• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 448
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    اين روايت عثمان بن عيسى، كه آن روز خوانديم، روايت سيزدهم باب شصت و چهار بود، قال قلت لابى الحسن الاول عليه السلام، ان على بن شهاب، يشكو رأسه، و البرد شديد، و يريد ان يحرم، فقال ان كان كما زعم فليظلل، و اما انت فأضح يا اِضح لمن أحرمت له، در اين روايت، در موردى كه هوا سرد بوده، و آن كسى كه اراده احرام داشته، متأذى و در مشقت قرار مى‏گرفته، اگر مى‏خواسته مثلاً در محمل، سرباز بنشيند، اينجا امام عليه السلام بر طبق اين روايت، اولاً كلمه يظلل را به كار بردند، تظليل بكند، و بعد هم به خود راوى كه او ديگر اين گرفتارى در او نبود، دستور دادند، كه توى راوى، چون در شرائط عادى هستى، مأمورى به اين كه اضحاء بكنى، اينجا در حقيقت، ابتدائاً اينجور به ذهن مى‏آيد، كه خوب مسأله تظليل و برودت، يك مسأله‏اى است كه حالا با شب هم سازگار است، حالا مى‏گوييم رواياتى، كلمه استظلال را در غير شمس هم به كار برده‏اند، كه يكى‏اش را خوانديم، اين جهتش حالا يك جهت مورد نظر است، جهت دوم اين كه ما در باب اضحاء استظهار كرديم كه يك عنوانى است كه اختصاص به روز دارد، حالا امام كه به راوى كه در شرائط عادى هست، مى‏فرمايند تو بايد اضحاء بكنى، با توجه به اين كه رفيقش كه على بن شهاب است، به علت برودت هوا تظليل مى‏كند، يجوز له أن يظلل، آيا از اين استفاده مى‏شود كه عنوان اضحاء، در شب هم صادق است، و به اين تحقق پيدا مى‏كند كه انسان خودش را مثلاً بارز و ظاهر براى آسمان بكند، و لو اين كه شب است، و شمسى هم وجود ندارد، آيا اين معنا را از روايت استفاده كنيم، يا اين كه نه اين كلمه اضح در ذيل را، قرينه قرار بدهيم، براى اين كه آن جريان على بن شهار مربوط به روز بوده، هوا سرد بوده، در عين اين كه روز بوده، و علت اين كه كلمه تظليل را هم امام استعمال كردند، براى اين بوده كه اگر روى محمل يك روپوشى زده مى‏شده، و لو اين كه هدف از اين روپوش فرار از برودت هوا بوده، لكن اين مستلزم تحقق تظليل از
    شمس هم لامحالة بوده است، پس ببينيد دو تا احتمال در اين روايت جريان دارد، يكى اين كه بگوييم كلمه برودت و تظليل اطلاق دارد، و مسأله شب را هم شامل مى‏شود، و اين را قرينه بگيريم بر اين كه در مقابلش كه امام به راوى مى‏فرمايد تو بايد اضحاء بكنى، اضحاء اختصاص به روز ندارد، اضحاء اين است كه انسان بين او و بين آسمان فاصله‏اى و حاجبى وجود نداشته باشد، بارز و ظاهر بشود، للسماء، سواءٌ ليلاً ام نهاراً، اينجورى جمع بكنيم بين اين دو تعبير روايت، يا اين كه عكس بكنيم، بگوييم كلمه أضح به لحاظ اين كه ظهور قويى در مسأله نهار دارد، و ضحاء اين از شؤون شمس و از خصوصيات شمسة اين را قرينه قرار بدهيم، به اين كه سؤال اين راوى در رابطه با روز بوده، روز بوده، هوا به شدت سرد بوده، على بن شهاب مجبور بوده كه اين محملش روپوش داشته باشد، لكن علت اين كه امام تعبير به تظليل مى‏كنند، نه براى خاطر تستر و تحفظ از برودت است، بلكه براى خاطر ملازمه‏اى است كه در روز بين اين دو مطلب وجود دارد، اگر كسى در زمستان بالاخرة داخل اتاق هم رفت، به منظور تحفظ از سرما، لكن خوب اين ملازم با تظليل است، ملازم با اين است كه لم يكن بارزاً للشمس، و لم يكن فى معرض شعاع الشمس، اين يك مسأله قهرى خواهد بود آيا صدر روايت قرينه بر توسعه در معنى اضحاء است؟ يا اين كه ظهور قوى اضحاء قرينه مى‏شود بر اين كه مورد سؤال خصوص روز بوده، و استعمال كلمه تظليل هم نه به لحاظ برودت بوده، كه مصحح و مجوز استعمال مسأله تحفظ از برودت باشد، نه روى ملازمه‏اى بوده، كه بين پوشيدن محمل و بين تظليل تحقق دارد، ظاهر به نظر مى‏رسد كه اين معناى دوم و احتمال دوم أقرب از احتمال اول است، براى اين كه ظهور، اضحاء را در رابطه با روز ما نمى‏توانيم تضعيف بكنيم، يك ظهور بسيار قويى هست، و اين قرينه مى‏شود بر اين كه مورد سؤال روز بوده، و استعمال تظليل هم به لحاظ ملازم بوده، نه به لحاظ تحفظ و تستر از نفس برودت.
