• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و سى و هفتم "
    بحث در زمان ذبح و نحر بود، ايشان به طور احتياط وجوبى فرمودند كه احتياط اين است كه از روز عيد تأخير نيافتد و اگر تأخير افتاد، ايام تشريق را زمان قرار بدهد و اگر ايام تشريق هم انجام نشد " فى بقية ذى الحج‏ة " ، و اگر نشد "فى العام القابل " ما از نظر روايات دو سه روايت را خوانديم كه از اين دو سه روايت، يكى‏شان تقريباً دلالتى بر اين مسأله داشت، ولى يكى دو روايت ديگر، كاملاً منطبق بر مدعى‏ نبود و بلكه يك روايتش بر خلاف آنچه صاحب جواهر استفاده كردند، از آن مطلب ما نحن فيه استفاده نمى‏شد.
    اما يك روايت ديگرى هست كه در كلام صاحب جواهر اشاره نشده است، لكن در بعضى از كلمات ديگر اشاره شده، و آن نسبةً دلالتى خوبى دارد و همين طور چند روايت است كه وقتى انسان مجموعش را ملاحظه مى‏كند، همين ترتيبى كه در كلام امام بزرگوار (قدس سره) ذكر شده، همين ترتيب استفاده مى‏شود، يعنى در درجه اول روز عيد قربان و در رتبه بعد، ايام تشريق و در رتبه سوم بقية ذى الحجة، ملاحظه مجموعه روايات، آن رواياتى كه به ما نحن فيه مرتبط است و در همين محل بحث ما وارد است، از ملاحظه مجموعش چنين معنائى استفاده مى‏شود.
    اما آن روايتى كه صاحب جواهر ذكر نكردند و از نظر دلالت خوب است و بهتر از اين رواياتى است كه صاحب جواهر مورد استدلال قرار دادند، به استثناى يك روايتش، اين روايتى است كه در ابواب حلق و تقصير اين روايت ذكر شده، ابواب حلق و تقصير باب اول روايت اول صحيحه‏اى است كه مربوط به عمر بن يزيد، ايشان نقل مى‏كند " عن ابى عبدالله(ع) قال: اذا ذبحتَ اُضحيتك فاحلق رأسك " بعد از آنكه اُضحيه خودت را ذبح كردى، آن وقت نوبت به حلق رأس مى‏رسد، " اذا ذبحتَ اُضحيتك فاحلق رأسك و اغتسل " كه شايد مقصود از " و اغتسل " همان شستشو دادن سر باشد به لحاظ اينكه معمولاً سرى كه تراشيده مى‏شود يك بقايائى از موها در سر باقى مى‏ماند كه براى پاك شدن شستشو داده مى‏شود، " و قلم اظفارك و خُذ من شاربك " حالا ظاهر اين روايت، جمع بين حلق و تقصير است. اين يك بحثى است كه ما در آينده ان شأ الله در باب حلق و تقصير مطرح مى‏كنيم، لكن آنكه فعلاً از اين روايت در ما نحن فيه استفاده مى‏شود اين است كه مسأله حلق و تقصير ترتب دارد بر ذبح اُضحيه، اول بايد ذبح اضحيه واقع شود، بعد مسأله حلق و تقصير، آن وقت به اين معنى ما اضافه مى‏كنيم كه باز آن هم در آينده بحث مى‏شود، و آن اين است كه حلق و تقصير از نظر زمان، زمانش همان روز عيد است، در روز عيد حلق و
    تقصير بايد واقع شود، آن وقت اگر زمان حلق و تقصير روز عيد باشد و حلق و تقصير هم مترتب بر ذبح اضحيه، پس اين روايت دلالت دارد بر اينكه ذبح اضحيه " يجب ان يكون يوم العيد " به اين كيفيت يك دلالت خوبى بر ما نحن فيه مى‏تواند داشته باشد، پس عنوان روايت همين است " اذا ذبحتَ اضحيتكَ فاحلق رأسك و اغتسل و قلّم اظفارك و خُذ من شاربك " لكن عرض كرديم اين روايت در كلام صاحب جواهر هيچ مورد اشاره واقع نشده است، آن وقت رواياتى از قبيل " ان خفن الحيض يوكّلن من يذبح عنهن " كه ما آن روز در دلالتش مناقشه كرديم، ايشان به اين روايت تمسك كرده است.
