• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • پنجمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1368
    «اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»
    «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
    در دنبال مسئله گذشته عرض كرديم كه نبودن استطاعت صربيه و يا استطاعت بدنيه و يا استطاعت زمانيه اينها ارتباطى به مسئله حرج ندارد. براى اين كه هر كدام از اينها مستقيماً و مستقلاً در روايات به عنوان شرط وجوب حج مطرح شده‏اند و حتى در رديف استطاعت ماليه قرار گرفته‏اند و اكثر اينها در تفسير آيه شريفه وارد شده‏اند. لذا مسئله اينها جداى از مسئله لا حرج است. همه اينها مثل استطاعت ماليه مى‏ماند. همانطورى كه اگر حج با نبود استطاعت ماليه واقع بشود «لا يكون مجزاً ان حجة الاسلام» اگر با نبود يكى از اين استطاعتها هم واقع بشود، مسئله همين طور است. فرقى نمى‏كند. نحوه دخالتشان در وجوب حج با نحوه دخالت استطاعت ماليه يكسان است و آثارى هم كه در آنها بار مى‏شود كذالك. لذا گفتيم كه اينها نبايد به هم مخلوط بشوند. نه عنوان مسئله قيد حرج بايد در آن به كار بيايد و نه در مقام استدلال ما اتكال به قاعده لا ضرر و قاعده لا حرج بكنيم. ما كارى به اين دو تا قاعده در اين فروضى كه ذكر كرديم كارى به اين دو تا قاعده نداريم. اگر اين دو تا قاعده هم نبودند ما روى روايات كه در تفسير استطاعت وارد شده،
    ما حكم را به دست مى‏آورديم و اصلاً ارتباطى اين بحث ما به اين دو تا قاعده ندارد.
    لكن براى تكميل بحث و بيان همه فروع و فروض، خب اين فرع هم خودش مستقلاً مطرح است. كدام فرع؟ آن فرع اين است كه اگر مناسك حج «به تمامها اوْ ببعضها» براى يك كسى حرجى باشد. مثل آن مثالى كه عرض كردم. يك كسى است كه وقوف به عرفات براى او حرجى است. او نمى‏تواند تحمل بكند وقوف به عرفات را با آن گرما و نبودن امكانات و امثال و ذالك نفس وقوف برايش عرض مى‏شود حرجى است. نه براى خاطر اين كه مريض است، نه، مريض هم نيست. لكن خب سالم‏ها مختلفند در مسائل. حالا اگر كسى بعضى از مناسك حج براى او حرجى بود. اين جاست كه ديگر ما كارى به رواياتى كه در استطاعت وارد شده نداريم. ما بايد يك سره برويم سراغ قاعده لا حرج. اين جا ديگر مسئله استطاعت بدنيه و امثال و ذالك مطرح نيست. اين جا مسئله اين است كه اين واجب، اين وقوف به عرفات «يكون حرجياً على هذا الشخص». خب، وقوف به عرفات را كه نمى‏شود مثلاً جدا كرد. يا مثلاً مثال واضحترش وقوفين براى اين حرجى است. خب نمى‏توانيم بگوييم حج بدون وقوفين را انجام بده. لابد بايد بگوييم «ما جعل عليكم فى الدين من حرج» نفى مى‏كند وجوب حج را بر اين آدم. اين آدم لا يجب عليه الحج. نه براى اين كه استطاعت ندارد. نه، همه استطاعتها هم در او وجود دارد. فقط براى خاطر اين كه اين