نود و چهارمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
«بسم اللّه الرحمن الرحيم»
بحث در رابطه با قصد فربتى بود كه در نذر معتبر است. و عرض كرديم در اين رابطه شهرت محققه وجود دارد و صاحب جواهر عليه الرحمه در يك جا مىفرمايد من مخالفى در اين مسئله نيافتم. در يك جاى ديگر تعبير به لا اشكال فى اعتبار نية القربه فى النذر مىفرمايد. و شهيد ثانى در كتاب شرح لمعه همانطور كه ملاحظه فرموديد ادعاى اجماع كرده. صاحب رياض هم استظهار اجماع كردهاند در اين مسئله. لازم بود قبل از اين كه ما معناى قصد قربت را با توجه به آن احتمالات چهار گانه و چهار مسئلهاى كه در كلمات ملاحظه كرديد ما دليل بر اين معنا را اول بررسى بكنيم كه دليل بر اعتبار قصد قربت چيه؟ اولاً مسئله اجماع خب، يك اجماع منقول است و ناقلش هم دو نفر هستند. اين فى نفسه نمىتواند دليل بر اين مسئله باشد. براى اين كه اجماع منقول اولاً حجيت ندارد و ثانياً اگر اجماع محصل هم باشد چون ادله ديگرى در مسئله وجود دارد كه قاعدتاً آن ادله مورد استناد و توجه مجمعين بوده، اين سبب مىشود كه اجماع اصالتى نداشته باشد. لذا مىبينيد كه مرحوم سيد در متن عروه ايشان انكار مىكنند اين معنا را. مىفرمايند ما قبول نداريم كه قصد قربت در نذر معتبر باشد. پس مسئله، مسئله اجماعى به آن معنا كه كسى نتواند با او مخالفتى داشته باشد به آن صورت نيست. مثل سيد با آن عظمت و مقام فقاهت رسماً مىفرمايد ما قبول نداريم اين معنا را كه قصد قربت معتبر باشد. پس بايد ادله ديگر را ملاحظه كرد. ادله ديگر تقريباً دو تا دليل در اين جا مىتوان در نظر گرفت. كه يكى اش عبارت از يكى دو روايت است و يكى هم عبارت از اين دليل است كه ابتداءً اين دليل را ما ذكر مىكنيم.
كسى اين جورى استدلال بكند. بگويد كه چون، خوب دقت بفرماييد، چون در صيغه نذر حتماً بايد الله مطرح باشد و آن لامى كه دلالت بر ملكيت مىكند يا دلالت بر التزام مىكند، چون در اين لله علىّ دو تا احتمال داده مىشود. يكى اين كه به اصطلاح ظرفش، ظرف مستقر باشد و لامش هم به معناى ملكيت. مثل اين كه شما مىگوييد هذه الدار لزيدٍ. يعنى ملك زيدٍ. يا مثلاً در باب ديون تعبير مىكنيد لزيدٍ على عهدة عمرٍ و الف درهمٍ. ممكن است اين لام در لله همان لام ملكيت باشد و ظرفش هم ظرف مستقر. ممكن است كه نه اين لام متعلق باشد به يك فعل محذوفى مثل التزمتُ و اشباح ذالك كه لله علىّ در حقيقت معناش التزمت لله علىّ باشد. كه ديگر لامش لام ملكيت نيست. بلكه متعلق به التزمت محذوف است و لازم نبوده كه اين فعل در كلام ذكر بشود. حالا كسى بيايد اين جورى بگويد. بگويد على ايحالٍ اين لام چه به معناى ملكيت باشد، و چه متعلق به التزمت محذوف باشد بالاخره اين ارتباط به الله دارد. اين ارتباط به الله همين عبارتٌ اخرى از قصد قربت است. مگر قصد قربت چيه؟ قصد قربت همين است كه انسان عملى را در رابطه با خدا انجام بدهد. خب وقتى هم كه ميگويد لله خب، پيداست كانّ در برابر خداوند ايستاده و مثل اين كه ميگويد تو بر من مالك چنين مسئلهاى هستى. نفس اين كه الله بايد مضاف اليه لام باشد به هر يك از دو معنا همين خودش به معناى عباديت نذر است. خودش به معناى اين است كه النذر عبادىٌ. و آن عبارت ديروزى كه ما از شهيد ثانى نقل كرديم اين تقريباً ناظر به همين معناست كه مىفرمود «يكفى تضمن الصيغه للقربه». يكفى، عبارت را دقت كرديد، «يكفى تضمن الصيغه للنية القربه». و بعد هم توضيح مىدهند اين تضمن به لحاظ كلمه لله است. مىخواهند بگويند كانّ در ماهيت نذر اصلاً قصد قربت مطرح است. در ماهيت نذر اين معنا وجود دارد.
