• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و سى و ششم "
    در مسأله يازده به دنبال بحث ديروز مى‏فرمايند " و الاحوط عدم التأخير من يوم العيد ولو أخّر لعذر او لغيره فالاحوط الذبح ايام التشريق و الا ففى بقية ذى الحج‏ة " .
    يك بحث مهم در رابطه با ذبح و نحر، عبارت از زمان ذبح و نحر است، در كلمات فقها به اين تعبير مطرح شده كه " يجب ان يكون يوم النحر " بايد اين ذبح در يوم النحر واقع شود، اين مطلب همانطورى كه در كلام صاحب جواهر (عليه الرحمة) اشاره شده، اين معنى دو بُعد دارد، " يجب ان يكون يوم النحر " يك وقت در مقابل اين معنى هست كه قبل از يوم النحر و قبل از عيد قربان جايز نيست كه كسى ذبح كند به عنوان عمل حج، " يجب ان يكون يوم النحر اى لاقبله " ، يعنى قبل يوم النحر جايز نيست كسى ذبح كند، اگر در اين بُعدش اين معنى ملاحظه شود، ظاهراً اين مسأله اجماعى و اتفاقى است و از هيچ يك از فقها، حتى يك قول نادرى هم نقل نشده كه مى‏شود قربانىِ حج را كسى قبل از روز دهم ذبح كند يا نحر كند.
    پس اين عبارت ممكن است كه در مقابل اين معنى باشد و اين يك مسأله مسلمى است و ترديدى در آن نمى‏باشد.
    اما يك بعدش اين است كه بگوئيم " يجب ان يكون يوم النحر اى لابعده " ، در مقابل بعد از يوم النحر باشد، يعنى حتماً بايد ذبح در روز دهم واقع شود نه در روز يازدهم و دوازدهم و ما بعد، اگر به اين كيفيت مسأله مطرح شود، اين تا حدى محل خلاف و اختلاف است، و اينطور نيست كه يك مسأله مسلم و روشنى باشد، براى اينكه بعضى از فقهاى متقدم تصريح به اين معنى كردند كه مى‏تواند ذبح را در غير يوم النحر انجام بدهد، لكن يوم النحرِ افضلٌ، به صراحت اينطورى تعبير كردند به اينكه يوم النحر داراى يك فضيلت و رجحان زائدى است و الا ضرورتى ندارد كه يوم النحر واقع شود.
    در بعضى از كلمات اين عبارت واقع شده (خوب دقت بفرمائيد) گفته‏اند كه اگر كسى از يوم النحر ذبح را تأخير بياندازد تعبير به جازَ كرده‏اند، و اگر كسى ذبح را از يوم النحر تأخير بياندازد جازَ، منتها در اين كلمه جازَ دو احتمال جريان دارد.
    يك احتمال اينكه مى‏خواهند همين جواز تكليفى را متعرض شوند، بگويند لازم نيست كسى در يوم النحر انجام بدهد، و تأخير هم بياندازد هيچ مشكلى نيست، معصيت و گناهى هم در بين نيامده، ممكن است مرادشان اين باشد.
    اما يك احتمال ديگر هم هست و آن اين است كه مقصود از جازَ همان اجزأ
    باشد يعنى اگر كسى تأخير انداخت، خيال نشود كه ديگر اگر ذبح كرد يا نحر كرد به درد نمى‏خورد، نه!، از نظر اجزأ مسأله در جاى خودش محفوظ است منتها يك خلاف شرعى و به تعبير مرحوم محقق (عليه الرحمة) در شرايع يك اثمى تحقق پيدا كرده، پس در نتيجه اصل اين معنى كه " يجب ان يكون الذبح يوم النحر " اگر در مقابل " لابعد يوم النحر " باشد اين يك مسأله مسلمى نيست، اما به خلاف آن بُعد اول كه اگر در مقابل " قبل يوم النحر " باشد يك مسأله مسلمى است و احدى در آن مخالفت نكرده، اما در اين مسأله خلاف وجود دارد، و لذاست كه امام بزرگوار هم در تحرير الوسيله به صورت احتياط وجوبى اين معنى را مطرح كردند كه احتياط وجوبى اين است كه ذبح در روز عيد