    و اما روايات ديگرى كه در باب هست، كه عرض كرديم مجموعه اين روايات، مجموعه اين مطلبى را كه امام بزرگوار مى‏فرمايند، دلالت دارد حال اين روايات را هم بخوانيم، بعد نتيجه بگيريم ان شأ الله.
    در ابواب ذبح باب چهل و چهارم حديث اول، روايت صحيحه حريز است، " حريز عن ابى عبدالله (ع) " نقل مى‏كند " فى متمتع يجد الثمن و لايجد الغنم " پول براى خريدن و تهيه هدى دارد، لكن هر چه گردش مى‏كند غنمى را پيدا نمى‏كند كه با پول خودش خريدارى كند، حال تكليف او چيست كه از نظر پول مشكلى ندارد، لكن از نظر وجدان غنم، لايجد الغنم؟ " قال يخلف الثمن عند بعض اهل مك‏ة " ، او پول خودش را به بعضى از اهل مكه بدهد " و يأمر من يشترى له و يذبح عنه " به او وكالت بدهد كه با اين پول گوسفندى را خريدارى كند و به نيابت از صاحب پول كه ديگر مكه را رها كرده و رفته، به نيابت از او ذبحى را انجام بده، " و هو يجزى عنه " اين كفايت مى‏كند از طرف متمتع، " فان مضى ذوالحج‏ة " اگر ماه ذى‏الحجه تمام شد و دسترسى به گوسفند پيدا نشد " أخّر ذلك الى قابلٍ من ذى‏الحج‏ة " اين را بايد تأخير بياندازد تا ذى‏الحجه سال آينده، پس بعد از تماميت ذى‏الحجه در همين سال ديگر كفايت نمى‏كند.
    خوب باز اين روايت يك تكه مطلب را دلالت مى‏كند كه آخر وقت اجزأ ولو در همين موردى كه " لايجد الغنم " ، آخر وقت اجزأ، عبارت از ذى‏الحجه است و با خروج ذى‏الحجه، ديگر هيچ موقعيتى براى ذبح هدى و ذبح اضحيه باقى نمى‏ماند، اين روايت اين مقدار را براى ما دلالت مى‏كند.
    همين طور در باب سى و نهم از ابواب ذبح حديث پنجم، اين هم صحيحه معاوية بن عمار است، " عن ابى عبدالله(ع) فى رجلٍ نسىَ ان يذبح بمنى " فراموش كرد كه مسأله ذبح را در منى انجام بدهد " حتى زار البيت " تا زمانى كه طوافش را انجام داد، آن حرفى كه آن روز در جواب از صاحب جواهر عرض كرديم كه زنهائى كه خوف حيض دارند روايت مى‏گويد اينها زود خودشان را به مكه برسانند و وكيل كنند كسى را كه از ناحيه اينها ذبح كند، صاحب جواهر مى‏فرمودند اين دليل بر اين است كه همين روز عيد، بايد ذبح حاصل شود، ما
    عرض كرديم نه!، اين براى خاطر اين است كه مسأله طواف حج مترتب بر ذبح و بر حلق است، يعنى حاجى روز عيد قربان، هنوز ذبح نكرده، هنوز حلق و تقصيرى انجام نداده، حق ندارد بگويد از منى برويم به مكه و طواف را انجام بدهيم، اين طواف بعد از آن است كه مسأله ذبح و حلق و تقصير تحقق پيدا كرده باشد، لذا آن روايت كه مى‏گويد زنهاى خائفه از حيض، به عجله خودشان را به مكه برسانند براى تسريع در طواف، اين دليل بر اين نيست كه ذبح بايد روز عيد قربان واقع شود، نه!، آن براى خاطر اين است كه طواف مترتب بر ذبح است و قبل از ذبح نمى‏شود طواف تحقق پيدا كند، لذا ببينيد اين روايت مى‏گويد " رجلٍ نسى ان يذبح حتى زار البيت " اين " زار البيت "
    خصوصيتش چيست؟
    خصوصيتش اين است كه طواف به بيت مترتب بر ذبح است، حالا او چون فراموش كرده ذبح را و انجام نداده و طواف بيت را با اينكه مترتب بر ذبح است، انجام داده، خود اين سؤال و مورد در اين روايت كاشف از اين معنى است و دلالت بر اين ترتب طواف بر ذبح مى‏كند، " فى رجل نسى ان يذبح حتى زار البيت " و آمده اين كار را كرده، بعد از آنكه طواف به بيت را انجام داده، حالا يادش آمد، " فاشترى بمكة ثم ذبح " ، آمد گوسفندى را در مكه خريدارى كرد و ظاهرش هم اين است كه همانجا ذبح كرد، نه اينكه آورد به منى، " قال لابأس قد اجزأ عنه " ، مانعى ندارد و اين مجزى است، منتها اين هم به لحاظ مورد نمى‏تواند منطبق بر تمام مورد بحث ما شود، اين موردش مسأله نسيان است، البته فى نفسه احتمال داده مى‏شود كه اين حكم به اجزأ اختصاص به نسيان داشته باشد، به اين نحو يك احتمالى جريان دارد، لكن اين صحيحه معاوية بن عمار اجمالاً بر اجزأ ولو فى مورد النسيان، دلالت مى‏كند.
