دوشنبه 24 ارديبهشت 1403 - 3 ذيقعده 1445 - 13 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 132
متن
درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
ظله العالى " "
جلسه يكصد و سى و دوم "
عرض كرديم كه ما، دو فرض و دو مسأله داريم: يكى آن جايى كه غير از ناقص حيوانى يافت نشود، اين مسألهاى بود كه بحث آن را كرديم، و يك فرض ديگر كه بعد ملاحظه شد، در مسأله ده از تحرير الوسيله آن را عنوان كرده است، عرض كرديم در كلام فقها آن مسأله مطرح است و آن اين است كه اگر حيوانى را به اعتقاد " انه تام الاجزأ " و غير ناقص خريدارى كند و بعد منكشف شود كه " انه ناقصٌ " آيا كفايت مىكند يانه؟
در كلمات اصحاب و امام بزرگوار هم به تبع آنها، مسأله عدم اجزأ مطرح است و فقط در مسأله هزال و سمين يك حكم خاصى دارد، كه روايات آن را قبلاً ملاحظه كرديد. آن را دنبال مسأله بعد ذكر مىفرمايند و فقط روى عنوان ناقص اگر در حال معامله به عنوان غير ناقص معامله شد، و اعتقاد بر اين بود، لكن بعداً " انكشف كونهُ ناقصاً " و عرض كرديم سه روايت است:
يك روايت صحيحه على بن جعفر است، كه چنين موردى است كه در حال شرأ فكر نمىكرد كه اين اضحيه داراى عيب عور باشد، لكن بعداً كاشف به عمل آمد كه " تكون عوراً " روايت دلالت كرد بر اين كه در هدى اين كفايت نمىكند، " و لا يجوز ان يكون الهدى ناقصاً " .
فتواى اصحاب هم بر طبق اين روايت است و اين روايت هم اطلاق دارد و اطلاق آن از اين نظر است كه بعد از معامله كه براى او منكشف شده است كه " انه ناقصٌ " چه وقت منكشف شده است؟ ظاهر اطلاق روايت اين است كه از نظر زمان انكشاف فرقى نمىكند، و فقط زمان انكشاف بعد از معامله است. اما بعد المعامله قبل از آن كه پول را پرداخته است و بعد از آن كه پول را پرداخته و يا قبل از آن كه اين حيوان را ذبح كرده باشد، " انكشف كونه ناقصاً " ، يا بعد از اين كه ذبح كرده است، كه حتى بعد از آن كه پول آن را داده است و حيوان را هم ذبح كرده است و به اصطلاح، ديگر كار تمام شده است، مع ذلك روايت مىگويد: كه اگر هدى باشد " لا يجزى " است.
براى اين كه نمىشود هدى ناقص باشد، كه در همين فرد هم ظاهر اطلاق روايت، عدم اجزا است، با اين كه همه مراحل تمام شده است و معامله و پرداخت پول و ذبح هدى كه ديگر آخرين مرحله است، مع ذلك روايت مىگويد: كه اگر " انكشف كونه ناقصاً " ، " لا يجزى " است و ظاهر اصحاب هم اين است كه بر طبق اين روايت عمل كردند و به مقتضاى اطلاق اين روايت فتوا دادهاند، و حكم به عدم اجزا مطلق كردهاند.
لكن در مقابل صحيحه على بن جعفر، دو روايت ديگر هم است كه تصادفاً
آنها هم صحيحه هستند، و از نظر سند اشكالى در آنها وجود ندارد. اگر مسأله اعراض اصحاب نبود، بين اين روايات يك جمع دلالى منطقى وجود داشت. براى اين كه تعارض آنها تعارض اطلاق و تقييد است، و تعارض اطلاق و تقييد، اصلاً تعارض نيست. عقلا و عرف بين دليل مقيّد و دليل مطلق اصلاً تعارضى نمىبينند.
لذا در مقبوله ابن حنظله و رواياتى كه مشابه مقبوله است، كه عنوانى كه در آن روايات وارد شده است، عبارت از حديثان متعارضان و حديثان مختلفان است. آنجا گفته شده است كه مسأله اختلاف و تعارض شامل عام و خاص نمىشود و شامل مطلق و مقيد نمىشود. لذا دو روايت كه تعارض آنها تعارض اطلاق و تقييد باشد، اين ديگر نبايد به مرجحات خبرين متعارضين مراجعه شود، " لانهما ليسا بمتعارضين " ، مطلق و مقيد اصلاً مسأله تعارض و اختلاف و امثال اينها بينشان مطرح نيست.