وقوفين براى او حرجى است، «ما جعل عليكم فى الدين من حرج» نفى مى‏كند وجوب حج را. بلا اشكال وجوب حج براى اين آدم منتفى است. حالا اگر اين آدم در عين اين كه وقوفين برايش حرجى است، گفت ما تحمل حرج مى‏كنيم، با تحمل حرج، رفت وقوفين را انجام داد و حج را به جا آورد. اين جا دو تا بحث وجود دارد. يك بحث اين است كه اصلاً اين عملى كه با تحمل حرج انجام مى‏گيرد، «يكون صحيحاً اوْ باطلاً». اگر ما فرضاً قائل به بطلان شديم، خب، ديگر بحثى نداريم اما اگر قائل شديم به اين كه نه، اين حج صحيح است. آيا آن وقت در اين نزاع اين واقع مى‏شود كه آيا اين حج صحيح مجزى از حجة الاسلام است يا نه؟ آيا اگر در آينده اين آدم شرايط وجوب حج برايش بود و وقوفين هم ديگر برايش حرجى نبود. اين حجى را كه با حرجى بودن وقوفين انجام داده و تحمل حرج كرده «هل يجزى ان حجة الاسلام؟ او لا يجزى ان حجة الاسلام»؟ پس در حقيقت كان اين جا دو تا بحث است. يك بحث اين است كه حج حرجى «هل يكون صحيحاً ام لا»؟ بحث دوم اين كه على فرض صحه هل يكون مجزياً ان حجة الاسلام او لا يكون مجزياً ان حجة
    الاسلام». عرض مى‏شود كه در مقام اول و مرحله اول، آيا اين حج صحيح است يا نه؟ در اين جا نكته‏اى است كه بايد به آن دقت كنيد. در موارد ديگر غير مسئله حج، آن جايى كه يك عبادتى حرجى واقع مى‏شود. حالا از باب مثال وضو مثلاً، اگر وضو حرجى بود. لكن كسى تحمل حرج كرد و وضو حرجى را انجام داد. آن جا محل بحث واقع شده كه آيا اين وضويى كه حرجاً انجام گرفته «هل يكون صحيحاً ام لا»؟ آن جا محل اختلاف است. آنهايى كه در باب قاعده لا حرج معتقدند كه قاعده لا حرج به نحو رخصت مطلب را بيان كرده يعنى آمده يك اجازه در ترك داده، گفته اگر مى‏خواهى وضو هم نگيرى، نگير. اگر قاعده لا حرج به نحو رخصت مطرح باشد، وضو حرجى صحيح است. اما اگر قاعده لا حرج به نحو عزيمت مطرح باشد، وضو حرجى باطل است. اصلاً صحيحاً واقع نمى‏شود و اين يك بحث مفصلى است در مفاد قاعده لا حرج.
    محققينى معتقد هستند كه قاعده لا حرج به نحو عزيمت مطرح است يعنى عبادت حرجى را حكم به بطلان مى‏كند قاعده لا حرج. از جمله اين محققين سيدنا الاستاد الاعظم الامام (قدس سره شريف) ايشان نظرشان اين است از فتاواشان اين معنا استنباط مى‏شود و ما خودمان هم در بحث قاعده لا حرج كه در دو سال گذشته يا سه سال گذشته در ماه رمضان اين قاعده لا حرج را در همان مدرسه فيضيه بحث كرديم، نظر من هم به همين منتهى شد كه قاعده لا حرج به نحو عزيمت مطرح است يعنى وضو حرجى باطل است نه اين كه تنها وجوب ندارد. اصلاً محكوم به بطلان است. خب، حالا اين جا ما الان نمى‏خواهيم تحقيق اين مسئله را ذكر بكنيم. چون اين خودش يكى از مباحث مهمه در باب قاعده لا حرج است. و خود قاعده لا حرج يك ماه تمام بحث دارد. همان طورى كه ما يك ماه در آن بحث كرديم.