پس كسى بيايد دليل را همين معنا قرار بدهد. بگويد دليل بر اين كه نيت قربت در نذر موجود است، معتبر است، آن خصوصيتى است كه در نفس صيغه نذر وجود دارد و خود همان خصوصيت عبارتٌ اخرى از نيت قربت و قصد قربت است. اگر كسى اين جورى استدلال بكند در رابطه با نيت قربت اين يك جواب نقضى دارد و يك جواب حلى دارد. جواب
نقضى اش اين است خب اگر شما از اين راه مىخواهيد مسئله نيت قربت را در باب نذر پيش بياوريد، خب در باب عهد هم مسئله همينطور است. مگر در صيغه عهد شما نبايد بگوييد عاهد الله. آن جا هم بايد معاهده در رابطه با خدا باشد. عهد هم بايد در رابطه با خدا باشد. و الله اگر بگوييد به جاى عاهد الله حتى بگوييد عاهدت الرسول اين كفايت نمىكند در تحقق عهد. در باب قسم هم مسئله اين طور است. قسم تصريح مىكنند در كتاب قسم كه بايد آن مقسم به خداوند تبارك و تعالى باشد. حتى اين قسمهاى عرفى ما ولو در عرف متشرعه كه گاهى انسان به نبى اكرم (صلوات الله و سلامه عليه) قسم مىخورد. گاهى به امير المومنين (عليه السلام) قسم مىخورد. اينها قسم فقهى نيست. قسمى نيست كه در فقه آثار يمين، كفاره و وجوب موافقت و امثال و ذالك بر آن مترتب بشود. در باب قسم هم آن قسمى موضوع براى احكام يمين است كه مقسم به آن خداوند تبارك و تعالى باشد.
پس اگر اشتمال صيغه بر ذكر كلمه جلاله اين خصوصيت اقتضا داشته باشد كه مسئله عباديت را درست بكند بايد همه اينها عبادت باشند. در حالى كه مشهور در باب يمين همانطورى كه ملاحظه فرموديد قائلند به اين كه اليمين لا يعتبر فيه نيت القربه. اين جواب نقضى بود. جواب حليش را صاحب جواهر عليه الرحمه در همان تنقيح المقامشان، يعنى در همان جواهر وقتى كه مىخواهند مسئله را منقح بكنند ايشان آن جا جواب مىدهند. مىفرمايد اگر مسئله قصد قربت در نذر بما انّه عيقاءٌ و عملٌ و عبادةٌ مطرح باشد، لله على مقنى از اين معنا نيست. لله علىّ چيزى نيست كه مسئله عباديت را درست بكند. كسى كه مىگويد، ايشان تصريح مىفرمايد، كسى كه قائل است به اين كه نيت قربت معتبر است، بايد اين جورى بگويد. اگر بخواهد به لفظ بياورد. بگويد لله علىّ قربتاً الى الله اين كه فلان كار را انجام بدهم. لله علىّ آن كافى از قربت الى الله نيست. چرا نيست؟ مىفرمايد براى اين كه لله علىّ بيش از اين مقدار را دلالت ندارد. كه انسان دارد در پيشگاه خداوند التزام به يك مطلبى پيدا مىكند. يك التزامى پيدا مىكند كه ملتزمٌ له آن خداوند است. ملتزم به آن عبارت از آن فعل منظور. خب اگر ملتزم له خداوند شد اين چه ملازمهاى دارد با اين كه التزام عبادت باشد؟ به عبارت روشنتر آنى كه عنوان نذر دارد آن عيقايى كه حقيقت نذر است نفس التزام است. التزامى كه فعل مكلف است. التزامى كه ملكفاً ان ارادةٍ و اختيارٍ. اين التزام دارد از آن تحقق پيدا مىكند و صادر مىشود.
