• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و پنجاه و يكم "
    رواياتى را ملاحظه فرموديد كه مفاد اين روايات اين بود كه اين صيام ثلاثة صيّام، در روز هفتم و هشتم و نهم واقع بشود، و روايات ديگرى هم هست كه همين مفاد را دلالت مى‏كند، و ظاهر اين روايات همانطورى كه عرض شد اين است كه صيام ثلاثة ايّام هفتم و هشتم و نهم مشروعيت دارد، چون اين سه روز، قبل از عيد و قبل از يوم النحر است، كه روايات مى‏گويد: كه نه تنها اين صيام ثلاثة ايّام در اين سه روز قبل از عيد مشروعيت دارد، بلكه ظاهرش تعيّن اين ايّام براى صيام ثلاثة است.
    براى اينكه آيه شريفه كه مى‏فرمايد: صيام ثلاثة ايّام فى الحج، اين ثلاثة ايّام " يومٌ قبل الترويه و يوم الترويعه و يوم عرفه " ، ظاهر اين اين است كه حتماً بايد در اين سه روز صيام ثلاثة ايّام واقع شود، و حالا در مقابل اين روايات ما دو سنخ روايت ديگر داريم، كه حالا بعضى از آنها روايت واحده است و بعضى از آنها روايتهاى متعددة است. يك سنخ مثل روايتى كه مى‏گويد: نه، اصلاً كسى حق ندارد در روز هفتم و هشتم و نهم روزه بگيرد، بلكه بايد تا روز عيد قربان صبر كند، و ثلاثة ايّام را بعدها روزه بگيرد. چون در منى، ايّام تشريق روزه گرفتن جايز نيست.
    اين يك نوع مخالفت با روايات گذشته است، نوع دوّم مخالفت اين چنين است كه مى‏گويند: نه، لازم نيست كه هفتم و هشتم و نهم باشد، بلكه اگر كسى علاقه داشته باشد كه از همان روز اول ذى‏الحجه، اين صيام ثلاثة ايّام را رعايت كند، " لا بأس بذلك " ، اين دو نوع مخالفت با روايات گذشته را ما بايد ملاحظه كرده و چاره‏انديشى كنيم.
    در رابطه با نوع اول، يك روايت در كار است كه اين روايت در باب پنجاه و چهار از ابواب ذبح ذكر شده است، روايت دوّم است كه عرض مى‏شود دو اشكال سندى در آن وجود دارد، كه يكى مسأله ارسال آن است و يكى مسأله عدم توثيق بعضى از روات است، كلينى نقل كرده است، وعن بعض اصحابنا، عن محمد بن الحسين، عن احمد بن عبدالله الكرخى، كه اين توثيقى در مورد آن نيست" .
    قال: قلت للرضا عليه السلام: المتمتع يقدم، يعنى متمتع وارد مكه مى‏شود، ظاهر يقدم يعنى وارد مكه مى‏شود. چون متمتع بعد از آن كه محرم بشود، اولين جايى كه هدف اوست عبارت است از مكه، " و وليس معه هدى، او هدى هم ندارد، ايصوم مالم يجب عليه؟ آيا مى‏تواند روزه بگيرد با اينكه هدى هنوز بر او واجب نشده است، و روز دهم است كه تكليف هدى به او توجه پيدا
    مى‏كند، آيا با اين كه وجوب هدى به او توجه پيدا نكرده است، مى‏تواند به مجرّد ورود به مكه به روزه گرفتن شروع كند.
    بر حسب اين روايت امام اينگونه فرمودند: " قال: يصبر الى يوم النحر، يعنى بايد تا روز عيد قربان صبر كند. " فان لم يصب اگر در فاصله اين مدت نتوانست هدى را بدست آورد، فهو ممّن لم يجد " ، آن وقت آيه شريفه مى‏فرمايد: " فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحج " ، ظاهر روايت اين است كه مسأله انتقال به صوم، از روز عيد به بعد حاصل مى‏شود. پس حق ندارد مثلاً در روز هفتم و هشتم و نهم، قبل از آنكه عيد بيايد، تكليف به وجوب هدى بيايد، روزه بگيرد.
    اين روايت اولاً از نظر سند عرض كرديم اعتبار ندارد، هم ارسال و هم عدم توثيق بعضى از روات، و اگر از نظر سند ما صرف نظر كنيم، يك احتمالى در اين روايت است و آن اين است كه اين روايت كه مى‏گويد: " يصبر الى يوم النحر " ، خود اين كلمه صبر معنايش اين است كه لعل يك فرجى حاصل شود، و هدى پيدا شود، مخصوصاً دارد " فان لم يصب، يعنى اگر در طول اين مدت نتوانست هديى را پيدا كند، آن وقت مسأله " فان لم يجد فصيام ثلاثة ايام است.