    خب، اين اختلاف است. آيا اين اختلاف در باب حج هم مطرح است كه اگر حجى حرجاً وارد شد و مكلف تحمل حرج كرد و با اين كه وقوفين براى او حرجى است، مع ذالك حج حرجى را انجام داد، آيا آنهايى كه مى‏گويند وضو حرجى هم باطل است، مى‏گويند حج حرجى هم باطل است؟ جواب، نه، در باب حج اگر حرجى واقع بشود ليس بالباطل. چرا؟ براى اين كه در باب ادله و رواياتى وارد شده كه فى جيمع الحالات استحباب حج را بيان مى‏كند. آدمى كه نان ندارد بخورد. گرسنه به تمام معناست، يستجب له ان يقول. استحباب حج براى او محفوظ است. براى همه در همه حالات ادله دلالت بر استحباب حج مى‏كند و قاعده لا حرج هم در مقابل ادله استحباب تيغش برنده نيست. قاعده لا حرج همان طورى كه از كلمه «ما جعل عليكم»، كلمه «على‏» كه دلالت بر الزام مى‏كند قاعده لا حرج تنها در مقابل ادله وجوب و ادله حرمت حاكميت دارد. اما در مقابل ادله استحباب كه حاكميت ندارد. اگر يك دليلى گفت كه براى همه كس در همه حالات حج مستحب است ديگر قاعده لا حرج نمى‏آيد بگويد كه «الاّ بصورة الحرج». الا راجع به احكام وجوبيه و تحريميه است. پس با توجه به اين كه قاعده لا حرج در محدوده احكام لزوميه حاكميت دارد و با توجه به اين كه ادله استحباب حج در همه حالات و در همه شرايط حج را مستحب مى‏داند لذا اگر ما قائل بشويم به اين كه وضو حرجى باطل است لازمه‏اش اين نيست كه حج حرجى هم باطل باشد. حج حرجى صحيحاً واقع مى‏شود. روى ادله استحبابى كه در باب حج وارد است. پس در نتيجه باب حج يك خصوصيتى در آن وجود دارد كه مسئله حج را از عبادات حرجيه ديگر جدا مى‏كند. عبادات حرجيه ديگر احتمال بلكه فتواى به بطلان در آن وجود دارد. اما اين جا ديگر مسئله بطلان و عدم صحت راه ندارد. لذا بايد بگوييم صحيح است.
    عرض مى‏شود كه اين راجع به اين جهت كه در مرحله اول ما چاره نداريم بگوييم حج حرجى يكون صحيحاً. اما خب آنى كه عمده محل بحث ماست در اين جا اين است كه آيا اين به درد حجة الاسلام مى‏خورد يا نه؟ روى قاعده و روى معنايى كه ما مشى كرديم بايد حكم بكنيم به عدم اجزا. چرا؟ براى اين كه ما در رابطه با حج مستحب و حج واجب مسئله تعدد ماهيت را قائل شديم. نه معتقديم كه ماهيت حج مستحب غير از ماهيت حج واجب است. حج مستحب ولو اين كه صورتش همان صورت حج واجب است اما حقيقت و ماهيتشان متغاير با هم است. لذا گفتيم اگر كسى ممتسكعاً حج انجام بده، با اين كه اين بيچاره بيشتر ناراحت شده، بيشتر تحمل رنج و زحمت كرده مع ذالك فقط به عنوان حج مستحب به پاى او نوشته مى‏شود و نمى‏تواند اين حج مستحب مجزى از حجة الاسلام باشد. بله، اگر ما نظر مرحوم سيد در عروه را قائل بشويم ايشان چون مسئله تعدد ماهيت را قائل نيست، روى نظر ايشان بايد اين حج حرجى مجزى از حجة الاسلام باشد. اما روى حرف ما نمى‏تواند اين حج حرجى مجزى از حجة الاسلام باشد. لذا است كه در ذيل مسئله گذشته امام بزرگوار (قدس سره) در همين مسئله حرج فرمودند «و الظاهر عدم الاجزا». روى همين ملاكى كه تا به حال ما مشى كرديم. فبلنتيجه حج حرجى