• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • چهل و يكمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
    «اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»
    «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
    مسئله 54. «لو استقر عليه الحج بان استكملت الشرايط و احمل حتى ضالت او ضال بعضها. وجب الاتيان به باى وجه تمكن و ان مات يجب ان يقضى عنه. ان كان له تركه و يصحّ برء عنه» تا دنباله مسئله.
    مى‏فرمايند كه اگر كسى حج بر او استقرار پيدا كرده باشد كه استقرار به اين است كه همه شرايط حج وجود داشته باشد. لكن مكلف مسامحه كند و اهمال كند و حج را به جا نياورد تا اين كه شرايط كلاً او بعضاً منتفى بشود. حالا اصل اين معنا در دنباله مسئله ذكر مى‏شود كه آيا اين استكمال شرايط تا چه زمانى بايد تحقق داشته باشد. آيا تا زمان احرام كافى است؟ تا آخر اعمال حج كافيست يا بالاتر حتى يك سنخ اعمالى كه واجب است اما جزء اعمال حج شناخته نمى‏شود. مثل طواف نساء كه طواف نساء اين خصوصيت را دارد كه اگر كسى عامداً، عالماً هم اخلال به طواف النساء بكند ضربه‏اى به حج نمى‏زند. كانّ آن يك واجب مستقلى است بعد از تماميت اعمال حج. آيا اينها هم در مسئله استكمال شرايط نقش دارد يا حتى بالاتر تا زمانى كه يمكن له الوجوب الى وطن بايد شرايط باقى بماند. اصل اين كه استقرار به چى تحقق پيدا مى كند، اين دنباله مسئله و جهت دومى است كه بحث مى‏شود. ولى ما حالا كبراى مسئله را بحث مى‏كنيم. صغرايش كه عبارت از استقرار است آن بحث بعدى از همين مسئله خواهد بود ان شاء اللّه. آن جايى كه استقرار تحقق پيدا بكند حالا به هر چه استقرار محقق مى‏شود، لكن اين مسامحه كرد. فرق شاخص و بارزش اين است كه سال اول استطاعت همه شرايط برايش وجود داشت. فرض كنيد تا آخر ذى الحجه استطاعت مالى داشت، بدنى داشت، زمانى داشت، فردى داشت و هيچ مانع و رادعى براى انجام حج وجود نداشت فقط مانع و رادعش اهمال، مسامحه، بى اعتنايى. خب، حالا ذى حجه تمام شد، بعضى از شرايط زائل شد، استطاعت مالى رفت از بين. حالا يا خود يا دزد آمد استطاعت مالى اش رابرد. نسبت به سال آينده. نسبت به سال آينده، خوب دقت بفرماييد كه اين مسئله فروضى دارد مخلوط به هم نشود، نسبت به سال آينده سه صورت مى‏توانيم ما تصور بكنيم. يك وقت در سال آينده به هيچ نوع حج كردن براى او مقدور نيست. چون قدرتى كه شرط براى تكليف و تحقق تكليف است در سال آينده به هيچ وجه ولو على سبيل الحرج هم برايش مقدور نيست كه حج را انجام بدهد. اين يك صورت.
    صورت دوم اين است كه برايش مقدور است حج را انجام بدهد لكن نه با شرايط سال قبل. با يك زحمتى، منتها نه با زحمتى كه به حد حرج برسد. نه، با سختى و اينهامى تواند حج را انجام بدهد و اين كلمه متكفع كه در عبارات زياد ملاحظه كرديد اين كلمه متسكع ناظر به همين معناست. متسكع، تسكع عبارت از آن سيرى است كه توأم با زحمت باشد، توأم با مشقت باشد. نه با حرج، زحمت و مشقت يك عنوان است، حرج يك عنوان بالاتر است. تسكع عبارت از حركت و سير توأم با تعسف كه تعسف به معناى زحمت و به معناى كلفت است. در سال آينده يك وقت اين طورى است. كه مكه مى‏تواند برود اما متسكعاً مكه مى‏تواند برود. فرض سومش اين است كه در سال آينده نه مسئله تسكع مطرح است بلكه مسئله حرج مطرح است. آن حرجى كه در ساير موارد مسقط تكليف است. و ما جعل عليكم فى الدين من حرج رفع مى‏كند در مورد حرج تكليف را اين براى سال آينده اگر بخواهد مكه برود اين مكه‏اش ملازم با حرج است. خب، اين سه صورت است. صورت اول كه اصلاً براى او مقدور نباشد براى سال آينده اين سال آينده را از باب مثال مى‏گوييم. يعنى سالهاى بعد از استطاعت. اگر برايش اصلاً مقدور نيست كه به مكه برود. به طورى كه اگر بخواهند او را مكلف بكنند به اين كه بايد حج انجام بدهى، اين از مصاديق تكليف به غير مقدور است. و تكليف به غير مقدور اين مسئله‏اى است كه عقل در
    آن حاكم است. عقل مى‏گويد تكليف به غير مقدور بر مولا قبيح است. و مولا نمى‏تواند تكليف به غير مقدور بكند. اگر مسئله به اين صورت شد و قبل از اين كه اين عدم قدرت تا آخر عمرش ادامه پيدا كرد. عرض كردم سال بعد از استطاعت را به عنوان مثال ذكر مى‏كنيم. اين آدم يك سال مستطيع بود مى‏توانست حج انجام بدهد هيچ مانع و رادعى نداشت، انجام نداد. و ثم قدرتش به كلى زائل شد از اين كه حج را انجام بدهد. اين خودش ديگر تكليفى ندارد. خودش هيچ مسئله‏اى در اين باب ندارد. مگر حالا مسئله استنابه و اينها بحثى است كه در باب نيابت ما بايد مطرح كنيم.
