• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى " "
    جلسه چهاردهم "
    بحث در اين بود كه اگر يك شوط يا بيشتر سهواً بر اشواط طواف اضافه كند، گفتيم جهاتى در بحث وجود دارد:
    يكى اينكه آيا تكميل آن به چهارده شوط لازم است يا خير. از رواياتى لزوم آن فهميده شد، يا به نحو شرطيت و يا تكليف و لزوم نفسى. و اينكه در بعضى از روايات كلمه نافله عنوان شده كه مجموع چهارده شوط را دو طواف فرض كرده، يكى را فريضه و ديگرى نافله، كلمه نافله منافاتى با لزوم اكمال ندارد، زيرا اولاً: مسلم نيست كه طواف دوم عنوان نافله داشته باشد، ممكن است طواف اول نافله باشد، و مؤيداتى هم براى آن هست، لكن بر فرض كه طواف واجب همان طواف اول است و دومى عنوان نافله دارد، كلمه نافله منافاتى با لزوم اكمال چهارده شوط ندارد، زيرا معنى لغوى نافله مقصود است نه زايد بر فريضه، يعنى مجموع، جز حج يا عمره نيست، آنچه از اين چهارده شوط عنوان جزئيت حج و يا عمره است، هفت شوط است، و هفت شوط ديگر اضافى است، ولو اينكه فرضاً از باب عقوبت لازم است انجام گيرد، بعلاوه عنوان نافله تنها در يك روايت ذكر شده و آنهم روايت على ابن ابى حمزه است كه از جهت سند غير معتبر است، زيرا على ابن ابى حمزه ظهور در همان ابى حمزه بطائنى دارد، و او كذاب معروف است و روايت او فاقد حجيت است، لكن روز گذشته عرض كرديم، در روايتى از امام باقر عليه‏السلام است كه امير المؤمنين عليه‏السلام طواف را هشت شوط انجام دادند، ظهور دارد كه سهواً چنين چيزى انجام يافته است و دارد كه هفت شوط اول را رها كردند و طواف دوم را از شوط اضافى شروع نمودند كه مجموعاً يك طواف كامل تحقق پيدا كرد، بعد نقل مى‏كنند كه حضرت امير بعد از آن، دو ركعت نماز خواندند و بعد از آن سعى صفا و مروه را انجام دادند و بعد برگشتند به مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواندند كه معلوم مى‏شود اين نماز مربوط به دو طواف اول است.
    يك مشكل روايت همان بود كه در درس گذشته گفتيم كه روايت دلالت مى‏كند كه امام معصوم عليه‏السلام در اعمال عبادى دچار سهو شده، در حاليكه با قطع نظر از معتقدات ما اماميه كه حتى در مسائل عادى هم مى‏گوييم از آنها سهو و نسيان صادر نمى‏شود، عملاً ما در هيچ روايت و تاريخى نداريم كه امام معصوم مثلاً در نماز شك كرده باشد بين سه يا چهار ركعت و همچنين ساير شكوكى كه براى ما و مردم عادى مورد ابتلأ است، خود اين معنى موهن روايت است.
    وهن ديگر در روايت وجود دارد، اينكه مى‏فرمايد "فترك سبعة" ظهور آن‏
    چيست؟ يعنى هفت شوط اول را بطور كلى كأن لم يكن فرض كرده‏اند، پس چرا دوتا دوركعت نماز خوانده‏اند، يكى قبل از سعى و ديگرى بعد از سعى، ظاهرِ"فترك سبعة" يعنى آن هفت شوط اول را كأن لم يكن فرض كردند ،در اين صورت دوتا دو ركعت نماز براى چيست؟ دوتا نماز دليل بر آن است كه به هر دو طواف اعتنا شده است، ولو اينكه يكى عنوان نافله داشته باشد و ديگرى فريضه، لكن اين با كلمه "فترك سبعة" نمى‏سازد، اگر بخواهيم "فترك سبعة" را به اين معنى بگيريم كه عنوان فريضه را از آن گرفته و عنوان نافله به آن داده‏اند، مانند مواردى كه در باب نماز عدول تحقق پيدا مى‏كند.
