چهل و هشتمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
«اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»
«بسم اللّه الرحمن الرحيم»
بحث ما در اقوالى بود كه در رابطه با استقرار مطرح بود كه استقرار به چى تحقق پيدا مىكند. ما دو تا از آن اقوال را ذكر كرديم و اشكالاتى كه به نظر مىرسيد درباره آن دو قول مطرح شد. از آن دو قول كه مىگذريم اين قولى را كه شهيد به صورت احتمال نقل كرده، بيان كرده و صاحب مهذب به صورت فتوا و مختار ذكر كردهاند و آن عبارت از اين بود كه «مضىّ زمانٍ يمكن فيه الاتيان بالاركان جامعاً للشرايط فيكفى بقائها الى مضىء جزءٍ من يوم النهر يمكن فى الطوافان و السعى». اين قول روى اركان حج تكيه كرده، گفته زمانى بگذرد كه بتواند در اين زمان اركان حج را جامعاً للشرايط انجام بده و انجام ندهد. مضى زمانى كه ظرفيت براى فعل اركان حج داشته باشد. با وجود شرايط و بعد از نظر زمان مىگويد فيكفى بقاء شرايط الى مضى جزء من يوم النهر. همان طور كه آن روز صحبت شد، يك چند ساعتى كه از روز عيد قربان بگذرد كه در اين چند ساعت امكان داشته باشد كه هم وظايف منى را در يوم النهر انجام بدهد و هم بيايد مكه به تعبير اين قائل طوافان و سعى را انجام بدهد. هم طواف حج را و هم طواف نساء را و سعى را. مثلاً پنج شش ساعت از روز قربان كه بگذرد در اين پنج شش ساعته امكان دارد كه انسان هم وظيفه منى را انجام بدهد و هم همان صبح روز عيد بيايد مكه و طوافان و سعى را انجام بدهد. پس در حقيقت غايت و منتهاى وجوب شرايط را گذشتن همين چند ساعت از اين يوم النهر مىداند. يعنى اگر شرايط مثلاً تا ظهر مثلاً يوم النهر باقى بود، و اين نرفت مكه، عصر روز عيد قربان مثلاً استطاعت ماليهاش از بين رفت. در اين جا فرض آن آدمى كه اهمال كرده و نرفته با اين كه نرفت عصر روز عيد قربان استطاعت ماليهاش از بين رفت. استطاعت بدنيهاش فرضاً از بين رفت. اين قائل مىگويد با اين كه در روز عيد قربان استطاعت بدنيه يا مثلاً ماليهاش را از دست داده، اما چون از نظر زمان برايش امكان داشته كه همه اركان حج را با توجه به جامعيت شرايط و وجود شرايط انجام بدهد و نداده، يستقر عليه الحج.
پس ملاك در استقرار را همان ظرفيت زمانيه انجام اركان حج قرار داده. اين قول يك اشكالى به اصل حرفش وارد است كه خب، اين اركان در باب حج چه خصوصيتى دارد. اركان آيا با توجه به شرايط اگر گفتيم استطاعت ماليه در حج معتبر است ما از كجا مسئله اركان را اين وسط برايش خصوصيتى قائل بشويم. ظاهر ادله اعتبار بقاء اين شرايط اين است كه اين شرايط بايد در تمام مناسك حج باقى باشد. اما خصوصيتى براى اركان در اين رابطه وجود ندارد. درست است كه اركان حج يك احكام ديگرى دارد و درست است كه ركن در باب حج هم با ركن در باب نماز معناش متفاوت است اصلاً. ركن در باب نماز آنى است كه اخلال عمدى يا سهوى هر دو موجب بطلان نماز مىشود. كسى كه ركوع را ترك بكند چه عمداً ترك بكند و چه سهواً ترك بكند اين نمازش باطل است براى خاطر اخلال به ركن. اما در باب حج ظاهر اين است كه مقصود از ركن آنى است كه اخلال عمدى او موجب بطلان مىشود. اما اخلال سهوى اش اين موجب بطلان نمىشود مگر در بعضى از موارد و فروضش.
