار زمانى كه " لو اراد الرجوع " نياز به آن زمان داشت تا رجوع تحقق پيدا كند و يا در مورد همشهرى‏هايش كه برگشته‏اند به وطن خودشان، حساب كند كه على القاعده چند روز اينها در راه هستند تا به شهر خودشان رسيدند. خوب حالا اين حرفها از كجا پيدا شد؟ دليل بر استثنا چيست؟ دليل بر استثنا چند روايت است كه عمده يك روايت معتبره‏اى است كه‏امام‏معصوم(ع) از رسول خدا نقل كرده‏اند. اين روايت در باب پنجاه از ابواب ذبح، روايت دوم، صحيحه معاويه بن عمار است، روايت كاملا صحيح است " عن ابى عبد الله (ع) فى حديث " كه اصل حديث را امام صادق از رسول خدا(ص) نقل مى‏كندمنتها ذيلش كه به ما مربوط است، صاحب وسائل در اين باب آورده است " قال: و ان كان له مقام بمكه " ، و يا " مقام بمكه " يعنى اين آدم متمتعى كه عاجز از هدى است، اگر مى‏خواهد در مكه بماند و قصد اقامت در مكه راداشته باشد، معناى اين قصد اقامت ده روز نيست، بلكه اقامت عرفيه است، و قصد كرده است كه در مكه مقيم شود، كلمه مقيم يك معناى عرفى دارد، غير از مسئله قصد اقامت ده روزه " و ان كان له‏مقام بمكه و اراد ان يصوم السبعه ترك الصيام " مدتى روزه را رها كند. چه مدت؟ " بقدر مسيره الى اهله " ، به قدرى كه اگر برمى‏گشت آن زمان را مى‏بايست بگذراند تا به اهل و عيالش برسد " او شهرا " يا آن را حساب كند و يا يك ماه را حساب كند " ثم صام بعده " ، بعد از اينكه اين مقدار يا يك ماه گذشت آنوقت زمينه براى صيام " سبعه ايام " تحقق پيدا مى‏كند، پس اين روايت هم دلالت مى‏كند بر اينكه در اين مورد، مسئله رجوع به اهل موضوعيت ندارد و مى‏تواند در مكه - بلكه واجب است - صيام " سبعه ايام " را انجام بدهد منتها با اين قيد كه يا " مسيره بقدر مسيره الى اهله او شهرا " در اين جور مواردى كه تخيير بين دو ظرف زمانى تحقق پيدا مى‏كند و ممكن است كه يكى از اين دو ظرف مساوى با ديگرى باشد، و ممكن است كه اقل باشد و ممكن است كه اكثر باشد " مسيره الى اهله " ممكن است يك ماه باشد خوب مساوى با " شهرا " است، و ممكن است كه كمتر از يك ماه باشد، و ممكن است كه بيش از يك ماه باشد. آيا در اينجايى كه تخيير بين دو ظرف زمانى كه يكى مقدارش مشخص است و ديگرى امكان تساوى دارد، و هم چنين امكان دارد كه اقل باشد، و امكان دارد كه اكثر باشد و فرض كنيم كه حكم هم حكم وجوبى است آيا لازمه اين تخيير چيست؟ لازمه اين تخيير اين است كه آن ظرف زمانى اگر كمتر از اين مقدار معين باشد، بايد واجب بعد از تحقق آن ظرف زمانى اقل، تحقق پيدا كند و اگر آن ظرف زمانى، اكثر از اين مقدار معين كه عبارت از شهر است، باشد، مثل اينكه آن ظرف زمانى‏فرض كنيم يك ماه و نيم است امااين " شهرا " تحقق پيدا كرده و لازمه‏اش اين است كه بعد از تحقق شهر، حتما بايد اين‏
    واجب تحقق پيدا كند. به عبارت ديگر، معناى تخيير اين نيست كه اگر يكى بيش از ديگرى بود، شما مى‏توانيد بيشتر را انتخاب كنيد، نه، معناى تخيير در اينجا اين است كه اگر اين كمتر بود، بر شما واجب است بعد از اين كمتر، اين واجب را انجام دهيد و اگر بيشتر بود، بايد آن ظرف مقدر و معين را انتخاب كنيد، لذا حكم اين است كه اگر " مسيره الى اهله " دو هفته شد، بعد از دو هفته بايد صيام " سبعه ايام " شروع شود و اگر " مسيره الى اهله " عبارت از يك ماه و نيم شد، بعد از آن كه كلمه " شهرا " تحقق پيدا كرد، واجب است كه صيام " سبعه ايام " تحقق پيدا كند.