قربان واقع شود، ولى اين معنى باز مسلم است كه چه ما قائل به وجوب شويم و بگوئيم حتماً بايد يوم النحر باشد و چه قائل به احتياط وجوبى، مسأله به صورت تعدد مطلوب مطرح است نه به عنوان وحدت مطلوب، حتى در آنجائى كه از روى علم و عمد واقع شود، اگر كسى عالماً عامداً مختاراً و متمكناً در روز عيد قربان قربانى نكرد، اينطور نيست كه اگر او فردا قربانى كند، آن قربانى ديگر بدرد نخورد، و بگوئيم خوب اين ديگر به چه درد مى‏خورد؟ اين وقتش روز عيد قربان بوده " و مضى وقته " ، و حالا كه وقتش گذشت ديگر وجوده كالعدم، نه! اينطور نيست، مسأله به صورت تعدد مطلوب مطرح است، يعنى در روز عيد قربان در اين رابطه دو چيز واجب است:
    يكى اصل الذبح و يكى كون الذبح يوم العيد، حالا اگر اين مطلوب دوم مخالفت شد ولو مخالفت عمديه، ولو با تمام امكاناتى كه داشت و هيچ مشكلى براى او وجود نداشت مخالفت كرد، آن مطلوب دوم كنار مى‏رود، يعنى " وقوعه يوم النحر " كنار مى‏رود اما اصل مطلوب كه عبارت از ذبح باشد، به قوت خودش باقى است، اين اصل الذبح از گردن حاجى در صورتى كه هدى بر او واجب باشد، ساقط نمى‏شود، پس حتى اگر ما به صورت فتوا بگوئيم لازم است ذبح يوم النحر تحقق پيدا كند، لكن عنوانش، عنوان وحدت مطلوب نيست كه اگر مخالفت شد ديگر به طور كلى مسأله از دست او خارج شده باشد، بلكه عنوان تعدد مطلوب است و همانطورى كه مرحوم محقق در شرايع تصريح مى‏فرمايد كه اگر كسى تأخير انداخت، گناه كرده كه پيداست موردش تأخير لالعذرٍ است، مى‏گويد گناه كرده لكن در عين حال بايد ذبح را انجام بدهد و اگر انجام داد مجزى است، و اينطور نيست كه اين ذبحش كَلا ذبح باشد، حال اينجا تقريباً ما روايات را مى‏خواهيم ملاحظه كنيم براى سه مطلب;
    يك مطلب اين كه آيا از روايات استفاده مى‏شود " تعين يوم النحر " براى ذبح؟ يا اينكه نه، همانطورى كه بعضى از فقهاى متقدم فتوا دادند يوم النحر به عنوان‏
    انه افضل مطرح است، نه به عنوان تعين و وجوب.
    دوم اينكه حالا اگر از يوم النحر تأخير افتاد لعذرٍ او لغير عذرٍ، ديگر بقيه ايام به نحو مساوى است يا اينكه يك ترتيبى وجود دارد؟ و اينطورى كه از روايات و از كلمات استفاده مى‏شود اگر در روز نحر، ذبح واقع نشود، نوبت مى‏رسد به ايام تشريق كه ايام تشريق همان يازدهم و دوازدهم و سيزدهم است، در درجه اول ايام تشريق، اگر ايام تشريق محقق نشد باز لعذرٍ او لغير عذرٍ، وقت ادامه دارد تا آخر ذى الحجه، اما بعد از تماميت ذى الحجه ديگر وقتى براى ذبح وجود ندارد، الا سال آينده آن هم در ماه ذى الحجه اين معنى پياده شود، چنين مسائل مختلفى را در رابطه با ذبح مى‏خواهيم با ملاحظه روايات ببينيم كه چه مقدارش و يا همه‏اش از روايات استفاده مى‏شود يا خير؟.
    از رواياتى كه راجع به اصل مسأله كه آيا يوم النحر تعيّن دارد يا به عنوان استحباب مطرح است، بايد ملاحظه كرد، دو روايات است، هر دوى اين روايات اتفاقاً ما خوانده‏ايم، لكن به بعضى از جهات ديگر مورد استشهاد بوده، اما به اين جهتى كه امروز مورد بحث ما هست، نظرى به اين روايات قبلاً نشده، اين دو روايت در ابواب وقوف به مشعر باب هفدهم، در جلد دهم وسائل است، در باب هفدهم.
