• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 449
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    اين نكاتى كه ديروز عرض كرديم، مخصوصاً، آن دو نكته اول، كه ظل از نظر لغت، يك معنائى است كه اختصاص، به روز دارد، و مضاد، با ضح و ضحاء، و امثال ذلك است، و مهمتر، آن نكته دوم بود كه مسأله تستر در ليل، جوازاً و منعاً، يك مسأله مستحدثى نيست، اين من قديم الايام، كه در محمل مى‏نشستند، خوب آنجا هم مطرح بوده، كه خوب حالا كه روز جايز نيست روى محمل را بپوشانند، آيا در شب جايز است اين معنا، يا جايز نيست، در هيچ يك از روايات اشاره‏اى و تعرضى نسبت به اين معنا نشده، و همينطور در كلمات فقهاء متقدم، بلكه فقهاء متوسط، متوسط من حيث الزمان، مثل مرحوم محقق و علامة، تعرضى نسبت به اين مسأله واقع نشده، آيا اين عدم تعرض، روى چه مبنايى بوده، روى مبناى اين كه كلمه تظليل، شمولش نسبت به ليل، آن قدر واضح بوده، كه نياز به تعرض نداشته، مى‏تواند كسى چنين احتمالى را بدهد، كه آن قدر معناى تظليل، و عموميت معنى تظليل، واضح بوده، كه همانطور كه لازم نبوده، كلمه نهار را به دنبال كلمه تظليل ذكر بكنند، كلمه ليل را هم لازم نبوده، آيا چنين احتمالى را انسان مى‏تواند در كلمات اينها بدهد، يا اين كه اگر چنين احتمالى منتفى شد، و قاعدتاً هم منتفى هست، پس چرا اينها نسبت به تحريم تظليل در رابطه شمس اصلاً تعرضى نكردند، حتى اشاره‏اى هم در كلمات، فقهاء متقدم و متوسط ديده نمى‏شود، اينها انسان را هدايت مى‏كند، به اين كه عنوان تظليل كه در كلمات اينها به عنوان يكى از محرمات احرام براى خصوص رجال مطرح شده، مقصودشان همان تظليل، در نهار است، ليس الا، و الا بايد، متعرض بشوند، بدون هيچ ترديد، تنها چيزى كه عرض كرديم، يك قدرى مخالفت با اين نتيجه‏اى كه ما گرفتيم دارد، يك چند تا روايتى است كه دو سه تايش را ديروز خوانديم، و بعض روايات ديگرى هم مشابه آنها هست، و آن اين است كه هم در مسأله استظلال از شمس، فى ما اذا آذته الشمس، كفارة را ثابت كرده، و هم در مسأله استظلال از مطر، فى ما اذا
    آذاه المطر، كفارة را ثابت كرده، خوب ثبوت كفارة، در صورت اضطرار، و اذيت، خوب اين يك دليل قويى است بر اين كه در صورت اختيار امرٌ ليس بجائز، كما ان الاستظلال من الشمس غير جائز، استظلال از مطر هم غير جائز، اين روايات البته چند تاى آنها از نظر سند ضعيف است، اضمار دارد، و اشكالات سندى در آنها وجود دارد، اما بعضى هايشان از نظر سند صحيح است، و نمى‏توانيم در آنها مناقشه سندى داشته باشيم، پس چه كار بكنيم، در رابطه با اين روايات، آن وقت يك نكته‏اى هست، كه اين را هم توجه داشته باشيد، حتى آنهائى كه قائل شدند، به اين كه تظليل در ليل مانعى ندارد، مثل امام بزرگوار كه در مسأله‏اى كه خوانديم، فرمودند كه جايز است تظليل در ليل، مانعى ندارد، اما همين ايشان هم در مسأله بعدى كه مسأله اضطرار را مطرح