دوشنبه 24 ارديبهشت 1403 - 3 ذيقعده 1445 - 13 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 149
متن
درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
ظله العالى " "
جلسه يكصد و چهل و نهم "
در مسأله بيع لباس و ثياب، همانطورى كه بعضى از برادران تذكر دادند، مرحوم محقق در شرايع، اوائل بحث هدى اين معنى را عنوان مىفرمايد، و عبارت ايشان اين است كه در رابطه با هدى لازم نيست كه ثياب تجمل فروخته شود. بلكه ثياب تجمل محفوظ مىماند، و وظيفه انتقال به صوم پيدا مىكند.
اجمالاً از نظر فتاوى هم كسى در اين معنى مخالفتى نكرده است، صاحب جواهر (ره) ادلهاى براى اين مسأله ذكر مىفرمايند: كه مهمترين آنها دو دليل است: يك دليل بعضى از رواياتى است كه وارد در مسأله شده، و يك دليل قبل از روايات. ايشان اين معنى را ذكر مىكنند، مىفرمايند: مسأله ثياب تجمل، جزو مستثنيات دين است، و نتيجه مىگيرند كه اگر در رابطه با دَين مخلوق، لازم نباشد كه انسان ثياب تجمل را صرفنظر كند، بلكه به عنوان مستثناى از دَين مطرح است، در رابطه با دَين خالق كه عبارت از هدى واجب است، شايد اولويت در كار باشد.
براى اينكه حق الله به لحاظ عظمت الله، قابل اين هست كه ازآن اغماض شود. اما حق الناس نمىشود درباره آن اغماضى وجود داشته باشد، آن وقت اگر ببينيم كه ثياب تجمل در رابطه با حق الناس، لازم نيست كه فروش برود، و ازآن رفع يد بشود، پس در رابطه با حق الله اين مسأله به طريق اولى مطرح است. خوب اين يك دليلى است كه لولا وجود روايت در مسأله از اين دليل مىتوانستيم استفاده كنيم.
اما عمده اين است كه دو روايت در مانحن فيه وارد شده، كه يكى از آنها روايت مرسل است كه قاعدتاً با استناد مشهور انجبار پيدا مىكند، يكى هم يك روايت صحيحهاى است در اين باب كه ظهور اين روايت صحيحه كمتر از ظهور آن روايت مرسله است، كه در نتيجه روايت مرسله اظهر است. لكن سندش ارسال دارد كه انجبار پيدا مىكند، روايت دوم صحيحه است، اما از نظر دلالت و ظهور به پاى روايت مرسله نمىرسد. اين دو روايت را صاحب وسائل در باب پنجاه و هفت از ابواب ذبح، نقل فرموده است، روايت دوم اين باب است.
على بن اسباط، عن بعض اصحابنا، عن ابى الحسن الرضا (ع) قال: قلتُ له، اين سؤال را از حضرت رضا (ع) كردند، " رجل تمتع بالعمرة الى الحج " ، كسى حجش حج تمتع است كه يكى از خصوصيات حج تمتع مسأله وجوب هدى است، كه تنها در حج تمتع هدى اجب است. " و فى عيبته ثياب له " ، در همان
لوازم سفرش يك لباسهائى براى اين متمتع وجود دارد، " ايبيع من ثيابه شيئاً و يشترى هديه؟ " يعنى به قرينه اين سؤال اين پول ندارد كه هدى تهيه كند، آيا مىتواند يك قسمت با كلمه من، " ايبيع من ثيابه شيئاً " ، يك قسمت از لباسها را بفروشد؟ " و يشترى هديه؟ " آن وقت هديى كه در حج تمتع واجب است را خريدارى كند؟ "
قال: لا " امام فرمودند: نه، بعد علتى برايش ذكر كردند كه همان علتى بود كه ديروز من خدمت شما عرض كردم، امام مىفرمايد: " هذا يتزين به المؤمن " لباس چيزى است كه زينت مؤمن است. لذا در آيه شريفه هم هست " خذوا زينتكم عند كل مسجد " لباس زينت انسان و زينت مؤمن است. اين لباسها را نفروشد، پس چه كند؟ " يصوم " به جاى هدى روزه بگيرد، " و لايأخذ من ثيابه شيئاً " از لباسها چيزى را كم و اخذ نكند.