آن وقت اين دو صحيحه ديگرى كه ما داريم ارتباط با صحيحه و صحيحه على بن جعفر، اختلافشان همان اختلاف اطلاق و تقييدى است، و اگر مسأله اعراض اصحاب در كار نباشد، وظيفه اولى ما اين است كه بين اين روايات جمع دلالى كنيم. و حالا اين روايت را ملاحظه كنيد تا ببينيم نتيجتاً چه معاملهاى با اين روايات انجام داد.
عرض كرديم هر سه روايت در باب 24 از ابواب ذبح در وسايل مطرح شده است.
روايت على بن جعفر را خوانديم و ديديم كه سوال در اين روايت اين بوده كه " فلا يعلم عورها الا بعد شرائها " ، بعد شرأ فهميد كه هذه الاضحيه عورااست، بعد از شرأ فهميد، اين اطلاق دارد و اطلاق هم در سوال است، و در جواب امام هم ترك استفصال شده است. يعنى امام از سائل سوال نكردند، به اين كه مىگوييد: بعد از خريدن اين حيوان عور است چه زمانى فهميده است قبل از اينكه پول را بپردازد يا قبل از آن يا قبل از آن كه اين اضحيه را ذكر كرده باشد يا بعد از آن.
امام بعد از سوال سائل هيچ استفصال نكردند و سوال اطلاق دارد و ترك استفصال در جواب تحقق دارد و نتيجه اين مىشود كه اين كه امام در جواب فرمود: " الا ان يكون هدياً واجبا فانّه لا يجوز ناقصاً " ، يا " يجوز ان يكون ناقصاً " ، اين اطلاق دارد يعنى " اذا علم بعد شرأ بانه عورا، لا يكون مجزياً سوأ علم بعد نقد الثمن، او علم قبل الذبح، او بعد الذبح " ، هيچ فرقى در حكم به عدم اجزا نمىكند، اين مفاد صحيحه على بن جعفر است.
(سوال... پاسخ استاد) آن اطلاق دارد، پس آن فرضش ديگر روشنتر است و يعنى بعد از ذبح، ليس بعد شرأ، مقصود اين است كه بعد از شرأ در مقابل قبل از
شرأ است، و قبل از شرأ، مىخواهد اين حرف را بزند كه اگر قبل از شرأ بود و متوجه مىشد كه هذه الاضحيه عور است، او آدم لاابالى نبود كه حالا كه وارد آن ميدان خريد گوسفند مىشود، بگويد: ما يك گوسفند مىخريم مىخواهد عور باشد يا نباشد، نه آدمى است كه اهل دقت و عنايت به مسائل دينى است، و بعد از خريدن متوجه شد كه هذه عورا.
اما اگر قبل از خريد توجه به اين معنا پيدا مىكرد، اصلاً اقدام به اين معامله نمىكرد، اين مقدار نسبت به موضوع مبالات دارد و حساس است. اين كلمه " فلا يعلم عورها الا بعد شرائها " ، مىگويد: نه اين آدمى است كه مبالات دارد و در رابطه با مسائل دينى دقت دارد و اگر قبل از معامله مىفهميد كه اين اضحيه عور است، اصلاً اقدام به اين معامله نمىكرد. در حالى كه بعضى پيدا مىشوند كه نسبت به مسائل دينى لاابالى هستند، و مىگويند: كه حالا يك گوسفندى مىخريم معيوب و ناقص بود باشد، نه او اين طورى نبوده و بعد از شرأ متوجه شد. پس در سوال اطلاق است و هم در جواب ترك استفصال است. لذا روايت على بن جعفر كاملاً به حسب اطلاق موردش كاملاً بر مسأله مورد بحث ما تطبيق مىكند.
اما خوب دو روايت ديگر اينجا است كه يكى روايت اوّل كه از آن تعبير به حسنه شده است كه به نظر ما صحيحه است.
