• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • شصت و چهارمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
    «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
    بالاخره قول مشهور در اين مسئله اين است كه آن حجة الاسلامى كه براى ميت استيجار مى‏شود از همان ميقات كفايت مى‏كند. و در ميقات هم به همان ترتيبى كه ذكر شده، اقرب المواقيت فى الاقرب، از نزديك‏ترين ميقات به مكه كافى است كه استيجار بشود و حجة الاسلام تحقق پيدا بكند. حالا آيا اين قول متقضاى قاعده است يا مقتضاى روايات است يا مقتضاى هر دو و روى اين جهت مى‏بايست ابتدءً ما بحث در مقتضاى قاعده داشته باشيم. آيا اگر رواياتى در اين مسئله نبود كه به عقيده بعضى‏ها در اين فرض ما كه صورت عدم وصيت است روايتى اصلاً وجود ندارد. در مورد وصيت روايات متعدد و فراوان است اما اين فرضى كه ما در آن هستيم در خود اين فرض روايتى وارد نشده و اگر كسى بخواهد استفاده كند از همان روايات وصيت بايد استفاده كند. ادعا كند كه بين مورد وصيت و غير وصيت فرقى نمى‏كند. پس در درجه اول مهم اين است كه مقتضاى قاعده ملاحظه بشود كه اگر در ما نحن فيه روايتى نبود و از روايات جاى ديگر هم نتوانستيم استفاده كنيم تبعاً بايد همين مقتضاى قاعده را پياده كنيم و بر وفق قاعده نظر بدهيم.
    قاعده اين معنا را اقتضا مى‏كند. آن چه كه بر ميت واجب است و از آن تعبير به حج مى‏شود، از آن تعبير به حجة الاسلام مى‏شود يقضى عن الميت حجة الاسلام. بايد از ميتى كه كان عليه حجة الاسلام و خودش انجام نداده، ورثه او حجة الاسلام انجام بدهند. خب، حجة الاسلام اسم چيه؟ به چى حجة الاسلام گفته مى‏شود؟ عنوان حجة الاسلامى كه بايد قضا بشود و اطيان بشود من ناحية الميت حجة الاسلام عبارت از آن اعمال و مناسكى است كه شروعش از ميقات است. قبل از مسئله ميقات عملى و حتى جزء عملى به نام حجة الاسلام ما نداريم. حجة الاسلام بر اين واجب بوده. بايد هم از ناحيه اين حجة الاسلام واقع بشود. خب، اگر ما از اقرب المواقيت يك نائب و اجيرى را استيجار كرديم و اين از همان اقرب المواقيت شروع كرد و اعمال حج را انجام داد آيا اين از نظر حجة الاسلام يك نقصانى در آن وجود دارد؟ يك كمبودى در آن وجود دارد؟ اين از نظر حجة الاسلام ديگر مسئله وجود ندارد. خب، اين عمل و اين عبادت، اين عبادت مهم الهى كه تعبيرات غليظ و شديدى در رابطه با تركش وارد شده، اين عبادت شروعش از ميقات است. ميقات محرم ميشود و با احرام خودش شروع مى‏كند در اعمال حج عمره و بعد هم به اتمام و آخر مى‏رساند. آيا چون ما از بلد استيجار نكرديم بلكه از ميقات استيجار كرديم آن هم من اقرب المواقيت الى مكه اين سبب چى مى‏شود؟ سبب اين معنا مى‏شود كه حجش نقصى پيدا بكند. اين عبادت، عبادت از نظر اجزا و شرايط و خصوصيات نقصانى در آن تحقق پيدا بكند؟ بلااشكال مسئله اين طور نيست. لذا اگر ما روى قاعده بخواهيم مشى بكنيم، قاعده مى‏گويد كه روايات به گردن شما گذاشته كه حجة الاسلام ميت را انجام بدهيد. حجة الاسلام از ميقات شروع ميشود. اعمال حج شروعش از احرام و ميقات است. لذا اگر شما يك اجيرى را از همان اقرب المواقيت استيجار بكنيد و اعمال را انجام بدهد اين كفايت مى‏كند، فى قضاء ما على الميت من حجة الاسلام. آن چه كه ممكن است كه در ذهن انسان بيايد، آن عبارت از اين است كه خب، خود اين ميت كه كان عليه حجة الاسلام اگر خودش مى‏خواست انجام بدهد اين من بلده انجام مى‏داد. اگر خودش مسامحه نمى‏كرد و اراده مى‏كرد به اين فريضه الهى را به دست خودش انجام بدهد طبع قضيه اين جور اقتضا مى‏كند كه اين از شهر خودش حركت مى‏كرد و بعد به ميقات مى‏رسيد و اعمال حج را شروع مى‏كرد. خب، حالا كه خودش نيست در حقيقت يك قائم مقامى بايد داشته باشد و براى او انتخاب بشود. همانطورى كه خودش از بلد شروع مى‏كرد و از بلد حركت مى‏كرد، پس اين نائب هم بايد همين كار را بكند. اين نائب هم بايد من البلد نيابت بكند. من البلد استيجار بشود. آنى كه در ذهن انسان مى‏آيد كه مثلاً روى آن تكيه بشود عبارت از همين معنا است. لكن جواب اين مسئله خيلى روشن است و آن اين است كه خب، خودش كه ميخواست مكه‏
    برود اين طى طريق، اين رساندن خودش را به مدينه و به ميقات اين قطع مسافت اين به عنوان مقدمه بر او واجب بود. به عنوان مقدمه اين معنا لزوم داشت و ضرورت داشت والا اگر ما فرض كنيم نسبت به خودش هم، حالا از باب فرض اين مسائل، اگر فرض كنيم كه يك كسى را آمدند از شهرش ربودند، مثل آنهايى كه هواپيما ربايى مى‏كنند و مسافرين بيچاره را از كشورى به كشورهاى ديگرى كه مورد نظر آنها نيست مى‏برند، حالا آمدند كسى را ربودند و در مدينه پياده‏اش كردند كه حركت و اين قطع مسافت نه تنها به اراده و اختيار خودش نبوده بلكه به تمام معنا مورد بغض و كراهت او بوده چنين معنايى. خب حالا در مدينه گذاشتنش، تصادفاً اين آدم در شهر خودش مستطيع بود و مى‏خواست حج انجام بدهد. آيا اين آدم بايد برگردد به شهر خودش و از شهر خودش شروع بكند؟ خب يا همان جا كه مدينه است ولو اين كه اين را ربوده‏اند و در مدينه پياده‏اش كرده‏اند خب از همان جا شروع به اعمال حج مى‏كند. كسى مى‏تواند اين احتمال را بدهد كه ايشان قطع مسافت به اختيار خودش نكرده، پس اين حجش به درد نمى‏خورد. اين بايد از خانه كه بيرون مى‏آيد به عنوان حج بيرون بيايد. نسبت به خودش هم مسئله اين طور است. يا يك مثال روشن ديگرى كه گاهى هم ما اين مثال را ذكر مى‏كرديم. يك كسى فرض كنيد رفت مدينه صرفاً للتجاره. مستطيع هم نبود. اصلاً استطاعت هم نداشت. رفت، مدينه بر عمل تجارت يا براى زيارة قبر النبى (صلى اللّه عليه و آله) فقط. مستطيع هم نبود اصلاً. در مدينه كه رسيد به او خبر دادند كه پدر تو مرد، ميليون‏ها ثروت به تو منتقل شد، همان جا مستطيع شد. خب اين آدم بايد بر گردد به شهر خودش و از شهر خودش حركت بكند براى حج يا خب همان جا ديگر شروع مى‏كند به انجام دادن حج. با اين كه آمدنش به مدينه هم فى حال عدم الاستطاعه بوده و هم به قصد الحج نبوده، هيچ كدام. آمده بود صرفاً مدينه زيارتى بكند و برگردد. آن جا كه رسيد به او خبر دادند كه ديشب پدرت فوت شد، ميليونها ثروت به تو منتقل كرد و انت مستطيع، وقت هم وقت حج است. خب بلا اشكال همانجا بايد اعمال حج را شروع بكند با اين كه آمدنش از شهر خودش هيچ در رابطه با حج نبوده و كسى نمى‏تواند در اين معنا مناغشه بكند كه اين به درد حجة الاسلام نمى‏خورد. اين مجزى از حجة الاسلام نيست. براى اين كه از شهر خودش به قصد حجة الاسلام خارج نشده.
