• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و پنجاه و نهم " سال تحصيلى 75 - 76 "
    يجب صوم سبعه ايام بعد الرجوع من سفر الحج و الاحوط كونها متواليه و لايجوز صيامها فى مكه و لا فى الطريق. نعم لو كان بنائه الاقامه فى مكه جاز صيامها فيها بعد شهر من يوم القصد للجوار والاقامه بل جاز صيامها اذا مضى من يوم القصد مده لو رجع وصل الى وطنه " . بحث ما درباره كسى بود كه براى او به عنوان حج تمتع در روز عيد قربان، هدى و ذبح و نحر واجب بود كه انجام دهد، لكن عاجز از اين معنا بود و به تعبير آيه شريفه " لم يكن واجدا للهدى " ، حال براى اين كسى كه از يك طرف حج تمتع واجب است و انجام داده و در حج تمتع، هدى واجب است و از طرف ديگر " لايكون متمكنا من الهدى " ، آيا وظيفه او چيست؟ اين صورت همان است كه در آيه شريفه عنوان شده " فمن لم يجد فصيام ثلاثه ايام فى الحج و سبعه اذا رجعتم " بايد ده روز روزه بگيرد، سه روز در حج و هفت روز بعد الرجوع. راجع به آن سه روز، مسائل و فروعش مطرح شد كه چه خصوصياتى در رابطه با آن سه روز معتبر است؟ اين بحثها گذشت. اما بحثى كه مانده عبارت از " سبعه اذا رجعتم " است. در اينكه هفت روز روزه علاوه بر آن سه روز واجب است، كسى مخالفت نكرده است و شايد بلكه مسلم در بين علماى مسلمين اعم از شيعه و سنى كسى در اين معنا مخالف نيست. لكن راجع به خصوصياتش جاى بحث و گفتگو است. آيه شريفه اين عنوان را دارد: " و سبعه اذا رجعتم " ، درباره " اذا رجعتم " در اين آيه، دو نكته وجود دارد. يك نكته اين است در كلمات هم اين معنا را نديدم اما خوب نكته قرآنى و فقهى است كه آيا قيد " اذا رجعتم " ، ترخيصى است و يا قيد تعيينى است؟ اينكه مى‏فرمايد: شما بعد از آن سه روز، هفت روز بعد الرجوع روزه بگيريد، آيا معنايش اين است كه شما مجاز هستيد اين هفت روز را تاخير بيندازيد تا زمانى كه به وطنتان برمى‏گرديد و يا اينكه معنايش تعين است كه اگر كسى بخواهد هفت روز را در مكه روزه بگيرد، علاوه بر آن سه روز " لايجوز له ذلك " ؟ ظاهر آيه شريفه علاوه بر فتاوا، همين معناست " و سبعه اذا رجعتم " معنايش اين نيست كه هفت روز را مى‏توانيد بعد الرجوع انجام دهيد، بلكه ظاهرش تعين است و همانطورى كه قيد " فى الحج " در " ثلاثه ايام فى الحج " تعين دارد و جاى توهم اين معنا نيست كه قيد " فى الحج " قيد ترخيصى و تجويزى باشد، " اذا رجعتم " هم ظاهرش همين معناست يعنى اين معنا تعين دارد، همانطورى كه " ثلاثه ايام " ظرفش عبارت از حج است، " سبعه ايام " هم ظرفش بعد الرجوع است، نه اينكه بعد الرجوع، عنوان ترخيص باشد بلكه ظاهر آيه تعين است يعنى كسى حق ندارد " سبعه ايام " را در خود
