پنج شنبه 13 ارديبهشت 1403 - 21 شوال 1445 - 2 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 7
متن
هفتمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1368
«اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»
«بسم اللّه الرحمن الرحيم»
عرض كرديم كه اگر سفر از طريق دريا و يا سفر از طريق هوا مستلزم اخلال به اصل صلات باشد يعنى موجب به اين بشود كه نماز ترك بشود بطور كلى اين جا حكم اين است كه لا يجب الحج براى اهميتى كه مسئله نماز نسبت به حج دارد در مورد تزاحم نماز تقدم دارد. ولو يك نماز باشد. يك نماز دو ركعتى باشد. مع ذالك اگر حج مستلزم ترك يك نماز دو ركعتى است اين جا لا يجب الحج على القاعده. اما اگر نه، مستلزم اخلال به اصل نماز نيست. بلكه اين سفر موجب تبدل بعضى از حالات نماز است مثل اين كه مجبور است نماز را نشسته بخواند. يا مجبور است كه نماز را با طهارت ترابيه انجام بدهد. يا لازمه سفر اين است كه مثلاً ركوع و سجودش را با ايما و اشاره انجام بدهد. در اين جا مسئله چه طور است؟ اين جا عرض كرديم كه در سابق اين مسئله به مناسبتهاى مختلفى بحث شد. مخصوصاً در مسئله اداى دين اگر معارض با حق باشد. آن جا يك بحثى بود و آن اين بود كه آيا اين استطاعتى كه به عنوان شرط وجوب حج مطرح است كه «لو لاستطاعه لا يجب الحج». آيا اين استطاعت موضوع استطاعت، استطاعت شرعى است؟ كه معناى استطاعت شرعى اين است كه علاوه بر آن خصوصياتى كه در استطاعت ذكر شد، از استطاعت مالى، استطاعت بدنى، استطاعت زمانى، استطاعت فردى، علاوه بر اينها يك مطلب ديگر هم معتبر است، در معناى استطاعت شرعيه و آن اين است كه بايد عمل حج و اطيان به اين فريضه الهى موجب ترك هيچ واجبى نشود و موجب تحقق هيچ محرمى نشود كه اگر اين سفر ملازم بود با اين كه يك واجبى ترك بشود و يا يك حرامى اطيان بشود و لو اين كه يك واجب از آن واجبات مهمه در شريعت نباشد. و لو اين كه يك حرام از آن حرامهاى مهمه در شريعت نباشد. اما اگر سفر حج مستلزم ترك هر واجبى شد، يا فعل هر محرمى شد «هذا ليس بمستطيعٍ». معناش اين است كه اصلاً در اين جا حج واجب نيست. مثل آدمى كه استطاعت ماليه ندارد. چطور در مورد فقد استطاعت ماليه شما مىگوييد شرط وجوب الحج تحقق ندارد «الحج ليس لواجب» اين هم يكى از شرايط وجوب حج است كه مستلزم فعل حرام يا ترك واجب نباشد و اين معنا در خود استطاعت دخالت دارد. منتها نه استطاعت عرفيه. بلكه استطاعت شرعيه. در حقيقت آن استطاعتى كه دخالت در وجوب دارد آن استطاعت شرعيه است كه اين خصوصيت هم همراهش است.
اما ما عرض كرديم تبعاً لجمعيى از محققين كه نه استطاعتى كه شرط در وجوب حج است همين چهار تا استطاعتى است كه ذكر شد. استطاعت مالى، بدنى، زمانى، طريقى، همين دخالت در وجوب حج دارد. و در آنجايى كه فعل حج مستلزم ترك واجب يا فعل حرام است بايد آن جا ما ترازو بگذاريم، ببينيم كدام اهميتش بيشتر است؟ اگر حج اهميتش بيشتر بود، حج را مقدم بدانيم. اگر آن واجب اهميتش بيشتر است آن را مقدم بدانيم. و اگر تساوى در كار باشد، مسئله تخيير مطرح است. يعنى حكم متزاحمين بايد بار بشود. مثل همان صلات و اذاله بايد معامله بشود. ما اين راه را طى كرديم.