    يا يك مثال ديگرى هم كه اين را در سابق باز ذكر كرديم. ما گفتيم كه آدمى كه مستطيع است اين يجب عليه الحج. اما در مقام اداى حج لازم نيست كه پولهايش را خرج بكند. ولو متسكعاً انجام بدهد. با اين كه مستطيع است متسكعاً حج را انجام داد. به طورى كه براى قطع طريق و قطع مسافت هيچ پولى لازم نبود خرج بكند. يعنى با فرض تسكعى كه اين اختيار كرده حج متسكع را. آيا بگوييم اين حجش به درد نمى‏خورد. حالا كه پنجاه هزار تومان استطاعت حاصل است. معناش اين است پنجاه هزار تومان هم بايد خرج بشود. اصلاً لزوم ندارد. پنجاه هزار تومان اين را مستطيع و واجب الحج مى‏كند. اما حج را چه جورى انجام بدهد. به هر كيفيتى كه مى‏خواهد انجام بدهد. ولو با پاى پياده، ولو با شدت گرسنگى و تشنگى انجام بدهد. بعد از آنى كه استطاعت حاصل شد، حجى كه به دنبال استطاعت تحقق پيدا مى‏كند اين حجة الاسلام است. مى‏خواهد پولها را خرج بكند در اين رابطه يا خرج نكند.
    اينها همه دليل بر اين معناست كه اينجايى كه ما به نيابت از ميت يك حجى را مى‏خواهيم انجام بدهيم، هيچ ضرورتى ندارد كه از تركه ميت بياييم يك حج بلدى استيجار بكنيم. اين بلدى بودن هيچ نقشى ندارد. دخالتى ندارد. آنى كه واجب است حجة الاسلام است و شروع اعمال حجة الاسلام من الميقات است. پس از ميقات اگر اعمال شروع شد ولو كان اقرب المواقيت همين كفايت بر فراق ضمه ميت و در حجة الاسلامى كه به عهده او است كفايت از اين معنا مى‏كند. لذا روى قاعده اگر ما بخواهيم مشى بكنيم، قاعده همين نظريه مشهور را ذكر مى‏كند. همانطورى كه مرحوم سيد در عروه و امام بزرگوار هم در تحرير (قدس سرهما) اينها هم طبيعيت از مشهور كرده‏اند و از نظر فتوا اين معنا را ذكر كرده‏اند. ولو اين كه يك احتياط مستحبى در رابطه با بعضى از اقوال دارند اما آن احتياط مستحبى است و فتوا كه با كلمه هل اقوا مطرح شده، عبارت از همين‏
    نظريه مشهور است. اين از نظر قاعده. اما از نظر روايات عرض كرديم كه در خصوص ما نحن فيه كه مسئله عدم الوصيه يعنى فرض عدم الوصيه، چون فرض وصيت، فرض دومى است كه در اين مسئله ان شاء اللّه ذكر مى‏كنيم. در آن مسئله هر دو فرضش ذكر شده، اما فعلاً فرض ما فرض عدم الوصيه است.
