• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 447
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    در مسأله سى و هشت، مى‏فرمايند جلوس المحرم حال طى المنزل، فى المحمل و غيره مما هو مسقف، اذا كان السير فى الليل، خلاف الاحتياط، و ان كان الجواز، لايخلو من قوةٍ، فيجوز السير محرماً، مع الطائرة السائرة، فى الليل، اين همان مسأله مهم مبتلابه روز است، كه بيشتر مسأله تظليل را، به خاطر همين كه فرع و همين مسأله ما مقدم داشتيم، چون كاملاً مورد ابتلاء فى زماننا هذا، و آن اين است كه آيا حرمت تظليل كه يكى از محرمات بر محرم است، اين اختصاص به روز دارد، آن هم در حالى كه شمس بارز و ظاهر باشد، و ابرها حائل نشده باشند، بين شمس و بين انسان، يا اين كه نه، اين حرمت تظليل اطلاق دارد، و حتى اگر در شب هم، از مسجد شجرة مثلاً محرم بشوند، نمى‏توانند در ماشين مسقف بنشينند، يا در زمانهاى گذشته، در محمل روپوشيده، بنشينند، شب و روز در اين جهت فرقى نمى‏كند، اين يك مسأله‏اى‏
    است كه در بين فقهاء معاصر هم مورد كمال اختلاف بود، امام بزرگوار قائل به جواز اين معنا هستند، بعض الاعلام قدس سره، قائل به عدم جواز بودند، و مى‏فرمودند هيچ فرقى بين روز و شب در مسأله حرمت تظليل وجود ندارد، و انصافاً يك مسأله مشكله‏اى هم هست، حالا بايد ملاحظه بكنيم، ببينيم نتيجه اين بحث به كجا مى‏انجامد، ما همانطورى كه روايات را در اول بحث دست‏بندى كرديم، روايات تقريباً روى پنج عنوان در اين باب وارد شده بود، يك عنوان، عنوان تظليل بود، از باب عرض مى‏شود تفعليل به عنوان يظلل و امثال ذلك، يكى از عناوين عنوان استظلال باب استفعال بود كه در بعضى يعنى چند تا از روايات اين عنوان ذكر شده بود، عنوان سوم، مسأله استتار عن الشمس بود، كه اگر كسى بخواهد مستتر از شمس بشود، بثوبٍ و امثال ذلك، روايات مى‏گفت جايز نيست، اما نسبت به اعضاء بدن، با دست و امثال دست انسان مانع بشود، از محاذات و مواجهه با خورشيد مانعى ندارد، يك عنوان هم رواياتى بود كه مى‏گفت محرم اذا كان رجلاً، نمى‏تواند در قبة و كنيسة جلوس‏
    بكند در حال ركوب و حركت، يك عنوان، عنوان اضحاء بود، كه اين به صورت مأمور به در جمله‏اى از روايات وارد شده بود، كه دو جور هم خوانده بودند، اضح لمن احرمت له، كه عرض مى‏شود كه جوهرى ظاهراً گفته بود محدثين اينجورى اين روايت را قرائت كردند، اضح لمن أحرمت له، لكن بعضيها، بعضى از لغويين، اضح لمن احرمت له، حالا اين چندان فرقى هم نمى‏كند، كه از باب ثلاثى مجرد باشد، يا از باب افعال ثلاثى مزيد فيه، على اى حالٍ در اين طائفه از روايات عنوان اضحاء يا به صورت مصدر ثلاثى مجرد، مثلاً ضحى يك همچو چيزى، قرار گرفته، خوب حالا با توجه به اين روايات نسبت به اين ركوب، در مركب مسقف در شب، چه حكمى بايد كرد، آيا حكم روز را بايد برش بار كرد، خوب اين عناوينى كه شما ملاحظه كرديد، چند تا عنوانش كه روشن است، كه جز با مسأله روز اصلاً تطبيق نمى‏كند، مثل عنوان استتار عن الشمس، به ثوبٍ و نحوه، چند تا روايت بود كه اصلاً عنوانش، عنوان استتار عن الشمس بود، خوب استتار عن الشمس اين بلااشكال موضوعش عبارت از روز است، و در شب عنوان استتار عن الشمس معنا ندارد تحقق پيدا بكند، لذا اين طائفه‏اى كه اين عنوان در آن ذكر شده، و رواياتش هم متعدد بود، البته