خب، ركن با غير ركن از نظر اثر در باب حج خب فرق دارد بلا اشكال اما اين معناش اين نيست در رابطه با استقرار هم فرق داشته باشد. ما عرض كرديم كه ملاك ما در مسئله استقرار ملاحظه ادله شرايط است. ادله شرايط دو خصوصيت را دلالت مىكند. يكى اين كه مىگويد واقعيت اين شرايط دخالت دارد. با استسحاب اگر مطلبى را ثابت كرديد و بعد كشف خلاف شد، اين استسحاب در مقابل ادله شرايط هيچ ارزشى ندارد. استطاعت ماليه واقعش دخالت دارد. مثلاً اگر كسى قبلاً از باب مثال مستطيع بوده، از باب مثال حالا، بعد به استسحاب استطاعت تمسك كرد و ثم خيال كرد كه حج عن استطاعةٍ از باب
مثال تحقق دارد و حج كرد و بعد معلوم شد كه نه، به حسب واقع مستطيع نبوده، ما نمىتوانيم اين حجش را حجة الاسلام بگيريم. براى خاطر اين استسحاب بقاء استطاعت كرده. استسحاب بقاء استطاعت اين را الزام مىكند اما اگر كشف خلاف شد حجش را حجة الاسلام قرار نمىدهد. ظاهر ادله اعتبار استطاعت، استطاعت واقعيه است.
جهت دومى كه در ادله شروط است همان بود كه ديروز ذكر كرديم كه اين شروط نه تنها حدوثشان دخالت دارد بلكه هم خدوثشان و هم بقائشان، بقاء تا چه زمان؟ حالا قدر مسلمش بقاء تا آخر اعمال است. چون بعد الاعمال هم احتمالش هست. بقاء تا وسط عمل كه دخالت ندارد. بقاء الى آخر عمل. بقاء الى آخر وجود تكليف. بقاء الى آخر مأمور به. خب اين بقاء الى آخر مأمور به مأمور به هر جزيى داشته باشد. مىخواهد جزئش، جز ركنى باشد يا جزئش جزء غير ركنى باشد، آيا چه دليلى دلالت كرده بر اين كه آن چيزى كه نقش در استقرار دارد بقاء اين شرايط تا آخر اركان است. اين اركان چه خصوصيتى در اين رابطه دارد؟ درست است اركان با غير اركان در احكام ديگر مختلفند. اما در رابطه با استقرار در حال حج بايد مستطيع باشد. بدناً، مالاً. خب، حال حج يعنى حال مناسك الحج، حال اجزاء الحج، اما خصوصيتى براى اجزاء ركنيه ما در اين رابطه بخواهيم قائل بشويم دليلى بر اين خصوصيت قائم نشده، ظاهر ادله اعتبار شرايط اعتبار تا آخر اعمال است من دون فرقٍ بين اين كه جزء عمل ركنى باشد يا غير ركنى.
اين اشكال اساسى است كه به اين قول وارد است. اما يك اشكال جمعى هم به آن وارد است كه اين را البته در آينده ما بايد به آن برسيم. چون مىگويد كه الى مضىّ جزءٍ من يوم النهر يمكن فيه الطوافان و سعى. طواف الحج خب، اين جزء حج است و ركنيت هم دارد. سعى هم جزء حج است و ركنيت دارد اما طواف النساء اصلاً احتمال دارد كه جزء حج نباشد. تا چه برسد به اين كه جزء ركنى حج باشد. وقتى مسئله را آن طور مطرح مىكند مىفرمايد كه بايد اركان را در نظر بگيريم. بعد هم ميگويد كه پنج ساعت از يوم النهر كه گذشت كه در اين پنج ساعت بشود هم طوافان انجام بگيرد و هم سعى پيداست كه اين مىخواهد طواف النساء را هم از اركان حج به حساب بياورد. در حالى كه طواف نساء اصل جزئيتش محل كلام است كه اصلاً جزء حج است يا نه؟ شايد كثيرى كه حالا بحثش را بعد بايد انجام بدهيم معتقدند كه هذا ليس جزءً من الحج. اگر كسى عمداً هم طواف نسا را ترك كرد هيچ ضربهاى به حج نمىخورد نه از باب اين كه جزء غير ركنى است، از باب اين كه اصلاً جزئيت براى حج ندارد. فقط اثرى بر آن ترتب پيدا مىكند آن مسئله حليت نسا و ما يتعلق به النسا است. پس يك اشكال جمعى هم در اين رابطه كه ميگويد يمكن فيه الطوافان و السعى، يك اشكال هم در اين رابطه به اين قول وارد است.