    مكه روزه بگيرد و حتما بايد صبر كند و بعد از آن كه رجوع كرد - حالا به چه چيزى رجوع كرد؟ اين هم بحث دوم ماست - آنوقت ظرف براى " سبعه ايام " تحقق پيدا مى‏كند. پس توهم اين معنا نشود كه " و سبعه اذا رجعتم " جنبه ترخيصى و تجويزى دارد، ظاهر آيه شريفه اين است كه " اذا رجعتم " مثل همان " فى الحج " است و همانطورى كه قيد " فى الحج " در " ثلاثه ايام " تعين دارد، قيد " اذا رجعتم " هم در " سبعه ايام " تعين دارد. اين يك نكته بيشتر جنبه تفسيرى دارد و در كلمات نديدم كه كسى اين جهت را متعرض شده باشد. نكته دوم اين است كه آيا مقصود از " اذا رجعتم " چيست؟ آيا " اذا رجعتم " يعنى " اذا فرغتم من اعمال الحج " ؟ كه معناى " اذا رجعتم " يعنى بعد از آن كه اعمالتان تمام شد كه اگر در خود مكه هم بوديد و تماميت اعمال تحقق پيدا كرد، عنوان " اذا رجعتم " صادق است، آيا معناى " اذا رجعتم " اين است؟ و يا معناى " اذا رجعتم " اينطورى كه از بعض عامه نقل شده يعنى " بعد ايام التشريق " ؟ كه ظاهرا بايد مقصودشان " اذا رجعتم مثلا من منى " باشد و الا چه ارتباطى كلمه " رجعتم " با مسئله ايام تشريق مى‏توانند داشته باشند؟ لابد " اذا رجعتم " را " اذا رجعتم من منى " گرفته‏اند و گفته‏اند: مقصود از رجوع از منى، " بعد ايام التشريق " است. لكن همه اين احتمالات خلاف ظاهر آيه است، آيه شريفه چون درباره حج تمتع است و حج تمتع هم براى كسى است كه " لم يكن اهله حاضر المسجد الحرام " ، يعنى آنهايى كه فاصله معين را با مكه داشته باشند كه عبارت از 48 ميل است، كه در صورت استطاعت، حج تمتع وجوب پيدا كند، آنوقت ظاهر " اذا رجعتم " مثل همين تعبير عرفى است، كه مى‏گوييد: فلانى رفت تهران و برگشت. برگشت يعنى چه؟ يعنى برگشت به شهر و وطن خودش، و از همان جايى كه مسافرت كرده بود، برگشت به همان محل اصلى خودش كه ظاهر " و سبعه اذا رجعتم " يعنى " اذا رجعتم الى اهلكم " ، " اذا رجعتم الى وطنكم " ، " اذا رجعتم الى محل اقامتكم " كه معنايش اين است كه اين هفت روز را نه تنها در مكه نمى‏تواند بگيرد بلكه در راه ولو اينكه در راه، در شهرى - كه بعد بعض فروضش را عرض مى‏كنيم - بماند، حالا آمد در راه و در شهرى يك ماه ماند، آنجا هم نمى‏تواند اين روزه هفت روز را بگيرد و حتما بايد اين عنوان رجوع به وطن و رجوع به اهل و عيال و رجوع به آن محلى كه سفر حج را از همان محل شروع كرده و با قصد مثلا وجوب انجام داده. لذا اگر ما باشيم و خود آيه شريفه و از رواياتى كه اين معنا را تاييد مى‏كند،صرفنظر كنيم، آن احتمالاتى كه از بعض اهل تسنن على اختلافهم نقل شده و صاحب جواهر(عليه الرحمه) نقل فرموده، اگر ما باشيم و خود آيه شريفه بر خلاف ظاهر آيه شريفه است. علاوه بر آن، روايات صحيحه‏اى داريم كه آنها تصريح مى‏كنند به‏اينكه مقصود از " اذا رجعتم " يعنى " رجعتم الى اهلكم)، (الى‏
    وطنكم)، رواياتى در اين باب هست كه يكى دوتايش را اشاره مى‏كنيم. در وسائل جلد دهم در ابواب ذبح، باب چهل و ششم حديث هفتم، روايت سليمان بن خالد، روايت صحيحه است، دو سند هم دارد. " قال سالت ابا عبدالله(ع) عن رجل تمتع و لم يجد هديا قال يصوم ثلاثه ايام بمكه و سبعه‏اذا رجع الى اهله " ، تصريح مى‏كند كه مقصود از " اذا رجعتم " در آيه شريفه، فراغ از اعمال حج نيست، و رجوع از منى نيست، بلكه مقصود، رجوع به اهل است، آنهم رجوع خارجى و واقعى نه صرف اراده رجوع يعنى تا زمانى كه به شهر خودش نرسيده حق ندارد اين روزه هفت روز را انجام دهد. باز در ذيلش هم مويدى دارد " فان لم يقم عليه اصحابه " ، اگر اصحاب و ياران او صبر نكردند كه كمك كنند بر آن روزه " ثلاثه ايام فى الحج " ، " و لم يستطع المقام بمكه " كسى بود كه " ثلاثه ايام فى الحج " را نتوانست انجام بدهد. اين آدم چه كند؟ " فليصم عشره ايام " ، باز اينجا مى‏گويد: " اذا رجع الى اهله " ، اين آدمى كه سه روز را هم نتوانسته است كه در ظرف خودش انجام بدهد، اين مجموعه ده روز را " بعد الرجوع الى اهله " انجام مى‏دهد كه روايت به كلمه " رجع " مثل آيه شريفه اكتفا نمى‏كند بلكه " الى اهله " ، روايت آن محل رجوع را كاملا مشخص مى‏كند. اين يك روايت، روايت صحيحه است.روايات در اين باب متعدد است يكى هم در باب چهل و هفت است، روايت چهارم است. روايت معاويه بن عمار " عن ابى عبد الله (ع) قال: قال رسول الله(ص): من كان متمتعا فلم يجد هديا فليصم ثلاثه ايام فى الحج و سبعه اذا رجع الى اهله " عنوان " الى اهله " باتصريح در روايت مطرح‏است. پس مامعتقديم كه هم ظاهر خود آيه شريفه و هم روايات ديگرى هم هست كه اين معنا را تاييد مى‏كند، از آن استفاده مى‏شود كه " سبعه ايام " بايد " بعد الرجوع الى الاهل " باشد و معناى رجوع الى الاهل اين است كه در مكه جايز نيست، و در بين راه جايز نيست، و در شهر ديگرى ولو قصد اقامت ده روز را داشته باشد، در بين راه جايز نيست و حتما بايد " سبعه ايام " در " اذا رجع الى اهله " تحقق پيدا كند. مطلب ديگرى كه در رابطه با " سبعه ايام " مطرح است و جاى بحث است، اين است كه در " ثلاثه ايام " مسئله توالى و تتابع مطرح بود، منتها توالى يك معناى نسبته وسيعى داشت، گاهى از اوقات اگر دو روز قبل از عيد قربان را روزه مى‏گرفت و روز سوم مواجه با عيد قربان مى‏شد، مى‏گفتند: مانعى ندارد و در آنجايى كه دو روز قبل از عيد قربان را روزه گرفته باشد اين فاصله شدن عيد قربان ضربه‏اى به تتابع و توالى نمى زند. اما اگر قبل از عيد قربان يك روز روزه گرفته باشد، اين جاى بحث بود كه اين بحث را مفصل گذرانديم. در باب " ثلاثه ايام " ، مسئله تتابع و توالى مطرح بود اما " سبعه ايام " چطور؟ حالا كه به وطن خودش برگشت و هفت روز مى‏خواهد روزه بگيرد، آيا در اين هفت روز هم توالى و تتابع اعتبار دارد و يا
    مى‏تواند به صورت پراكنده و جدا اين روزه‏هاى هفت روز را انجام دهد؟ اين مسئله از نظر علماى شيعه محل اختلاف است، مشهور قائل به عدم توالى هستند. لكن ابن عقيل و بعض ديگرقائل به اعتبار توالى هستند. با توجه به اينكه از آيه شريفه مسئله توالى‏استفاده‏نمى‏شود، آيه مى‏گويد: " و سبعه اذا رجعتم " و مسئله توالى و تتابع يك قيد اضافى است، يك امر اضافى است و آيه شريفه دلالت بر اين قيد اضافى نمى‏كند، لذا اگر ما باشيم و مقتضاى اطلاق آيه شريفه، از آيه شريفه همان حرف مشهور را استفاده مى‏كنيم كه توالى در " سبعه ايام " اعتبار ندارد و اگر ما از دليل خارجى استفاده كرديم كه در " ثلاثه ايام " توالى معتبر است، ملازم با اين نيست كه در " سبعه ايام " هم توالى اعتبار داشته باشد، خوب دليل در " ثلاثه ايام " دلالت كرده، اما در " سبعه ايام " دليل دلالت بر اعتبار توالى نكرده است. پس مقتضاى اطلاق، عدم اعتبار توالى است.
