دوشنبه 24 ارديبهشت 1403 - 3 ذيقعده 1445 - 13 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 146
متن
درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
ظله العالى " "
جلسه يكصد و چهل و ششم "
در رابطه با اين دو مسأله: كه يكى مربوط به خوردن از هدى و ديگرى در رابطه با تثليث ثلاثة اقسامبود، خود آيتين را ملاحظه فرموديد. اما در اينجا رواياتى هست كه كثيرى از اين روايات هم از نظر سند معتبر هستند، و بلكه صحيح، اين روايات بر دو نوع هستند: بعضى از اينها مستقيماً در مقام تفسير اين دو آيه واقع شدهاند، و به عنوان روايات مفسّره مطرح هستند و اما بعضى از اين روايات خود حكم هدى را از نظر مصرف بيان مىكنند، بدون اينكه ناظر به تفسير اين دو آيهاى كه در اين باب وارده شده باشند، حالا بايد اين روايات را هم ملاحظه كرد تا ببينيم ان شأالله با ملاحظه اين روايات در اين دو مسأله، چه بايد قائل شد.
آيا اكل به عنوان شى مستحب مطرح است، يا به عنوان شى واجب؟ آيا تثليث به عنوان يك امر مستحب مطرح است، يا همانطورى كه ظاهر بعضى از كلمات، و بعض الاعلام هم به صراحت فتوا دادهاند، بايد قائل به لزوم تثليث شويم، و آن وقت اگر قائل به لزوم تثليث شديم، مباحثى به دنبال آن خواهد بود كه اگر كسى تثليث نكند و سهم فقرا را ندهد و اهدا نكند، آيا ضامن است يا خير؟
فقط صرف يك حكم تكليفى مطرح است؟ آيا اين فقرايى كه به آنها داده مىشود، حتماً بايد مؤمن باشند. يعنى شيعه امامى يا اگرفقط مسلمان هم باشند، كفايت مىكند، و همين طور در رابطه با مُهدى عليه، آن كسى كه اهدا به او مىشود.
اما اين مباحث ضرورتش براى آنجايى است كه ما لزوم تثليث را قائل شويم. اگر قائل به استحباب شديم، بعضى از اين مسائل ديگر موضوع ندارد. مثل مسأله ضمان، كه وقتى حكم به نحو استحباب مطرح است معنا ندارد كه مسأله ضمان در كار باشد. اما بعضى از مسائل ديگر ضرورت ندارد كه بحث شود والا قابل بحث است.
اما همه اين روايات در با چهلم از ابواب ذبح كه تقريباً سى روايت را صاحب وسائل ذكر كردند، كه آن رواياتى كه مورد نظر ما هست، در خلال همين روايات ذكر شده است.
اولين روايت كه بعض الاعلام هم براى لزوم تثليث و هم براى اينكه اين روايت دلالت بر تثليث مىكند، به آن خيلى تكيه كردهاند، اين روايت سوّم باب چهلم است، صحيحه سيف تمار، قال ابوعبدالله (ع) : اباعبدالله جريانى را نقل فرمودند: ان سعيد بن عبدالملك، سعيد پسر عبدالملك ظاهراً معروف،
قدم حاجّا، وارد مكه شد در حاليكه به عنوان حاجى وارد شده بود، فلقى أبى،، با پدر من امام باقر(ع) ملاقات كرد، فقال: مطلبى را از پدرم سوال كرد و آن اين بود، أنّى سقت هديا فكيف أصنع؟
من سياق هدى كردم، سياق هدى مربوط به حج قران است چون خصوصيت حج قران اين است كه بايد سوق هدى از ابتدا وجود داشته باشد و از همان هنگام احرام، بايد مسأله سوق هدى در كار باشد و لذا است كه در مسأله حج قران گفته مىشود، به جاى تلبيه، همان اشعار يا تقليد كفايت مىكند، اشعار يا تقليد، در احرام حج قران قائم مقام تلبيه است. اما در حج تمتع يا افراط بايد مسأله تلبيه تحقق داشته باشد، و او چارهاى جز تلبيه ندارد.
