• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و نوزدهم "
    عرض كرديم كه در رابطه با آيه شريفه، اگر ما باشيم و ظهور آيه شريفه، مشار اليه " ذلك " با قضيه شرطيه ارتباط دارد. نه به شرط، ونه به جزأ، بلكه به مفاد قضيه شرطيه، ومفاد قضيه شرطيه همان مسئله ملازمه است، ملازمه بين تمتع و بين وجوب هدى، لذا از اين آيه اين طور استفاده مى‏شود: كه اين ملازمه مربوط به آن متمتعى است كه " لم يكن أهله حاضرى المسجد الحرام " .
    امّا اگر مكّى بود ومتمتع بود، ديگر اين ملازمه در مورد او تحقق ندارد. يعنى با اين كه متمتع است ، لايجب عليه الهدى، امّا با ملاحظه تفسير اين آيه آن هم در روايات صحيحه، ومخصوصاً با توجه به اين كه مسئله تفسير هم در اين جا در رابطه با حكم شرعى است، و حكمى را بيان مى‏كند، ظاهر اين است كه ما از ظاهر آيه بايد دست برداريم.
    حالا دو روايت به عنوان تفسير آيه در كار هست، يعنى مى‏خواهيد بفرمايد: كه از روايات استفاده مى‏كنيم كه با قطع نظر از روايات هم ظهورى نيست، ما آيه را كه معنا مى‏كنيم، اين جهاتى كه عرض كرديم ظهور دارد. در اين كه ذلك به قضيه شرطيه مربوط است، وقضيه شرطيه هم مفادش ملازمه بين شرط وجزا است. يعنى در حقيقت مربوط به وجوب هدى للمتمتع است.
    در ابواب اقسام حج، باب ششم، روايت اول، كه صحيحه‏اى است كه عبيد الله الحلبى، و سليمان بن خالد، و أبى بصير كلّهم نقل كرده اند " عن ابى عبد الله (ع) ، قال: ليس لاهل مكّة ولا لاهل مر ولا لاهل سرف متع‏ة " حالا مكّه كه شهر است ومر يك محلى است در هشت فرسخى مكه، وسرف هم نزديك تنعيم است، مى‏فرمايد: براينها متعه وتمتع نيست.
    دراين روايت صحبت هدى نيست،بحث اين است كه مشروعيت و وجوب حج تمتع، براى چه كسانى هست؟ مى‏فرمايد: " ليس لاهل مكّه ولا لاهل مر، ولا لاهل سرف متع‏ة " . حالا به لحاظ اين كه ائمه علهيم السلام، گاهى از قرآن كريم استفاده مى‏كردند، مى‏فرمايد: " وذلك لقول الله عزوجّل: ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام " .
    كه دو نكته در آن است، يك نكته‏اش مشكل است، اولا تفسير اين آيه شريفه را دلالت دارد. يعنى در حقيقت اين روايت مى‏گويد: مشار اليه بذلك، در كلام خداوند همان مسئله مشروعيت و وجوب تمتع‏است. اصلا مسئله هدى و ملازمه بين تمتع و هدى مطرح نيست.
    حالا اين از نظر تفسير قابل قبول است، به لحاظ اين كه ديروز عرض كرديم كه اگر ائمه ما عليهم السلام، يك مطلبى را بر خلاف ظاهر قرآن بيان كنند،
    وبفرمايند كه مقصود خداوند هم همين خلاف ظاهر است، اين كلام در حقيقت به منزله يك قرينه اى بر خلاف ظاهر خواهد بود. و از اين نظر مشكلى نيست. روايات تفسيريه بر خلاف ظاهر، بعضى از آيات را تفسير مى‏كنند، اين از نظر جهات علمى وفنى مشكلى در آن نيست.
    امّا نكته دومى كه در اين جا مشكل هست، واحيانا من تذكر مى‏دادم اين است كه يك وقت امام عليه السلام، آيه اى را تفسير مى‏فرمايد، يك وقت مطلبى را بيان مى‏كند، و به آيه استشهاد مى‏فرمايد. استشهاد معناى آن اين است كه، آيه فى نفسه ظهور در اين معنا را دارد. استشهاد غير از مسئله تعبد به خلاف ظاهر آيه است. استشهاد معناش اين است كه " هذه الآيه ظاهرة فى هذا المعنى " ، ومن هم به همين معناى ظاهر استشهاد مى‏كنم.