خب، حالا اين دو تا معنا در اين جا يك ثمرهاى ابتداً به وجود مىآورد. در اينجايى كه اگر انسان بخواهد با هواپيما مكه برود لازمهاش اين است كه نماز ايستاده را نشسته بخواند. اين جا اول يك بحثى بكنيم بعد اين نتيجه را بگيريم. به عنوان يك مسئله فقهيه. آيا مخصوصاً مع دخول الوقت، الان اول ظهر شد، انسان قدرت دارد كه نماز را ايستاده، سرحال انجام بدهد، آيا مىتواند انسان شرعاً، برايش جايز است خودش را تعجيز بكند عن القيام؟ يعنى يك كارى بكند كه ديگر قيام، نماز را قائماً نتواند انجام بدهد. فرض كنيد مثل اين كه يك آدمى الان اول ظهر شروع كند يك فرسخ
بدود. در حالى كه مىداند كه اگر يك فرسخ دويد ديگر جورى عرض مىشود كه ناراحت مىشود كه نماز را نمىتواند ايستاده بخواند. توجه پيدا كرده به اين مسئله. آيا اين آدمى كه ظهر شده، قدرت بر قيام دارد مىتواند يك عملى انجام بدهد كه نتيجه آن عمل اين است كه نماز را ديگر نمىتواند ايستاده انجام بده. آيا مىتواند اين كار را انجام بدهد يا نه؟ حالا ما روى هر دو فرضش بحث مىكنيم. اگر بگوييم مانعى ندارد. بايد موقع عبادت را انسان در نظر بگيرد الان كه يك به غروب مىتواند ايستاده نماز بخواند يا نه؟ اگر ايستاده مىتوانى، ايستاده، نمىتوانى، نشسته. اما از اول وقت تا يك به غروب هر كارى مىخواهى انجام بده يك فرسخ هم عرض مىشود دو انجام بده كه نتيجه يك فرسخ دويدن اين است كه امروز نمىتوانى نماز را ايستاده بخوانى. يك وقت ما قائل مىشويم به اين كه اين معنا جايز است كه بر حسب تعجيز بگويم تجوز تعجيز، تعجيز يعنى انسان خودش را عاجز بكند. يك كارى بكند كه ديگر قدرت بر قيام نداشته باشد. قدرت بر صلات قائمين نداشته باشد. يك وقت مىگوييم اين معنا جايز است. اما يك وقت مىگوييم نه، اين معنا جايز نيست، مخصوصاً بعد دخول الوقت كه خيلى مثلاً روشن است عدم جوازش. حق ندارد انسان خودش را عاجز بكند. نه، بايد اين قدرتش را حفظ بكند براى عبادت، براى نماز قائماً. براى آن نماز معمولى اختيارى. اگر ما، خوب اينجا را دقت بفرماييد، اگر ما قائل شديم به اين كه انسان مىتواند خودش را عاجز بكند و ملاك همان وقت العباده است. يك ربع به غروب مانده مىخواهد نماز بخواند. در اين وقت آيا قدرت بر قيام دارد يا نه؟ اگر قدرت دارى ايستاده، ندارى نشسته. قبلش هم آزاد هر كارى مىخواهى انجام بدهى مسئلهاى نيست.