    (سؤال و پاسخ استاد:) ترتبش، ترتب واقعى نيست، براى اينكه دير مى‏شود و خوف حيض دارد، خوب مقارن با اينكه او حركت مى‏كند به مكه، نائب هم مى‏رود ذبح مى‏كند كه وقتى او وارد مكه شد و هنوز طواف را انجام نداده، نائب ذبح را انجام داده، اما اگر خودش بخواهد دو سه ساعت بماند و ذبح كند و بعد مكه برود، با مسأله خوف حيض چكار بكند؟ (س:...) (پاسخ استاد:) خوب حالا آنكه يك مسأله عمومى است، كسى را كه براى يك كارى نائب قرار مى‏دهند و در مباحث نيابت خوانديد كه بايد اين نائب مورد وثوق باشد، اطمينان داشته باشند كه عمل مورد نيابت را با تمام خصوصيات انجام مى‏دهد، خوب فورى نايب مى‏گيرد كه همين الان برو براى من گوسفند بخر و ذبح كند.
    در باب ششم از ابواب ذبح بعضى از روايات هست كه يك قدرى بايد دقت شود، روايت صحيحه، روايت اول از باب ششم، روايت على بن جعفر " على بن جعفر عن اخيه موسى بن جعفر(ع) قال: " على بن جعفر مى‏گويد: " سألته‏
    عن الاضحى كم هو بمنى؟ " مسأله اضحى و ذبح اضحيه در منى چند روز است؟ منى خصوصيات دارد كه در روايات بعدى هم هست، در منى چند روز مى‏شود اضحيه را ذبح كرد؟ " فقال: اربعة ايام " چهار روز، يك روز، روز عيد است و سه روز هم ايام تشريق، پس (حال ولو اينكه خصوصياتش ذكر نشده) اجمالاً اين معنى را دلالت دارد كه اگر كسى خيال كند كه در منى زمان اُضحيه منحصراً روز عيد قربان است، نه! مسأله اين طور نيست، ايام در منى چهار روز است، چهار روز براى اُضحيه، ظرفيت زمانى دارد و موقعيت زمانى.
    حال اگر ما از اين هم استفاده نكنيم كه حتى حاجى " فى صورة العلم و العمد " هم مخير بين اين چهار روز است، لااقل اين معنى را استفاده مى‏كنيم كه اگر از روز عيد قربان تأخير افتاد ولو تأخيرش عن علم و عمدٍ باشد، گناه كرده، معصيت تحقق پيدا كرده است، اما اين طور نيست كه ذبح فى غير زمانه و فى غير وقته انجام شده باشد، و ظاهرش هم اين است كه عنوان قضا در آن نيست، عنوان قضا نيست كه كسى فكر كند كه روز عيد قربان، عنوان ادائى دارد مثل نماز فى الوقت، و آن سه روز بعدى عنوان قضائى دارد مثل نماز خارج وقت كه در نماز هم از نظر وقت همانطورى كه مكرر در اصول و جاهاى ديگر ذكر شده، مسأله‏اش، مسأله تعدد مطلوب است، خود ثبوت قضا دليل بر تعدد مطلوب است، يعنى اصل " و ايقاع الصلاة مطلوبٌ و ايقاعها فى الوقت مطلوب آخر " ، و اگر مطلوب دوم فوت شد ولو عن علم و عمدٍ كسى خداى نكرده نماز نخواند، اين سبب نمى‏شود كه مطلوب اول از بين برود، اصلُ ايقاع الصلاة بر عهده او هست، منتها در خارج عنوان قضا دارد، اين روايت كه مى‏گويد كه " فقال اربعة ايام " معنايش اين است كه اجمالاً اين چهار روز ظرفيت زمانى براى ذبح دارد، اما اينكه عنوانش هم مثل نماز در وقت و نماز خارج وقت، عنوان ادائى و قضائى است، اين هم از اين روايت استفاده نمى‏شود و احتمال دارد كه اين روايت بخواهد اين حرف را بزند كه تمامى اين چهار روز كانّ به صورت تخيير مطرح است، يعنى حاجى هم مى‏تواند روز عيد ذبح كند و هم مى‏تواند روز يازده و دوازده و سيزده ذبح كند كه موقعيت اينجا ولو اينكه در اصل تعدد مطلوب با نماز ادا و قضا يكى است، لكن از يك نظر، اين بالاتر است، ممكن است روايت اين خصوصيت را دلالت كند.