سوالش اين است، انى سقت هديا فكيف أصنع؟ سياق هدى كردم، و هدى را همراه خودم آوردم، حالا با اين هدى چه كار كنم؟ فقال له أبى:: پدرم امام باقر(ع) به اوفرمودند: بعد از اينكه مثلاً ذبح يا نحر كردى هدى خود را، اطعم أهلك ثلثاً، ثلث از اين هدى را به خانواده خود اطعام كن، و طبيعى است وقتى به اهل اطعام مىشود در جريان عادى، خود هم مىخورد. براى اينكه خود دور از اهل نيست، با آنها است. وقتى كه مىفرمايد: اطعم اهلك ثلثاً، اين همراه و ملازم عادى است با اينكه خودش هم از اين چيزى كه به اهلش اطعام كرده است، استفاده مىكند.
واطعم القانع والمعتر ثلثا، ثلث آن را به قانع و معتر بده، وأطعم المساكين ثلثاً، و به مساكين هم ثلث بده، حالا اولين استفادهاى كه بعض الاعلام (ره) از اين روايت صحيحه مىفرمايد، اين است كه اين روايت دليل بر اين است كه قانع و معتر ليسا بفقير. و اينها از عنوان فقير خارج هستند، و ما عرض كرديم كه در آيه شريفه اگر قانع و معتر از عنوان البائس الفقير خارج باشند، معنايش اين است كه در مجموعه آيتين، سه عنوان مطرح است: يكى عنوان اكل است، يكى صدقه به فقرا است كه از اطعموا البائس الفقير استفاده مىشود، و يكى هم اطعموا القانع و المعتر است كه اگر خارج از عنوان فقير شدند، ديگر اطعام آنها به معناى تصدق نخواهد بود.
چون تصدق تنها در مورد فقير مطرح است. پس اطعامشان به معناى اهدا خواهد بود، نه تصدق. ايشان اولين چيزى كه از اين روايت استفاده كردند، ويك مؤيّدى باز دنباله اين روايت براين مطلب دارد، تا اينجا اين سؤال اول جواب داده شد. سيف تمار مىگويد: اين ديگر مربوط به سعيدبن عبدالملك نيست كه بعد از اينكه امام صادق(ع) اين جريان را نقل كردند، فقلت: اين سوال رااز امام صادق(ع) كردم، گفتم: المساكين هم السؤال؟ يا حالا احتمال مىدهم السؤال هم باشد. آيا مساكين آنهايى هستند كه اهل سؤالند، آنهايى هستند كه دست دراز مىكنند و سؤال مىكنند؟
فقال: نعم، بلى مقصود من از مساكين همينها هستند و آن وقت وقال: امام اضافه كردند، بدون اينكه سوالى در كار باشد، خود امام صادق (ع) بيان كردند، وقال: القانع، اين قانعى كه در آيه شريفه است، الذى يقنع بما ارسلت أليه، آن كسى است كه قناعت مىكند به آن مقدارى كه برايش مىفرستيد، من البضعة فما فوقها، بضعه به معناى پاره است و پاره ظهور اولش در آن قطعه كوچك است، كم يا زياد، روى آن روح قناعتى كه در او وجود دارد، قناعت مىكند.
اگر كم هم برايش بفرستيد، نه عبوس مىشود و نه اعتراضى دارد. والمعتر ينبغى له اكثر من ذلك، اما معتر يك حالتى دارد كه چيز كم براى او فرستاده شود مناسب نيست، ينبغى، كه بيشتر از آن مقدارى كه بر قانع فرستاده مىشود، براى معتر فرستاده شود، چرا؟ هو اغنى من القانع، اين از قانع غنىتر است و سنگينتر و منيعتر است، هو اغنى من القانع، آيا اين تعبير مؤيّد آن استفادهاى كه بعض الاعلام كردند، هو اغنى من القانع، يعنى قانع و معتر هر دو غنى هستند و فقير نيستند، منتها در همين مرحله غنى، معتر غنىتر از قانع است، و پيداست كسى كه غنىتر شد، مناسب شأنش نيست كه مقدار كمى براى او فرستاده شود، بايد مقدار بيشترى براى او فرستاد.