يكون صحيحاً ولى در عين حال لا يكون مجزياً ان حجة الاسلام. در باب حرج مطلب روشن است. امام بزرگوار (قدس سره) اين جا علاوه بر حرج مسئله اضرار به نفس را هم مطرح كردند. اضرار به نفس عبارتشان اين بود، در همان ذيل مسئله گذشته فرمودند «ولوكان نفس الحج و لو ببعض الاجزاء حرجياً او ضررياً على النفس فالظاهر عدم الاجزاء». اين «ضررياً على النفس» او يك قدرى صحبت دارد. و سوال در آن مطرح است. اولاً اين ضررياً على النفس ظاهرش اين است كه مسئله تلف نفس نيست. مسئله تلف نفس مطرح نيست. براى اين كه اگر تلف نفس باشد ديگر مكلفى وجود ندارد كه ما بحث كنيم اين حجش مجزى از حجة الاسلام هست يا نه. حجة الاسلام آنى است كه بعد مى‏خواهد وجوب پيدا بكند. پس بقاء مكلف را ايشان فرض كرده‏اند كه مى‏فرمايند «فالظاهر عدم الاجزاء». پس يك خصوصيت در اين «ضررياً على النفس» اين است كه ضرر نفس به معناى تلف مطرح نيست. حالا چيزهاى ديگر مطرح است. ممكن ضرر بر بعضى از اعضا باشد. ممكن كسالت باشد. خلاصه يك چيزى كه ضرر است براى انسان غير از ضرر مالى.
    (سؤال از استاد: نه، ادامه سؤال: بله؟ ادامه سؤال: آخر بعد مى‏خواهد اين مستطيع بشود. اين كه شما مى‏گوييد اين مجزى از حجة الاسلام است. كدام حجة الاسلام؟ حجة الاسلامى كه بعد مى‏خواهد وجوب پيدا بكند. و الا الان وجوبى براى حجة الاسلام نيست. نكته دومى كه در اين «ضررياً على النفس» مطرح است اين است كه اين ضرر بر نفس اگر عنوان حرج پيدا بكند كه داخل در آن حرجياً است. حرجياً او ضررياً. پس بايد اين حزجياً عنوان ضرر هم نداشته باشد و الا اگر عنوان حرج داشته باشد داخل در آن او حرجياً اول است. خب، از طرفى هم كه امام بزرگوار معتقدند كه قاعده لا ضرر اصلاً ربطى به مسائل فقيه ندارد. قاعده لا ضرر يك حكم حكومتى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آل) است و نبايد لا ضرر را در رديف لا حرج ما بياوريم. لا حرج حكم الهى است. حكم فقهى است منتها به عنوان ثانوى و به عنوان حاكم بر ادله اوليه. اما در لا ضرر نظر ايشان اين است كه اين حرفها نيست. آن مربوط به مقام رسالت رسول خدا نيست. بلكه مربوط به مقام حكومت رسول خدا و امارت رسول خدا بر مسلمين است. خب، وقتى كه ما لا ضرر را از دور خارج كرديم. دليلمان هم منحصر به لا حرج است. اين ضرر غير حرجى غير موجب تلف اين چه نقشى مى‏تواند داشته باشد؟ اين اصلاً منافات با حجة الاسلام ندارد. به عبارت روشن‏تر، شما مى‏خواهيد يك حجى درست بكنيد كه در عين اين كه واجب نيست، ببينى مجزى از حجة الاسلام است يا نه؟ اگر بعضى از اعمال حج حرجى نيست ولى سبب مى‏شود كه يك ضررى بر نفس وارد بشود يعنى پاى انسان ميخورد به آن تيغ‏هاى عرفات مثلاً يك ده، بيست روز آدم را ناراحت مى‏كند. خون مى‏آيد، پانسمان و امثال و ذالك لازم دارد. اما حرجى هم نيست. خب حالا، هر چيزى هم كه موجب حرج نخواهد بود. خب، اگر اين طور است شما چرا اين را در رديف حرج قرار دادى؟ آنى در رديف حرج مى‏تواند قرار بگيرد كه خودش حجة الاسلام نباشد. به عبارت ديگر حج غير واجب باشد. بنشينيم بحث بكنيم كه اين حج غير واجب مجزى از حجة الاسلام است يا نه؟ اما چيزى كه با اصل وجوب حجة الاسلام منافات ندارد روى مبناى شما اين ضرر چه منافاتى با وجوب حجة الاسلام دارد؟ آيا در ادله وجوب حج آن شروطى كه ذكر شده يكى از شروطش عدم و ضرر نفسى بهذه الكيفيه است؟ اين است مسئله. كى يك همچين شرطى در شروط وجوب حج ذكر شده. پس در شرايط وجوب حج كه مطرح نيست. از آن طرف هم مثل حرج عنوان ثانوى نيست كه آمده باشد نفى بكند وجوب حج را فى صورت الحرج. خب، پس چى است اين جا؟ اگر بعضى از اعمال حج ضررى شد لكن ضررى كه موجب تلف نيست و در عين حال موجب حرج هم نيست كه اين قيدش خيلى دخالت دارد. عطف ضرر بر حرج معنايش اين است كه اين ضرر غير حرجىٍ. خب، ما از اول مى‏گوييم هذا هل هذه ان حجة الاسلام؟ اصلاً بحث ندارد كه بگوييم اين مجزى از حجة الاسلام است يا نه؟ اين خودش حجة الاسلام است. چه كمبودى در اين وجود دارد كه ما نفى بكنيم عنوان حجة الاسلام را از او؟ اين خودش حجة الاسلام است. اصلاً كلمه يجزى هم شايد اينجا درست نباشد. براى اين كه يجزى يك قدرى مشعر به اين است كه اين غير حجة الاسلام است ولكنّه يجزى ان حجة الاسلام. نه، هذا بنفسه ان حجة الاسلام. بله، آنهايى كه قاعده لا ضرر را مثل قاعده لا حرج در رديف هم قرار مى‏دهند و لا ضرر را هم به عنوان يك قاعده فقهيه و حاكم بر ادله اوليه مى‏دانم كه آنها عبارت از مشهورند و مشهور قاعده لا ضرر را اين طورى معنا كرده‏اند، آنها قاعده لا ضرر و لا حرج برايشان يكسان است. هر حكمى را كه شما در باب قاعده لا حرج گفتيد، گفتيد حج حرجى مجزى نيست، بايد بگوييد حج ضررى هم لا يكون مجزياً. براى خاطر اين كه حرج و ضرر در يك سياق قرار گرفته‏اند. هر دوشان به عنوان ناظر و حاكم بر ادله اوليه مطرحند. اگر چه در باب قاعده لا ضرر يك حرف ديگرى هم هست، غير از حرف مشهور و امام و آن حرف مرحوم عرض مى‏شود شيخ بزرگوار مرحوم شريعت اصفهانى (قدس سره) است كه ايشان در باب قاعده لا ضرر يك حرف سومى دارد و آن حرف سومشان اين است كه مى‏فرمايد كه اين «لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام» مثل لا رفس و لا فسوق و لا جدال فى الحج» است. يعنى يك حكم اولى الهى است. يك حكمى اولى فقهى است و يك حكم تحريمى است. «لا رفس و لا فسوق و لا جدال فى الحج» معناش چيه؟ يعنى «يحرم الرفس فى الحج». «يحرم فسوق فى الحج». «يحرم جدال فى الحج». ايشان مى‏گويد «لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام» هم معناش اين است كه يحرم اين كه مسلمانى به مسلمان ديگر ضرر برساند. مثل «يحرم شرب الخمر» كه يكى از احكام اوليه الهيه است. ايشان در باب لا ضرر هم يك همچين حرفى دارد. اگر هم لا ضرر را اين جورى معنا بكنيم، كه آن هم باز مثل بيان امام بزرگوار به عنوان يك حكم ثانوى و حاكم بر ادله اوليه مطرح نيست. آن هم خودش به عنوان يكى از احكام اوليه مطرح است. موضوعش هم ضرريت احكام نيست. موضوعش اين است كه زيد بخواهد به عمر ضرر برساند. عمر بخواهد به بكر ضرر