    اين روايت يك چنين چيزى از آن استفاده مى شود. براى اين كه امام صادق عليه السلام، مى فرمايد: " وذلك لقول الله عزوجل: ذلك لمن لم يكن أهله حاضرى المسجد الحرام " ، يعنى استشهاد واستدلال به آيه شريفه مى‏فرمايد. آن وقت در مقام استدلال معنا ندارد، انسان به آيه‏اى استدلال كند، در حالى كه مقصود خلاف ظاهر آن آيه باشد، يك چيزى باشد كه عرف از آيه شريفه استفاده نكند، ظاهر اين روايت اين چنين است.
    روايت ديگرى در اين باب هست.
    (سؤال...جواب استاد): اين ذيل همان آيه است، واشاره به همان آيه است، معناى اين استدلال اين است كه، ذلك مشاراليه مشروعيت تمتع است بالعمرة الى الحج، وكارى به مسئله " فما استيسر من الهدى " وملازمه بين تمتع و هدى ندارد، و معناى آن اين مى شود كه يعنى مشروعيت حج تمتع و يا به تعبير ديگر، وجوب حج تمتع، مال آنهايى هست كه اهل مكه نيستند، آنهايى به اصطلاح فقهى نائى هستند وآن طرفِ 16 فرسخى مكه قرار گرفته‏اند.
    عرض كردم اشكال اين است كه ظاهر اين روايت استدلال به قول الله عزوجل است، اگر تفسير بود، كه در بعضى از روايات جنبه تفسيرى دارد، يعنى آيه شريفه را كه مطرح مى كند، امام مى فرمايد: مقصود خداوند اين است، اين بحثى ندارد. اگر آيه را بكلمه معنا كند، مشكلى نيست.
    امّا مشكل استدلال به آيه شريفه است كه، بايد مبناى استدلال، ظهور آيه باشد، درحالى كه با توجه به آن مطلبى كه ديروز عرض كرديم، نمى توانيم ظهورى براى آيه شريفه ثابت كنيم.
    (سؤال...جواب استاد)بلى، ولى به چه صورت، يك وقت با كلمه يعنى وتفسيراست، امام اول مى فرمايد: مكى ها " ليس لهم أن يتمتعوا " اينها حق ندارد وبر آنها واجب نيست، تمتع مشروعيت ندارد، چرا؟ " لقول الله عزوجّل، استدلال به آيه شريفه مى كند، استدلال بايد بر مبناى ظهور آيه باشد،
    اگر مقصود خداوند خلاف ظاهر باشد، آياامام مى‏تواند به يك مطلب خلاف ظاهرى كه خود امام آن مطلب را مى داند، استدلال يا استشهاد كند، يا اين كه مبناى استدلال يا استشهاد بايد بر ظهور آيه فى نفسها باشد. يعنى اگر ما باشيم ونفس آيه و هيچ مطلبى هم در كار نباشد، بايد بگوييم:آيه، ظهور در اين معنا دارد در حالى كه ما چنين ظهورى را نفهميده ايم.
    روايت بعدى هم روايت على بن جعفر است قال : قلت لاخى موسى بن جعفر عليه السلام : لاهل مكه ان يتمتعوا بالعمرة الى الحج ؟آيا أهل مكه آزاد هستند در مسئله تمتع وحج تمتع ؟ " فقال : لا يصلح أن يتمتعوا " مكى مستطيع حق ندارد حج تمتع انجام بدهد؟ چرا؟ مى فرمايد: " لقول الله عزوجل ذلك لمن لم يكن أهله حاضرى المسجد الحرام " ، اين هم در مقام استدلال واستشهاد به آيه شريفه شبيه روايت قبلى است.
    امّا روايت سوم اين باب، صحيحه زراره است عن أبى جعفر عليه السلام، " قال : قلت : لابى جعفر عليه السلام :قول الله عزوجل فى كتابه ذلك لمن لم يكن أهله حاضرى المسجد الحرام " ، ظاهرش اين است كه زراره سؤال مى كند از تفسير آيه، مى گويد كه اين آيه را براى ما تفسير ومعنى كنيد؟ فرمود: يعنى مقصود از اين " من لم يكن أهله حاضرى المسجد الحرام " أهل مكه است كه، آنها " ليس عليهم متعت‏ة " آنها حق ندارند كه در حج واجب خودشان به صورت تمتع حج را برگذار كنند،اين روايت هيچ مشكلى ندارد.