    پس در حقيقت مورد اين روايت با مورد روايات گذشته فرق مى‏كند و مورد روايات گذشته آنجايى است كه يقين دارد كه از هدى خبرى نيست و بعداً هم خبرى نخواهد شد. اما مورد اين روايت آنجايى است كه بالفعل واجد هدى نيست، و لكن احتمال مى‏دهد كه تا روز عيد قربان، بتواند واجد هدى شود، و اگر كسى اين چنين احتمال داد، طبعاً بايد صبر كند تا ببينيد روز عيد قربان آيا فرجى مى‏شود يا خير؟ اگر نشد، مسأله هدى به صيام انتقال پيدا مى‏كند.
    پس مى‏توانيم بگوييم: كه مورد اين روايت با مورد روايات ديروز مختلف است، و اينها در يك مورد دو حكم را نمى‏گويند، و آن در مورد كسى است كه يقين به عدم وجدان هدى دارد، و در مورد كسى است كه الان هدى ندارد و لكن احتمال مى‏دهد كه تا روز عيد قربان، براى او هدى فراهم شود، و يك جمع دلالى روشن بين اين دو روايات در كار است.
    در مرحله سوّم اگر كسى گفت: خير، ما اين حرفها را نمى‏پذيريم، جوابش اين است كه اين روايت با روايات ديروز متعارض است، و حيث اينكه همه فقها قائل به اين معنا هستند كه صوم هفتم و هشتم و نهم مشروعيت دارد، حالا اگر تعيّن هم نداشته باشد، مشروعيتش را كسى مخالفت نكرده است، و چون همه فقها اين مطلب را قائلند، لذا شهرت بلكه بالاتر از شهرت، مطابق با روايات ديروز است، و اين روايت معارض به علت اينكه شهرت فتوائيه با طرف مقابلش است. طبعاً بايد كنار رود. پس در حقيقت ما مشكلى از اين مخالف با روايات گذشته نداريم.
    اما دسته دوّم كه بر طبق آن فتوا هم داده شده است، مرحوم محقق حتى در
    كتاب شرايع هم اين معنا را تجويز كرده است، و علامه در بعضى از كتابهايش و شهيد ثانى، گفته‏اند: كه مسأله صيام هفتم و هشتم و نهم مشروعيتش مسلم است، استحباب آن هم مسلم است. اما تعيّن ندارد. اگر كسى بخواهد از اول ماه ذى‏الحجه اين صيام ثلاثة ايام را شروع كند، مانعى ندارد. حالا دليل بر اين مطلب چيست؟
    با اينكه روايات ديروز ظهور در تعيّن داشت، بايد در مقابل يك دليلى باشد كه اين مسأله تعيّن را بشكند، حالا ببينيم كه چه در مقابل اين روايات گذشته است؟ خوب دقت فرمائيد يك بحثهاى روايتى مطرح است، در باب 46 روايت هشتم روايتى است كه در سند آن البته محمد بن سنان واقع است ولى در رتبه محمد بن سنان، على بن نعمان هم است. يعنى در اين رتبه از هر دو نقل شده است، و محمد بن سنان حالت انفراد و تنهائى ندارد.
    نقل مى‏كنند، عن عبدالله بن مسكان " قال: عبدالله مى‏گويد: حدّثنى ابان الازرق، ابان ازرق اين روايت را براى من نقل كرد، ابان ارزق از آنهايى است كه توصيف خاص در مورد او نشده است. عنوان اينكه بالخصوص گفته باشند " هو ثق‏ة " در مورد او نيست. لكن در اسناد كتاب كامل الزيارات، كه مكرر عرض كرديم كه اين استاد شيخ مفيد بوده است و در مقدمه كتابش با يك توثيق عامى جميع رواتى كه در آن نقل كرده است، توثيق كرده است، و يكى از رواياتى كه در اسناد كتاب كامل الزيارات وارد شده است، عبارت است از ابان ازرق است، واين توثيق، توثيق عام است.