    لكن دو روايتى كه در بادى نظر بينشان تعارض و اختلاف وجود دارد، در اين مسئله وجود دارد كه بايد اين دو روايت را بخوانيم و ببينيم ان شا الله اولا جمع دلالى بين اين دو روايت امكان دارد يا نه؟ و اگر جمع دلالى امكان نداشت،آنوقت طبعا ترجيح با روايتى مى‏شود كه موافق با نظر مشهور و مستند مشهوراست به‏اعتبارهمان مبناى ما كه‏اولين مرجح را در باب خبرين متعارضين على ما يستفاد من مقبوله بن حنظله عبارت از شهرت فتوائيه است. لكن اين در صورتى است كه جمع دلالى بين دو روايت ممكن نباشد حالا ما دو روايت را بخوانيم و اين دو روايت يك قدرى هم نياز به بحث دارد. در باب پنجاه و پنج از همين ابواب ذبح اين دو روايت در اينجا مطرح است. روايتى كه حالا تقريبا مستند است مشهور است، روايت اول است. روايت اول را محمد بن حسن شيخ طوسى نقل مى‏كند " باسناده عن محمد بن احمد بن يحيى " كه استناد شيخ به ايشان صحيح است، ايشان هم نقل مى كند " عن محمدبن‏الحسين " در اين هم اشكالى نيست " عن محمد بن اسلم " ، محمد بن اسلم در بعضى از رواياتى هم كه قبلا بحث مى‏كرديم، وجود داشت، ايشان توثيق خاص ندارد، لكن توثيق عام در دو كتاب نسبت به ايشان هست، يكى كتاب كامل الزيارات ابن قولويه استاد شيخ مفيد، يكى هم تفسير على بن ابراهيم قمى كه اين دو بزرگوار درديباچه كتابهاى خودشان تصريح كردند به اينكه از همه رواتى كه در كتابهايشان نقل كرده‏اند، ثقات هستند، اين توثيقهاى عام به نظر ما معتبر است، لكن با يك شرط و شرطش اين است كه معارض به تضعيف خاص نباشد، اگر در مقابل اين توثيق عام، تضعيف خاصى نسبت به شخص راوى وجود نداشته باشد، اعتبار اين توثيق عام، اعتبار خوبى خواهد بود. و در رابطه با محمد بن اسلم اين چنين است كه با اين دو توثيق عام، هيچ‏
    معارضى به عنوان توثيق خاص - يعنى تضعيف خاص - مطرح نيست.و نكته دومى كه در اينجا مطرح است آنهم روى مبناى ما، اين است كه اگر مشهور به اين روايت استناد كرده باشند، ما از راه استناد مشهور هم جبران مى كنيم ضعف سند روايت را، لذا اگر فرضا محمد بن اسلم به حسب ظاهر هم ضعيف باشد، ما با استناد مشهور به اين روايت جبران مى‏كنيم ضعف سند اين روايت را. محمد بن اسلم نقل مى‏كند " عن اسحاق بن عمار، قال: قلت لابى الحسن موسى بن جعفر(ع) انى قدمت الكوفه " ، ظاهر اين است كه كوفه وطنش است و از مكه برگشته به وطن خودش كه عبارت از كوفه است " انى قدمت الكوفه و لم اصم السبعه الايام " ، آن هفت روز روزه واجب را كه " بعد الرجوع الى الاهل " واجب است، با اينكه من به كوفه و وطن خودم برگشتم، نشد آن روزه را بگيرم و از عهده " سبعه ايام " بر آيم " و لم اصم السبعه الايام، حتى فزعت فى حاجه الى بغداد " ، گرفتارى و ضرورتى