    زراره از تفسير آيه سؤال مى‏كند، امام هم آيه را تفسير مى‏كند، مى گويد: يعنى خداوند مقصودش اين است، حالا ولو بر خلاف ظاهر آيه هم باشد، اما ائمه(ع) مراد خداوند را مى دانند و به مقاصد كتاب الله آشنا هستند، از نظر تفسيرى مشكلى نيست.
    اما دو روايت قبلى كه عنوان آن، عنوان استدلال واستشهاد بقول الله عزوجل است، با اين روايتى كه عنوان آن، عنوان تفسير است، با هم فرق مى كند. لذا در آن دو روايت اين مشكل وجود دارد.
    اين روايت ذيل هم دارد كه، ذيل آن را در مسئله حج تمتع كه، حج تمتع بر چه كسى واجب است؟ " كل من كان أهله دون ثمانى وأربعين ميلاً ذات عرق وعسفان " كه بحث آن را ذكر كرديم، لكن اين جا، جهت مقصود مابود.
    بالاخره يك شهرت عظيم است كه، اگر يك مكى حج مستحبى تمتع انجام بدهد،او هم بايد هدى را رعايت كند. و باز اين نكته كه از نظر شما نرفته است كه، در حج مستحبى، غيرازنماز مستحبى است. حج مستحبى از خصوصيات آن اين است كه به مجردى كه شروع در آن بشود وبه تعبير علمى، تلبس به آن حاصل بشود، اتمام آن واجب است.
    لذا ايرانيانى كه الان به صورت مستحبى حج تمتع را انجام مى دهند. بر آنها
    واجب است كه هدى را رعايت كنند، ولو اين كه اصل شروع در حج به عنوان مستحب مطرح بوده است. لكن همين امر مستحبى وقتى كه تلبس به آن حاصل شد، اتمام آن واجب است.
    از خصوصيات حج تمتع مسئله هدى است، لذا واجب است كه اين متمتع به حج مستحبى هم، در روز عيد قربان، همان هدى كه واجب الحج رعايت مى كند، در حج تمتع هم بايد رعايت كند.
    حالا به أصل كلام امام بر گشتيم، امام قدس سره بعد از اين كه فرمود: " الثانى من واجبات، الهدى " دنبال آن مى فرمايد: " ويجب أن يكون احدى نعم الثلاث: الابل والبقر والغنم، والجاموس بقر، ولا يجوز سائر الحيوانات، والافضل الابل ثم البقر " ، در باب هدى مى فرمايند: كه بايد يكى از أنعام ثلاثه باشد: يا أبل يا بقر ويا غنم، اما ساير حيوانات كفايت نمى كند، وبه عنوان هدى مطرح نيست.
    در اين آيه كه خواندنيم، " فمن تمتع بالعمرة الى الحج و فما استيسر من الهدى " ، عنوان، عنوان هدى است كه، در كتاب الله هم در موارد زيادى همين مسئله هدى تعبير شده است. اما در بعضى از آيات حج كه منافع وخصوصيات حج را بيان مى كند، اين تعبير شده‏است: " ليذكروا اسم الله على ما رزقهم من بهيمة الانعام " بعد مى فرمايد: " فكلوا منها وأطعموا القانع والمعتر " اين جا مسئله هدى را به بهمية الانعام تعبير كرده‏است، عنوان بهيمه را اضافه به انعام كرده‏است.
    بهيمه يك معناى عامى است، اين حيواناتى كه داراى اربعه هستند، وتعبير ما، چهارپايان، مطلقا كلمه بهميه بر آنها اطلاق مى شود، اما اضافه به أنعام شده، انعام اين طورى كه كتابهاى لغتى كه در رابطه با مفردات قرآن بحث كردند كه شايد بهترين آنها مفردات راغب اصفهانى است، تعبير مى كنند كه انعام اختصاص به همين ثلاثه دارد. أبل، بقر، غنم واساس در باب عنوان هم، همان أبل است.