مى‏فرمايند، مى‏فرمايند اگر كسى مضطر به استظلال شد، لحرٍّ او لبردٍ، او لمطرٍ، مسأله حرّ و برد، با مسأله شمس، خوب امكان جمع دارد، اصولاً حر كه در رابطه با خود خورشيد، برد هم همانطورى كه ديروز ما روايت عثمان بن عيسى را توجيه كرديم، گفتيم كسى كه براى فرار از برد، متشبس به ظلال مى‏شود، اين لامحالة از نظر خورشيد هم تحت ظل قرار گرفته، اين دو تا با شمس قابل اجتماع است، اما مسأله مطر، مطر ديگر با شمس قابل اجتماع نيست، مگر اين كه گاهى تصادف بكند، يك ابر كوتاهى بالاى سر انسان بارندگى بكند، در طرف يمين و يسار هم خورشيد در كار باشد، لكن معمولاً اينطور نيست، معمولاً مطر ملازم با غيبوبت شمس و عدم ظهور شمس است، گاهى هم عرض كردم كه امكان دارد كه هم خورشيد وجود داشته باشد، و هم باران ببارد، لكن خورشيد در جانب يمين و يسار ابرها، قرار گرفته باشد، اما معمولاً اينطور نيست، وقتى كه باران مى‏بارد، اثرى از خورشيد به چشم نمى‏خورد، خوب اين امام بزرگوار با اين كه تظليل در ليل را جايز مى‏دانند، مع ذلك در اين مسأله بعدى مى‏گويند اگر اضطرار به استظلال پيدا كرد، و منشاء اضطرار هم حرارت برودت و مطر كه مطر قابل جمع نيست، با مسأله وجود خورشيد، از اينجا ما پى مى‏بريم، به اين معنا، ما ديروز گفتيم كه بعيد به نظر مى‏رسد كه در رابطه با تظليل دو تا حكم وجود داشته باشد، با اين كه عناوينى كه در روايات اخذ شده، مختلف بود، و حتى روايات را به پنج طائفة ما تقسيم كرديم، اما در عين حال انسان در حقيقت اطمينان دارد كه اينجا يك دانه حكم به حرمت بيشتر وجود ندارد، و متعلق او هم يك دانه عنوان است، و كلمات فقهاء هم شاهد اين معناست، فقهاء مى‏گويند يكى از محرمات محرم اذا كان رجلاً التظليل، ديگر عنوان ديگرى را در اينجا مطرح نمى‏كنند، لذا يك دانه عنوان بيشتر در كار نيست، و عرض كرديم اين كه از بعضى از كلمات استفاده مى‏شود كه دو تا عنوان در اينجا محرم است، و در حقيقت در رابطه با تظليل دو
    محرم احرام وجود دارد، نه اينطور نيست، آدم اطمينان به خلاف اين معنا دارد، پس چه كنيم، از يك طرف تظليل در رابطه با شمس است، از يك طرف روايت مى‏گويد استظلال از مطر، در صورت اضطرار كفارة بر او مترتب است، كه چه كار كنيم در جمع بين اينها؟ آنى كه به نظر مى‏رسد، اين است كه بگوييم متعلق حكم، عبارت از عنوان تظليل است، و اگر تفسيرى و توضيحى براى اين تظليل در روايات سعةً او ضيقاً داده نمى‏شد، ما فقط محدودش مى‏كرديم در استظلال از شمس، ليس الا، و استظلال از مطر را هم خارج از دائره حرمت مى‏دانستيم، اما به لحاط اين روايات نمى‏گوييم دو تا حكم در كار است، يك حكم است، حكم هم متعلق به تظليل و استظلال است، اما خود روايت يك توسعه‏اى در دائره اين تظليل داده، روايات گاهى در موضوع تصرف مى‏كنند، مثل روايات لاشك لكثير الشك، كه انسان اصلاً بايد در درجه اول بگويد اين كلمه تناقض دارد، خوب كثير الشك، اصلاً