    ايشان نقل كرده است عن زرارة، عن ابى عبدالله عليه السلام، " انه قال: من لم يجد الهدى، آن كسى كه مى‏داند كه قدرت تهيه هدى را به هيچ وجه ندارد، واحب ان يصوم الثلاثة الايام فى اوّل العشر، و دلش مى‏خواهد كه اين صيام ثلاثة ايّام را در اول دهه ذى‏الحجه انجام دهد، فلا بأس بذلك " ، پس معنايش اين است كه هفتم و هشتم و نهم تعيّن ندارد، بلكه غايت آن، استحباب است.
    لذا اين است كه شيخ طوسى در مقام جمع بين اين روايت و روايات ديروز، همين راه را انتخاب كرده است، كه اين روايت دلالت بر جواز مى‏كند، و روايات ديروز ولو اينكه ظاهرش تعيّن است، اما اين قرينه مى‏شود بر اينكه روايات ديروز مقصود تعيّن نيست. بلكه مقصود استحباب و بيان افضل افراد است، و افضل افراد صيام ثلاثة ايّام عبارت است از هفتم و هشتم و نهم است.
    حالا اين روايت را ما هنوز نتيجه نمى‏گيريم اينرا داشته باشيد. صاحب وسائل يك روايتى را به عنوان روايت زراره، لكن نه به صورتى كه ابان ازرق از او روايت كرده باشد، به عنوان روايت زراره، اما با غير از ابان ازرق. ايشان در دو باب اين روايت زراره دوّم را مطرح كرده است، و بايد ما ملاحظه كنيم، يكى در باب چهل و ششم، خوب دقت كنيد، حديث دوّم، مى‏فرمايد: وعنهم، يعنى‏
    كلينى عن عدّة من اصحابنا، چون درسند اول دارد محمد بن يعقوب، عن عدّة اصحابنا، در دوّم مى‏گويد:
    وعنهم، يعنى همين محمد بن يعقوب عن عدة من اصحابنا، نقل كرده است كه آنها از كه نقل كردند؟ عن سهل، يعنى سهل بن زياد به تنهائى كه سهل بن زياد ضعيف است، ايشان نقل كرده است، عن احمد بن محمد بن ابى نصر، ايشان نقل كرده از عن عبدالكريم بن عمرو، اينها خوب هستند، ايشان نقل كرده عن زراره، عن احدهما عليه السلام، " أنّه قال: من لم يجد هديا وأحب (شبيه همان عبارت است) ان يقدم الثلاثة الايام فى اول العشر فلا بأس " .
    پس خوب ملاحظه كرديد: سند اين روايت را، محمد بن يعقوب عن عدّة من اصحابنا، عن سهل به تنهائى، عن محمد بن ابى نصر، صاحب وسائل همين روايتى كه الان خوانديم را، در باب 54 نقل كرده‏است، مى‏فرمايد: محمد بن يعقوب، عن عدّة من اصحابنا، عن أحمد بن محمد و سهل بن زياد جميعاً، اينجا مسأله سهل را به صورت انفراد مطرح نكرده است، و مسأله سهل به صورت انضمام با احمد بن محمد است، و مى‏گويد: عن أحمد بن محمّد و سهل بن زياد، جميعاً باز همان عناوين عن احمد بن محمّد بن ابى نصر عن عبدالكريم بن عمرو، عن زرارة، عن أحدهما عليه السلام " انه قال: من لم يجد هدياً واحب ان يقدم الثلاثة الايّام فى اوّل العشر فلا بأس " .
    پس يك روايت را از كلينى نقل كرده است، منتها در يك جا سندش را طورى نقل مى‏كند كه سهل مستقل است، و روايت " ليست بحج‏ة " ، و در يك جا سندش را طورى نقل مى‏كند كه در رتبه سهل بن زياد احمد بن محمد است و سند آن معتبر است.
    براى اينكه سهل در كنار احمد بن محمد مثل " ضم الحجر فى جنب الانسان " است، و اين وجود لطمه‏اى نمى‏زند وقتى كه در رتبه سهل بن زياد، احمد بن محمد باشد، روايت، روايت معتبر است، و اول اين اشكال را به وجود مى‏آورد كه كلينى كه دو گونه سند نداشته است و او يك سند براى اين روايت داشته است و در كتاب كافى در دو جا اين روايت نقل نشده است، و بلكه در يك جا اين روايت نقل شده است، اينطور نيست كه در يك جا عنوان سهل استقرار داشته باشد، و در يك جا انضمام به احمد بن محمد داشته باشد، و لذا نقل صاحب وسائل اين روايت را از كافى با اين اشكال، ما مى‏توانيم در آن مناقشه كنيم و اين يك اشكال.