    أبل در حقيقت مصداق كامل أنعام است وايشان ظاهراً تعبير مى كند كه علت اين كه به اينها أنعام مى گويند اين است كه، از همين نعمت مشتق است. براى اين كه شتر در نزد عربها يك نعمت بسيار ارزنده‏اى بوده كه در همه ابعاد از آن استفاده مى كردند. هم در باربرى، هم در سوارى، هم از گوشت آن، هم از پشم آن، هم از شيرآن، از همه ابعاد مختلفش استفاده مى كردند.
    لذا به عنوان يك نعمت عظيم وارزنده پيش آنها مطرح بوده‏است، ومى‏فرمايد: كه هر كجا كلمه أنعام بصورت جمع گفته بشود، بايد حتماً شتر هم وجود داشته باشدكه، اگر شتر وجود نداشته باشد، يعنى اگر سه تا بقر يا دوتا بقر باشد، يك غنم باشد. ايشان از كلامش استفاده مى شود كه أنعام به صورت جمع اين جا
    اطلاق نمى شود، حتماً بايد شتر در بين اين أنعام وجود داشته باشد كه، ما بتوانيم به صيغه جمع، أنعام مطرح كنيم.
    لكن آن چه كه مسلم استفاده مى شود، اين است كه كه أنعام همين أنعام ثلاثه است. ديگر قيد ثلاثه در حقيقت قيد توضيحى است، يعنى چيزى نداريم كه به عنوان چهارمى، وجود داشته باشد. لذا اين كه مى گويم: أنعام ثلاثه، اين قيد در حقيقت قيد توضيحى است، نه اين كه يك قيد احترازى از چهارمى وپنجمى باشد.
    پس از اين آيه شريفه " ليذكروا اسم الله على ما رزقهم من بهيمة الانعام " ،استفاده مى شود كه آن هدى كه در آيات، مطرح بوده است، در بهمية الانعام متمركز است، وغير از بهمية الانعام مصداقى ديگر نمى تواند داشته باشد.
    در بعضى از رواياتى كه در بحث قبلى خوانديم، زراره درمورد خصوصيات حج تمتع از امام سؤال كرد كه، در حج تمتع هدى وجود دارد؟ امام(ع) در جواب فرمود: " افضله بدنه أوسطه البقرة اخفضه شاة " خوب از اين جواب امام ما استفاده مى كنيم كه ديگر از اين محدوده ثلاثه نمى تواند خارج باشد كه، مى فرمايد: بالاترين فردش بدنه، ومتوسط آن بقره، وپائين‏ترين مصداق آن عبارت از شاة است.
    پس معلوم مى شود كه در معناى هدى غير از اين انواع ثلاثه چيزى دخالت ندارد. ازآن طرف استمرار عمل مسلمانها " من‏الصدرالاول و من الرسول (ص) الاعظم الى يومنا هذا " ، وقتى انسان عمل مسلمين را ملاحظه مى كند، مى بيند در روز عيد قربان آنچه به مذبح آورده مى شود، غير از اين أنعام ثلاثه، نه بالافعل وجود دارد، ونه در تاريخ يك چيزى خلاف اين نقل شده‏است، از همان زمان رسول خدا(ص)، در جريان حجة الوداع كه، مفصل بحث آن را مى خوانديم، رسول خدا(ص) در حجة الوداع، صد شتر با خودشان همراه آوردند، منتها شصد و شش يا چهار تا را به خودشان اختصاص دادند، وبقيه در اختيار امير المؤمنين (ع) قرار دادند.
    بالاخره مسئله هدى، يعنى آنچه در روز عيد قربان در منا ذبح مى شود، از محدوده أنعام ثلاثه تجاوز نمى كند، هم اين آيه دلالت دارد، وهم روايتى كه عرض كرديم، وهم استمرار عمل مسلمين دال بر اين معنا است. منتها يك تعبيرى ايشان دارند مى فرمايد: والجاموس بقر معناى آن اين نيست كه ظاهرا يك تعبدى در اين معنا مطرح باشد.
    جاموس همان معرب گاوميش است. عنوان عرفى آن بقره است، و ممكن كسى بگويد: بالاخر " أمره غير خارج عن الانعام الثلاثه " يا مصدايق گاو است، يا از مصداق غنم و شاة است، اين طور نيست كه حالا يك ماهيت خاصه‏اى خارج از اين انعام ثلاثه باشد، مسئله اين طور نيست.