    اگر كسى به خيال اينكه نماز ظهر را خوانده مشغول نماز عصر شد و در وسط آن متوجه شد نماز ظهر را نخوانده اينجا وظيفه عدول است، حتى مرحوم سيد در كتاب عروة آنقدر دايره عدول را توسعه داده كه مى‏فرمايد، حتى اگر نماز عصر را تمام كرده است بعد بفهمد نماز ظهر را نخوانده، همان چهار ركعت خوانده شده را نماز ظهر قرار دهد، منتهى تا اين مقدار را مشهور فتوى نداده‏اند، اگر چه روايتى هم بر آن دلالت مى‏كند، لكن آن روايت معرض عنه مشهور است، اما در اثنأ نماز جاى بحث نيست كه واجب است با نيت عدول كند، يعنى نيت خود را از عصر به ظهر برگرداند. بحث اين است كه وقتى عنوان عدول تحقق پيدا مى‏كند، آيا مى‏توانيم بگوييم نماز عصر را رها كرد؟!! يا اينكه مى‏گوييم از نماز عصر به ظهر عدول كرد، يعنى بحث در اين است كه آيا ترك در چنين مواردى استعمال مى‏شود، يا اينكه كلمه عدل بايد بكار برده شود. ترك، معنى رها كردن دارد، لذا ظاهرِ صدرِ روايت دارد كه "فترك سبعة" يعنى هفت شوط اول را كأن لم يكن فرض كرد، آنگاه اين اشكال مطرح است كه پس چرا دو نماز خوانده شد؟ لذا صدر و ذيل روايت با هم هماهنگ نيست، ظهور دوتا، دو ركعت نماز اعتنا به شوط اول است نه رها كردن آن، مگر آنكه توجيه كنيم و بگوئيم ترك يعنى عدل، يعنى طواف فريضه را نافله فرض كرده‏اند، شش شوط ديگر به يك شوط اضافى افزودند و آنرا فريضه قرار دادند و اين توجيه هم خلاف ظاهر است.
    اين روايت چون موضوع آن يك امر غير قابل قبول است، نمى‏توانيم آنرا تفكيك كنيم، و بگوئيم حيث اسناد سهو به امام عليه‏السلام را كنار مى‏گذاريم، اما بقيه مسائل روايت را بعنوان يك روايت صحيحه و معتبره مى‏پذيريم، چنين تفكيكى قابل قبول نيست. ممكن است در روايتى دو حكم يا سه حكم باشد، و مربوط به هم نباشد، در جاى خود ثابت شده كه اگر يك حكم آن غير قابل قبول بود، و يا معرض عنه بود ملازمه ندارد با اينكه دو حكم ديگر آن كنار گذاشته شود، ولى اگر روايتى موضوع آن يك موضوع غير قابل بود، نمى‏توانيم آنرا تفكيك كنيم، نمى‏توانيم بگوئيم اصل موضوع را نمى‏پذيريم،
    اما چيز ديگرى شبيه اين موضوع فرض كنيم، و حكم را بر آن مترتب كنيم، به چنين تفكيكى نمى‏توان ملتزم شد، به نظر من اگرهم از آن اشكال ديگر صرفنظر شود، روايت قابل تفكيك نيست. اين روايت با اين مشكلاتى كه دارد كنار مى‏رود، و ما را ملزم به چيزى نمى‏كند. بحث منحصر در اين روايت هم نيست، تا بخواهيم حتماً به آن عمل كنيم. بلى اگر روايت هيچ مشكلى نداشت، يا مشكلات آن قابل حل بود مى‏توانستيم اين مقدار از آن استفاده كنيم كه هفت شوط دوم عنوان طواف فريضه دارد، و اين مطلب از روايت ديگر قابل استفاده نبود، حتى روايت ابن ابى حمزه هم كه دارد مجموع آن نافله وفريضه است، ندارد كه كدام فريضه و كدام نافله است، فقط همين روايت اگر مشكلى نداشت مى‏رسانةد كه "فترك سبعة" يعنى "جعلها من عنوان الفريضه مستبدلة الى عنوان نافله" آنگاه از آن استفاده مى‏شد كه از چهارده شوط هفت شوط اول عنوان نافله داشته و هفت شوط دوم فريضه است.
    گرچه از طريق ديگرى هم تا اندازه‏اى البته نه به حدى كه براى انسان اطمينان حاصل شود، مى‏توان استفاده نمود كه دومى فريضه است، زيرا اگر اولى فريضه باشد و دومى نافله باشد، لازم مى‏آيد، بين طواف فريضه و نماز آن هفت شوط فاصله باشد، و شايد اين مقدار فاصله ضرر زننده باشد.
    اينكه ميگويد بعد از تمام شدن چهارده شوط، دو ركعت نماز بخواند قبل از رفتن به صفا ومروه، قرينه است بر اينكه طواف دوم فريضه باشد تا فاصله نباشد، اين مؤيد هست اما عرض شد كه اطمينان بخش نيست. زيرا درست است كه نبايد فاصله باشد، اما اين مقدار فاصله بعيد است مضر باشد. البته ما در بحث نماز طواف بحث خواهيم كرد كه چه مقدار فاصله مى‏توان انداخت.