    يكى حديث دوم است كه همين حديثى بود كه ما ديروز خوانديم منتها يك قطعه‏اش را صاحب جواهر در همان ابواب ذبح نقل كرده بود كه ما ديروز آن تكه را ملاحظه كرديم، تفريعى بود كه صاحب وسائل كرده بود، اما اصل روايت باجمعها در همين حديث دوم باب هفدهم از ابواب وقوف به مشعر نقل شده، روايت، همان روايت سعيد اعرج است كه مى‏رسد به اينجا، كه قبلا خوانديم، از همان تكه‏اى كه ديروز تقطيع كرده بود، وسط روايت است، " ثم افض بهن حتى تأتى الجمرة العظمى " ، مى‏گويد زنها را از مشعر افاضه كن و اينها را ببر جانب منى و در منى اينها را ببر سراغ جمره عظمى كه همان جمره عقبه است، " فترمين الجمرة " جمره را رمى كنند، خوب حالا جمره رمى شد، تكليف بعدى چيست؟ مى‏فرمايد " فان لم يكن عليهن ذبح " اگر بر اينها هديى واجب نباشد، مثل اينكه حجشان حج افراد است، در حج افراد مسأله هدى وجود ندارد، اگر اينها " فان لم يكن عليهن ذبح فليأخذن من شعورهن و يقصرنّ من اظفارهن " ، خوب از اين " فان لم يكن عليهن ذبح فليأخذن من شعورهن " شما چه استفاده مى‏كنيد؟ از اين به حسب فهم عرفى اين معنى استفاده مى‏شود كه بعد از رمى جمره عظمى، اگر بر اين زنها ذبحى واجب باشد، اول بايد ذبح را انجام بدهند و بعد بروند سراغ تقصير، بعد نوبت به تقصير مى‏رسد، خوب ما استفاده نمى‏كنيم با توجه به اين معنى كه تقصير بلااشكال بايد در روز عيد قربان واقع شود، از اين استفاده مى‏كنيم كه موقعيت‏
    ذبح، قبل التقصير است، پس استفاده مى‏كنيم كه ذبح بايد در يوم النحر تحقق پيدا كند، منتها از مفهومش استفاده مى‏كنيم، " فان لم يكن عليهن ذبحٌ " نوبت به تقصير مى‏رسد، پس معنايش اين است " ان كان عليهن ذبح " اول بايد ذبح تحقق پيدا كند و بعد از آنكه ذبح محقق شد آن وقت " تصل النوبة الى التقصير " با اينكه تقصير از احكام عيد است و در عيد بايد تحقق پيدا كند، پس از اين روايت مى‏شود استفاده كرد كه اين روايت حكم مى‏كند به اينكه ذبح هم بايد در روز عيد قربان واقع شود، منتها عرض كرديم آنهائى هم كه بايد مى‏گويند، به صورت تعدد مطلوب مى‏گويند نه به صورت وحدت مطلوب كه اگر عالماً عامداً ذبح را در روز عيد قربان انجام نداد، ديگر ذبحش بدرد نمى‏خورد و اين تكليف به طور كلى قابل امتثال نيست، كسى اين حرف را نزده است.
    يكى هم روايت سوم باب هفدهم است، دنبال همين روايت سعيد اعرج روايتى است كه ابوبصير " عن ابى عبدالله (ع) قال: رخّص رسول الله (ص) للنسأ و الصبيان ان يفيضوا بليلٍ " يعنى من المشعر الحرام، از مشعر همان شب مى‏توانند افاضه كنند، " و ان يرموا الجمار بليل " و رمى جمره هم به شب واقع شود، " و ان يصلوا الغداة فى منازلهم " ديگر كارها را انجام داده‏اند، رمى جمره شده، حالا مى‏توانند بيايند در محل استراحتشان در منى، نماز صبحشان را بخوانند، قبل از آنكه روز شود، اينها رمى جمره را انجام داده‏اند، حالا عمده اين تكه ذيل است: " فان خفن الحيض " حالا كه در منى هست، روز دهم است، رمى جمره را هم انجام دادند، اگر اين زنها خوف حيض بعدى را نداشته باشند، خوب مشكلى نيست، اما اگر خوف حيض را دارند كه در نتيجه اگر حيض شوند، آن طواف حج و نماز طواف را ديگر نمى‏توانند انجام دهند و همين طور طواف نسأ را.
    حال اينها چه كنند؟
    خوف عروض حيض مانع از طواف بعدى كه واجب بعدىِ در باب حج است، خوف از عروض حيض دارند، مى‏فرمايد " فان خفن الحيض مضين الى مك‏ة " صبح روز عيد قربان حركت كنند و بروند به مكه تا قبل از اينكه حيض گريبان آنها را بگيرد، طوافهايشان را انجام دهند.
    خوب نسبت به ذبح چه كنند؟
    نسبت به تقصير كه تقصير يك عمل جزئىِ مختصرى است، " يأخذن من شعورهن " آن مهم نيست، اما مسأله ذبح كه يك مسأله مهمى هست و معمولاً هم به دست خود انسان هم واقع نمى‏شود، مى‏فرمايد اين روايت " و وكلن من يُضحى عنهن " اينها نايب بگيرند كسى را كه از طرف اينها قربانى انجام بدهد.