اگر ما اين حرف را بزنيم چه روى مبناى ما در معناى استطاعه است و چه روى مبناى آنهايى كه استطاعت را استطاعت شرعيه مىدانند مانعى ندارد. ما مىگوييم اگر سفر با هواپيما مستلزم اين شد كه نماز ايستاده، تبدل به نماز نشسته پيدا بكند، هيچ مانعى ندارد. برود اين سفر را انجام بدهد، ولو اين كه نماز ايستادهاش نشسته مىشود. چرا؟ اما روى مبناى ما كه مسئله مزاحمت مطرح است و استطاعت را استطاعت عرفيه معنا مىكنيم. خب، مسئله روشن است. حج در مقابل نماز زانو به زمين مىزند و اهميت نماز را ندارد. اما «اذا دار الامر» بين اين كه انسان حج را تعطيل بكند يا نماز ايستاده را نشسته بخواند. كدام اهميتش بيشتر است؟ خب، پيداست كه مسئله حج. او ديگر اهميتش از اين معنا بيشتر است. آن فقط حال قيام مىخواهد تبدل به حال جلوس پيدا بكند. آيا ديگر مسئله حج اهمتيش از اين هم كمتر است يا پيداست كه حج از اين مهمتر است. لذا روى مسئله مزاحمت حج به عنوان اهم تقدم بر اين پيدا مىكند. مىگوييم مانعى ندارد، نماز ايستاده را نشسته بخوان اما حج را در موقع خودش انجام بده. روى مبناى ما كه پاى مزاحمت در كار است اين جا روشن است كه حج اهم از اين تبدل حالت است و همينطور روى مبناى آنهايى كه استطاعت شرعيه را معتبر مىدانند، روى مبناى آنها هم روشن است اين جا، روى اين فرض. چرا؟ براى اين كه سفر حج مستلزم ترك واجب نيست. چون شما فرض كرديد كه يجوز تعجيز الانسان نفسه. خب، اگر تعجيز لازم باشد كى سفر حج مستلزم ترك واجب است؟ اگر مستلزم ترك واجب بود استطاعت شرعيه محقق نمىشد. اما حالاكه مستلزم ترك واجب نيست به فرض جواز تعجيز روى اين فرض هم مانعى ندارد. اما اگر ما گفتيم نه، «لا يجوز تعجيز». انسان حق ندارد خودش را عاجز از قيام بكند. حق ندارد خودش را عاجز از طهارت مائيه بكند و متبدل به طهارت ترابيه بشود. اگر ما گفتيم «لا يجوز تعجيز» باز روى مبناى ما كه مسئله مزاحمت است باشد، مىگوييم آيا اين «لا يجوز تعجيز» اهميتش بيشتر است يا مسئله حج. آيا مسئله با يك «لا يجوز تعجيز» هم نمىتواند مهارضه كند و تقدم بر او كند؟ بلا اشكال حج بر اين «لا يجوز تعجيز» مقدم است به عنوان اهميت.
اما روى مبناى آنهايى كه استطاعت را استطاعت شرعى مىدانند. مىگويند معنى استطاعت شرعيه اين است كه مستلزم شرط واجب و فعل حرام نباشد. خب، اين جا مستلزم ترك واجب يا فعل حرام است. براى اين كه شما از يك
طرف مىگوييد «لا يجوز تعجيز» از طرف ديگر سوار هواپيما شدن مستلزم تعجيز است. مستلزم اين است كه نماز ايستاده، نشسته خوانده بشود. يعنى روى اين مبنا بايد بگوييم استطاعت در اين جا تحقق ندارد. «هذا ليس لمستطيعٍ». چرا؟ براى اين كه عملش مستلزم ترك واجب يا فعل حرام است و شما مىگوييد ترك الواجب او فعل الحرام منافات با تحقق استطاعت شرعيه دارد. پس چه كنيم اين جا؟ اين جا از يك طرف هم خيلى سخت است كه براى خاطر نماز ايستاده انسان تبدل به نشسته پيدا مىكند «الحج ليس للواجب» كه نتيجتاً اين بشود كه تا آخر عمر اگر راه هواپيما شد و هواپيما هم مستلزم يك همچين حالتى شد، بگوييم هذا الشخص لازم نيست تا آخر عمر حج انجام بدهد. چرا؟ براى اين كه مستطيع نيست. چرا مستطيع نيست؟ براى اين كه استطاعت شرعى است و معناى استطاعت شرعى اين است كه اين سفر مستلزم فعل حرام و ترك واجب نباشد. اين معنا قائمين به اين معنا را تقريباً مضطرب كرده. خب، نمىشود يك همچين فتوايى داد. از يك طرف استطاعت را استطاعت شرعيه گرفت وبه آن صورت فتوا داد و از آن طرف هم بياييم بگوييم نه، به مجرد يك تبدل حالت اين فرضيه الهى با اين عظمت و با اين اهميت نبايد انجام بشود. وجوب ندارد. ولو اين كه همه استطاعتهاى مالى، زمانى، صربى، بدنى همه تحقق دارد. لذا اينها اينجا دچار مشكل شدهاند. براى اين كه خودشان را از اين مشكل نجات بدهند، مرحوم آقاى حكيم (قدس سره) ايشان آمدند يك راهى پيدا كردهاند. چون خود ايشان هم از قائلين به همين مبنا هستند. اين جا گرفتار شدهاند آمدند يك راهى پيدا كردند. راه چيه؟ گفتهاند بله، خب دقت كنيد، بله، ما مىگوييم كه در استطاعت بايد مسئله ترك واجب و فعل حرام عرض مىشود كه نباشد به طورى كه اگر مستلزم ترك واجب و فعل حرام شد استطاعت تحقق ندارد. مىگوييم ما. اما كدام واجب و كدام حرام. بالاخره واجب بايد يك واجبى باشد كه يك مقدار اهميت داشته باشد. حرام يك حرامى باشد كه يك مقدار اهميت داشته باشد. خب، بسم اللّه چه قدر بايد اهميت داشته باشد. خب، مىفرمايند به اين مقدارى كه انسان وقتى كه گفت من مكه نرفتم براى خاطر اين عذر، اين عذر پذيرفته بشود. آن وقت مثال مىزند. مىفرمايند آيا درست است كه يك كسى به او بگويند كه آقا تو چرا مكه نرفتى؟ گفت براى اين كه اين مكه رفتن من مستلزم اين بود كه يك جواب سلامى را ترك كنم. جواب سلام واجب است. مكه رفتن من تصادفاً مستلزم ترك يك جواب سلام است. يا اين كه مثلاً اين مكه رفتن من مستلزم اين بوده كه يك روز مثلاً نفقه زن و بچهام را ندهم. در حالى كه انفاق به زن و بچه واجب است. ايشان مىگويد خب، اين پيداست كه عرض مىشود كه قابل قبول نيست. اين چيزى نيست كه به سبب او انسان عذر بياورد و عنوان اعتزار تحقق پيدا بكند. مجبور شدهاند ايشان يك همچين فرمايشى را ذكر بكنند. آن وقت طبعاً ما نحن فيه هم داخل در اين مىشود. از كسى بپرسند چرا مكه نرفتى؟ بگويد براى اين كه اگر با هواپيما بروم، نماز ايستاده را بايد نشسته بخوانم. اين عذرى نيست كه مورد قبول باشد.
ايشان يك همچين راهى را طى كردهاند. لكن يك همچين حرفى هم درست نيست و البته درست نبودنش هم يك دليل بر اين است كه آن مبنا غلط است. خب، آقا بياييد دست از آن مبنا برداريد روراست مسائل را روشن مطرح كنيد. اما اين مبنا را ملتزم شدند بعد در جاهايى گرفتار مىشوند، براى گرفتاريشان مىخواهند توجيه بكنند. خب، بهترين راه اين است كه انسان اينها را دليل قرار بدهد براى اين كه آن مبنا باطل است. كى گفته استطاعت شرعيه در حج معتبر است؟ استطاعت، استطاعت عرفيه است. خود روايات هم تفسير كرده به استطاعتهاى چهار گانه. اما اين كه مستلزم ترك واجب يا فعل حرام نشود، اين را ديگر از كجا شما مىآوريد توى استطاعت و در بطن استطاعت جايش ميدهيد. خب اينها را دليل بگيريد كه اين مبناتان باطل است. حالا چرا حرف اينجا باطل است. حرف اينجا اولاً شما مىگوييد. ما مىگوييم بله، واجب و حرام يك نوعى از اهميت داشته باشد. اين نوع از اهميت ملاكش چيست؟ مرزش چيه؟ چه مقدار از اهميت داشته باشد؟