    خوب ما بحثمان در اين دو طائفه‏اى بود كه عنوان تظليل و عنوان استظلال در آنها ذكر شده بود، كه عرض كرديم بعض الاعلام، خيلى پافشارى دارند كه تظليل و استظلال، اين است كه انسان در تحت حفاظت و ستر يك شى‏ءاى قرار بگيرد، انسان متستر بشود، به يك شى‏ءاى، بلكه نه در مورد انسان كه اين تعبيرى كه ايشان به كار مى‏برند، مى‏فرمايند در روزى كه هوا ابر است، حتى به خود شمس اطلاق مستظلة مى‏شود، مى‏گويند الشمس مستظلةٌ، چرا؟ به لحاظ اين كه شمس پشت حجاب ابرها واقع شده، و متستر به ابرها قرار گرفته، كه اين عنوان به خودش شمس هم اطلاق مى‏شود، به لحاظ تسترش به واسطه ابرها و حجاب ابرها، آن وقت روى اين معنا، ايشان مى‏فرمايند كه در حقيقت اخبار تظليل و استظلال هم از آن اختصاص به روز استفاده نمى‏شود، تظليل‏
    يعنى كل ما يتستر به الانسان، من چى؟ من أى شى‏ءٍ، من الشمس، من الحرارة، من البرودة من المطر، من الرياح و الطوفان، و امثال ذلك، بله مى‏فرمايند قلما يتحقق نادراً، كه اگر انسان روى محمل يك روپوشى قرار بدهد، يا در مثلاً ماشين مسقف بنشيند، تحفظى پيدا نمى‏شود، براى اين كه نه سرماى زيادى هست كه انسان بخواهد تحفظ بكند، نه گرمائى است كه انسان بخواهد تحفظ بكند، نه مطر و طوفانى هست كه بخواهد تحفظ بكند، و نه شمسى هست كه بخواهد تحفظ بكند، حالا يا براى اين كه شب است، يا براى اگر روز هم هست، هوا به طور كلى مملو از ابر است، و اصلاً شمسى پيدا نيست، تا اين كه انسان متحفظ و متستر از او بشود، لكن اين قلّ ما يتفق، اما اگر يك وقتى اتفاق افتاد، هيچى در روزش هم مانعى ندارد، در روزش هم در ماشين مسقف به شرطى كه اين وجود سقف هيچ گونه تحفظ و تسترى را همراه نداشته باشد، هيچ مانعى ندارد، فضلاً اگر شب باشد، كه ديگر هيچ مشكله‏اى نيست، لكن اين فرض خيلى كم واقع مى‏شود، و نادراً تحقق پيدا مى‏كند، و در غير اين مورد نادر بين روز و شب هيچ فرقى نيست، ما اينجا دو بحث داريم با ايشان، يك بحث راجع به لغت تظليل و استظلال، وقتى كه به لغت انسان مراجعه مى‏كند، مخصوصاً آن لغتهائى كه كاملاً متقن هستند، و انسان اطمينان به آنها دارد، مثل مثلاً مفردات راغب اصفهانى، كه خوب كلمات قرآن را ايشان توضيح داده، و تبيين كرده، لكن در كمال اتقان و اعتماد است، ايشان وقتى كه به كلمه ظلّ مى‏رسد، همان اولين بار مى‏فرمايد الظل ضد الضح، همين ضحى كه مربوط به ضحاء بود، مى‏گويد ظل ضد ضحاء و ضح است، ضح ضد اين است مثل سواد و بياض مى‏ماند، خوب اگر ما درباره ضحاء و درباره اضحاء و مشتقات از اينها گفتيم كه اينها يك مسائلى است كه اختصاص به روز دارد، خوب لامحالة ظل هم كه مضاد با اين ضح است، اين هم بايد مربوط به روز باشد، و الا تضادى با ضح نخواهد داشت، اين مضادة كه شرط تضاد اين است كه در يك مورد و در يك محل يكى‏اشان بايد تحقق داشته باشد، و جمع بين آنها امكان ندارد، اين معناى مضادة اين است كه همانطورى كه ضحاء اختصاص به روز دارد، ظل هم اختصاص به روز دارد، و در بعضى از كتابهاى لغت ديگر، مثل كتاب مقائيس اللغة كه مال ابن فارس است، و از منابع اولييه كتابهاى لغت است، و ابن فارس از متخصصين در لغت است، ايشان مى‏فرمايد كه كلمه ظل و تظليل اصلاً در شب استعمال نمى‏شود، چرا؟ براى اين كه مى‏گويد الليل بنفسه ظلٌ، اصلاً خود شب ظل است، مجموعه شب عنوان شب، چيزى كه خودش ظل است، ديگر چه معنا دارد كه تظليل در ظل واقع بشود، آن وقت مى‏فرمايد كه اين تعبيرى كه مى‏كنند فلان ظلّ فلانٌ، يفعل كذا، اين معنايش اين است كه أى فى النهار يفعل كذا، و اگر در شب انجام داده باشد، اصلاً كلمه ظل به كار
    نمى‏رود، و در پاورقى اين هم از لسان العرب نقل كردند عين همين معنا و عين همين مسأله را، لذا اگر ما باشيم و لغت، لغت كلمه تظليل را در غير روز به كار نمى‏برد، و عنوان استظلال را به كار نمى‏برد، بله، يك نكته‏اى هست اينجا و آن اين است كه بعضى از چيزهايى كه وضع اوليه‏اش براى اين است كه انسان از خورشيد تحفظ بكند، و روى اين وضع اولى يك اسمى پيدا كرده، فرض كنيد مثل مظلة، كه به معنى سايبان است، سايبان در شب هم ما به اين مى‏گوييم سايبان، اما سايبان بودنش نه به لحاظ اين است كه در شب انسان را متستر مى‏كند، اين وضع لان يكون حاجباً بين الانسان و بين الشمس، لذا هم در روز به او مى‏گوييم مظلة، هم در شب به آن مى‏گوييم مظلة، اما در شب هم كه ما كلمه مظلة را بر آن اطلاق مى‏كنيم، به لحاظ آن خصوصياتى است كه در روز دارد، و به عنوان سايه روز از آن استفاده مى‏شود، و الا نه به لحاظ اين كه در خود همان شب عنوان يك مظله فعلى دارد، و اگر انسان زير او برود، و زير او قرار بگيرد، عنوان وقوع تحت الظل بر آن صدق بكند، نه آن در حقيقت عنوان معديت درش وجود دارد، هذا شى‏ءٌ قد أعدّ لان يكون حاجباً بين الانسان و بين الشمس، در شب هم اين عنوان بر آن صادق است، براى اين كه شب هم مى‏گوييد هذا شى‏ء أعد لان يكون حاجباً، بين الانسان و بين الشمس، پس اگر ما عنوان مظلة و سايبان اطلاق مى‏كنيم، به لحاظ اين اثر و خاصيتى است كه نتيجه فعلى‏اش در روز ظاهر مى‏شود، و اين معدّ براى اين معنا و براى اين جهت است، لذا براى من هيچ ترديدى نيست كه وقتى كه ما به لغت مراجعة كنيم، در رابطه با معنى حقيقى تظليل، معنائى از محدوده روز وسيعتر نمى‏توانيم پيدا بكنيم، تظليل يك معنايى است كه مربوط به روز است، و شامل شب به هيچ وجه نمى‏شود، (سوال... و پاسخ استاد) چى؟ ذى الليل، مى‏گويد الليل خودش ظلٌ، مثل اضافه بيانية مى‏ماند، ظل الليل يعنى الليل بنفسه ظلٌ، اين تصريحى است كه شايد در دو جاى مقائيس اللغة خودم ديدم اين حرف را، البته استعمالات ديگرى هم دارد كه خوب اينها استعمالات لعل مجازى باشد، كه ما در فارسى هم اين استعمالات را داريم، فلان كس به فلان كسى مى‏گويد آقا ما زير سايه شما زندگى مى‏كنيم، زير سايه شما زندگى مى‏كنيم، سايه‏تان بر سر ما مستدام باشد، اينها يك تعبيرات مجازى است، و تعبيرات استعارى است، اما تعبير اصلى يك چيزى است كه اختصاص به روز و اختصاص به شمس دارد، حتى درباره ماه، در آن شبهائى كه ماه خيلى نورانيت دارد، و معمولاً اگر انسان حركت بكند، يا ديوار و اينها، سايه محسوسى به وجود مى‏آيد، مثلاً در شب چهاردهم و پانزدهم و شبهاى اينچنينى مع ذلك كلمه تظليل در آن نيست، و شاهدش هم اين است كه هيچ كجا حتى در لغت شما كلمه تظليل من القمر را ملاحظه نمى‏كنيد، خوب قمر خوب چه گناهى‏
    كرده، اگر مسأله مسأله نور است، مسأله وجود حائل بين انسان و بين نور است، خوب قمر هم در خيلى از شبها له نورٌ، مع ذلك كلمه تظليل در آنجا بكار نمى‏رود، لذا از نظر لغت ما هيچ مشكله‏اى به نظر من نداريم، اما مشكله ما چند تا روايت است، كه يكى‏اش را آن روز خوانديم، كه در او عنوان استظلال من المطر ذكر شده بود، استظلال من المطر، هم كلمه استظلال به كار رفته، هم كلمه من المطر به كار رفته، و روايت هم منحصر به آن روايت نيست، در رواياتى كه در باب كفارات وارد شده، رواياتى هست كه درباره كفاره تظليل وارد شده، در چند تا از آن روايات كلمه استظلال را، هم در رابطه با شمس استعمال كرده، هم در رابطه با مطر استعمال كرده، كه حالا يكى دو تايش را بخوانيم، كه خوب بقيه‏اش را بايد در بحث كفاره همين تظليل كه يكى دو مسأله ديگر است، ان شاء الله آنجا مطرح كنيم، عرض مى‏شود كه يكى در اين عنوان ابوابش ابواب بقية كفارات الاحرام، در باب ششم، محمد بن الحسن الطوسى باسناده عن محمد بن الحسن الصفار عن على بن محمد، قال كتبت اليه المحرم هل يظلل على نفسه اذا أذته الشمس، او المطر، او كان مريضاً، أم لا؟ فان ظلل هل يجب عليه الفداء، كفارة لازم است، أم لا؟ فكتب، البته مضمراً هست اين روايت، مشخص نمى‏كند كه به چه كسى نوشته، كتبت اليه، كه دو جهت ضعف در او هست، يكى نفس مكاتبه بودن، يكى مضمرة بودن، فان ظلل هل يجب عليه الفداء أم لا؟ فكتب جواب اين بود، يظلل على نفسه، تظليل بكند بر خودش، و يحريق دماً، و يك خون هم بريزد، ان شاء الله، اين يك روايت است، كه كلمه يظلل را هم در رابطه با شمس به كار برده، هم در رابطه با مطر به كار برده، و بلكه بالاتر او كان مريضاً، حالا مريضاً از نظر حرارت يا برودت، اين روايت اول بود، روايت سوم، كه اين را شيخ در تهذيب به اسناده عن موسى بن القاسم، عن محمد بن اسماعيل نقل كرده، قال سألت ابوالحسن عليه السلام عن الظلّ للمحرم من أذى مطرٍ او شمسٍ، محرم از ظل استفاده بكند، از اذيت مطر، يا اذيت شمس، فقال أرى أن يفديه بشاةٍ، با اين كه اضطرار دارد و از اذيت دارد تخلص پيدا مى‏كند، لكن يك گوسفند فدية بدهد، و يذبحها بمنى، كه حالا فعلاً عرض كردم ما كارى نداريم چون يك