    چرا نايب بگيرند؟
    و البته اين معنى هم هست كه طواف مترتب بر ذبح است، كما اينكه بعداً هم‏
    صحبت مى‏كنيم، " وكلن من يضحى عنهن " آيا به لحاظ اين معنى است كه چون لازم است ذبح در روز دهم واقع شود، لذا زنها مى‏خواهند جمع كنند بين دو مطلب، از يك طرف خوف حيض مانع از طواف است، و از يك طرف بايد ذبح در يوم العيد واقع شود، روايت به اين لحاظ مسأله توكيل را مطرح مى‏كند، مى‏گويد جمع بين اين دو مانعى ندارد، يكى را وكيل كنند كه در همان منى، يوم النحر برايشان قربانى كند، خودشان هم بيايند به مكه براى خوف عروض حيض، زودتر طوافها را انجام بدهند تا گرفتار حيض نشوند.
    آيا اين " و وكلن من يضحى عنهن " ناظر به مسأله ما است؟
    مى‏خواهد اين حرف را بزند كه چون بايد ذبح در روز عيد واقع شود و اينها خودشان نمى‏توانند روز عيد در منى باشند، لذا نايب بگيرند كه در همين روز عيد از ناحيه اينها قربانى و ذبح تحقق پيدا كند.
    آيا مطلب اين است؟
    اگر اين باشد در مسأله ما ظهور دارد، يعنى دلالت دارد بر اينكه ذبح متعيناً بايد در روز عيد قربان واقع شود، اما در مورد اين روايت آن احتمال هم وجود دارد كه اين كه مى‏گويد " و وكلن من يضحى عنهن " نه به لحاظ اين است كه يوم العيد تعيّن دارد، به لحاظ اين است كه طواف مترتب بر ذبح است، يعنى هيچ حاجى حق ندارد قبل از آنكه ذبح را انجام دهد، برود مكه سراغ طواف زيارت و طواف نسأ، سراغ او حق ندارد برود مخصوصاً طواف زيارت، طواف زيارت كه از آن تعبير به طواف حج مى‏شود، اين بايد بعد از ذبح تحقق پيدا كند، آيا اين " و وكلن من يضحى عنهن " ناظر به اين معنى است كه يوم النحر تعين دارد براى ذبح؟
    اگر ناظر به اين باشد در ما نحن فيه دلالت بر تعيّن دارد يا اينكه احتمالاً ناظر به اين معنى است كه چون اين زنها خوف از حيض دارند و بايد زود طواف را انجام بدهند و طواف هم مترتب بر ذبح است لذا " وكلن من يضحى عنهن " ، اگر اين احتمال را ما در روايت بدهيم، ديگر هيچ دلالت ندارد بر اينكه يوم النحر براى ذبح تعينى داشته باشد، اين دو احتمال در آن جريان دارد، اين دو روايت خوب بود در اين باب، اين دو مربوط به ابواب وقوف به مشعر بود.
    در ابواب ذبح باب بيست و هشتم حديث اول را ملاحظه بفرمائيد، قبل از اين كه ما اين حديث را مطرح كنيم، يكى از ادله‏اى كه مورد اثبات و نفى واقع شده در رابطه با همين مسأله ما نحن فيه، مسأله تأسى است، تأسى به رسول الله (ص) كه در حجة الوداع ايشان آن شترها را در همين يوم النحر، نحر كردند، آيا اين دليل بر تعين مى‏شود؟ اينكه رسول خدا آن شصت و شش شتر را در يوم النحر، نحر كردند، اين دليل بر اين است كه يوم النحر تعين دارد، بعضى‏ها از باب تأسى قائل به اين معنى شدند، بعضى‏ها هم مورد مناقشه قرار دادند، گفتند
    كه خوب بالاخره رسول خدا در يك زمانى مى‏بايست كه اين شترها را نحر كند و نمى‏شود كه نحر در ماوراى زمان تحقق پيدا كند، شايد علت اينكه در يوم النحر، اين نحر واقع شد، همان مسأله افضليتى است كه در كلام بعضى از فقها اشاره به اين معنى شده، لذا مسأله تأسى هم به اين صورت مورد اثبات و نفى واقع شده است.