برساند اينها موضوع در لا ضررى است كه بنابر عقيده ايشان دلالت بر حرمت مى‏كند. حالا اين را از باب تكميل عرض كردم. بالاخره اين سوال به نظر من در عبارت تحرير الوسيله مطرح است كه اين «اوْ ضررياً على النفس» از كجا آمده. از كجا اين عطف به حرجياً شده. در حالى كه شما در باب لا ضرر چنين مبنايى را نداريد. اما در كلام مثل مرحوم سيد (قدس سره) در عروه مانعى ندارد هر كجا كلمه حرج را ايشان ذكر مى‏كند دنبالش ضرر را هم ذكر مى‏كند. براى اين كه ايشان قاعده لا حرج و قاعده لا ضرر را دو تا قاعده مثل هم مى‏داند و هر دو شان را حاكم بر ادله اوليه. بالاخره در ذيل مسئله گذشته هم اين جهت و اين نكته قابل سؤال بود.
    حالا مسئله 46 را مطرح بكنيم ببينيم به كجا مى‏رسد. مسئله 46. (سؤال از استاد: نفس به معناى چيه؟ ادامه سؤال: جانى يعنى هلاكت. گفتم اين خارج از سياق كلام ايشان است).
    مسئله 46. «لو توقّف تخليه الصرب على قتال العدو لا يجب و لو مع العلم بالغلبه. و لو تخلا لكن يمنعه عدو ان الخروج للحج. فلا يبعدو وجوب قتاله مع العلم بالسلامة و الغلبه او الاطمينان والوسوق بهما و لا تخلل مسئلة ان اشكالٍ» اين مسئله كه اجمالش اين است كه عمل حج و انجام گرفتن حج از مكلف اين متوقف بر اين است كه دشمن خودش را بكشد و از بين ببرد. به طورى كه اگر دشمن را نكشد و از بين نبرد نمى‏تواند حج تحقق پيدا بكند. راهى براى تحقق حج وجود ندارد. اين مسئله در كلام مرحوم سيد در عروه و همينطور كلام فقهايى كه مرحوم سيد از آنها گرفته مثل شرايع، مثل فاضل هندى در كشف لسان، مثل علامه در بعضى از كتابهاشان. مسئله به يك صورت اجمالى مطرح شده. خب، صورت مسئله مشخص نشده. فقط عنوان مسئله اين بوده «لو توقف الحج على قتال العدو». اين عنوانش است. اگر حج تحققش در خارج توقف دارد بر اين كه اين شخص عدو خودش را بكشد و از بين ببرد. و الا اگر نكشد حج نمى‏شود تحقق پيدا بكند. روى اين عنوان اجمالى آن بزرگانى را كه عرض كردم بينشان اختلاف واقع شده. اختلاف در اين جهت است كه آيا اين جايى كه حج توقف دارد على قتال العدو، حج واجب است بر اين شخص و در نتيجه قتال عدو لازم است و اگر قتال عدو لازم شد، آيا در تمام فروضش لازم است؟ يعنى چه آنجايى كه علم داشته باشد به اين كه بر اين عدو غلبه مى‏كند و خودش سالم مى‏ماند. و چه آنجايى كه ظن به اين معنا داشته باشد كه بر اين عدو غلبه مى‏كند و خودش سالم مى‏ماند. و يا احتمالاً حتى در آنجايى كه احتمال هم بدهد كه سالم مى‏ماند و بر عدو غلبه مى‏كند «يجب عليه القتال العدو». آيا «يجب»؟ «او لا يجب قتال العدو». صرف نظر بكند از اين حج. لازم نيست كه عدو را بكشد حتى در صورتى هم كه يقين دارد غالب مى‏شود بر عدو و خودش سالم مى‏ماند باز هم «لا يجب عليه قتال العدو». مسئله به اين صورت مبهم در اين كلمات مطرح است و نظرها در آن مختلف است جماعتى قائل شده‏اند بر اين كه حج واجب، قتال العدو واجب و جماعتى هم قائل شده‏اند به اين كه «لا يجب الحج و لا يجب القتال العدو». اين از آن جاهايى است كه حج واجب نيست.