(سؤال از استاد:... و جواب آن) بعد از چى؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) نه، طواف نساء را بعد از سعى هم مىتواند انجام بدهد. لازم نيست كه قبل از سعى باشد. (سؤال از استاد:... و جواب آن) نه، آخر يوم النهر كه به عمره تمتع دخالت ندارد كه برادر. يوم النهر مال حج است. عمره تمتع وقت گذشته و تمام شده، چى فرموديد؟
خب، از اين حرف كه بگذريد مىآييم سراغ حرف مشهور. اين بعضى از دوستانمان اشتباه كرده بودند. خيال كردند من اين ترتيبى را كه ديروز گفتم از آن طرف مىگيريم و شروع مىكنيم يعنى به حسب ترتيب ذكرى مقصود من است. نه، ترتيب از آن طرف يعنى از شروع حج و قبل از شروع حج. لذا اولين قول را خروج الرفقه قرار داديم. دومين قول را مضىُّ زمانٍ يتمكن من الاحرام و دخول الحرم. سومين قول همين قولى بود كه ملاك را آخر اعمال حج قرار داده لكن خصوصيتى براى اركان قائل شده. ترتيبى كه ما گفتيم از اين طرف شروع ميكنيم. اين به لحاظ شروع حج و اعمال حج و انتهاى حج و عود و امثال و ذالك است. حالا به حسب اين ترتيبى كه عرض كرديم مىرسيم به حرف مشهور. حرف مشهور خب، همين حرف قبلى است منتها با يك خصوصيت. و آن اين است كه مشهور براى اركان خصوصيتى قائل نيستند. مىگويند «مضىّ زمانٍ يمكن فيه الاتيان بجميع افعال الحج يعنى من دون الفرق بين الاركان و غير الاركان مستجمعاً للشرايط». اين جا يك نكتهاى هست كه البته بعضى از دوستان هم متوجه شده بودند ولى در ذهن خود من هم بود منتظر بحث امروز بودم. آنى كه از
مشهور نقل شده، همين مقدار است. «مضىُّ زمانٍ يمكن فيه الاتيان بجميع افعاله مستجمعاً للشرايط». ظاهراً مشهور بيشتر از اين نگفتهاند. منتها افرادى مثل مرحوم سيد خودشان نشستهاند حساب كردهاند و با حساب خودشان گفتهاند «و هو الى اليوم الثانى عشر من ذالحجه». اين «و هو الى اليوم الثانى عشر من ذالحجه» در چند جاى كه كلام مشهور نقل شده اين ذيل در آن نيست. خود صاحب جواهر نقل مىكند، علامه نقل مىكند، ديگران وقتى كه حرف مشهور را نقل مىكنند اين ذيل «و هو الى اليوم الثانى عشر من ذالحجه» در آن وجود ندارد. اين را خود ناقلين از پيش خودشان مثل مرحوم سيد در كتاب عروه نشستهاند حساب كردهاند كه چه زمانى انسان مىتواند فارغ از تمام اعمال حج باشد، گفتهاند روز دوازدهم ذيحجه. روز دوازدهم ذى حجه آن هم نه تمام از روز، يك قسمت از روز، اين تمام اعمال حج در آن مىتواند انجام داده باشد و فارغ باشد. همان ظهر روز دوازدهم ذى حجه وقتى است كه انسان از تمامى اعمال حج مىتواند فارغ شده باشد و هيچ يك از اعمال حج بر او باقى نمانده باشد.