خوب حالا اين اجمالاً دلالت بر جواز را دارد بلااشكال، كه اين آدمى كه له ثيابٌ، حالا مقتضاى اطلاق سؤال و ترك استفصال در جواب، اين است كه حتى اگر لباس اضافى هم داشته باشد، چون امام هيچ نپرسيدند كه اين لباسهائى كه دارد، آيا همهاش مورد ضرورت و نيازش است، يا اينكه لباسهاى اضافى دارد، و آيا اينها لباس تجمل است يا لباس معمولى است؟ نه در سؤال و نه در جواب اشارهاى به فرق بين اين صور و اين خصوصيات نشده است.
اجمالاً روايت اصل مشروعيت اين معنى را دلالت دارد، كه چنين آدمى مىتواند لباسها را نفروشد، و به جاى هدى روزه بگيرد. اما آيا بالاتر از اين دلالت دارد؟ آيا از روايت استفاده مىشود كه اصلاً غير از اين راهى ندارد، يعنى حق ندارد كه لباسها را بفروشد، و لايجوز له اينكه لباسها را بفروشد، بطورى كه اگر لباسها را فروخت و بر خلاف دستور عمل كرد، باز هم شبهه اين معنى باشد كه مسأله صوم به قوت خودش باقى است؟
به عبارت ديگر اگر اين روايت دلالت بر تعين بكند، بگويد: راهى غير از اين نيست، بايد لباسها را حفظ كند و روزه بگيرد. اگر لباسها را حفظ نكرد و اين را مخالفت كرد، و لباسها را فروخت و پولى بدست آورد، نمىتوانيم بگوئيم: آن بايد دوم از بين مىرود، احتمال قوى دارد كه همان مسأله وجوب صوم به قوت خودش باقى باشد، و با مخالفت با وجوب ابقأ اين وجوب صوم از بين نرود.
به عبارت ديگر اين غير از آن مسألهاى است كه ديروز بحث مىكرديم، ديروز مىگفتيم: كه لازم نيست انسان براى پول هدى، كسب كند، ولو كسب لايق بحاله و بشأنه باشد، لكن حالا اگر كسى رفت و كسب كرد ولو كسب غير لايق بحاله، و پولى بدست آورد وظيفهاش اين است كه با آن پول هدى تهيه كند، ديگر شبهه وجوب صوم در مسأله كسب مطرح نيست، لازم نيست برود كسب كند. لكن اگر كسب كرد و پولى بدست آورد، بايد آن پول صرف هدى
بشود.
اما امروز مسأله بالاتر از اين است، مسأله اين نيست كه بگوئيم: لازم نيست كه ثياب خودش را بفروشد، احتمال دارد كه روايت بخواهد اين معنى را بگويد: كه اصلاً حق ندارد لباسهاى خودش را بفروشد، فروش لباس مشروعيت ندارد، خوب اگر مشروعيت نداشت صوم واجب است. حالا اين امر غير مشروع را اگر رفت و مرتكب شد، و لباسهاى خودش را فروخت، اين سبب نمىشود كه آن وجوب صوم كنار برود. آن وجوب صوم به قوت خودش باقى مىماند.
لذا در كلام امام بزرگوار و همينطور اشارهاى در كلام صاحب جواهر هست، كه اگر رفت و ثيابش را فروخت و پولى تهيه كرد، بايد هدى بخرد، اما به هدى هم اكتفا نكند، بلكه مقتضاى احتياط، جمع بين هدى و بين وجوب صوم است، كه اگر هدى خريد و ذبح كرد، باز تكليف از عهده او ساقط نشده است، و مسأله احتمال وجوب صوم بر حسب اين روايت، به قوت خودش باقى هست.
