• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و شصتم "
    بحث در اين بود كه صيام " سبعه ايام " كه بر حسب آيه شريفه و روايات، مربوط به آنجايى است كه " اذا رجع الى بلده " ، آيا در صيام " سبعه ايام " توالى و تتابع اعتبار دارد، همانطورى كه در " ثلاثه ايام " اعتبار داشت؟ يا اينكه در " سبعه ايام " توالى معتبر نيست، همانطورى كه مشهور قائل به اين معنا هستند؟. عرض كرديم در اين رابطه بعد از آن كه مقتضاى اطلاق آيه، عدم اعتبار تتابع است براى اينكه " سبعه اذا رجعتم " هم در صورت تتابع صدق مى كند و هم در صورت عدم تتابع. لذا اگر دليلى در مقابل اين اطلاق وجود نداشته باشد، مقتضاى اطلاق آيه شريفه، اين است كه توالى و تتابع معتبر نيست. لكن در اينجا دو روايت است كه از يكى به حسب ظاهر استفاده عدم لزوم تتابع مى‏شود و از يكى به حسب ظاهر استفاده لزوم تتابع مى‏شود. آن روايت اول را ديروز مطرح كرديم و لكن عرض‏كرديم‏كه در آن بعضى از احتمالات ديگر وجود دارد. روايت در باب پنجاه و پنجم از ابواب ذبح، روايت اول، روايت موثقه اسحاق بن عمار بود " قال‏قلت لابى‏الحسن موسى بن جعفر (عليهما السلام) " سوال اسحاق بن عمار به اين كيفيت است كه " انى قدمت الكوفه " ، من وارد كوفه شدم كه ظاهر اين است كه كوفه محل اقامت و وطن اسحاق بن عمار بوده، " انى قدمت الكوفه و لم اصم السبعه الايام " ، آن هفت روزه واجب كه براى كسى است كه حج تمتع انجام مى‏دهد و قدرت بر هدى ندارد، من اين هفت روز را روزه نگرفتم در حالى كه رجوع به بلد و اهل، تحقق پيدا كرد " حتى فزعت فى حاجه الى بغداد " ، حالا در بعضى از نسخ خطيه وسائل اينطورى كه نقل شده در حاشيه‏اش " فزعت " را، " نزعت " نقل كرده، اما امر دائر بين همين دو تعبير است، يكى " فزعت " يا " فزعت " و يكى " نزعت " اما " فرغت " كه بعضى از كتابها نقل كردند، خوب معمولا روايات در كتب فقهيه به آن نحوى كه در كتابهاى روائى به آن عنايت مى‏شود از نظر نقل، در كتب فقهيه آنطور نيست، لذا روى قاعده لازم است در مباحثى كه روايت وجود دارد، انسان به وسائل و امثال ذلك مراجعه كند و اكتفا نكند به نقلى كه در كتابهاى فقهيه شده است، خوب آنها خيلى جنبه فقهى مقصودشان است و ديگر روى خصوصيات روايت از نظر نقل به آن مقدارى كه كتابهاى روايتى اهميت قائل هستند،آنهاقائل نيستند.پس تعبير يا " فزعت " است كه ظاهر هم همين است يا " نزعت " كه در بعضى از نسخ خطيه مطرح است " حتى فزعت فى حاجه الى بغداد " ، " فزعت " كنايه از ضرورت است يعنى در يك حاجت ضروريه من نياز پيدا كردم كه از كوفه بروم به بغداد. حال سوال اين است آيا مثلا در بغداد
    مى‏توانم روزه بگيرم يا نمى‏توانم؟ حالا از چه نظراين معنا را سوال مى‏كند؟ آيا در بغداد قصد اقامت ده روز نكرده و مشكل سفردارد و سوال مى‏كند؟ نه، از اين نظر نيست بلكه آن چه كه مقصود اوست، اين است كه " سبعه ايام " همانطورى كه ظاهر آيه شريفه است، " اذا رجعتم " معنايش اين است: همانجايى كه برگشتيد روزه بگيريد يعنى اگر شما اهل كوفه هستيد، هفت روز را در كوفه روزه بگير. " اذا رجعتم الى اهلكم " ، يعنى " اذا رجعتم الى بلدكم " ، خوب معنايش اين است كه در همان بلد خودتان روزه هفت روز را بگير. حالا اين رجوع كرده به بلد خودش لكن از بلد خودش " لاجل حاجه ضروريه " انتقال به بغداد پيدا كرده، و مى‏خواهد ببيند كه آيا در بغداد با اينكه موطن و محل اقامت دائمى او نيست ولو اينكه قصد اقامت ده روز هم كرده، آيا مى‏تواند روزه بگيرد يا نه؟ امام در جواب فرمود: باشد مانعى ندارد، " صمها ببغداد " ، اين هفت روز را مى‏توانى در بغداد روزه بگيرى و نكته‏اش را هم ديروز عرض كردم كه اين مستقيمااز مكه به بغداد نيامده، رجوع به اهل محقق شده، " قدمت الكوفه " تحقق پيدا كرده حالا روايت مى‏گويد بعد از آن كه رجوع به اهل محقق شد ديگر لازم نيست در همان وطن خودت روزه بگيرى، اگر از وطن خودت رفتى به يك شهر ديگر و قصد اقامت مثلا ده روز كردى مانعى ندارد كه " سبعه ايام " مثل روزه ماه رمضان كه انسان اگر از شهر خودش رفت به شهر ديگرى و قصد اقامت ده روز كرد، بايد روزه بگيرد، اينجا هم مانعى ندارد كه روزه هفت روز را بگيرد. آيا تا اينجا اين سوال را با اين عبارت كه ما مطرح كرديم " انى‏قدمت الكوفه و لم اصم السبعه الايام حتى فزعت فى حاجه الى بغداد " ، در كجاى اين عبارت اين احتمال جريان دارد كه علت اينكه من در كوفه كه شهر خودم بود، آن هفت روز را روزه نگرفتم براى خاطر ضرورت بوده؟ آيا اين " لم اصم السبعه الايام " قبل از " حتى فزعت فى حاجه الى بغداد " در كجايش اين احتمال جريان دارد كه ضرورت مرا وادار كرد كه اين هفت روز را در كوفه روزه نگرفتم؟ نه، خيلى مى‏سازد با اينكه هيچ مشكلى از نظر روزه هفت روز در كوفه نداشته و لكن خوب تنبلى كرده و روزه هفت روز را در شهر كوفه نگرفته، كجا اين احتمال را ايجاد مى‏كند؟ حالا روزه‏نگرفته و بعد مبتلا شده به انتقال به بغداد، هيچ اشكالى به اين معنا ندارد كه لاجل الضروره روزه را نگرفته. مگر اينكه يك حرف خارجى ضميمه كنيم‏وبگوييم يك مسلمان و متعهد، آنهم از مكه برگشته بعد از آن كه بر او واجب بوده " سبعه ايام " را روزه بگيرد، بى‏جهت تاخير نمى‏اندازد، خوب اين هم در صورتى است كه مسئله فوريت در روزه هفت روز معتبر باشد اما اگر اعتبار فوريت در كار نباشد، هيچ منافاتى با ظاهر حال مسلم و تعهد و امثال ذلك ندارد، پس ظاهر سوال اول يك مطلبى نيست كه ترك الصوم استناد به‏
    ضرورت و استناد به اضطرار داشته، جاى اين احتمال نيست، البته جايش نيست يعنى احتمال خلاف ظاهر است مثل ساير مواردى كه احتمالات خلاف ظاهر وجود دارد اما ظاهر عبارت هيچ مناسبتى با اين احتمال ندارد و نكته سوال سائل و شبهه‏اى كه در ذهن سائل بوده همان معنا بوده كه آيا من كه منتقل به‏بغداد شدم و بغداد غير موطن من است، مى‏توانم در بغداد روزه بگيرم يا نمى‏توانم روزه بگيرم؟ امام هم فرمودند بر حسب اين روايت " صمها ببغداد " يعنى واجب نيست " صمها " ، امر در مقام توهم حظر است يعنى مانعى ندارد اگر بخواهى اين روزه را در بغداد بگيرى، مشكلى براى صحت و مشروعيت اين روزه در كار نيست. خوب، اين سوال تا اينجا تمام شد. " قلت افرقها؟ قال نعم " در اين سوال دو احتمال جريان دارد، يك احتمال اينكه اين يك سوال مستقلى است، و ربطى به سوال قبلى ندارد، سوال مستقلى است كه آيا " سبعه ايام " كه " بعد الرجوع الى الاهل " واجب است، مى‏شود به صورت پراكنده و به صورت تفريق انسان اين روزه‏ها را بگيردو يا اينكه نه حتما بايد به صورت تتابع و توالى باشد؟ " افرقها؟ " مى توانم با تفرقه " سبعه ايام " را روزه بگيرم؟ " قال نعم " ، امام فرمودند بله، مانعى ندارد، يعنى تتابع در اين هفت روز معتبر نيست. همان بحث مورد كلام و مورد نظر ماست. اين يك احتمال كه ظاهرهمين معناست كه‏سوال‏دوم ربطى‏به‏سوال‏اول ندارد و " افرقها؟ " ظاهرش همان تفريق زمانى است يعنى دو روز روزه را بگيرم و سه روز ترك كنم، بعد دو روز ديگر مثلا روزه را بگيرم با پراكندگى از نظر روزها و از نظر ظرفيت زمانى. ظاهر اين سوال اين است و جواب - " نعم " - منطبق بر همان چيزى است كه مورد بحث ماست. اما احتمال ضعيفى هم در كار است و خلاف ظاهر است و آن اين است كه " افرقها؟ " بخواهد تفريق مكانى را دلالت كند يعنى جايز است كه مثلا من كه اهل كوفه هستم، سه روزش را در كوفه روزه بگيرم، و حالا كه منتقل به بغداد شدم چهار روز هم در بغداد روزه بگيرم؟ كه تفريق مكانى تحقق پيدا كند، سه روز را در شهر خودم و چهار روز را در شهر غير خودم روزه بگيرم، آيا جايز است؟ " قال نعم " خوب اين هم يك احتمالى است. اما اين احتمال خلاف ظاهر است براى خاطر اين كه در مسئله روزه، - خوب دقت بفرمائيد - تفريق مكانى نياز دارد به اينكه آن مكان را ذكر كنند مثلا الان يك كسى مى‏آيد از شما سوال مى‏كند، مى‏گويد من قضاى روزه ماه رمضان، مثلا ده تا روزه قضايى به ذمه من هست، " افرقها؟ " ، مى‏توانم اين را به صورت پراكنده انجام بدهم، كلمه زمان را هم هيچ ذكر نمى‏كند، اما ظاهر خود اين پراكندگى زمانى‏است‏يعنى مى‏توانم اين ده روز را در يك ماه انجام بدهم، هر دو روز ترك كنم فرضا يك روز روزه بگيرم، اين كه سوال مى‏كند كه ده روز قضاى روزه ماه رمضان به ذمه من هست، آيا من مى‏توانم تفريق كنم؟ خود اين‏
    ظهور در تفريق زمانى دارد، يك روز روزه بگيرم پنج روز روزه نگيرم، اما اگر مى‏خواست تفريق مكانى را سوال كند و بگويد جايز است كه من پنج روز در شهر خودم روزه بگيرم و پنج روز هم رفتم مسافرت، قصد اقامت ده روز كردم حالا مى‏خواهم در تهران كه قصد اقامت ده روز كردم، روزه را بگيرم؟ اينجا بايد مكان را ذكر كند، نه به صورت مشخص ولو به نحو اجمال بگويد آيا مى‏شود قضاى روزه ماه رمضان را در امكنه متعدده انجام داد يا نمى‏شود؟ اين كلمه " فى الامكنه " بايد ذكر شود اما در تفريق زمانى لازم نيست كه ازمنه متعدده ذكر شود، اين خصوصيتى است كه در اين نوع تعبيرات، خودمان هم به صورت ارتكازهم‏استعمال مى‏كنيم و هم اگر كسى استعمال كرد، خودمان مى‏فهميم. از كسى كه از ما سوال كند كه آيا قضاى روزه ماه رمضان را به صورت پراكنده مى‏شود انجام داد يا نه؟ ما از او بپرسيم كه آقا مقصود شما از پراكندگى، پراكندگى زمانى است و يا پراكندگى مكانى است؟ خوب چرا شما اين سوال را نمى‏كنى؟ براى اين است كه پراكندگى زمانى، نياز ندارد به اينكه قيد زمان ذكر شود اما پراكندگى مكانى‏نيازبه ذكر دارد. پس اينكه سائل در سوال مى‏گويد: " افرقها؟ " به همين مقدار اكتفامى‏كندومسئله تعدد مكان را مطرح نمى‏كند، اين دليل بر اين است كه مقصود، همان تفرقه زمانى است و اين سوال دوم هم يك سوال مستقلى است، و ربطى به سوال اول ندارد و عينا همان مسئله ما را از امام سوال مى‏كند كه آيا در اين هفت روز تتابع و توالى معتبر است و يا اينكه نه معتبر نيست؟ امام هم در جواب مى‏فرمايند: نه، تتابع و توالى من حيث الزمان معتبر نيست. لذا اين روايت هم از نظر سند، موثق است و هم از نظر دلالت كه بعضى از اين احتمالاتى كه بعض الاعلام (قدس سره الشريف) ذكر كرده‏اند، جدا خلاف ظاهر روايت است‏ومعناى ظاهر با اين توضيحى كه عرض كردم همين است و روايت هم منطبق بر ما نحن فيه است و حكم مى‏كند به اينكه تتابع ليس بمعتبر. اين يك روايت. و مستند مشهور هم همين روايت است و قاعده اينها هم به همين معنايى كه ما استظهار كرديم، به روايت استناد كردند. اما دليل آن طرف، دليل آن طرف كه بگوييم نه، در اين هفت روز هم تتابع معتبر است همانطورى كه در سه روز معتبر است. روايت دوم اين باب است، شيخ نقل كرده " باسناده عن محمد بن احمد بن يحيى عن محمد بن احمد العلوى " ، اين محمد بن احمد علوى از نظر رجال همانطورى كه صاحب جواهر اشاره مى‏كند، مجهول الحال است و فقط چيزى كه درباره ايشان مطرح است اين است كه علامه بعضى از رواياتى را كه محمد بن احمد علوى در سند آن روايت وجود داشته، حكم كرده به صحت آن روايت و گفته " صحيحه فلان " در حالى كه در سند آن روايت، محمد بن احمد علوى است، خوب اين حرف را بزنيم و بگوييم اهل رجال كه ايشان را قدح نكردند،
    مجهول الحال است و مجهول الحال بودنش هم با شهادت علامه و حكم علامه به صحت بعضى از رواياتى كه اين راوى در سندش قرار گرفته براى اينكه حكم به صحت روايت معنايش توثيق جميع رواتى است كه در سند اين روايت قرارگرفته‏اند، پس علامه ايشان را توثيق كرده به علت اينكه حكم به صحت روايت اين چنينى كرده و فوقش اين است كه اهل رجال متعرض نشده‏اند. خوب عدم تعرض كه منافاتى با توثيق و تعرض نمى‏تواند داشته باشد. لذا اين روايت هم از نظر سند تا اينجا فعلا مشكلى ندارد. ايشان نقل كرده " عن العمركى الخراسانى البوفكى " كه آن هم ثقه است " عن على بن جعفر " معروف " عن اخيه موسى بن جعفر(ع) قال " على بن جعفر مى‏گويد كه " سالته " از برادر خودم، موسى بن جعفر(ع) اين مسئله را سوال كردم " عن صوم ثلاثه ايام فى الحج و سبعه " از صوم سه روز و هفت روز " ايصومها متواليه او يفرق بينهما؟ " آيا بايد اينها به صورت توالى انجام بگيرد و يا اينكه كسى كه روزه مى‏گيرد تفريق كند بين اينها؟ كسى در مورد سوال اين احتمال را ندهد ولو اينكه امام هم در جواب عبارتى در آخر فرمودند و آن اين است كه مقصود على بن جعفر اين باشد كه آيا بين سه روز و هفت روز، توالى و تتابع معتبر است كه يك طرفش " ثلاثه ايام " باشد و يك طرفش " سبعه ايام " ، بخواهد سوال از اين كند كه آيا بين اين سه روز و بين هفت روز تتابع‏معتبراست و يا اينكه مى‏تواند بين اينها تفريق كند؟ اين احتمال به ذهن هم مى‏آيد و عرض كردم كه امام در جواب هم جمله‏اى دارند كه با اين احتمال هم مى‏سازد، لكن اين احتمال بعيد است و به لحاظ خود آيه شريفه بعيد است براى‏اينكه‏آيه شريفه مى‏گويد: " فصيام ثلاثه ايام فى الحج و سبعه اذا رجعتم " مخصوصا در آن زمانها كسى كه مى‏خواست از مكه به وطن خودش برگردد آنهم كسى كه حج تمتع انجام داده و حداقل فاصله‏اش با مكه عبارت از 48 ميل است، خوب بالطبع بين آن ثلاثه با سبعه جدايى مى‏افتد، اينطور نيست بشود كه بين ثلاثه و سبعه تتابع رعايت بشود، " ثلاثه ايام " بايد در حج باشد و هفت روز بايد " اذا رجع الى بلده " باشد. لذا به لحاظ خود آيه، اين احتمال در سوال على بن جعفر جريان ندارد، بلكه مورد سوالش اين است كه آيا در خود " ثلاثه ايام " تتابع معتبر است يا نه؟ و آيا در خود " سبعه ايام " تتابع معتبر است يا نه؟ اما بين ثلاثه و بين سبعه جاى احتمال نيست پس سوال اين شد كه " سالته عن صوم ثلاثه ايام فى الحج و سبعه " كه هر كدام از اينها مستقل است " ايصومها متواليه " يعنى در " ثلاثه ايام " به تنهايى توالى معتبر است يا نه؟ و در " سبعه ايام " به تنهايى توالى معتبر است يا نه؟ پس در حقيقت از هر دو به تنهايى دارد سوال مى‏كند " قال " ، آن وقت امام در جواب اينجور فرمودند: " يصوم الثلاثه الايام لايفرق بينها " ، بين آن " ثلاثه ايام " را نبايد جدايى بيندازد " و السبعه " يعنى " يصوم‏
    السبعه لايفرق بينها " ، بين سبعه هم نبايد جدايى بيفتد، آنوقت آن جمله آخرى كه عرض كردم كه مويد آن احتمال در سوال است، اين جمله است كه مى‏فرمايد: " و لايجمع بين السبعه و الثلاثه جميعا " بين هفت و سه نبايد جمع كند.
    حال بايد موردش را در اينجا فرض كنيم كه مسئله‏اى است در ضمن مسئله‏اى كه ديروز خوانديم هست كه اگر كسى بعد از آن كه حج تمتعش در مكه تمام شد، و آن سه روز روزه اول را هم گرفت، حالا اگر بناى مجاورت گذاشت و بنا گذاشت كه تا آخر عمر در مكه بماند و يا لااقل چند سال در مكه بماند خوب اين هفت روز روزه بعدى را چه كار كند؟ در او كه ديگر " اذا رجعتم الى اهله " تحقق ندارد، پس بگوييم در اينجا ضمن اينكه برايش واجب است كه آن هفت روز روزه را هم در مكه بگيرد اما نبايد جمع كند بين ثلاثه و بين سبعه، مثل آدمى كه از اول بناى ده روز روزه گرفتن را دارد كه به صورت متوالى، ده روز روزه را انجام مى‏دهد، نه، بعد از آن كه سه روز روزه را گرفت، يك زمانى - كه زمانش را در فرع بعدى عرض مى‏كنيم ان شا الله - بايد فاصله بيفتد بين هفت روز و بين ثلاثه، و بايد اين فاصله تحقق داشته باشد. حال آن قسمت اول كه محل بحث ماست " و السبعه لايفرق بينها " ، اينجا يك شبهه‏اى است با اينكه خود سائل در سوالش بين ثلاثه و بين سبعه جمع كرد، چرا امام(ع) در جواب، ثلاثه را جدا كرد و سبعه را هم مستقل كرد و در عين حال هم يك حكم در هر دو بيان كرد؟ اگر دو حكم بود خوب مى‏فرمود: ثلاثه " لايفرق بينها " ، اما سبعه " يفرق مثلا بينها " اما بعد از آن كه ثلاثه و سبعه بر حسب روايت هر دو يك حكم دارند و آن عدم جواز تفريق است و در سوال سائل هم دوتايى با هم ذكر شده‏اند گفت: " ايصومها متواليه او يفرق بينهما؟ " خوب امام در جواب مى‏فرمود: " لايفرق بينها " ، هر دو مطلب را دلالت مى‏كرد، پس چه شد كه در اينجا ثلاثه را جدا كرد " يصوم الثلاثه الايام لايفرق بينها " باز " و السبعه لايفرق بينها " خوب مى‏فرمود: " لايفرق بينها " يا هر دو را ذكر مى‏كرد " يصوم الثلاثه و السبعه لايفرق بينها " ، همانطورى كه در سوال هم مطرح شده. اين شايد يك مقدار تاييد كند آن مطلبى را كه ما الان در وجه جمع بين اين روايت و بين روايت موثقه اسحاق بن عمار مى‏خواهيم ذكر كنيم، وجه جمعى كه ما مى‏خواهيم عرض كنيم اين است كه روايت اسحاق بن عمار بالصراحه دلالت بر جواز تفريق داشت ودرجواب‏سوال اسحاق " افرقها؟ قال نعم " ، امام فرمودند: بله، اين صريح در جواز تفريق است و به تعبير ديگر نص در جواز تفريق است. اما اينجا به صيغه نهى و لاتفعل عنوان شده، مى‏فرمايد: " و السبعه لايفرق بينها " ، به صورت نهى، نهى مى‏كند از تفرقه بين " ثلاثه ايام " خوب اين نهى ظهور در عدم جواز دارد، نه نص در عدم جواز باشد. اگر در مقابل ظهور
    در عدم جواز، يك قرينه اظهر و يا نصى بر خلاف نباشد، ما اين ظهور را مى‏گيريم و اما اگر در مقابل اين ظهور، قرينه‏اى باشد كه نص در جواز و يا اظهر در جواز باشد، اين جمع دلالى دارد و جمع دلالى‏اش اين است كه قرينه مى‏شود بر اينكه مقصود از نهى كراهت است، نه اينكه مقصود از آن حرمت و عدم جواز باشد. آن وقت اگر مقصود كراهت شد، اين نكته تفكيك را در روايت روشن مى‏كند كه چرا امام به دو جمله، " ثلاثه‏ايام " را فرمود: " لايفرق " و باز " سبعه ايام " را فرمود: " لايفرق " ؟ بگوييم شايد براى اين باشد كه " لايفرق " با هم فرق مى‏كند، آن " لايفرق " در " ثلاثه ايام " قرينه بر خلاف ندارد و حمل بر كراهت نمى‏شود، اما اين " لايفرق " در " سبعه ايام " مراد جدى شارع و مراد جدى امام معصوم (ع) عبارت از كراهت است ولو اينكه ظاهر تعبير و ظاهر عبارت، عبارت از حرمت باشد. اين مى‏تواند نكته‏اى براى جدا كردن سبعه از ثلاثه باشد و الا اگر مقصود از هر دو، عدم جواز باشد، انسان وجه جالبى به نظرش نمى‏رسد كه بگويد: " يصوم الثلاثه لايفرق بينها و يصوم السبعه " آنهم " لايفرق بينها " خوب چه ضرورتى داشت كه به اين صورت تفكيك در تعبير واقع شود. لذا جمع دلالى اقتضاى حمل بر كراهت مى‏كند و نتيجه اين مى‏شود كه اگر ما در اين مسئله، احتياطى را مطرح كنيم، به صورت احتياط استحبابى خواهد بود نه به صورتى كه ظاهر كلام تحرير اقتضا مى‏كند كه احتياطش، احتياط وجوبى است و نه به صورتى كه بعض الاعلام مثل اينكه دو تا مقدمه ترتيب‏مى‏دهندوبعدنتيجه عكس مى‏گيرند. بعد از اينكه اين حرفها زده مى‏شود كه بعضيهايش هم به مفاد روايت ارتباط ندارد، مى‏فرمايند كه فبالنتيجه مسئله اعتبار توالى اگر اقوى نباشد لااقل احوط هست و مى‏تواند احوط باشد.لكن‏اينطورى‏كه ما عرض كرديم،احوط استحبابى است و راهى براى احتياط وجوبى هم وجود ندارد تا چه برسد به اينكه انسان به صورت اقوا فتواى به اين مسئله بدهد. حال اين اصل مسئله بود تا فروعى كه در همين مسئله 23 مطرح است بعدا ان شا الله عرض خواهيم كرد.
    پايان