• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • سى و پنجمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1368
    «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
    در باب مطلقه، اگر مطلقه رجعيه باشد يعنى در عده‏اى است كه زوج مى‏تواند در آن عده رجوع بكند، آيا مطلقه رجعيه، حكم زوجه رادارد يا نه؟ اينجا يك روايات خاصه‏اى در باب مطلقه وارد شده، لكن قبل از اين كه ما آن روايات را بررسى كنيم انشاء اللّه، اين بحث را مى كنيم كه اگر اين روايات خاصه نبود، آيا آن سه روايتى كه در باب حجة الاسلام وارد شده بود و مى‏گفت كه حجة الاسلام نياز به اذن شوهر ندارد، «لا طاعت له عليها فى حجة الاسلام». براى مرد نسبت به زن در حجة الاسلام طاعت و اطاعتى نيست. اينجا را خوب دقت بفرماييد براى اينكه در كلمات هيچ اين نكته اصلاً مطرح نشده. آيا رواياتى كه در حجة الاسلام وارد شده بود و مى‏گفت كه حج زوجه نياز به اذن شوهر ندارد. آيا اين روايات شامل مطلقه رجعيه هم مى‏شود يا نه؟ درست است كه ما عنوان زوجه را بر مطلقه رجعيه ثابت مى‏كنيم، مى‏گوييم «المطلقت الرجعيه زوجةٌ» و آثار زوجيت هم براى آن ترتب پيدا مى كند. اينها درست، اما اگر يك مطلبى كه آن هم شايد تا حدى بر خلاف قاعده است براى اينكه روايات اطاعت زوج، اين روايات اطلاق دارد و اگر روايات حجة الاسلام نبود، ما نمى توانستيم از اين روايات صرف نظر كنيم. آيا روايات حجة الاسلام شامل مطلقه رجعيه هم مى‏شود؟
    سؤالى كه سائل كرده، كه يك زنى مى‏خواهد حجة الاسلام انجام بده، آيا نياز به اذن شوهر دارد يا ندارد؟ امام (ع) در جواب فرمودند نه، نياز به اذن شوهر ندارد. «لانّه لا طاعت له عليها فى حجة الاسلام». آيا اين روايات اطلاق دارد و زوجه مطلقه رجعيه را هم شامل مى‏شود؟ به نظر مى‏رسد كه اين روايات شامل نمى‏شود. ولو اينكه عنوان زوجيت و زوجةٌ به طور حقيقت بر مطلقه رجعيه اطلاق مى‏شود. اما ظاهر اين است كه اين اطلاق در روايات حجة الاسلام انصراف دارد از مطلقه، ولو اينكه مطلقه رجعيه باشد. خب شما ممكن بفرماييد كه چه فرقى مى‏كند و شايد مطلب از اين طرف اولويت داشته باشد. بالاخره مطلقه رجعيه ولو اينكه زوجه هم باشد، مى‏تواند يك زوجه برزخى مى‏ماند. خوب اگر زوجه حقيقى حجة الاسلام نياز به اذن نداشته باشد زوجه برزخى به طريقه اولى. ممكن اين طور در ذهن انسان بيايد ولى نه، اين اولويت نيست. چرا؟ براى اينكه ما يك احتمالى مى‏دهيم در اينجا، و آن احتمال اين است كه، زوجه، اين را خوب دقت بفرماييد، زوجه در صورتى كه حقيقى باشد اين در رابطه با زوجيت مسائله دار نيست، خب حج هم برود بدون اذن شوهر، مسئله‏اى نمى‏آفريند. اما در زوجه مطلقه ما احتمال مى‏دهيم كه احتمال است البته، نظر شارع اين است كه اين از خانه‏اش جدا نشود و در محدوده زندگى مرد بماند تا سرش به سنگ بخورد و حاضر بشود كه با اين شوهر زندگى بكند. و يا اگر از ناحيه شوهر مسئله‏اى مطرح است بايد اين زن در برابر شوهر باشد تا يك روزى شوهر قدور بكند از آن فكر طلاق كه انجام داده و تجديده نظرى براى او حاصل بشود. بالاخره اگر ما باشيم اين روايات خاصه‏اى مى‏خواهيم امروزانشاء اللّه بخوانيم، اين روايات نبود، ما بوديم همان رواياتى كه در باب حجة الاسلام زن، مى‏گفت نياز به اذن شوهر ندارد. به نظر من، ما نه اطلاق مى‏توانستيم استفاده بكنيم و نه اولويتى در كار بود. بلكه ما از آن روايات فقط در رابطه با زوجه غير مطلقه مى‏توانيم حكمش را استفاده بكنيم اما زوجه مطلقه را گردن آن روايات نمى‏توانيم بگذاريم.« لا طاعت له عليها فى حجة الاسلام» بگوييم حتى شامل زوجه مطلقه هم مى‏شود.
