• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • چهلمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
    «اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»
    «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
    بالاخره اين فرعى كه در آخر مسئله 23 ذكر شده، 53، و به همين صورت هم از نظر اصل فرع در كلام مرحوم سيد در عروه آمده. «و ان حجت بلا محرم مع عدم الامن صحّ حجها». آيا مقصود آن جايى است كه محرمى وجود نداشته و بلا محرم يعنى «مع عدم وجود المحرم»؟ يا اين كه مقصود اين است كه «ان حجت بلا محرم» يعنى «بل الستسحاب محرم ، بلا مصاحبت محرم». ظاهر به نظر من همين فرض دوم است. «و ان حجت بلا محرم» معناش اين نيست كه محرمى وجود نداشته يا آمادگى آمدن با اين را نداشته. نه، همه خصوصيات بوده، منتها اين در مقام عمل استسحاب نكرد محرم را. مصاحبت محرم را اختيار نكرد. شاهد بر اين، اين كلمه «صحّ حجها» كه اين «صحّ حجها» همان طورى كه همان بعض الاعلام هم استفاده كرده، ولو مناغشه كرده‏اند در اصل اين فتوا اما «صحّ حجها» معناش اين نيست كه به صورت يك حج مستحب صحيح است و در نتيجه حج مستحب هم كه لا يجزى ان حجة الاسلام ظاهر «صحّ حجها» اين است كه نه، اين عمل درست است و آن هدفى را كه تعقيب مى‏كند كه عبارت از حجة الاسلام است مثلاً آن حجة الاسلام واقع ميشود.
    خب، اگر ما مسئله را اين طور فرض كرديم كه «صحّ حجها» يعنى حجى كه واقع شده ان استطاعةٍ واقع شده و به عنوان حجة الاسلام تحقق پيدا كرده. خب، اگر مسئله اين است، خب، در بالا كه ما گفتيم كه «و مع العدم لا تكون مستطيعتاً» اگر محرم وجود نداشته باشد اصلاً اين هذه ليست بمستطيعه. اگر مستطيعه نشد، حجش نمى‏تواند حجة الاسلام واقع بشود. در اين جا لازم بود كه ما اين نكته را قبلاً تذكر بدهيم ولى الان كه اين نكته را عرض مى‏كنيم، هم شبه‏اى را در رابطه با اوائل اين مسئله برطرف مى‏كند و هم جوابى از بعض الاعلام واقع ميشود كه عرض مى‏كنيم فرمايش ايشان را.
    شبه كه در ذهن خيلى از برادران بود اين بود كه شما از يك طرف مى‏گوييد كه اگر محرم نباشد هذه ليست بمستطيعه. و از طرفى هم مى‏گوييد كه اگر اين زن مأمونه نباشد بايد تهيه محرم بكند، تحصيل محرم بكند. و آن روز عرض كرديم كه ولو تحصيل محرم به اين باشد كه اگر اين زن شوهر ندارد تزويج بكند. اگر دخترش در حالى است كه صلاحيت ازدواج دارد داماد بگيرد. يا اگر مثلاً اين عقدهاى محرميت يك ساعته با شرايطى كه دارد، خب اين نوه‏اى دارد. دختر صغيره‏اى دارد باييند اين دختر صغيره را به عقد منقطع يك ساعته اگر يك ساعته صحيح باشد كه بعضيها يك مناغشه‏اى دارند، به عقد منقطع يك ساعته همانطورى كه بين مردم معمول است كه براى محرميت از اين راه وارد مى‏شوند. مادرى دختر صغيره خودش را يك ساعته با عقد منقطع يك مردى بيرون مى‏آورد و در نتيجه محرميت تحقق پيدا مى‏كند. البته عرض كردم با شرايطش. خب، شما از يك طرف مى‏گوييد كه اين زن يجب در آن جا تعبير اين بود «و مع عدم الامن يجب عليها استسحاب محرم او منتسق به» واجب است كه اين زن محرم پيدا بكند. از يك طرف هم مى‏گوييد كه اگر محرم نباشد مستطيع نيست. مگر تحصيل استطاعت لزوم دارد. اين كه ما مكرر از وقتى كه بحث حج را شروع كرديم يكى از حرفهايى كه زياد تكرار مى‏شد اين بود كه «لا يلزم تحصيل الاستطاعه». اگر يك تاجرى يقين هم داشته باشد كه با يك تجارت مستطيع مى‏شود، لازم نيست اين تجارت را انجام بدهد. شرايط وجوب لزوم تحصيل ندارد. شرايط واجب لزوم تحصيل دارد. ل‏آن وقت بين اين دو حرف شما چه جورى جمع مى‏كنيد؟ از يك طرف مى‏گوييد «يجب عليها استسحاب محرم». از يك طرف مى‏گوييد كه اگر محرمى وجود نداشته باشد لا تكون مستطيعتاً. پس معناش اين است كه تحصيل الاستطاعه وجود دارد. اين مشكله به چه صورت حل مى‏شود؟ اين جا، دو مطلب را ما بايد به آن توجه بكنيم تا اين مشكله كاملاً حل بشود. در باب استطاعت عرض كرديم كه دو تا مبنا وجود دارد. يك مبنا اين است كه استطاعتى كه به دنبال او وجوب حج تحقق پيدا
    مى‏كند همان استطاعتى است كه در روايات تصوير شده و خلاصه‏اش عبارت از چهار استطاعت است. استطاعت مالى. استطاعت بدنى، استطاعت صربى، استطاعت زمانى. ديگر غير از اين چيزى دخالت در استطاعت ندارد. اما مبناى ديگر كه بعضى از بزرگان هم اين مبنا را قائل شدند. گاهى هم از كلمات مرحوم سيد در عروه همين معنا استفاده مى‏شود. و آن اين است كه علاوه بر اين چهار استطاعت لازم است كه عمل حج مستلزم فعل حرام و يا ترك واجب نباشد. اگر عمل حج مستلزم فعل حرام و يا ترك واجب باشد استطاعت تحقق پيدا نكرده و در حقيقت اينها قائل به استطاعت شرعيه هستند. استطاعت شرعيه علاوه بر آن چهار استطاعت اين خصوصيت هم در آن است كه «لا يستلزم فعل الحج لترك واجب او فعل حرام». اين دو تا مبنا را حالا داشته باشيد. يك مطلب ديگر اين است كه اين معنا را در ذهن بياوريد به عنوان اين كه مفعول عنه واقع نشود، اصولاً، حالا به حج ما كارى نداريم، اگر زن مى‏خواهد مسافرت برود ولو شوهر هم نداشته باشد اما خائفه بر خودش يا بضع خودش هست، آيا سفرى كه همراه بر بضع و يا خوف بر نفس است، حالا در نفسش كه بين زن و مرد فرق نمى‏كند، در مسئله بضع كه اين بيشتر در مورد زن مطرح است، اگر زنى همراه با سفرش خوف بر بضع داشته باشد، آيا شرعاً چنين سفرى بر او جايز است و يا چنين سفرى بر او حرام است؟ همانطور كه ذوق متشرعه و فهم متشرعه هم اقتضا مى‏كند با آن اهميتى كه شارع به مسئله حرز و نواميس داده كه ديگر اهميتى بالاتر از اين تصور نمى‏شود پيداست كه سفر زن اگر همراه با خوف بر بضعش باشد اين سفر حرام است و حق ندارد چنين سفرى را انجام بدهد.
    خب حالا مى‏رويم سراغ آن رواياتى كه خوانديم. آن رواياتى كه در اول مسئله خوانديم. روايت در صحيحه سليمان ابن خالد سؤال مى‏كرد كه «المرأة تريد اين كه حج انجام بدهد بدون اين كه محرمى يا كسى همراه اين باشد. هل تصلح لها الحج»؟ آيا برايش متناسب است كه اين حج را انجام بدهد؟ «قال اذا كانت مأمونة على نفسها». يك نكته‏اى در اين روايت به نظر مى‏رسد، خارج از اين جهتى كه الان مى‏خواهيم از آن استفاده كنيم، ببينيد در اين روايت مسئله فرض شده زنى كه هيچ محرمى ندارد، لا زوج و لا غير زوج، وقتى كه امام مى‏فرمايد «اذا كانت مأمونة على نفسها» كه اين نفس در مقابل بضع نيست. معلوم مى‏شود كه اين حالت مأمونيت در رابطه با خود زن است، به شوهر و فاميل و امثال و ذالك ارتباط ندارد. اصلاً فرض زوج در اين روايت نشده، فرض فاميل و برادر و برادر زاده در اين روايت نشده، پس اين كه مى‏گويد «اذا كانت مأمونة على نفسها» معلوم مى‏شود كه اين در رابطه با خودش است. پس بعضى از برادران كه در ذهنشان اين بود كه نه اين مربوط به شوهر است، مربوط به فاميل است. نه، اين خود اين روايت جواب از اين حرف است.