    (س:...) (پاسخ استاد:) آن هم قضا معلوم نيست رتبه متأخر است، اين معنايش اين نيست كه بخواهد عنوان ادائى را ذكر كند.
    حالا دليل بر اينكه او اين معنى را اراده ندارد، عرض مى‏شود كه يكى دو روايت ديگرى در همين مقوله يك تفريعى بر آن ذكر شده كه آن تفريع مى‏سازد با اينكه مسأله ادا و قضا مقصود نيست، حالا باز يك روايتى شبيه همين روايت اول است، روايت عمار ساباطى كه موثقه است" .
    عن ابى عبدالله (ع) قال سألته عن الاضحى بمنى فقال اربعة ايام " ، عين همين روايت على بن جعفر كه خوانديم مى‏باشد.
    اما آن روايتى كه يك قدرى تفريع دارد و تفريعش يك مطلب جديدى را دلالت مى‏كند، روايت پنجم اين باب است، روايت منصور بن حازم " عن ابى عبدالله (ع) قال: سمعته يقول: النحر بمنى ثلاثة ايام " كه حالا اين جمعش با آن "اربعة ايام " يعنى " ثلاثة ايام بعد العيد " كه عيد را محرز و مفروغ عنه گرفته و بعد از عيد، " ثلاثة ايام " فرض كرده كه در حقيقت آن روايات " اربعة ايام " با توجه به روز عيد است و اين روايت " ثلاثة ايام " يعنى " بعد يوم العيد " كه همان ايام تشريق است، حالا ببينيد اول مى‏فرمايد: " النحر بمنى ثلاثة ايام " لكن يك چيزى را بر آن تفريع مى‏كند، آن هم با (فأ) تفريعيه، مى‏فرمايد: " فمن اراد الصوم لم يصم حتى تمضى ثلاثة ايام " ، در مسئله و عنوان اضحى دو خصوصيت هست:
    يكى از نظر وقوع ذبح و اضحيه مسأله اضحى مطرح است.
    يكى هم اضحى از نظر حرمت صوم مطرح است كه ما مى‏دانيم در سال دو روز روزه‏اش حرام است؛ يكى روز عيد فطر است و يكى روز ديگر عيد قربان است، اينكه اينجا مى‏گويد " النحر بمنى ثلاثة ايام " ، بعد مسأله صوم را تفريع مى‏كند، دليل بر اين است كه اضحى را در رابطه با صوم مطرح مى‏كند، نه در رابطه با وقوع ذبح و اضحيه در اضحى، و الا اگر معنايش اين بود " النحر بمنى ثلاثة ايام " معنايش از نظر اضحيه بود، ديگر چه معنى دارد كه بگويد " فمن اراد الصوم لم يصم حتى تمضى ثلاثة ايام " ، با كلمه (فأ) تفريعيه وقتى كه مسأله صوم را مطرح مى‏كند، معلوم مى‏شود كه هدف اصلىِ روايت مسأله روزه است كه آن هم با عيد اضحى مربوط است، آن وقت روايت مى‏خواهد اين حرف را بزند، بگويد آنهائى كه در منى هستند، اينها همانطورى كه بر اينها روزه روز عيد قربان حرام است، روزه سه روز بعد هم بر آنها حرام است، اما آنهائى كه در شهرهاى مختلف هستند اينها فقط محدوده حرمت روزه‏شان يك روز است و همان روز عيد قربان است به طورى كه فرداى عيد قربان كه پيش آمد هيچ مانعى براى روزه گرفتن آنها نيست، عبارت روايت را دقت بفرمائيد، " فمن اراد الصوم لم يصم حتى تمضى الثلاثة ايام " كه اين عبارت " حتى تمضى الثلاثة ايام " هم يك قرينه است بر اينكه آن " ثلاثة ايام " اول، يعنى " ثلاثة ايام " بعد از روز عيد، نه " ثلاثة ايامى " كه روز عيد جزئش باشد براى اينكه از نظر حرمت روزه ديگر يازده و دوازده كه خصوصيتى ندارد، ايام تشريق كه عبارت از سه روز است، روزه او حرام است " لمن كان بمنى " ، اما " و النحر بالامصار يومٌ " باز هم اين در رابطه با روزه‏اش هست، لذا تفريع مى‏كند " فمن اراد ان يصوم صام من الغد " ، اگر كسى در شهرها بخواهد روزه بگيرد، همان فرداى‏
