جمعه 28 ارديبهشت 1403 - 7 ذيقعده 1445 - 17 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 450
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 450
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
عرض كرديم كه رواياتى كه درباره كفارة تظليل و وجوب كفارة، در تظليل وارد شده، مورد آنها تقريباً صورت اضطرار است، كه حالا يك بحثى هم بايد در رابطه با اضطرار اينجا بشود ان شاء الله، لكن در مورد تظليل اختيارى به نظر مىرسد كه هيچ روايتى دلالت بر اين معنا نمىكند، لكن بعض الاعلام، قدس سره الشريف، ايشان مىفرمايند كه از يكى دو روايت به وضوح مخصوصاً در يكى از آنها استفاده مىشود كه تظليل اختيارى هم موجب كفارة و ثبوت كفارة است، و اين همان روايت على بن جعفر است كه ما در اوائل بحث تظليل اين روايت را خوانديم، و حالا هم اين روايت را مىخوانيم، ببينيم آيا چنين دلالتى دارد يا نه؟ روايت در باب شصت و چهارم، از ابواب تروك احرام، عرض مىشود كه باب شصت و چهارم حديث، در آنجا هم هست دو جا نقل كرده، حالا از اينجا مىخوانيم، در ابواب بقية كفارات الاحرام، آنجا هم ذكر شده اين روايت، حالا اين شمارهاش مشخص است، باب ششم، حديث دوم، شيخ نقل مىكند باسناده عن موسى بن القاسم، عن على بن جعفر، روايت صحيحة است، قال سألت اخى عليه السلام أظلل و أنا محرمٌ، به صورت سؤال، آيا مىتوانم من تظليل بكنم در حالى كه محرم هستم؟ أظلل و أنا محرم؟ قال فقال نعم و عليك الكفارة، آن وقت خود راوى كه موسى بن قاسم است، مىگويد فرأيت علياً، على بن جعفر را، اذا قدم مكة، ينخر بدنةً، يك شترى را نحر مىكرد، لكفارة الظلّ، ايشان مىفرمايند كه اين أظللّ و أنا محرم، اطلاق دارد، هم تظليل اختيارى را شامل مىشود، و هم تظليل اضطرارى را شامل مىشود، اين اطلاق دارد، كما اين كه در تظليل اضطرارى هم از نظر اسباب اضطرار اطلاق دارد، كه چى موجب اضطرار مىشود، و چه سببى اقتضاى اضطرار مىكند؟ خوب آيا مسأله اينطور است، اين أظلل و أنا محرمٌ، در درجه اول سؤال از جواز تظليل در حال احرام است، و اگر نظرتان باشد، در همان اوائل بحث حرمت تظليل، قبل از اين كه ما به طوائف خمسه از
روايات برسيم، آنجا عرض كرديم كه دو سه تا روايت در باب تظليل وجود دارد، كه ربما يتوهم منها، جواز التظليل، اصلاً تظليل را به عنوان يكى از محرمات، مطرح نمىكند، و در حقيقت همان فتوائى كه ابن جنيد داده، و به ايشان نسبت داده شده، استفاده مىشود كه هيچ مانع شرعى براى تظليل وجود ندارد، يكى از آن رواياتى كه اين توهم دربارهاش جريان داشت، اين روايت بود، كه على بن جعفر سؤال مىكند از برادرشان موسى بن جعفر عليهماالسلام، أظلل و أنا محرمٌ، سؤال از اصل جواز تظليل است، خوب امام در جواب مىفرمايند نعم، خوب نعم پس اگر اطلاق دارد، معنايش اين است كه التظليل مطلقا جائزٌ، سواء فى حالة الاختيار و فى حالة الاضطرار، و عجيب اين است كه خود بعض الاعلام قدس سره، وقتى كه اين روايت را در همان اول مسأله تظليل مطرح كردند، فرمودند كه على بن جعفر سؤال از اين نكرده، كه المحرم هل يجوز عليه التظليل، سؤال از شخص خودش كرده، گفته أظلل من، خوب شايد در اين من خصوصيتى وجود داشته، ضعف و كسالت و اضطرارى وجود داشته، و موسى بن جعفر هم حالا نه به لحاظ علم غيب كه آن در جاى خودش براى ائمه عليهم السلام ثابت است، نه به لحاظ اين كه على بن جعفر برادر ايشان بوده، و موسى بن جعفر واقف به حال و خصوصيات او بودهاند، از نظر اين كه اين آيا مىتواند، بدون تظليل احرام را ادامه بدهد، يا نه؟ خود بعض الاعلام، آنجا اينجورى مىفرمودند، مىفرمودند كسى به اين روايت استدلال نكند، بر اين كه تظليل در حال اختيار هم جايز است، براى اين كه اين سؤال سؤال شخصى است، أظللّ أنا، خودش را مىپرسد، يعنى با خصوصياتى كه در او وجود دارد، پس اگر امام در جواب فرمودند كه بله براى تو تظليل مانعى ندارد، لكن بايد كفارة بدهى، اين هيچ دلالتى بر جواز تظليل مطلق نمىكند، اما اينجا كه مىرسند، مىفرمايند اين روايت به وضوح كه تعبيرشان اين است، به وضوح دلالت دارد، بر اين كه هم كفارة در حال اختيار ثابت است، و هم كفارة در حال اضطرار ثابت است، خوب اگر مورد روايت اضطرار است، از كجا ما استفاده كنيم كه در حال اختيار هم كفارة ثابت است، لذا بين دو فرمايش ايشان يك تناقض روشنى وجود دارد، و واقعش هم اين است كه اين روايت هم دلالت بر جواز در حال اضطرار مىكند، يعنى اطلاق ندارد، و هم ثبوت كفارة فى حال الاضطرار، نه اين كه مفهوم داشته باشد، بيش از اين مقدار، دلالت ندارد اين روايت، و الا در حال اختيار كفارة هست، يا نيست، اين روايت هيچگونه تعرضى نسبت به اين معنا ندارد، اين يك روايت است كه عرض كردم جوابش را خود ايشان در همان مباحث اوليه عرض مىشود تظليل ذكر كردند، (سوال... و پاسخ استاد) بله اطلاق ندارد، قدر متيقن دارد، نه اين كه بخواهيم بگوييم، در مورد ضرورت است، نفى اطلاق مىكنيم،
مواردى كه اطلاق نباشد، انسان قدر متيقنش را بايد اخذ بكند، و علت هم همين است، كه چون اين دلالت بر جواز تظليل مىكند، اول كلمه نعم مطرح است، نعم يعنى يجوز لك التظليل، بعد و يجب عليك الكفارة، آن يجوز التظليل، با توجه به اين كه سؤال، سؤال شخصى است، بايد حمل بشود، بر مورد ضرورت، به عبارت روشنتر، ما بحث در جواز و عدم جواز كه نمىكنيم، ما مىدانيم در صورت اختيار غير جائز، و در صورت اضطرار جائز، اما بحث اين است كه همانطورى كه در صورت اضطرار كفارة است، آيا در صورت اختيار هم كفارة هست، گفتيم در درجه اول انسان در ذهنش مسأله اولويت مىآيد، در حالى كه با آن شاهدى كه ديروز عرض كرديم، مسأله اولويت در كار نيست، حالا مىخواهيم ببينيم از دلالت لفظى روايات استفاده مىشود يا نه؟ ايشان مىفرمايند اين روايت به وضوح دلالت مىكند بر اين كه هم در حال اختيار كفارة ثابت است و هم در حال اضطرار ثابت، روايت دوم عرض مىشود كه اين روايت بود، روايت سوم از باب شصت و چهارم، از ابواب تروك احرام، اين روايت را هم خوانديم، روايت صحيحه عبدالله بن المغيرة بود، قال قلت لابى الحسن الاول عليه السلام، قلت أظللّ و أنا محرمٌ، آيا در حال احرام من مىتوانم تظليل بكنم، قال لا، اين عبارت با عبارت على بن جعفر يكى است، ولى جوابها، سبب مىشود كه مورد سؤال را مشخص بكند، يعنى در على بن جعفر، ضرورتى وجود داشته، كه حكم به جواز و نعم كردند، اينجا ظاهرش اين است كه نه، جريان عادى بوده، و خصوصيتى براى شخص سائل وجود نداشته، أظللّ و أنا محرمٌ، قال لا، جايز