    حال در باب بيست و هشتم روايت اول صحيحه‏اى است مربوط به محمد بن مسلم، " عن احدهما (ع) فى حديثٍ قال: و قال " محمد بن مسلم مى‏گويد در ضمن بياناتشان اين جمله را هم اضافه كردند، " و قال اذا وجد الرجل هدياً ضالاً " اگر يك حاجى يك هدى گمشده‏اى را پيدا كرد كه صاحبى دارد و صاحبش مى‏خواسته اين هدى را قربانى كند و مثلاً حج قِران بوده، اشعار و تقليدى در رابطه با اين هدى بوده كه آن اشعار و تقليد مشخص مى‏كند كه اين براى قربانى آماده شده و در نظر گرفته شده، لكن حالا صاحبش اين هدى را گم كرده و يك حاجىِ ديگرى مثلاً پيدا كرده و صاحبش را نمى‏شناسد.
    اينجا تكليف چيست؟ "
    و اذا وجد الرجل هدياً ضالاً " يك هدى گمشده‏اى را كه مشخصاً براى هدى مطرح بوده، حالا اين را پيدا كرد، " فليعرّفه يوم النحر و الثانى و الثالث " ، مى‏گويد اين را معرفى كند و جار بزند بلكه صاحبش را پيدا كند، سه روز اين را تعريف كند، " يوم النحر و الثانى (كه روز يازدهم مى‏شود) و الثالث (كه روز دوازدهم مى‏شود) " مى‏گويد اين سه روز در مقام تعريف و جار زدن برآيد تا بلكه صاحب اين هدى ضال پيدا شود، " ثم " اگر پيدا نشد، از يك طرف جار زده صاحبش پيدا نشده، از يك طرف اين مشخصاً به عنوان هدى مطرح است چون اشعار و تقليد در رابطه با او وجود داشته
    حال چكار كند؟ "
    ثم ليذبحها عن صاحبها " بيايد به نيابت از طرف صاحب اين هدى ضال اين را ذبحش كند، نيابت شرعيه، اين ديگر نيابت از طرف مالك نيست، اين يك نيابتى است كه شارع به اين شخص مى‏دهد، " ثم ليذبحها عن صاحبها
    " حال چه وقت ذبح كند؟ "
    عشية الثالث " عشاى روز سوم كه همان روز دوازدهم از ذى حجة الحرام باشد، از اين، اين معنى استفاده مى‏شود كه روز دوم كه عبارت از روز سوم با ملاحظه يوم النحر است، لكن روز دوازدهم است، علت اينكه مى‏گويد حالا ديگر آن روز ذبح كند به لحاظ اين است كه معمولاً روز دوازدهم كه مى‏شود زوال شمس روز دوازدهم كه تحقق پيدا كرد، نوع حاجى‏ها از منى كوچ كرده و به طرف مكه مى‏آيند، فقط يك عده كمى هستند كه مبيت در شب سيزدهم هم بر آنها واجب است و رمى روز سيزدهم، و الا همان عصر يعنى بعد از زوال‏
    شمس روز دوازدهم اكثر حجاج از منى كوچ مى‏كنند و چادرها و خيمه‏ها معمولاً برچيده مى‏شود و اينها به طرف مكه مى‏آيند، لذا ديگر راهى براى پيدا كردن صاحب اين حيوان ضال وجود ندارد، لذا مى‏گويد كه ديگر ذبح اين حيوان را تأخير نياندازد، اما از اين روايت استفاده مى‏شود كه اين هم به عنوان وقت مطرح است، نه اينكه خارج از زمان دارد اين حيوان را ذبح مى‏كند، منتها آن مقدارى كه ممكن بود كه دسترسى به صاحبش پيدا كند، معرفى كند، بعد از اينكه دسترسى به صاحب امكان نداشت با يك نيابت شرعيه و اذن از طرف شارع خودش اين ذبح را " عن صاحبه " انجام مى‏دهد، لذا از اين يك مقدار استفاده مى‏شود كه يوم النحر تعينى در آن وجود ندارد، بلكه روزهاى بعدى هم همان حكم يوم النحر را دارد.
    باز ما روايات ديگرى هم در اين باب داريم كه اين روايات را ان شأ الله در بحث بعد مى‏خوانيم و تكميل مى‏كنيم، لكن چون روز يكشنبه هفته آينده هم ولادت حضرت رضا (ع) است و هم روز جمهورى اسلامى مى‏باشد، به نظر من رسيد كه ما شنبه‏اش را و هكذا دوشنبه را هم تعطيل كنيم به لحاظ كثرت رفت و آمدها، ان شأ الله روز سه شنبه هفته آينده اگر حياتى باشد در خدمت شما هستيم.
    پايان