مىگوييد مرزش اين است كه اگر انسان حج را به علت او ترك كرد و عذر آورد او را اين عذر را بپذيرند. كى بپذيرد؟ كى بپذيرد؟ شارع بپذيرد، ما از كجا بدانند كه شارع كجا مىپذيرد، كجا نمىپذيرد؟ از كجا اين مطلب را بدست بياوريم كه شارع اين عذر را قبول دارد، يا اين عذر را قبول ندارد؟ از كجا بدست بياوريم؟ اگر مىگويد مردم بپذيرند، مردم ملاك نيستند. مردم چه كاره هستند كه فلان عذر را بپذيرند يا فلان عذر را نپذيرند؟ اين كه مىگوييد عذر پذيرفته بشود كى بپذيرد اين عذر را؟ بايد شارع بپذيرد، ما چه مىدانيم كدام عذر را بپذيرد و كدام عذر را نمىپذيرد. مردم بپذيرند. مردم كى هستند كه بپذيرند يا نپذيرند. پس بالاخره شما نمىتوانيد يك فرمايش حسابى در اين مورد داشته باشيد. يك مرز مشخصى بين آن واجب و حرامى كه له نوعٌ من الاهميه و آن واجب و حرامى كه ليس نوعٌ من لاهميه، شما نمىتوانيد يك مرز مشخصى بين آن در اين رابطه بيان بكنيد. لذا چارهاى نداريد برگرديد به اصل مطلب مبنا را بگذاريد كنار. بگوييد نه هيچ استطاعت، استطاعت شرعيه نيست. بلكه مسئله، مسئله مزاحمت است و مسئله اهم و مهم است و ما معتقديم كه اگر تعجيز الانسان نفسه غير جايز هم باشد، اين غير جايز در مقابل حج اهميت هم ندارد.
نمىتوانيم مسئله حج با اين اهميت را مقايسه كنيم با مسئله لايجوز تعجيز الانسان نفسه. كما اين كه خب، در زمان طاغوت اين گرفتارى وجود داشت كه انسانى كه مىخواست مكه برود حتماً مىبايست پولهايى را به عنوان طاغوت بپردازد. اين پولها در جيب طاغوت مىرفت. ولى اين طور نبود كه على فرض الحرمه بتوانيم ما مسئله وجوب حج را ما با دادن اين پولها زير پا بگذاريم. براى اين كه وجوب حج يك اهميت خاصى دارد و با دادن 5000 تومان پول زور به طاغوت نمىشود اين اهميت را از بين برد و مقايسه كرد.
پس اين چيزى كه ديروز عرض كردم اين جا اختلاف مبنا است و بايد دو تا مبنا در اين جا روشن بشود اين هم نتيجهاش بود كه ملاحظه كرديد. در همين رابطه، (سؤال از استاد: متشرعه، مىدانم، متشرعه يعنى به جورى كه كشف از نظر شارع بكند. ادامه سؤال: خب، عند المتشرعه فايده ندارد. اگر متشرعه به عنوانى نباشد كه كشف از نظر شارع بكند، متشرعه چه خصوصياتى دارند در اين رابطه؟ به عبارت روشنتر ما مىخواهيم اين عذر را در روز قيامت مطرح كنيم. يعنى اگر شارع به ما گفت چرا حج را ترك كردى مىخواهيم برايش عذر بياوريم. بگوييم براى خاطر اين كه رفتن به حج ما مستلزم اين بود كه نماز ايستاده، نشسته بشود كه ما مىدانيم كه شارع اين عذر را مىپذيرد يا نمىپذيرد. نمىدانيم. اما در انجايى كه مستلزم ترك اصل نماز است، خب، آنجا مسئله روشن است. مىگوييم بابا حج مستلزم ترك صلات بود، و ما مىدانيم كه صلات از نظر شما اهم از حج است. نمىتوانند يك ضابطه و مرزى را در اين رابطه بيان بكنند. و اين مسئله بعدى ما هم يعنى فرع بعدى هم همين است. اگر كسى يقين دارد كه با هواپيما رفتن مستلزم خوردن يك غذاى نجسى است، مستلزم خوردن يك آب نجس نه خمر، نه مسئله خمر، مسئله خمر لعله بلكه واقعاً اهم از حج است. آنهايى كه آب مىآورند از نجاست آنها پرهيز نمىكنند. آدم يقين دارد كه اين آبى كه مىآورند نجس است. آدم هم در سفر حج تشنه مىشود زياد، مجبور آب نجس را بخورد. يا غذايى كه مىآورند يقين دارد انسان فرضاً غذاى نجسى است، آيا اگر سفر حج از دريا و هوا مستلزم عطى نجس يا شرب نجس شد، آيا وجوب حج ثابت است يا اين كه نه، وجوب حج اين جا به قوت خودش باقى است؟ باز روى مبناى ما مسئله روشن است. براى اين كه شارع اجتنب ان النجس دارد. اما اجتنب ان النجس اهميتش به اندازه مسئله حج است. اين حجى كه اگر كسى ترك بكند ماتى يهودياً او نصرانيا. خب، هر دو حكم الهىاند اما احكام الهيه كه در رتبه واحده نيستند. خب شاهدش اين است كه خيلى از محرامات اصلاً حد ندارد. در عين اين كه محرم است حدى برايش ترتب پيدا نكرده، آيا اگر كسى آب نجس خورد مىبرند حدش مىزنند. در عين اين كه آن هم حرام است همان طورى كه شرب الخمر حرام است. اما بين الحرمتين كمال فرق وجود دارد. لذا به مبناى ما هيچ مانعى ندارد. ولى، يعنى بايد برود. ولو اين كه مستلزم عطى نجس يا شرب
نجس باشد. البته وقتى رفت بايد رعايت احتياط را بكند و به مقدار ضرورت از غذاى نجس و آب نجس بخورد يعنى اجتنب ان النجس را تا آن حدى كه برايش مقدور است، عرفاً رعايت بكند. آن مقدارى كه برايش مقدور نيست، به اندازه رفع عطشش، خيلى گرسنه شده به اندازه رفع گرسنگى از آب نجس و غذاى نجس استفاده بكند.
(سؤال از استاد: نخير، اين جا اهم و مهم است آقا. مسئله صلات و اذاله است. در مسئله صلات و اذاله كه مسئله امر و نهى نيست. اينجا تزاحم دو تا تكليف است. ادامه سؤال: مىگويم دو تا تكليف اين جا مطرح است. اين قدرت ندارد هر دوشان را انجام بده. يكى اجتنب ان النجس، يكى وجوب الحج. اگر بخواهد اجتنب ان النجس را انجام بدهد بايد حج نرود. اگر بخواهد حج برود اجتنب ان النجس را نمىتواند رعايت بكند. مسئله امر و نهى نيست. مسئله همان صلات و اذاله و ثبوت امر به مهم و امر به اهم است. گوش بدهيد، گوش بدهيد. عرض مىشود كه بله، در همين رابطه اگر كسى هواپيما سوار شد، بيش از مقدار ضرورت از آب نجس و غذاى نجس استفاده كرد. رسماً تمام غذاهاى نجس را خورد، هر دقيقهاى هم يك ليوان آب نجس سر كشيد. خب، البته اين گناه كرده، براى اينكه اين به مقدار ضرورت مىتوانست از غذاى نجس و آب نجس استفاده بكند. اما اين عمل محرمش لطمهاى به حج وارد نمىكند. حالا او چون در راه عمل حرام مرتكب شده، غذاى حرام و آب حرام خورده اين ضربهاى به صحت حجش نمىزند. حج در جاى خودش محفوظ است منتها در رابطه با اين عمل هم اين مرتكب گناه شده.
و بالنتيجه در اين مسئله تا اين جا مبناى ما روشن است و روى مبناى ما هم اين احكام خيلى روشن عرض مىشود واقع مىشود. اما روى مبناى آنها هى بايد اينجا اين طرف و آن طرف بزنند. در همين مبنا اين جا در اجتنب ان النجس هم باز بايد اين حرف را بزنند. بايد بگويند درست است كه ما فعل حرام را منافى با استطاعت مىدانيم اما بايد فعل حرام يك نوع اهميتى داشته باشد به طورى كه اگر ما عمل حج را براى خاطر آن حرام ترك كرديم اين مما يقبل فيه العذر باشد. باز همان حرفهايى كه آنجا زده شده عيناً هم در اين جا جريان پيدا مىكند. ذيل مسئله، اين ذيل مسئله قبلاً هم ما خوانديم به نظر من تكرارش خيلى ضرورتى نداشته باشد. حالا من عبارت را مىخوانم چون نخوانديم ديروز. ذيل مسئله 47 را.