    اما غير قادر ولو اين كه خودش اهمال كرده و حج را انجام داده اين لا يكون مكلفاً. نيتجه اين مى‏شود كه بعد از مردنش اگر داراى تركه‏اى بود، از تركه او يقضى عنه الحج. و اگر متبرئى هم پيدا شد كه يكى از مسائل شايد همين امروز ما باشد مانعى ندارد اگر متبرء هم انجام بدهد كفايت از استيجار مى‏كند. بالاخره در اين صورت كه اين شخص ولو اين كه اهمال كرده اما به طور كلى صلب قدرت شده از او غير قادر نمى‏تواند مكلف واقع بشود و تكليف به غير مقدور اين قابل تخصيص نيست. اين از مسائل عقليه‏اى است كه تخصيص بردار نيست و مجوزى براى تكليف به غير مقدور نمى‏توانيم پيدا بكنيم. يا مسئله استنابه است اگر داخل در صغراى استنابه شد يا اگر هم نشد يقضى عنه من صلب ماله و اصل تركته.
    فرض دوم اين است كه بعد از سال استطاعت مى‏تواند حج را انجام بدهد اما متسكعاً. يعنى با زحمت و كلفت مى‏تواند انجام بدهد. اما زحمت و كلفت به حدى نرسيده كه عنوان حرج براى او درست بكند. ما دون الحرج اما زحمت و كلفت هم در ماهيت خود تكليف اصلاً اين معنا نهفته است. تكليف از ماده كلفت است. همه جا تكليف مشتمل بر زحمت است. اما حرجى بودن يك عنوان آخر است. سال آينده مثلاً شأنش اين بوده كه با هواپيما در سال اول به مكه برود. در سال دوم نه ديگر پول هواپيما ندارد. اما با ماشين مى‏تواند به مكه برود. بدون اين كه حرجى بر او باشد. اما فرضاً خلاف شأنش است و هيچ گونه حرجى هم در آن وجود ندارد. اين جا بلا اشكال و بلا خلاف حج را بايد انجام بدهد ولو اين كه در سال آينده استطاعت نداشته باشد. حالا دليلش چيه؟ دليلش يك ادله‏اى است كه در ضمن بحث آينده اشاره به آن ادله مى‏شود كه آن ادله وجوب در اين فرض را كاملاً روشن مى‏كند. مثل آن رواياتى كه قبلاً خوانديم كه اگر كسى مستطيع شد و حج نرفت اذا مات، مات يهودياً او نصرانياً. اگر كسى حج را به تأخير انداخت حتى مات، مسئله روايات تصويف كه تصويف به معناى تأخير عمدى و اختيارى است مى‏گويد فقد ترك فريضةً يا شريعةً من شرايع الاسلام. مسئله‏اى كه مكرر در مكرر در ضمن بحثها مطرح مى‏شد كه من استقر عليه الحج يجب الاحج عليه متسكعاً اين قدر متيقنش اين جايى است كه داريم عرض مى‏كنيم كه در سال بعد از استطاعت مى‏تواند حج را انجام بدهد حرجى هم نيست اما با تأسف، با زحمت و با كلفت مى‏تواند حج را انجام بدهد. لذا نص و فتوا در اين صورت متوافق است كه اين بايد حج را انجام بدهد و اين طور نيست كه اگر استطاعتش زائل شد، وجوب حج هم زائل بشود. اگر استطاعت عام استطاعت كنار رفت، ديگر وجوب هم كنار برود نه، استطاعت از بين رفته، اما متسكعاً بايد حج را انجام بدهد. اين صورتش را هم جاى ترديد نيست.
