• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نود و يكمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
    «اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»
    «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
    اين فصلى كه در آن وارد شديم مربوط به حج نذرى و عهدى و يمينى است. يك نكته‏اى را كه ما مكرر اشاره كرديم با تذكرش در اين جا بى فايده نيست عرض كرديم كه تنها موردى كه حج به عنوان الحج در اسلام واجب است همان حجة الاسلام است. در آيه شريفه لله على الناس حج البيت. آنى كه ملكف به است، آنى كه مأمور به است نفس عنوان حج است. و اين همانى است كه از آن تعبير به حجة الاسلام مى‏كنيم. و شايد اضافه حج هم به اسلام براى خاطر اهميتى است كه مسئله حج از نظر شارع مقدس اسلام دارد. روى اهميتش كلمه حج اضافه به اسلام مى‏شود. بالاخره تنها حجى كه به عنوان الحج معلق وجوب و مأمور به است عبارت از حجة الاسلام است. اما در موارد ديگر مثل حج نذرى و عهدى و يمينى و آن جايى كه به اجاره و استيجار بر اجير واجب مى‏شود در آن موارد متعلق وجوب عبارت از حج نيست. متعلق وجوب وفاى به نذر است. حج نذرى هم مثل ساير چيزهايى است كه انسان نذر مى‏كند. يك وجوب وفاى به نذر كه مأمور به آن عنوان الوفاء است بالنذر است در تمامى موارد تحقق دارد كه انسان نذر حج بكند، نذر روزه بكند، نذر صدقه بكند، نذر احسان به فقرا بكند، اينطور نيست كه در هر موردى همان عنوان واجب بشود. در تمامى موارد يك عنوان واجب است و آن وفاى به نذر است و از متعلق خودش هم سرايت به عنوان ديگر نمى‏كند. و ما مكرر مثال هم زديم. گفتيم در باب مستحباب مثل نماز شب اگر كسى نذر كرد كه مثلاً نماز شب را بخواند. ديد بدون نذر خيلى محركى براى نماز شب ندارد. اما اگر نذر بكند. خب محرك قوى پيدا مى‏شود. خب اين جايى كه انسان نذر مى‏كند نماز شب را نماز شب واجب نمى‏شود. نماز شب همان حكم استحبابى خودش را دارد. و الا نمى‏شود كه نماز شب هم واجب باشد و هم مستحب. آنى كه واجب است وفاى به نذر است. به دنبال نذر صلات الليل بر شما لازم است وفاى به نذر بكنيد. منتها وفاى به نذر تحققش در خارج به خواندن نماز شب است. اگر شما نماز شب را خوانديد وفاى به نذر حاصل شده. و از نظر نيت هم فرق نمى‏كند اين طور نيست آنهايى كه نذر نكرده نماز شب را مى‏خوانند به نيت استحباب مى‏خوانند. اما آنهايى كه با نذر نماز شب را مى‏خوانند آنها نيت وجوب داشته باشند. بگويند نه، نماز شب بر ما واجب شد. نماز شب بر هيچ كس واجب نيست. منتها شما چون نذر كرده‏ايد وفاى به نذر بر شما وجوب پيدا كرده. و وفاى به نذر هم خودش يك واجب توسلى است. يعنى اين طور نيست كه وفاى به نذر يك عبادتى باشد. برايش قصد قربت اعتبار داشته باشد. نه، در متعلقش چون نماز شب عبادت است نماز شب را بايد به عنوان قصد قربت انجام داد. و فرقى هم بين صورت نذر و عدم صورت نذر نمى‏كند.
    فبالنتيجه حالا اين را ما مكرر عرض كرديم. بالنتيجه در ما نحن فيه هم ما اين فصل را ان شاء الله شروع مى‏كنيم كسى خيال نكند كه حج نذرى به عنوان الحج وجوب پيدا ميكند. به عنوان الحج در عهد و يمين وجوب پيدا مى‏كند. به عنوان الحج در رابطه با نايب وجوب پيدا مى‏كند. نه، اگر كسى اجير شد كه حجى را از ديگرى انجام بدهد آنى كه براى او واجب است وفاى به عقد اجاره است. عفوا بالعقود بر او واجب است. اما حالا كه وفا به حج تحقق پيدا مى‏كند اين ديگر تغييرى در مسئله حج ايجاد نمى‏كند. مثل ساير مسائل مى‏ماند. انسان اگرنذر كند مثلاً فى، از باب مثال، خياط صوب بكند و بگويد اين نذر من صحيح است. هيچ فرقى بين اين خياطت و خياطت غير نذرى نيست. منتها فرقش اين است كه در صورت نذر وجوب وفاى به نذر هست اما در غير صورت نذر وجوب وفاى به نذر تحقق ندارد.