اين طائفه مفهوم ندارد، كسى خيال نكند وقتى كه سائل سؤال مى‏كند هل يستتر المحرم عن الشمس، بثوبٍ و امام در جواب مى‏فرمايد نه، حق استتار عن الشمس ندارد، اين فقط مفادش، همين مقدار است، اما مفهوم ندارد كه پس در شب مانعى ندارد، نه اين روايت اصلاً بيش از اين مقدار، مدلول و مفاد ندارد، و اين مقدار شامل شب نمى‏شود، نه اين كه روايت دلالت بر جواز در شب را داشته باشد، نه مورد روايت سؤال از استتار عن الشمس است، موردش روز است، امام هم فرمودند كه لايجوز، نسبت به شب هيچ تعرضى در اين روايات اثباتاً و نفياً وجود ندارد، لذا اين عنوان در ما نحن فيه و بر ما نحن فيه، نمى‏تواند صادق باشد، و اما عنوان اضحاء، عنوان اضحاء هم همينطور است، كلمه ضحى، حالا چه ثلاثى مجردش چه ثلاثى مزيد فيه‏اش، اين ماده اصلاً مربوط به دائره شمس و شعاع شمس است و الشمس و ضحاها، و حتى بعضيها مدعى هستند، كه شمس در موقع طلوعش باز كلمه ضحاء بر او اطلاق نمى‏شود، آن موقعه‏اى كه خورشيد بالا مى‏آيد، و حالت انبساط پيدا مى‏كند، در آن وقت عنوان ضحاء صدق مى‏كند، و تحقق پيدا مى‏كند، حالا ما كارى به اين جهت نداريم، لكن آنى كه قدر مسلم است، اين است كه كلمه اضحاء و كلمه ضحاء، كه در آيه شريفة هم وارد شده بود، و انك خطاب به آدم، لاتضمأ فيها، و لاتضحى، تو در اين جنت، نه دچار تشنگى مى‏شوى، و نه در معرض شعاع شمس و حرارت شمس قرار مى‏گيرى، اين كلمه، يك كلمه‏اى است كه در رابطه با شمس است، و از مختصات شمس‏
    است، و در حقيقت اختصاص به روز دارد، لذا در بعضى از روايات گذشته هم در دو تا روايت اين تعليل يا تعبير، وارد شده بود، كه ما من حاجٍ يضحى ملبياً، حتى تغيب الشمس، مگر اين كه خداوند همه گناهانش را با غروب شمس مى‏آمرزد، و همه گناهانش، با غيبوبت شمس، غيبوبت پيدا مى‏كند، كه از خود همين تعبير روايت هم استفاده مى‏شود، كه مسأله اضحاء مربوط به شمس است، و حداكثر و منتهاى اضحاء عبارت از غيبوبت شمس است، بعد از آنى كه شمس، غيبوبت پيدا كرد، ديگر عنوان اضحاء نمى‏تواند تحقق پيدا بكند، بلكه، حالا يك روايتى هست كه خوانديم، حالا هم امروز ان شاء الله اشارة مى‏كنيم كه چه بسا بخواهند از آن روايت استفاده بكنند، كه معنى اضحاء اين است كه انسان خودش را براى آسمان ظاهر بكند، حالا ليلاً كان او نهاراً، كه حالا عرض مى‏كنيم كه روايتش دلالت بر اين معنا ندارد، آنى كه لغت مى‏گويد، آنى كه از قرآن استفاده مى‏شود، آنى كه از روايات ديگر استفاده مى‏شود، اين ماده اصلاً در رابطه با شمس و شؤون شمس است، و چون شب شمسى وجود ندارد، ديگر اين عنوان نمى‏تواند، تحقق داشته باشد، منتها عرض كرديم يك روايتى هست كه بعد حالا همين امروز، ان شاء مى‏خوانيم، پس اين دو تا عنوان كنار مى‏رود، مى‏ماند سه تا عنوان ديگر، يكى عنوان ركوب در قبة و كنيسة، كه چه بسا، استدلال شده، و مخصوصاً بعض الاعلام خيلى روى اين نكتة تكيه كرده‏اند، كه اين رواياتى كه مى‏گويد كه محرم نمى‏تواند در قبة و كنيسة اذا كان رجلاً بنشيند در حال ركوب، اين روايات اطلاق دارد، اين اختصاص به روز ندارد، و مخصوصاً يك نكته‏اى را هم ايشان اضافة مى‏فرمايند، و آن اين است كه چون عربستان صعودى و مكه و مدينة جزء مناطق حارة است، قاعدتاً اين قافله هايى كه حركت مى‏كردند، به لحاظ اين كه از گرما مصون و محفوظ بمانند، اينها در