    (س:...) (پاسخ استاد): از كلينى نقل مى‏كند، كلينى در كتاب كافى دو جا اين روايت را دارد يا يكجا؟ اگر در دو جا نقل كرده به اين دو گونه، بلى، ولى ما بالاتر را عرض مى‏كنيم، اين اولين اشكال به صاحب وسائل است.
    دومين اشكال كه خيلى مهم است و اصلاً در كتاب سند به اين نحو نيست نه به‏
    عنوان اينكه سهل منضم، يا منفرد است، اصلاً طور ديگرى در كتاب كافى مطرح شده است، و صاحب وسائل روى يك اشتباهى سندها را اينگونه نقل كرده است، و حالا براى اينكه عين مطلب كافى را و باز نظرى كه علامه مجلسى در مرآة العقول در شرح كافى داشتند.
    يك جلد از مرآة العقول را كه در متنش، كتاب كافى است و در شرحش شرح علامه مجلسى به عنوان مرآةالعقول است، كه از نفايس و افتخارات كتابها و تأليفات شيعه است، و قدرت علمى علامه مجلسى در اين كتاب مرآة العقول ظاهر مى‏شود. حتى از كتاب بحار و امثال ذلك چندان ظاهر نمى‏شود. اما در مرآة العقول شخصيت علمى علامه مجلسى كاملاً روشن است.
    در جلد 18 مرآة العقول كه عرض كردم متنش مربوط به كافى است و حاشيه و شرح آن مرآة العقول است، يك بابى را مرحوم كلينى مطرح مى‏كند در ص 193 جلد 18، مى‏فرمايد: " باب صوم المتمتع اذا لم يجد الهدى " ، عنوان باب اين است، متمتع اگر هدى پيدا نكرد، مسأله صوم به چه كيفيت است؟
    اولين روايت: مى‏فرمايد: عدّة من اصحابنا، نقل كردند عن احمد بن محمد و سهل بن زياد جميعاً اينها نقل كردند عن رفاعة بن موسى، همان روايت رفاعه‏اى است كه ديروز نقل كرديم، قال سألت ابا عبدالله عن المتمتع لا يجد الهدى قال يصوم قبل الترويه بيومٍ و يوم الترويه ويوم عرفه " تا آن آخر كه مسأله مسافر و جريان عرفه را، امام عليه السلام ذكر مى‏كند، و اين سند در روايت اوّل اين باب كه صاحب كافى مطرح كرده است، عنوانش اين است كه عدّة من اصحابنا، عن احمد بن محمد و سهل بن زياد، جميعاً عن رفاعه، اين روايت تمام.
    روايت دوّم كه همين روايت زراره است كه صاحب وسائل از كافى نقل مى‏كند و روايت دوم اين است كه نه عدّة من اصحابنا دارد، و نه مسأله سهل بن زياد، چه مستقل و چه مضمن ندارد كه در روايت زراره اينها مطرح نيست، و عنوان اين روايت اين است كه احمد بن محمد بن ابى نصر عن عبدالكريم بن عمرو، عن زرارة عن أحدهما عليه السلام، " انّه قال: من لم يجد هدياً واحبّ ان يقدم الثلاثة الايّام فى اوّل العشر فلا بأس " ، اصلاً در سند اين روايت نه عدّة من اصحابنا، وجود دارد، نه در مسأله سهل منضوم و منفرد وجود دارد، بلكه روايتى است كه خود كلينى ابتداً از احمد بن محمد ابى نصر روايت كرده است.
    چيزى كه سبب شده است صاحب وسائل در سند اين روايت، زراره پاى عدّة من اصحابنا و مسأله سهل را مطرح كند، صاحب وسائل به نظر خودشان دو نكته را ملاحظه كرده است: يكى اينكه ديده كه كلينى با احمد بن محمد بن ابى نصر فاصله زياد دارد، و نمى‏تواند بلا واسطه مرحوم كلينى از احمد بن محمد بن ابى نصرى كه يكى از اصحاب حضرت رضا صلوات الله وسلامه عليه‏
    است، نقل كند، كلينى براى غيبت صغرى است و احمد بن محمد بن ابى نصر از اصحاب حضرت رضا(ع) است، و آن وقت صاحب وسائل پيش خود فكر كرده است كه كلينى كه نمى تواند از احمد بن محمد بن ابى نصر، نقل كند.