    اين را به عنوان مقدمه عرض كردم. شرايط تحقق انعقاد نذر كه حالا ما در رابطه با حج استفاده مى‏كنيم امااين در باب حج خصوصيتى ندارد. هر نذرى بخواهد تحقق پيدا بكند. چه در باب حج باشد يا غير حج اين شرايط در آن وجود دارد. منتها
    چون بحث ما در باب حج نذرى است همان شرايط عامه نذر را در اين جا ذكر كرده‏اند. يكى از شرايطش مسئله بلوغ است. مى‏فرمايد اگر سبى نذر بكند. اين نذرش منعقد نمى‏شود. ولو اين كه سنش به ده سال رسيده باشد. چون خصوصيتى كه براى ده سال است اين است كه بعضى از روايات در مورد وصيت سبى ده ساله وارد شده. بعضى از روايات مى‏گويد اگر مثلاً بچه‏اى يازده ساله وصيتى كرد و ثم مات. چون به ده سالگى رسيده اين وصيتش معتبر است. اين وصيتش مثل وصيت بالغ مى‏ماند. منتها در مورد خود روايت هم كه مسئله وصيت است اين طور نيست كه همه قبول كرده باشند. ظاهراً آنطورى كه در ذهنم است مرحوم شيخ طوسى بر طبق اين روايت در وصيت غير بالغ ده ساله عمل كرده اما ديگران در مورد همين وصيت هم نپذيرفتند. حالا اگر ما در مورد وصيت هم پذيرفتيم. خب وصيت براى خاطر يك روايتى كه دلالتى بر اين معنا مى‏كند براى خاطر دليل صحيحى كه اقتضاى اين معنا را دارد ما مى‏پذيريم. اما حالا بياييم همه چيز را به باب وصيت قياس بكنيم. بگوييم اگر وصيت بچه ده سال به بالا پذيرفته شد، پس بايد نذرش هم صحيح باشد. پس بايد عهد و يمينش هم صحيح باشد. اينها را ما نمى‏توانيم به واسطه قياس و مقايسه از مسئله وصيت به مسئله نذر و عهد و يمين تسريه بدهيم حكم را. لذا است كه امام بزرگوار قدس سره) در عبارتشان فرمودند و ان بلغ اشراء اين ناظر به اين مطلب است كه مورد وصيت اين بالغ عشر اين خصوصيت وجود دارد و اگر ما آن جا هم بپذيريم اين جا دليل بر پيذيرفتن ندارد.
    كما اين كه يك مطلبى است كه در قواعد فقهيه اين مطلب بحث شده كه حالا من از اين موقعيت استفاده كنم. اين قواعد فقهيه يك مسئله مقفول عنها بين ما طلبه‏ها است. قواعد فقهيه خيلى ضرورت دارد. در كثرى از موارد فقه هى ما بايد بگوييم بناءٍ على كذا، بناءٍ على كذا. اما نرفتيم دنبالش كه خود اين قواعد را بررسى بكنيم. و شايد اگر كسى اين قواعد را دنبال كند. شايد ما صدها قاعده فقهيه داشته باشيم كه هر كدامشان قابل بحث است و قابل دنبال كردن است. لذا از اين قواعد فقهيه ولو به صورت مباحثه و مطالعه نبايد غفلت كرد. يكى از قواعد فقهيه‏اى كه خب، خيلى محل بحث است و بحث شيرينى هم دارد و ادله خوبى هم در هر دو طرفش است كه از نظر علمى قابل دقت و بررسى است اين مسئله است. كه آياعباداتى كه از سبى واقع مى‏شود، بچه چهارده ساله عاقل مميز به تمام معنا اگر با تمام شرايط ايستاد، وضو گرفت و نماز صحيح را انجام داد، آيا اين نمازش شرعيه دارد؟ به عبارت ديگر استحباب دارد؟ يعنى همانطورى كه يك بالغى اگر يك نماز مستحبى خواند صحيحٌ و يترتب عليها استحقاق المثوبه اين سبى مميز متوجه اگر نماز ظهر و عصر را صحيحاً و با رعايت تمام شرايط و خصوصيات خواند بگوييم اين هم مستحباً واقع شده. اين نمى‏توانسته به عنوان وجوب واقع بشود براى خاطر اين كه بلوغ شرط تكليف است. يعنى شرط تلكيف الزامى است. تكليف الزامى در مورد سبى معنا ندارد. اما تكليف استحبابى چه مانعى دارد كه در مورد سبى وجود داشته باشد. لكن اين مسئله محل بحث است كه آيا عبادات سبى مشروعةٌ مستحبه مثل مستحبات بالغين يا اين كه نه، اين عبادات سبى جنبه تمرينى دارد؟ نه اين كه يك عمل مستحبى باشد. اين فقط مثل كلاس تهيه مى‏ماند براى اين كه وقتى كه بچه روز اول رفت آمادگى داشته باشد. به منزله آمادگى براى انجام عبادات نسبت به بعد البلوغ است.