برايم پيش آمد و مجبور شدم كه از كوفه به بغداد بروم، كوفه وطن خودم بود لكن آن ضرورت مرا مجبور كرد به رفتن به بغداد. خوب حال سوالش اين است " قال صمها ببغداد " ، مانعى ندارد كه در بغداد اين هفت روز روزه را بگيرى البته با فرض اينكه قصد اقامت كرده باشد در بغداد كه اين خصوصيت را بعد عرض مى‏كنيم. " صمها ببغداد " ، حالا قبل از اينكه آن سوال بعدى را بخوانيم، اين نكته و اين شبهه در ذهن شما نيايد كه من گفتم كه اگر در شهرى در بين راه هم روزه بگيرد، فايده ندارد، آن براى آنجايى است كه هنوز به وطن نرسيده و رجوع الى اهل محقق نشده، اما مورد روايت اين است كه رجوع به اهل محقق شده است و وارد كوفه شده، فرض كنيد مدتها هم در كوفه بوده لكن صيام " سبعه ايام " از او تحقق پيدا نكرده، بعد هم ضرورتى برايش پيش آمده كه برود به بغداد حالا مى‏خواهد ببيند كه آيا تكليفش چيست؟ امام فرمود بر حسب اين روايت " صمها ببغداد " مانعى ندارد، در مورد شما كه رجوع به اهل محقق شده، و بعد الرجوع الى الاهل سفر به بغداد پيش آمده، لذا قيد " اذا رجعتم الى اهله " ، در مورد اين تحقق پيدا كرده منتها بعد الرجوع سفر جديدى برايش پيش آمده و از شهر خودش خارج شده". قال صمها ببغداد،قلت " ، سوال دوم اسحاق بن عمار اين است " افرقها؟ "آيا من مى‏توانم اين هفت روز را به صورت پراكنده انجام بدهم؟ " قال نعم " امام بر حسب اين روايت و اين معنا فرمودند كه بله، اين هفت روز كانه با آن ثلاثه فرق مى‏كند، در آن ثلاثه، توالى و تتابع معتبر است اما در اين هفت روز نه، به صورت تفرقه و پراكنده مى توانى اين را انجام بدهى. حال اين يك احتمال كه به حسب ظاهر هم معناى روايت همين بود كه ما عرض كرديم كه وارد كوفه شده، بعد " سبعه ايام " را روزه نگرفته و معنايش هم اين نيست كه نمى‏توانسته " سبعه ايام " رادر كوفه‏روزه بگيرد، مى‏گويد: " و لم اصم السبعه الايام " ، اما علت‏
    " لم اصم " اين نيست كه يك ضرورتى در كار بوده و قدرت نداشته كه " سبعه ايام " را در كوفه روزه بگيرد و كلمه " حتى فزعت فى حاجه الى بغداد " ، معنايش اين نيست كه از اولى كه وارد كوفه شده، گرفتار اضطرار و ضرورت بوده و هيچ مجالى براى روزه " سبعه ايام " نداشته. بلكه اين مى‏سازد با اينكه مدتى در كوفه برايش ممكن بوده كه روزه را بگيرد، لكن خوب روزه را نگرفته، و ضرورتى برايش پيش آمده او را مجبور به سفر به بغداد كرده، و امام هم فرمودند كه در بغداد هم مى‏توانى " سبعه‏ايام " را روزه بگيرى. ظاهر معناى روايت همين بود كه عرض كرديم. لكن در روايت معناى ديگرى است و علاوه در مسئله، روايت دومى هم وجود دارد كه روايت دوم باب پنجاه و پنجم است، اين را ان شا الله مطالعه بفرماييد براى فردا.
    پايان