شب حركت مى‏كردند، لذا كأن غالب ركوبهاى در قبة و كنيسة، اين عرض مى‏شود كه در شب بوده، به لحاظ اين كه منطقة منطقه حارة است، و نوعاً حركتها در شب انجام مى‏گرفته، روى اين نكتة، ايشان خيلى تكيه كرده‏اند، در حالى كه به نظر من مسأله اينطور نيست، اولاً اگر منطقه حارة شد، كه حارة هست، قاعدتاً محملى كه انتخاب مى‏شود، بايد اگر حركت، حركت در شب باشد، اين حداقل بدون سرپوش باشد، براى اين كه اگر قبة و كنيسه داراى سرپوش باشد، در شب كه انسان مى‏خواهد از يك فضاى آزاد و هواى آزادى استفاده كند، مخصوصاً در مناطق حارة، بيشتر انسان بايد خودش را در معرض هواى آزاد قرار بدهد، حالا مثل اين زمان نيست كه نمى‏دانم كلرهاى گازى و غير گازى در مكه و مدينه وجود دارد كه انسان پناه به اتاق مى‏برد، براى استفاده از آن كلرها، نه مسأله اين بوده، در شب اگر حركتى انجام مى‏شده، روى قاعده حركت و قاعده استفاده از هواى آزاد
    مى‏بايست كسى، حالا غير محرم، معمولاً كسى نبايد در محمل سرپوشيده، و در قبة و كنيسه سوار بشود، براى اين كه جز شدت حرارت، و عدم استفاده از هواى آزاد اثر ديگرى ندارد، نشستن در يك جاى مسقف، و در محمل مسقف، در شب، اما در روز به لحاظ اين كه مسأله خورشيد مطرح است، و آن هم در خط استواء كه وقتى كه انسان مواجه با حرارت خورشيد مى‏شود، اصلاً مثل اين كه از حال طبيعى انسان خارج مى‏شود، به واسطه شدت حرارت نور خورشيد، لذا اصلاً تأسيس قبة و كنيسه سر پوشيده، اين براى حركت روز بوده، نه براى حركت شب، حركت شب بيشتر نياز دارد به اين كه انسان راه به بيرون داشته باشد، و از هواى بيرون استفاده بكند، و مضافاً اين همه رواياتى كه هى سؤال مى‏كند هل يستتر المحرم عن الشمس، يا رواياتى كه مى‏گويد اِضح يا أضح لمن أحرمت له، روايات ديگرى كه همه آنها، كأن ازش استفاده مى‏شود كه اين حركتها، در روز بوده، چطور شما ادعا مى‏كنيد كه چون منطقه، منطقه حارة است نوع قافله‏ها و نوع حركتها در شب بوده، در شب چه معنا دارد كه سائل بيايد سؤال بكند هل يستتر المحرم عن الشمس، آن هم در روايات متعددة، يا اين كه امام دستور بفرمايد اضح يا اِضح لمن أحرمت له، و امثال ذلك، خود ملاحظه (سوال... و پاسخ استاد) چى؟ حالا اين چه تعبيرى است، چه حرفى است شما گرفتيد اين را، عرض مى‏شود كه از خود اين روايات استفاده مى‏شود كه نوع حركتها، و نوع قافله‏ها، اينها در روز حركت مى‏كردند، مخصوصاً اگر ضميمه به اين معنا بشود، خوب اين جهت را كه خوب در آن زمانها نوعاً امنيت كاملى وجود نداشته، و حركت در شب مواجه با يك سلسله مخاطراتى بوده، به خلاف حركت در روز، كه تا حدى امنيت از نظر روز بودن ايجاد مى‏كرده، لذا به نظر مى‏رسد كه نه تنها اين رواياتى كه منع مى‏كند، عن الركوب فى القبة و الكنيسة، اين قدر غالب و مورد غالبش شب نبوده، نه تنها اين معناست، بلكه كه ما عكسش را مى‏خواهيم استفاده كنيم، كه اصلاً ركوب در قبه سرپوشيده، كه خود عنوان قبة معنايش پوشيده بودن سر آن شى‏ء هست، و همينطور كنيسة، و روى همين جهت هم مورد سؤال در روايات وارد شده، به نظر مى‏رسد كه مقصود اين ركوب در روز بوده، معمولاً در روز در قبة و در كنيسة، ركوب تحقق پيدا مى‏كرده، و تأسيس قبة و كنيسة براى تحفظ از شمس و حرارت شمس، و شعاع شمس، بوده، لذا ما بخواهيم به اطلاق اين روايات تمسك بكنيم، آن هم بالاتر، اطلاقش را جورى پياده بكنيم، كه مورد غالبيش را عبارت از حركت در شب قرار بدهيم، اين انصافاً خلاف آن چيزى است كه انسان با ملاحظه جوانب مسأله، مى‏تواند عرض مى‏شود روى او تكية بكند، يك اطلاق معتدٌبهى براى اين روايات با توجه به اين كه در شب ركوب در قبة و كنيسة معمولاً يك امر غير عقلائى كأن به نظر مى‏رسد، ما