بحث دامنه دارى هم هست، در كفاره تظليل و در اين كه كجا اين فدية بايد ذبح بشود، آن حالا بحثش بعداً در يكى دو مسأله بعد ان شاء الله مى‏آيد، اما بحث در اين تعبيرات داريم، و چند تا روايت ديگر هم در همين باب و در باب بعدى وجود دارد، آنها هم يك چنين تعبيراتى در آنها هست، حالا ما چه كنيم، اينجا يكى دو نكته را مقدمةً ما بايد اين را به آن توجه داشته باشيم، يكى اين است كه اين نكته به نظر من بسيار مهمى است در اين بحث كه چه بسا، اين نكته راه را براى انسان باز مى‏كند، اين نكته اين است، مسأله تظليل در شب، با اين كه يك‏
    مسأله كاملاً مورد ابتلائى است، از همان زمانهاى قديم، و زمان ائمة عليهم السلام، الى زماننا هذا، اين مسأله مورد ابتلاء بوده، يك مسأله‏اى نيست كه مستحدث باشد، و تازه به وجود آمده باشد، وقتى كه مسأله اينطور است، آن وقت اين سؤال پيش مى‏آيد كه آيا چرا در هيچ يك از روايات و در هيچ يك از كلمات فقهاء متقدم و متوسط و حتى تا زمان صاحب جواهر تقريباً چرا اين مسأله مورد تعرض واقع نشده، با اين كه فقه ما مسائلى كه احياناً ممكن است براى بعضيها در طول دهها سال يك بار اتفاق بيفتد، مع ذلك اينها را كاملاً متعرض هستند، چرا اين مسأله مبتلابه را به صراحت مطرح نكردند، آيا اين قدر عنوان تظليل شمولش براى ليل روشن و واضح بوده، كه وقتى روايات مى‏گويند التظليل حرامٌ همه مى‏دانند ديگر و لو فى الليل، تظليل اين قدر معنايش روشن است، و فقهاء ما آن قدر برايشان روشن بوده، كه وقتى مثل مفيد عليه الرحمة در كتاب مقنعة مى‏فرمايد يكى از محرمات احرام التظليل على نفسه سائراً هست، بگوييم ديگر خوب روشن بوده برايشان، كه كلمه تظليل هم شامل ليل مى‏شده، هم شامل نهار، آيا مى‏شود ما يك چنين ادعايى بكنيم، بگوييم علت اين كه در روايات ما هيچ متعرض مسأله تظليل در ليل نه به صورت سؤال نه به صورت جواب، و نه به صورت ابتدائى در هيچ روايتى اين مسأله جوازاً و منعاً مورد تعرض قرار نگرفته، اين براى اين بوده كه، روشن بوده، كه وقتى مى‏گفتند، التظليل حرامٌ، شامل شب هم مى‏شده، و فقهاء ما هم به تبع روايات همين كه اكتفاء كردند بر حرمت تظليل، در ذهنشان اين بوده كه خوب تظليل يك معناى عامى است، و معناى عام هم آن قدر روشن است كه حتى نياز ندارد كه ما بنويسيم فى النهار و فى الليل، آن قدر واضح است كه نياز به اين تصريح هم ندارد، آيا مى‏تواند انسان وجداناً يك چنين معنايى را ملتزم بشود، كه اگر تظليل در شب مثل تظليل در روز جايز نبود، و كان ممنوعاً شرعاً، كما قال به بعض الاعلام قدس سره الشريف، آيا هيچ نيازى نداشتيم كه كمترين اشاره‏اى به اين معنا بشود، اين قدر واضح است، پس اين همه فقهائى كه آمدند و تظليل را اختصاص به روز مى‏دهند، اين لغويينى كه تظليل را اختصاص به روز مى‏دهند، خوب نمى‏بايست در مقابل آنها، و براى اين كه كلام آنها ايجاد سوء