    براى فردا مسئله‏اى كه مطرح مى كنيم، ملاحظه بفرمايد كه خيلى روى آن داد و قال شده‏است. وآن اين است كه آيا در رابطه با هدى در حال اختيار، دو نفر يا سه نفر در يك هدى مى توانند مشترك شوند، و يك هدى را ذبح كنند؟ يا اينكه نه، در حال اختيار " لايجزى هدى واحد الا عن واحد " ،و هدى واحد، فقط از ناحيه يك نفر كفايت مى كند.
    يك بحث آن در مورد حال اختياراست كه، خيلى بحث ندارد. اما يك بحث آن مربوط به حال ضرورت است، كه اگر يك حاجى متمتع پول ندارد كه، يك گوسفند بخرد، لكن به اندازه نصف گوسفند دارد. آيا وظيفه او اين است كه نصف گوسفند را بخرد، و يك شريك يا رفيقى همانند خود پيدا كند؟، يا اينكه نه اين داخل " فمن لم يجد " است، وحكم او همان، " فصيام ثلاثةايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم " است كه، اين يك مسئله مشكلى است. فردا ان شأ الله بايد دنبال شود.
    عرض مى شود كه، امروز بعضى از درسها هم تعطيل شده بود كه، البته بهتراين بود كه با يك هماهنگى كامل اين معنا عملى بشود، واين اختلافها چندان نتيجه مثبتى ندارد. حالا شوارى مديريت يا غير ذلك بايد با يك هماهنگ عمومى اين مسائل را برگزار كنند، والبته خيلى هم خوب بود كه با يك توجه قبلى ويك اعلاميه قبلى همه فضلا را، در جريان مى گذاشتند وتعطيل عمومى مى كردند، كه يك انعكاس خوبى داشته باشد.
    حالا ان شأ الله براى سالهاى بعد، يك چنين مسائلى را، قبلا مورد توجه قرار مى دهند، وروى آن تصميم مى گيرند، حالا هر تصميمى باشد. امروز اين جور گفته مى شود وتاريخ نشان مى دهد، سالگرد آن فاجعه اسفناگ هنوز قلوب شيعيان را جريحه دار كرده ومى نمايند، وآن مسئله تخريب قبور مقدسه أئمه بقيع سلام الله عليهم أجمعين هست كه، اين گروه وهابيت كه تابع هيچ منطقى نيستند، ودستهاى استعمار اسلام را بوسيله مؤسس اين گروه از مسير واقعى خودش منحرف كرده‏است وهر چيزى را در قالب شرك ولباس شرك، براى دو هدف در آورده‏است.
    يك هدف ايجاد اختلاف كه، هميشه سياستهاى استعمارى براى ايجاد اختلاف بين مسلمانها، مسائلى را مطرح مى كردند، وبه اقتضا محلها ومنطقها وآمادگى ها مسائلى را مطرح مى كردند. در حجاز مسئله وهابيت را پيش مى كشيدند، در ممالك شيعه نشين مسئله بهائيت مطرح مى كردند ومى كنند.
    اين بزرگترين چيزى است كه براى آنها نفع دارد، هنوز هم اينها از مسائل اختلافيه بين مسلمانها چه سودهايى مى برند، و " فى زماننا هذا " مصدايق زيادى دارد كه، در رأس آن مسائل فلسطين است كه، ببينديد چقدر اختلافات در ابعاد مختلف، براى خورد كردن وتضعيف مسلمانها ايجاد كردند.
    متأسفانه خيلى از زمامداران اسلامى هم، روى جاه طلبى ويا روى عدم توجه، ويا روى اين كه آنها هم به ظاهر ادعاى اسلام مى كنند ودر باطن، كمتر از ان ابر قدرتها نيستند. عامل اجرايى همان سياستها وهمان برنامه ها قرار گرفتند، و چه بسا به ظاهر افتخار مى كنند كه، مجرى دستورات اين ابر قدرتها هستند
    . به هر حال امروز مصادف با سالگرد تخريب قبور أئمه بقيع علهيم السلام است. من با مطالعه اى كه در قسمت كتابهاى اينها، و درباره نظريات اينها كرده‏ام، عقايد عجيبى مخصوصاً نسبت به ما شيعيان دارند، كه اگر من تعبير كنيم كه، هيچ كمونيستى نسبت به ما شيعه چنين عقيده اى را ندارد، شما باور كنيد.