    اين حالا با قطع نظر از روايات خاصه‏اى كه در باب زوجه مطلقه وارد است. اين نكته‏اى كه عرض كردم در اين بحثى كه الان وارد مى‏شويم، بعضى از بزرگان مطلبى دارند كه خواستيم اين مقدمه روشن باشد و مطلب آن را مورد مناغشه قرار بدهيم. (سؤال از استاد:... و جواب آن) خب، شما، مى‏دونم ما با اين احتمال خواستيم جلوى اولويت را بگيريم. شما بايد اثبات‏
    كنيد كه آن روايات حجة الاسلام اطلاق دارد و انصراف از زوجه مطلقه ندارد. اگر قبل از اين كه ما اين بحث را مطرح كنيم آن موقعى را كه آن روايات را مى‏خوانديم اگر از شما سؤال مى‏كرديم كه آيا به نظر شما اين روايات زوجه مطلقه را هم مى‏گيرد يا نه؟ شايد خود شما جواب مى‏داديد كه نه، زوجه مطلقه در ذهن نمى‏آيد. اين انصراف دارد از زوجه مطلقه. اگر بتوانيد اثبات اطلاق كنيد، اين حرف خوبى است. اما اگر اطلاق نشد ثابت بشود و انصراف داشت، ديگر اولويتى ما مى‏خواستيم بگوييم در كار نيست. چون در بادى نظر اولويت به ذهن مى‏رسد، چطور اگر زن واقعى حجش نياز به اذن نداشته باشد خب مثلاً زن برزخى به طريق اولى نياز به اذن ندارد. اين بيانى را كه من عرض كردم براى اين بود كه اين اولويت را از بين ببريم و اگر آن روايات در مورد زوجه حقيقى باشد، ديگر دست ما از استفاده حكم زوجه مطلقه كوتاه خواهد بود.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) نه، آن را كه نمى‏شود استفاده كرد. نه، آن را استفاده نكرديم، گفتيم آن يك بحث ديگرى است. آن ربطى به اينجا ندارد. حالا اين بحث ما، اين بحث ما با قطع از روايات خاصه است. حالا اين روايات خاصه را دقت كنيد با حرفى كه در اين رابطه زده شده ما مى‏خواهيم ببينيم چه جورى است مسئله.
    در باب زوجه مطلقه چهار جور روايت وارد شده. چهار نوع روايت وجود دارد. يك روايت يعنى يك نوع روايت اين است كه مى‏گويد كه زن مطلقه حق ندارد حج بكند اصلاً. آن عرض مى‏شود، باب شصت، از ابواب وجوب حج، روايت سوم صحيحه معاوية ابن عمار است. روايت از نظر سند صحيح است. معاوية ابن عمار نقل مى‏كند عن ابى عبد اللّه (عليه اسلام) فى حديثٍ. (قال لا تحج المطلقت فى عدتها». همين يك جمله. «لا تحج المطلقت فى عدتها». و اين روايت اطلاق دارد. مطلقه رجعيه باشد، بائنه باشد، از يك نظر. به اذن زوج باشد، بدون اذن باشد، «لا تحج المطلقه فى عدتها». مطلقه نمى‏تواند در عده خودش حج انجام بدهد. «سواءٌ كانت رجعيه ان بائنه. سواءٌ كان حجها مع اذن زوجها او بدون اذن زوجها». اين اطلاق دارد. بعض اعلام مى‏فرمايد اين وزانش، وزان آيه شريفه است كه مى‏فرمايد «و لا تخرجوهنّ من البيوت و لا يخرجن الاّ ان يأتين بفاهشةٍ مبينه». لكن نه، اين بالاتر از آيه شريفه است. براى اينكه آيه شريفه تنها در رابطه با رجعيات است. «لا تخرجوهنّ من البيوت» آن مرجع ضمير هنّ مطلقات رجعيه است. آيه شريفه مثل اين اطلاق ندارد. بالاتر از آيه شريفه دلالت دارد. «لا تحج المطلقه فى عدتها». هر مطلقه‏اى باشد بائن، رجعى، با اذن زوج، بدون اذن زوج، اين، روايت اين طورى دلالت دارد.