    بخواهيم از اين روايات استفاده بكنيم يك چنين اطلاق قرصى را كه فرقى بين ليل و نهار در اين روايات قائل نشده، و بلكه آن طرفش ترجيح دارد از نظر مصداقيت بر اين طرف، اين يك مطلبى است كه بيننا و بين وجداننا ما نمى‏توانيم اين معنا را بپذيريم، لكن اين هم خيلى باز در درجه اهميت مثل اين دو تا عنوان بعدى واقع نشده، دو تا عنوان بعدى عنوان تظليل و استظلال است، آيا تظليل و استظلال دو تا عنوانى است كه در شب هم مى‏تواند تحقق پيدا بكند، ايشان مى‏فرمايند بله، و نكته را اين ذكر مى‏كنند، مى‏فرمايند كه وقتى كه شما به لغت مراجعه بكنيد، همانطورى كه من هم يك روز اشارة كردم، تظليل و همينطور استظلال، معنايش اين است كه يك ساترى وجود داشته باشد، يك چيزى كه انسان بوسيله او يك حالت تحفظ و تسترى براى خودش ايجاد بكند، اما تحفظ و تستر، از چى؟ آن چى‏اش ديگر اطلاق دارد، اگر روز باشد، و انسان تحفظ و تستر از شمس داشته باشد، خوب اين اسمش عرض مى‏شود تظليل و استظلال است، اگر شب مثلاً باشد، و انسان از سرما خودش را به واسطه يك ساتر و يك روپوشى كه روى محمل كشيده شده، انسان خودش را حفظ بكند، هذا ايضاً تظليلٌ، اگر باران مى‏بارد و به واسطه يك حاجبى انسان خودش را از آن باران متحفظ بكند، اين هم تظليلٌ، اگر فرض كرديم كه از شدت حرارت با قطع نظر از شمس، انسان به واسطه يك ساترى متحفظ و متستر بشود، هذا ايضاً تظليلٌ و استظلال، تظليل و استظلال يعنى در... ماندن، و محفوظ ماندن، حالا اما عن الشمس و اما عن البرودة و اما عن الحرارة و اما عن المطر، و اما عن الريح و الطوفان و امثال ذلك، لذا يك عنوان عامى براى تظليل و استظلال ايشان قائلند، و مى‏فرمايند رواياتى كه دلالت بر حرمت تظليل و استظلال مى‏كند، هيچ تقييدى به تظليل عن الشمس نيست، راوى از امام سؤال مى‏كند، از امام موسى بن جعفر در بعضى از همين روايات كه خوانديم مى‏گويد كه من محرم هستم هل يجوز لى أن أظلل، اما أظلل از چى، اين ديگر عن الشمس در او مطرح نيست، امام مى‏فرمايند لا، بعد مى‏گويد اگر مجبور باشم و مريض و ناراحت باشم، امام مى‏فرمايند در اين صورت تظليل بكن، لكن كفارة بده، هيچ مسأله شمس درش مطرح نيست، علاوه رواياتى داشتيم كه در بعضى از آن روايات سائل سؤال از استظلال كرده بود، اما مستظل عنه‏اش را عبارت از مطر قرار داده بود، كه در بين روايات گذشته، خوانديم چنين روايتى را، حالا باز هم اشاره مى‏كنم اين روايت اين بود، عرض مى‏شود كه در باب شصت و هفتم روايت هفتم اين بود كه احتجاج از محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى نقل مى‏كند، كه ايشان ظاهراً نامه‏اى نوشتند، به خدمت امام زمان عجل الله تعالى فرجه، و اين مسأله را سؤال كردند، أنه سأل عن المحرم، يستظل من المطر، آيا مى‏تواند از باران، استظلال‏