    خب اين يك قاعده فقهيه بسيار شيرينى است، خيلى هم عرض كردم ادله جالبى در اين ادله وجود دارد. حالا امام بزرگوار مى‏فرمايند كه اگر ما در اين قاعده فقهيه هم قائل بشويم به اين كه عبادات سبى شرعيت دارد و به عنوان مستحب واقع مى‏شود. و يترتب عليها استحقاق المثوبه لكن در عين حال نذرش به درد نمى‏خورد. عهد و يمينش به درد نمى‏خورد. نذر كننده يعتبر فيه ان يكون بالغا. ولو عبادات سبى هم مشروعيت داشته باشد. امام (قدس سره الشريف و رضوان الله تعالى عليه) استدلال نفرمودند بر اين مسئله. لكن مرحوم سيد در كتاب عروه اشاره به دليل كرده، فرموده لرفع القلم عنهما كه يكى‏اش عبارت از سبى است و يكى هم عبارت از مجنون است. لرفع قلم الوجوب عنهما. قلم وجوب از اين دو تا بر داشته شد. سبى چطور مى‏تواند به واسطه نذر براى خودش يك تكليف وجوب وفاى به نذر بياورد؟ يا مجنون چطور مى‏تواند با
    صيغه نذر يك مسئله وجوب وفاى به نذر بياورد؟ پس علت را لرفع قلم الوجوب عنهما ذكر كرده. كه اين اشاره بهمان روايت يا روايات معروفه است كه مى‏فرمايد رفع القلم ان السبى حتى يحتلم و ان المجنون حتى تفيق و ان النائب حتى يستيغب. خب ظاهر قلم، قلم تكليف است و ظاهر تكليف هم آنى است كه متضمن الزام است. قلم‏هاى الزامى كه بخواهد سبى را ملزم به يك مسئله‏اى بكند اين رفع ان السبى، رفع ان المجنون. اين استدلال خب به حسب ظاهر انسان فكر مى‏كند كه استدلال صحيح و منطقى است لكن ما يك مطلب را اگر اين جا ذكر بكنيم. بعد آن مطلب را به عنوان مقدمه در ما نحن فيه بخواهيم بياوريم ببنيد آن وقت اين استدلال درست مى‏شود يا نه؟
    در باب سبى باز يك قاعده فقهيه ديگر است. غير از آن قاعده شرعيت عبادات سبى و عدم شرعيت. يك قاعده ديگرى در باب سبى است كه در قواعد فقهيه بحث شده و من هم يك قسمت از اين قواعد را نوشته‏ام بحمد الله. يك قاعده اين است كه آيا آن چيزى كه از سبى مرفوع است خصوص احكام تكليفيه است يا احكام وضعيه هم از سبى مرفوع است. اين جا مشهور قائل به اين معنا هستند كه احكام وضعيه لا يكون مرفوعاً ان السبى. احكام تكليفيه مرفوع از سبى است. در نتيجه اگر انسان در حال طبابت مال غير را اتلاف كرده باشد آيا اين روايت من اتلف مال الغير و هو له ضامن كه خود همين قاعده اتلاف هم يكى از قواعد مهمه فقهيه است. آيا اين من اتلف مال الغير و هو له ضامن سبى را شامل نمى‏شود؟ يا سبى را هم شامل است. اگر سبى يازده ساله زد مال غير را اتلاف كرد اين ضمان گريبانش را مى‏گيرد. منتها يا ولى بايد از مال اين بپردازد. يا اگر مالى ندارد و وليى ندارد بعد البلوغ اين ضمان او را وادار مى‏كند به اين كه مثل قيمت مال غير را كه در زمان سباوت اتلاف كرده بايد بپردازد.