    در مقابل اين، روايت اول اين باب است. صحيحه محمد ابن مسلم عن احد هما(عليه السلام). «قال المطلقة تحج فى عدتها». درست نقطه مقابل روايت اول. «المطلقة تحج فى عدتها». يعنى حجش صحيح است. حجش خللى در آن وجود ندارد. مى‏خواهد مطلقه رجعيه باشد، بائنه باشد، با اذن شوهر باشد، بدون اذن شوهر. پس اين دو روايت درست در دو نقطه متقابل قرار گرفتند. آن مى‏گويد «المطلقة لا تحج فى عدتها». اين مى‏گويد «المطلقت تحج فى عدتها». اگر ما روايات ديگرى نمى‏داشتيم، خوب بايد براى اين دو طرف نفى و اثبات، ما بايد چاره‏اى بينديشيم و فكرى بكنيم. اما چون روايات مفصله در مسئله وجود دارد، ما آن روايات مفصله را كه بررسى كرديم و به يك نتيجه‏اى در باب تفصيل رسيديم، آن نتيجه مى‏آيد بين اين دو تا روايت شاهد جمع مى‏شود. يعنى روايت لاتحجش مى‏شود مال جانب نفى، روايت تحجش مى‏شود مال جانب اثبات. لذا ما الان ضرورتى ندارد بين اين دو تا روايت ببينيم چه جورى جمع مى‏شود. روايات مفصله را ملاحظه كنيم هر چه نتيجه تفصيل شد آن نتيجه تفصيل شاهد جمع بين اين دو تا روايت مطلقه است. جانب نفيش در لا تحج قرار مى‏گيرد. جانب اثباتش در تحج قرار مى‏گيرد.
    حالا روايات مفصله دو جور است. يكى را در همين باب 60 روايت دوم مطرح كرده، صاحب وسائل. ابى عبد اللّه برقى نقل مى‏كند ان من ذكر، روايت مرسل است. نقل مى‏كند عن منصور ابن حاضم. اين جا بعض الاعلام يك اشكالى به صاحب‏
    جواهر و صاحب حدائق و صاحب مستسك دارند كه چرا با اين كه در اين روايت در سندش ارسال تحقق دارد و ان من ذكره وجود دارد مع ذالك اين بزرگان اين روايت را به عنوان يك روايت صحيحه مطرح كرده‏اند. با اين كه اين روايت مرسله است، نه روايت صحيحه. و اين سندى هم كه صاحب وسائل نقل مى‏كند در آن ارسال است. وجهى ندارد كه اين روايت را به عنوان روايت صحيحه مطرح كرد. خب، منصور ابن حاضم قال سئلت ابى عبد اللّه (عليه السلام) ان المطلقةتحج فى عدتها» آيا زن مطلقه در عده‏اش مى‏تواند حج انجام بدهد؟ قال، امام فرمود «ان كانت صرورةً» اگر اين زن صروره باشد يعنى تا به حال حج انجام نداده و اين حجى كه مى‏خواهد در عده انجام بدهد، حجة الاسلام است كه معمولاً در روايت كلمه صروره در چنين موردى به كار مى‏رود كه كسى حجة الاسلامش را انجام نداده و حالا مى‏خواهد حجة الاسلامش را انجام بدهد. «ان كانت صرورةً حجت فى عدتها». اگر اين حجش حجة الاسلام است و سابقه حج ندارد اين زن، براى اولين بار مى‏خواهد حجة الاسلام انجام بدهد مانعى ندارد بلكه لازم است. «حجت فى عدتها». اما «و ان كانت حجت» اما اگر قبلاً در زمان زوجيت يا قبل از زمان زوجيت حجش را انجام داده، «فلا تتحجّ حتى تقضا عدتها». حق ندارد حج انجام بدهد تا زمانى كه عده‏اش منقضى بشود، آن وقت مى‏تواند حج انجام بدهد. پس اين روايت تفصيل داد بين حجة الاسلام و غير حجة الاسلام. اما توى حجة الاسلامش هم مسئله اذن شوهر و عدم اذن مطرح نيست. توى غير حجة الاسلامش هم مطرح نيست. فقط مسئله اين است كه «ان كانت صرورةً حجت فى عدتها و ان كانت حجت فلا تحج حتى تقضا عدتها».