    عرض مى‏شود كه اين حالا يك نكته‏اى بود كه خواستيم عرض بكنيم، اما آن اصل مسئله مان، اين را خوب دقت بفرماييد، ببينيد روايت مى‏گويد كه اگر مأمونه باشد «تصلح له الحج». خب، معناش اين است كه اگر مأمونه نيست «لا تصلح له الحج». اگر مأمونه نيست كه «لا تصلح له الحج»، چرا «لا تصلح له الحج»؟ اين را ما بفهميم. اگر زن مأمونه نيست «لا تصلح لها» كه «لا تصلح لها» يعنى «لا يجب عليها». حج بر او واجب نيست. آيا از اين روايت ما چى استفاده مى‏كنيم؟ استفاده مى‏كنيم كه همانطورى كه آن چهار استطاعت دخالت در وجوب حج دارد مأمونيت هم دخالت در وجوب حج دارد در مورد زن. يعنى استطاعت وقتى كه به زن مى‏رسد يك قيد پنجم پيدا مى‏كند. در مرد همان چهار تا كافى بود اما به زن كه نوبت رسيد «يشترط فى وجوب الحج عليها المأمونيه». به طورى كه اگر مأمونيت نبود، حالا يا مأمونه بالزاد يا مأمونه به وجود المحرم. وجود محرم هم نقشش اين است كه‏ايجاد مأمونيت مى‏كند. وجود من تفق به نقشش اين است كه ايجاد مأمونيت مى‏كند. خب، اگر اينها نبودند لا تجب براى خاطر اين كه قيد پنجم استطاعت كه عبارت از مأمونيت است اين وجود ندارد. خب، اگر اين طور است پس چرا لازم است تحصيل محرم بكند. همانطورى كه ساير استطاعتها لزوم تحصيل نداشت، مسئله تحصيل مأمونيت هم ولو به وجود المحرم لا يجب عليها. چه ضرورتى دارد اين زنى كه خائف است برود يك محرمى را التماس بكند يا پول به او بدهد تا بيايد و عنوان خائفه بودنش تبدل به عنوان مأمونيت پيدا بكند؟
    اگر روايت را ما اين جورى معنا كرديم مى‏گويد لا يجب عليها تحصيل المحرم به هيچ وجهى. اما روايت نمى‏خواهد در مقابل ادله استطاعت يك خصوصيت زائده‏اى را در استطاعت برايش مدخله‏اى قائل بشود. نمى‏خواهد بگويد زن علاوه بر آن چهار استطاعت يك عنوان پنجمى به نام مأمونيت نقش در استطاعتش دارد كه در حقيقت كانّ اين طور بشود. ما بياييم بين اين روايت و روايات استطاعت يك ملاحظه‏اى بكنيم، يك نسبت سنجى بكنيم، از راه مسئله اطلاق و تقيد بياييم قصه را حل بكنيم. بگوييم روايات استطاعت مى‏گويد براى زن، براى مرد همين چهار استطاعت دخالت دارد. روايت سليمان ابن خالد كه در ما نحن فيه است مى‏آيد زن را خارج مى‏كند و يك قيد پنجمى در استطاعت زن معتبر مى‏كند، آيا بررسى مسئله به اين صورت است؟ نه. ما وقتى روايت سليمان ابن خالد را كنار روايات استطاعت مى‏گذاريم مى‏آييم مسئله را اين جورى بررسى مى‏كنيم. مى‏گوييم اين زن اگر مأمونه نباشد، حرمت سفر براى او مطرح است. حرمت سفر براى او مطرح است. آن وقت امام، امام (عليه السلام) اين جا اين جورى مسئله را به ما تفهيم كرده‏اند كه اين جايى كه مأمونيت عرض مى‏شود كه وجود ندارد، كانّ امر دائر بين دو مطلب است، از يك طرف زن مستطيعةٌ، يجب عليه الحج. و از طرف ديگر حج مستلزم سفر محرم است. براى اين كه اگر زن مأمونه نشد و خائفه شد «سيّما على بضعها، يكون سفرها محرماً فالامر دائر بين الواجب و الحرام». منتها شايد ما نمى‏توانستيم تشخيص بدهيم كه در دوران بين واجب و حرام در مزاحمت بين وجوب و حرمت در مانحن فيه، آيا حرام مقدم است يا وجوب مقدم است. از روايت سليمان ابن خالد استفاده مى‏كنيم كه حرام مقدم است. يعنى «حرمتُ سفر المرأه مع كونها خائفه متقدمة على وجوب الحج». و چون تقدم دارد نتيجه اين جور مى‏شود كه فى صورة الخوف لا يجب عليه الحج، فى صورة كونها خائفه» چون حرمت تقدم دارد لا يجب عليه الحج. پس مسئله به اين صورت است كه ما نمى‏توانيم بگوييم كه مأمونيت به عنوان شرط استطاعت مطرح است. اگر به عنوان شرط استطاعت شد، لا يجب تحصيله به هيچ نحو. همانطورى كه آن استطاعتهاى چهارگانه لا التحصيل نيست.