پس عمده رواياتى كه در باب است، همين روايت است براى اينكه هم سند خوبى دارد و هم در آن مشكل اضمار وجود ندارد و هم دو طرف تخيير در اين روايت مطرح شده و عرض كرديم كه خصوصيت روايت هم اين است كه امام صادق(ع) اين مطلب را از رسول خدا(ص) نقل كرده‏اند كه طبعا در آن استحكام بيشترى وجود دارد. لكن بعضى از روايات ديگرى هم هست - كه بعضى از اينها مطلق هستند و بايد تقييد بشوند و بعضى‏ها هر دو طرف تخيير را متعرض نشده‏اند و بعضيها هم نكات اضافى دارند مثلا در اين روايتى كه خوانديم " و ان كان له مقام بمكه " خوب انسان احتمال مى‏دهد كه مقصود اقامت هميشگى باشد، و از نظر احتمال، اين احتمال جريان دارد لكن در بعضى از رواياتى كه ان شا الله خواهيم خواند، تصريح به اين دارد كه اگر كسى تصميم گرفت فقط يك سال در مكه مجاور باشد، باز همين حكم را بر آن مترتب كرده. اين يك روايت. روايت ديگر، روايت اول اين باب پنجاه است. روايت احمد بن محمد بن ابى نصر است كه در آن ذكرى از امام معصوم نشده است، حتى به صورت ضمير هم ذكر نكرده، خود احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى معروف صاحب كتاب محاسن، اين مطلب را گفته منتها به لحاظ اينكه او از اصحاب خاص امام معصوم(ع) است، بعيد به نظر مى‏رسد كه اين مطلب مربوط به خود ايشان باشد بلكه على القاعده كلام امام معصوم است ولو اينكه هيچ اشاره‏اى ولو به صورت ضمير مثل " قلت له " هم ندارد، فقط مطلبى از ايشان نقل شده است. " احمد بن محمد بن ابى نصر فى المقيم اذا صام ثلاثه ايام " مقيم بعد از آن كه سه روز روزه را گرفت " ثم يجاور " بعد عنوان مجاورت را بعد از صيام " ثلاثه ايام " انتخاب كرد، آن وقت احمد بن محمد بن ابى نصر درباره چنين موضوعى اين نظريه را داده است و فرموده: " ينظر مقدم اهل بلده " بايد ملاحظه كند و منتظر باشد كه هم ولايتى‏هايش كه همسفر او بودند،چه موقع به شهرشان برمى‏گردند و چه زمانى وارد شهر خودشان مى‏شوند؟ " فاذا ظن‏انهم قد دخلوا " وقتى كه مظنه پيدا كرد به اينكه اينها وارد شهر خودشان و وطن خودشان شدند، آنوقت او كه قصد مجاورت كرده " فليصم السبعه الايام " حالا مى‏تواند روزه هفت روز را شروع كند. در كلام احمد بن محمد بن ابى‏
    نصر بنابر اينكه كلام امام معصوم باشد، اين تعبير هست: " فاذا ظن انهم قد دخلوا " ، آيا ظن موضوعيت دارد و يا اينكه دال بر اين است كه لازم نيست كه علم صد در صدى براى اينها پيدا بشود؟ براى اينكه خوب علم كه نمى‏شود براى كسى پيدا شود چون در آن زمان نه تلفن بوده، و در راه هم وقتى كه حجاج برمى‏گشتند، هزاران خطر و مسائلى در مقابل اينها بوده لذا " فاذا ظن " مقصود اين است كه علم ضرورت ندارد همين كه اطمينانى پيدا شود، كافى است و اين ظن هم ظن اصطلاحى نيست و مقصود اطمينان است مثل آيه شريفه " و الذين يظنون انهم... " ملاقات خدا مى‏كنند يعنى اطمينان به اين معنا دارند. در اين عبارت نكته دوم اين است: " فاذا ظن انهم قد دخلوا " آيا دخول آنها به شهر خودشان موضوعيت دارد؟ كه اگر در موردى فهميد كه همه اينها مثلا در راه مردند، ديگر " فليصم السبعه الايام " كنار مى‏رود و يا اينكه نه، مقصود دخول آنها نيست؟ مقصود اين نيست كه ورود آنها به شهر خودشان موضوعيت دارد، مقصود اين است كه اين مقدار زمان بگذرد و على القاعده بايد برسند به شهر، حالا اگر مانعى هم برايشان پيش آمد و مريض شدند و محتاج به معالجه و ماندن چند روز شدن، آن ديگر بر خلاف قاعده است اما در شرائط عادى، اينها از مكه كه به شهر خودشان حركت مى‏كردند، روى قاعده دو هفته بيشتر در راه نبودند. پس خيال نشود كه " انهم قد دخلوا " موضوعيت دارد، نه، ملاك همان چيزى است كه در روايت ديگر هم ذكر شد " بقدر مسيره الى اهله " نه اينكه همشهرى‏هايش حتما بايد وارد شهر شده باشند. اين يك روايت. روايت ديگر كه اين روايت صحيحه است، روايت سوم اين باب است، روايت ابى بصير منتها مضمره اصطلاحى است. " قال سالته عن رجل " امام را به صورت ضمير مطرح كرده، " سالته عن رجل تمتع فلم يجد ما يهدى " چيزى را كه هدى قرار بدهد پيدا نكرد " فصام ثلاثه ايام " ، صيام " ثلاثه ايام " را انجام داد " فلما قضى نسكه " بعد از آن كه اعمالش تمام شد " بدى له ان يقيم بمكه سنه " عرض كرديم نكته اضافه اين، اين است كه توضيح مى‏دهد كه مقصود از اقامت، اقامت دائمى و مجاورت دائمى نيست، يك سال هم قصد اقامت كند، همين حكم در آن جريان دارد " قال: فلينتظر " حالا كه قصد اقامت يكسال كرده، فورى روزه هفت روز را شروع نكند و منتظر باشد " منهل اهل بلده " ، ورود همشهريهاى خودش را به بلد خودش، " فاذا ظن انهم قد دخلوا بلدهم فليصم السبعه الايام " ، در اين روايت و همينطور روايت قبلى ديگر مسئله ماه مطرح نيست و تنها در همان صحيحه معاويه بن عمار مسئله ماه با " بقدر مسيره الى اهله " به صورت تخيير مطرح بود اما در اين روايت و روايت احمد بن محمد بن ابى نصر فقط " فاذا ظن انهم قد دخلوا فليصم السبعه الايام " در حقيقت روايتى كه عنوان ماه در آن ذكر شده، تنها همان روايت صحيحه‏
    معاويه بن عمار است. لكن عرض كرديم خصوصيت اين روايت، توضيحى است كه در رابطه با قصد اقامت و قصد مجاورت در آن مطرح است كه اگر يك سال هم قصد اقامت داشته باشد، كفايت مى‏كند. روايت ديگر، روايتى است كه مرحوم صدوق در كتاب مقنع - مقنع براى صدوق است، مقنعه براى مفيد است - صدوق در كتاب مقنع نقل كرده است، و صاحب وسائل ظاهرا اين روايت را ندارد بلكه در مستدرك الوسائل اين روايت نقل شده. ايشان هم نقل كرده " عن معاويه بن عمار انه سال الصادق(ع)عن السبعه الايام اذا اراد المقام " ، اگر حاجى اقامت در مكه را اختيار كرد، آيا اين روزه هفت روز چه مى‏شود؟ " فقال " در تنها روايتى كه اين تعبير وارد شده است، اين روايت است " فقال يصومها " اين هفت روز را روزه بگيرد " اذا مضت ايام التشريق " ، وقتى كه ايام تشريق گذشت، ظاهرش اين است كه بلافاصله مى‏تواند " سبعه ايام " را روزه بگيرد، در حالى كه در روايات قبلى چنين مطلبى نيست، آنوقت جمعش اينجورى است كه بايد بگوييم " اذا مضت ايام التشريق " ريخته شده بر بيان اينكه قبل از ايام تشريق جايز نيست، مى‏خواهد اين را بگويد اما حالا كه ايام تشريق گذشت، اين را ديگر روايات ديگر مشخص مى‏كند كه يا بايد يك ماه از هنگام قصد مجاورت بگذرد و يا لااقل " ينتظر منهل اهل بلده " ، البته اگر روايات ديگر