صحيحه معاوية بن عمار عن ابى عبدالله (ع) " فى رجل يشترى هديا، يك هدى را مىخرد، فكان به، يعنى در حال معامله فكر مىشده است كه هيچ عيبى ندارد، و هدى سالم و غير معيوب است، فكان به عيب عور او غيره، بعد معلوم مىشود كه اين عيب عور يا غير عور از نقصهاى ديگر در آن وجود دارد، تكليف چيست؟ فقال: ان كان نقد ثمنه فقد اجزأ عنه، اگر پولش را داده و بخواهد معامله را به هم بزند، بعد از اينكه پول را داده باشند با مشكلات مواجه مىشوند و چه بسا مشترى در مقابل بايع دست به يقه شوند، ان كان نقد ثمنه، بعد متوجه شد كه اين اضحيه در آن عيب عور و يا غير عور وجود دارد، فقد أجزأ عنه " ، با اين پرداختن پول كار از كار گذشته است و همين كفايت مىكند ولو اگر هنوز ذبح نكرده است.
اين روايت مىگويد: اگر پول را داده است كفايت مىكند چه ذبح كرده باشد و يا بعداً بخواهد ذبح كند. اما اگر پول رانپرداخته و راه فرار بر او وجود دارد، ردّه واشترى غيره، مىتواند آن را رد كند و غير آن را بخرد، از نظر فسخ معامله، عنوان خيار عيب است، و ردّه تحميل نيست و مسأله اين است كه خيار عيب دارد وبه مقتضاى خيار عيب مىتواند معامله را فسخ كند. امام مىفرمايد: كه از اين خيار عيب استفاده كند و معامله را فسخ كند و اشترى غيره، و يك حيوانى كه فاقد عيب عور يا غير عور باشد خريدارى كند.
اين روايت وقتى در مقابل روايت على بن جعفر قرار مىگيرد مىبينيم كه در اطلاق روايت على بن جعفر فقط يك قيد را وارد مىكند، اطلاق روايت على بن جعفر اين بود چه نقد ثمن شده باشد يا نشده باشد لا يجزى است، اين روايت يك صورت آن را خارج مىكند ان كان نقد ثمنه فقد اجزأ عنه، لذا با قيد نقد ثمن يك صورت را داخل در حكم به اجزأ مىكند و حكم به عدم اجزأ منحصر مىشود به صورت عدم نقد ثمن.
لكن در عين حال يك اطلاق ديگرى براى همين روايت صحيحه معاوية بن عمار محفوظ است و آن اين است كه ان كان نقد ثمنه فقد اجزأ عنه، يعنى فرقى نمىكند چه قبل از ذبح روشن شود اين عيب عور يا بعد از ذبح، كه مقتضاى اطلاق حكم به اجزأ فى صورة نقد ثمن است، اين است كه اگر قبل از ذبح هم روشن شود كه هذا مشتمل على عيب عور، روايت مىگويد مانعى ندارد، و هذا يجزى چرا؟ لانه نقد ثمن، و ملاك در حكم به اجزأ عبارت از نقد ثمن است و نقد ثمن كه تحقق پيدا كرد، دنبال آن حكم به اجزأ است، چه قبل از ذبح براى او روشن شود و چه بعد از ذبح.
لذا اگر ما باشيم و در مقابل صحيحه على بن جعفر تنها همين روايت صحيحه معاوية بن عمار، ما يك قيد را در مقابل اطلاق صحيحه على بن جعفر مطرح مىكنيم و مىگوييم: اينكه صحيحه مىگويد لا يجوز ان يكون الهدى ناقصاً، ولا يجزى فى مورده، اين براى آن جايى است كه نقد ثمن نشده باشد. اما اگر نقد ثمن شد فالحكم هو الاجزأ وان كان الهدى ناقصاً، اين روايت بيشتر از اين مقدار دلالت ندارد.