حالا چرا اين حرف را من ذكر كردم؟ همانطورى كه در باب طواف نساء عرض كردم كه جزئيتش براى حج معلوم نيست در باب مبيت به منا هم همين بحث است كه آيا واقعاً مبيت به منااز اعمال حج است؟ اين كه انسان شب يازدهم و شب دوازدهم بايد در منا به آن مقدارى كه واجب است بايد بيتوته بكند و هر شبى را كه بيتوته مىكند فردا روزش بايد رمى جمرات تحقق پيدا بكند آيا اينها اين واجبات به صورت جزئيت حج مطرح است يا اين كه نه، اينها هم احتمالاً يك واجباتى است كه فى جنب الحج بدون اين كه جزئيت براى حج داشته باشد. لذا آمدهاند به اين «و هو الى اليوم الثانى عشر من ذالحجه» اشكال كردهاند، گفتهاند اين دليل بر اين است كه اينها مبيت به منا را هم جزء اعمال حج مىدانند در حالى كه اين محل بحث و محل كلام است. لكن عرض كرديم اين اشكال به مشهور وارد نيست براى اين كه اين كلمه «و هو الى اليوم الثانى عشر من ذالحجه» اين در عبارت مشهور ذكر نشده، اين ناقلين براى توضيح عبارت مشهور يك همچين حرفى را بيان كردهاند. لذا اگر اشكال باشد، اشكال به مثل مرحوم سيد است كه اين جورى پيش خودشان برداشتهاند و توضيح دادهاند. نه اين كه اشكال به مشهور باشد. لذا اين ذيل را شما ناديده بگيريد. اساس حرف مشهور را ما بايد ملاحظه بكنيم. مشهور، (سؤال از استاد:... و جواب آن) فى يوم النهر يا در يومهاى، (سؤال از استاد:... و جواب آن) آنهم مثل مبيت مىماند. آن هم از توابع مبيت است. هر حكمى كه در مبيت است در آن رمى جمرات روزش هم همان حكم است. عرض مىشود كه، خوب دقت بفرماييد، كلام مشهور من حيث و هو يك كلامى است كه به نظر عرض مىشود ولو ابتداً يك حرف متينى است. يك حرفى است مطابق با قاعده، براى اين كه مشهور مىگويد ما ادله شروط را ملاحظه مىكنيم. ادله شروط مىگويد اين استطاعتها در حج اعتبار دارد. ظاهراً اين است كه شرايط كه هم استطاعتها را مىگيرد و هم حيات را مىگيرد و هم عقل را مىگيرد كه در كلام مشهور هيچ تفصيلى بين شروط مطرح نيست. همه شروط فى سقف واحد. مشهور مىگويند ادله اين شروط به لحاظ اين كه اين شروط را هم حدوثاً و هم بقاءً شرط مىدانست، خب مقصود از بقاء بقاء تا كى است؟ خب بقاء الى آخر مأمور به، بقاء الى آخر الحج، بقاء الى آخر الاعمال، فرقى هم ما بين ركن و غير ركن نمىگذاريم، مىگوييم همه اين شرايط تا آخر اعمال بايد باقى باشد. لذا ابتداً كه انسان فتواى مشهور را كه ملاحظه مىكند به نظر يك حرف رو به راه، حرف منطقى مىآيد. منتها اين جا يك شبههاى وجود دارد كه اين شبهه سبب شده كه هم امام بزرگوار و هم مرحوم سيد (قدس سرهما) اينها يك قدرى دامنه غايت را از تمامى حج عقبتر بردهاند. آن شبه اين است كه ما همان طورى كه در