    نكته دوم اينكه روايت قبل از اين روايت را كلينى عن عدّة من اصحابنا و عن احمد بن محمد و سهل بن زياد نقل كرده است، صاحب وسائل اين دو را قرينه گرفته است ، پس معلوم مى‏شود كه در سند روايت زراره هم همين پاى عدّة من اصحابنا مطرح است، و مسأله احمد بن محمد و سهل بن زياد مطرح است، لذا ديديد كه ايشان اينگونه نقل كرد، كه ممد بن يعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد و سهل بن زياد جميعاً عن احمد بن محمد بن ابى نصر.
    در حاليكه در كتاب كافى هيچ اشاره‏اى به اين معنا وجود ندارد، و ظاهر اين روايت اين است كه كلينى از احمد بن محمد بن ابى نصر روايت كرده است، و البته خارجاً ما مى‏دانيم كه بدون واسطه نمى‏تواند كلينى از احمد بن محمد بن ابى نصر روايت كند. اما مواردى اين چنين در كافى ملاحظه شده است، و نه اينكه اختصاص به اين مورد داشته باشد و مواردى در كتاب كافى وجود دارد كه مرحوم كلينى از آن اولين كسى كه روايت مى‏كند، بين كلينى و آن اولين كس فاصله زيادى وجود دارد و كلينى نمى‏تواند بدون واسطه از آن اولين راوى روايت داشته باشد، و انحصار به اين مورد هم ندارد و نتيجه اين مى‏شود كه اصلاً در سند روايت زراره پاى عدّة من اصحابنا، احمد بن محمد و سهل بن زياد و امثال ذلك اصلاً مطرح نيست.
    بلكه كلينى از احمد بن محمد بن ابى نصر نقل كرده است، و چون خارجاً مى‏دانيم كه بدون واسطه نمى‏تواند نقل كند و واسطه هم مشخص نيست. لذا روايت با قطع نظراز مسأله سهل بن زياد از لحاظ سند فاقد حجت و اعتبار است. كما اينكه آن روايت اول هم كه رفاعة بن موسى نقل كرده است، آنجا باز يك اشكالى به مرحوم كلينى وجود دارد، و آن اشكال اين است كه احمد بن محمد و سهل بن زياد نمى‏توانند از رفاعة بن موسى بدون واسطه نقل كنند، و اين چيزى است كه علامه در همين جا اشاره به همين معنا دارد و ايشان اينگونه مى‏فرمايد" :
    الظاهر ان فيه سقطاً اذ احمد بن محمد و سهل بن زياد لا يرويان عن رفاعه " ، اينها نمى‏توانند بدون واسطه از رفاعه نقل كنند. لكن ايشان از طريق ديگرى مى‏فرمايد: " لكن الغالب اتن الواسطه اما فضاله، او ابن ابى عمير، او ابن فضّال، او ابن ابى نصر، مى‏فرمايد: غالب اين است كه واسطه بين احمد بن محمد و رفاعه اين افراد هستند و بعد مى‏فرمايد" :
    والاخير هنا اظهر بقرينة الخبر الآتى " ، نه اينكه در خبر آتى پاى احمد بن محمد ابى نصر مطرح است$ اين را ايشان شاهد مى‏گيرد كه ظاهر اين است كه‏
    واسطه بين سهل بن زياد و رفاعة بن موسى$ همين احمد بن محمد بن ابى نصر است$ولى روايت رفاعه از جمله روايات ديروز است، و روايت زراره از جمله روايات امروز است، و اينها مفادشان با هم متفاوت هستند.
    بعد چيزى از علامه در منتهى نقل مى‏كند، و در آخر مى‏فرمايد: " والعجب من شمول الغفلة عن حال اسناد للكل " ، مى‏فرمايد: من تعجب مى‏كنم كه چگونه بزرگانى كه در رابطه با طبقات روات تخصص دارند، دررابطه با روايت رفاعة بن موسى از لحاظ سند تنبّه‏اى پيدا نكردند، كه اين روايت در سند سقط است، و به ظاهر كلام كلينى اين روايت را نمى‏شود يك روايت متصلى فرض كرد
    . در نتيجه آن مقدارى كه به ما الان ارتباط پيدا كرده است اين است كه هر دو نقلى كه صاحب وسائل از كتاب كافى دارد، كه آن نقلش كه كلمه سهل به تنهائى در آن مطرح است، و چه آن نقلى كه سهل به صورت انضمام در آن مطرح است، هر دو نقل باطل است، و در كتاب كافى روايت زراره اصلاً نه پاى عدّة من اصحابنا، مطرح است، و نه پاى سهل بن زياد لا منضماً لا مستقلاً. نتيجه اين حرفها را ان شأالله فردا عرض مى‏كنيم.
    پايان‏