    از كلام امام بزرگوار قدس سره بدست مى‏آيد كه ايشان نتوانسته‏اند از روايات بدست بياورند كه از اين چهارده شوط كدام فريضه است و كدام نافله، لذا مى‏فرمايند اين دو ركعت كه بعد از چهارده شوط مى‏خواند، نيت كند كه آنها را براى طواف واجب انجام مى‏دهد، همين كه نيت كند نماز براى طواف واجب است كافى است، ديگر لازم نيست كه مشخص كند هفت شوط اول واجب بوده و اين نماز براى آن است و يا اينكه هفت شوط دوم واجب بوده و اين نماز براى هفت شوط دوم است.
    آخرين مشكلى كه اين مسئله دارد اين است كه اين دوتا دو ركعت اولاً لازم است يا خير؟ و ثانياً چرا بين اين دو تفكيك شده است كه بعد از انجام چهارده شوط، دوتا دو ركعت بخواند، مسئله سعى آنقدر لزوم ندارد كه حتماً بلافاصله بعد از طواف و نماز آن انجام شود، در بحث سعى مى‏خوانيم كسى كه صبح طواف را انجام دهد تا شب مى‏تواند آنرا تأخير بياندازد. چرا دو ركعت قبل از سعى خوانده شود و دو ركعت بعد از سعى؟ پس دو جهت در بحث مطرح‏
    است، اول اينكه دوتا دوركعت لازم است يا خير، آيا چهار ركعت لازم است خوانده شود؟ از كثيرى از روايات لزوم دو نماز دو ركعتى دلالت ميكند، و ظهور در وجوب هم دارد، همچنانكه از عبارت امام بزرگوار هم وجوب فهميده مى‏شود، زيرا مى‏فرمايد دو ركعت قبل از سعى بخواند و بعد مى‏فرمايد "صلى ركعتين بعد السعى لغير الفريضه" ظهور دارد كه بايد 4 ركعت تحقق پيدا كند.
    روايت 16 باب 34 از ابواب طواف (از جهت سند اشكال دارد) "محمد بن ادريس (فى آخر السرائر) نقلاً من نوادر احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطىّ (در سند ابن ادريس به نوادر مناقشه شده است) عن جميل انه سأل ابا عبد الله عليه‏السلام عمن طاف ثمانية اشواط و هو يرى انها سبعة (يعنى خيال مى‏كرده هفت شوط است، بعد فهميده هشت شوط است) قال: فقال: ان فى كتاب على عليه‏السلام انه اذا طاف ثمانية اشواط يضم اليها ستة اشواط ثم يصلى الركعات بعد (آن چهار ركعت را بعداً انجام دهد) قال: و سأل عن الركعات (از ركعات سؤال شد) كيف يصليهن او يجمعهن او ماذا؟ (آيا هر چهار ركعت را بعد از 14 شوط به صورت دوتا، دو ركعت انجام دهد يا اينكه حكم ديگرى دارد) قال يصلى الركعتين للفريضه (مشخص نمى‏كند فريضه كدام است) ثم يخرج الى الصفا و المروه فاذا رجع من طوافه بينهما، (كه از سعى در موارد زيادى تعبير به طواف مى‏شود) رجع يصلى ركعتين للاسبوع الاخر". لابد آن نافله است، آنچه اين روايت مى‏رساند دو جهت است:
    1- اصل وجوب دوتا، دو ركعت
    2- كيفيت انجام آن كه يكى قبل از سعى است و ديگرى بعد از آن.
    روايت 6 باب 34 "و عنهم عن عبد الرحمن عن معاوية ابن وهب عن ابى عبد الله عليه‏السلام (شبيه روايت زراره است منتهى اين از امام صادق عليه السلام است) ان علياً عليه‏السلام طاف ثمانية اشواط فزاد ستة ثم ركع اربع ركعات" در مقابل اين رواياتى كه ظهور در چهار ركعت و لزوم آن دارد، روايت صحيحه رفاعه است، جلد 9 باب 34 روايت 9 "و عنه عن عباس عن رفاعة قال: كان على عليه‏السلام يقول: اذا طاف ثمانية فليتم اربعة عشر قلت: يصلى اربع ركعات، قال: يصلى ركعتين". ظاهر روايت اين است كه مجموعاً بيش از دو ركعت نماز واجب نيست، آيا مى‏توانيم روايت را توجيه كنيم كه مقصود رفاعه اين بود كه قبل از سعى چند ركعت بخواند و امام فرمود دو ركعت، اين خلاف ظاهر است، ظاهر روايت اين است كه بيش از دو ركعت واجب نيست، لذا روايات ديگر را مجبوريم حمل بر استحباب كنيم، در كيفيت انجام چهار ركعت هم نكته‏اى است كه فردا شاره خواهيم كرد.
    پايان