حالا ببينيم از تعبير اين روايتى كه خوانديم چه استفاده مىشود، آيا استفاده مىشود كه حق ندارد ثياب خود را بفروشد، يا اينكه واجب نيست ثياب خودش را بفروشد؟ كدام يك از اينها را روايت دلالت دارد؟ آنكه در عبارت سائل تعبير شده است: " ايبيع من ثيابه شيئاً و يشترى هديه " اين تعبير دوتا احتمال درآن هست؟ " ايبيع " آيا مقصود اين است يعنى " ايجب ان يبيع من ثيابه شيئاً و يشترى هديه " ، اگر مقصود سائل اين باشد؟ " قال: لا " يعنى " لايجب عليه ان يبيع شيئاً من ثيابه " .
اما يك احتمال ديگر در روايت اين است كه اين احتمال ذيل روايت هم، مؤيد اين احتمال است كه بگوئيم: " ايبيع من ثيابه شيئاً " يعنى " ايجوز ان يبيع من ثيابه شيئاً " ، آيا جايز است كه از ثيابش بفروشد، " و يشترى هديه " ؟ " قال: لا " يعنى لايجوز، حق ندارد كه از ثياب خودش بفروشد و هدى خريدارى كند، و مؤيدش اين ذيل روايت است كه مىفرمايد: " يصوم و لايأخذ من ثيابه شيئاً " ، خوب لايأخذ ظهور در نهى دارد. يا اگر نفى هم باشد، جمله خبريهاى است كه مفادش مفاد جمله انشائيه است.
لايأخذُ يا لايأخذة، جمله خبريه يا انشائيه، هر دو مفادش يك مفاد است، يعنى جايز نيست كه از ثياب خودش چيزى را كم كند، اين ظهور دارد در همان احتمال دوم كه سؤال سائل، از جواز و مشروعيت است، و جواب امام هم به لا، نفى جواز و نفى مشروعيت اين معنى هست، بالاخره حالا يا ما معتقديم كه ظهور روايت در اين احتمال دوم است، يا اينكه نه، روايت محتمل الوجهين است: احتمال دارد كه نفى وجوب را دلالت داشته باشد، احتمال هم دارد كه
نفى مشروعيت را دلالت داشته باشد. در دوران بين نفى وجوب و نفى مشروعيت، قدر متيقن همان نفى وجوب است، قدر متيقن است، نه نفى مشروعيت.
اين روايت خوبى است كه در اين باب وارد شده، و ارسال سند هم با استناد مشهور به اين روايت، ضعف ارسالىِ سند روايت جبران مىشود. دوم روايت اول اين باب است، اين از نظر سند صحيح است، روايت ابن ابى نصر بزنطى، " قال: سألتُ ابالحسن (كه مقصود ابالحسن الرضا " ع " است) عن المتمتع يكون له فضول من الكسوة " ، لباسهاى اضافى دارد، " بعد الذى يحتاج اليه " بعد از آن لباسهائى كه مورد احتياج و نيازش هست، يك لباسهاى اضافى هم براى او هست" .
فتسوى بذلك الفضول مأة درهم " ارزش اين لباسهاى اضافى عبارت از صد درهم است، خوب " يكون ممن يجب عليه " آيا چنين آدمى از مصاديق افرادى است كه براو واجب است؟ حالا نمىگويد: چه براو واجب است. اما ظهورى دارد در اينكه " يجب عليه " يعنى " يجب الهدى عليه " ، به لحاظ اينكه سؤال از متمتع است، و خصوصيت حج تمتع، وجوب هدى در آن است. بگوئيم: مقصودش اين است " يكون ممن يجب عليه " ، آيا اين از افرادى است كه هدى براو واجب است؟ به لحاظ اينكه لباسهاى اضافى او صد درهم ارزش دارد. آيا هدى براو واجب است؟
(س:...) (پاسخ استاد:) بلى، البته احتمال بيع با آن ذيل روايت نمىسازد مخصوصاً با المتمتع، تازه يجب البيع عليه هم مقدمه وجوب الهدى است.