مى‏گوييد كثير الشك، باز هم مى‏گوييد لاشك له، هم كثير الشك است، هم هيچ شكى بر او نيست، خوب اين يك عرض مى‏شود نفى حكم مترتب بر شك به لحاظ نفى موضوع تعبداً، تعبداً شارع كثير الشك را غير شاك مى‏بيند، مع كونه كثير الشك، و كثرت بايد اضافه به شك بشود، مع ذلك در جو شرع و در ديد شارع، انه ليس بشاكٍ، يك تضييع تعبدى در ادله احكام مترتبه بر شكوك در نماز، به كيفيت نفى موضوع كأنه ليس بشاكٍ، پس اگر ما گفتيم كه من شكّ بين الثلاث و الاربع، يجب عليه البناء، على الاربع، اين را خارجش كنيم، اين كثير الشك را از اين من شكّ بين الثلاث و الاربع بيرونش بياوريم، بعيد نيست كه در ما نحن فيه، به صورت توسعة چون شارع هم مى‏تواند توسعه بدهد، و هم تضييق بكند، در ما نحن فيه مى‏گوييم حكم، حكم واحد است، متعلِّق به عنوان تظليل است، لكن تعبداً دائره اين تظليل، توسعه داده شده، استظلال از مطر هم مثل استظلال از شمس اين موجب كفارة است، و اين معنايش اين نيست كه اگر استظلال از مطر موجب كفارة شد، معنايش اين باشد كه استظلال در شب مطلقا غير جائز است، ربطى به هم ندارد، استظلال از مطر چه ربطى به استظلال در ليل دارد، و به تعبير ابن فارس صاحب مقائيس، اصلاً غلط است كه ما كلمه استظلال را در شب استعمال بكنيم، براى خاطر اين كه اين مثل اين مى‏ماند، كه ما كه الان زير سقف قرار گرفتيم، و تحت ظل واقع شديم، حالا اگر داخل همين مسجد هم، يك چتر هم روى سرمان گرفتيم، ديگر بر اين چتر صدق استظلال نمى‏كند، لأنا كنا مستظلين بالسقف، و بعد از آنى كه ما با سقف مستظل هستيم، ديگر معنا دارد كه با فرض تحقق، استظلال باز هم استظلال به چتر تحقق پيدا بكند، خوب اگر بنا شد كه الليل به نفسه، و به عنوانه، خودش ظل شد، ديگر چه معنا دارد كه در ظل باز هم استظلال تحقق پيدا بكند، و عنوان تظليل محقق بشود،
    پس در عين اين كه ما ملتزم مى‏شويم، به اين كه دو تا حكم، وجود ندارد، و در عين اين كه ملتزم مى‏شويم، يعنى چاره‏اى نيست، و حتى مثل امام هم كه استظلال در شب را جائز مى‏دانند، در صورت اضطرار به استظلال از مطر با اين كه او ربطى به مسأله شمس ندارد، مسأله كفارة را قائل هستند، پس ما بين چند چيز جمع مى‏كنيم، از يك طرف مى‏گوييم استظلال به مطر هم و لو اين كه بعضى از رواياتش قابل اعتماد نيست، اما چون روايات متعدد است، نمى‏توانيم همه روايات را كنار بگذاريم، مى‏گوييم استظلال به مطر، جايز نيست، از طرف ديگر استظلال به مطر را توسعه در تظليلى كه محكوم به حرمت است من ناحية الشارع، بدون اين كه يك حكم مستقلى باشد، و ما در باب محرمات احرام در اين رابطه دو تا حكم داشته باشيم، نه يك حكم منتها در متعلقش خود شارع يك توسعه‏اى قائل شده، و حكم به سعه دائره اين حرمت را كرده، و از طرف سوم، در عين اين كه اين مسائل را ملتزم هستيم، اينها هيچ ملازمه ندارد با اين كه استظلال در شب جاير نباشد، شب بما هو ليلٌ، اگر هيچ مسأله‏اى