پس اين تعبيرى كه امام صادق(ع) در ذيل مىفرمايد: هو اغنى من القانع، يعنى القانع والمعتر يشتركان فى الغنا، لكن معتر اغنى من القانع، پس اين تأييد مىكند همان حرف اول را، كه قانع و معتر در مقابل مساكين يك عنوانى است غير عنوان مساكين. هو اغنى من القانع، بعد معتر را امام اينگونه معنا مىفرمايد: يعتريك فلا يسألك، معتر آن است كه خود را به شما نشان مىدهد و عرضه مىكند، اما مثل مسكين نيست كه اهل سؤال باشد و مسكين يسألك، اهل سوال است، اما اين معتر در عين اينكه خود را عرضه مىكند براى طمع و رسيدن به آن چيزى كه از ناحيه شما بناست به او برسد، اما در عين حال اهل سؤال نيست.
يعتريك فلا يسألك، اين ديگر شايد بهترين روايتى باشد كه در اين باب وارد شده است و كيفيت استفاده را هم ملاحظه فرموديد كه در صدر روايت قانع و معتر، در مقابل مساكين قرار داده است و اين مقابله اقتضا مىكند كه قانع و معتر جز مساكين و فقرا نباشند، و ذيل روايت هم هو اغنى من القانع، اين معنا را تا حدى تأييد مىكند، كه القانع هو المعتر، يشتركان فى الغنا، لكن در حين حال يك احتمالى من در همين روايت مىدهم كه اين احتمال مبنايش دو مطلب است:
يك مطلب اين است كه شما خودتان مكرر خواندهايد و گفتهايد كه بين فقير و مسكين اين خصوصيت است، كه " اذا اجتمعا افترقا واذا افترقا اجتمعا " ، هر كجا فقير و مسكين با هم ذكر شود مثل آيه زكات، " انما الصدقات للفقرا والمساكين " آنجا هر كدام معناى خاصى دارد، " والمسكين اسؤ حالاً من الفقير
" ، اما اگر يك جايى فقط عنوان مسكين باشد يا عنوان فقير باشد، ديگر معناى مسكين اعم از فقير است و معناى فقير هم اعم از مسكين است، و اين يك مبنا.
مبناى ديگر را در آن تأييد عرض مىكنم و آن وقت روى اين مبنا احتمال نمىدهيد كه امام باقر(ع) به سعيد بن عبدالملك فرمودند: واطعم القانع والمعتر ثلثاً، اين قانع و معتر دو نوع از فقير هستند، و بعد مىفرمايد: واطعم المساكين ثلثا، اگر مىفرمود: واطعم الفقرا ثلثاً، ما كاملاً استفاده مىكرديم كه قانع و معتر خارج از دايره فقرا هستند. اما از اين تعبير استفاده مىكنيم كه قانع و معتر خارج از عنوان مساكين است.
ممكن است از باب مساكين خارج باشد ولى از باب فقير خارج نباشد و اين مقابلهاى كه در صدر روايت ذكر شده است، مقابله بين قانع و معتر و مساكين است، و مقابله قانع و معتر و فقرا نيست، اگر فقرا بود اين استفاده بعض الاعلام (ره) يك استفاده خوبى بود. اما با اين احتمالى كه عرض مىكنم از نظر صدر روايت جا براى اين استدلال باقى نمىماند. اين كه در ذيل دارد، هو اغنى من القانع يعتريك فلا يسألك، اولاً اگر معتر غنى است، آن چيزى كه محرّك كسى است براى اينكه سوال كند، يا خودش را نشان دهد، اين مسأله فقر است، و معمولاً آدمى كه ليس بفقير، چه معنا دارد كه خود رانشان پولدار بدهد تا از او استفاده كند.