    مرحوم سيد در عروه خودش اختيار مى‏كند عدم وجوب قتال عدو و عدم وجوب حج را و ظاهراً كشف اللسان و شرايع و شيخ در مبسوط هم همين قول را اختيار كرده‏اند. لكن علامه در بعضى از كتابهاشان به صورت قطع و در بعضى از كتابهاشان به صورت احتمال قائل به وجوب شده. به اين كه بايد مقاتله كند، عدو را از بين ببرد و حج را در خارج انجام بدهد.
    ادله اينها را كه انسان ملاحظه ميكند، آن ادله دلالت دارد بر اين كه مسئله درست مطرح نشده در كلمات اينها. براى آنهايى كه قائل اند به اين كه وجوب ندارد حج، مى‏گويند اينجا استطاعت صربيه تحقق ندارد. آنهايى كه قائلند به اين كه وجوب دارد حج، مى‏گويند استطاعت صربيه تحقق دارد. قائلين به عدم وجوب روى نفى وجود استطاعت صربيه حكم به عدم وجوب مى‏كنند و قائلين به وجوب روى وجود استطاعت صربيه حكم به وجود مى‏كنند. لكن حقاً امام بزرگوار (قدس سره) در اين مسئله كمال دقت را اعمال كرده‏اند. اصلاً صورت در مسئله را دو تا كرده‏اند. فرض در مسئله دو فرض است و اين دو فرض با هم متفاوت است. اين دو فرض را نبايد به نحو اجمال يك عبارتى درست بكنيم برايش مثل مرحوم سيد در عروه بگوييم «لو توقف الحج على قتال العدو». نه، بايد مشخص كرد. لذا ايشان مشخص كردند اين را به اين صورت، مى‏فرمايند مسئله دو جور است. يك وقت تخليه الصرب توقف بر قتال عدو دارد. يعنى دشمن آمده راه را بسته، راه را بسته به طور كلى. اگر اين برود راه را باز كند اين توقع دارد كه با او بجنگد، او را از بين ببرد، راه را باز بكند كه «اصل تخلية الصرب يتوقف على قتال العدو». اما يك وقت اين است كه نه بابا، تخلية الصرب توقف ندارد بر قتال عدو. نه، يك خانى مثل اين خانهايى كه در زمان رژيم وجود داشت، آمده اين روستايى بيچاره را گرفته، زندانش كرده، اين هم الان وقت حجش است مى‏خواهد برود مكه. اين خان نيامده راه را ببندد. اين خان آمده اين بدبخت را گرفته نمى‏گذارد حج برود. مانع از رفتن اين به حج است نه اين كه سد طريق كرده باشد و راه را بسته باشد. اين دو تا صورت است. يك وقت «تخليه الصرب يتوقف على قتال العدو» يك وقت «رفع المانع ان الخروج يتوقف على قتال المانع». اينها دو تا عنوان است و حكمش هم با هم فرق مى‏كند و جداً دقت بسيار خوبى است كه امام بزرگوار در اين جا فرمودند و مسئله را تشقيق كردند و حتى در شروع عروه هم كه من آنها هم خيلى توجه به تشقيق مسئله پيدا نكردند. حالا اين دو تا صورت كه حكمش را ان شاء اللّه عرض بكنيم.

    «والحمد لله رب العالمين».