    روايت نمى‏خواهد اين را بگويد، روايت مى‏خواهد بگويد كه تقدم دارد وجوب بر حرمت. آن وقت پيداست كه اين تقدم در كجاست. اگر انسان بتواند از حرام تخلص پيدا بكند و خودش را به واجب برساند، آيا لازم نيست تخلص پيدا بكند. درست است كه اين حرمت متقدم بر وجوب است اما در كجا؟ آنجايى كه نشود بر حرمت تخلص پيدا بكند. اما اگر مى‏تواند استسحاب محرم بكند، اگر كسى مى‏تواند محرمى را تحصيل بكند، با تحصيل محرم مى‏تواند از حرمت تخلص پيدا بكند و واجب خودش را انجام بدهد. پس اين كه مى‏گويد يجب عليها استسحاب محرمٍ اين لتخلص من الحرمه است. درست است كه حرمت تقدم بر وجوب دارد اما آن جايى كه راه چاره‏اى نداشته باشد. اما اگر راه چاره دارد و مى‏تواند از حرام تخلص پيدا بكند و در نتيجه واجبش را هم انجام بدهد بايد اين كار را بكند و كسى كه مى‏تواند استسحاب محرم بكند، اين آدم چاره دارد. به واسطه محرم حالت خائفيت از بين مى‏رود، تبدل به مأمونيت پيدا مى‏كند، سفر جايز مى‏شود و با جواز سفر وجوب حج به قوت خودش باقى مى‏ماند. اين براى اصل مسئله و همين جواب از بعض الاعلام در ذيل مسئله است. بعض الاعلام مسئله را اين جورى فرض كرده. لو حجت بلا محرم مع عدم الامن يعنى از عبارت اين جور استفاده مى‏شود، يعنى يك آدمى مأمونه نيست، محرم هم وجود ندارد. اگر مأمونه نشد و محرم هم وجود نداشت مى‏فرمايد كه گفته‏اند كه اين جا مسئله تزاحم مطرح است. يكى مسئله وجوب حج است، يكى مسئله حرمت سفر. و البته فرض را هم در آن جايى كه عدم مأمونيت از ميقات به بعد باشد. چون در رابطه با قبل الميقات هر مسئله‏اى باشد نمى‏تواند روى حج اهميتى را قائل بشود و بطلان را براى حج بياورد. اما آن جايى كه از شروع در حج عدم مأمونيت شروع مى‏شود، يعنى همان جا خائفه است. در خلال اعمال حج خوف دارد. در وقوف به عرفات و به مشعر خوف دارد. در طواف و مكه براى او خوف تحقق دارد. ايشان مى‏فرمايد كه خب، ما نمى‏فهيميم اين جا مسئله چه جورى است؟ اين جا چه تزاحمى وجود دارد. تزاحم بين دو تا واجب است مثل مسئله صلات و اضاله در آن مثال معروف. يا بين واجب مسلم و حرام مسلم است كه دو تا تكليف فعلى ثابت مسلم داشته باشيم يكى به نام وجوب، يكى به نام حرمت بين اين‏ها تزاحم باشد تا بعد برسيم آن وقت ببينيم مثلاً كدام تقدم دارد. اما در ما نحن فيه چه تزاحمى تصور مى‏شود. اين جا كه حج وجوب ندارد. براى اين كه اين آدم مستطيعه نبوده. اين زن از اول به اعتبار اين كه خائفه بوده است، لم يكن الحج واحباً عليها. پس اين فقط در برابر يك تكليف قرار گرفته و آن تكليف حرمت السفر است كه اين حرمت السفر مثل يك مأمورى كه گريبان انسان را گرفته، در ميقات است در راه مكه و مدينه است، در مكه است، در وقوفين است، فى تمام الاعمال اين مسئله حرمت السفر چون عنوان خائفه با اعمال مطرح است اين حرمت مطرح است.