اما معمولاً اينطور نيست و آنچه باعث سؤال كردن يا در ديد كسى خود را قرار دادن و نشان دادن مى شود، اين است كه چيزى از ديگرى به او برسد، اين مسأله فقر است والا اگر كسى ليس بفقيرٍ آن هم فقير شرعى كه به معناى اين است كه بالفعل يا بالقوه، تمام مخارج يك سال را دارد، چه معنا دارد خود را نشان ديگرى بدهد. لذا احتمال دارد كه اين اغنى من القانع يعنى در همان عالم فقر، فقر قانع بيش از فقر معتر است، و در نتيجه معتر از نظر فقر گرفتاريش كمتر از قانع است، و اين اغنى روى اين حساب است و شاهدش اين است كه روايت مساكين را به سؤال تفسير مىكند.
كجا مساكين به سؤال تفسير مىشود، اگر مقصود از مساكين اعم از فقرا باشد، كثيرى از فقرا به هيچ وجه اهل سؤال نيستند و اينهايى كه به آنها زكات داده مىشود، كثيرى آنهااصلاً اهل سوال نيستند. پس اينكه مساكين را به اهل سؤال و به سائل " باليد " كما فى بعض روايات، معنا مىكند. مؤيد اين معنااست كه اين اطعموا البائس الفقير، بر حسب اين روايت، مقصود عبارت از مساكين است. واطعموا القانع والمعتر فقرا هستند.
يك نكته جالب روى اين كلمه بائس، در اطعموا البائس الفقيراست كه معلوم مىشود آيه شريفه آن فقير معمولى را نمىخواهد بيان كند، كه الفقير با البائس مثل عطف بيان باشد نه، آيه شريفه يك فقير خيلى بدخت را مىخواهد بيان
كند. اما در اطعموا القانع والمعتر آن ديگراين معنا را دلالت ندارد، و عنوان بائس الفقير ديگر در آنجا تحقق ندارد.
پس در حقيقت هر دو آيه ممكن است مسأله مساكين و فقرا را دلالت داشته باشند، مساكين را اطعموا البائس الفقير مىگيرد، و فقرا مقابل مساكين، سائل باليد را اطعموا القانع والمعتر، دلالت دارد. آيا با احتمال در معناى اين روايت، مىتوانيم ادعا كنيم كه اين روايت يك ظهور قوى به تمام معنا دارد كه عنوان قانع و معتر خارج از دايره فقرا هستند، و اطعموا القانع والمعتر معنايش صدقه نيست، بلكه اهدا معنايش است، به لحاظ اينكه القانع والمعتر خارجان من دايرة الفقير.
به نظر من با دقت در اين روايت نمىتوانيم، ظهور روايت را در معنايى كه ايشان استفاده كردند قبول نكنيم، و در روايت دو احتمال دهيم كه ايشان استفاده كردند و يك احتمال آن كه ما عرض كرديم، واذا جأ الاحتمال بطل الاستدلال. براى اينكه قانع و معتر خارج از دايرة فقرا هستند، اين دقت در اين روايت چنين معنايى را استفاده مىكند.
(س: ...) (پاسخ استاد): ظهور هم ندارد و احتمال است، اما احتمالى نيست كه خلاف ظاهر باشد و احتمالى است كه با دقت در روايت به دست مىآيد و خلاف ظاهر هم نيست، و وقتى كه دو احتمال متساوى در يك روايت بود، ديگر نمىشود به اين روايت استدلال كرد. براى اينكه اين روايت كاملاً دلالت مىكند بر اينكه قانع ومعتر از دايره فقرا خارجند و اينبه گردن روايت نيست.