بحث استطاعت ذكر مىكرديم، مىگفتيم كه، خوب اين بحث را دقت بفرماييد، مىگفتيم كه در استطاعت مالى يكى از خصوصياتى كه معتبر است مخارج برگشتن است. نفقة الاياب هم مثل نفقه ذهاب اين دخالت در استطاعت دارد. براى كسى كه مىخواهد به وطنش بر گردد. بله، اگر كسى مىخواهد برود مكه و آنجا مجاور بشود و تا آخر عمر مىخواهد آن جا بماند ما براى او نفقه برگشتن را ديگر لحاظ نمىكنيم. اما اين حاجى هايى كه معمولاً مىروند حج را انجام مىدهند و بعد بر
مىگردند، اين مخارج برگشتنشان هم جزء استطاعت است. تازه يك چيزى اضافهاى هم محل بحث بود. و او اين بود كه آيا رجوع به كفايت هم دخالت در استطاعت دارد يا رجوع به كفايت دخالت در استطاعت ندارد؟ معناى رجوع به كفايت اين بود كه بعد از آنى كه اين بر مىگردد اگر يك كاسبى است كه از راه كسب زندگى خودش را تأمين مىكند اين طور نباشد كه اين پول حج سبب بشود كه اين كاسبى اين به هم بخورد و ديگر در برگشتن اين براى مخارج زن و بچهاش معطل بماند. اين رجوع به كفايت هم ما سابقاً بحث كرديم و قائل شديم به اين كه رجوع به كفايت هم معتبر است. خب، حالا اين جا، بحث، يعنى نكته حساس بحث اين جاست. شما مثلاً براى اين حاجى هزار تومان نفقه برگشت لازم است. اگر از اول كه مىخواهد برود اين نفقه برگشت را نداشته باشد لا يجب عليه الحج. از اول اصلاً حجى بر اين واجب نيست. خيلى خب، حالا حاجى اين هزار تومان را دارد، رفت تمامى اعمال را انجام داد، در حالى كه اعمال را انجام مىداد اين هزار تومان نفقه عود كه جزء شرايط بود اين هم همراهش بود. بعد از آنى كه اعمال تمام شد، يك نفس راحتى كشيد به عنوان اين كه الحمد للّه اعمال را صحيحاً انجام داده، يك ساعت نگذشت، دزدى آمد، اين هزار تومان را از اين برد. خب، الان مسئله اين است كه اين فى حال الاعمال واجب همه شرايط بوده، حتى نفقة العود، كه نفقة العود در بين اعمال از دستش نرفته. نفقة العود همراه اين بود الى آخر الاعمال. اما بعد از آنى كه تمّ العمل، دزدى آمد و اين هزار تومان را از بين برد. اين جا همان طورى كه ما وقتى كه نفقه عود را رويش بحث مىكرديم، به اين نكته رسيديم كه آيا در اين جا اين آدمى كه هزار تومان نفقه عودش بعد تماميت العمل ربوده شده، شما كشف مىكنيد از اين كه اين حجى كه اين بيچاره با تمام اين زحمات انجام داد اين ليس بحجة الاسلام؟ اين جورى مىگوييد يا مىگوييد حجه حجة الاسلام؟ كسى كه تنها نفقة العود آن هم نه فى وسط الاعمال بل بعد الفراق ان العمل از دستش رفت، شما اين را كاشف ميگيريد از اين كه اين حجى كه انجام داد، متأسفانه لم يكن حجة الاسلام براى اين كه الان كه مىخواهد برود فاقد نفقه عود است. و مثال ديگر. اگر كسى بعد تماميت الاعمال، بعد از آنى كه اعمال تمام شد، گرفتار يك كسالتى شد كه اگر قبل از حركت به مكه گرفتار آن كسالت مىشد لم يكن يجب عليه الحج يعنى يك كسالتى است كه وقتى كه با مسافرت و حركت مقايسه مىشود مسافرت بر اين حرجى، شاق، مشكل به تمام معنا الحرج. حالا اين بيچاره صحيح و سالم تمام اعمال حجش را انجام داد اما وقتى كه بناى بر عود و بر آمدن به وطن است «صار مبتلا بالمرض الذى يشق معه السفر و يكون السفر حرجياً عليه». آيا شما آمدن اين كسالت را دليل بر اين مىگيريد كه از اول اين حجى را كه انجام داد لم يكن حجة الاسلام؟
پيش آمدن اين مرض سبب شد كه تمام زحمات اين بيچاره به عنوان حجة الاسلام باطل بشود يا اين كه انسان هر چه فكر مىكند نمىتواند در اين دو تا مورد قائل به اين بشود كه اين حجى كه انجام داده، حجة الاسلام نبوده. محور اصلى مسئله همين است. اگر كه ما قائل شديم به اين كه اين گم شدن و ربوده شدن نفقه عود بعد تماميت الاعمال در حالى كه در حال اعمال هزار تومان عود را واجد بوده اين ضربهاى به حجة الاسلامش نمىزند و عملى كه به عنوان حجة الاسلام انجام داد، واقعاً هم حجة الاسلام است، اگر اين حرف را بزنيم پس مبناى مشهور درست است. براى اين كه مشهور مىگويند كه ما نمىگوييم كه نفقه عود شرطيت ندارد. ما نمىخواهيم مخارج برگشت را از حساب استطاعت جدا كنيم. اما ما مىگوييم همين مخارج عود اگر همراه اعمال باشد اين كفايت مىكند در اين كه حج حجة الاسلام باشد. ولو اين كه بعد تماميت الاعمال اين نفقه عود از كيسه او ربوده بشود و از دست او برود.
مشهور ميگويند كه براى عود استطاعت بدنيه شرط است اما نه به اين معنا كه اگر اعمال هم تمام شد و بعد تماميت الاعمال «صار مريضاً بالمرض الذى يشق معه السفر» اين سبب بشود كه اين حجى كه انجام داده، حجة الاسلام نباشد. نه، اين حجش حجة الاسلام است. اگر ما اين حرف را بزنيم. ما ناچاريم كه در اين مسئله همين حرف مشهور را قائل بشويم. و ديگر بين شرايط هم هيچ گونه فرقى نيست. مسئله حيات، مسئله عقل، مسئله استطاعتهاى مختلف همه در عرض هم و در
صف واحد مطرح است و ملاك وجود هذه الشرايط است الى آخر الاعمال. اما بعد ان تم العمل ولو اين كه نفقه عود از بين برود. ولو اين كه سلامتى از بين برود، يعنى همانطورى كه مرحوم سيد و امام بزرگوار در رابطه با عقل و حيات اين حرف را مىزنند كه اين دو بزرگوار مىفرمايند كه اگر حاجى بعد از آنى كه عملش تمام شد، بميرد بلافاصله يا جنون بر او پيش بيايد اين هيچ لطمهاى به استقرار حج و اين كه حجش حجة الاسلام است نمىزند، آن وقت نتيجهاش در من استقر ظاهر مىشود. ما عين اين حرف را درباره ساير شرايط هم مىزنيم.