    در اين جا آمده‏اند از دو راه و از دو طريق مسئله حج بلدى را مطرح كرده‏اند كه ببينيم آيا اين دو طريق يا يك كدامشان اگر توانست اين مسئله را ثابت بكند ما در مقابل قاعده مى‏ايستيم. بر خلاف قاعده‏اى كه اقتضاى فتواى مشهور را مى‏كند بر خلاف آن قاعده نظر مى‏دهيم. اين دو تا راه يكى، يك مسئله‏اى بود كه ما قبلاً خوانديم و رواياتى در آن وجود داشت. آن مسئله اين بود كه اگر كسى استقر عليه الحج. لكن به علت پيرى يا به علت يك مرضى كه لا يرجى زواله ديگر خودش قدرت بر مبادرت در حج ندارد. پير شده ديگر امكان ندارد براى او كه هواپيما يا ماشين سوار بشود و برود آن جا خودش حج را انجام بدهد. و طرفى هم استقر عليه الحج. يعنى قبلاً حج واجب شده، مى‏توانسته برود انجام بدهد اما مسامحه كرد و با مسامحه تأخير انداخت، حالا كه تأخير انداخته قدرت مباشرت از او صلب شده. به علت پيرى و ناتوانى و يا كسالت مداوم ديگر قدرت ندارد كه برود حج را انجام بدهد. اين مسئله اگر نظرتان باشد ما خوانديم و آن جا گفتيم كه حتماً بايد اين آدم خودش در همان حال حياتش استنابه كند. بايد نايب بگيرد. حالا كه خودش نمى‏تواند مكه برود ولو حيات هم دارد. مع ذالك بايد نائب بگيرد تا حجش را انجام بدهد. آن وقت آن جا ما اين بحث را ذكر كرديم كه اين نائبى را كه اين بايد بگيرد از كجا نائب بگيرد؟ آيا حتماً بايد از همان شهر خودش نائب بگيرد؟ يا اين كه نه مى‏تواند به رفقايش بگويد شما كه مى‏رويد مكه از همان ميقات براى من يك اجيرى را استيجار كنيد. از همان ميقات براى من يك نائب بگيريد. اين مسئله را ما بحث كرديم و ظاهراً محل اختلاف بود. ديگر نشد من مراجعه كنم. در ذهن من است كه محل اختلاف بود. بعضى‏ها مى‏گفتند كه من البلد باشد، بعضى‏ها مى‏گفتند نه من الميقات هم باشد كفايت مى‏كند. حالا در ما نحن فيه آيا از آن راه ما مى‏توانيم استفاده كنيم يا نه؟ به اين معنا كه اگر در آن مسئله ما قائل شديم به اين كه آن پيرمرد كه خودش نمى‏تواند به مكه برود، حتماً بايد نائب من البلد استنابه بكند. آيا لازمه‏اش اين است كه در ما نحن فيه هم ما اين حرف را بزنيم. بگوييم خب، چطور خودش در زمان پيرمرديش مى‏خواست حجة الاسلامش واقع بشود مى‏بايد يك نائب بلدى بگيرد. خب، حالا كه مرد قبل از اين كه استنابه بكند، نوبت استنابه به بچه هايش رسيده. خب بچه هايش هم بايد من البلد استنابه بكنند. چه فرقى مى‏كند بين او و بين وارثش. اگر خودش لازم باشد كه من البلد استنابه بكند، خب بعد الموت هم بچه هايش بايد من البلد استنابه بكنند. ولو اين كه حالا به قول شما بر خلاف قاعده هم باشد. اما يك بر خلاف قاعده‏اى است كه اين جورى دليل در برابرش آمده و دليل اقتضا كرده.