نيست در حال احرام تظليل كردن، قلت أفأظلل و أكفرّ، آيا من تظليل مىتوانم بكنم، ولى كفارة هم بدهم، يعنى تظليل اختيارى، تظليل اختيارى انجام بدهم، و بعد هم كفارة بدهم، قال لا، قلت فان مرضت، اگر من مريض شدم، و در حال كسالت بودم، قال ظلل و كفّر، آنجا تظليل مانعى ندارد، لكن كفارة بايد بدهى، آن وقت ثم قال، آن ذيل روايت است، ايشان مىفرمايند اين سؤال دوم كه از امام سؤال مىكند، أفأظلل و أكفر، قال لا، اين ازش يك چيزى استفاده مىشود، اين استفاده مىشود كه پيش سائل اين معنا مفروغ عنه بوده، كه اگر تظليل هم جايز باشد، در همان صورت اختيار، لكن پشت سرش كفارة هست، مفروغيت اين معنا پيش سائل، استفاده مىشود، لكن امام در جواب فرمودند كه نه، اصلاً تظليل جايز نيست كه شما بخواهى تظليل را در حال اختيار انجام بدهى، و بعد هم كفارة بدهى، آيا اولاً از كجاى اين سؤال اين مفروغيت استفاده مىشود، سائل اول سؤال كرد، كه تظليل جايز است يا نه؟ امام فرمودند نه، دوبارة سؤال كرد، مىتوانم تظليل كنم و كفارة بدهم، امام فرمودند نه، از كجاى اين استفاده مىشود كه اگر كسى تظليل بكند، اختياراً، يترتب عليه الكفارة، اين مفروغيت از كجاى اينجا
استفاده مىشود، آنى كه مورد سؤال است، اين است كه سائل، مىخواهد يك عمل حرامى را انجام ندهد، اول سؤال مىكند كه التظليل و لو من دون تكفيرٍ، هل يكون جائزاً ام لا؟ امام فرمودند نه، يك درجه جلو مىآيد، مىگويد التظليل مع الكفارة هل يكون جائزاً ام لا؟ باز امام مىفرمايند نه، مرتبه سوم مىگويد التظليل فى حال الاضطرار و المرض، امام مىفرمايند مانعى ندارد و به دنبال او كفارة ثابت است، آيا اين سؤال دوم كه يك قدم جلوتر آمده، سؤال مىكند، از اين كه هل يجوز كأن اينجورى مىگويد، هل يجوز التظليل مع الكفارة، اين سؤال، آيا كجاى اين سؤال دلالت دارد بر اين كه هر كجا كه تظليل مطرح باشد، و لو محرماً فى حال الاختيار، دنبالش مسأله كفارة وجود دارد، يك چنين چيزى، يك چنين مفروغيتى، از اين سؤال دوم در ذهن شما مىرسد، يا سؤال اين است، كه آيا تظليل با كفارة جائز است يا ليس بجائز؟ امام هم فرمودند ليس بجائز، از كجاى اين استفاده كنيم كه هر كجا كه، پاى تظليل در كار است، كفارة هم به دنبالش است، و لو اين كه تظليل اختيارى باشد، و محرم باشد، يك چنين مطلبى استفاده مىشود، ثانياً حالا فرض كنيد كه پيش سائل هم اين معنا مفروغ عنه باشد، لكن سؤالش از چيست؟ جواب امام بايد منطبق بر سؤال باشد، سؤالش اين است كه هل يجوز التظليل مع الكفارة، امام هم فرمودند، نه، حالا شما بگوييد در ذهن سائل هم يك چنين معنايى مفروغ عنه بوده، باشد، به سؤال و جواب چه ارتباطى دارد، پس اولا مفروغيت را ما از هيچ كجاى اين سؤال استفاده نمىكنيم، ثانياً بر فرضى هم كه يك چيزى در ذهن عبدالله بن مغيرة مفروغ عنه باشد، لكن ارتباطى به سؤال و جواب امام نداشته باشد، آن براى ما نمىتواند حجيت داشته باشد، مگر اين كه يك مسألهاى باشد، كه در رابطه با جواب امام باشد، و ما از جواب امام استفاده بكنيم وجود آن مطلب و ثبوت آن مطلب را، لذا اين دو روايت را كه ايشان مىخواهند ازش استفاده كنند، كه به دلالت لفظى دلالت بر ثبوت كفارة در تظليل اختيارى مىكند، ظاهرش اين است كه اينها دلالتى