    ما نفهميديم كه ايشان مى‏فرمايد اين تزاحم در اين جا چه جور تزاحمى است؟ دو تا حكم نداريم كه بياييم بين اين دو تا حكم مسئله تزاحم را مطرح بكنيم. خب، اين طورى كه ايشان عبارت را معنا كرده‏اند درست است همين اشكال به آن وارد است و هم به آنهايى كه قائل به صحت شده‏اند و هم به آنهايى كه مسئله تزاحم را مطرح كرده‏اند اما اگر معناى عبارت به آن كيفيتى شد كه ما معنا كرديم كه «ان حجت بلا محرمٍ» معناش اين نيست كه محرمى وجود ندارد. معناش اين است كه محرم هست، اين هم مى‏تواند محرم را همراه خودش ببرد و چون مى‏تواند محرم را همراه خودش ببرد، يجب عليها الحج. لكن اين آدم آمد و مخالفت كرد. آمد و محرم را كنار گذاشت، مأمونيت ذاتى هم كه نداشت، عنوانش عنوان خائفه بلا محرم شد. خائفه بلا محرم، اين جا دو تا حكم مطرح است. يكى حرمت الخروج، يكى وجوب الحج. «حرمت الخروج لانّها خائفه، وجوب الحج لانّه قادر على تحصيل المحرم» آدمى نيست كه قدرت بر تحصيل محرم نداشته باشد. بلكه چه بسا محرم هم به او التماس كرده كه همراهش برود لكن اين نبرد محرم را همراه خودش. خب، اين جا هم حرمت الخروج مطرح است، هم وجوب الحج مطرح است. حكم اولى عبارت از اين بوده كه به صورت خائفه حق ندارد كه خارج بشود. يعنى حرمت الخروج فى صورة الخوف متقدمةٌ على وجوب الحج. اما اين آدم آمد حرمت الخروج فى صورة الخوف را زير پا گذاشت، رفت سراغ حج و اين كه انجام بدهد مناسك حج را.
    آيا اين جا مسئله تزاحم به همان نحوى كه در باب صلات و اضاله مطرح است منتها آن جا دو تا واجب بود، يكى اهم و يكى مهم، منتها اين جا يكى حرام اهم است و يكى واجب مهم است. حرام اهم را مخالفت كرد، عصيان كرد، زير پا گذاشت با اين كه مى‏تواند مخالفت نكند و با اين كه قدرت بر امتصال و موافقت تكليف حرام را داشت، مع ذالك زير پا گذاشت و رفت سراغ حج و حج را انجام داد. خب، پس همانطورى كه شما در مسئله صلات و اضاله حالا روى فرض ترتب يا فروض ديگرى كه در مسئله موجود است، مى‏آييد مى‏گوييد كه «اذا ترك الاضاله عصياناً مخالفتاً و اشْتغل بالصلات تكون صلاته صحيحاً». صحت عبادت را در آن رابطه شما قائل مى‏شويد حالا يا از راه ترتب يا راههاى مختلف ديگرى كه در آن جا مطرح شده، خب اين جا چه خصوصيتى دارد كه شما اين راه را قائل نشويد؟ اين جا هم مى‏آييد قائل مى‏شويد به اين كه اين زن حق نداشته بدون محرم مكه برود. حرام شرعى را مرتكب شده، حرام اهم را زير پا گذاشته اما حالايى كه آمد اشتغال به حج پيدا كرد، حج چه خللى در آن وجود دارد و چه نقصانى از نظر عباديت در آن وجود دارد. پس اين كه امام بزرگوار در اين مسئله فتواى به صحت مى‏دهند و مطلقا هم مى‏فرمايند كه صحيح است، چه خوفش در رابطه با قبل الميقات باشد يادر رابطه با بعد الميقات و حين اعمال باشد به طور كلى ايشان فتواى به صحت مى‏دهند اين صورت مسئله آن طور نيست كه بعض الاعلام خيال كرده‏اند و فرع را به آن صورت مطرح كرده‏اند.