نبود و ما مى‏خواستيم به اطلاق اين روايت مقنع عمل كنيم، مقتضاى اطلاقش اين بود كه به مجردى كه ايام تشريق گذشت " يجوز له صيام سبعه ايام " اما با توجه به روايات قبلى، بايد اين قيد را ملحق كنيم به روايت و بگوييم " اذا مضت ايام التشريق " بيشتر ناظر به جنبه عدم جواز قبل ايام التشريق است اما جواز بعد ايام التشريق ممكن است كه قيد داشته باشد و قيدش يا مضى شهر است و يا " ينتظر منهل اهل بلده " . اين روايت در مستدرك در باب چهل و پنج از همين ابواب ذبح، حديث سوم است. پس نتيجه اينطور شد كه اين مورد بر حسب روايات مستثناى از آيه " و سبعه اذا رجعتم " است. در حاشيه همين حرف يكى دو تا مطلب مطرح است كه عرض كنيم و اين را تمام كنيم. يكى اينكه آيا اين يك ماه - البته " ينتظر منهل اهل بلده " ديگرى مانعى ندارد، و وقتى كه اهلش وارد شدند و اطمينان پيدا كرد، كافى است - اما يك ماه يك خصوصيت مبداى هم دارد كه شروع اين يك ماه از كى باشد؟ در اين، حرفها و احتمالاتى است لكن همينطورى كه امام بزرگوار در تحرير ذكر كردند، مبداش همان روزى است كه قصد مجاورت مى‏كند، همان روزى است كه برنامه‏اش عوض مى‏شود يعنى تا بحال ك حاجى بودمثل ساير حاجيها مى‏خواست عبادتى انجام بدهد و بعد هم برگردد به شهر خودش،چون متمتع است، و متمتع هميشه فاصله دارد محل خودش با مكه، پس الان كه مى‏گويد: " او شهرا " يعنى از وقتى كه لباس جديد پوشيد و از وقتى كه " بدى له ان يقيم " و
    عنوان مجاور و عنوان مقيم را پيدا كرد ولو اينكه در روايت ذكرى از اين معنا نشده، لكن خود عرف اين معنا را استفاده مى‏كند كه مبدا شهر عبارت است از " يوم القصد للمجاوره و الاقامه " است، از آن روزى كه اين حالت بر او پيدا شد اگر يك ماه گذشت ولو اينكه اهلش هم هنوز وارد شهرشان نشدند، صيام " سبعه ايام " جايز است. كما اينكه آن مقدارى كه اين روايات دلالت بر او مى‏كرد، مسئله اقامت به مكه بود، اين خصوصيت دارد، و خصوصيتش را ما نمى‏دانيم كه چيست؟ لكن آن مقدارى را كه دليل دلالت كرده، اقامت به مكه است. پس اگر كسى اقامت به مدينه را قصد كرد، يك حاجى اگر قصد كند اقامت به مدينه را، اين حكم نسبت به او ديگر از كجاى روايات استفاده شود؟ يا اگر در راه قصد كرد كه شهرش را عوض كند و وطن جديدى براى خودش انتخاب كند، ديگر اين روايات دلالت بر اين معنا ندارد، و آن مقدارى كه به عنوان مستثنا مطرح است، مسئله اقامت به مكه است، اقامت به مكه در سه تا روايت از چهار روايتى را كه امروز خوانديم، به صراحت ذكر شده، اما در روايت مقنع دارد: " ثم اراد المقام " اما ندارد مقام به مكه.
    آنهم وقتى انسان مى‏خواند، انصراف پيدا مى‏كند به اقامت به مكه نه اقامت ولو در وسط بيابان، ولو اقامت در يك شهر ديگر. پس با اينكه در روايت مقنع عنوان مكه ذكر نشده، لكن انصراف دارد به همان اقامت به مكه كه اقامت به مكه در سه روايت ديگر به صورت تصريح مورد تعرض واقع شده است. فبالنتيجه؛ اگر كسى اقامت به غير مكه ولو اقامت به مدينه را اراده و قصد كند، اين حكم در مورد او جريان پيدا نمى‏كند. حال دو نكته ديگر كه يكى‏اش فرع ديگرى است كه امام متعرض شده‏اند و يكى هم جهت ديگرى است كه قبلا هم اشاره كرديم، اين را ان شا الله روز شنبه عرض مى‏كنيم.
    پايان