ندارند، حالا اگر اجماعى در مسأله وجود داشته باشد، خوب بايد اخذ به او بشود، و الا دليلى بر ثبوت كفارة در تظليل اختيارى ما نداريم، (سوال... و پاسخ استاد) اولويت را ديروز جواب دادم، و اما تظليل اضطرارى، رواياتى كه در باب كفارة در تظليل اضطرارى واقع شده، هيچ كدام در آنها كلمه اضطرار، و عنوان اضطرار، مطرح نيست، لكن خوب ما خارجاً به مقتضاى حديث رفع، و رفع ما اضطروا اليه، و به مقتضاى قاعده حرج، و قاعده ضرر، بنابراين كه قاعده ضرر همين معناى معروف را داشته باشد، اصل اين مسأله را جوازش را مىتوانيم استفاده كنيم، كه اگر تظليل و رعايت تظليل براى محرم حرجى باشد، و ضررى را فرضا به او متوجه بكند، خوب پيداست كه اين حرمت مثل ساير محرمات و تكاليفى كه
در صورت حرج و ضرر و اضطرار، برداشته مىشود، اينها هم برداشته مىشود، اما در روايات كفارة، كلمه اضطرار كه در كلمات فقهاء نوعاً مطرح شده، مطرح نيست، در كلمات فقهاء نوعاً كلمه اضطرار است، اما شيخ مفيد و شيخ طوسى و ابن ادريس اينها يك تعبير خاصى دارند، مىفرمايند اذا كان فى التظليل، ضررٌ عظيم، هم كلمه ضرر را ذكر كردند، و هم مقيد كردند، ضرر را به عظيم، يك ضرر بزرگى، در تظليل وجود داشته باشد، اينجاست كه تظليل هم جائز مىشود، و هم به دنبال او بايد كفارة بدهد، خوب اين ضرر عظيم، يعنى از ضررهاى در جاى ديگر بالاتر، حرجى كه مهمتر از حرج در موارد ديگر است، نه هيچ خصوصيتى براى اينجا وجود ندارد، كه ما ضررش را متصف بكنيم بانه ضررٌ، عظيمٌ، نه هيچ خصوصيتى نيست، و اما رواياتى كه در اينجا وارد شده، در روايات در حقيقت دو جور تعبير است، بعضى تعبيرات همين تعبير حرج، و اشتداد، و عدم استطاعت و امثال ذلك است، در رواياتى كه خوانديم، در يك روايت بود اذا علم انه لايستطيع، اينجا فليستظل، اگر مىداند كه استطاعت ندارد، كه مقصود همان عدم استطاعت عرفى و حرج عرفى است، يا در بعضى از روايات تعبير به اشتداد شده، اينها خوب على القاعدة است، چيز تازهاى زائد بر قاعدة در آنها وجود ندارد،... كه اينها حكم به جواز تظليل را روى يك عنوان پايينتر از اين عدم استطاعت و اشتداد بردند، مثلاً روى عنوان مطلق اذيت شدن، خوب پيداست كه هر كسى اذيت مىشود از حرارت شمس، در آن منطقه حارة، آن هم در تابستان و امثال ذلك، اذيت يك عنوان عامى است، اذيت بايد جورى باشد، كه عرفاً قابل تحمل، نباشد، و حرج عبارت از آن مشقتى است كه واقعاً مشكل باشد، تحمل او، و الا صرف اين كه انسان اذيت بشود، يك مختصر اذيتى تحقق پيدا بكند، اين عنوان ضرورت صدق نمىكند، حالا چند تا روايت در اين رابطه مىخوانيم و با ملاحظه آن رواياتى كه روى عدم استطاعت و اشتداد و امثال اينها تكيه كرده، مخصوصاً به صورت قضيه شرطية اذا علم انه لايستطيع فاليستظل، كه اگر مفهوم دارد، اصلاً معنايش اين است در صورت عدم علم به عدم استطاعت هيچ گونه حقى براى تظليل ندارد، روايات عرض مىشود كه در همان ابواب بقيه كفارات احرام، در آنجا، عرض مىشود كه در باب ششم، يك روايت اين است، اين روايت را هم خوانديم، روايت على بن محمد روايت اول، قال كتبت اليه، المحرم، هل يظلل على نفسه، اذا أذته الشمس، عنوان را همين كه شمس او را ناراحتش مىكند، و لو اولين درجه ناراحتى باشد، اذا اذته الشمس، او المطر، او كان مريضاً ام لا، مىتواند تظليل بكند يا نه؟ باز دنباله سؤال فان ظللّ هل يجب عليه الفداء، أم لا؟ فكتب عليه السلام يظللّ على نفسه و يحرىّ من در ذهنم يحريق است، از سابق، بعضى از دوستان مىگفتند يحريق است، به نظرم حالا از سابق يك