توهم براى انسان نكند، در روايات بيايند اين مسأله را ذكر بكنند، و در كلمات فقهاء بيايند تصريح بكنند، بگويند اين تظليلى كه ما مى‏گوييم حرام است، ليلاً كان او نهاراً، چى سبب شده كه سر سوزنى اشاره به مسأله تظليل در ليل نه در روايات شما ملاحظه مى‏كنيد، و نه در كلمات فقهاء متقدم، بلكه فقهاء متوسط، اصلاً شما ملاحظه نمى‏كنيد، اين آيا براى اين نيست كه تقريباً مسأله آن طرفش تقريباً روشن بوده، مى‏خواستند بگويند بابا تظليل مربوط به روز است، تظليل كه ديگر در شب معنا ندارد، همانطورى كه‏
    اضحاء يك چيزى است كه اختصاص به روز دارد، تظليل هم اختصاص به روز دارد، اين يك نكته‏اى است كه خيلى در ذهن انسان عرض مى‏شود ايجاد قوت احتمال مى‏كند، كه مسأله به اين صورت نيست كه ما بياييم بگوييم تظليل معنايش اين است كه انسان به واسطه يك چيزى متحفظ بشود، متستر بشود، سواء كان فى الليل أم كان فى النهار، اين يك نكته مهم، فقط مشكله ما اين چند تا روايت است كه در آنها استظلال از مطر يا تظليل از مطر ذكر شده، نكته ديگر هم كه عرض كنم، نتيجه را فردا ان شاء الله مى‏گيريم، و آن اين است كه آيا اين رواياتى كه ما خوانديم كه پنج طائفه روايات بود، آيا مى‏تواند كسى اين احتمال را بدهد، كه چه مانعى دارد، كه در مجموعه اين پنج عنوان، ما بيش از يك محرم داشته باشيم، يعنى كسى بيايد اينجورى بگويد، بگويد چه دليلى شما داريد، بر اين كه از اين پنج تا عنوان يك محرم اين وسط براى رجل محرم تحقق دارد، لقائلٍ ان يقول كه دو تا محرم اينجا وجود دارد، فرض كنيد يكى استظلال از شمس است، اين خودش مستقلاً، يكى استظلال از مطر است، اما نه تحت عنوان تظليل، آن هم خودش يك محرم مستقلى است، ربطى به استظلال از شمس ندارد، كه هنا محرّمٌ يا مثلاً دو تا عنوان جورى ديگر درست بكند، بگويد خود تظليل يك عنوان محرم است، ركوب در قبة و كنيسة يك عنوان محرم ديگرى است، ما دو تا عنوان داريم، مثلاً اگر كسى در قبة و كنيسة نشست، لكن عرض مى‏شود سرش را از قبة و كنيسة كرد بيرون، خوب اين هم ركب فى القبة، و هم لم يستظل من الشمس، سرش را از قبة بيرون كرده، مثل اينهائى كه سرشان را از شيشه ماشين بيرون مى‏كنند، و سرشان بيرون قرار مى‏گيرد، آيا مى‏توانيم ما بگوييم اينجا چون اين رواياتمان پنج طائفه بود، و چند تا عنوان در آن ذكر شده بود، كسى بيايد بگويد كه شما چه دليلى دارى كه در مجموعه اينها يك عنوان محرم است، نه شايد دو تا عنوان يا حتى بيش از دو تا عنوان محرم باشد، ظاهر اين است كه انسان اين را نمى‏تواند ملتزم بشود، و شاهدش هم اين است كه در كلمات فقهاء در مسأله تظليل، غير عنوان تظليل، هيچ عنوان ديگرى به عنوان محرم على المحرم مطرح نشده، حالا اين روايات را به ضميمه اين دو نكته‏اى كه عرض كردم، رويش دقت بكنيد، تا ببينيم نتيجه بحث چى مى‏شود ان شاء الله. و الحمد لله رب العالمين