" قال " امام در جواب فرمود: " له بدّ " اين ممكن است يك ضرورتى برايش پيش بيايد، درست است الان لباسهايش اضافى است، از نظر لباس عنوان زياده و به تعبير روايت فضول مطرح است، اما ممكن است يك ضرورتى براو پيش بيايد، " من كسر او نفقٍْ " ممكن است يك كسرى در يك رابطهاى براى او پيش بيايد، كه يك احتمال من كسرٍ هم همين به معناى شكسته شدن بعضى از اعضا كه نياز به هزينه و مخارج دارد.
اين هم احتمالش در روايت هست، " من كسر او نفقة " لكن سؤال بعدى تأييد مىكند آن احتمال اول را، يعنى كمبودى ممكن است براو پيش بيايد، " قلتُ " ابن ابى نصر مىگويد: من عرض كردم خدمت آقا حضرت رضا (ع:) " له كسرٌ او ما يحتاج اليه بعد هذا الفضله من الكسوة " يعنى اين صد درهمى كه پول كسوه زائد هست، آن مخارج احتياطى كه مربوط به كمبود و چيزهائى كه ممكن است احياناً پيش بيايد، آنها هم در جاى خودش تأمين است، يعنى احتياجى نيست به اينكه از اين صد درهم اين لباسهاى زائد تأمين بشود، نه، آنها با قطع نظر از اين صد درهم، پول لباسهاى زائد آنها هم در جاى خودش تأمين شده و
مهيا هست.
(س:...) (پاسخ استاد:) چرا در جواهر نقل كرده است، اما اينجا كسر نقل كرده است. " قلتُ له كسر او ما يحتاج اليه بعد هذا الفضله من الكسوه " يعنى با قطع نظر از اين صد درهم پول لباسها آنها هم سر جاى خودش محفوظ است و تهيه و تدارك ديده شده است، " فقال: " امام فرمود: " و اىّ شئ كسوة بمأة درهم؟ " يعنى در حقيقت براى چى مىخواهد اين لباسهايش را به صد درهم بفروشد؟ هدف چيست؟ غرض از اين كار چيست؟ " و اى شئ كسوة بمأة درهم " يعنى براى چه اين كارها را انجام مىدهد؟
در حاليكه " هذا ممن قال الله " اين مصداق آن افرادى است كه خداوند درباره شان اينطورى فرمود: " فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم "يعنى بعد از آنكه همه آن احتمالاتى را كه امام ذكر كردهاند، ابن ابى نصر بزنطى گفت: اينها تهيه و تداركش ديده شده است، آخر به اينجا منتهى شد كه هدف از اين كار چيست؟ اگر هدف از اين كار مسأله تهيه هدى و استفاده از هدى است، نه، اين داخل در آن آيه است كه مىفرمايد: " فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحج " ..
اين روايت هم به نظر مىرسد كه ظهورش بد نيست، منتهى آن خصوصياتى كه در مرسله على بن اسباط وجود داشت، از قوت دلالت و از آن جهتى كه عرض كرديم كه احتمال عدم مشروعيت در روايت على بن اسباط جريان دارد، اين ديگر از اين نظرها ظهورى براى اين وجود ندارد. لكن در مقابل سندش يك سند صحيحى است، و نياز به انجبار درآن وجود ندارد، و اجمالاً با ملاحظه روايات و آن دليل اولى كه ذكر شد، اين معنى مسلم است كه لباس، غير از ساير وسايل زندگىِ انسان است، لباس خصوصيت دارد ولو انسان اضافه هم داشته باشد، ثياب تجمل هم باشد، مع ذلك لازم نيست انسان براى تهيه هدى اين لباسها را بفروشد.