حالا شما مىآييد مىگوييد كه چون ملتزم له آن خداوند است پس اين التزام هم عبادت است. اين، اين طورى است مسئله؟
چه ملازمهاى بين اين دو تا وجود دارد؟ من ملتزم شدهام. بحث همين جاست. اصلاً كارى به ملتزم له آن ما نداريم. ما بايد ببنيم نفس اين التزام هل هو عملٌ عبادىٌ يعتبر فيه القربه؟ به عبارت روشنتر اين التزام از چى ناشى شده؟ چى من را وادار به اين التزام كرده؟ در باب عبادات شما وقتى كه قصد قربت را مطرح مىكنيد به قول مرحوم آقاى آخوند همهاش كلمه داعى به كار مىبرد. يعنى امر المولى من را در زمستان سرد از خانه بيرون مىبرد و مسجد مىبرد و وادار به نماز مىكند. اين معناى عبادت است. كه داعى و محرك به اصل العمل يك مسئله الهى و غير نفسانى باشد. اين جا بايد شما اين مسئله را روى التزام پياده كنيد. چى سبب شده كه شما ملتزم بشويد؟ اصلاً ما كارى نداريم به اين كه ملتزم له آن چيه؟ همانطورى كه كارى نداريم فعلاً به اين كه ملتزم به آن چيه؟ اين جا بحث روى التزام است. آيا اگر ملتزم له عبارت از خداوند تبارك و تعالى شد، اين ملازم با اين است كه اين التزام من هم يك منشأ الهى دارد؟ نه ممكن است اين التزام من ريايى باشد. ممكن است اين التزام من يك مسائل نفسانى غير الهى ريشه و منشأش شده باشد. پس اگر كسى مجرد اين معنا كه در صيغه نذر لازم است كلمه الله ذكر بشود به عنوان ملتزم له اين سبب بشود كه التزام رنگ عبادت پيدا بكند. چهره التزام عوض بشود. نه، اين سبب نمىشود. اين مثل التزام هايى است كه در برابر ديگران انسان دارد. بايد منشأ خود التزام روشن بشود كه چى سبب شده كه من فاعل عاقل مختار در مقام اين تعبد و التزام بر آمدهام. اگر ما بگوييم كه نذر عبادت است التزام بايد جنبه عباديت داشته باشد، و عرض كردم به فرمايش صاحب جواهر اگر بخواهيم بگوييم كه عبادت است بايد بگوييم كه لله علىّ
قربتاً الى الله ان افعل كذا. با كلمه لله علىّ مسئله تمام نمىشود. و عباديت درست نمىشود. پس اين دليل كه كلام صاحب روضه اين مسئله را دلالت دارد به كلمه بل يكفى تضمن الصيغة لها يعنى خود صيغه خصوصيتى دارد كه متضمن مسئله قصد قربت است. نه، اين حرف درست نيست. صيغه متضمن مسئله قصد قربت نيست. براى اين كه صيغه ناظر به ملتزم له است و عمل عبارت از التزام است. التزام بايد جنبه عباديت داشته باشد. و قصد قربت در آن معتبر باشد. پس اين دليل كه نتوانست اعتبار قصد قربت را در نذر دلالت بكند.