    لذا در باب احكام وضعيه مسئله اين طور نيست كه بلوغ دخالت داشته باشد. احكام وضعيه هم شامل سبى است. هم شامل بالغ است. مثلاً اگر ولى يك سبى اى آمد يك خانه‏اى براى اين سبى مصلحتاً خريد. بگوييم اين جا سبى مالك نمى‏شود. براى اين كه ملكيت حكم وضعى است و حكم وضعى در مورد سبى نيست. آيا مى‏شود كسى اين حرف را بزند كه اگر پدر براى بچه صغيرش يك خانه‏اى را خريدارى كرد اين سبى لا يصير مالكا كان الملكيه من الاحكام الوضعيه و احكام وضعيه مثل احكام تكليفيه در مورد سبى نيست. كسى مى‏تواند اين جورى ملتزم بشود؟ نه. احكام وضعيه مثلاً مسئله زوجيت شما خودتان در باب نكاح خوانديد اين معنا را كه اگر پدر مصلحت ديد كه دختر صغيرش را تزويج بكند به يك شوهرى يا بالعكس اگر با رعايت مصلحت اين تزويج تحقق پيدا كرد زوجيت حاصل است. يعنى اين صيغيره تصير زوجةً و يا آن صغير يسير زوجاً با اين كه زوجيت از احكام وضعيه است. پس دائره احكام وضعيه اختصاص به بالغ ندارد. خب اگر ما اين حرف را قبول كرديم كه بايد هم تقريباً قبول بكنيم مى‏آييم در باب نذر و عهد و يمين اولاً ماهيت اين نذر و عهد و يمين چيه؟ نذر ماهيتش چيه؟ نذر همينطورى كه بعضى از بزرگان هم فرموده‏اند در كتاب مستمسك نذر ماهيتش، ماهيت عيقايى است. عيقا در مقابل عقد است. هر دوشان يعنى عقد و عيقا در انشائيت مشترك هستند. يعنى جمله، جمله خبريه نيست. جمله، جمله انشائيه است. بعتويى كه شما در انشاء البيع به كار مى‏بريد غير از آن بعبتويى است كه به رفيقتان مى‏گوييد من بعتويى دارى در يك ماه گذشته. آن بعتوى خبريه است. اما اين بعتوى در مقام انشاء معامله اين جملة انشائيه. عقد و عيقا در انشائيت مشتركند. يعنى دو مسئله ايجادى هستند. منتها ايجاد اعتبارى. نه اين كه حكايت از يك واقعيت بكنند و مسئله صدق و كذب و احتمال مطابقه و احتمال مخالفت در آنها جريان پيدا بكند.
    اما نذر ليس كلبيع. بيع عقد يتوقف على قبول. اما در باب نذر مثل طلاق مى‏ماند. همانطورى كه طلاق زوج عيقايى است كه نياز به قبول ندارد. در باب نذر هم مسئله اين طور است. وقتى مى‏گويد لله علىّ مثلاً ان اصلىّ صلات الليل اين انشا مى‏كند اين معنا را كه حالا در مفاد خود اين لله علىّ هم باز يك بحثى است كه ان شاء الله اشاره مى‏كنيم. بالاخره نذر جنبه عيقايى دارد. عهد هم همينطوراست. غير از آن معاهده‏اى است كه ما مى‏گوييم نياز به طرفين دارد. عهدى كه در كنار نذر واقع شده‏
    اتفاقاً ولو اين كه صيغه‏اش هم به صورت باب مفاعله است مى‏گويد عاهدو الله اما معناش اين نيست كه باز قبولى لازم دارد. يعنى نيازى به قبول ندارد و جنبه عيقايى دارد. در باب يمين آن كه مى‏گويند عنوانش، عنوان وعده است كسى كه ميگويد و الله فردا من اين كار را انجام مى‏دهم عيناً مثل آن كسى است كه به رفيقش مى‏گويد من فردا مى‏آيم منزل شما. اين وعد هم از دائره خبر بودن خارج است. مثل اين نيست كه، خوب دقت بفرماييد، فرق است بين اين كه شما به رفيقتان وعده كنيد كه من فردا منزل شما مى‏آيم و بين اين كه به رفيقتان خبر بدهيد كه فردا منزل شما مى‏آيم. در اين صورت دوم مسئله، مسئله خبر است. مسئله حكايت از يك امر مستقبل است. حكايت از اين امر مستقبل