لكن اگر فروخت شبهه اين معنى هست كه چون فروش مشروعيت ندارد، لذا مسأله با هدى تمام نمىشود، بلكه اگر فروخت و هدى تهيه شد، علاوه بر هدى مقتضاى احتياط وجوبى اين است كه مسأله روزه هم كنار اين هدى در كار بيايد، تا با علم اجمالى هيچگونه مخالفتى پيدا نشده باشد، اين در باب مسائل ديروز. اما مسأله امروز كه يك قدرى دنباله دارد و فروعى دارد، روايات مختلفى هم در بعضى از فروعش وارد شده است. در مسأله هفده، اولين فرع اين است" :
يجب وقوع صوم ثلاثة ايام فى ذىالحجه و الاحوط وجوباً ان يصوم من السابع الى التاسع و لايتقدم عليه " .
اولين چيزى كه در اين صيام ثلاثة ايام مطرح است، آيه شريفه اينطورى تعبير
كرده است، مىفرمايد: " فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحج " ، اين سه روز در حج واقع بشود، آيا مقصود از اين فى الحج از نظر زمان اين ظرفيت را بيان مىكند؟ فى الحج يعنى فى زمن الحج، خوب اگر اينطور باشد به لحاظ آيه شريفه ديگر، كه الحج اشهر معلومات و اشهر حج عبارت از سه ماه شوال، ذيقعده و ذيحجه مىباشد.
لذا از هنگام شروع ماه شوال آنهائى كه مىخواهند حج تمتع را انجام بدهند، و در حج تمتع عمره قبل از حج بايد واقع بشود، لذا اينها از همان اول ماه شوال اگر كسى مكه برود، مىتواند عمره تمتع را انجام بدهد، منتها بعد از آنكه عمره تمتع را انجام داد. خوب حالا يا وظيفه فتوائى يا احتياطى اين است كه ديگر از مكه خارج نشود. خوب اگر در مكه ماند، دو ماه بماند تا اينكه فصل اعمال حج كه از روز عرفه شروع مىشود، و بايد قبل از زوال روز عرفه، در مكه مُحرم بشود، بطورى كه زوال روز عرفه را در عرفات درك كند، و مانعى هم ندارد كه بين عمره و حج تمتع، حتى اين دو ماه فاصله شده باشد، و اگر كسى، حالا اين چون يك مسألهاى نيست كه فعلاً به ما ارتباط داشته باشد، مسأله مهمى است.
اگر كسى زودتر مكه رفت، عمره تمتعش را انجام داد، حالا يا خلاف شرع كرد، يا بر حسب آن بحثى كه ما قبلاً داشتيم كه خروج از مكه در فاصله بين عمره تمتع و حج تمتع براى كسى كه اطمينان دارد كه اگر موقع خودش به حج مىرسد، هيچ مانعى ندارد. لذا همين امسال هم مواردى پيش آمده بود كه از همان مدينه تلفنى سؤال مىكردند، كه بعضىها مكه رفتند، عمره تمتع را انجام دادند، بعد هم سرشان را زير انداختند، در فاصله بين عمره تمتع و حج تمتع، از مكه بيرون آمدند، به مدينه رفتند، تكليف اينها چيست؟
ما اين بحث را در ذيل بحثهاى عمره مفرده مطرح كرديم، روايات صحيحهاى هم در اين بحث وارد شده بود، و خلاصه آن روايات اين بود كه اين آدمى كه در فاصله بين عمره تمتع و حج از مكه خارج مىشود به طورى كه از ميقات هم مىگذرد، مثلاً مىرود مدينه كه ديگر مصداق روشنش هست، اين آدم وقتى كه مىخواهد به مكه برگردد، اگر برگشتش در همان ماهى باشد كه در همان ماه، از مكه خارج شده است.