اما روايت ديگرى است كه آن دايره را مضيق تر مىكند و آن روايت سوّم اين باب است:
صحيحه عمران حلبى عن أبى عبدالله (ع) قال: خود امام فرمودند: اينكه مسألهاى را خود امام بيان كنند و يك قيود و خصوصياتى را در موضوع دخالت دهند معنايش اين است كه اين قيود و خصوصيات دخالت دارد. به خلاف اينكه اين قيود و خصوصيات در كلام سائل واقع شود. اگر در كلام سائل واقع شد چه بسا ما دليلى بر مدخليّت آن قيود و خصوصيات نداريم و اما اينجا در كلام خود امام كه اين گونه فرمودند" :
من اشترى هديا ولم يعلم أنّ به عيباً، كسى كه هدى را خريدارى كند، و نداند به اينكه عيبى در آن وجود دارد، حتى نقد ثمنه ثم علم به فقد تم " . دو قيد اين روايت مطرح مىكند: يكى مسأله نقد ثمن و ديگرى مسأله علم به عيب، كه بعد از نقد ثمن حاصل شده و تحقق پيدا كرده باشد.
در روايت محمد بن عمار مىگفت: ان كان نقد ثمنه، حالا كى علم به عيب براى او پيدا شده است؟ مىخواهد قبل از نقد ثمن يا بعد از نقد ثمن پيدا شده باشد
فرقى نمىكند. اما اين روايت عمران عرض كرديم به لحاظ اينكه حكم را خود امام بيان مىكند و اين قيود را خود امام در موضوع حكم مدخليت مىدهد، و به عبارت ديگر اگر همين معنا مورد سوال سائل واقع مىشود و اگر فرض كنيد عمران حلبى سألته من اشترى هديا با همه اين خصوصيات و امام در جواب مىگفت: هذا مجزٍ. ما نمىتوانستيم به دست بياوريم كه اين خصوصيات در حكم به اجزأ دخالت دارد.
ممكن بود كه بعضى از اين خصوصيات در حكم اجزأ دخالت نداشته باشد ، خود شما مىدانيد كه مردمى كه مسأله مىپرسند هفت و هشت خصوصيت ذكرمىكنند، كه بسا اكثر آنها هيچ ربطى به حكم ندارد. اما در كلام سائل اين خصوصيات ذكر مىشود و ذكر خصوصيت در كلام سائل، دليل بر مدخليت نيست. اما خود امام اينجا فرموده است " قال: من اشترى هديا ولم يعلم ان به عيباً حتى نقد ثمنه ثم علم " ، دو قيد: نقد ثمن و علم به العيب، بعد از نقد ثمن، كه اين دو مورد را خارج مىكند كه اگر قبل از نقد ثمن باشد و يا علم به عيب، قبل از نقد ثمن تحقق پيدا كند مىگويد: نه، آنجا ديگر به درد نمىخورد.
پس در حقيقت وقتى ما اين روايت را در مقابل صحيحه على بن جعفر قرار دهيم و در روايت معاوية بن عمار، يك قيد متوجه روايت على بن جعفر شد. اما روايت عمران حلبى، همان قيد را مىآورد و يك قيد ديگر هم اضافه مىكند. آن اولى فقط داشت كه ان كان نقد ثمنه، ولى اين مىگويد: ان كان نقد ثمن و كان الانكشاف بعد نقد الثمن، كه دو مورد را خارج مىكند: يكى صورت عدم نقد ثمن را، و يكى هم صورتى كه انكشاف و علم به عيب قبل از نقد ثمن تحقق پيدا كند، در حالى كه صحيحه معاوية بن عمار يك مورد را خارج مىكرد. اما روايت صحيحه عمران دو مورد را خارج مىكند، ولى نتيجتاً در مسأله اطلاق و تقييد بايد اين گونه گفت: كه صحيحه عمران يك قيدى اضافه مىكند به صحيحه معاويه، و بعد صحيحه معاويه دو قيد را در رابطه با صحيحه على بن جعفر مطرح مىكند، و يا اينكه بگوييم: نه، در يك قيد صحيحه معاويه بن عمار و صحيحه عمران مشتركند و يك قيد اضافه هم صحيحه عمران حلبى دارد. و آن وقت نتيجه اين مىشود كه بگوييم: اين كه در روايت على بن جعفر همه موارد را حكم به عدم اجزأ كرده است، ما يك صورتى كه يشتمل على قيدين، مىخواهيم حكم به اجزأ كنيم و هى صورت نقد ثمن و علم بالعيب بعد نقد ثمناست، نه قبل.