    عيد قربان برايش هيچ مشكلى ندارد، آن وقت لقائل ان يقول؛ كه اين تفريع در اين روايت سبب مى‏شود كه اين روايت را ديگر از محل بحث خودمان خارج كنيم و بگوئيم اين روايت در رابطه با اثر صيام مطرح است، نه در رابطه با اثر ذبح و نحر اضحيه.
    يك روايت ديگرى هم هست در باب چهل و چهارم حديث سوم، اين روايت را ابى بصير نقل كرده " عن احدهما (ع) قال: سألته عن رجلٍ تمتعَ " يعنى حجش، حج تمتع است كه خصوصيت حج تمتع وجوب هدى است در مقابل حج افراد، " فلم يجد ما يهدى " چيزى را پيدا نكرد كه هدى قرار بدهد، " ما يهدى " يعنى يجعله هدياً، چيزى را كه به عنوان هدى قرار بدهد، پيدا نكرد، " حتى اذا كان يوم النفر " وقتى كه يوم النفر پيش آمد " وجد ثمن شاٍْ " آن وقت پول يك گوسفند را پيدا كرد و قدرت پيدا كرد بر اينكه گوسفندى تهيه كند.
    حال تكليفش چيست؟
    ابوبصير سؤال مى‏كند " أيذبح او يصوم؟ " آيا او ذبح كند و يا بدل ذبح كه در مسائل بعدى و آيه شريفه هم دلالت داشت كه " فمن لم يجد " بايد روزه بگيرد " فصيام ثلاثة ايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم " ، حال ابوبصير سؤال مى‏كند كه تعبيرش اين است " يوم النفر " پول گيرش آمد براى تهيه هدى.
    حال تكليفش چيست؟
    آيا همين " يوم النفر " برود هدى را بخرد و ذبح بكند؟ يا اينكه نه چون ديگر زمان ذبح گذشت، منتقل به صوم ده روز مى‏شود؟ " فصيام ثلاثة ايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم " ، " قال: " روايت اينجور مى‏فرمايد " بل يصوم " بايد روزه بگيرد، تعليل دارد " فان ايام الذبح قد مضت " ايام ذبح ديگر تمام شد، خوب " فان ايام الذبح قد مضت " ، اولاً اين " يوم النفر " در اين روايت معنايش چيست؟ آيا مقصود از " يوم النفر " همان روزى است كه از منى كوچ مى‏كنند به مكه براى انجام طواف و احكامى كه باقى مانده؟ كه معمولاً هم عنوان " يوم النفر " و اصولاً تعبير به نفر در همين رابطه مى‏شود، نفر يعنى نفر از منى به مكه كه نفر از منى به مكه معمولاً بعد از زوال روز دوازدهم است و براى آنهائى كه شب سيزدهم بيتوته مى‏كنند بعد از زوال روز سيزدهم، اما خوب معمولاً نفر عبارت از بعد از زوال روز دوازدهم تحقق پيدا مى‏كند، آيا اگر مقصود از " يوم النفر " همان يوم دوازدهم باشد كه مى‏گويد " يوم النفر وجد ثمن شاٍْ " ، اين مى‏سازد با اينكه صبح روز دوازدهم پول گوسفند برايش آماده و تهيه شد، آن وقت اينكه مى‏فرمايد " فان ايام الذبح قد مضت " ، در ايام، حداقل جمع عبارت از سه روز است، خوب اينجا سه روز كه " لم يمض بل مضى يومان " يكى روز دهم و يكى روز يازدهم.