مثل اينكه در ماه ذيقعده خارج شد، حالا هم در ماه ذيقعده مىخواهد به مكه برگردد، اين آدم همين جورى بايد برگردد، ولو اينكه به ميقات هم برمىخورد، اما ديگر لازم نيست كه محرم به احرام عمره تمتع، يا عمره مفرده بشود. همينطور بدون احرام يرجع الى مكه، و اگر خروجش يعنى برگشتش در غير ماهى باشد كه از مكه خارج شده است، مثل اينكه در ماه ذيقعده از مكه خارج شد، حالا اوائل ذيحجه مىخواهد به مكه برگردد، روايت مىگفت كه بايد مجدداً به ميقات كه مىرسد، به احرام عمره تمتع محرم شود و آن عمره
تمتع اولش يصير كالعدم. عمره تمتع او همين عمره تمتع دوم است، و مثل كسى كه قبلاً مكه نيامده، رسماً بايد محرم به احرام عمره تمتع شود و حج تمتع را انجام بدهد.
پس بالاخره اشهر حج عبارت از سه ماه است: شوال، ذيقعده، ذيحجه. حالا اين آيه شريفه كه مىفرمايد " فصيام ثلاثة ايام فى الحج " آيا مقصود اشهر حج است؟ و اشهر حج عبارت از ثلاثة اشهر است؟ صاحب جواهر مىفرمايد: نه، تعبيرش اين است: عندنا كه اين فى الحج در اينجا از نظر زمانى فقط ماه ذىالحجه است، فى الحج يعنى در خصوص ماه ذىالحجه بايد اين صيام ثلاثة ايام واقع شود، و احدى هم در اين معنى مخالفت نكرده كه بايد اين صيام ثلاثه در ماه ذىالحجه باشد.
اگر يك كسى يقين دارد كه پول هدى را ندارد و بعداً هم دسترسى ندارد حق ندارد قبل از ماه ذىالحجه بگويد: حالا كه ما وقت داريم، در مكه هم هستيم، نسبت به هدى هم تمكنى براى ما نيست، همين قبل از ماه ذىالحجه، اين سه روز روزهاى را كه بايد در حج گرفته بشود، انجام بدهيم. حتماً بايد در ماه ذىالحجه باشد. هيچ ترديدى در اين معنى نيست. خوب حالا ماه ذىالحجه گفت: اين را قبول كرديم.
آيا از همان اول ذىالحجه مىتواند اين كار را انجام بدهد؟ روز اول ذىالحجه شروع كند صيام ثلاثة ايام را انجام بدهد؟ اگر كسى از اين نظر بخواهد اشكال كند، كه خوب اول ماه ذىالحجه كه هنوز براو هدىّ واجب نشده تا بگويد: حالا كه هدى نيست خوب ما روزهاش را بگيريم، هدى روز عيد قربان واجب مىشود و ما هم عرض كرديم معناى " من لم يجد " يعنى در همان روز عيد قربان.
پس چه معنى دارد كسى اول ذىالحجه بيايد، روزه سه روز را بگيرد به عنوان اينكه بدل هدى است، كه هنوز هم هدى براو واجب نشده است، اين اشكال نيست، چرا؟ براى اينكه حالا، هم فتاوى و هم روايات زيادى داريم كه مىگويد: يا متعيناً و يا بهترين وقت براى اين ثلاثة ايام روز هفتم، هشتم و نهم ذىالحجه است. اين سه روز متوالى قبل از عيد قربان، هفتم، هشتم و نهم. در حاليكه از نظر عدم وجوب هدى، بين روز هفتم و بين روز اول ذيحجه، هيچ فرقى نمىكند. همانطورى كه روز هفتم " لايجب عليه الهدى " روز اول ذىالحجه هم همينطور است.
پس مسأله از اين نظر نيست، بلكه مسأله از اين است كه رواياتى وارد شده كه اين روايات يك عنايت خاصى نسبت به روز هفتم و هشتم و نهم دارد، و ظاهرش اين است كه قبل از اين روزها جايز نيست. روز ششم هم جايز نيست. تا چه برسد به روز اول ذىالحجه. منتها در كلام امام بزرگوار اين مسأله
به صورت احتياط وجوبى مطرح است، كه احتياط وجوبى اين است كه قبل از هفتم و هشتم و نهم روزه نگيرد، ولو اينكه ماه هم ماه ذىالحجه است. حالا مسأله را دنبال بفرمائيد، تا فردا ان شأ الله.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...