(سؤال از استاد:... و جواب آن) مشير نمىخواهد. خودش است التزام. التزام به معناى تعهد است. مشير به هيچ چيزى هم نيست. خودش است. عنوان مشير به چيزى نيست. من ملتزم مىشوم. به عبارت روشنتر آن چيزى كه محور در عباديت است آن حيث ارتباط عمل به فاعل است. شما مىگوييد نماز عبادى است. نماز عبادى است يعنى چه؟ يعنى چه نماز عبادى است؟ يعنى وقتى مصلى ميخواهد نماز را انجام بدهد داعى به اتيان صلاتش يك امر الهى باشد. پس ببينيد عباديت متقوم به آن حيث مربوط به فاعل و آن كسى است كه عمل از او صادر مىشود. در باب نذر آنى كه به ناذر مربوط است التزام است. التزام عملٌ للناذر. التزام فعلٌ للناذر. اگر اين را بخواهيد رنگ عباديت به آن بدهيد بايد داعى به اين التزام يك امر الهى باشد. چه كار به متلزم له آن داريد؟ ممكن است انسان در برابر غير خداوند اين نكته را دقت بفرماييد، ممكن است انسان در برابر غير خداوند هم ملتزم بشود لكن التزامش الهى باشد. مثل اين كه انسان مىبيند كه برادرش مقروض است، ديون زيادى دارد. مىآيد در برابر طلب كارها مىگويد من ملتزمم به اين كه دين را بدهم. خب اين جا ملتزم له كه خدا نيست كه. اما اين التزام الهى است. چى سبب شد كه من اين التزام را داشته باشم؟ كمك به برادر مومن. تشويق اسلام به اين كه انسان به برادر مومن گرفتار كمك بكند. به مستضعف برسد. او من را تحريك كرد به اين التزام. ببينيد التزام اينجا الهى است. اما اين الهى بودنش براى خاطر ملتزم له آن نيست. اين التزام براى خاطر اين كه آن چيزى كه سبب شد كه من زير بار قرضهاى رفيقم بروم ملتزم بشوم اين تشويق اسلام و رجحان اين مسئله از نظر اسلام بوده. شد التزام من الهى. اما متلزم له آن هيچ مسئله عباديت در آن نيست. ما نبايد اين دو تا را مخلوط كنيم به هم. به هر جا ملتزم له عبادت است، التزام هم عبادت. هر كجا ملتزم له عبادت نيست، التزام هم عبادت نيست. اينها دو حساب مستقل دارند. ممكن است ملتزم له خدا باشد اما التزام داعى غير الهى داشته باشد. ممكن است ملتزم له غير خدا باشد لكن التزام يك داعى الهى داشته باشد. لذا اين دليل نمىتواند مسئله اعتبار نيت قربت را در باب نذر ثابت بكند.
اما دو تا روايت هم است كه ديگر آنها بدتر از اين دليل از نظر مقام استدلال است. يكى همان روايت موثقه اسحاق ابن عمار يك تكه در صدرش است كه ما نخوانديم. اسحاق ابن عمار مىگويد «قلت لابى عبد الله عليه السلام انى جعلت على نفسى شكراً لله تعالى ركعتين اصليهما فى سفر و الحذر». من بر خودم قرار دادم شكراً لله تعالى كه دو ركعت نماز بخوانم و تعميم هم دادم كه اصليهما فى السفر و الحذر. چه در سفر باشم وچه در حذر باشم فرقى نكند. «افاصليهما فى السفر بالنهار». آيا در سفر آن هم در روز مىتوانم به عنوان وفاى به نذر اين دو ركعت را بخوانم؟ خب حالا سفرش كه ممكن است محل مناغشه بوده يعنى در ذهن سائل مناغشه بوده كه ولو اين كه خودش هم مسئله سفر را مطرح كرده شايد در سفر جايز نباشد. اين بالنهار هم به لحاظ اين است كه در روز خواندن نوافل در قسمت زيادى از ساعات روز كراهت دارد. اين كه تقييد به بالنهار مىكند ظاهراً با توجه به اين معناست كه نوافل در كثيرى از ساعات روز اين نوافل مبتدئه اين مكروه است. حالا اين روى اين شبهه سؤال مىكند كه آيا در روز، در سفر مىتوانم بخوانم يا نه؟ يك احتمال ديگر هم البته دارد. راجع به كلمه بالنهار. چون عمده نمازهايى كه در سفر قصر مىشود نماز روز است. و الا نماز مغرب و عشا تنها عشايش قصر است. اما مغرب به همان حالت خودش باقى است. ممكن است ذكر كلمه نهار در عبارت اين سائل روى اين معنا باشد. سؤال مىكند آيا در سفر آن هم در روز مىتوانم اين دو ركعت نمازى را كه نذر كردهام بخوانم؟ «فقال نعم» امام فرمودند بله. چون فرقى نمىكند