اينجا اين روايت مىگويد: فقد تم، يعنى اين مجزى است با اينكه عيبى هم در كار است، و تصادفاً شيخ دركتاب تهذيب بر طبق همين روايت عمران، حلبى فتوا داده است. و در بعضى از كتابهاى خود هم يك محاملى براى روايت مطرح كرده است. لكن اينجا مشكل اصلى اين است كه اگر كسى بگويد: ما
كارى به عمل اصحاب و اعراض اصحاب نسبت به يك روايت نداريم، كما عليه بعض الاعلام1، ما هستيم و سه روايت صحيحه كه بينشان معارضه نيست، و مسأله آنها مسأله اطلاق و تقييد است و اطلاق و تقييد هم از باب تعارض خارج است.
لذا ما بايد جمع بين اين سه روايت كنيم، بين اطلاق و تقييد. در نتيجه حكم كنيم: " من اشترى الاضحيه و نقد الثمن ثم علم بعد نقد الثمن بانها عورا تكون يجزيه " ، هيچ اشكالى براى اين هدى وجود ندارد. اما آنهايى كه مبناى آنها بر اين است كه اگر اصحاب از روايتى اعراض كردند، اين كشف مىكند كه در اين روايت يك اشكالى وجود دارد، كه اصحاب از آن اعراض كردند.
در نتيجه اعراض اصحاب را در حجيّت و اعتبار روايت قادح مىبينند، مثل صاحب جواهر و ديگران كه اين نظريه را دارند، لذا بايد اينجا بگوييم: كه صحيحه معاوية بن عمار و صحيحه عمران بن حلبى ، با اينكه دو روايت صحيحه هستند، روى سر ما. اما چون اصحاب اعراض كردند، ما بايد اين دو را ناديده بگيريم، و در نتيجه ما بمانيم و همان صحيحه على بن جعفر، كه به صورت اطلاق حكم مىكند به عدم اجزأ قبل نقد ثمن و بعد نقد ثمن، انكشاف قبل و بعد باشد.
يك فرض ديگر، كه حتى بعد از ذبح هم اگر منكشف شود، " انه ناقصٌ " مقتضاى اطلاق صحيحه على بن جعفر، عدم اجزأ است. لذا با توجه اين مبنا كه ما هم همين مبنا را تبعيت كردهايم، بايد حكم به عدم اجزا كنيم، بر خلاف ديگران كه اين مبنا را نپذيرفتند و از راه جمع دلالى بين روايات پيش آمدهاند، و آن كه امام بزرگوار در مسأله بعدى اين معنا را مطرح كردند، اين مسأله است كه ذيل آن را بعد مىخوانيم.
در مسأله ده مىفرمايد: " لو ذبح فانكشف كونه ناقصاً او مريضاً " ، بنابراين كه مريض هم مثل ناقص، غير مجزى باشد، " يجب آخر " ، يك هدى ديگر لازم است، با اين كه ذبح هم شده است، مع ذلك كفايت نمىكند. آنجايى كه ذبح نكرده باشد، ديگر روشنتر است. آنجايى كه نقد ثمن نكرده، ديگر روشنتر. و آن فردى كه تقريباً به ذهنش مىآيد كه مجزى باشد ايشان همانجا را انگشت نهادند، و حكم به عدم اجزأ كردند. و آن جايى است كه بعد از ذبح كه تمام كارها گذشته و مراحل طى شده است مىفرمايد" :
لو ذبح فانكشف كونه ناقصاً او مريضاً يجب آخر " ، يك هدى ديگر لازم است و اين را كه ذبح كرده است، سر سوزنى به درد نمىخورد. در حقيقت ايشان هم از همان فتواى اصحاب تبعيت كردهاند، و اعراض از آن دو روايت را موجب سقوط آن دو روايت از حجيّت دانستند. تنها روايت موجوده در مسأله را همان صحيحه على بن جعفرمى داند، آن هم مقتضاى اطلاقش كه عدم اجزأ در
جميع اين صور است، كه تصور مىشود.
عرض كرديم كه تنها در مسأله هزال و سمين، بعضى از فتاوا بر طبق روايات است، آنجا بعضى از مواردش را حكم به اجزأ كردند.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...