نيست، فرض كنيد مطرى هم وجود ندارد، فرض كنيد ماه هم وجود داشته باشد، ليالى مغمرة باشد، كه رسماً اجسام در مقابل او سايه دار مى‏شوند و ايجاد ظل مى‏كنند، مع ذلك دليلى بر حرمت تظليل به اين كيفيت در رابطه با شب ما نمى‏توانيم اقامة بكنيم، و آن نكاتى هم كه عرض كرديم كاملاً مؤيد اين معنا هست، و ما نمى‏توانيم قائل به حرمت تظليل در شب بشويم، اين خلاصه عرض مى‏شود آن چيزى است كه با دقتها و فكر زياد در اين مسأله، به نظر قاصر رسيد، (سوال... و پاسخ استاد) مانعى ندارد آن هم ملتزم مى‏شويم ما، بله اشكال ندارد، آن ربطى اصلاً به شمس ندارد، آن يك توسعه‏اى است، آن يك توسعه‏اى است لكن در محدوده مطر، در محدوده مطر اينطور است، آن وقت اينجا يك نكته ديگرى هم هست، آن نكته را هم به آن توجه بكنيد بد نيست، ببينيد يك وقت اين است كه انسان عرض مى‏شود كه علت اين كه در شب در ماشين مسقف مى‏نشيند، علتش اين است كه همين الان كه دارد سوار مى‏شود باران مى‏آيد، براى خاطر فرار از باران به ماشين مسقف پناه مى‏برد، اين اسمش استظلال از مطر است، اما اگر كسى نه، الان كه حركت كرد از مسجد شجرة، به طرف عرض مى‏شود مكه، هوا خيلى هم صاف بود و هيچ مسأله‏اى نبود، حالا وسط راه يك مقدار باران گرفت، اين اسمش اصلاً استظلال از مطر نيست، براى خاطر اين كه شما، براى باران به سقف پناه نبرديد، شما قبل از اين كه باران بيايد، و حتى احتمال آمدن باران هم نمى‏داديد، ماشين مسقف سوار شديد، حالا اگر تصادفاً مطرى هم پيش بيايد، اين ديگر شمّ الفقاهة اقتضاء مى‏كند كه بگوييم لازم نيست كه از توى ماشين بيايند بيرون، بايستند بيرون باران را بخورند، كه اگر تا صبح هم باران آمد عرض مى‏شود روى باران‏
    بايستند، اين ديگر چنين مسأله نيست، بله لازمه اين حرف اين است كه اگر بارانى وجود دارد، يا احتمال قويى نسبت به باران هست، و شما به سقف و ماشين مسقف براى فرار از باران مى‏بريد، اين اگر باران بيايد استظلال از مطر صدق مى‏كند، اين نكته هم در اين رابطه وجود دارد، ما اول خيلى سعى مى‏كرديم كه در روايات استظلال از مطر آنهائى از آنها كه سنداً ضعيف هستند، به علت ضعف سند كنار بگذاريم، و آنهائى كه سنداً قوى هستند، به عنوان اعراض بلكه يك معامله‏اى با آنها بشود، اما با توجه به اين كه همين افرادى كه قائلند به اين كه تظليل در ليل مانعى ندارد، مثل خود امام بزرگوار، در اين مسأله‏اى كه الان مى‏خوانيم ان شاء الله، مى‏فرمايد اگر اضطرار به استظلال براى امورى كه منها المطر، پيدا كرد، جايز است، و بايد كفارة بدهد، پس ببينيد جمع كردند بين جواز تظليل فى الليل و بين اين كه استظلال از مطر جايز نيست، منتها راه توجيهش با توجه به آن نكات اين است كه بگوييم اين يك توسعه‏اى در معنى تظليل است، بدون اين كه در اينجا يك حكم جديد و يك حكم ثانوى وجود داشته باشد، (سوال... و پاسخ استاد) منافات ندارد، توسعه هم، توسعه در يك چيز است، در يك حديث كفاره‏اش بيان شده، اما رواياتى كه در رابطه با حرمت تظليل و استظلال بود، آنها مطلق بود نوعاً، راوى از امام سؤال مى‏كرد، أ فأظلل أنا و مثلاً محرم هستم من، أظلل، امام مى‏فرمود نه، حتى سؤال مى‏كرد، أظلل و أكفرُ؟ فرمودند نه، گفت اگر مريض باشم چطور؟ گفت حالا مانعى ندارد، تظليل بكن، لكن كفارة بده، روايات تظليل كثيرى از آنها به عنوان مطلق مطرح بود، آن وقت اين رواياتى كه استظلال از مطر را مطرح مى‏كند، و در آنها كفارة را ثابت مى‏كند، اين يك توسعه‏اى در مفاد همان ادله‏اى است كه روى عنوان تظليل مطلق حرمت را بار كرده، اين خلاصه آنچه است كه دقت زياد در اين مسأله اقتضاء مى‏كند، (سوال... و پاسخ استاد) مى‏دانم، پس اين كشف مى‏كند كه در حال، كاشف از اين است كه در حال اختيار جايز نيست، خوب مى‏دانم، نه اين دلالت نمى‏كند، همين را مى‏خواستيم عرض بكنيم، همين را مى‏خواستيم بگوييم كه مسأله حرمت استظلال از مطر هيچ ملازم نيست با حرمت تظليل در ليل، اصلاً در ليل كلمه تظليل صدق نمى‏كند، اگر در شب هم باران بيايد و شما استظلال بكنيد، از باران استظلال كرديد، و الا صدق نمى‏كند، صرف اين كه شب است، محمل اين هم روپوشيده است، بگوييم انه استظلّ، خوب من اى شىٍ استظلّ؟ از چى استظلال كرده اين؟ از چى، چيزى نيست كه اين استظلال از او كرده باشد، پس ما مى‏توانيم جمع بكنيم بين حرمت استظلال از مطر، و بين اين كه يك حكم در اينجا بيشتر وجود ندارد، و بين اين كه تظليل در ليل هم بما هو تظليلٌ فى الليل ليس له منعٌ و ممنوعية، (سوال... و پاسخ استاد) مى‏دانم، اگر، مى‏دانم، مى‏گويم مقايس‏
    اللغة از منابع اصلييه همين اقرب الموارد و اينهاست، مقائيس اللغة مال قرن چهارم است، از كتب اصلييه لغت است، بعلاوه مفردات راغب در اتقان شايد نظير نداشته باشد، مى‏گويد الظلّ ضد الضحّ، مگر نديد شما، خوب ضح كجا تحقق دارد، ضح مال روز است، ضدش هم بايد مال روز باشد، معنا ندارد كه تضاد به اين صورت باشد كه ضح اختصاص به روز داشته باشد، اما ظل هم شامل روز هم شامل شب باشد، اين بين اين دو تا جمع نمى‏شود، اين يك، آن وقت هى تكرار هم مى‏كند، اين مقاييس اللغة، هى تعليل هم مى‏كند، مى‏گويد اين كه مى‏گويند ظلّ يفعل فلانٌ كذا، معنايش اين است كه يفعل نهاراً، باز رها نمى‏كند، و انما چرا ما مى‏گوييم معنايش يفعل نهاراً است، چرا شامل ليل نمى‏شود، كه لان ليل نفسه ظلٌّ، معنا ندارد ظلّ يفعل زيدٌ كذا بگويند، و اراده بكنند كه در شب اين كار را انجام داده، اينها يك مسائلى است كه ما نمى‏توانيم از آنها صرفنظر كنيم، (سوال... و پاسخ استاد) ندارد، ندارد، عرض كرديم ندارد، واقعش ندارد، يعنى اگر شما در محمل يا ماشين مسقف بنشينيد، از نظر لغت اصلاً تظليل تحقق پيدا نمى‏كند، تظليل مال روز است، اگر روايات مطر نبود، ما حتى نسبت به مطر هم اين معنا را قائل نمى‏شديم، اما روايات مطر ما را مجبور كرد، كه يك توسعه‏اى در اين باب