    اين يك نوع روايت تفصيل. نوع ديگر، (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) نه، نه، آنش حالا فرق نمى‏كند در حجة الاسلام متسكع هم باشد، فرق نمى‏كند. نوع ديگر روايت تفصيل كه در كتاب الحج اين روايت درك نشده، اين در كتاب النكاح و الطلاق در ابواب عدد و عدها در باب بيست و دوم، حديث دوم، روايت صحيحه‏اى است مال معاوية ابن عمار. اين اين صحيحه اين طور مى‏گويد «المطلقةُ تحج فى عدتها انطابت نفس زوجها». مطلقه در عده مى‏تواند حج انجام بدهد اما «انطابت نفس زوجها». يعنى اگر شوهر راضى باشد، اگر طيب نفس داشته باشد نسبت به اين حج اين آن وقت مى‏تواند در عده خودش حج انجام بدهد. اين جا عرض كرديم كه ما ابتداً بايد اين دو روايت تفصيل را ببينيم نيتجه و خلاصه جمع بين اين دو روايت تفصيل چه مى‏شود، هر چه نتيجه جمع شد، آن دو روايت مطلق اثباتش مال روايت تحج، نفيش مال روايت لا تحج. پس اول بايد اين دو روايت تفصيل را ملاحظه كنيم. حالا كه مى‏آييم اين دو روايت تفصيل را ملاحظه كنيم، خب اول مسئله خبر منصور ابن حاضم مطرح است. كه روايت منصور ابن حاضم روايت مرسله است. آيا اين روايت مرسله را كنار بگذاريم يا كنار نگذاريم؟ اين جا است كه عرض كردم بعض الاعلام مى‏فرمايند كه اگر ما روايت منصور ابن حاضم را هم كنار بگذاريم، مسئله‏اى به وجود نمى‏آيد. چرا؟ براى اين كه روايت منصور ابن حاضم بر هر دو طرف تفصيلش ما دليل ديگر داريم كه اگر اين روايت هم نبود همان تفصيل روايت منصور ابن حاضم را از ادله ديگر استفاده مى‏كرديم. حالا كدام است آن ادله؟ مى‏فرمايد آن شق اولش كه مى‏فرمايد «ان كانت صرورةً حجت فى عدتها» ما اين را از روايات حجة الاسلام زوجه استفاده مى‏كنيم. اين همانى است كه در باب زوجه مى‏گفت «لا طاعة له عليها فى حجة الاسلام». و اما شق دوم تفصيل را از كجا استفاده مى‏كنيم؟ از آن رواياتى كه مى‏گويد زن حق ندارد بدون اذن شوهر از خانه خارج بشود. پس شق اول را روايت حجة الاسلام مى‏گويد شق دوم را عدم خروج زن من بيت و حرمت خروجها بدون اذن زوجها. لكن به نظر مى‏آيد كه هر دوى آنها اشكال دارد. اما اولى اش كه «ان كانت صرورةً حجت فى عدتها». ما چى عرض كرديم؟ ما گفتيم كه از روايات حجة الاسلام حكم مطلقه رجعيه استفاده نمى‏شود. حكم مطلقه رجعيه استفاده نمى‏شود از روايات حجة الاسلام. اگر اين جزء اول روايت منصور ابن حاضم نباشد ما نمى‏توانيم نسبت به مطلقه استفاده كنيم ولو در همان خصوص حجة الاسلام كه مى‏تواند حجش را انجام بدهد.