مىفرمايد «و كذا لو استقر عليه الحج و كان عليه خمس او زكات او غيرهما من الحقوق الماليه. فانه يجب ادائها فلو مشا الى الحج مع ذالك اقم و صحه حجّه. نعم لو كانت الحقوق فى عين ماله فحكمه حكم الغصبه و قد مر». سابقاً اگر نظرتان باشد ما اين مسئله را در همان حجى كه مىخواهد ابتداً واقع بشود و به عبارت ديگر اين آدم مستطيع شده و هنوز حج بر او استقرار پيدا نكرده. يك آدمى است امسال پنجاه هزار تومان امسال استفاده كرد، صار مستطيعاً. حالا در كنار اين 50000 تومان دين هم دارد. مقروض هم هست. آن جا بحث مىكرديم كه آيا واجب بر اين حج را انجام بدهد؟ يا نه؟ و در دين هم يك تقسيماتى مىكرديم. يك وقت دين معجل است و صاحبش هم در حال مطالبه است. يك وقت اين است كه صاحبش مطالبه نمىكند. يك وقت دين مأكل است. يعنى داراى اجل و مدت است. اين جايى كه معجل باشد يك وقت اين 50000 هزار تومان صرف در حج بشود آن دين معجل را در زمان خودش نمىتواند انجام بدهد و بپردازد. يك وقت اين است كه نه اگر اين پنجاه هزار تومان را صرف حج بكند، آن دين معجل را هم در زمان خودش مىتواند بپردازد. اينها بحثهاى زيادى بود كه ما سابقاً ذكر كرديم و همينطور آن جا مفصل بحث كرديم كه در تزاحم بين دين و حج آيا حج تقدم دارد يا دين تقدم دارد. حرفهاى مختلفى در اين رابطه بود. بعضىها مىگفتند دين تقدم دارد. لانّه حق الناس و الحج حق اللّه. آن وقت يك كبراى كلى ذكر مىكردند كه در تزاحم بين حق اللّه و حق الناس، حق الناس تقدم بر حق اللّه دارد كه ما مفصل اينها را بحث كرديم. بعضى هم مىگفتند نه، حج تقدم بر دين دارد. براى خاطر اين كه آن تعبيراتى را كه در رابطه با ترك حج شده، آن تعبيرات در رابطه با ترك اداى دين نشده. نگفتند به
اين كه اگر كسى دينش را ادا نكرد، «يموت يهودياً او نصرانيا». اما گفتند كه اگر كسى ترك حج كرد الى ان موت اين «يموت يهودياً او نصرانيا». حرفهاى خيلى مفصلى در اين رابطه ما بحث كرديم و نوشتيم. اين جا فرقش با آن مسئله گذشته فقط در يك جهت است و او استقرار حج است. يعنى كسى امسال 50000 تومان استفاده كرد. دين هم ندارد ولى نرفت مكه با اين كه حج برايش واجب بود. هيچ مسئلهاى هم امسال برايش وجود نداشت. نه دينى، نه خمسى، نه زكاتى، هيچى هم امسال برايش واجب نبود، يك پول اضافه كامل مىتوانست برود حج را انجام بدهد بدون هيچ دغدغه برگردد. لكن نرفت. نرفت و در نتيجه «استقر عليه الحج». حج برايش مستقر شده. حالا كه حج برايش مستقر شد سال ديگر آمد. سال ديگر مسئله مزاحمت مطرح شد. ديد مسئله خمس در كار است. مسئله زكات در كار است. مسئله دين در كار است. يا مثلاً زنش مطالبه مهر خودش را كرد. در سال آينده. چون هر وقت او بخواهد مطالبه بكند او مىتواند مطالبه بكند. آمد و گريبان اين را گرفت كه مهريه من را بايد بپردازى.
فرق اين مسئله با مسئله گذشته فقط در همين جهت است. كه در مسئله گذشته در رابطه با سال اول حج ما مطلب را ذكر مىكرديم. اين جا بعد الاستقرار الحج اين مسئله پيش آمده. سال اول نرفته، حالا سال دوم درست است پنجاه هزار تومان دارد، لكن عرض
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...