جائى ديدم كه يحريق بوده، و يحريق دماً، ان شاء الله، (سوال... و پاسخ استاد) نه اين كه يحريق دماً، يحريق است، ولى در ذهنم اين است من در سابق در يكى از، بله مىدانم، بحث در نحوه قرائتش است، و الا باب أراق يريق است، ولى بحث اين است حالا يحريق است يا يحَريق، در ذهنم هست كه در بعضى از، ياء دارد آخر، آن دومىاش هم ياء دارد، در بعضى از چيزهاى ادبى از سابق در ذهنم هست، تازه ملاحظه نكردم، در ذهنم يحَريق است، حالا فرق نمىكند، يظلل على نفسه، و يحَريق دماً، ان شاء الله، يا يحريق، يكى هم روايت سوم اين باب است، كه روايت محمد بن اسماعيل است، قال سألت اباالحسن عليه السلام، عن الظلّ، للمحرم، من أذى مطرٍ، او شمسٍ، صرف اين كه مطر او را ناراحت كند، يا خورشيد او را ناراحت مىكند، چه جورى است در چنين موردى، فقال ارى أن يفديه بشاة و يذبحها، بمنى، يعنى معنايش اين است كه جايز است لكن در مقابلش بايد فدية بدهد، به يك شاة، و آن شاة را هم در منى ذبح بكند، كه حالا البته در آخرين مسأله تظليل ما مىخوانيم ان شاء الله، كه كفاره استظلال، در آن مواردى كه كفارة ثابت است، اولاً چيست و ثانياً بايد ذبح بشود، ظاهراً آن را هم متعرضند، روايت ديگر عرض مىشود كه روايت بعدى چهارم اين باب، سعد بن سعد الاشعرى، عن اباالحسن الرضا، عليه السلام قال سألته عن المحرم، يظلل على نفسه، بعد امام استفصال كردند، فقال امام فرمودند، أ من علةٍ، آيا همينجورى مىخواهد استظلال بكند، يا اين كه نه، يك علت و مرضى وجود دارد، فقلت يؤذيه حرّ الشمس، و هو محرمٌ، همين مقدار كه حرارت شمس او را ايذاء مىكند، و او اذيت مىشود، فقال امام فرمودند، باشد، هى علةٌ همين حرارت شمس يا اذيت حرارت شمس اين هم خودش يك علتى است يظلل و يفدى، اين روايات اين چند تا روايتى كه خوانديم، همه روى عنوان ايذاء و اذيت تكيه كرده بود، هم براى حكم به جواز، و هم براى حكم به ثبوت كفارة، روايت بعدى ابراهيم بن ابى محمود است، قال قلت للرضا عليه السلام المحرم، يظلل على محمله، و يفدى اذا كانت الشمس و المطر، يضران به، اگر شمس و مطر عرض مىشود اضرار به او مىكنند، اين اضرار يك قدرى ضيقتر از عنوان اذيت است كه در آن روايات ذكر شده، آن وقت پيدا هم هست كه اذا كانت الشمس و المطر يضران به، نه معنايش اين است كه مجموعاً، يعنى كل واحدٍ من الشمس، فى مورد الشمس، او المطر، فى مورد المطر، قال نعم، قلت كم الفداء؟ فداء و كفارهاش چه مقدار است؟ قال شاة، حالا اينجا عرض مىشود كه روايت ششمى هم صاحب وسائل، از محمد بن اسماعيل بن بزيع نقل كرده، كه به نظر من اين همان روايت سوم است كه راويش محمد بن اسماعيل است، و او هم همان محمد بن اسماعيل بن بزيع است، دو تا روايت نيست، رواية واحدة، لكن در اين يك قدرى در تعبيراتش
كم و زياد است، حالا اين روايات را دقت بفرماييد، تا نتيجهاش را فردا ان شاء الله عرض كنيم. و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...