    «انّما الاشكال فى الصورة الثالثه». كه براى سال بعد از استطاعت اگر بخواهد حج انجام بدهد قدرت دارد اما توأم با حرج. توأم با حرج است اين حجى را كه در سال بعد مى‏خواهد انجام بدهد. اين جا چه بايد بكند؟ تعبيرى كه در كلام امام بزرگوار واقع شده و در همين طور فقها مى‏گويند كه يجب عليه الحج باى وجههم تمكن. به هر نوعى كه امكان داشته باشد بايد حج را انجام بدهد.ظاهرش اين است كه ولو كان مع الحرج. ولو اين كه حرجى هم باشد، مع ذالك وجوب حج براى سال آينده مطرح است. اين جا خب، مورد مناغشه وارد شده كه ما از چه راهى مى‏توانيم اين معنا را ثابت بكنيم كه اگر حرجى هم شد يجب عليه فى العام القادر ان يأتى بالحج. اين جا ادله‏اى ذكر شده كه اين ادله بايد ملاحظه بشود و ببينيم آيا روى هم رفته مى‏توانيم اين حرف را بزنيم يا نه؟ بعض الاعلام كه خب، خيلى به شهرت و اينها اعتنايى ندارند ايشان منكر شده‏اند اين مسئله را. كه اگر وجوب حج يعنى حج در سال بعد حرجى باشد باز هم حج برايش وجوب داشته باشد. ايشان مى‏فرمايند
    خير، ما نمى‏توانيم اثبات بكنيم وجوب حج را ولو فى صورة الحرج. اما ادله‏اى كه براى وجوب ذكر شده، بايد اين ادله ملاحظه بشود. دليل اول تكيه بر اجماع است. گفتم اين يك مسئله اتفاقى است. اجماع بر اين قائم است كه در اين مورد مع وجود الحرج يجب عليه الحج. البته اينجا صغرى و كبراى اجماع قابل مناغشه است. اما صغرايش محل مناغشه است براى اين كه ادعاى اجماع است در مسئله اما اجماع محقق و محصل از نظر صغرا اين ثابت نشده و قول به خلاف هم در مسئله ظاهراً وجود دارد و بالاخره اجماع منقول تحقق دارد. نه اجماع محصل. كبراى اين مسئله هم محل اشكال است. اجماع در مواردى حجيت دارد كه مستند مجمعين عبارت از يك وجوب مسلم است يا محتمله نباشد. والا اگر ما ادله ديگرى در مسئله داشته باشيم و قطعاً او احتمالاً آن ادله به عنوان مستند مجمعين مطرح باشد همانطورى كه مكرر عرض كرديم اين اجماع ديگر اصالت ندارد. به عنوان دليل مستقل نمى‏تواند مطرح باشد بلكه بايد مستند مجمعين مورد نظر و مورد بررسى قرار بگيرد. لذا كبراى اجماع هم در اين جا درست نيست. و اعتبار و استقلالش براى ما احراز نشده و نمى‏توانيم آن را به عنوان دليل مستقل مطرح كنيم.
    دليل دومى كه ذكر كرده‏اند اين است كه شبيه آن مطلبى كه در اصول گاهى شما ملاحظه مى‏كنيد كه الامتناع بالاختيار لا ينافى الاختيار شبيه اوست چون اين جا مسئله امتناع كه نيست. اين جا مسئله حرجى بودن است. حرجى بودن غير از ممتنع بودن است. گفته‏اند همانطورى كه در امتناع به اختيار گفته مى‏شود كه اين امتناع منافاتى با اختيار ندارد. اين جا هم مى‏گوييم اين آدم به سوء ارادة و سوء عمله و باهماليه و بمسامحته خودش اين معنا را به وجود آورده. چرا در سال استطاعت حج را ترك كرد. مگر عذرى در ترك حج براى او وجود داشت. فقط مسئله مسامحه و اهمال بوده. والا يك عذر شرعى در رابطه با ترك اين تكليف وجود نداشته. لذا مى‏گوييم ولو اين كه حرجى هم باشد يجب عليه. جواب اين حرف اين است كه اين توجيه، خوب دقت بفرماييد، اگر ما يك دليلى پيدا مى‏كرديم بر اين كه مع الحرج يجب عليه الحج اين جورى ما توجيهش مى‏كرديم. اگر دليلى بر اين مسئله مى‏داشتيم، اين حرفى كه شما مى‏زنيد توجيه خوبى بود. اما صرف اين كه به سوء اختياره حج نكرده، فيجب عليه الحج ولو حرجاً خب، اين دليلش چيه؟ دليل اين كه يجب عليه الحج ولو حرجاً چيه؟ اگر دليل آمد و اين حكم را كرد. شما توجيه كنيد. مى‏خواست ترك نكند حج را. مى‏خواست مسامحه و اهمال در رابطه با حج انجام ندهد. اما صرف اين كه اين مسامحه كرده، اين اهمال كرده، اين معصيت كرده، براى اين كه حج واجب فورى است و اين انجام نداده، پس حتماً بايد فيجب عليه الحج ولو حرجاً باشد، اين را از كجا ما استفاده بكنيم؟