و مخصوصاً تو خودت تعميم دادى سفر و حذر را مانعى ندارد در سفر در روز هم بخوانى مانعى نيست. خب حالا اين استدلال چه جورى شده به اين؟ گفتهاند اين عبارت «انى جعلت على نفسى شكراً للّه تعالى» اين كانّ ظهور دارد در اين كه اين قصد قربت داشته. «شكراً للّه تعالى» اين كانّ ظاهر در اين معناست كه اين با قصد قربت انجام داده اين معنا را. جوابش اين است كه از كجا اولاً چنين ظهورى را شما بدست مىآوريد؟ اين با عبارات ديگر چه فرق مىكند؟ براى اين كه فقهاى ما در باب نذر مىگويند عملى را كه انسان نذر مىكند يك وقت به عنوان شكر است، نذر مىكند كه اگر اسير او آزاد شد، شكراً در برابر اين نعمت مثلاً يك اطعامى بكند. يك شعبه نذر هم مسئله زجر است. و آن اين است كه كسى خداى نكرده مثلاً مبتلاى به يك فعل مثلاً محرمى است. مىبيند اگر نذر بكند كه اگر اين فعل محرم را انجام بدهد مثلاً فلان مقدار زياد به فقرا صدقه بدهد. اين عنوانش، عنوان زجر است. يعنى به وسيله اين نذر مىخواهد بين خودش و بين آن عمل محرم يك فاصلهاى ايجاد بكند. و اين نذر زاجر از تحقق آن عمل باشد. به لحاظ اين كه اگر آن عمل را انجام داد لازمهاش اين است كه مثلاً يك مبلغ كثيرى را كه خيلى برايش مشكل است و سخت است اين را به فقرا بدهد. از ترس اين كه اين معنا پيش نيايد آن وقت ترك مىكند آن فعل محرمى را كه قد يتفق الصدور منه. آن وقت كجاى اين عبارت دارد كه اين قصد قربت داشته؟ «انى جعلت على نفسى شكراً لله تعالى» كه صيغه نذر است. جعلت على نفسى لله تعالى اين خودش يك صيغه نذر است. كلمه شكراً هم آن شعبه از نذر را كه عنوان شكرى دارد مطرح مىكند. ركعتين هم كه منظور است. آن فعل منظور است. متعلق نذر است. كجاى اين مسئله قربت را دلالت دارد؟ اين اولاً.
ثانياً كه حالا بر فرض اين كه اين عبارت ظهور داشته باشد. در اين كه اين ناذر قصد قربت داشته از كجا شما استفاده مىكنيد از اين روايت كه قصد قربت معتبر در نذر است؟ آنى كه ما روى آن بحث داريم اعتبار قصد قربت در نذر است. نه اين كه بگوييم كه نذر نبايد قصد قربت در آن باشد. اگر قصد قربت در آن باشد باطل است. اين را كه ما بحث نمىكنيم. بحث اين است كه يعتبر فى صحة النذر نيت القربه. يا اگر مورد اين روايت هم قصد قربت باشد و امام هم حكم به وجوب وفا بكنند آيا شما استفاده مىكنيد كه يعتبر فى النذر قصد القربه؟ بحث ما در اعتبار و عدم اعتبار است.
خب، اين همان روايتى بود كه ما از آن كراهت استفاده كرديم چون در ذيلش بود انى لاكره الايجاب. بعضى از دوستان در بحث گذشته اشكال مىكردند كه در آيات شريفه راجع به وفاى به نذر به عنوان يك صفت خوب خداوند مىفرمايد يوفون بالنذر. ولى خب، او وفاى به نذر است. بحث ما در اصل نذر است. نذر اگر كراهت هم داشته باشد خب بعد از آنى كه وجوب پيدا كرد، وجوب وفايش كه از بين نمىرود. وجوب وفا حتى با كراهت نذر در جاى خودش ثابت است. يوفون بالنذر دارد تعريف از وفاى به نذر مىكند. نه اين كه تعريف از اصل النذر كرده باشد. اين يك روايت.
(سؤال از استاد:... و جواب آن) حرمت؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) كراهت دارد. (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) نه، نه، شما حقش بود كه اين تعبير ذيل را كه در ذهن خود من بود و مىخواستم ذكر بكنم يادم رفت، اين هم قرينه بر حرف ما بگيريد. بگوييد ذيل هم دليل بر اين است كه در صدر روايت اگر مسئله قصد قربت هم وجود داشته باشد دلالت بر عدم اعتبار قصد قربت مىكند. براى اين كه، گوش بدهيد، براى اين كه بين دو تا جمع نمىشود. كه از يك طرف شىء قصد قربت در او معتبر باشد و از يك طرف مكروه باشد. جمع بين كراهت و جمع بين اعتبار قصد قربت اين دو تا امكان ندارد. و عرض كرديم اين جا، خوب بود اين سؤالى كه ايشان كردند، عرض كرديم اين جا با مسئله صلات در حمام فرق مىكند. در باب صلات در حمام دو تا خصوصيت وجود دارد كه آن دو خصوصيت اين جا وجود ندارد. اين نكته خوبى است. در باب صلات در حمام آنى كه مأمور به است و جنبه عباديت دارد آن نفس طبيعت الصلات است. يعنى ادمى كه در حمام مىايستد نماز مىخواند به چى قصد قربت مىكند. به ايقائات الصلات فى الحمام قصد قربت مىكند؟ يا اين كه به صلات قصد قربت مىكند؟ آنى كه مقرب است و قصد قربت در او معتبر است نفس الصلات است.