    حال چه كنيم؟
    به عبارت ديگر از يك طرف كلمه " يوم النفر " ظهور دارد در روز دوازدهم و از يك طرف تعليل، " فان ايام الذبح قد مضت " ظهور دارد در اينكه حداقل سه روز گذشته است.
    چگونه بين اين دو جمع كنيم؟
    تعليل مى‏گويد كه سه روز گذشته و ايام ذبح سه روز بوده، " يوم النفر " روز دوازدهم است و روز دوازدهم روز سوم است، نه اينكه روز سوم گذشته باشد.
    ما از كدام يك از اين دو ظهور رفع يد كنيم؟
    از صاحب جواهر استفاده مى‏شود كه ما از آن ظهور " يوم النفر " صرف نظر مى‏كنيم و مى‏گوئيم مقصود از " يوم النفر " يعنى روزى كه اين حاجى از مكه كوچ مى‏كند براى وطن خودش و به آن هم اين را اضافه كنيم، بگوئيم معمولاً زمانى كه حاجى‏ها كوچ مى‏كردند از مكه براى برگشتن به وطن خودشان، مخصوصاً در آن زمانها وقتى بوده كه ديگر ماه ذى الحجه تمام شده بوده، ما بيائيم روايت اينطورى را معنى كنيم، آن وقت نتيجه اين مى‏شود كه " فان ايام الذبح " يعنى بيست و يك روز، روز دهم به ضميمه بيست روز باقىِ از ذى الحجه كه بر حسب آن روايت قبلى، تا آخر ذى الحجه مى‏گفت مانعى ندارد كه از ناحيه اين حاجى گوسفند خريدارى شود و ذبح بشود.
    آيا اينجورى تصرف كنيم؟ يا اينكه نه، يوم النفر را همان روز دوازدهم قرار دهيم و بعد بگوئيم " فان ايام الذبح " حالا اين جمعى است كه حداقل عبارت از دو روز است و مقصود روز دهم و يازدهم است.
    لكن اين دو مبعّد دارد: يك مبعدش مسأله جمع بودن ايام است، يك مبعد ديگرش اين است هيچ كس اين حرف را نزده كه ايام ذبح عبارت از ده و يازده باشد كه ما بين روز يازدهم با روز دوازدهم فرق قائل شويم، بگوئيم روز يازدهم، روز وقوع ذبح هست اما روز دوازدهم " مضى ايام الذبح " ، لذا به اين دو قرينه، كلام صاحب جواهر را تأييد كنيم و يك خلاف ظاهر مرتكب شويم و بگوئيم مقصود از " يوم النفر " يعنى " يوم النفر من مكة للرجوع الى بلادهم " و معمولاً هم آن نفر بعد از تماميت ماه ذى‏الحجه واقع مى‏شده است.
    بالاخره مجموعه رواياتى را كه انسان ملاحظه كند، اولاً در رابطه با اينكه " يوم العيد " تعين دارد، انسان بايد احتياط وجوبىِ در كلام امام را مطرح كند، و نسبت به ايام تشريق و بقيه ذى الحجه هم ملاحظه اين روايات كه بعضى‏هايشان مى‏گفت " كم الاضحية بمنى؟ " بعد مى‏گفت " اربعة ايام " آن " اربعة ايام " ديگر در آن تفريع صيام مطرح نبود، آن را ضميمه كنيم به آن روايتى كه مى‏گفت تا آخر ذى‏الحجه وكيل اين حاجى مى‏تواند از طرف اين حاجى گوسفند بخرد و ذبح بكند و اگر وكيل بتواند، لابد خود موكل هم مى‏تواند، جمع بين اينها همان ترتيب است كه اگر روز دهم رعايت احتياط وجوبى را
    نكرد، نوبت به ايام تشريق مى‏رسد و اگر ايام تشريق هم رعايت نشد يا نسيان شد و يا جهل و امثال ذلك در كار بود الى آخر ذى‏الحجه من هذا العام، و اگر تا آخر ذى الحجه هم امكان پيدا نكرد، در ذى‏الحجه سال آينده، ملاحظه مجموعه روايات همين مطلبى را كه در كلام تحرير الوسيله است نتيجه مى‏دهد. تا بحث بعدى ان شأ الله.
    پايان