    پس نتيجتاً اگر دليلى اگر اين معنا را اقتضا مى‏كرد ما به اين نحوى كه شما مى‏گفتيد توجيهش مى‏كرديم اما نفس اين توجيه نمى‏تواند دليل بر وجوب حج ولو مع الحج بشود. خب، معصيت كرده، آدم معصيت كار را كه عرض مى‏شود نبايد يك تكليف اضافه‏اى را به گردنش گذاشت. يك تكليف حرجى نبايد كه يعنى ملازمه ندارد. بله، اگر مولا بخواهد بگذارد مسئله نيست. اما دليل لازم است تا اين مسئله كه اين تكليف را مع وجوب الحرج اثبات وجوب بكند بر عهده او و الا صرف سوء اختيار و اين كه زمينه به دست خودش فراهم شده، اين به عنوان يك دليل نمى‏تواند اثبات وجوب حج حرجى را داشته باشد. لذا اين دليل هم نمى‏تواند نقشى براى اثبات اصل وجوب حج حرجى داشته باشد.
    دليل ديگر رواياتى اگر نظرتان باشد رواياتى در باب استطاعت بذليه يعنى آن جايى كه شخص خودش پول نداشت و كسى ديگرى بذل مى‏كرد استطاعت را. رواياتى در باب استطاعت بذليه وارد شده بود كه مى‏گفتش كه اين آدمى كه به او بذل مى‏شود بايد حج را انجام بدهد ولو على حمارٍ اجدءٍ ابتر. ولو اين كه وسيله ركودش يك حمار ناقص باشد. مع ذالك بايد حج را انجام بدهد. اين روايات آن طورى كه در ذهن من است دو جور معنا داشت و ظاهراً بر هر دو جور هم در روايات ديگر شاهد و قرينه وجود داشت. يك نوعش اين جورى بود كه آن باذل فى مقام البذل بيايد زاد و راحله را بذل بكند. اما راحله‏اى را كه بذل مى‏كند عبارت از حمار ناقص است. راحله‏اى را كه باذل بذل مى‏كند اين ولو على حمارٍ اجدءٍ ابتر در
    رابطه با راحله مبذوله است. يعنى آن كسى كه بذل حج مى‏كند اين زاد مى‏دهد و راحله. راحله‏اش هم عبارت از حمار اجدءٍ ابتر است. اين يك احتمال بود در آن روايات. احتمال دوم در اين روايات استطاعت بذليه احتمال دوم اين بود كه اگر كسى را آمدند پنجاه هزار تومان به او دادند و گفتند آقا اين را بگير و مكه برو. نرفت. نگرفت و نرفت مكه. روايت مى‏گويد اين آدمى كه بذل را، استطاعت بذليه را رد كرده، نپذيرفته، در حالى كه استطاعت بذليه هم مثل استطاعت ماليه ايجاب حج مى‏كند و وجوب را به گردن انسان مى‏آورد اين آدمى كه رد بداند، اين مستطيع بوده و بعداً بايد حج بجا بياورد ولو على حمارٍ اجدءٍ ابتر. توجه فرموديد دو تا احتمال در اين روايات استطاعت بذليه؟
    عرض كردم در ذهنم هست بر هر يكى از اين دو تا احتمال بر خود روايات ديگر ما آن زمانى كه استطاعت بذليه را بحث مى‏كرديم، بر هر يكى از اين دو احتمال ما در بين روايات شاهد و قرينه پيدا كرديم. اگر روايت احتمال اول را دلالت داشته باشد، ظاهرش اين است كه به ما ارتباطى ندارد. براى اين كه روايت در باب بذل دارد يك مسئله‏اى را مطرح مى‏كند كه اگر راحله مبذوله در همان سال اول استطاعت حمار اجدءٍ ابتر باشد، باز هم حج واجب است. خب، اين ربطى به مسئله من استقر عليه الحج ندارد. بلكه يك نظرى روى مسئله بذل دارد و دائره بذل را به اين كيفيتى كه ملاحظه كرديد توسعه مى‏دهد. اگر مقصود از روايات اين احتمال اول باشد ارتباطى به مسئله من استقر عليه الحج پيدا نمى‏كند. اما اگر احتمال دوم شد، اگر به كسى پنجاه هزار تومان دادند، گفتند بگير و برو مكه، نپذيرفت. واجب بوده براى او پذيرفتن. نپذيرفت. چون نپذيرفت يستقر عليه الحج. چون يستقر عليه الحج در سال بعد بايد حج انجام بدهد ولو على حمارٍ اجدءٍ ابتر. اگر روايت اين احتمال در آن جريان پيدا بكند اين قابل اين است كه در ما نحن فيه مورد استدلال قرار بگيرد. بگويد روايت مى‏گويد من استقر عليه الحج ولو بالبذل سال آينده به هر نوعى كه تمكن پيدا كرد بايد حج را انجام بدهد ولو على حمارٍ ناقص.