    اگر كسى از اين راه بخواهد مسئله را درست بكند آيا به نظر شما درست است يا نه؟ اين دو سه تا جواب دارد. يك جوابش اين است كه خب، اين اولاً مبتنى بر اين است كه خود او، آن پيرمرد استنابه من البلد بر او لازم باشد. در حالى كه مسئله اختلافى است و ظاهراً جماعتى همان جا هم اين معنا را نفى كرده‏اند. حتى در يك روايتى كه داشت «فليجهد رجلاً مكانه» گفتيم مكانه معناش اين نيست كه يعنى من البلد. مكانه يعنى نائباً عنه. بر چى نيابت بكند؟ بر مسئله اعمال. در مسئله مناسك. در انجام اين فريضه الهى كه از آن تعبير به حجة الاسلام مى‏كنيم. اولاً كه خود آن جا معلوم نيست كه استنابه من البلد مورد فتوا و مورد قبول باشد. و ثانياً حالا اگر قبول كرديم. اگر در آن جا بر حسب روايت يك مطلبى بر خلاف قاعده ثابت شد. چه دليلى داريم كه در ما نحن فيه هم بر خلاف قاعده اين مطلب ثابت است؟ چون اصل مطلب بر خلاف قاعده است. همان جايش هم بر خلاف قاعده است. درست است كه اگر پيرمرد خودش مى‏خواست به مكه برود مجبور بود كه من البلد برود. اما حالا كه دستش كوتاه است و نائب مى‏گيرد، چه دليلى مى‏گويد يجب عليه ان يستنب من البلد. قاعده يعنى نمى‏گويد اين حرف را. حالا اگر دليل گفت، دليل در آن مورد بر خلاف قاعده چنين حكمى كرده. خب اگر در يك موردى‏
    دليل بر خلاف قاعده يك مسئله‏اى را ثابت كرد معناش اين است كه ما همه جا اين برخلاف قاعده را سرايت مى‏دهيم. آيا اين برگشت به همان قياسى كه منعىّ عنه است فى الشريعه و فى الاحكام برگشت به او نمى‏كند؟ چه دليلى داريم كه بعد الموت هم همان حكم جريان دارد؟ چه دليلى اقتضاى مساوات ما نحن فيه را با آن جا مى‏كند؟ آن جا بر خلاف قاعده يك جريانى ثابت شد اما در ما نحن فيه ما دليل بر خلاف قاعده نداريم. مقتضاى قاعده اين است كه همان حج ميقاتى كفايت بكند. و يك اضافه‏اى هم داريم، يعنى يك جواب سومى و آن اين است كه اگر هم شما فرض كنيد اين اسم قياس نيست بلكه ما نحن فيه با آن جا تساوى دارد، روى مساوات مى‏خواهيد آن جا حكم را اسراع بكند و توسعه بدهيد. جواب اين است كه مساوات ندارد اين جا با آن جا. چرا مساوات ندارد؟ براى اين كه (اين را خوب، فرق روشنى است بين اين جا و آن جا) در آن جا اگر نظرتان باشد كه در ذهن خود من هم هست، گفتيم كه اين پيرمردى كه حجة الاسلام بر او استقرار پيدا كرده، حالا اگر يك متبرئى خواست كه از طرف اين پيرمرد برود حجى انجام بدهد، گفتيم فايده ندارد. نظرتان هست؟ گفتيم فايده ندارد. ارث در مسئله حج تبرء فايده ندارد؟ نه، در حال حيات نه. ادله روى استنابه تكيه كرده بود و ما مى‏گفتيم بين استنابه و تبرء اين است، در استنابه عمل نائب اضافه به منوب عنه دارد. براى اين كه منوب عنه است كه پول به او داده، راهش انداخته. اين عمل نائب يحجّ عملاً للمنوب عنه. اما در باب تبرء اين طور نيست. در باب تبرء عمل خير بما انّه عمل الغير مى‏خواهد مفيد باشد. اين نياز به دليل دارد. در باب اداى دين اگر شما خداى نكرده يك دينى داشته باشيد. حالا اگر يك كسى مى‏خواهد بيايد اين دين شما را ادا بكند. متبرئى كه مى‏آيد اداى دين شما را بكند. اين، اين طور نيست كه اول مى‏آيد به اين اداى الدين اين لباس را مى‏پوشاند. كه اين اداى دين مضاف به رفيق من است. نه، خودش ا