اگر با واقع تطبيق كرد صدق است. و اگر با واقع تطبيق نكرد كذب است. اما آن جايى كه شما به اين مى‏گوييد كه من فردا منزل شما مى‏آيم. واقعاً هم تصميم داريد كه فردا منزل ايشان برويد. لكن بعد ديگر حالش را پيدا نكرديد كه برويد منزل دوستان. آيا اين دروغ محقق شده يا به تعبير عرفى و عقلايى خلف وعده تحقق پيدا كرده. خلف وعده ولو اين كه از نظر جنبه‏هاى اخلاقى يك معناى رذيله شناخته مى‏شود اما كذب نيست كه احكام كذب بر آن مترتب بشود مثل آن صورت اولى كه شما اخبار مى‏كنيد به اين كه فردا زيد به منزل شما مى‏آيد. آن جا اگر زيد فردا منزل او نيايد اين خبر شما، خبر كاذب است. اما در مسئله وعده خلف الوعد غير مسئلة الكذب. خب، حالا پس در باب نذر و عهد جنبه عيقايى دارد. مثل طلاق مى‏ماند. اين انسان مى‏نشيند بر خودش الزام مى‏كند صلات ليل را. ديگر لازم نيست كسى اين معنا را قبول بكند. نفس همين كه بر خودش الزام مى‏كند صلات الليل را اين نذر تحقق پيدا مى كند.
    خب حالا بحث ما اين است آيا اين الزام و عيقا آنى كه بر او ترتب پيدا مى‏كند غير از مسئله سببيت است؟ شما مى‏گوييد كه صيغة النذر سببيت دارد براى وجوب وفاى به نذر. اما مسئله در درجه اول روى سببيت پياده مى‏شود. اين غير از مسئله نماز ظهر و عصر است كه مستقيماً مى‏خواهد وجوب به سبى متوجه بشود. اين جا گفت القلم ان السبى جلويش را مى‏گيرد. براى اين كه ما هيچ حكمى جز يك حكم وجوبى مستقيم نداريم. اقيم الصلات مى‏خواهد بيايد گريبان اين سبى را بگيرد. رفع القلم ان السبى به عنوان يك سدى در مقابل اقيم الصلات مى‏ايستد.اما در احكام وضعيه كه از جمله احكام وضعيه مسئله سببيت است. لذاست مى‏گوييد اتلاف مال الغير سببٌ لتحقق الضمان خب همانطورى كه در مسئله اتلاف سببيت براى ضمان دارد. چرا اين جا نذر سبى سببيت نداشته باشد؟ شما مگر نمى‏گوييد كه احكام وضعيه اختصاصى به بالغين ندارد؟ مگر نمى‏گوييد احكام وضعيه در حق سبى هم جريان دارد؟ پس چرا اين جا جلوى سببيت را مى‏گيريد. ما اگر باشيم در باب بيعش هم همين حرف را ميزنيم. براى اين كه در باب بيع هم مسئله سببيت تحقق دارد. و روى اين قاعده كه عدم اختصاص احكام وضعيه به بالغين باشد بايد بگوييم همانطورى كه بيع صادر از بالغين سببيت به دنبال او است همينطور بيع صادره از سبى هم به دنبال او سببيت است. خب چرا در باب نذر هم همينطور؟ رفع القلم آن جايى را مى‏گويد كه مستقيماً بخواهد حكم توجه پيدا بكند. به صورت يك حكم لزومى. رفع القلم در جلوى اقيم الصلات مى‏ايستد. اما در جلوى سببيت و اتلاف مال الغير لضمان مال الغير رفع القلم نمى‏ايستد. اگر در آن جا نايستاد در مسئله نذر چرا نايستد؟ خب اين جا هم همين حرف را مى‏زنيم مى‏گوييم وقتى كه سبى نذر كرد اين نذرش سببيت پيدا مى‏كند. براى چى؟ براى وجوب وفاء. الان بر او واجب است؟ مى‏گوييم نه. دو تا حال دارد. اگر ولى دارد ولى بايد اين معنا را انجام بدهد. اگر ولى ندارد منتظر بعد البلوغ مى‏شويم. نذر قبل البلوغ اثرش عبارت از وجوب بعد البلوغ است. كما اين كه در باب جنابت ظاهراً اين معنا است. جنابت اگر سبى اى به واسطه استمناء صار جنباً. چون آن چيزى كه نقش در بلوغ دارد آن عبارت از احتلام است.