    بكند، استظلال از باران، يعنى متستر شدن از باران، متحفظ شدن از باران، به نتعٍ او غيره، به وسيله پوستى يا غير پوستى انسان استظلال از باران بكند، حذراً على ثيابه، و ما فى محمله أن يبطل، براى اين كه حذر بكند از اين كه لباسها و اثاثيه‏اى كه در محمل با خودش همراه دارد، اين‏تر بشود، و رطوبت پيدا بكند، فهل يجوز ذلك، آيا اين معنا جايز است، آن وقت الجواب، جواب اين مكتوب، اين آمد، اذا فعل ذلك فى المحمل فى طريقه، اگر اين كار را در محمل در حال حركت و سير انجام بدهد، فعليه دمٌ، بايد كفارة بدهد، و فرض هم اين است كه مورد، مورد اضطرار نيست، فقط اين لباسها و اثاثيه اوتر مى‏شود، و رطوبت پيدا مى‏كند، اما اين كه حالا يك ضرورتى هم در كار است، نه صحبت ضرورت مطرح نيست، پس وقتى كه امام بر حسب اين روايت مى‏فرمايند كه و عليه دمٌ، معنايش اين است، لايجوز ذلك و اگر اين امر غير جائز را انجام داد، فعليه دمٌ، بايد يك كفاره‏اى بدهد، خوب اين روايت مى‏بينيد، كلمه استظلال را، در رابطه با مطر ذكر كرده، و از طرفى هم بين شب و روز هيچ گونه فرقى در اين سؤال گذاشته نشده، كه آيا اين استظلال از مطر در شب است در روز است، هيچ فرقى بين ليل و نهار در او نيست، و در يك روايت ديگرى كه عرض كرديم همين امروز عرض مى‏كنيم، با اين كه اين از روايات اضحاء است، اما يك نكته‏اى در سؤالش هست، كه يك خورده بايد بين او و بين جواب تلفيق داده بشود، آن روايت سيزدهم از باب شصت و چهارم بود، كه خوانديم اين روايت را، عثمان بن عيسى الكلابى قال قلت لابى الحسن الاول عليه السلام، ان على بن شهاب يشكو رأسه، از سر درد شكايت مى‏كند، يا اين كه مقصود اين است كه سر او اگر در معرض سردى قرار بگيرد، حالت سرماخوردگى، براى او پيش مى‏آيد، به قرينه عبارت بعدى، يشكو رأسه و البرد شديدٌ، سرما هم زياد است، اين هم اين گرفتارى براى او هست، (سوال... و پاسخ استاد) بله، و البرد شديدٌ، و يريد أن يحرم، حالا هم مى‏خواهد محرم بشود، تكليفش چيست؟ فقال ابوالحسن الاول عليه السلام اينچنين فرمودند ان كان كما زعم، اگر همينجورى است كه مى‏گويد و معتقد است، كه اگر عرض مى‏شود سر را باز نگاه دارد، و متستر نشود، دچار و مرض كسالت است، فاليظلل، تظليل بكند، و أما أنت، اما تو يعنى راوى، چون او درباره على بن شهاب سؤال مى‏كرد، اما خود توى عثمان بن عيسى، فأضح لمن أحرمت له، بايد اضحاء بكنى، براى كسى كه محرم شدى براى او، اينجا خوب اين تعبير اول امام ان كان كما زعم، فيظلل، خوب آن حالا با اين بيانى كه بعض الاعلام مى‏فرمايند، خوب خوب تطبيق مى‏كند، فيظلل يعنى يك ساترى پيدا بكند، و براى تحفظ از سرما، و مصون ماندن از سرما، خودش را در حفاظت آن ساتر قرار بدهد، اين خوب با شب هم مى‏سازد، مخصوصاً و البرد شديد، معمولاً هم شدت‏
    سرما در شب تحقق دارد، اما ذيل روايت كه مى‏گويد و اما انت فأضح لمن احرمت له، اما توى عثمان بن عيسى، كه چنين گرفتارى برايت وجود ندارد، حتماً بايد اضحاء بكنى، خوب اين اضحاء كه ما عرض كرديم كه با مسأله شب هيچ كاملاً مناسبتى ندارد، اضحاء در رابطه با روز است، پس چطور از آن طرف مورد روايت مسأله برد و تظليل من البرد است، و تجويز براى على بن شهاب، از اين طرف در ذيل امام به خود راوى عثمان بن عيسى دستور مى‏دهند به اين كه شخص تو چون گرفتارى على بن شهاب را ندارى بايد اضحاء بكنى، حالا اين را هم دقت بفرماييد تا بعد ببينيم كه روى هم رفته در اين مسأله چه بايد گفت. ان شاء الله و الحمد لله رب العالمين