    پس اگر جز اول با قطع نظر از اين روايت از روايات حجة الاسلام استفاده مى‏شد، خب، مى‏توانستيم بگوييم جزء اول نياز به روايت منصور ابن حاضم ندارد. در حالى كه به نظر مى‏آيد كاملاً نياز است و ما از آن روايات نمى‏توانيم حكم مطلقه رجعيه را استفاده بكنيم. و اما جزء دوم هم همينطور است. اين نكته‏اش را دقت بفرماييد. اگر روايت منصور ابن حاضم نباشد، آن رواياتى كه مى‏گويد زن حق ندارد از بيت بغير اذنه خارج بشود ما گفتيم از آن روايات ما استفاده بطلان نمى‏توانيم بكنيم. آن روايات يك حكم تحريمى تكليفى را بيان مى‏كند. اگر زن بيايد با اين حكم تحريمى تكليفى مخالفت بكند ما گفتيم از چه راهى ما استفاده كنيم كه حجش باطل است. دليل بر بطلان حجش چيه؟ آن روايات فقط حكم تحريمى تكليفى را دلالت مى‏كند اما روايت منصور ابن حاضم بالاتر را دلالت دارد. مى‏گويد و ان كانت حجت فلا تحج. يعنى حجش باطل است. براى اين كه نهى متعلق به عبادت است اگر نگوييم كه ارشاد به فساد است. اين لا تحج اگر ارشاد به فساد حج باشد كه مستقيماً روايت دلالت بر بطلان مى‏كند. اگر هم بگوييم ارشاد به فساد نيست. بلكه نهى است، نهى مولوى است. لكن چون نهى مولوى به عبادت متعلق شده نه به خروج از بيت، به عبادت اگر تعلق بگيرد نهى متعلق به عبادت موجب بطلان عبادت است. لذا روايت منصور ابن حاضم در جزء دومش مطلبى را دلالت مى‏كند كه آن روايات حرمت الخروج من البيت دلالت نمى‏كند. آن فقط حكم تحريمى تكليفى را دلالت داشت و مخالفتش موجب بطلان و فساد عمل نبود. اما روايت منصور ابن حاضم با كلمه لا تحج، نه لا تحج خطابى، لا تحج اخبارى كه به معناى انشاء است اين دلالت بر بطلان حج در عده مى‏كند آن جايى كه حجة الاسلامش را قبلاً انجام داده.
    پس در حقيقت روايت منصور ابن حاضم نه جزء اولش در آن روايات حجة الاسلام مطرح است و نه جزء دومش در آن روايت عدم خروج از بيت و حرمت خروج از بيت مطرح است. پس اين كه ايشان مى‏فرمايند كه اين روايت منصور ابن حاضم ولو اين كه روايت مرسله است اما مانعى ندارد براى خاطر اين كه ما نيازى به اين روايت نداريم. هر جزئش از يك دليل ديگر استفاده مى‏شود درست نقطه مقابل هيچ يك از دو جزئش از هيچ دليلى شما نمى‏توانيد استفاده بكنيد. اين نكته‏اى بود كه در اين جا لازم بود من عرض بكنم.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) چى را باطل مى‏دانند؟ چى را باطل مى‏دانند؟ همان عدم خروج از بيت؟ عرض كرديم كه در عبارت ديروز امام در خروج مع اول الرفقه فقط تعبير اين است كه له منعها من الخروج. تعبير نكردند كه حجش فاسد است. له منعها من الخروج. و الا اگر آن مسئله به صورت يك اصل مسلمى مطرح است، خب، در آن بحث ديروز هم بايد حكم به بطلان بكنند. به چه مناسبت...، چى؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) مى‏دانم. دليل بر اين كه مى‏تواند او را منعش بكند چيه؟ (سؤال استاد:... و جواب آن) مى‏گويم آن چيه دليلش؟ دليلش چيه او؟ (سؤال استاد:... و جواب آن) خب، لا تخرج اگر از آن بطلان استفاده مى‏شود چرا روايت را ايشان عوض كردند؟ بگويند و كذا، اگر خواست مع اول الرفقه خارج بشود نياز به اذن دارد و اگر اذن ندهد حجش باطل است. چرا يك همچين تعبيرى را در عبارت ديروز نفرمودند. فقط فرمودند له منعها من الخروج مع اول الرفقه، مع وجود رفقة الاخرى. اين معلوم ميشود كه، حالا ثانياً بفرماييد ايشان هم فرموده‏اند. خب ما نمى‏توانيم اين را قبول بكنيم. ادله حرمت خروج زن من بيت بدون اذن نمى‏تواند بطلان عمل را ثابت بكند. پس اين كه ايشان مى‏فرمايد جزء دومش از اين روايات استفاده مى‏شود مسئله اين طور نيست. اين روايت منصور ابن حاضم ظهور در فساد دارد اما روايات لا تخرج من البيت هيچ نمى‏توانيم ما استفاده فساد از آن روايات بكنيم.