    نه نفس خروج المنى. و الا اگر سبى اى خداى نكرده استمنا كرد و خرج منه المنى. صار جنباً. آيا اين جنابت سببيت براى غسل ندارد. سببيت براى وجوب غسل ندارد؟ خب اين تا مادامى كه سبى است لا يجب عليه الغسل. به مجردى كه بالغ شد همان جنابت قبليه براى او ايجاد غسل مى‏كند. فكر مى‏كند به انه يجب عليك الغسل.
    بالاخره استدلالى كه مرحوم سيد در كلامشان آورده‏اند اين استدلال به اين صورت قابل مناغشه است و پايه مناغشه‏اش هم همان قاعده فقهيه كه احكام وضيعه اختصاص به بالغين ندارد. بله. يك روايتى اگر نظرتان باشد مرحوم شيخ در كتاب مكاسب در همين مسئله اعتبار بلوغ در متعاهدين يك روايتى مرحوم شيخ در آن آخرها ذكر ميكنند. كه آن روايت مى‏گويد عمد السبى خطاءٌ. عمد السبى خطاءٌ. يعنى كارهايى كه سبى از روى اراده و اختيار انجام مى‏دهد اين را شما معامله كارهاى صادره از غير اراده و اختيار با آن انجام بدهيد. اين روايت كسى در ذهنش نيايد كه خب، پس در مورد اتلاف مال غير هم همينطور است. نه. در اتلاف مال الغير عمد و خطايش فرق نمى‏كند. انسان اگر مال غير را اتلاف كرد عمداً اتلاف كند ضامن است. خطاءً هم اتلاف كند ضامن است. اين در آن جاهايى جريان پيدا مى‏كند كه عمد و خطايش از نظر حكم متفاوت باشد. مثل اين كه در باب قتل، اگر قتل عمدى باشد، يترتب عليه القصاص. اگر خطايى باشد يتربت عليه ديه و ديه‏اش را هم بايد عاقله بپردازد. بگوييم اين عمد السبى خطاءٌ در آن جاهايى جريان پيدا مى‏كند كه عمد و خطايش دو جور باشد. نه به منوال. مثل اتلاف مال غير نباشد. اگر اين جورى معنا كرديم در ما نحن فيه به يك صورت پياده مى‏شود. براى خاطر اين كه نذرى كه صادر از سبى مى‏شود ان عمدٍ مثل نذرى است كه از كسى صادر بشود خطاءً و اشتباهاً. و نذر خطايى و اشتباهى اثر بر آن بار نمى‏شود. كما اين كه جز شرايط و امور معتبره‏اى كه ذكر ميكنيم، يكى همين مسئله است كه اگر غافلى، ساهى، سكران و امثال اينها نذر بكنند روى اين كه اين‏ها فاقد توجه و التفات و اراده هستند، نذرشان منعقد نمى‏شود. آن وقت اگر ما عمد الصحيح خطاءٌ را قبول كرديم بايد بگوييم نذرى كه از سبى فى حال التوجه و التفات صادر ميشود مثل آن نذرى است كه خطاءً واقع شده. و حيث اين كه نذر خطايى لا يترتب عليه الاثر پس نذر عمدى صادره از سبى هم لا يترتب عليه الاثر. لكن شما مراجعه كنيد، مرحوم شيخ در ذيل اين روايت بعضى از احتمالات مى‏دهند كه لازمه‏اش اين است كه آن روايت اختصاص به باب قبل داشته باشد نه اين كه به صورت يك ضابطه كلى عمد السبى خطاءٌ را ما در تمامى موارد و مراحل بتوانيم پياده كنيم. اگر اين به صورت يك ضابطه كليه باشد در ما نحن فيه قابل پياده شدن است. اما اگر اختصاص به باب قبل داشته باشد ديگر جاى اين نيست كه ما اين ضابطه كلى را در اين جا بياوريم. تا دنباله بحث.

    «و الحمد لله رب العالمين»