    مى‏گوييم خيلى خب، اما شما مدعايتان يك قدرى دقيقتر از اين حرف است. على حمارٍ اجدءٍ ابتر مثل ساير تكاليف دو فرض دارد. يك وقت على حمارٍ اجدءٍ ابتر حرجى است. يك وقت على حمارٍ اجدءٍ ابتر غير حرجى است. يعنى آيا روايت مى‏گويد در سال آينده حج انجام بده ولو على حمارٍ اجدءٍ اين معناش اين است كه على حمارٍ اجدءٍ ملازم با حرج است، اين ملازم با حرج بودن را شما از كجا استفاده مى‏كنيد. البته على حمارٍ اجدءٍ ابتر ملازم با كلفت است، ملازم با زحمت است اما بالاتر از زحمت ملازم با حرج هم باشد، شما از كجا استفاده مى‏كنيد؟ اين اطلاق دارد. يك وقت مى‏گوييد ملازم با خصوص حرج است. كاريش نمى‏توانيم بكنيم، يك وقت مى‏گوييد اطلاق دارد. اطلاق كه داشت مى‏شود مثل آيه وضو. خب، آيه وضو هم نسبت به حرج و غير حرج اطلاق دارد. منتها ما جعل عليكم فى الدين من حرج به عنوان يك دليل حاكم در مقابل آيه وضو مى‏ايستد. مى‏گويد اگر وضو حرجى شد، يرتفع الوجوب وضو. اگر صوم حرجى شد يرتفع الوجوب الوضو. اگر فلان تكليف حرجى شد يرتفع آن تكليف. خب اين جا هم اطلاق دارد. مى‏گويد على حمارٍ اجدءٍ ابتر اين له اطلاق يعنى سواءٌ كان حرجياً او غير حرجىٍ. ماجعل عليكم فى الدين من حرج در برابر اين روايت مى‏ايستد و به عنوان يك حاكم آن صورتى كه على حمارٍ اجدءٍ ابتر حرجى باشد آن صورت را بر مى‏دارد. پس استدلال به اين روايات هم على كد الاحتمال باطل است. آن احتمال اولش كه من استقر عليه الحج ارتباط ندارد. احتمال دومش كه در مورد من استقر عليه وارد است، چون ملازمه‏اى نيست بين ولو على حمارٍ اجدء و بين الحرج لا محال يك اطلاقى وجود دارد. يعنى سواءٌ كان حرجياً او غير حرجىٍ ما جعل عليكم فى الدين من حرج او در مقابل تمام ادله ايستاده، همانطورى كه در برابر اصل وجوب حج اذا كان حرجياً مى‏ايستد، نسبت به من استقر عليه الحج هم اگر على حمارٍ اجدءٍ ابتر اين مى‏ايستد و نفى مى‏كند وجوب اين معنا را.
    پس بالاخره اين سه تا دليل نتوانست اين مسئله وجوب حج را ولو فى صورة الحرج ثابت بكند. لكن در اين جا روايات ديگرى وجود دارد كه بايد آن روايات هم ملاحظه بشود و در نتيجه ببينيم كه اين من استقر عليه الحج آيا اين قدر تكليفش‏
    شاق و مشكل است كه اگر حج بعدى عنوان حرجى هم بر او پيدا كرد باز هم يجب عليه. يا اين كه نه، ما از ادله اين صورت ثالثه‏اى را كه محل بحثمان بود نمى‏توانيم استفاده بكنيم وجوب حج را براى او. تا بعد ان شاء اللّه.

    «و الحمد للّه رب العالمين»