    نتيجه اين مى‏شود كه چون مضمون روايت منصور ابن حاضم در هيچ يك از روايات وجود ندارد اگر اين روايت از نظر سند اشكال داشت و اعتبار نداشت بايد اين روايت را ما كنار بگذاريم و هيچ ترتيب اثر به مفاد اين روايت ندهيم. آن وقت اگر ترتيب اثر نداديم، تنها در باب تفصيل يك دانه روايت مى‏ماند. آن روايت معاوية ابن عمار است كه مى‏گويد كه «المطلقةُ تحج فى عدتها انطابت نفس زوجها». مى‏گويد مطلقه با اذن شوهر مى‏تواند در عده حج انجام بدهد ولو فى حجة الاسلام و
    با عدم اذن شوهر نمى‏تواند حج انجام بدهد. روايت مفصله اين است. هيچ فرقى هم بين حجة الاسلام و غير حجة الاسلام قائل نشده. اگر شما همانطورى كه از آن روايات حجة الاسلام به نظر من مى‏آيد كه حكم مطلقه رجعيه را نمى‏توانيد استفاده كنيد، مجبوريد بر طبق اين تفصيل فتوا بدهيد. بگوييد «المطلقةُ تحج فى عدتها انطابت نفس زوجها». اين انطابت آن دو روايت مطلق را مقيد مى‏كند. آنى كه ميگفت «المطلقةُ تحج» مقيد مى‏شود به انطابت. آنى كه ميگفت «لا تحج المطلقه» مقيد ميشود به صورت عدم اذن و عدم طيب زوج. آن وقت نتيجه از نظر روايت روى اين برخوردى كه شده نتيجه اين مى‏شود كه ما بياييم زن مطلقه رجعيه را حتى حكمش را از زوجه غليظتر بكنيم. بگوييم زوجه اگر مى‏خواهد حجةالاسلام انجام بدهد، اذن شوهر نمى‏خواهد. اما اگر مطلقه شد به طلاق رجعى همان حجة الاسلامش هم نياز به اذن شوهر دارد به مقتضاى همين روايت صحيحه معاوية ابن عمار.
    اما اگر كسى آن راه ما را نپذيرفت. گفت روايات حجة الاسلام حتى مطلقه رجعيه را هم مى‏گيرد. اگر كسى اين معنا را گفت آن وقت بايد حجة الاسلام را به خاطر آن سه روايت از اين صحيحه معاوية ابن عمار خارج بكنيم. بگوييم «المطلقةُ تحج اى غير حجة الاسلام، تحج فى عدتها انطابت نفس زوجها». يعنى حجة الاسلامش همان حكم را دارد اما غير حجة الاسلام اگر بخواهد حجى انجام بدهد يشترط اذن زوجها.
    پس در نتيجه روى قاعده ما بايد روايت منصور ابن حاضم را كه يك اشكال ديگر هم در آن روايت منصور ابن حاضم به نظر من مى‏رسد و آن اين است كه آن جز اولش كه مى‏گويد «ان كانت صرورةً حجت فى عدتها» معناش اين نيست كه‏اى بدون اذن زوجها. معناش اين است كه در عده مى‏تواند حج انجام بدهد و من الممكن كه اين حجش مشروط به اذن شوهر باشد. در مقابل آن جز دوم كه مى‏گويد كه حق ندارد در عده حج انجام بدهد، كه ظاهر آن هم تقريباً اين است حتى مع الاذن.
    روايت منصور ابن حاضم را اگر بخواهيم يك مقدار روى ظاهرش جمود بكنيم اصلاً مسئله اذن در طرف نفى و اثباتش مطرح نيست. «حجت فى عدتها» يمكن اين كه مراد اين باشد كه اى مع الاذن. آن كه مى‏گويد لا تحج فى عدتها در آن حجه دوم شايد معناش اين باشد اى حتى مع الاذن. اگر اين طور روايت منصور ابن حاضم دلالت داشته باشد، اين ديگر با خيلى از روايات معارضه و مخالفت پيدا مى‏كند.
    پس بالاخره روايت منصور ابن حاضم كنار باقى مى‏ماند همين روايت معاوية ابن عمار. اگر شما آن روايت حجة الاسلام آن سه روايت را شامل مطلقه رجعيه ندانستيد اين روايت معاوية ابن عمار مى‏گويد كه زن مطلقه رجعيه در عده اگر بخواهد حجة الاسلام هم انجام بدهد نياز به اذن شوهر دارد. چاره‏اى نداريد كه ملتزم به اين معنا بشويد مگر اين كه دائره آن روايات حجة الاسلام را توسعه بدهيد و اصولاً حجة الاسلام را از مورد روايت معاوية ابن عمار خارج كنيد و بگوييد مقصود از اين روايت حج غير حجة الاسلام است. تا بعد.

    «و الحمد لله رب العالمين»