منتها يك عنوان ديگرى هم اين جا است. چون نماز مىشود در مسجد واقع بشود. مىشود در خانه واقع بشود. مىشود در حمام واقع بشود. اين ايقائش در حمام متعلق كراهت است. و الا نفس طبيعت الصلات نمىشود كه اتصاف به كراهت پيدا بكند ضمن اين كه ما اقيم الصلات داريم. امرٌ عبادىٌ اما يك جايى پيدا بكنيم كه صلات بما هى صلاتٌ اتصاف به كراهت داشته باشد، ما نداريم. ايقائه فى الحمام مكروهٌ. آن هم تازه كراهتش به معناى اقليت صلات است. به لحاظ اين كه راه فرار دارد. يعنى ممكن است به قول مرحوم آقاى آخوند نماز متخصص بشود به خصوصيت وقوع در مسجد. ممكن است متخصص بشود به خصوصيت وقوع در خانه. ممكن است متخصص بشود به خصوصيت وقوع در حمام. اين ايقاء در حمام كه مكروه است در مقايسه با آن دو حالت ديگر است. در مقايسه با ايقاء در مسجد است. در مقايسه با ايقاء در دار است. كراهتش هم به معناى اقليت ثواب است. اما اگر در باب نذر امام فرمود من كراهت دارم نذر را. اين جا ما نمىتوانيم بگوييم دو تا عنوان داريم. كدام دو تا عنوان؟ كه يكى اش عباديت داشته باشد، يكى اش هم كراهت داشته باشد. بگوييم اصل الصلات عبادتٌ ايقائها فى الحمام مكروه. خب، در باب نذر چه جورى بگوييم ما؟ حكم رفت روى طبيعت نذر. انى لاكره الايجاب. من نذر را كراهت دارم. اين ديگر يك عنوان ديگرى نيست كه ما بياييم نذر را براى خاطر آن عنوان عبادتش بكنيم. يك دانه عنوان بيشتر نيست و هو النذر. و همين عنوان هم حالات مختلف ندارد كه ما بياييم بگوييم وقتى كه صلات در حمام مكروه است اى بالمقايسة مع الصلات فى الدار. اى بالمقايسة مع الصلات فى المسجد. نذر ديگر حالات مختلف ندارد. نذر است. انى لاكره الايجاب.
پس كسى اگر در ذهنش آمد كه صلات در حمام مكروه است فيمكن اين كه ما نحن فيه هم، هم عبادت باشد و هم مكروه باشد اين غير قابل تصور است در ما نحن فيه است. در صلات در حمام متصور است با آن تقريرى كه عرض كرديم اما اين جا غير متصور است. حالا كه اين طور شد اين جواب سومى از روايت است كه اين ذيل را يعنى بر فرضى كه صدر رويات هم فرضاً ظهور در اعتبار قصد قربت در نذر داشته باشد، ذيل روايت كه مىگويد انى لاكره الايجاب همه آن ظهورها را بر باد مىدهد. يعنى يك مسئله چنين نيست. براى اين كه ذيل قرينيت بسيار خوبى دارد به لحاظ اين كه ظهور خوبى دارد. انى لاكره الايجاب. ايجاب را هم معنا مىكنند به نذر يعنى انى لاكره النذر. بر فرض كه ما از نظر صدر هم مسئله را تمام بدانيم ذيل روايت قرينه مىشود بر اين كه مقصود از صدر آن معنايى نيست كه با قطع نذر از ذيل اگر ظهور در آن معنا داشت، آن معنا مراد امام عليه السلام باشد. تا بحث بعد.
«و الحمد لله رب العالمين»