اما اگر كسى پيدا شد، مثل صاحب جواهر كه ايشان ترديد مىكند در اين معنا و مثل علامه كه در بعضى از عباراتش در تذكره كه تصريح مىكند به اين معنا كه اگر حاجى قبل از آنى كه عود بكند به شهر خودش مالش تلف شد، لم يستقر الحج عليه و فى ضمة براى خاطر اين كه نفقه عود مثل اصل استطاعت دخالت در وجوب حج و حج دارد. اگر كسى حالا به صورت قطع با به صورت ترديد كه صاحب جواهر در آخرين سطر از اين بحث، در جواب از بعضى از آنهايى كه آن معناى اول را قائلند، ايشان مىگويند كه نه، همچين روشن نيست كه ما در اين جا بگوييم كه اگر نفقه عود بعد تماميت الاعمال از بين رفت، اين ضربهاى به حجة الاسلام نمىزند. نه، نفقه اياب هم مثل نفقه ذهاب مىماند. هر دو شان در رابطه با شرطيت يكسان است. ما واقع مسئله اين است كه انسان نمىتواند اين معنا را بگويد. بالاتر از اين، چيزى كه اين مسئله را يك قدرى روشنتر مىكند مسئله رجوع به كفايه است. حالا دراين جا هم بگوييم به لحاظ عود الى الوطن هنوز حج يك مقدارى دنباله دارد. اما اين آدم از اين جا كه مىخواست برود، توجه كنيد، همه مسائلش آماده بود. سى هزار تومان هم گذاشته بود براى اين كه در مراجعت با اين سى هزار تومان كاسبى كند و نان زن و بچه را پيدا بكند. سى هزار تومان هم برايش كافى بود كه معاشش را تأمين بكند. پس الان كه دارد مىرود هم استطاعت رفتن دارد، هم استطاعت برگشتن دارد. هم سى هزار تومان براى اين كه زندگيش را بعد از برگشتن بتواند تأمين بكند آماده است. اين عرض مىشود رفت به مكه، اعمال را انجام داد، برگشت از مكه، وارد خانه شد، فردا صبح كه خواست برود كاسبى كند، شب دزد آمد و سى هزار تومان را برد.
خب، اين جا شما مىتوانيد اين حرف را بزنيد كه از بين رفتن اين سى هزار تومان به عنوان رجوع به كفايت بعد تماميت الحج و بعد عود الى الوطن اين دليل بر اين است كه اين حجى كه انجام داده، اين لم يكن حجة الاسلام. مىشود اين حرف را زد؟ اين دزد در حقيقت دو كار كرد. هم سى هزار تومان پول اين بيچاره را برد و هم زحماتش را هدر برد. يعنى حجش ديگر لم يكن حجة الاسلام. با اين كه ما رجوع به كفايت را شرط مىدانيم. رجوع به كفايت واقعش هم شرطيت دارد. نه ظاهرش. واقعش. و اين رجوع به كفايت همراه تمام اعمال حج بود. واقع به رجوع كفايت بوده، سى هزار تومان وجود داشته. اما سى هزار تومان در حالى منتفى شد كه اين فرق من الاعمال و رجع الى الوطن و استقر فى منزله، آن وقت رجوع به كفايت از دستش گرفته شد. و دزد آمد و اين سى هزار تومان را برد. آيا مىتواند انسان ملتزم بشود كه اين رجوع به كفايت حالا كه از بين رفت، اين دليل بر اين است كه حجه لم يكن حجة الاسلام. نمىتواند انسان با آن ذوقى كه دارد و با آن فهمى كه در اين مسائل دارد نمىتواند انسان ملتزم به اين مطلب بشود. آن وقت اگر نتوانستيم كه در رجوع به كفايت اين مطلب را بزنيم و در نفقه عود كه از اين خفىتر است اين مطلب را ذكر بكنيم نتيجه اين مىشود كه مشهور مىگويند همه شرايط بايد تا پايان اعمال وجود داشته باشد. اما وقتى كه از عمل فارق شد، نفقه عودش را بدزدند، سلامتش تبديل به مرض بشود، رجوع به كفايتش از بين برود اينها ديگر نقشى در مسئله ندارد و حج را غير حجة الاسلام نمىكند. اگر نكرد، پس معلوم مىشود كه معيار و ميزان در استقرار حج واجبيت همه شرايط است الى آخر الحج و من جملة الشرايط نفقة العود اما همراه حج و من جملة الشرايط الرجوع الى الكفايه لكن همراه به حج. لذا با توجه به اين مسئله حرف مشهور حالا فعلاً به نظر يك حرف رو به راهى مىآيد باز هم شايد دنباله اين يك بحثى داشته باشيم.
«و الحمد للّه رب العالمين»