    همانطورى كه، ما كافر حربى مسلح را، براى عالم اسلام خطرناك، و مال وجان وناموس او را مباح مى دانيم. اينها هم نسبت به ما شيعيان يك چنين نظرى را، آن هم به صورت اطلاق، و در همه موارد، دارند. منتها شرايط آنها اقتضا نمى كند.
    اگر يك روزى شرايط آنها اقتضا كرد، خداى ناكرده از هيچ چيزى فرو گذار نمى كنند، بالاخره يك چنين حادثه ناگوارى كه واقعاً به نظر من قلوب ما شيعيان را جريحه دار كرده‏است،ما بايد امام صادق وامام باقر(عليهما السلام) را، به عنوان رئيس شيعه وأئمه(ع) بايد مطرح كنيم.
    اگر آن بيانات ما در مدينه درمورد أئمه(ع ) نبود، شايد اثرى از اسلام و تشيع وجود نداشت.امام باقر(ع)، نه تنها حافظ تشيع، حافظ اسلام بود. امام صادق(ع) نه تنها مبين احكام ما شيعيان،بلكه مبين احكام اسلام بود. اينها اساس اسلام را در مدينه منّوره، در آن حوزه هاى علميه كذاييه حفظ كرده‏اند. آن وقت كسانى كه نسبت به اسلام يك چنين سهمى، ويك چنين حقى داشتند.
    آنهاكه از نزديك قبور مقدسه را ملاحظه كردند، مى دانند كه چقدر آن منظره ها، رقتبار وتأسف آور است، آن هم بريك مبناى غير منطقى ويك مبناى غير صحيح، خوب مرد حسابى تو توى آن كاخهاى كذايى زندگى مى كنى؟، حالا قبر مطهر يك امام، صحنى داشته باشد، يا اطاقى داشته باشد، چه مى شود.
    كاخ تو موجب شرك نيست؟ اما يك اطاق روى قبر امام(ع) موجب شرك است. روى چه منطقى آدم اين حرف را بپذيرد كه، اگر روى يك قبرى، اتاقى ساخته باشند، شرك است. اما اگر خود ملعونش در كاخ صدها ميلياردى زندگى كند، شرك نيست.
    يك منطقى كه هيچ بچه‏اى تحت تأثيرآن نمى تواند واقع شود كه، گاهى انسان در برخوردش با آنها ديده‏است كه، حتى آخوندش هم، واقعاً بى سواداست‏
    . من يادم هست يك وقتى در بقيع، مشرف به حرم مى شدم، هوا گرم بود وتشنه شده بودم، رسيدم نزديك مسجد النبى(ص)، يك كسى مثل اين كه، فرياد مى‏
    زد، من خيال كردم آب دارد، به اصطلاح سبيل مى‏كند، چون پايم ناراحت بود، وعصا به دست راستم بود، آمدم جلو كه يك مقدار آب بگيرم بخورم، ديدم كه آب نيست، از اين چيزهاى شبيه چاى وغيره ...همين جورى مى‏دهند. دست چپم را دراز كردم ويكى از فنجانها را بگيرم وبخورم، تا من دست چپ را دراز كردم، ديدم يك كسى از پشت سر چنان فرياد كشيد كه من خيلى جا خوردم، گفتم: چه كارى از من صادر شده كه اين جورى سر من فرياد مى كشيد، اصلا متحير وسرگردان كه چه شد وچه مطلبى پيش آمد.
    بعدكه دقت كردم، ديدم يكى از اين آخوندهايشان ايستاده فرياد مى كشد كه، تو چرا با دست چپ يك چيزى را گرفتى ومى خورى، رسول خدا(ص) فرموده: بادست راست بايد گرفت، بينيد كه البته من هم جوابش را دادم، وهم با عصا تعقيب كردم، اما اين اين قدر منطق ضعيف، مردك من اعصا به دست راستم است، پايم ناراحت است، نمى توانم دست راستم را رها كنم، با دست چپ يك فنجان را گرفتم، اين كفر شد. يك چنين منطق بدى بر آنها حاكم است.
    اميدوارم اين دعا رااز صميم قلب آمين بگوييد! اميدوارم خداوند اسلام را از شّر وهابيت كه، بدترين خطر براى اسلام و مسلمين است، ان شأ الله حفظ بفرمايد. " و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته " .
    پايان