بدهيم، و الا آنها را هم آن را هم قائل نمى‏شديم، اين مسأله را من عنوان كنم، يك مختصرى عرض كنيم كه بعدش را مطالعه بفرماييد، مسأله سى و نه، اذا اضطرّ الى التظليل ببينيد اين همانى است كه شاهد است، با اين كه در مسأله قبل ايشان فرمودند و ان كان الجواز لايخلو من قوةٍ، بعد هم فرمودند فيجوز السير محرماً، مع الطائرة السائرة، فى الليل كه البته مثال به سيارة، مى‏زدند بهتر بود، در اينجا اينجور مى‏فرمايند اذا اضطرّ الى التظليل حال السير لبردٍ، او حرٍّ، اينها با شمس قابل اجتماع است، تظليل لبردٍ، كما اين كه ديروز در توجيه روايت و اما أنت فأضح لمن احرمت له، توضيح داديم، (سوال... و پاسخ استاد) بله، قياس چى به چى است؟ نه اينها كه وجدانى است، كه برد و شمس قابل جمع است، اما مطر نوعاً با شمس قابل جمع نيست، اذا اضطرّ الى التظليل حال السير، لبردٍ او حرٍّ، او مطرٍ، او غيرها من الاعذار، جاز و عليه الكفارة، در همين مسأله كوتاه، چند تا نكته هست، اولين نكته اين است كه اين تظليل محرّم حالا قدر متيقنش تظليل در روز آن هم از شمس من فوقٍ، اگر كسى بدون هيچ عذرى و بدون هيچ ضرورتى حتى ناراحت هم نمى‏شد از خورشيد، لكن مع ذلك تظليل كرد، آيا اين كفارة دارد يا ندارد؟ خوب از نظر ثبوت حكم تكليفى به نام حرمت بلااشكال عمل حرامى مرتكب شده، و استحقاق عقوبت در مخالفت او هست، اما كفارة هم دارد؟ رواياتى كه در باب كفارة وارد شده، ظاهراً هيچ كدامش كفاره در صورت اختيار را دلالت ندارد، آيا يك اولويتى در كار است، كه بگوييم اگر در صورت اضطرار كفارة ثابت‏
    باشد، و آدم مريضى كه استظلال مى‏كند، يجب عليه الكفارة، پس در صورت اختيار به طريق اولى، ظاهر اين است كه ما نمى‏توانيم چنين اولويتى را ادعا بكنيم، چرا؟ براى خاطر اين كه اولاً در باب صيد يك مسأله‏اى هست كه خود قرآن هم دارد، كه اگر كسى در حال احرام صيد بكند، بايد كفارة بدهد، بعد مى‏فرمايد و من عاد، اگر دوباره صيد كرد، اينجا ديگر كفارة ندارد، اينجا فينتقم الله منه، خدا از او انتقام مى‏گيرد، چون كفارة براى تخفيف گناه و تخفيف عذاب است، خوب حالا اگر ما به آدم مضطر الى التظليل گفتيم يجب عليك الكفارة، يعنى در حقيقت خداوند، يك مصالحه‏اى كرده، فرموده من به تو اجازه مى‏دهم كه تو تظليل بكنى، لكن تو هم بايد كفارة بدهى، مثل يك قرارداد، اينجورى در كار است، اين چه دلالت دارد بر اين كه اگر كسى تظليل را عالماً عامداً غير مضطرٍ، انجام داد، باز هم يجب عليه الكفارة، از كجاى اين ما استفاده كنيم، در حالى كه ظاهر اين است كه مى‏خواهند بگويند كأن آنجا ديگر جاى حرف نيست، كه اگر كسى تظليل كند، مختاراً بايد كفارة بدهد، به حسب روايات كه حالا فردا ان شاء الله رواياتش را مى‏خوانيم، ظاهراً در روايات هيچ نوع تعرضى نسبت به صورت ثبوت كفارة در حال اختيار نشده، حالا همين مسأله را دقت بفرماييد براى فردا ان شاء الله .
    و الحمد لله رب العالمين