شما مىخواهيد گردن اين روايت بگذاريد كه اين روايت در مقام تفسير آيه، آيه را براى ما معنا كرده است، و گفته: اطعموا البائس الفقير، همان فقرا هستند، اطعموا القانع والمعتر، بلحاظ مقابله غير فقرا هستند. پس آن اطعموا اول معنايش تصدق است، و اطعموا دوّم معنايش اهدا است. مجموع آيتين يدلّ على التثليث. شما مىخواهيد از روايت اين چنين استفاده كنيد، آيا مىشود به روايت اين معنا را تحميل كرد، كه روايت در مقام تفسير آيتين، آيتين را حمل بر تثليث مىكند؟ و مفاد آيتين مسأله تثليث است؟ روايت چنين چيزى را دلالت ندارد.
روايت ديگر روايت هيجدهم اين باب است كه صحيحه است، و صحيحه شعيب العقر قوفى قال: " قلت لأبى عبدالله (ع) سقت فى العمرة بدنة، مىگويد: من در عمره يك سياق هدى كردم در حالى كه در عمره چه عمره تمتع باشد و چه عمره مفرده باشد، اصلاً سياق هدى واجب نيست. اما ظاهراً در عمره مفرده سوق هدى مستحب است، يكى از مستحبات عمره مفرده سوق هدى در حال احرام است. اما وجوبى ندارد. مىگويد: سقت فى العمرة بدنة فأين أنحرها، كجا اين بدنه را نحر كنم؟ چون البته عمره است و ديگر كارى به منى
وامثال ذلك ندارد قال: بمكّه، امام فرمودند: جاى نحر بدنهاى كه در عمره سوق شده باشد، عبارت از مكه است.
قلت أى شئ أعطى منها؟ من چه مقدار را اعطا كنم از اين بدنه؟ قال: كل ثلثاً، واهد ثلثا، وتصدّق بثلث " . اين ديگر نازل به تفسير آيه شريفه نيست و عرض كرديم روايات دو نوع است: بعضى مصرف را بيان مىكند، بدون اينكه نازل به تفسير آيه باشد، و بعضى مفسر آيه هستند مثل روايت سيف تمار كه خوانديم. اين روايت كه كل ثلثا، واهد ثلثا، وتصدّق بثلث، اگر ما باشيم و ظاهر اين روايت، وجوب از آن استفاده مىشود.
اما با آن نكتهاى كه در باب اكل ذكر كرديم كه امر در مقام توهم حذر است و دلالت بر وجوب ندارد، كه براى اين وقوع در مقام توهم حذر هم بعضى از مؤيدات در همين رواياتى كه در باب چهلم ذكر شده است، وجود دارد و شايد عرض كنم، آن وقت ممكن است كسى بگويد: بعد از اين كل ثلثاً، دلالت بر وجود نمىكند، آن واهد ثلثا وتصدق ثلثا كه در سياق آن كل ثلثا است، استفاده وجوب نمىشود، ولى حداقل استفاده تثليث از اين روايت استفاده مىشود.
(س:...) (پاسخ استاد): آنكه ذهنش بوده مسأله استحباب است مثل كسى بيايد سوال كند از كيفيت نماز شب، نه، سوال مىكند كه اين نماز شب مفروق عنه، انه مستحب كيف يوتى به.
روايت ديگر، روايت اول اين باب است ، صحيحه محمدبن عمار است كه اين روايت را صاحب وسائل در همين باب چهلم، در دو جا ذكر كرده است:
روايات چهاردهم، همين روايت اول است، روايش هم معاوية ابن عماراست، منتها قبل از معاوية ابن عمار اختلاف دارد، والا دو روايت نيست. معاوية ابن عمار عن ابىعبدالله(ع) " قال: اذا ذبحت او نحرت فكل و اطعم، بخور و اطعام كن، كمال قال الله: فكلوا منها و اطعموا القانع و المعتر فقال(ع): القانع الذى يقنع بما اعطيته، آن مقدارى كه به او مىدهيد، قانع است والمعتر الذى يعتريك، خودش را بر تو عرضه مىدارد، و نشان مىدهد براى اينكه از تو استفاده كند، والسائل الذى يسألك فى يديه، سائل آن است كه رسماً سوال مىكند، به سوى تو و به سوى احسان تو دست دراز مىكند، والبائس الفقير "
بائس هم، همان فقير است، يك معناى اضافهاى بر حسب اين روايت براى البائس وجود ندارد، خوب حال اين روايت چه طورى معنا مىشود، اولا اينكه امام صادق(ع) سائل را معنا مىكند، ما سائل در آيتين نداشتيم، اين تفسير و اين تعريف سائل به چه خصوصيت، و روى چه حسابى است. آيا راهى غير از اين دارد كه بگوئيم: امام مىخواهند همان فقير در اطعموا الباس الفقير را معنا كنند، و بگويند: مقصود از آن مسكين است. خوب حالا اين مسكين شد، قانع و معتبر چه هستند.