    «ان حجت بلا محرم» يعنى «حجت بلا الستسحاب محرم موجود يمكن الحج معه» با اين كه محرم وجود دارد. با اين كه امكان دارد كه با اين محرم حج را انجام بدهد مع ذالك عملاً حجت بلا محرم. اين جا مسئله جز راه تزاحم و از راه تزاحم حكم كردن به صحت حج روى مبناى ترتب و چند تا معناى ديگر كه همه قائل به صحت هستند منتها طرقش فرق مى‏كند و وجوهش فرق مى‏كند راهى غير از اين نداريم. پس اين چه فرمايشى است كه ايشان مى‏فرمايند كه اين جا، جاى تزاحم نيست. ما دو تا حكم نداريم. اين جا زن از اول مستطيعه نبوده، وجوب حج نداشته، تنها يك دانه حكم وجود داشته و او حرمت الخروج و حرمت السفر است، اين مبتنى بر اين است كه به اصل فرع ايشان توجه نفرموده‏اند و الا چنين اشكالى را به مرحوم سيد وارد نمى‏كردند.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله، (سؤال از استاد:... و جواب آن) مى‏دانم مثل همان صلات و اضاله مى‏ماند. ما ديگر، (سؤال از استاد:... و جواب آن) نه، (سؤال از استاد:... و جواب آن)چى چى؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) آن هم اتفاقاً صلات و غصب هم بنا بر استماع و امر و نهى صحيح است. همان هم صحيح است. همان هم صحيح است. عرض مى‏شود كه مسئله صحت نماز عند المزاحمه مع الاضاله ديگر حالا اين بحثى نيست كه ما بخواهيم اين جا بحث بكنيم. اين بحث اصولى مفصلى است و محققين قائل به صحت هستند و از اين راه خود ايشان هم قبول دارد كه اگر مسئله به صورت ترتب باشد صحيح است منتها ما نحن فيه را مى‏خواهد به عنوان صغراى مسئله تربت نپذيرند. بفرمايند مسئله ترتب آن جايى است كه دو تا حكم باشد. دو تا وجوب مثل صلات و اضاله يا يك واجب و يك حرام مثل ما نحن فيه. اما اگر يك دانه حكم در يك جا مطرح شد، ديگر مسئله ترتب و صحت عبادت خب، بلا اشكال محل مناغشه است. ما آمديم اين مسئله را ثابت كرديم كه نه، ما نحن فيه جز مسئله ترتب است و دو تا حكم در اين جا ثابت است منتها نياز داشت به آن مقدمه‏اى كه در رابطه با اصل روايت مسئله ما تذكر بدهيم كه هم شبه آن جا مطرح مى‏شود و هم جواب از اين بعض الاعلام و ثابت مى‏كند كه اصلاً فرع غير از آن چيزى است كه ايشان در ذهنشان آمده. ان حجت بلا محرم غير از و ان حجت مع عدم وجود المحرم است. اگر تعبير اين بود كه ان حجت مع عدم وجود المحرم به آن صورتى بود كه ايشان ذكر كرده‏اند اما ان حجت بلا محرم يعنى بلا الستسحاب محرم موجود نه، بلا محرم يعنى مع عدم وجود محرم. لابد در كلام ايشان هم ملاحظه كرديد آن طورى كه من ديروز توصيه كردم، حالا باز هم دقت بكنيد ببينيد آيا فرع به اين صورتى است كه من ذكر كردم با اين قرائن يا به آن صورتى است كه ايشان خيال كرده‏اند و با اشكالاتى كه وارد كرده‏اند به مرحوم سيد.

    «و الحمد للّه رب العالمين»