عمده نكته اينجااست، اگر قانع و معتبر، در مقابل آن استفادهاى كه بعضى العلام از آن روايات سيف تمار داشتند: ما عكس آن را از آن روايات استفاده كنيم، اگر قانع و معتر غنى بودند، بايد امام در اينجا سه تا حكم را بيان كند، سه تا حكم مطرح باشد: يكى مسئله اكل، يكى مسئله اطعام به معناى تصدق است، و يكى هم مسئله اطعام به معناى اهدأ است، در حالى كه ظاهر روايت دو تا حكم است، فكل واطعم همانطورى كه ابن ادريس هم فتوايش همين است، مىگويد:
آن كه لازم است دو تا مطلب است: يكى مسئله خوردن و يكى مسئله اطعام به فقرا، اما مسئله اهدأ مىگويد: ديگر در آيتين مسئله اهدأ مطرح نشدهاست، اگر اين قانع و معترى را كه امام صادق(ع) در مقابل سائل معنا كرد و در مقابل بائس، فقير معنا كرد، اگر مقصود از قانع و معتر غنى باشد، سه تا حكم در اينجا مطرح است، چرا مىفرمايد فكل واطعم، يعنى دو تا حكم بيشتر وجود ندارد، يكى مسئله اكل است، يكى مسئله اطعام است، و اگر بفرمائيد، تمسكشان به آيه وطعموا القانع و المعتر، دليل بر اين است كه مقصود از اطعام اهدأ است.
پس چرا بائس را ايشان در ذيل روايت معنا مىكند، مىفرمايد: " والبائس الفقير " ، معلوم مىشود كه با توجه به مجموع آيتين اين روايت مىگويد: دو تا حكم، يك حكم عبارت از اكل است، يك حكم عبارت از اطعام است. اين چارهاى ندارد جز اينكه ما قانع ومعتر را جزو مصاديق فقرا بدانيم، بگوئيم: آيه اطعم القانع و المعتر، بر حسب اين روايت، نمىخواهد يك مطلب اضافه به نام لزوم هديه و لزوم اهدأ را بيان كند، و الا سه تا حكم بايد در اين روايت بيان شود.
مثل همان صحيحه شعيب العقرقوفى، به حسب ظاهر مىگفت: " كل ثلثاً واهد ثلثاً و تصدق بثلث " ، در حالى كه اين روايات، بيش از دو تا حكم را مطرح نكردهاست. پس اين روايت شاهد بر اين است كه قانع و معتر جزو افراد فقرا هستند، نه اينكه قانع و معتر مربوط به غنى باشند، فرض كرديم طبع قصه هم اقتضأ مىكند، اصلا قانع آن كه يقنع بما اعطيته، آن آدم غنى كه اصلا توجه به اين مسائل ندارد، يا بالاتر معتر اگر غنى باشد، لاينبغى اينكه غنى براى خاطر استفاده مالى، خودش را به رخ آن صاحب پول بكشاند، كهنشان بدهد كه ما يادت نرويم، در اعطا فراموش نشويم، اينها با فقر مناسبت دارد. اما با غنى نمىتواند اين معنا مناسبتى داشته باشد. باز بعضى از روايات ديگر هم هست، كه فردا ان شأ الله عرض مىكنيم.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...